موضوع برنامه: نکاتی از مناجات شعبانیه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 21-02-96
بسم الله الرحمن الرحیم
«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»
شریعتی: سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای نازنینمان. شب بزرگ نیمه شعبان و ایام ولادت حضرت ولیعصر(عج) به همه شما تبریک و شادباش میگویم و از خداوند متعال مسألت میکنم که انشاءالله چشم ما به جمال نورانی حضرت مهدی روشن شود. بهترینها را برای همه شما آرزو میکنم. در محضر حاج آقای میرباقری عزیز هستیم سلام علیکم و رحمه الله. خیلی خوش آمدید. ایام مبارکتان باشد.
حاج آقای میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله. من هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم و میلاد وجود مقدس امام زمان (عج) را صمیمانه تبریک عرض میکنم و امیدوارم خدای متعال این ایام را مبدأ یک گشایش ظاهری و باطنی برای همه ما قرار بدهد.
شریعتی: خیلی خوشحالیم که پنجشنبههای ما شعبان مزین و منور به حضور حاج آقای میرباقری عزیز است و از محضر مبارکشان استفاده میکنیم. ما فرازهای ناب و نورانی مناجات شعبانیه را با حضور حاج آقای میرباقری مرور میکنیم و قطعاً از فضیلت امشب و فردا هم برای ما خواهند گفت، بحث امروز شما را مشتاقانه میشنویم.
حاج آقای میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین. (قرائت دعای سلامت امام زمان)
در جلسه گذشته عرض کردم که این دعا فرازهایی دارد و اولین فرازش به منزله مدخل دعاست که انسان باید این حالات در او پیدا شود تا وارد دعا و نجوای با خدای متعال شود. این فراز را سریع ترجمه میکنم و بعد نکتهای را تقدیم میکنم. این فراز با صلوات آغاز میشود. «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اسْمَعْ دُعَائِي إِذَا دَعَوْتُكَ وَ اسْمَعْ نِدَائِي إِذَا نَادَيْتُكَ» مقایسهای اول عرض کنم.
ما تا به بیت انبیاء وارد نشدیم، تا با امام همراه نشدیم و جهان را با نور امام نمیبینیم و بیرون از بیت نبی اکرم و بیت النور حضرت هستیم و طبیعتاً این را مکرر عرض کردم و اینطور نیست که اگر ما از انبیاء فاصله گرفتیم، خودمان مستقل در عالم راه میرویم. نخیر! تحت سیطرهی فراعنه وارد میشویم و اولیای طاغوت بر ما حکومت میکنند و ظلمات آنها در ما سیطره پیدا میکند «وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» (بقره/257) اگر از محیط نور الهی و ولایت حضرت حق خارج شدیم، با انبیاء همراه نشدیم در محیط ظلمت فراعنه هستیم. فراعنه سیاسی و فراعنه فکری و فرهنگی! فیلسوفان مادی و متفکران مادی که تفکر مادی را در طو تاریخ در عالم بسط دادند. اگر با آنها همراه شدیم ما اسیر نظام کیهانی عالم میشویم. تفسیر از این نظام کیهانی عوض میشود با قوای مادی. فرض کنید در فلسفه فیزیک رویکرد به قوانین حاکم بر رفتار ماده و آغاز پیدایش پدیدهها و تحولات مادی متفاوت میشود ولی بالاخره جهان را همین جهان مادی میبینند و یک نظام کیهانی تصویر میکنند و قوایی دارد و قواعدی دارد و ما در چهارچوب این قواعد و اسیر این قواعد هستیم. در واقع این قواعد بر ما حکومت میکنند و ما هم یک ذرهای هستیم، یک سنگ ریزهی رها شده در این فضا هستیم که در مقابل چوگان این عوامل قرار گرفتیم و ما را به هر طرف که دلشان بخواهد میکشانند و هیچ مقاومتی هم نمیتوانیم بکنیم. چه کسی در مقابل این نظام کیهانی میتواند بایستد. یک نگاه مادی به جهان داشته باشیم و یک لحظه از فضای معنویت ادیان الهی و اسلام و مکتب اهلبیت خارج شویم. خوب در این فضایی که ما مقهور این نظام کیهانی هستیم آیا نظام کیهانی در احوال و خواستهها و نیازها و اضطرارهای ما واقف است؟ هرگز! آیا سر و صدای ما را میشنود؟ هرگز! آیا یک تدبیر حکیمانهای از ناحیه نظام کیهانی در سرنوشت ما حاکم است؟ وقوفی در ما هست؟ احاطهای است؟ تغییر و تدبیری است؟ یک نقشهای برای ما دارند که ما از یک نقطه به نقطهی دیگر ببرند؟ یا نه ما گمشده هستیم و بزرگتر از ما، کل کره ما در مقابل این نظام کیهانی گم شده است. با چندین میلیارد جمعیت گمشده هستیم. اصلاً کل منظومه شمسی سنگ ریزهای رها شده است. ما که به حساب نمیآییم. شما این آدمی که در این فضای ظلمانی در جهان زندگی میکند و یک شهواتی دارد که میخواهد این شهوات خودش را به وسیله همین اسباب مادی که بر او حکومت میکنند تأمین کند و اسیر این چهارچوبهاست و میخواهد خودش را هم تأمین کند باید از دل ماده و از بستر ماده ارتزاق کند. ماده کور و کر بیشعور و محیط، جواب نمیدهد و نمیشنوند. آدم به چه چیزی مبتلا میشود؟ تکیهگاههای این انسان برایش ایجاد معانی میکند. چیزهایی که به آنها دل میبندد، امیدوار به آنها میشود و از آنها میترسد. آدم وقتی اینطور است از رعد و برق میترسد. از زلزله میترسد. از طوفان و آتش فشان میترسد. یک خرده اگر بیشتر به اطرافش نگاه میکرد، از اتفاقاتی که در نظام کیهانی میافتد، خوابش نمیبرد. ترسش از اینهاست. امیدش به اینهاست.
