موضوع برنامه: نکاتی از مناجات شعبانیه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 14-02-96
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
شریعتی: «اللهم وفقنا لما تحب و ترضی و اجعل عاقبة امرنا خیرا» سلام میکنم به همه شما دوستان خوبم. خانمها و آقایان. انشاءالله هرجا که هستید باغ ایمانتان آباد باشد و تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم باشد و این روزهای ماه شعبان المعظم برای همه شما پر خیر و برکت باشد. در محضر حاج آقای میرباقری عزیز هستیم سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم و برای همه آرزوی توفیق میکنم.
شریعتی: همانطور که قبلاً وعده داده بودیم حاج آقای میرباقری قرار است از یکی از گنجینههای دعا برای ما بگویند. از مناجات بزرگ شعبانیه و فرازها و مضامین عالی و بلند آن، دعوت میکنم در این هفتهها تا پایان ماه شعبان المعظم همراه ما باشید و انشاءالله فرازها را مرور کنیم.
حاج آقای میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. (قرائت دعای سلامت امام زمان)
ماه مبارک شعبان است، براساس آنچه از معارف اهلبیت استفاده میشود ماه وجود مقدس رسول گرامی اسلام(ص) است. یعنی بیت النور وجود مقدس نبی اکرم و به معنایی ظرف زمانی برای وجود مقدس نبی اکرم و بیت النور حضرت هست و همه چیز در این ماه مهیا است و در صلوات شعبانیه این تعبیر هست «هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان الذی کان رسول الله صلی الله علیه واله و سلم یدأب فی صیامه و قیامه فی لیالیه و ایامه بخوعاً لک فی اکرامه و اعزامه الی محل همامه» این ماهی است که به برکت وجود نبی اکرم پوشیده به رحمت و رضوان خداست. وجود مقدس نبی اکرم دأبشان در این ماه به شب زندهداری و روزه داری بود. یک وجهه مهم شب زنده داری و روزه داری این بود که این ماه را برای بهرهمندی شیعیان و محبین مهیا کنند تا اینکه بتوانند از این ماه متنعم و بهرهمند شوند.«اللَّهُمَّ فَأَعِنَّا عَلَی الاسْتِنَانِ بِسُنَّتِهِ فِیهِ وَ نَیْلِ الشَّفَاعَةِ لَدَیْهِ» خدایا به ما کمک کنیم تا بتوانیم سنت حضرت را به اندازه ظرف وجودی خودمان به آن عمل کنیم و آماده برای شفاعت حضرت در این ماه شویم. حضرت از ما دستگیری کند و ما را از برکات این ماه انشاءالله برخوردار کند.
لذا مناسب است انسان در این ماه به اندازه امکان خودش فرصتی را برای شب زنده داری و روزه داری در نظر بگیرد، کارهایش را سبک کند. انسان باید فرصتهایش را در این ماه تنظیم مجدد کند. در ماه شعبان و ماه رمضان باید فرصتی فراهم کند تا بتواند بهرهمند شود. نمیشود با همین برنامه عادی و روزمره این ماهها را پشت سر بگذارد. اولیای خدا اینطور بودند با تمام اشتغالهایی که داشتند در این ایام فراغتی برای خودشان ایجاد میکردند. فرصتی برای خودشان خالی میکردند. رسول گرامی اسلام در اواخر عمرشان دیگر سیرهشان اینطور بود که مثلاً دهه آخر ماه رمضان را حضرت در مسجد معتکف میشدند. با آن نبوت کلی و مشغلههایی که داشتند. بزرگان رسمشان اینطور بود که ماه رمضان را تعطیل میکردند و هر سه روز یک دور قرآن را تلاوت میکردند. از جمله حضرت امام(ره) در احوالاتشان نقل شده که در ماه رمضان هر سه روز یک ختم قرآن میکردند. بنابراین باید انسان فراغتی در این ماه برای مناجات ایجاد کند. البته بعد هم که بسترش آماده شد، ادامه بدهد.
یکی از مهمترین اعمال این ماه دعا کردن است، صلوات و استغفار است. در بین دعاهایی که در این ماه خوب است خوانده شود، البته در بیرون این ماه هم این دعا را میشود خواند، ولی پیداست فضای استجابت این دعا در ماه فراهم است. همهجا اینطور نیست. مثل شب قدر که یک ظرفی است که خیلی از عبادات در آن ظرف واقع میشود. لذا اگر انسان به شب قدر رسید، هزار ماه بیشتر رشد میکند. ماه شعبان هم یک باطنی دارد که باطن این ماه «هذا شهرُ نبیک سیدُ رسلک شعبان الذی حففته بالرحمه و الرضوان» انسان باید در فضای باطنی این ماه قرار بگیرد که در این فضا حال و هوای دعا کردن برای انسان پیدا میشود. بستر این دعا برای انسان پیدا میشود. یکی از دعاهای مهم همین دعای معروفی است که دعا یا مناجات شعبانیه است که نقل شده معصومین و ائمه (ع) همه تلاوت میفرمودند. دعای خودشان بوده یا به قصد شفاعت بوده، سخن دیگری است. گاهی تلقی این است که ادعیه ائمه در این عالم برای شفاعت عالم است. از عجیبترین دعاهاست و این همه مضامین عالی و به هم پیوسته در دعای دیگر کمتر پیدا میشود.
شریعتی: زمان خاصی ندارد؟
حاج آقای میرباقری: نه، در ماه شعبان خوانده شود حداقل روزی یکبار یا بیشتر اشکال ندارد. اگر نشد دو روز یکبار باشد. حیف است این فرصت بگذرد و انسان جا بماند. من دو نکته کلی در مورد دعا بگویم. ما یک نیازمندیهایی در عالم داریم که خدای متعال بعضی نیازها را به صورت فطری در ما قرار داده است. در پرورش نیازمندیهای خودمان به نحوی دخیل و سهیم هستیم. میتوانیم نیازمندیهای خودمان را به دو صورت پرورش بدهیم. یکوقتی آدم نیازمندیهای خودشان را به گونهای پرورش میدهد که محور نیازمندیهایش نیاز به عالم دنیا و عالم طبیعت میشود و طبیعتاً تکیهگاههایش هم اسباب میشوند. امیدها هم به همین اسباب است. غصهها و شادیهایش هم در همین حد باقی میماند. یک موقع انسان خودش را تربیت میکند و در تنظیم نیازهای خودش، نظام نیازمندیهای خودش رفعت میبخشد. نه اینکه نیازی به اکل و شرب نیست. اما جایگاه این نیاز در نیازهای او معین میشود و نیازهای رفیعتری در انسان پیدا میشود و اصلاً تربیت همین است. مهمترین تربیتها همین است. شما یک کودک را به عالم ربانی بدهید تربیت کنید، یکی هم دست کسی که اهل دنیا و آغشته به دنیا است، بدهید. بعد از چند سال اینها را با هم مقایسه کنید. میبینید که نیازمندیها و خواستههایشان و مطالباتشان و تکیهگاه و امیدهایشان متفاوت است. حالا اصلاً دستگاه مادی یکی از مهمترین کارهایی که میکنند مدیریت نیازهای انسان است. نیازمندیها را در مسیری که میخواهند پیش میبرند، بعد طبیعتاً طریق ارضایش را هم فراهم میکنند. نیازمندی این آدم چطور شود؟ چه اموری در حساسیتهای او پیدا شود؟ چه چیزهایی را بخواهد؟ دغدغههایش چه باشد؟ مدیریت توسعه قسمت عمدهاش توسعه نیازهای انسان است که انسان با این نیازها تلاش میکند. اگر نیاز نداشته باشد که تلاش نمیکند. در انسان ایجاد نیاز میکنند و تحریص به دنیا میکنند. حرص به دنیا را در انسان تحریک میکنند و این میشود سوخت ماشین انسان. با این سوخت کار میکند و دنبال دنیا میدود و بعد دنیا را آباد میکند.
