سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

موضوع برنامه: تفسیر سوره نازعات

 

كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين میرباقری

 

تاريخ پخش: 93/12/16

 

بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

با آمدن بهار برمی‌گردیم * * * چون میوه به شاخسار بر می‌گردیم

وقتی برسیم دست‌ها می‌چینند * * * هر سال سر قرار بر می‌گردیم

مانند مسافران کشتی از بحر * * * با رجعت روزگار بر می‌گردیم

هر قدر که رود پر غروری باشیم * * * با سیلی آبشار بر می‌گردیم

اندازه‌ی دل سپردنی مهمانیم * * * آنک همگی دچار بر می‌گردیم

شریعتی: سلام می‌گویم به همه‌ی شما هم وطنان خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز آرزو می‌کنم در هر کجا که هستید تن تان سالم باشد و قلب تان سلیم. عزاداری‌های ایام فاطمیه قبول درگاه حق تعالی قرار گرفته باشد و ما را هم از دعای خیرتان فراموش نکرده باشید. حضرت حاج آقا می‌رباقری سلام علیکم و رحمة الله.

حاج آقای میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله خدمت شما و بینندگان و همکاران عرض سلام و ادب و احترام دارم.

شریعتی: سلامت باشید. بحث ما در هفته‌ی گذشته در ذیل نکات مربوط به معاد در سوره‌ی مبارکه‌ی نازعات نکاتی را حاج آقای میرباقری فرمودند دوستانی که برنامه‌ی جلسات گذشته‌ی ما را ندیدند به سایت ما مراجعه بکنند فایل‌های صوتی و متنی مباحث به تفکیک کارشناسان موجود است samtekhoda3.ir و اما امروز ادامه‌ی بحث هفته‌ی گذشته است. سراپا گوش هستیم.