شریعتی: بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن است *** مثل شهری که به روی گسل زلزلههاست
حاج آقای میرباقری: چرا؟ بخاطر اینکه تکیهگاههای او تبدیل به ناامنی میشوند. این ماده بیشعور و نفهمی که یک قواعد جبری بر آن حاکم است که یکباره یک حادثهی کیهانی در آن اتفاق میافتد که کل منظومه ما در آن گم میشود، من کجای این عالم هستم؟ مثل پر کاه سرگردان، همین خداهایی که به آن تکیه میکنم. همینهایی که از آنها میترسند و همینهایی که میخواهم با تکیه به آنها ارتزاق کنم. تفسیر از این نظام کیهانی عوض میشود. نو و کهنه دارد ولی همین نظام کیهانی خداست. جای خدا مینشیند و جای اله مینشیند و آنوقت چه آلههای پیدا میشود؟ هرکدام بر ما حکومت میکنند. از خورشید یک جور باید بترسی، از دریا یک جور باید بترسی، از زلزله یک جور بترسی. خوب این آدم مبتلا به اضطراب میشود. ترس، مبتلا به دلهره و مبتلا به پوچی. شما میخواهی در این دنیا با تغافل کار را حل کنی. با تغافل نمیشود آدم را از این ترسها نجات داد. روانشناسی بعد از توسعه و بعد از پیشرفت در غرب پیدا شده است. همین نگاه دوری از خدای متعال بشر را مبتلا به افسردگی کرده است و الآن روانشناسها میخواهند افسردگی را درمان کنند و نمیتوانند. دائم هم بیماریهای روانی پیدا میشوند و ریشه در همین آلههای است که آنها فرو میریزند. خودشان گسل ما هستند. زلزله خیز برای ما هستند. ناامنی برای ما ایجاد میکنند. ما روی موج خانه ساختیم و خود این موج زیر پای ما را خالی میکند. دیگر چیزی لازم نیست که من فرو بیافتم و غرق شوم. آدم مضطرب میشود و احساس میکند کسی به فکر من نیست و صدای من شنیده نمیشود. کسی مرا نمیبیند. این احساس پوچی میآورد و بعد با تغافل و پارک زدن و هیجانات هنری جبران نمیشود. یک رعد و برق بیاید همه آنها فراموش میشود. یک ریشتر زمین تکان بخورد، همه فضای امن و خیالی که با هنر و بسترهای تخیلی درست کردند، فرو میریزد. آدم نمیتواند در بهار، پاییز را نبیند. مضطرب و نا امن است.
حالا اگر وارد بیتالنور انبیاء شدی. با انبیاء راه رفتی که همه بیتالنور مقدس وجود نبی اکرم هستند. به نور امام رسیدی،نور الهی برایت در عالم ظاهر شد. «اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْض» (نور/35) وقتی این نور طلوع میکند همه شب تاریک تمام میشود. اصلاً نظام کیهانی دیگر دیده نمیشود. نه فقط نظام کیهانی، دستگاه پشت سر نظام کیهانی که ملکوت این عالم است که کل این عالم مثل حلقه در بیابان است، هم گم میشود و فقط دست اقتدار او دیده میشود. «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْء» (مؤمنون/88) این جز با چراغ انبیاء نمیشود. چه کسی جز انبیاء این کار را کرده است؟ فیلسوفان مادی در عالم این کار را کردند؟ بله ممکن است یک عده ذیل انبیاء حرکت کنند. انبیاء پرچمدار هستند. کسی در مقابل انبیاء این دعوت را در تاریخ عهدهدار نبوده و نتوانسته انجام بدهد چون در وجود خودش چراغی روشن نشده که بخواهد عالم را روشن کند. خود آنها هم «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض» (نور/40) هستند. خیلی از آنها فراعنه فکری تاریخ هستند که قرنها بشریت را اسیر بافتههای فکری خودشان کردند. اگر کسی با امام همراه شد و با نور امام به عالم نگاه کرد، میشود «عظم الخالق فى انفسهم فصغر ما دونه فی اَعیُنهم» همه چیز از چشمش میافتد نه اینکه از دلش بیافتد. دل که دیگر اصلاً توجهی به اینها نمیکند.
پس با اله حقیقی روبرو میشود و وقتی روبرو شد در مقابل این اله، فرار میکند از بسترهایی که او را مبتلاء کرده بودند به این شرک و ترس و احساس میکند جهنمی در او به پا کرده است. «وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَة» (بقره/24) این فراعنه فکری جهنم را درست میکنند. اینها هستند که ما را به شهوات دعوت میکنند. شهوات جهنم است دیگر. کسی که ما را دعوت به دنیا و بت پرستی میکند دارد مرا دعوت به جهنم میکند. پس نفس او شعله آتشگیری به جهنم است. پس از این جهنم فرار میکند. از این آلهه و از این فراعنه فرار میکند. میبیند همه چیز زیر سر این فراعنه است. اینها مرا تبدیل به یک موجود ضعیف کردند و از اینها فرار میکند به سمت خدایی که درهای غیب این حضرت حق به رویش باز شده و دارد با او آشنا میشود. انبیاء آمدند و چراغی را روشن کردند، «وَ سِراجاً مُنِيرا» (احزاب/46) وجود مقدس نبی اکرم به تعبیر قرآن سراج منیر است. این چراغ روشن میشود و عالم را میبیند. همه نظام کیهانی، همه محو میشوند و میبیند یک خدای حکیم و مقتدر است و یک اله بیشتر نیست و همه کائنات به دست قدرت اوست و اسماء حسنی او در عالم کار میکنند. این خدا حکیم است. خبیر است. بصیر است. این خدا من را میبیند و واقف بر همه اسرار من است و در این نظام کیهانی و نظام عظیم خلقت که نظام کیهانی هم پیش او هیچ است، من ذرهای از نگاه او غایب نیستم. ذرهای از من غافل نیست. «لا يَعْزُبُ عَنْهُ مِثْقالُ ذَرَّةٍ فِي السَّماواتِ وَ لا فِي الْأَرْض» (سبأ/3)
سنگینی یک ذره در عالم از نگاه او پوشیده نیست. اینطور نیست که این نظام کیهانی او را از من غافل کند. «لا يشغله شأن عن شأن». جبرئیل موجب نمیشود که من را فراموش کند، با آن عظمتی که دارد. رب جبرئیل هست، رب من هم هست. گویا هیچ مخلوقی غیر من ندارد. آنچنان به من آگاه و واقف و بصیر است و توجه به من دارد که من در این عالم دیده میشوم. به واسطه یک عینی، یک نگاهی، که آن نگاه محیط مسلط است. این نگاه هیچوقت از من غافل نمیشود و همه احوال با من هست و اسرار مرا میداند.