پس یکی از مهمترین مسائل در انسان تربیت شدن و شکل گیری نظام نیازمندیهایش است. یعنی یکوقت در انسان یک ظرفیتهای بزرگی است. نیازهای بسیار با عظمتی در انسان شکل میگیرد و این نیازها هم در عالم تأمین میشود. هم بستر تأمینش است. یکی از کارهایی که در دستگاه انبیاء بوده و اهلبیت(ع) به ویژه مکتب نبی اکرم و اهلبیت ایشان بوده است، این بود که نیازمندیهای انسان را سامان بدهند و یکی از بهترین راههایش دعا است. دعا نیازمندیهای انسان را شکل میدهد. نیازهایی که انسان از آن غافل بود یا نیازهایی که اگر در فطرتش هم بود سربسته بود. اینها را تفصیل میدهد. نیازهای جدید، تکیهگاههای جدید، آنها را برای انسان فراهم میکند.
یکی از مهمترین دعاهایی که از معصومین نقل شده که اگر انسان در فضای این دعا قرار بگیرد، آرام آرام یک نیازهای بزرگی در وجود انسان شکل میدهد که اصلاً همه دنیا از نگاهش میافتد. دنیا کمترین نیاز انسان میشود. البته یک اتفاق دومی هم میافتد و اینکه مسیر تأمین نیازهایش هم عوض میشود. انسانی که نیازمندیهایش همه نیازهای دنیایی است، مسیر تأمین نیازهایش هم اسباب هستند. یعنی نیازهایش همیشه دنیایی است و از دست اسباب هم میگیرد و اسیر اسباب است. هرچه نیازهای او گستردهتر میشود اسارت او بیشتر میشود. حقارت او بیشتر میشود. تعلقات دنیایی او بیشتر میشود. ولی هرچه انسان با دستگاه انبیاء حرکت میکند نیازهای بزرگتری در او شکل میگیرد و مسیر ارضایش هم اسباب نیست. مستغنی است. از همه مأیوس میشود جز خدای متعال! آنوقت امیدش به خدای متعال است و از او میخواهد و تکیهگاهش عوض میشود و دیگر وابسته به اسباب نیست و حریت و آزادی از این تعلقات با دعا در انسان پیدا میشود. منتهی این نکته هست، دعا اگر بخواهد در انسان شکل بگیرد، انسان باید استمرار بدهد. مثل بکاء بر سیدالشهداء(ع). اینکه انسان عمق مصیبت سید الشهداء را درک کند، به طوری که شب و روزش مشغول باشد، اینکه یکباره نمیشود. انسان باید مدتی برای خودش فراغت ایجاد کند، تواکی کند و به زور از خودش اشک بگیرد تا آرام سرچشمههای اشک در قلب انسان بجوشد و به یک مبدأ متصل شود و بعد آنوقت اهل بکاء و گریه شود و حالات عاشورایی در او پیدا شود.
دعا هم اینطور است. انسان باید دعا را یکبار، دوبار، یک ماه بخواند و بعد آنوقت کمکم زبان گفتگو پیدا میکند. ابتدا ندا است. بعد تبدیل به نجوا میشود. مناجات خصوصی میکند. در خلوت خودش با خدای متعال نشسته و آرام آرام است. ولی دارد آرام با خدای متعال خلوت میکند و اهل نجوا با خدای متعال میشود. بعد کم کم خواستههایش عوض میشود و دائم در حال نجوا و مناجات است.
در حدیث شریف قدسی که حدیث معراجیه است، دارد که خدای متعال به وجود مقدس نبی اکرم(ص) خطاب میکنند: اگر کسی ملازم رضای من باشد، همیشه دنبال این باشد که آنچه من راضی هستم را عمل کند، رضای مرا به دست بیاورد، «فَمَن عَمِلَ بِرِضائي ألزِمُهُ ثَلاثَ خِصالٍ» من سه خصلت را ملازم او میکنم. تا به اینجا میرسد که صاحب این خصال کارش به جایی میرسد که «فَاُناجيهِ في ظُلَمِ اللَّيلِ ونورِ النَّهارِ» من در ظلمت شب و روز روشن با او مناجات میکنم. تا کار به جایی میرسد که «حَتّى يَنقَطِعَ حَديثُهُ مِنَ المَخلوقينَ ومُجالَسَتُهُ مَعَهُم» دیگر گفتگو و مجالست با مخلوق قطع میشود. نه اینکه ننشیند با مردم، نه! با مردم هست ولی یک مجلس بالاتری دارد و اصلاً در این مجلس نیست. پایش روی زمین است اما دلش در عرش است. آنوقت آنجا با خدای متعال نجوا میکند. طرف مناجات و سر و گفتگویش خدای متعال است. «فَاُناجيهِ في ظُلَمِ اللَّيلِ ونورِ النَّهارِ» من با او مناجات میکنم. مناجات دو طرفه است. از باب مفاعله است. این در اثر یک سلسله اموری است. انسان مراقبتهای عملی باید بکند. یکی هم همین است مداومت بر دعا است که آرام آرام زبان فطرت انسان را باز میکند. این زبان که بسته بود باز میشود و گویا میشود.
چطور شما طفل را آرام آرام تعلیم میکنی و زبانش باز میشود و میتواند نیازمندیهایش را بگوید. قبلاً ممکن بود نیازهایی داشته باشد اما زبان ابراز نداشت و گریه میکرد. البته آن هم خودش یک زبانی است که خدا در طف گذاشته است، اگر کم کم انسان به خودش تعلیم بدهد، زبانش باز میشود و میتواند خواستههای فطری خودش را به زبان بیاورد و با خدا در میان بگذارد و نجوا کند. خود این نجوا انس و قرب میآورد. خودش موضوعیت دارد. خودش ذکر است. همین بهجت و لذتی که در نجوا هست که انسان خلوت داشته باشد و در خلوت با محبوب خودش صحبت کند فوق العاده است. این بالاترین ثمره دعاست.