حاج آقای میرباقری: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم  بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک  عرض کردیم بزرگان مفسرین ذیل این آیات مبارکه‌ی سوره‌ی نازعات مطالب خیلی فراوانی گفته اند اگر مایل هستند عزیزان مراجعه بکنند ما فقط مرور سریعی می‌کنیم و بعضی نکات را عرض می‌کنین این سوره با پنج قسم شروع می‌شود ظاهرش اشاره به ملائکه‌ی الهی هستند و تدبیر امور الهی می‌کنند این نوع نگاه است اگر کسانی که در واقع منکر معاد هستند هم جهان را بدون خدا و هم بدون عوالم غیب می‌بینند محدود می‌کنند نه آینده‌ی عالم را می‌بینند و نه گذشته‌ی عالم را نه عوالم محیط را می‌بینند و عالم را در این محدوده تعریف می‌کنند بحث سر این است که انسان در کدام جهان زندگی بکند عالمی که رب دارد یا ندارد عالمی که محدود به این فعل و انفعالات مادی است یا عوالم گسترده‌ای که در آن تدبیر الهی انجام می‌گیرد سوره با قسم به ملائکه‌ی الهی شروع می‌شود «يَوْمَ تَرْجُفُ الرَّاجِفَةُ» (نازعات/ 6) هم قیامت واقع می‌شود و به سرعت هم قرآن توضیح می‌دهد آن روزی که یک لرزاننده‌ی شدیدی زمین را می‌لرزاند «تَتْبَعُهَا الرَّادِفَةُ» (نازعات/7) به دنبال او یک صحنه‌ی دیگری یک صیحه‌ی دیگری اتفاق می‌افتد ناظر به دو صیحه‌ای است که با صیحه‌ی اول بساط زندگی در دنیا جمع می‌شود و با صیحه‌ی دوم قیامت به پا می‌شود بعد توصیف می‌کند «قُلُوبٌ يَوْمَئِذٍ وَاجِفَةٌ، أَبْصَارُهَا خَاشِعَةٌ« (نازعات/ 9-8) قرآن انسان‌هایی که در صحنه‌ی قیامت در آن حادثه دفعتا واقع می‌‌شوند مختلف توصیف می‌کند بعضی‌ها بسیار بشاش و با نشاط هستند بعضی‌ها مضطرب اند و نگرانی در چهره شان پیداست «يَقُولُونَ أَئِنَّا لَمَرْدُودُونَ فِي الْحَافِرَةِ» (نازعات/ 10) این‌ها کسانی هستند که مفسرین این طور معنی کرده اند که این‌ها در دنیا سخنشان این بود که آیا ما دوباره به نقطه‌ی اول به حیات برمی‌گردیم «أَئِذَا كُنَّا عِظَامًا نَّخِرَةً» (نازعات/11) بعد از این که استخوان‌های پوسیده‌ای شدیم دوباره ما زنده می‌شویم؟ «قَالُوا تِلْكَ إِذًا كَرَّةٌ خَاسِرَةٌ» (نازعات/12) این یک بازگشت خسارت بار است آن‌هایی که معاد را انکار می‌کردند اشکار مختلفی داشته بعضی‌ها انکار نیست سوال در ذهنشان است بعضی‌ها انکار همراه با استهزا و تمسخر یا تعجب است یا به نظرشان می‌آید خیلی حادثه‌ی سختی است چون با قدرت خودشان حوادث را می‌سنجند به ذهنشان نشدی است خدای متعال هم یک تنبهاتی می‌دهد که آدم بفهمد که مقیاس قدرت شما این طور است که این کارها در آن مقیاس شدنی نیست خدای متعال می‌فرماید «فَإِنَّمَا هِيَ زَجْرَةٌ وَاحِدَةٌ» (نازعات/13) یک صیحه بیشتر نیست که همه در روی زمین آشکار می‌شوند این آیاتی بود که ترجمه کردیم قرآن به فراز دیگری می‌پردازد این چند آیه را می‌خوانیم بعد ببینیم چه ارتباطی به سیر سوره در باب معاد دارد به داستان حضرت موسی و نبی اکرم می‌پردازد می‌فرماید «هَلْ أتَاكَ حَدِيثُ مُوسَى» (نازعات/15) داستان موسی به شما رسیده؟ ظاهرا این ناظر به این باشد که این اولین باری نیست که در سور قرآن به لحاظ ترتیب هم داستان حضرت موسی کلیم برای پیامبر گرامی اسلام نقل می‌شود در سور قبلی هم نقل شده کانه یک استفهام تقدیری است داستان موسی را که شنیده اید چه است داستان موسی؟ «إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» (نازعات/ 16) پروردگارش او را مورد ندی قرار داد در سرزمین مقدسی که نامش سرزمین طوی است این جا مختصر بیان شده در سوره‌ی طه و قصص و سور دیگر مفصل داستان تکلم خدای متعال در وادی طوی در سرزمین طور سینا با موسی کلیم مفصل توضیح داده موسای کلیم بعد از این که رفتند و شاگردی شعیب را کردند و داماد شعیب هم شدند به عهد خودشان با ایشان که وفا کردند برمی‌گشتند به طرف مصر قرآن می‌فرماید در شب تاریک و سردی بود در بیابانی گرفتار شدند و همسرشان هم درد زایمان داشت از دور یک شعله‌ای دیدند فرمودند بروم آن جا یا کسی باشد راه را بپرسم پیداست راه را هم گم کرده بودند یک شعله‌ی آتشی برای شما بیاورم گرم شوید رفتند به پیغمبری مبعوث شدند در روایت هم دیدید كُنْ لِمَا لَاتَرْجُو أَرْجَی مِنْكَ لِمَا تَرْجُو (الکافی، ج 5، ص 83) آن جایی که امید نداری اگر سالکی آن جا امیدوار تر باش چون که فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ خَرَجَ یَقْتَبِسُ نَاراً لِأَهْلِهِ فَکَلَّمَهُ اللَّهُ وَ رَجَعَ نَبِیّاً  (الکافی، ج 5، ص 83) می‌رفت آتش بیاورد پیغمبر شد داستان مفصل در سور دیگر توضیح داده شده قرآن هم با نکاتی کوتاه می‌گوید توضیح دادنش معلوم نیست ما را در فهم سوره کمک بکند «إِذْ نَادَاهُ رَبُّهُ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى» پروردگارش با او تکلم کرد منادی قرار داد کیفیت تکلم خدای متعال در مواقف دیگر قرآن به وضوخ توضیح داده شده است در تکلمی که با موسای کلیم می‌کند آغاز وحی به ایشان که وحی رفیعی هم است کلیم الله بود «اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى» (نازعات/17) سخن این است بروید به طرف فرعون چون طغیان کرده روشن است چرا فرعون چون آن کسی که انبیا با او اول مواجهه دارند جبهه‌ی باطل است این جبهه هم حول محوری جمع می‌شوند و انبیا می‌آیند آن حجاب را بردارند و مانع که رفت دعوت انبیا ظاهر می‌شود و پذیرش پیدا می‌کند ائمه‌ی کفر و جور حضرت مامور می‌شوند بروند به طرف فرعون چه بگویند «فَقُلْ هَل لَّكَ إِلَى أَن تَزَكَّى» (نازعات/ 18) آیا دنبال منفعت خودش هستی که تزکیه شوی؟ «وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى» (نازعات/ 19) تو را من به سوی پروردگارت هدایت کنم به خشیت برسی «فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى» (نازعات/20) هر چه از آیات می‌خواهی نشان بدی در بعضی از آیات هست همه‌ی نشانه‌هایی که موسای کلیم باید به فرعون نشان می‌داد آن آیات را ارائه کرد خدای متعال اول آیات را «لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى» (طه/23) به موسای کلیم ارائه کرد و موسای کلیم موظف بود آیات را ارائه کند مستقیم که نمی‌توانند دریافت بکنند از آن آیات محروم هستند همین جا دو سه نکته را اشاره می‌کنم بعد موضع فرعون را نکته‌ی اول این است که پروردگار موسای کلیم در مسیر پرورش ایشان به ایشان ماموریت می‌دهند بروند سراغ فرعون و در مواجهه با فرعون هم او را به تزکیه نفس دعوت بکنند و به هدایت به سوی پروردگار بزرگان این جا فرموده اند حتی در مثل فرعون هم شعله‌ی فطرتش خاموش نیست و الا نمی‌شد حجت اقامه بکنی اگر فرعون می‌توانست و فراعنه می‌توانستند فطرت خودشان را تغییر بدهند جایی برای تکلم و حجت تمام کردن باقی نمی‌ماند هدایت باقی نمی‌ماند لذا آن فطرت همیشه هست حتی فرعون هم «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» (روم/30) آن فطرت را کسی نمی‌تواند تغییر بدهد شیطان هم که تهدید می‌کرد «وَلآمُرَنَّهُمْ فَلَيُغَيِّرُنَّ خَلْقَ اللّهِ» (نساء/119) این تغییر بی خودی است که فطرت را تغییر بدهند کسی نمی‌تواند این کار را بکند لذا پایگاه احتجاج انبیا با انسان همیشه برقرار است بعد از این که انبیا می‌آیند دعوت می‌کنند انسان هم می‌فهمد چطوری می‌فهمند؟ ما چطور می‌فهمیم که الآن روز است؟ روز است دیگر آخرش این است که خدای متعال به ما امکاناتی داده انبیا وقتی می‌آیند مردم می‌فهمند حالا چطوری بحث‌های معرفت شناسانه است ولی می‌فهمند بعد از این که فهمیدند اختیار دارند می‌توانند بیایند می‌توانند نیایند حتی انسان‌هایی که طغیان کردند انبیا می‌آیند سراغشان و امکان برگشت برای آن‌ها است این طور نیست که خدای متعال موسای کلیم را برای نعوذ بالله سر کار گذاشتن باشد بگویید به فرعون بگویید خبری نیست نه فرعون می‌تواند بیاید نه حقیقتی در وجودش مانده این طور نیست به نظر می‌آید آن فطرت است قابلیتی برای هدایت است ناچیز نیست خدای متعال در انسان‌ها فطرت خداجویی گذاشته استکبار کرده ولی فطرت است موسای کلیم می‌آیند مامور هستند دعوت کنند منتها دعوت به چیست؟ به تزکیه‌ی نفس و بعد به هدایت به سوی رب و مقام خشیت ما باید بدانیم ابزارش چیست؟ «فَأَرَاهُ الْآيَةَ الْكُبْرَى» برای این که آن را برساند به نقطه‌ی اول هدایت که آمادگی در او ایجاد بکند آیاتی که خدا به او داده بود و ارائه به موسای کلیم کرده بود آن آیات را به او ارائه کرد اگر به ما آیات ارائه شود خیلی اتفاق عظیمی می‌افتد.