این خدایی که حکیم است و نگاه میکند اینطور نیست که برای عالم برنامه ندارد و هرج و مرج است. نخیر! این خدای ناظر سمیع که مرا میبیند و صدای مرا میشنود و خواستههای مرا میداند. نیازهای مرا میبیند. میداند من عالم چه میخواهم. اضطرارهای مرا میداند و بیخبر از اضطرارهای من نیست. این خدای حکیم متناسب با نیازهای من برای من یک تقدیری کرده است. از اول تا آخر یک نقشه برای من دارد. من در نقشه او حرکت میکنم. در این نقشه گاهی ضرر هم هست. «الهی بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی و نفعی و ضری» ضرر هم هست، نفع هم هست. همه نفع نیست. چرا؟ چون من بد موضع میگیرم. یعنی من طوری موضع میگیرم که او برای من تدبیر میکند که من به ضرر میافتم. پس او هم واقف به اسرار من است. من آنجا دیده میشوم. اسراری که خودم نمیدانم را او میداند. «يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفى» (طه/7) اخفی آن چیزی است که از خود آدم پوشیده است. من چه میخواهم؟مسیر من کجاست؟ از کجا آمدم؟ کجا میروم؟ موانع من چیست؟ غافل از من هم نیست و برای من هم یک نقشه دارد. اینطور نیست که نقشه کلی که برای عالم دارد دیگر با من کاری ندارد. ذیل آن نقشه برای من هم یک نقشه دارد. برای سلولهای بدن من هم نقشه دارد. برای ذرات اتمی عالم هم نقشه دارد. همه در یک مدار تعریف شدهای حرکت میکنند. آنوقت هم یکی بیشتر نیست. هم حکیم است، هم قادر است. هم مضطر نیست که یک نقشه کشیده و نتواند تغییر بدهد. من اگر برگشتم او برمیگردد و تقدیرش را به من تبدیل میکند. من توبه کردم خدا به من رجوع میکند. تقدیر مرا برمیگرداند.
وقتی انسان با این خدا مواجه میشود طبیعتاً در مقابلش وقوف میکند. از همه فرار کرده و اینجا وقوف میکند. همه جا گردنش را بالا میگرفته، میخواسته تسلیم نشود، مؤمن اینطور است. قرآن وقتی ربیون و همراهان انبیاء را توضیح میدهد، میفرماید: «وَ مَا اسْتَكانُوا» (آلعمران/146) در مقابل هیچ کسی گردن فرود نیاوردند. ولی در مقابل رب خودشان «اسْتَكانُوا لِرَبِّهِم» (مؤمنون/76) میفرماید: ما حتی برای اینکه مردم به مقام استکانت در مقام رب برسند، گاهی عذابشان میکنیم ولی اینها استکانت نکردند.آدم وقتی این عظمت را میبیند، این کبریایی و این حکمت و محبت را که با محبت به من هیچ دارد توجه میکند و برای من یک نقش جامع برای اول و آخر دارد، از عالم ذر تا بهشت را برای من در نظر گرفته است، این زانو میزند و استکانت میکند. به تضرع و امید میرسد. این پنج چیزی که در دعا بود. دعا با مقام صلوات آغاز میشود و این فراز اول را که مدخل دعاست من ترجمه کنم.
شریعتی: هروقت صحبت از اشراف خداوند به اعمال و رفتار ما شده است، اینکه ما تحت نظارت او هستیم، دائم ما را ترساندهاند که خدا حواسش به تو هست. نکند یکوقت گناه کنید. یعنی دائم ترسیدیم. ولی با این نگاه و عینک اگر نگاه کنیم که او مراقب ما هست چقدر دل ما محکم و قرص میشود.
حاج آقای میرباقری: این نظام کیهانی در دست قدرت اوست. «قُلْ مَنْ بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْء» (مؤمنون/88) اجازه نمیدهد احدی به من تجاوز کند. مگر در عالم دنیا، در یک محدوده خاصی آن هم یک جبرانهای فوق العادهای دارد. چون در عالم ابتلاء و امتحان است. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَ اللَّهَ يَرى» (علق/14) میتواند دل ما را سرشار از آرامش کند. ما در عالم دیده میشویم. یک نظام کیهانی کر و کور و من هم سنگی در مقابل چوگان آن قواعد، یک زلزله بشود من همه هستیام را از دست بدهم. یک طوفان بیاید، والسلام! یک سیل بیاید، اینطور نیست. در این دعا که عرض کردم از مقام صلوات شروع میشود، کسی وارد مقام صلوات شد، این معرفتها در وجودش شکل میگیرد و عرض کردم کسی که به نور اهلبیت رسید، آنوقت عالم را اینطور میبیند. و الا قبل از این بیرون این بیت النور، «الله نور السماوات و الارض» تا چراغی روشن نشده است، در وجود انسان، انسانی که روشن نشده عالم را کور میبیند. در این کوری دچار حیرت و اضطراب و پوچی میشود. تکیه کردن به باد است. خود این باد مرا زمین میزند. دیگر هیچی لازم نیست. من اگر یک روز باد آمد به آن تکیه کردم خود این مرا زمین میزند. پشت مرا خالی میکند. تکیه گاه من برای زمینخوردنم کافی است. پس از مقام صلوات شروع میشود.