پس یک مسأله این است که ما نظام نیازمندیهایمان را باید تغییر بدهیم. یک نیازهایی باید در ما فعال شود و یک نیازهایی باید در حاشیه بروند. نمیشود بگویید: این نیازها هرطور شکل بگیرند، خوب است. نیاز به خوابیدن و استراحت و شرب و اکل و ازدواج و اینها هست. غیر از اینکه این نیازها باید سامان پیدا کنند باید طریق تأمین این نیازها و ارضاء نیازها هم از تکیه به اسباب بیرون برود. انسان آزاد شود، با بسم الله و کمک حضرت حق در این عالم زندگی کند. دعا این امر را در آدم زنده میکند. در این دعای شریفه یک خواستههای فوق العاده و عجیبی است که به تدریج ترجمه میکنیم. البته زیره به کرمان بردن است و همه بزرگوارانی که این دعا را میخوانند به خصوص آنهایی اهل مناجات هستند، حالات دعا در آنها شکل میگیرد. گاهی آدم نگران میشود که یک موقع که میخواهد این دعا را شرح بدهد، مثلاً بگوید: این دعا چند فراز دارد و مطالبش چیست، میترسد حجاب اهل دعا شود یعنی وقتی میخواهند بخوانند مقید به اینها باشند. لذا مقید به این حرفها نشوید. شروع کنید! حتی مقید به این عرایض، چون بگویی: این دعا سه فراز دارد. همیشه در دعا دنبال این فرازها میگردد، وقتی میخواند. نه با خدای خودتان خلوت کنید. ممکن است یک دریافتهای روحانی بسیار لطیفتر و عمیقتر از این حرفها در روح کسی در سحر شکل بگیرد و پردهها کنار برود و حقیقت دعا را به او عطا کنند. لذا این حرفهای ما مزاحم کسی نشود که یک موقع بخواهد در این چهارچوب دعا را معنا کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم. این دعا با صلوات شروع میشود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ» مکرر عرض کردیم که صلوات باطنش تجدید عهد با وجود مقدس نبی اکرم است. اقرار به مقامات آنهاست. اقرار قول نیست. یعنی اعتراف به آن مقامات در انسان قرار پیدا میکند و انسان جایگاه خودش را ذیل آن مقام میشناسد. همان که انبیای اولوالعزم نسبت به نبی اکرم و اهلبیت داشتند. صلوات این خاصیت را در انسان ایجاد میکند. یک روایتی داریم که مکرر ملاحظه فرمودید. فرمودند: دعا محجوب است. «من السماء» یا «من الله» هردو هست. هم از آسمان محجوب است و هم از محضر خدای متعال، تا اینکه صلوات فرستاده شود. این یعنی چه؟ این یک معنای ظاهری دارد یعنی اگر انسان در آغاز دعا صلوات نفرستد، بستر اجابت دعا فراهم نمیشود. این دعا به آسمان نمیرود. چون دعا باید از یک مراحلی عبور کند تا اجابت شود. یک آقای عزیزی میگفتند: من یک حاجتی داشتم به یک بزرگواری گفتم: برای من دعا کنید که از اولیای خدا بودند. گفتند: من را دیدند و فرمودند: مشکت حل شد؟ گفتم: از کجا میگویید؟ گفت: وقتی دعا کردم دیدم که ملائکه بالا بردند! دعا باید از یک مراحلی عبور کند تا به اجابت برسد. ظاهرش این است که اگر صلوات نفرستید این دعا بالا نمیرود. این صلوات از دعاهایی است که حجب را خرق میکند و دعای شما هم به تبع آن بالا میرود. لذا در روایت دارد اول و آخر دعا صلوات بفرستید، اینطور نیست که خدای متعال دو طرف را اجابت کند و وسط را اجابت نکند. یعنی ظرف این دعا، صلوات باقی دعاها را هم از مراحل حجب عبور میدهد و این شاید یک معنای لطیفتری داشته باشد.
یک زمانی عرض کردم که خدای متعال در ذیل آیه نور میفرماید: نور اله است که متنصب بر نبی اکرم شده و در مشکات و چراغدان نور نبی اکرم در عوالم تجلی کرده، فی بیوت میآید. تنزل پیدا میکند و در خانههایی میآید. این خانهها دو خصوصیت دارند، «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ» (نور/36) اجازه بده در این خانه رفعت پیدا کند. این خانه رفیع است و سقفش محدود نیست. لذا فرمود: خانههای اهلبیت سقف ندارد. درست است؟ اجازه ذکر در این داده شده است. لذا کسی وارد اینجا شد میشود «رِجالٌ لا تُلْهِيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ» (نور/37) صلوات اینطور است. صلوات بیت النور نبی اکرم است. اگر کسی دعا محجوب است من السماء، تا صلوات فرستاده شود، انسانی که وارد مقام صلوات نشده است، همیشه دعاهایش محجوب است. یعنی فقط این نیست که من قبل از دعایم صلوات بفرستم. صلوات یک مقام است. کسی که وارد مقام صلوات بر نبی اکرم نشده است و این مقام در او شکل نگرفته، کسی که به مقام اقرار نرسیده، به مقام تواضع نرسیده، این خواسته در او پیدا نشده که خدای متعال دائم پیغمبرش را رفعت بدهد، این وارد این فضا نشده است. مقام صلوات در او نیست. این دعاهایش در فضایی واقع میشود که رفعت پیدا نمیکند.
در همین آیه واضح است که اگر کسی بیرون بیت النور نبی اکرم بود، هرچه نماز بخواند رفعت پیدا نمیکند. دو هزار سال هم نماز بخواند. هزار سال بین رکن و مقام نماز بخواند، کسی در این بیت النور نیامده، اصلاً اجازه رفعت ندارد. از بینی خودش هم بالاتر نمیرود. هزار سال نماز بخواند، اینقدر سجده کند که گردنش قطع شود. بدون ولایت امیرالمؤمنین به درد نمیخورد. کسی وارد بیت ولایت نشد، بیت النور نبی اکرم(ص) رفعت پیدا نمیکند. جایی نمیرود چون خدای متعال اجازه رفعت را در بیرون خانه نداده است. «أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ» اینجاست. خود خانه رفیع است. اجازه رفعت هم درون خانه میدهند. بیرون این خانه ذکر واقع نمیشود. نماز برای چیست؟ «اقم الصلاة لذکری» بیرون این خانه نماز ذکر نیست، بازی است. یک بازی کودکانه بیشتر نیست. بیرون این خانه اجازه ذکر به آدم نمیدهند. اصلاً اجازه دعا به انسان داده نمیشود تا وارد مقام صلوات نشود. کسی که اهل صلوات است و مقام صلوات و ذکر صلوات در روح او شکل میگیرد، حالا زبانش به دعا باز میشود. دعایش تا آن مقامات بالا میرود و حجاب ندارد. خودش به مقامی میرسد که میتواند دعا کند. شاید معنی این روایت این است که دعا محجوب است تا صلوات نفرستید «محجوب من السماء» است. به سماوات و آسمان رفیع نمیرسد. محجوب من الله است. یعنی این مقام صلوات هست که درهای اجابت کردن را به سوی انسان باز میکند. اگر دعای انسان در محیط صلوات بود در محیط اجابت و در محیط رفعت است. لذا وقتی صلوات میفرستیم باید اینطور باشد. چه دعایی شیرینتر از صلوات؟ اصلاً دعایی شیرینتر و لذیذتر از صلوات نیست. آنوقت همه خواستههای ما را ذیل صلوات میدهند.