شریعتی: آن آیات چه چیزی بود؟

حاج آقای میرباقری: همان معجزات منتها ما خیال می‌کنیم از دور می‌شنویم یک عصایی بوده این برای ما معجزه نیست وقتی ولی خدا یک پیغمبری آن را ارائه می‌کند آن وقت می‌شود آیه و الا عصا در دست موسی نباشد آیه است و خود او هم از خدا می‌گیرد خدای متعال به او ارائه می‌کند «لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى» بعد او ارائه به دیگران می‌کند وقتی ولی خدا ارائه به دیگران می‌کند این آیه می‌شود قرآن را وقتی پیغمبر می‌خواند «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الأُمِّيّينَ رَسولًا مِنهُم يَتلو عَلَيهِم آياتِهِ» (جمعه/2) آن تلاوت آیات کارگر می‌افتد داستانی دارد مرحوم کاشف الغطا از بزرگان فقهای شیعه بوده تقریبا دو قرن قبل وفاتشان بوده سال 1228 یا قمری بوده الآن 1436 هستیم خیلی بزرگوار بوده خیلی جلیل القدر از نظر مقامات علمی و عملی بوده مرحوم شیخ انصاری خیلی با عظمت از ایشان یاد می‌کنند استاد صاحب جواهر و شاگرد بحرالعلوم و خودشان فوق العاده بودند نقل شده ایشان آمده بودند در مسافرت به تهران به ایشان گفتند در آن موقع اوضاع شهر تهران از نظر مذهبی افت کرده یک مقدار و رابطه‌ی مردم با خدای متعال ضعیف شده مردم ایشان دعوت کرده بودند منبر رفته بودند یک جمله‌ی کوتاه گفته بودند که این اوضاعی که من در شهر می‌بینم گویا این طوری باشد قیامتی در کار نیست یک جمله گفته بودند اوضاع به هم ریخته بود در مردم تحول عجیبی ایجاد کرد آن یک جمله برای آن صاحب نفس است آن کسی که وصل است منذر پیامبر است انبیا هستند«مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ» (نساء/165) دعوتشان هم انذار و تبشیر است پایان خوب کار انسان و پایان بد کار انسان را می‌گویند این خیلی مهم است ما خیال می‌کنیم همه چیز با برهان و استدلال است همه چیز سر جای خودش ولی واقعا «رُسُلاً مُبَشِّرِينَ وَ مُنْذِرِينَ» دو سه نکته را کوتاه عرض می‌کنم یکی این که حتی فرعون هم خدای متعال در قدم اول می‌خواهد به وسیله‌ی انبیا هدایت شود امکان هدایتش هم هست کار ما چیست؟ ما اگر بخواهیم هدایت شویم « فَقُل هَل لَکَ اِلی اَن تَزَکّی» (نازعات/ 18) آیا دنبال منفعت خودت هستی؟ و آن این است که تزکیه شوی کار ما تزکی است یک تزکیه داریم یک تزکی تزکیه کار خدای متعال است، پاک کردن کار خداست کار ما قبول تزکیه است تحمل کردن این تزکیه است طبیب جراحی می‌کند ما خودمان را می‌سپاریم به او و طبابت او را قبول می‌کنیم بلا تشبیه خدای متعال تزکیه می‌کند کار ما تزکی است قبول تزکیه است.

