روضه اجازه عزرائیل برای قبض روح کردن پیامبر(ص)؛ حجت الاسلام مومنی
اشاره به ساعات آخر عمر شریف پیامبر اکرم و اجازه گرفتن عزرائیل برای قبض روح کردن پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و حالت دخترش فاطمه زهرا سلام الله علیها.
دیدند در خونه رو میزنند. مادر ما زهرا رفت در خونه رو باز کنه. دیدند یه عربیه می خواد پیغمبرو ببینه. غربت عجیبی الان خونۀپیغمبرو گرفته، زهرای مرضیه رفت درو باز کرد، عربیم میخوام رسول خدا رو ببینم، پدرم الان حالش خوب نیست برو بعدا بیا، رفت دوباره اومد همون جوابو شنید. دفعه سوم رسول خدا گفت دخترم کیه در میزنه؟بابا عربیه تقاضای دیدار شما رو داره. فرمود دخترم در رو باز کن. اون عرب نیست؛ برادرم عزراییله، به احترام تو که در خانه ای در میزنه؛ اولین و آخرین خانه ایه که در میزنه وارد بشه؛ آی نامرد مردم مدینه؛
اومد کنار بستر رسول خدا؛ یا رسول الله اجازۀقبض روح می دید؟پیغمبر فرمود بذار جبرئیل هم بیاد بعد؛ جبرئیل آمد، پیغمبر فرمود چرا دیر آمدی؟تنهام گذاشتی؟گفت داشتیم بهشت رو برای شما آذین میبستیم. جبرئیل برام خبر آوردی که راضیم کنه؟خبری آورد؛ حضرت فرمود راضی نیستم بازم برو خبر بیار. چندبار جبرییل رفت و آمد تا آخر خبر آورد ای پیغمبر! حق سلام میرساند و می گوید روز قیامت از گنهکارای امتت اونقدر به تو ببخشیم که خودت راضی بشی، فرمود: حالا راضیم.
عزرائیل بعد از این که جبرئیل خبرا رو برای حضرت آورد، شروع کرد به قبض روح کردن پیغمبرخدا، اینو یکی از علما حضرت حجت الاسلام والمسلمین آل طه می فرمودند که از بزرگان خطابه هستند، شروع کرد قبض روح کردن پیغمبرخدا فرمود دست نگه دار! تو همه رو اینطوری قبض روح می خوای بکنی؟
یارسول الله سبک قبض روح من اینطوره. فرمود: بیا سختی جون دادن امت من رو همه رو جمع کن همه رو رو من پیغمبرشون خالی کن، امت من لحظۀمردن ضجر نکشن، فاطمه خیلی بی قراره، فرمود: دخترم بیا، یه چیزی کنار گوش زهرای مرضیه گفت دید فاطمه شروع کرد تبسم کردن. فاطمه جان باباتون چی فرمودن لحظات آخر؟بابام فرمود بین من و تو زیاد فراق حاکم نیست. اولین کسی که از اهلبیتم به من وارد میشه تویی بابا. فرمود: بگین علی هم بیاد.
امیرالمومنین علی علیه السلام آمدند. صدا زد علی جان ملائکه مقرب آمدند تا من از تو پیمان بگیرم. چی یا رسول الله؟!علی جان! من که از دنیا برم این امت رو از تو برمی گردونند و به تو پشت می کنند. چی کار کنم یا رسول الله؟علی جان باید صبر کنی؛ صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ؛ علی جان حکومتم ازت میگیرنا! علی جان باید صبر کنی، صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ. علی جان فدکم ازت میگیرنا! “صبرتُ و سلَّمتُ و رضیتُ”علی جان مردم بهت فحش میدن، باید صبر کنی. کتاب عوالم جلد دوم، روایت اول. دو جلدی که مال حضرت زهراست. علی جان من که بمیرم حریم خونه ات رو از بین می برند. چه کار کنم یا رسول الله؟باید صبر کنی. علی دو زانو نشسته برافروخته شده. یا رسول الله! ! باید صبر کنی. صبرتُ. علی جان بی اجازۀتو وارد خونت میشن، یا رسول الله! باید صبر کنی علی جان. صبر میکنم. دو زانو نشسته. علی جان بی اجازۀتو وارد خونت میشن جلو چشمت فاطمت رو کتک میزنن در حالیکه او بارداره، علی با صورت نزدیک زمین آمد؛ برافروخته شد؛ یا رسول الله! علی جان باید صبر کنی.
حق خوردن و سیلی زدن و سینه شکستن
مزد زحمات شب و روز پدرم بود
یک بار فشار در و دیوار مرا کشت
قنفذ به خدا باعث قتل دگرم بود
همه ما برای رسول خدا فرزندیم؛ «یا ابانا استغفرلنا ذنوبنا انا کنا خاطئین»
یا اَبَاالْقاسِمِ یا رَسُولَ اللهِ یا اِمامَ الرَّحْمَةِ یا سَیِّدَنا وَمَوْلینا اِنّا تَوَجَّهْنا وَاسْتَشْفَعْنا وَتَوَسَّلْنا بِکَ اِلَی اللهِ وَقَدَّمْناکَ بَیْنَ یَدَی حاجاتِنا یا وَجیهاً عِنْدَ اللهِ اِشْفَعْ لَنا عِنْدَ اللهِ.