یک نکته دیگری که باید صلوات را اول بفرستیم این است که اصلاً دعایی که در فضا و مقام صلوات واقع نمیشود، این دعا رفعت پیدا نمیکند. نکته دیگرش این است که اصلاً ما همه نیازهایمان ذیل صلوات ایجاد میشود. یعنی خدای متعال عالم را برای ما نیافریده است. برای حضرت آفریده و به هرکس چیزی میدهد به برکت حضرت است. «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الافْلاك» (المناقب، ج1، ص216) خدای متعال اگر صلوات بر حضرت نفرستد، به احدی چیزی نمیدهد. لذا همه نیازهای ما به صلوات مربوط میشود. این را در صلواتهای متعددی داریم. مثلاً در صلوات وجود مقدس نبی اکرم از امام حسن عسگری در این چهارده صلوات دیدید. «وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ كَمَا دَفَعْتَ بِهِ الشَّقَاءَ وَ كَشَفْتَ بِهِ الْغَمَّاءَ وَ أَجَبْتَ بِهِ الدُّعَاءَ وَ نَجَّيْتَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ» خدایا بر پیامبرت صلوات میفرستم همانطور که همه بلاها را با او برداشتی. یعنی صلوات بر پیامبر مبدأ رواست. شقاوتها به صلوات رفع میشود. خدای متعال بر پیامبر گرامی صلوات میفرستد و یک امتی از شقاوت نجات پیدا میکنند. امتهایی که در تاریخ، آدمهایی که در تاریخ، اولیای الهی که در تاریخ رفعت پیدا کردند همه ذیل صلوات است. «وَ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ
كَمَا غَفَرْتَ بِهِ الذُّنُوبَ وَ سَتَرْتَ بِهِ الْعُيُوبَ وَ فَرَّجْتَ بِهِ الْكُرُوبَ» خدایا همه غصهها را به صلوات بر او برداشتی. همه غصهها را و گناهان را بر او آمرزیدی. پردهها را بر گناهان ما با صلوات بر او انداختی. یعنی همه اینها از آثار صلوات بر حضرت است و زیاد هم از این دست داریم.
همه حاجات ما ذیل صلوات برآورده میشود. خدای متعال به هرکسی بخواهد چیزی بدهد ذیل صلوات حضرت است. یعنی خدای متعال بر حضرت صلوات میفرستد، نتیجه این صلوات میشود اینکه همه عالم روزی میخورند. لذا اگر کسی خوب صلوات بفرستد به این معنی است که حاجت خودش را ذیل صلوات میخواهد. مستقل از حضرت چیزی نمیخواهیم. بخواهد هم چیزی به او نمیدهند. خدایا در من یک عالمی خلق کن، خلق نمیکنند! در عالمی که خدای متعال برای نبی اکرم خلق کرد، ما هم یک سهمی داریم. ما هم در ذیل وجود حضرت آفریده شدیم. لذا در همان مسیر باید رزق خودمان را بخواهیم. کسی که در مسیر صلوات قرار نمیگیرد، بی خود حاجت میخواهد. حاجت مستقل به کسی در عالم نمیدهند. سلولهای بدن ما در عالم روزی میخورند. آن روزی که رزق ما قطع میشود، رزق آنها هم خیلیهایش قطع میشود. اینطور نیست. ما زنده هستیم که آنها زنده هستند. محمد و آل محمد هستند که به ما رزق میرسد. «لَوْلاكَ لَمَا خَلَقْتُ الافْلاك» بعضی خیال میکنند که خلیفهای که خدای متعال عالم را برای آنها آفریده ما هستیم. این خیلی عجیب و غریب است اگر ما باشیم که حرف ملائکه درست است. «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ» (بقره/30) خدایا میخواهی کسی را جای ما بگذاری که خونریزی میکند. خلاف میکند، گناه میکند. ملائکه وقتی هدایت نبی اکرم و امیرالمؤمنین را میبینند از حرف خودشان دست برمیدارند. واقعاً جبرئیل ما را ببیند قانع میشود، میگوید: نه، اینها خیلی درست هستند! اینها یک عبادتهایی میکنند که من جبرئیل نمیتوانم بکنم. اینطور است؟ این صلوات یعنی اینکه ما همه حاجات را ذیل حضرت بخواهیم.