بعد این آدمی که این پنج حالت در او پیدا شده است، هَرَب و فرار از دیگران از این تکیهگاههایی که همه اینها جهنمش بوده فرار میکند و به سمت خدای متعال، از آلههی خودش، از این طواغیت، اینها هستند که بت سازی میکنند. اینها هستند که راه انبیاء را میبندند. نمیگذارند بشر بفهمد چه کسی هست و کجا باید برود. بشر را اسیر نظام کیهانی میکنند. حالا میآید بحث میکند که این از کجا پیدا شد، هیچ چیز را عوض نمیکند. این در پوست خودش در حیرت و ظلمات است و ما را به در ظلمات میاندازد. هزار سال با او بروی از حیرت بیرون نمیروی. چون خودش در حیرت است. انبیاء به نور آرامش و یقین رسیدند. «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ» (انعام/75) ملکوت عالم را به او نشان دادند، صاحب یقین شده و میتواند به ما یقین افاضه کند. آن کسی که خودش اسیر ملک است و نظام کیهانی را میبیند، خودش در حیرت است.
پس وقتی این پنج چیز در ما ایجاد شد، هَرَب و فرار از دیگران، وقوف در مقابل حضرت حق، استکانت لرب، و تضرع الی الرب که مؤمن در مقابل هیچکسی نباید استکانت پیدا کند، استکانت یعنی زمین گیر شده اختیاری. اختیاراً زانو بزند. در مقابل غیر خدا حق ندارد و نباید، در مقابل بتها نمیشود زانو بزنیم. تو را میبلعند! این خدای رحیم است که وقتی زانو میزنی درها باز میشود. درهای بینهایت، هیچ همه چیز میشود! انسان تا زانو نزند درهای غیب به رویش باز نمیشود. تا تواضع نکند درها باز نمیشود. بنابراین وقتی اینجا رسید، در مقابل این هیبت زانو میزند. در مقابل این لطف و رحمت زانو میزند. وقتی این هیبت را میبیند و در کنار این هیبت این وقوف و آگاهی را میبیند که خدای با عظمت من را زیر نظر خودش دارد. از من غافل نیست. همه لحظهها با من بوده و خواهد بود. بعد تضرع میکند و بعد «رَاجِياً لِمَا لَدَيْكَ» حالا امید هم در دلش زنده میشود. این خدای بینهایت که نظام کیهانی یک جلوه از خلقت اوست، خیلی اسرار در خزائن خودش دارد که من از آن غافل هستم. حضرت فرمود: گنجینههای نامتناهی پیش حضرت حق و کلیدش دست شماست که در نامه به امام حسن مجتبی در نهجالبلاغه است که حضرت امیر به امام حسن نوشت. اگر اینطور شد قدم بعد چیست؟
«فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَقَفْتُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُسْتَکِینا لَکَ مُتَضَرِّعا إِلَیْکَ رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ» این پنج چیز در من پیدا شد. «رَاجِیا لِمَا لَدَیْکَ ثوابی» آن ثواب و خیری که برای من در محضرت در نظر گرفتی، من امیدوارم به آن خیر برسم. آن خیر بی منتهی. در بعضی نقلها این است که «راجیاً لما لدیک ترانی و تعلم»
سیر بعدی، حالا وقتی زانو زد میگوید: خدایا تو که همیشه هستی. تو کی از من غافل بودی؟ «ترانی و تعلم ما فی نفسی» هم مرا میبینی و هم به آنچه در اندرون نفس من میگذرد واقف هستی. «و تخبر حاجتی» از حاجتهای من تو با خبر هستی. من لازم نیست چیزی بگویم. تو میدانی من چه اضطرارهایی دارم. خودم هم ندانم تو میدانی. یک تعبیری در دعای ابوحمزه است که خدایا من به این اعتماد دارم، «علمک بی ان لا رب لی غیرک» من ندانم تو که میدانی من پناهگاهی جز تو ندارم. من نمیدانم و خیال میکنم هزار پناهگاه دارم. اما تو که میدانی هیچکدام از اینها دست مرا نمیگیرند. کاری با من ندارند، بیگانه با من هستند. من ندانم، تو میدانی. خوب این خدایی که «تخبر حاجتی و تعرف ضمیری» آنچه در خفای وجود من میگذرد، تو عارف به او هستی. پنهان از تو نیست. «و لا یخفی علیک امر منقلبی و مثوای» آن تحولاتی که در من پیدا میشود، آینده من از تو پنهان نیست. نه فقط الآن مرا میبینی، همه تحولاتی که در وجود من پیدا میشود، پایان مرا هم میبینی. «و ما ارید ان ابدی به من منطقی» آنچه میخواهم با گفتار آشکار و ظاهر کنم و آنچه میخواهم از حاجاتم به زبان بیاورم، وآنچه برای عاقبتم امید به تو بستم، همه را میدانی. تک تک اینها با هم متفاوت هستند و باید گفتگو شود. چون آدم همین هست و میخواهد اظهار پنهانیهایی را بکند و بعد تفوه به یک حاجتهایی بکند و امید به یک عاقبتهایی بسته و میگوید: همه در محضر تو حاضر است. این هم نکته دوم است.
نکته سوم این است که اینطور نیست تو که در من واقف هستی بر من تدبیری نداری. مرا رها کردی. نه! هم واقف هستی و هم بر من نقشه داری. این نقشه هم حکیمانه است. از سر محبت و حکمت و قدرت است. از سر عجز و اضطرار نیست. «و قد جرت مقادیرک علی یا سیدی فیما یکون منی الی آخر عمری» آنچه بر من میگذرد تا آخر عمرم تحت تقدیر توست. «من سریرتی و علانیتی» پنهان و آشکار من، طبق نقشه جامع تو برای همه زوایای وجودی من طرح داری. تو مرا رها نکردی. منتهی در این طرح به من اختیار دادی. وقتی به من اختیار دادی، وی من بد عمل میکنم خوب تو برای من طبق خواسته من بد رقم میزنی. در کافی روایت دارد خدای متعال یک چیزی را دوست نمیدارد و راضی نیست ولی اراده میکند. چون به عبدش اختیار داده است. نعوذ بالله من بخواهم شرب خمر کنم، خدای متعال راضی نیست ولی وقتی اختیار داده، اراده میکند. چون اگر اراده نکند من نمیتوانم شرب خمر کنم. ولی این ارادهای که او میکند به ضرر من هست. چون خودم خواستم. خواسته من به پای خودم خدا را بندگی کنم. «لا اکراه فی الدین» من در بندگی و پرستش خدای متعال مجبور نباشم. پرستش جبری به چه دردی میخورد؟ دلدادگی جبری به خدای متعال به چه دردی میخورد؟ کرامت انسان در اختیار اوست. در این موهبت الهی است.