شریعتی: یعنی چه؟

حاج آقای میرباقری: یعنی خدای متعال وقتی عوامل تزکیه را جاری می‌کند یک موقع ما مقاومت می‌کنیم پزشک می‌خواهد درمان بکند ما نمی‌خواهیم درمان شویم زیر بار نرفتن است تحمل می‌خواهد وقتی هدایت الهی انوار تزکیه می‌آید آدم باید تحمل بکند نمی‌خواهیم تحمل کنیم می‌خواهیم دنبال اهداف خودمان برویم نفع خودمان را در تزکیه نمی‌دانیم اگر منافعی که در تزکیه است فهمیدیم خدای متعال ما را تزکیه می‌کند او می‌شود مزکی و ما می‌شویم متزکی ما تزکیه می‌شویم کما این که خدای متعال می‌برد، آن چیزی که من را از تو می‌برد قطع بکن کار ما انقطاع است تازه آن هم از سمت خداست «هَبْ لِي كَمَالَ الانْقِطَاعِ إِلَيْكَ» (مناجات شعبانیه) منقطع می‌شویم وقتی او می‌برد ما قبول کنیم یک بار خدای متعال ما به دنیا تعلق پیدا می‌کنیم او دائم قیچی می‌کند ما فریاد می‌کنیم دوباره می‌رویم قیچی می‌کنیم هر جا خدا رابطه‌ی ما را قطع می‌کنید ما دوباره وصل می‌کنیم کار ما انقطاع است پس خطاب به فرعون این است که منفعتی می‌بینی در این که تزکیه شوی اگر منفعتی می‌بینی تزکیه از ما ساخته است تزکیه کار خدای متعال است آن‌هایی که مستقیم خدا تزکیه شان می‌کند می‌توانند دیگران را تزکیه بکند «يَتْلُوا عَلَيهِمْ آياتِهِ وَ يزَكِّيهِمْ» (جمعه/ 2) پیامبر آیات خدا را تلاوت می‌کند و تزکیه می‌کرد ‌یُزَکّیهِم بِاِذن الله‌ ما کارمان چیست؟ تزکی است نه تزکیه. بعد «وَ أَهْدِيَکَ إِلي رَبِّکَ فَتَخْشي» (نازعات/ 19) باز هدایت به رب کار انبیا و اولیا خدا است آن‌ها هستند که انوار هدایت را می‌تابند آدم را با خودشان می‌برند اگر انسان تزکیه شد قبول کرد هدایت شد وقتی هدایت به سوی رب شد آن وقت خشیت رب در وجود انسان می‌آید و الا آدم نگاه می‌کند نه این که کفار ترس ندارند خیلی از این فلسفه‌های جدید که در غرب پیدا شده فلسفه‌های نهیلیستی مال همان نگاه بدون خدا به عالم است که واقعا نگاهی است که وحشت در انسان ایجاد می‌کند لذا در یک دوره‌ای این‌ها رفتند دنبال هنر فلسفه را هم کم کم رها کردند رفتند دنبال هنر که با هنر یک تصویر زیبایی از عالم یک تصویر تخیلی نشان بدهند به نظرشان می‌آید خیلی سخت است واقعا نهیلیست‌ها می‌گویند که واقعا عالم خیلی وحشتناک تر از آن است که ما خیال می‌کنیم راست هم می‌گویند اگر شما این عالم به این وسعت را بفهمید فیزیک کیهانی عالم بلد باشد بعد می‌فهمد ما یک قطره در این دریا هستیم بعد یک عالم بی شعور نمی‌شود وحشت بر نداشت. خدای متعال خیلی از مطالب را از ما پوشانده این قدر وقایع اطراف ما است ما نمی‌بینیم نمی‌شنویم اگر بشنویم از وحشت خوابمان نمی‌برد آن‌ها یک مقدار غور می‌کنند خدا را که نمی‌بینند واقعا این عالم عالم وحشتناکی است عالم کور و کر و بی شعور و تاریک و خطرناک است این می‌شود خوف مادی دنیا کور ما هم در دامن این دنیای کور می‌ترسیم. ولی یک خشیت از خداست خشیت رب این نیست خشیت مال این است که انسان ربوبیت حضرت حق ربوبیت حکیمانه‌ی او را می‌بیند و در همه‌ی عالم حضور ربوبیت او را می‌بیند هر کجا دست بزند قبل از این که شی را ببیند خدا را حاضر می‌بیند می‌خواهد این آب را بخورد ربوبیت خدا را می‌بیند رب العالمین است هم آب را پرورش می‌دهد هم من را. به هر چه می‌خواهد دست بزند حضور اراده‌ی او را حکمت و قدرت او را می‌بیند این حالت خشیت حضور ربوبیت خداست احاطه‌ی او علم او حکمت او در همین عالم بزرگ این حالت حالت خوف کور نیست حالت خشیت از خدای حکیم است آدم را مودب می‌کند انسان را به پناهگاه می‌رساند این بعد از هدایت است. در مقابل عالم کور با عظمت که واقعا کیهان را آدم ببیند در مقابل آن یک رعبی پیدا می‌شود که راهی برای نجاتش نیست چه کار می‌شود بکنی آخرش هم پنجه اش را می‌اندازد ما را می‌گیرد پنجه‌ی مرگ ما را می‌گیرد «مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَ نحَیَا وَ مَا یهُلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ» (جاثیه/ 24) دهر ما را هلاک می‌کند دست ما نیست نمی‌توانیم هلاک شویم پیداست وحشت دارد این غیر از خشیت از خدای متعال است خشیت مال علما است «إِنَّمَا یخْشَی اللّه مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر/ 28) آن‌هایی که عالم را درست می‌فهمند خشیت در آن پیدا می‌شود از سختی و حساب بودن چه می‌شود؟ مراقبه پیدا می‌کند در اثر مراقبه به پناه می‌رسند هَارِبٌ مِنْكَ إِلَيْكَ کسی که به خشیت از خدای متعال می‌رسد این خشیت خشیت کور نیست آدم را هدایت می‌کند در روایت داریم در دل مومن دو نور است این دو نور را اگر وزن بکنید مثل دو کفه‌ی ترازو هستند و الا تعادل مومن در رفتار به هم می‌خورد یکی امید است یکی خوف این دو در دل انسان متوازن هستند هر دو نور هستند هر دو هدایت می‌کنند همان طور که امید به خدای متعال اگر در دلی آمد انسان را به سوی رحمت او هدایت می‌کند خوف هم همین کار را می‌کند این خشیت از خدا است پناه ایجاد می‌کند انسان را به سوی پناهگاه هدایت می‌کند چون اگر او حکیم است رحمن و رحیم است در برابر قهرش بالاخره یک رحمتی هم است لذا فار منک الیک خیلی متفاوت است آن‌ها بعد از این که رسیدند به فلسفه‌های پوچی رو آوردند به هنر که با خیال بافی عالم را زیبا نشان بدهند تخیل است این تخیل هم دوام ندارد غفلت ایجاد بکنند تغافل از زشتی‌ها ایجاد بکنند یعنی دنیایی که دست انداخته آخر کار می‌خواهد ما را هلاک بکند مرگ یعنی همین تجزیه می‌شود آدم می‌رود پی کار خودش در دیدگاه مادی چه کسی دارد این کار را می‌کند؟ جهان کر و کور برای این که انسان از این غافل شود و تغافل بکنند قبرستان‌ها را می‌کنند پارک این واقعا آدم را نجات می‌دهد؟ این راه نجات از خوف مرگ است یا راهش انس با مرگ است دیدن جهان‌های بزرگ تر است این دو با هم خیلی متفاوت هستند شما بیایید با هنر تغافل ایجاد بکنید تلخ کامی‌های این دنیای کور از بین می‌رود؟ می‌شود جلوی پوچی گری را با هنر گرفت؟ نمی‌شود. هنر از نگاه آن‌ها هنر مادی. هنر را ابزاری قرار می‌دهند برای تصرف در خیال انسان و زیبا دیدن از نظر نهیلیست‌ها هنر ابزار تصرف در تخیل انسان و زیبا دیدن جهان است جهانی که واقعا از نظر آن‌ها خیلی زشت و رعب انگیز است خدای متعال این طور نیست در عین این که جلال دارد جمال هم دارد جلالش خشیت می‌آورد جمالش هم خشوع و پناه و تکیه کردن می‌آورد. حضرت موسای کلیم رفتند که فرعون را خاشع بکنند پس این حاصل هدایت به رب است اگر انسان هدایت به رب شد ربوبیت او را در عالم حاضر دید خشیتی در پروردگار در انسان به وجود می‌آید که خوف کور نیست خوف ناشی از بلوغ انسان است نه تزکیه از ماست نه هدایت از ماست کار ما تزکی است قبول تزکیه و پذیرش آن هدایتی است که انبیا حامل آن‌ها است آن‌ها را خدای متعال تادیب کرده أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ بعد گفته حالا بروید با درس محبت بقیه‌ی عالم را هم به طرف من بیاورید با محبت مردم را می‌برند. آن وقت آن‌ها زحمتش را می‌کشند ما به خشیت خدای متعال می‌رسیم همه‌ی کارها روی حساب می‌شود و این خشیت خیلی ضروری است برای ما همان طور که امید ما را تربیت می‌کند خشیت هم تربیت می‌کند بعد هم هیچ چیز کم نگذاشت هر چه باید ارائه بکند ارائه کرد ارائه است تمام می‌شود مطلب در همه‌ی مقامات این است سلمان هم وقتی درجه‌ی یقینش بالا می‌رود آیه‌ی بالاتر را ارائه می‌کنند کار تمام شد فهمید همان طور که خدای متعال «لِنُرِيَكَ مِنْ آيَاتِنَا الْكُبْرَى» (طه/ 23) ‌به انبیا آیات خودش را نشان می‌دهد آن‌ها تسلیم می‌شوند منتها موضع گیری فرعون این بود «فَكَذَّبَ وَعَصَى» (نازعات/ 21) تکذیب کرد از اساس بعد هم بنای عصیان گذاشت «ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى» (نازعات/22) پشت به این دعوت کرد به این داعی الله خودش مستقیم کاره‌ای نبود انبیا داعی الله هستند خدا دارد دعوت می‌کند اما به وسیله‌ی انبیا. لسان خدای متعال چه کسانی هستند؟ نبی اکرم لسان الله است « داعِیاً إِلَی اللهِ بِإِذْنِهِ» (احزاب/ 46) هم داعی الله است هم داعیا الی الله داعی از طرف خداست بِكَ عَرَفْتُكَ وَ اَنْتَ دَلَلْتَنى عَلَیْكَ وَ دَعَوْتَنى اِلَیْكَ دعوت را خدا خودش می‌کند منتها لسان خدا در این دعوت کیست؟ انبیا هستند پس در مقابل این دعوت «فَكَذَّبَ وَعَصَى، ثُمَّ أَدْبَرَ يَسْعَى» (نازعات/ 22-21) پشت به این داعی الله کرد نپذیرفت یسعی با تمام توان علیه این پیامبر شروع کرد به کار کردن «فَحَشَرَ فَنَادَى» (نازعات/ 23) جمع کرد همه را و ندا داد پشت سر هم است مردم را جمع کرد «فَقَالَ أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَى» (نازعات/24) من رب اعلی شما هستم در مقابل این دعوت. این قصه‌ی ربوبیت مال چه بوده؟ در قرآن پذیرش ربوبیت غیر به این معنی نیست که آدم او را عبادت بکند بلکه اگر شما کسی را که از طرف خدا نیست و حرف خدا را هم نمی‌گوید حرف باطل می‌گوید تبعیت بکنید این پذیرش و عبادت به حساب آمده است «اتَّخَذُواْ أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِّن دُونِ اللّهِ» (توبه/31) می‌فرماید بعضی از اقوام گذشته احبار و کشیشان و راهبان خودشان را ارباب گرفتند رب گرفتند این طور نبود که آن‌ها را سجده می‌کردند حرفی می‌زدند که می‌دانستند خلاف حرف خداست و این‌ها دنباله روی می‌کردند در باب فرعون هم این است که ادعای ربوبیت می‌کند یا نه چیز دیگری است؟ بعضی از مفسرین فرمودند بعید هم نیست که فرعون خودش را هم اله می‌دانسته در بعضی از آیات خدا استفاده می‌شود که ظاهرا بیش از اطاعت ادعا می‌کرده «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى» (نازعات/ 25).