یک فرازی در زیارت جامعه کبیره هست که مکرر خواندهاید. «وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي» طلبم، حاجتم، مرادهای خودم را در همه امور پشت سر شما قرار میدهم. این یعنی چه که شما را مقدم میکنم؟ این را دو سه جور معنا کردند. یک معنا این است که «وَ مُقَدِّمُكُمْ» یعنی شما را جلو میاندازم و میگوییم: خدایا به حق امام رضا به من بده. چون من خودم آنجا جایگاهی ندارم. این درست است؟ یک معنای دیگر گفتند: هرچه میخواهید اول برای شما صلوات میفرستم و بعد میخواهم. این معنای دوم هم خوب است. معنای سوم هم که متناسب با معنی دوم است یعنی هرچه میخواهم متناسب با شما میخواهم. اصلاً خدا برای من چیز مستقل در عالم خلق نمیکند. خدایا به من علم بده، خدای متعال علمی که در تقدیر برای امام زمان نباشد، به من نمیدهد. یعنی اگر کسی خیال کند شب قدر تقدیرها جدا جدا اتفاق میافتد، نیست. یک تقدیر است. در محور امام در عالم اتفاق میافتد، محور این تقدیر هم خود امام است و همه متناسب با جایگاهشان نسبت به امام به چیزی میرسند. لذا اگر مستقل بخواهی چیزی شب قدر به تو نمیدهند. کسی سؤال کند من شبد قدر مستقل از دستگاه امام زمان چیزی میخواهم. یک چیزی که اخلال در دستگاه حضرت ایجاد کند و خدا به من بدهد اصلاً اینطور نیست. همه چیز حتی اگر خدای متعال دستگاه شیطان را هم امداد میکند، متناسب با عنایت به امام زمان امداد میکند. مستقل از او حتی دستگاه ابلیس هم امداد نمیکند. حالا پس ببینید یک معنای صلوات این است که ما باید وارد مقام صلوات شویم تا حجابها از ما برداشته شود. زبان دعا پیدا کنیم. دعای ما خواسته از خدا شود. یک بحث دیگر این است که همه استحاجتهای ما ذیل صلوات معنا میشود. کسی که مقام صلوات پیدا میکند، اصلاً حاجتی جدای از فیض خدای متعال بر نبی اکرم نمیخواهد که به او ندهند. پس بزنند. همه حاجتها رنگ و بوی صلوات پیدا میکند و نان را هم ذیل صلوات میخواهد. آنوقت به او میدهند. چه معنی دارد؟ در بهشت که «لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُن» (نحل/31) چرا اینطور است؟ چون بهشتیها حاجت مستقلی غیر نبی اکرم ندارند. ذیل دستگاه نبی اکرم، چون مشیعتشان تابع مشیعت نبی اکرم میشود «لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُن» ولی اگر چیزی بخواهی مستقل از دستگاه نبی اکرم، مخل به دستگاه نبی اکرم به تو نمیدهند! چون معنی ندارد. در دستگاه خدای متعال اخلال ایجاد میشود که هرچه بخواهی به تو بدهند بعد کل عالم به هم بخورد. اینکه نمیشود. ولی اگر هرچه بخواهید متناسبت با دستگاه نبی اکرم بخواهید، دعای حقیقی همین است. همیشه اجابت میشود. اینکه اگر دو طرف دعا صلوات باشد، معنای درستش همین است. یعنی مناسب با صلوات دعا کن. نه اینکه اول و آخر صلوات بفرستی و یک چیز بیگانهای این وسط بخواهید. مثل اینکه انسان از خدای متعال عقل بخواهد و ذیل آن یک چیز دیگر هم بخواهد. اگر این خواستهها متناقض با عقل بود، دو طرف عقل شما خلاف است! دعاها باید هماهنگ باشد. وقتی اول و آخر دعا صلوات است یعنی همه چیز را متناسب با آن صلوات میخواهیم. پس این آغاز دعا با صلوات است، مثل خیلی از دعاهای دیگر.
این دعا یک اذن دخول دارد که خیلی عجیب است. در حرم دیدید که میرود میایستد و میگوید: خدایا من «اللهُمَّ إِنِّی وَقَفْتُ عَلَى بَابٍ مِنْ أَبْوَابِ بُیُوتِ نَبِیِّکَ» خدایا من وقوف کردم. ایستادم! کجا؟ این وقوف مقدمه ورود است. «علی بابٍ» یکی از درهای خانه وجود مقدس نبی اکرم که انوار هدایت نبوت نبی اکرم در این خانه هست. من اینجا وقوف کردم. بعد شروع به گفتن میکند. خدایا من اینجا که آمدم میدانم صاحب این خانه مرده و زنده ندارد. «وَ أَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَکَ وَ خُلَفَاءَکَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ أَحْیَاءٌ» زنده هستند، «عِنْدَکَ» مقام عند الله دارند. «یُرْزَقُونَ یَرَوْنَ مَقَامِی وَ یَسْمَعُونَ کَلامِی» مقام ما را میبینند، مشرف هستند. حرف ما را میشنوند. اگر انسان این اعتقاد را نداشته باشد برای چه حرم میرود؟ میرود در و دیوار را زیارت کند؟ این مقدمه ورود به زیارت است. و الا زیارتی اتفاق نمیافتد. آدمی که امام را زنده نمیداند. حی نمیداند، اینجا را بیت النور امام نمیداند، آمدی اینجا آثار باستانی میبینی؟ چند قرن پیش این را ساختند ولی بعضیها که به حرم میآیند شروع میکنند آثار باستانی را دیدند. این خط کیست؟ نمیگویم این کارها حرام است ولی این آداب حرم نیست. اینجا بیت النور است. مگر اینجا را بیت النور نمیدانی؟ نمیبینی ملائکه فوج فوج میآیند. اگر حضور امام و حقایق را اینجا نمیبینید برای چه حرم میروید؟ یک اذن دخول این دعا دارد که به منزله ورودی این دعاست.
«وَ اسْمَعْ دُعَائِی إِذَا دَعَوْتُکَ وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ عَلَیَّ إِذَا نَاجَیْتُکَ» در بعضی از نسخهها مثل اقبال و اینها هست، که خدایا دعای مرا بشنود و بعد وارد میشویم، «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» ولی در بعضی نسخهها هر سه هست، یکی دعاست. یکی نداست، یکی نجواست. دعا و ندا خیلی به هم نزدیک هستند. گاهی به جای هم استماع میشوند ولی وقتی کنار هم قرار میگیرند یک تفاوتهایی دارند. در دعاها سه جور با خدا حرف میزنیم. یکبار خدا را با اسماء حسنی صدا میزنیم. یا حیّ و یا قیوم، یا علیم، یا خبیر، یا مقلب القلوب، یا اله الا انت، خدا را صدا میزنیم. یک موقع خواستههایی داریم. یک موقعی هم نجواهایی داریم. نه او را صدا میزنیم و نه خواستههایی داریم. در دعا همین سه مضمون است. گفتگوها و نجواها و رازگوهایی با خدای متعال دارند، آدم حالاتش را میگوید: من اینطور هستم. گناه کردم، زمین خوردم، اینطور شد، آنطور شد. اینها نداست، دعاست، یک معنایی هم همه اینها هست ولی در عرض آنهاست. اینها میشود نجوا و ندا و دعا! میشود طور دیگر هم معنا کرد. آدم از ندا و دعا شروع میکند و کمکم به حالت نجوا میرسد. همین که در دعای حضرت موسی است. «وَ نادَيْناهُ مِنْ جانِبِ الطُّورِ الْأَيْمَنِ وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» (مریم/52) موسی کلیم را ندا دادیم، آمد وقتی نزدیک شد حالت نجوا شکل گرفت. «وَ قَرَّبْناهُ نَجِيًّا» این همان است که در روایت هم هست موسی کلیم به خدای متعال عرضه داشت از من دور هستی تا تو را صدا بزنم. یا نزدیک هستی تا با تو نجوا کنم. قرب وقتی حاصل شد و موانع برداشته شد، حالت نجوا پیدا میشود. ممکن است تفاوت این باشد.