پس بنابراین نکته بعدی این است«و قد جرت مقادیرک علی یا سیدی» تو مرا رها نکردی. این سیادت موجب شده بر من طرحی داری. «فیما یکون منی الی آخر عمری» نه الآن تا ابدیت من. «من سریرتی و علانیتی». «و بیدک لا بید غیرک» فقط در دست توست. نظام کیهانی هیچ کاره هستند. نظام عالم ملائکه هم هیچ کاره هستند. «بیدک» معلوم است که این دست، دست خداست که اینها شئون امام است. امام ید الله است. «بیدک لا بید غیرک زیادتی و نقصی» کم و زیاد من دست توست. روزی مادی من زیاد شود، علم من زیاد شود، مقامات معنوی من بالا برود، پردههای غیب کنار برود، همه دست توست. حجاب جلوی چشم من بیاید، اسیر دنیا شوم، محروم شوم باز هم دست توست. «زیادتی و نقصی و نفعی و ضری» آدمی که اینطور شد به کجا میرسد؟ این همان نیست که در ذیل زیارت امین الله است. آدمی که با امام همراه میشود، میشود «اللَّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسِي مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ» آرام آرام است. شب قدر شب رسیدن به این است که انسان دست تقدیر الهی را ببیند. این دست از آستین یک امام مهربان بیرون آمده، آرام باشد. هر اتفاقی در عالم میافتد من کار خودم را بکنم. تحولات عظیمی که در عالم ایجاد میشود به من چه ربطی دارد. از دست من خارج است. آنجایی که در قدرت من است باید کار کنم. آنجایی که از قدرت من خارج است باید آرام باشم.
ما دو شأن داریم. ما در عین اینکه کار میکنیم مضطرب هستیم. چون از دست ما بیرون است. ما داریم وظایفمان را انجام میدهیم، اصلاً صد در صد پر، با ظرف پر داریم میرویم ولی عالم که دست ما نیست. سلمان دلش نمیخواهد ولی سقیفه پیش میآید. آرام باشد دست خداست، دست امیرالمؤمنین است. چیزی از دست خدا در نرفته است. اینطور آدم «مُطْمَئِنَّةً بِقَدَرِكَ» میشود. بعد اگر دیدی این تقدیر حکیمانه است، از سر محبت و لطف است. جوشش و رأفت خدا را دیدی، «رَاضِيَةً بِقَضَائِكَ» راضی میشوی. هم آرام هستی و هم دلخوش هستی. من یک وظایفی دارم باید انجام بدهم. اما ما کجا، دست ما که به عالم نمیرسد. یک تعبیری در بیت حافظ هست:
رضا به داده بده وز جبین گره بگشای *** که بر من و تو در اختیار نگشادست
این یعنی چه؟ یعنی میخواهد بگوید: شما اختیار ندارید؟ نه اینکه نمیگوید. میگوید: اختیار تو در همین است که کار خودت را بکن و راضی باشی یا نباشی. راضی باش! راضی بودن نه از باب اینکه نمیتوانی کاری کنی. نه از باب اینکه در مقابل تدبیر خدا بیکار هستی. نه از باب اینکه تدبیرش جمیل است. یک مقداری این بیت حافظ باید اصلاح شود. بحث این نیست که من نمیتوانم. بتوانی هم نباید دست ببری. چون حکیمانه است. «وَ اصْبِرْ حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ» (یونس/109) صبر کن حکم خدا جاری شود، بهترین حکم کننده اوست. نگران چه هستی؟
اگر آدم اینطور شد این آدمی که این آگاهی گسترده را میبیند، این احاطه و این تدبیر را میبیند، حالا میآید با این خدا وارد میشود. میخواهد اول خدا را صدا بزند، بعد که صدایش زد شروع به گفتههایش کند. اگر توجهی شد، بعد آرام آرام میخواهد به او نزدیک شود با او نجوا کند. این خدای متعال خیلی عجیب است. این خدایی که کل نظام خلقت در برابر عظمت او هیچ است، به من یک ذره اجازهی نجوا داده است.
حالا مقابل او قرار گرفتم، با این امید سرشار میگویند:«اللهم صل علی محمد و علی آل محمد و اسمع ندائی اذا نادیتک و اسمع دعائی اذا دعوتک و اقبل علی اذا ناجیتک» عرض کردم که ما سه چیز بیشتر نداریم، ندا و دعا و نجوا. خدایا من میخواهم با تو نجوا کنم، بخواهم و تو را صدا بزنم. تو بشنو و اقبال کن. حالا وقتی این اتفاق افتاد بعد از این به بعد مناجات شروع میشود. 43 الهی دارد. در خود الهی یک دنیا حرف است و در هریک از این «الهی»ها اسرار فراوانی نهادهاند.
شریعتی: وقتی آدم این مناجات را نگاه میکند، تلقی من این است که با توجه به عمقی که این مناجات دارد و توضیحاتی که شما دادید و دقت ما بیشتر شد، فقط باید امام معصوم باشی که این راه را رفته باشی و اینطور بخواهی نشان بدهی.
حاج آقای میرباقری: دعای اینها شفاعت ماست. دارد دست ما را میگیرد. «دستم بگرفت و پا به پا برد تا شیوهی راه رفتن آموخت» شیوه گفتگو با خدا را به ما یاد میدهد. چه چیزهایی در خواستههای ما باید باشد. چه مقدمههایی دارد و چه خواستههای عظیم و رفیعی در این دعا هست که به ذهن آدم خطور نمیکند.
