پیامبر اکرم فرمودند: «مَن بَکی عَلی مُصابِ هذِهِ البنت، کان کَمَن بَکی عَلی أخَوَیْهِ الحَسَنِ و الحُسَینِ» کسی که بر مصیبتهای این دختر (حضزت زینب) گریه کند، مانند کسی است که بر برادرانش حسن و حسین گریه کرده است.
من حاضرین و غائبین را وصیت میکنم که حرمت این دختر را نگه دارند، او مانند خدیجۀ کبری است.
زینب الکبری، ص۳۲؛ الخصائص الزینبیة، ص۱۷
این علیامخدره خیلی مصیبت دیده … مصیبت ازدستدادن پیغمبر، آتشزدن در خانه، صورت کبود مادرش فاطمه(س)، فرق شکافته پدر امیراالمؤمنین(ع)، پارههای جگر برادرش امام مجتبی(ع)، مصائب کربلا، در جریان اسارت هم قافلهسالار کاروان بوده!
اما یکی از سختترین مصائب ایشان، مصیبت شام بلا بود. وقتی وارد شام شد، خطاب به یزید:
من زینبم ز کربوبلا آمدم به شام
تا روز روشن تو ز شب، تیرهتر کنم
من زینبم ستمکش و بیچاره نیستم
خاک ستم بهفرقِ تو ای خیرهسر کنم
من زینبم که کرده خدا نُطقم آتشین
هرجا که رو کنم همه فتح و ظفر کنم
من آمدم، یزید و یزیدیمرام را
روشن هویّتش به جهانِ بشر کنم
خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید
بیبی در شام، در مجلس یزید خطبهای مفصل ایراد فرمود که پایههای حکومت یزید لرزید.
یزید برای خاموشکردن حضرت زینب، چوبی برداشت و شروع کرد به جسارت نسبت به سر مقدس اباعبدالله الحسین…
یک وقت دختر امام حسین نگاه کرد دید یزید با چوب خیزران بر لب و دندان بابایش میزند! صدا زد: «یا عمّتاه، إنّ یزید یَنکِت ثنایا ابینا بقضیبه» عمه جان زینب، یزید با چوبدستیاش به دندانهای پدرمان میزند، ببین با سر بابامان چه میکند!
واکنش عالم یهودی
قطبالدین راوندی نقل کرده: عالمی یهودی در مجلس حضور داشت، وقتی فهمید این سر یکی از فرزندان رسول خداست که اینک در میان تشت و در مقابل یزید است، گفت: «خدا خیرتان ندهد، وای بر تو ای یزید! بین من و داود نبی هفتاد و چند نسل فاصله است؛ اما وقتی یهودیان مرا میبینند، در حدّ پرستش مرا تعظیم و تکریم میکنند؛ ولی شما دیروز پیامبرتان در کنارتان بوده و امروز فرزند دخترش را کشتهاید؟!»
آنگاه بهسمت تشتی که سر حضرت در میان آن بود خم شد، سر مبارک را بوسید و خطاب به آن سر گفت: «شهادت میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و جدّ تو محمد فرستاده خداست».
این را گفت و از مجلس خارج شد و یزید دستور داد او را بکشند.
الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۵۸۱