معنای اول هم بد نیست که اصلاً آدم بگوید: شما مضمون دعا را ببینید. یک آدم خدا را دارد صدا میزند، با انواع مختلف. یا دارد خواستهای میگوید، یا دارد نجوا میکند. رازهایی با خدای متعال میگوید، از مقام او، از خودش، از گرفتاریهایش، از عظمت او، ممکن است اینطور معنا شود که خدایا من به تو رو آوردم و دعایی دارم، نجوایی دارم، کم کم حالت انس برای من پیدا میشود، به تو نزدیک میشوم و با تو خلوت میکنم. خدایا وقتی دعا میکنم و تو را صدا میزنم بشنو. این بشنو هم به معنی سمع کلی که خدای متعال سمیع است، نیست. بشنو یعنی اجابت کن. دعای فلانی را شنید، خواستهاش را شنید، یعنی شنیدنی که مقارن با اجابت بود. نشنیدن یعنی بیاعتنایی کردن. یعنی خدایا به خواسته من بیاعتنایی نکن. وقتی هم با تو نجوا میکنم تو اقبال به سوی من کن. خدایا من میخواهم دعا کنم. میخواهم صدا بزنم. میخواهم نجوا کنم. از تو تقاضای سمع و اقبال دارم. من به تو روی میآورم، تو از من روی برنگردان. تو هم به من رو بیاور تا من بتوانم با تو نجوا کنم. روبروی تو بنشینم.
این حرفها را آدم کی میزند؟«فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» اگرکسی این حالت در او پیدا نشد اصلاً دیگر وارد این دعا نمیشود. خدایا من به سوی تو فرار کردم. «وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ» حالا که اینطور است، «وَ اسْمَعْ نِدَائِی إِذَا نَادَیْتُکَ وَ أَقْبِلْ» این ورودی دعاست، اگر کسی این حالت هَرَب، در ماه شعبان فضا، فضای خاصی است. به برکت نبی اکرم زود این امور برای انسان حاصل میشود. خدایا من به سوی تو فرار کردم. «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» در محضر تو ایستادم و حالا میخواهم وارد شوم. «فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ» مثل اذن دخول «وقفت علی باب» من فرار کردم و حالا واقف هستم. ایستادم و میخواهم حرکت کنم. «وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ» حالت من حالت استکانت است. استکانت حالت کسی است که زمین گیر است، در رده سکون است. مسکین کسی است که در فقر کارش به جایی میرسد که دیگر زمینگیر میشود. فقیر کسی است که فقراتش شکسته است و نمیتواند سرپا بایستد. مسکین از او بدتر است. این زمینگیر، زمینگیر است. معنای مستکین شاید این است که از باب افتعال است. معنایش این است که با اختیار خودم زمین گیر شدم. من کاری کردم که دیگر زمین گیر شدم. مسکین کسی است که زمینگیر است، دشمن را میبیند و پا ندارد فرار کند. اهداف بلند را میبیند و پا ندارد فرار کند. نمیتواند به سمت خواستههایش حرکت کند. گوشش میشنود و چشمش میبیند، آن خواستههای بلند و اهداف را میبیند، دشمن را میبیند ولی نمیتواند فرار کند و حرکت کند. زمینگیر شده است. شاید معنی این «مُسْتَکِینا لَکَ» خودم را در درگاه تو زمین گیر کردم است که تو دستم را بگیری و بلند کنی. یعنی خودم را زمین گیر درگاه تو کردم. از همه فرار کردم و آمدم اینجا زانو زدم. «مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ» به حالت تضرع و التجاء نسبت به تو پیدا کردم. «رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ» آنچه در محضر توست، به آن دل بستم. «هَرَبْتُ إِلَیْکَ» این هَرَب از چیست؟ اگر کسی فرار نکرده باشد به این وقوف نرسیده باشد و به این استکانت و تضرع و رجاء نرسیده باشد، اصلاً وارد دعا نمیشود. ورودی دعا همین است. باید هَرَبی در انسان شکل بگیرد. «هَرَبْتُ إِلَیْکَ» از چه فرار کردم؟ گاهی هَرَِب انسان از گناهان خودش است. گناهان انسان غل و زنجیر انسان هستند. دشمنان انسان هستند. اینها روز قیامت تبدیل میشوند به همین مار و عقرب و افعی و هرچیزی که آدم را در قیامت احاطه میکند.
در دعای سحر روز جمعه هست «هَرَبْتُ إِلَيْكَ بِنَفْسِي يَا مَلْجَأَ اَلْهَارِبِينَ بِأَثْقَالِ اَلذُّنُوبِ أَحْمِلُهَا عَلَى ظَهْرِي» خدایا به سمت تو فرار کردم، با بار سنگین گناهانی که روی دوش من است. این هَرَب، هَرَِب از گناهان انسان هست. بالاتر هرب از آلهه است. این از همه مهمتر است. انسانی که باید فقط به خدا روی میآورد، او الهش میشد. اله کسی است که من در مقابل او تأله و تحیر و تضرع میکنم. دل میبندم، اظهار عجز میکنم. اظهار نیاز میکنم. حاجتم را آنجا میبرم. اله حقیقی یکی بیشتر نیست. «یتأله الیه کل مخلوق» همه مخلوقات وقتی پرده اسباب کنار میرود میفهمند همه کاره اوست و من فقیر هستم و او غنی است. ولی تا پرده اسباب هست نیازهایشان را به اسباب تکیه میدهند. آلهه برای خودشان انتخاب میکنند. این آلهه که انسان برای خودش انتخاب میکند. از آنها میترسد، تضرع میکند و عشق میورزد، جانش و خونش و مالش را همه را پای آنها میریزد و حراج میکند، اینها کاری برای انسان میکنند یا فقط انسان را اسیر خودشان میکنند؟ وقتی پرده کنار میرود، میبینی اینهایی که برایشان خرج میکردی اینها جهنم تو شدند. «إِنَّ الَّذِينَ لا يَرْجُونَ لِقاءَنا وَ رَضُوا بِالْحَياةِ الدُّنْيا وَ اطْمَأَنُّوا بِها وَ الَّذِينَ هُمْ عَنْ آياتِنا غافِلُونَ» (یونس/7) آنهایی که راضی به حیات دنیا هستند. آرام در کنار سفره دنیا هستند. زنگهای خطر هم که میآید، آیات و نشانه هم که میآید رویشان را برمیگردانند. سر این سفره نشستند و خوش هستند. «أُولئِكَ مَأْواهُمُ النَّارُ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ» (یونس/8) اینهایی که دل میبندند و از آیات روی برمیگردانند و هرچه میگوییم: بابا بساطت را جمع کن، اینجا جای سفره پهن کردند نیست. اینجا فردا سیل میآید. راحت نشسته است. پناهگاههایشان آتششان است. تکیهگاهشان جهنمشان میشود. حالا آدم باید فرار کند یا نه؟ کسی که متوجه نشده این تکیهگاههایش جهنمش هستند، در دامن اینها خوش است. نمیفهمد اینکه سر در دهانش گذاشتی دشمن توست. این تکیهگاه تو، تو را در دره میاندازد و چیز دیگری نیست. محل سقوط تو همینجاست. ولی وقتی این را فهمید حالا فرار میکند. تا وقتی انسان نفهمد که این آلههای که برای خودش گرفته جهنم او هستند، حتی بعضی گفتند: فرار از اسباب هم هست. این هم بد نیست. آدم یکجایی هم از اسباب فرار میکند. اگر در آلهه هم خوب تکیه کنید، اصل اولیای طاغوت هستند. آنها هستند که بت پرستی را در عالم اقامه میکنند. اول بت نفس انسان را باد میزنند. میگویند: خودت! بعد که بتکدههای دیگری درست میکنند و آدم را اسیر بتها میکنند. اصل بت پرستی برای آنهاست. لذا اصل فرار از اولیای طاغوت است. انسان اگر نفهمد آنها چه جهنمی به پا کردند، بستر شهوت درست میکنند که دامگاه آنهاست. مثل طعمهای است که بر سر دام میگذارند. تله که برای موش درست میکنند یک طعمه میگذارند که بوی خوش دارد. این طعمه او را به دام میاندازد و چیز دیگری نیست. شهوات همین طعمه دام شیطان است. انسان اگر نفهمید در جهنم گیر افتاده است، نمیتواند ولی وقتی دید دارند او را میگیرند و متوجه شد شروع به فرار کردن میکند.