شریعتی: انشاءالله با نور امام حرکت کنیم و در این مسیر همراهشان باشیم. انشاءالله برسیم به جایی که باید برسیم. چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را به روح بلند و آسمانی حضرت نرجس خاتون، مادر بزرگوار امام زمان و همینطور امام عسگری(ع) هدیه کنیم و انشاءالله از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم. امروز صفحه 577 قرآن کریم، آیات پایانی سوره مبارکه مدثر و آیات ابتدایی سوره مبارکه قیامت در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«فَما تَنْفَعُهُمْ شَفاعَةُ الشَّافِعِينَ «48» فَما لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ «49» كَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ «50» فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ «51» بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ يُؤْتى صُحُفاً مُنَشَّرَةً «52» كَلَّا بَلْ لا يَخافُونَ الْآخِرَةَ «53» كَلَّا إِنَّهُ تَذْكِرَةٌ «54» فَمَنْ شاءَ ذَكَرَهُ «55» وَ ما يَذْكُرُونَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ «56»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، لا أُقْسِمُ بِيَوْمِ الْقِيامَةِ «1» وَ لا أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ «2» أَ يَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَهُ «3» بَلى قادِرِينَ عَلى أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ «4» بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ «5» يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ «6» فَإِذا بَرِقَ الْبَصَرُ «7» وَ خَسَفَ الْقَمَرُ «8» وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ «9» يَقُولُ الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ أَيْنَ الْمَفَرُّ «10» كَلَّا لا وَزَرَ «11» إِلى رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمُسْتَقَرُّ «12» يُنَبَّؤُا الْإِنْسانُ يَوْمَئِذٍ بِما قَدَّمَ وَ أَخَّرَ «13» بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ «14» وَ لَوْ أَلْقى مَعاذِيرَهُ «15» لا تُحَرِّكْ بِهِ لِسانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ «16» إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ «17» فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ «18» ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ «19»
ترجمه: پس شفاعت شافعان سودشان ندهد. چه شده آنان را كه از تذكّر (قرآن) روى گردانند؟ گويا آنان گورخرانى هستند كه از شير مىگريزند. بلكه هريك از آنان توقّع دارد كه نامه هايى سرگشاده (از سوى خدا) به او داده شود. چنين نيست، بلكه آنان از آخرت نمىترسند. چنين نيست، همانا آن (قرآن) تذكّرى ارزشمند است. پس هركس خواست، با آن تذكّر يابد. و تذكّر نمىيابند مگر آن كه خداوند بخواهد. او سزاوار تقواست و سزاوار آمرزيدن است.
به نام خداوند بخشنده مهربان، به روز قيامت قسم مىخورم. و به نفس ملامتگر قسم مىخورم (كه شما پس از مرگ زنده خواهيد شد.) آيا انسان مىپندارد كه استخوانهاى او را (بعد از مرگ) جمع نمىكنيم؟ بلكه ما قادريم (خطوط سر) انگشتان او را (بار ديگر) درست كنيم، ولى انسان مىخواهد راه فسق و فجور را پيش روى خود باز كند. (لذا از روى ترديد) مىپرسد: روز قيامت چه وقت است؟ پس آنگاه كه (در آستانه قيامت) چشمها خيره گردد. و ماه تاريك شود و خورشيد و ماه جمع شوند. در آن روز انسان خواهد گفت: گريزگاه كجاست؟ هرگز، ملجأ و پناهگاهى نيست. آن روز قرارگاه فقط نزد پروردگار توست. آن روز انسان به آنچه پيش فرستاده و آنچه به جا گذاشته است خبر داده مىشود. با آن كه انسان بر (نيك و بد) نفس خويش بينا است (كه چه كرده و چه مىكند). اگر عذرهايى بتراشد. (اى پيامبر! به هنگام نزول وحى،) زبان خود را به حركت در نياور تا نسبت به تلاوت آن شتاب كنى. همانا گردآوردن و خواندن آن (بر تو) بر عهده ماست. پس چون آن را خوانديم، قرائت آن را دنبال كن. آنگاه بيان (حقايق و اسرار و توضيح) آن بر عهده ماست.
شریعتی: باز هم عید بزرگ نیمه شعبان را تبریک میگویم. انشاءالله از برکات امشب و فردا همه ما بهرهمند شویم. ما را دعا کنید. ما هم دعاگوی شما هستیم. فقط به حضرت عرض میکنم که:
ما را به جبر هم شده سر به زیر کن *** خیری ندیدهایم از این اختیارها
باید برای دیدن تو مهزیار شد *** یعنی گذشتن از همگان محض یارها
چشم دلتان به جلوهی جمال الهی روشن باشد انشاءالله. اشاره قرآنی را بفرمایید و انشاءالله از امشب و فردا بشنویم.
حاج آقای میرباقری: آیه آخر سوره مدثر را ترجمه کنم که « هُوَ أَهْلُ التَّقْوى وَ أَهْلُ الْمَغْفِرَةِ» حضرت حق اهل تقوا و مغفرت است. اهل مغفرت پیداست یعنی شأن او مغفرت و جبران کردن است. کار ما خراب کردن است، اما کار خدای متعال جبران کردن است. این روشن است. عیبهای ما را میپوشاند و تبدیل به حسنه میکند. اما اهل تقوی را در روایت اینطور معنا کرده است. شایستگی دارد که همه جور آدمی نسبت به او تقوا داشته باشد. چون تقوا مراتبی دارد. تا به جایی میرسد که «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» (آلعمران/102) آنچنان که شایسته اوست تقوا داشته باشید. در منابع از حضرت امیر نقل کردند که حضرت فرمود: آن فقط از ما اهلبیت ساخته است. چون شکری است که در آن هیچ کفرانی نیست. طاعتی است که در آن هیچ معصیتی نیست. ذکری است که در این هیچ نسیانی نیست. فقط از ما اهلبیت ساخته است. لذا در همین روایت دارد که وقتی این آیه نازل شد، به حضرت عرض کردند، یا رسول الله! این کار ما نیست. چطور این آیه «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» نازل شده است؟ «فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُم» (تغابن/16) هرچه میتوانید تقوا داشته باشید. این خطاب به دیگران است. مخاطب شما نیستید. خدای متعال شایسته است که همه جوره نسبت به او تقوا داشته باشید. یعنی هرچه مراعات کنی اضافه نیست. شأن اوست. باید عبادت شود. از عبادت غیر به عبادت او برسیم. از عبادت خوف و طمع هم به عبادت حبّی برسیم. خالص در محبت شویم و همه عمر ما یک سجده آن هم حبّی شود. این فقط کار معصوم است. او اهل تقوی است.