شریعتی: امکانش است بعد از تکذیب آیات آدم به جایی برسد که ادعای ربوبیت بکند.

حاج آقای میرباقری: بله اگر انسان در مقابل هدایت انبیا وقتی حجت تمام شد انسان می‌تواند ادامه‌ی مسیر آن طرف را برود اگر مسیر آن طرف را داد فرعون باشد البته همه این طور نیستند باید فرعونی باشد و کارش به جایی می‌رسد که «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى» نکال به عذابی می‌گویند که آدم کسی را به سختی مجازات بکند که عبرت دیگران شود هم آخرت هم اولی مفسرین بعضی فرموده اند عذاب آخرت و عذاب دنیا که خدای متعال فرعون را در دنیا هم گرفتار کرد «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى» (نازعات/ 26) در این عبرت است در این داستان عبرت یعنی عبور کردن از ظاهر و به باطن صحنه رسیدن بعضی‌ها ظاهر صحنه‌ها را می‌بینند و می‌بینند که فرعون غرق شد اما عبور نمی‌کنند عبرت چه کسی می‌گیرد؟ کسی که «لِّمَن يَخْشَى» ‌درس گرفتن فقط به این نیست که آدم ذهن آماده‌ای داشته باشد قرآن گاهی می‌فرماید «إِنَّ فِي ذَلِكَ لآيَاتٍ لِّكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ» (ابراهیم/ 5) باید صبار باشی تا بتوانی دریافت بکنی باید شکور باشی «لِّقَوْمٍ يَعْقِلُونَ» (روم/ 24) یک جایی می‌فرماید «لِمَنْ يَخْشي » (طه/ 3) کسی که در مقام خشیت باشد برایش عبرتی نمی‌آورد ولی کسی که در مقام خشیت است این سرنوشت برای او عبرت انگیز است این خشیت در دل او هزار وقتی داستان فرعون را می‌شنود هزار مراقبه ایجاد می‌کند خوف از خدای متعال ایجاد می‌کند.