شریعتی: الآن ذائقههای ما خیلی تغییر کرده است. خیلی از چیزها را متوجه نمیشویم. این کار پیچیدهای است که شما میگویید؟
حاج آقای میرباقری: مداومت میخواهد. یکی از چیزهایی که در انسان این حالت را ایجاد میکند، همین حالت مداومت در دعاست. کم کم به انسان نشان میدهد که همه این پناهگاهها برای شما خطرخیز هستند، همه خطرها از اینجا ناشی میشود. از بالا عنایت میشود. دری باز میشود و انسان حقایقی را میفهمد. تلقین به نفس نیست. تولی به حضرت حق است و انوار الهی دل انسان را روشن میکند و الا با تلقین که چیزی درست نمیشود. دعا تلقین نیست. دعا تولی است و التجاء است. در را باز میکند و حقیقت را میفهمیم. آن وقت است که میفهمی «هَرَبتُ الیک» واقعاً فراری میشوی. از همه باید فرار کنی و از همه بترسی. «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ» (زخرف/67) دوستان صمیمی دشمن هم میشوند الا آنهایی که دوستیشان با خداست و برای خدا همدیگر را دوست میدارند. اسباب هم همینطور است. من که از این عالم استفاده شیطانی میکنم، همین عالم دشمن من است. «لو علمت الارض بذنوبی لساخت بی» همین زمینی که مرا روی خودش نگه داشته و به اصطلاح گهواره من است، در دعای بعد زیارت امام رضا(ع) هست، اگر گناه مرا میدانست، مرا فرو میبرد. «او السموات لاختطفتنی» آسمان مرا میربود. «او الجبال لهدتنی» اگر کوهها میدانستند من چه کار کردم، روی هم آوار میشدند. وقتی آدم میبیند اینها را بت گرفته، از همینها فرار میکند. خدایا همه اینها دشمنان من هستند. نمیخواهم بگویم: عالم دشمن انسان است. ما یک دشمنی داریم دستگاه شیطان و نفس خود ماست. اولیای طاغوت، از اینها باید فرار کنیم. اگر با آله بد برخورد کردی با تو دشمنی میکند، لذا باید از آن فرار کنی. اگر در عالم بندگی کنی، عالم هم با تو دوستی میکند، «الْأَخِلَّاءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلَّا الْمُتَّقِينَ». این زمین با کسی که روی آن عبادت کرده دشمنی ندارد. فرار از اسباب برای کسی است که تکیه به اسباب کرده است، آن کسی که تکیه به خدا کرده و از اسباب به عنوان وسایط استفاده کرده و در مقام بسم الله بوده است که اسباب همه عاشق او هستند. اشتیاق این موجودات به مؤمن بیشتر از اشتیاق مؤمن به آنهاست. بستگی دارد از اینها چطور استفاده کردی؟ اگر خودش را دیدی دشمن تو میشود. اگر بت تو بود، دشمن تو میشود. بتها در جهنم دشمن انسان میشوند. با بتهای خودش درگیر است. ولی اگر بت تو نباشد، من خدا را میپرستم، عالم مسجد من است، پناهگاه من است. من اینجا به خدا پناه میبرم. اگر اینطور شد، نه! عالم محل انس انسان است و عالم رفیق انسان است. پس فرار هم باید از اسباب باشد، از اتکا به اسباب که اینها دشمن انسان میشوند. انسان باید خائف باشد. از خودش، از نفسش، از آلههای که میگیرد. ممکن است طبیعت اله انسان شود. انسان به آن دل ببندد. «وَ لا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلهاً آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ» (ذاریات/51) به سوی خدا فرار کنید و الهی در کنار خدا نگیرید. یعنی از آلهه خود به سمت خدای متعال فرار کنید. «هَرَبتُ الیک» خدایا من فهمیدم که هیچکس جز تو به درد من نمیخورد. بله بقیه هم جنود تو هستند، اگر تو دستور بدهی با من هستند. دستور ندهی همه بر علیه من هستند. اگر این حالت هَرَب پیدا نشود اصلاً آدم وارد دعای مناجات شعبانیه نمیشود. این هَرَب باید ما را بدواند تا به سوی خدا بیاورد تا در مقام وقوف.
شریعتی: اگر مفاتیح را باز کردیم و باب این دعا باز شد و شروع کردیم، هَرَب ایجاد شده است؟
حاج آقای میرباقری: نه، منزلتش ایجاد شده است. اینقدر باید انسان در این ماه تکرار کند تا به برکت این ماه و به شفاعت حضرت حقیقت دعا به انسان عطا شود و انسان حالت فراری پیدا کند. از «ما سوی الله» به سوی خدا. این حالت با خود دعا ایجاد میشود. ولی اگر هم پیدا نشد مقامات بعدی دعا خیلی در دسترس نخواهد بود. باید هَرَبی پیدا کند، وقوفی پیدا کند، هرب به سوی خدای متعال بعد هم به وقوف! این وقوف خیلی مسأله مهمی است. یکجایی آدم توقف کند تا بعد استمرار پیدا کند تا به او اجازه ورود بدهند. آنوقت ورودها همان خواستهها میشود.