آنوقت یک تعبیر عجیبی دارد که این دعا را هم معنی کنم که در سجده آخر مرحوم آیت الله العظمی بهجت بر این مداومت میکردند. «اللهم افعل بی ما انت اهله و لا تفعل بی ما أنا اهله» خدایا آنچه شایسته توست با ما رفتار کن نه آنکه شایسته ماست. «یا اهل التقوی و المغفره» که شایستگی دارد همه جوره نسبت به تو تقوا رعایت شود. با ما اینطور معامله کن. ما که نمیتوانیم، تو ما را اهل این تقوا به حساب بیاور. کاری کن که ما وارد این وادی شویم. تو اهلل این هستی که نسبت به تو همه جوره تقوا رعایت شود. اینطور با ما عمل کن. ما را داخل این دسته کن و لا اقل جزء این دسته به حساب بیاور. واقعاً«اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِه» را رعایت میکنند و ما را ملحق به آن جمع کن و ذیل آنها قرار بده. «اهل المغفره» خدایا تو هم اهل تقوا هستی، در عین اینکه اهل تقوا هستی، اگر کسی تخلف کرد باز او را میبخشی. بنابراین هم ما را شایسته اینطور تقوا کن، هم تدارک همه کوتاهیهای ما را بکن.
شریعتی: در آستانهی عید بزرگ نیمه شعبان و شب نیمه شعبان چقدر خوب و لطیف است که از زبان شما از امام زمان و آن پدر مهربان بشنویم.
حاج آقای میرباقری: عرض کردم خدای متعال که خدای حکیم و علیم و خبیر است، نه برای ما برای کل عالم یک برنامه دارد و برنامه او کاملاً حکیمانه است. هیچ خللی در این برنامه نیست. یک برنامهای است که از افق دید ما بالاتر است. برنامهای است که خدای متعال برای کل عالم برای نبی اکرم و اهلبیت دارد. این برنامه پایانش ظهور و رجعت و قیامت و این برنامه خدا برای عالم است. خدای متعال میخواهد ما با آن برنامه عظیم آشنا شویم و در افق آن برنامه حرکت کنیم. خیلی امر مهمی است. من که اسیر کفش و کلاهم هستم و حقوقم کم و زیاد شود و میز من بزرگ شود، موقعیت اجتماعی من چنین شود، میخواهد مرا در برنامه خودش ببرد تا در افق آن برنامه عمل کنم. همه تصمیمات من در افق آن برنامه باشد. منتظر حکم او باشم. خودم را هماهنگ کنم. تدبیر من ذیل تدبیر او باشد در همه شئون زندگیام.
یک دعایی برای استخاره مرحوم شهید ثانی نقل کردند که خدایا من میخواهم کاری انجام بدهم و میخواهم با قرآنت استخاره کنم. خدایا اگر در قضا و قدر تو این است که بر شیعیان منت بگذاری و امام زمان ظاهر شود که هست آیهای بیاور که من بفهمم چه کنم. چه نسبتی بین او دو است؟ من اینطور میفهمم که خدایا اگر میخواهی ظهور واقع شود این عمل اگر مناسب با اوست خوب بیاید. اگر بد است بد بیاید. من میخواهم خانه بخرم، اگر در مسیر تدبیر تو هست به من نشان بده، در مسیرم نیست به من نشان نده. بنابراین همه زندگیمان را باید در مسیر آن تدبیر قرار بدهیم و پایش هم بایستیم و صبر کنیم.
وقتی خدای متعال داستان سیر نبی متعال با دشمنان را به حضرت میگوید، میفرماید: «وَ اصْبِرْ لِحُكْمِ رَبِّك» (قلم/48) صبر کن و پای حکم خدا بایست. «وَ لا تَكُنْ كَصاحِبِ الْحُوت» (قلم/48) یا «فَاصْبِرُوا حَتَّى يَحْكُمَ اللَّه» (اعراف/87) صبر کن «وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ» پس معنی انتظار این است که ما طرح کلی خدای متعال را بفهمیم و در این طرح حرکت کنیم. این خیلی مهم است. ما خیلی باید بزرگ شویم و خیلی باید غیب عالم مأنوس شویم تا بتوانیم سر از این برنامه دربیاوریم. البته اسرارش که بر ما آشکار نمیشود. ولی در حد خودمان با آن سیر حرکت کنیم. آنوقت در این سیر یکی از اتفاقات مهمی که میخواهد بیافتد این است که خدای متعال میخواهد به وسیله اسم اعظم خودش همه امور عالم را اصلاح کند. «وَ بِاسْمِكَ الَّذي يَصْلَحُ بِهِ الاَْوَّلُونَ وَ الاْخِرُونَ» آن اسمی که اولون و آخرون با آن اسم بلند میشوند وجود مقدس امام زمان است. میخواهد همه عالم را با آن اسم اعظم خودش اصلاح کند. این وجود مقدس وجودی است که ید الله است، عین الله است، اذن الله است. همه شئونی که اهلبیت داشتند ایشان دارد. هرچه خوبان همه دارند، تو تنها داری! همه کائنات نگین انگشتر اوست. صاحب اسم اعظم کلی است. آن اسمی است که خدا همه امور عالم را با او اصلاح میکند. اسمی است که در دعاها دیدید که خدایا «اقم به الحق» تو اقامه حق میکنی اما به دست او. یعنی فعلش فعل خداست و خدای متعال به وسیله او فعل خودش را انجام میدهد. «اظهر به العدل» عدل را به او ظاهر کن. «امت به الجور» جور را با او بمیران. «احی به القلوب المیته»، «احی به القرآن» قرآن را با او از نو احیاء کن. من نمیفهمیم این یعنی چه؟ خدای متعال این کار را انجام میدهد. دستی که این فعل با آن انجام میشود امام زمان است. اگر این دو چیز را ما در عالم دیدیم، 1- تدبیر کلام خدا، 2- وجودی که ید الله است. عین الله است. این فعل با عظمت الهی به دست او انجام میشود. این است که همه انبیاء با او اینجا عهد میبستند. انبیای اولوالعزم میثاق میدادند چون او یداللهی است که خدا طرح عظیم خودش را با او عملی میکند. انتظار یعنی همین. یعنی ما آن آقا را بفهمیم. این طرح را بفهمیم. کنار آقا قرار بگیریم و ذیل او عمل کنیم. انسان وقف شویم و خودمان را وقف امام زمان کنیم. همه کارهای ما، کارهای عمومی و کارهای خصوصی، میخواهیم رأی بدهیم، میخواهیم مشارکت کنیم، همینجا یک دعا کنم.