شریعتی: آوردن این بخش از قصه‌ی موسی و مواجهه‌ی او با فرعون نکته‌ای داشته؟

حاج آقای میرباقری: بله چه نسبتی دارد با آیات ما بعد از تلاوت قرآن اشاره می‌کنم.

شریعتی: ان شاء الله مشرف می‌شویم به محضر قرآن کریم این روزها حال و هوای کشورمان رنگ و بوی حضرت زهرا را دارد ثواب تلاوت این آیات را هدیه می‌کنیم به روح حضرت زهرا سلام الله علیها صفحه‌ی 378 قرار امروز اهالی خوب سمت خداست آیات 14 ام تا 22 ام سوره‌ی مبارکه‌ی نمل در سمت خدای امروز تلاوت می‌شود به برکت صلوات بر محمد و آل محمد

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ ظُلْمًا وَعُلُوًّا فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُفْسِدِينَ ﴿١٤﴾ وَلَقَدْ آتَيْنَا دَاوُودَ وَسُلَيْمَانَ عِلْمًا وَقَالَا الْحَمْدُ لِلَّـهِ الَّذِي فَضَّلَنَا عَلَى كَثِيرٍ مِّنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِينَ ﴿١٥﴾ وَوَرِثَ سُلَيْمَانُ دَاوُودَ وَقَالَ يَا أَيُّهَا النَّاسُ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ وَأُوتِينَا مِن كُلِّ شَيْءٍ إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِينُ ﴿١٦﴾ وَحُشِرَ لِسُلَيْمَانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ وَالطَّيْرِ فَهُمْ يُوزَعُونَ ﴿١٧﴾ حَتَّى إِذَا أَتَوْا عَلَى وَادِ النَّمْلِ قَالَتْ نَمْلَةٌ يَا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَسَاكِنَكُمْ لَا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمَانُ وَجُنُودُهُ وَهُمْ لَا يَشْعُرُونَ ﴿١٨﴾ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ ﴿١٩﴾ وَتَفَقَّدَ الطَّيْرَ فَقَالَ مَا لِيَ لَا أَرَى الْهُدْهُدَ أَمْ كَانَ مِنَ الْغَائِبِينَ ﴿٢٠﴾ لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿٢١﴾ فَمَكَثَ غَيْرَ بَعِيدٍ فَقَالَ أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ وَجِئْتُكَ مِن سَبَإٍ بِنَبَإٍ يَقِينٍ ﴿٢٢﴾

ترجمه:

و آنها را در حالی که باطنشان به الهی بودن آن معجزات یقین داشت، ستمکارانه وبرتری جویانه انکار کردند. پس با تأمل بنگر که سرانجام مفسدان چگونه بود؟! (۱۴) و یقیناً ما به داود و سلیمان، دانش [ویژه] دادیم، و آن دو گفتند: همه ستایش ها ویژه خداست، همان که ما را بر بسیاری از بندگان مؤمن خود برتری عطا کرده است، (۱۵) و سلیمان وارث داود شد و گفت: ای مردم! [معرفت و آگاهی به] زبان و منطق پرندگان را به ما آموخته اند، و از هر چیزی [که به پیامبران و پادشاهان داده اند] به ما عطا کرده اند، یقیناً این امتیاز و برتری آشکاری است. (۱۶) و برای سلیمان، سپاهیانش از پریان و آدمیان و پرندگان گردآوری شدند، [و آنان را از حرکت باز می داشتند] تا گروه های دیگر به آنان ملحق شوند؛ (۱۷) [پس حرکت کردند] تا به وادی مورچگان درآمدند. مورچه ای گفت: ای مورچگان! به خانه هایتان درآیید تا سلیمان و سپاهیانش ناآگاهانه شما را پایمال نکنند. (۱۸) پس سلیمان از گفته اش با تبسم، حالت خنده به خود گرفت، و [به سبب نعمت فهم گفتار حیوانات] گفت: پروردگارا! به من الهام کن تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم عطا کرده ای به جای آورم، و اینکه کار شایسته ای که آن را بپسندی انجام دهم، و مرا به رحمتت در میان بندگان شایسته ات درآور. (۱۹) و [سلیمان] جویای پرندگان شد [و هدهد را در میان پرندگان بارگاهش نیافت] پس گفت: مرا چه شده که هدهد را نمی بینم [آیا هست و او را نمی بینم] یا از غایبان است؟ (۲۰) قطعاً او را عذابی سخت خواهم کرد یا [برای عبرت دیگر پرندگان] او را سر می برم، یا باید [برای غایب بودنش] دلیلی روشن برایم بیاورد. (۲۱) پس [هدهد] زمانی نه چندان دور درنگ کرد [و با شتاب بازگشت،] پس گفت: [ای سلیمان!] من به چیزی آگاهی یافته ام که تو به آن آگاهی نیافته ای، و [من] از [سرزمین] سبا خبری مهم و یقینی برایت آورده ام. (۲۲)