شریعتی: در مورد فرازهای نورانی مناجات شعبانیه صحبت میکنیم و نکات ناب و لطیف و عمیقی که شنیدیم. انشاءالله اگر توفیقی باشد تا پایان ماه شعبان المعظم فرازهای ناب و نورانی و عمیق مناجات شعبانیه را از زبان حاج آقای میرباقری عزیز خواهیم شنید. امروز صفحه 570 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه معارج و آیات ابتدایی سوره مبارکه نوح در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«فَلا أُقْسِمُ بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ إِنَّا لَقادِرُونَ «40» عَلى أَنْ نُبَدِّلَ خَيْراً مِنْهُمْ وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ «41» فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «42» يَوْمَ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ سِراعاً كَأَنَّهُمْ إِلى نُصُبٍ يُوفِضُونَ «43» خاشِعَةً أَبْصارُهُمْ تَرْهَقُهُمْ ذِلَّةٌ ذلِكَ الْيَوْمُ الَّذِي كانُوا يُوعَدُونَ «44»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، إِنَّا أَرْسَلْنا نُوحاً إِلى قَوْمِهِ أَنْ أَنْذِرْ قَوْمَكَ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَأْتِيَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ «1» قالَ يا قَوْمِ إِنِّي لَكُمْ نَذِيرٌ مُبِينٌ «2» أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اتَّقُوهُ وَ أَطِيعُونِ «3» يَغْفِرْ لَكُمْ مِنْ ذُنُوبِكُمْ وَ يُؤَخِّرْكُمْ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى إِنَّ أَجَلَ اللَّهِ إِذا جاءَ لا يُؤَخَّرُ لَوْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ «4» قالَ رَبِّ إِنِّي دَعَوْتُ قَوْمِي لَيْلًا وَ نَهاراً «5» فَلَمْ يَزِدْهُمْ دُعائِي إِلَّا فِراراً «6» وَ إِنِّي كُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ فِي آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَكْبَرُوا اسْتِكْباراً «7» ثُمَّ إِنِّي دَعَوْتُهُمْ جِهاراً «8» ثُمَّ إِنِّي أَعْلَنْتُ لَهُمْ وَ أَسْرَرْتُ لَهُمْ إِسْراراً «9»فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّاراً «10»
ترجمه: به پروردگار مشرقها و مغربها سوگند مىخورم كه ما تواناييم. بر اين كه بهتر از آنان را به جاى ايشان بياوريم و ما قطعاً مغلوب و ناتوان نيستيم. پس آنان را به حال خود واگذار، ياوه بگويند و بازى كنند تا روزى را كه وعده داده شدهاند، ملاقات كنند. روزى كه شتابان از قبرها بيرون آيند، چنان كه گويى به سوى نشانهايى نصب شده مىدوند. چشمانشان فرو افتاده و ذلّتى (وصفناپذير) آنان را فرا گرفته است. اين است آن روزى كه به ايشان وعده داده مىشد.
به نام خداوند بخشنده مهربان، همانا ما نوح را به سوى قومش فرستاديم كه قوم خود را قبل از آنكه عذابى دردآور به سراغشان بيايد هشدار بده. (نوح) گفت: اى قوم من! همانا من براى شما هشدار دهندهاى آشكارم. خدا را بپرستيد و از او پروا داشته باشيد و مرا اطاعت كنيد. (اگر چنين كنيد) خداوند بخشى از گناهانتان را مىبخشد و عمر شما را تا زمان تعيين شده به عقب مىاندازد (و از مرگهاى قهرآميز شما را دور مىدارد) امّا اجل معيّن شده (از سوى) خدا، هنگامى كه فرارسد تأخير بردار نيست. اگر مىدانستيد. (نوح) گفت: پروردگارا همانا من قوم خود را شب و روز دعوت كردم. ولى دعوت من جز بر فرار آنان نيفزود. و البتّه هرگاه كه آنان را دعوت كردم تا (ايمان آورند و) تو آنان را بيامرزى، انگشتانشان را در گوشهايشان نهادند و لباسهايشان را بر سر كشيدند و (بر طغيان خود) اصرار كردند و سخت تكبر ورزيدند. آنگاه من آنان را با صداى بلند دعوت كردم. سپس گاهى به طور آشكار و گاهى در نهان (با آنان سخن) گفتم. پس گفتم از پروردگارتان آمرزش بخواهيد كه او بسيار آمرزنده است.
شریعتی: در مورد کانال برنامه نکتهای را عرض کنم که علاوه بر احادیث ناب و نورانی که کارشناس عزیز ما در برنامه نقل میکنند و علاوه بر حکایات و داستانهایی که متناسب با مباحث ما مطرح میشود و علاوه بر اشعاری که گهگاهی در برنامه خوانده میشود، مباحث یاد مرگ حاج آقای عالی را شما میتوانید در کانال ما دنبال کنید و استفاده کنید و به دوستانتان هم معرفی کنید. حسن ختام فرمایشات حاج آقای میرباقری را میشنویم.
حاج آقای میرباقری: عرض کردم مناجات شعبانیه مناجاتی است که اذن دخولش این است که انسان یک حالت هَرَب داشته باشد، یعنی به سوی خدای متعال فراری میشود. از تکیهگاهها و چیزهایی که با آن انس گرفته بود، برای غیر خدا بود، آنهایی که انسان برای خدا با آنها انس گرفته بود، بعد از رجوع الی الله است. آنهایی که قبل از رجوع الی الله انسان با آن انس میگیرد، همان انسهایی است که به ضرر انسان تمام میشود. تکیهگاهها دشمن انسان میشود و روی خود انسان ویران میشوند. لذا انسان باید از آنها فرار کند تا فرار نکرده ظرفیت این خواستهها را پیدا نمیکند. وقتی فراری به سوی خدا متعال شد و بعد وقوف در محضر خدای متعال کرد و خودش را مسکین و متضرع درگاه خدا کرد، گفتیم: مستکین کسی است که با اختیار خودش زمینگیر شده است. یعنی در خانه تو من مستکین هستم و خودم را به مقام استکانت رساندم. من مستکین و زمینگیر تو هستم. وقتی با تمام وجود زمینگیر شد، آنوقت «راجیا» یک امیدی هم دارد. دیگر به هیچکس امیدی ندارم و امیدوار به تو شدم. آنوقت یک مرحله دیگر شروع میشود که خدایا حالا تو واقف به من هستی. انشاءالله بعد توضیح میدهیم که وقوف خدای متعال نسبت به انسان و احوال انسان کجای این دعا هست. خدایا امیدوار به تو هستم! از همه فراری هستم و به تو امید دارم.«وَ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَ تَخْبُرُ حَاجَتِی وَ تَعْرِفُ ضَمِیرِی وَ لا یَخْفَى عَلَیْکَ أَمْرُ مُنْقَلَبِی وَ مَثْوَایَ» این وقوف و آگاهی خدای متعال کجای دعاست؟ ما اگر خدا را واقف ندانیم، اصلاً میتوانیم دعا کنیم؟