انشاءالله خدای متعال به همه ملت عزیز ما و همه ما این توفیق را بدهد که در این امتحان عظیمی که پیش روی ماست طوری عمل کنیم که خدای متعال راضی باشد و در مسیر طرح بزرگ حضرت حق، طرح قطعی خدای متعال برای ظهور امام زمان قرار بگیرد. کار مهمی است. لقمه برداشتن ما هم باید در مسیر ظهور امام زمان باشد. سلولهای بدن ما همه رفتارشان در مسیر مصلحت کلی ما است. ما باید اینطور عمل کنیم. یک سلول از مسیر مدار مصلحت ما خارج میشود چقدر آفت درست میکند. سلولهای بیچارهای که مأمور حفاظت از ما هستند هزار هزار جان خودشان را میدهند که ما سالم اینجا نشسته باشیم. یک ویروس میآید هزار هزار کشته میشوند. ما باید همه چیزمان را اینطور وقف امام زمان کنیم. اقدامات بزرگ اجتماعی ما که در لحظات حساس تأثیرگذار بر مسائل آینده امت اسلامی است، خداوند کمک کند و در مسیری که حضرت میپسندند، به خصوص این کارهای مهم خیلی باید مراقب باشیم. طوری عمل کنیم در اقدامات اجتماعی که جامعه به سمت ظهور حرکت کند.
شریعتی: از امشب برای ما بگویید.
حاج آقای میرباقری: امشب یکی از مقامات شب قدر است. یعنی «خیر من الف شهر» است. حضرت فرمودند: خدا برای ما اهلبیت شب قدری گذاشته که آن شب قدر برای وجود مقدس رسول الله(ص)، یعنی به احترام حضرت و شفاعت حضرت یک شب قدری برای حضرت گذاشتند. به احترام اهلبیتشان یک شب قدری را برای محبین اهلبیتشان هم گذاشتند که تنزل نور نبی اکرم در شب قدر و تنزل نور اهلبیت در این شب واقع میشود و فضا، فضای نوری است که همه چیز مقیاسش عوض میشود. لذا باید از لحظات این شب قدرشناسی کرد. اعمال فراوانی دارد که مهم ترین این زیارت وجود مقدس سید الشهداء (ع) است که اگر کسی این کار را انجام بدهد 124 هزار ملک با او مصافحه میکنند. حالا کسی موفق شد از نزدیک انجام بدهد که بهتر. نشد، غافل از این زیارت نشویم. نمازهای خوبی دارد. دعای کمیل امشب وارد شده است. انشاءالله مراقبه کنیم و با امام زمان مأنوس شویم. مهمترین چیزی که در شب قدر برای انسان باید حاصل شود ارتباط با امام است. تلاش کنیم که امشب انشاءالله یک انس و ارتباطی بین ما و وجود مقدس امام زمان برقرار شود که همه دوران حیات ما از جمله امسال ما را تأمین کند. جایگاه ما در عالم چه قیمتی دارد؟ به اندازه نسبت آن با امام است.
شما دندان را از دهانتان بکنید و بیرون بیاندازید دیگر ارزشی ندارد. یک ریال هم ارزش ندارد. ولی وقتی در دهان ماست میلیونها بلکه بیشتر قیمت دارد. اگر ارتباط ما با حضرت قطع شد از این هم بدتر است. شما یک عضو را از بدن قطع کن دیگر ارزشی ندارد. بعد هم میپوسد و زباله میشود. ارزش ما به اندازه جایگاه ما نسبت به امام است. بافت بدن ما چقدر قیمت دارد. در کدام عضو دارد کار میکند؟ در قلب دارد کار میکند یا در مغز یا کف پا؟ من کجای دستگاه امام زمان هستم که بگویم چقدر میارزم؟ شب قدر شب تعیین جایگاه ما نسبت به امام است. کجای دستگاه امام قرار میگیریم. شب نیمه شعبان شبی است که ما باید در این دستگاه ارتقاء پیدا کنیم و قرب ما به حضرت بیشتر شود. انشاءالله خدای بزرگ ما را در این شب عزیز به درک مقام شب قدر که درک مقام امام(ع) هست موفق بدارد و همه مشکلات دوستان حضرت را به برکت امشب به بهترین وجه حل کند و انشاءالله همه دوستان حضرت را به رضایت امام زمان برساند و عیدی ما را تعجیل در ظهور حضرت و رضای حضرت از زندگی فردی و جمعی و خانوادگی ما قرار بدهد. همه خدمتگزاران به حضرت و آنهایی که در اقصی نقاط دنیا برای پیروزی مکتب حضرت تلاش میکنند و از جان و مالشان و از آبرویشان مایه میگذارند، همه را در پناه امام زمان محفوظ بدارد و همه را به عزت و پیروزی نایل بفرماید.