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

شریعتی: خدمت شما هستیم

حاج آقای میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم این که چه نسبتی بین این آیات و قبل و بعدش است بعضی از مفسرین معمولا این قسمت را کانه یک جمله‌ی معترضه‌ای گرفتند یا مثلا گفتند این تسلیتی است به نبی اکرم چون مخالفین انکار می‌کردند دعوت حضرت را خدای متعال به حضرت تسلی می‌دهند که مهم نیست و پایانش هم چنین است شما اصلا نگران این انکار‌ها نباشید بزرگ تر از این‌ها بودند انکار کردند در دستگاه خدا هیچ تاثیری ندارد ولی یک احتمال دیگری هم بعضی مفسرین فرمودند. بعضی گفتند وقتی ما می‌خواهیم مواجهه با بحث معاد شویم کافی نیست فقط برای ما استدلال بکنند که معاد است گاهی یک موانع روحی داریم که آن موانع روحی باید برداشته شود این موانع همیشه با استدلال برداشته نمی‌شود لذا فرموده اند اگر کسی روحیه‌ی عناد و استکبار دارد روحیه‌ی استهزا دارد او را نمی‌شود استدلال بکنی او دارد استهزا می‌کند گوشی نیست باید یک صحنه‌هایی بچینید که او با شما بیاید و بعد آن عامل روانی که او را به استهزا کشانده بشکند در وجودش بعد می‌تواند با شما همراه شود لذا در این سوره این آدم‌هایی که کانه روحیه شان روحیه‌ی استهزا است قرآن این طور برخورد می‌کند آن‌ها می‌برد در داستان فرعون که با همه‌ی طول و عرض بنا بود این‌ها هدایت شوند هدایت به رب شوند و این هدایت را نپذیرفتند و این پایان کارش شد این تذکر و مواجهه با این داستان می‌تواند در انسان تاملات جدیدی ایجاد بکند ما یک موجود پیچیده‌ای هستیم انبیا وقتی با ما برخورد می‌کنند این طور نیست با ما استدلال می‌کنند با مجموع وجود ما مواجه هستند با عقل ما با روح ما با قوای دیگرمان با عقل عمل مان همه را می‌خواهند هدایت بکنند استدلال هم می‌کنند تهدید هم می‌کنند موعظه و انذار هم می‌کنند این نوع مواجهه برای برخورد با این روحیه‌ای است که قرآن در این سوره آن را مخاطب قرار داده این احتمال احتمال بدی نیست ولو یک دسته‌ی خاصی نباشند یکی از حالاتی که در انسان است که این حالات می‌تواند انسان را به انکار معاد و ادامه‌ی خودش بکشد انسان را به سمت دنیا سوق بدهد و راضی باشد به حیات دنیا همین حالت غرور و تکبر و خود را مهم دیدن در مقابل دستگاه خداست این سرمستی موجب می‌شود آدم کم کم با معارف فاصله بگیرد بعید نیست این نوع تذکرات الهی بتواند آن روحیه‌ی طغیان را در انسان ولو یک طبقه‌ی خاصی مخاطب نباشند شاید باطن همه‌ی ما این عوامل می‌تواند یک جایی سر بردارد یعنی می‌تواند یک جایی نفس ما ما را به عناد و استکبار با خدای متعال بکشاند از سر غرور بدون استدلال دنبال این چیز‌ها نیستیم شروع کنیم به استهزا اگر بخواهیم این روحیه در انسان کنترل شود تا آرام آرام همراه انبیا شود این نوع تذکرات بر انسان مفید است وقتی داستان فراعنه را می‌گویند وقتی انسان را به سرعت می‌رسانند به یک صحنه‌های عظیمی و دست قدرت خدا را نشان می‌دهند این در انسان یک نوع.

شریعتی: با این دبدبه و کبکبه این شدند .

حاج آقای میرباقری: بعید نیست این هم یک نکته‌ای باشد برای این که داستان فرعون در این بین ذکر شده البته ذیل سوره که می‌فرماید «إِنَّ فِي ذَلِكَ لَعِبْرَةً لِّمَن يَخْشَى» (نازعات/ 26) نشان می‌دهد بیش از این هاست فقط این نیست روحیه‌های عنود موانعشان رفع شود نه بحث عبرت اهل خشیت است یک نکته‌ی دیگری که گفته شده این است که انکار معاد خیلی وقت‌ها مال مردم عادی نیست آن‌هایی که می‌خواهند مردم را مشغول به دنیا بکنند باید آن‌ها را از آخرت غافل بکنند پرچمداران استکبار و مادیت و تمدن مادی در تاریخ بودند که مقابل انبیا انکار معاد می‌کردند انبیا اول قدم که می‌آمدند دعوت به معاد می‌کردند و این دعوت اگر پذیرفته شود همه‌ی زندگی انسان را تغییر می‌دهد کل زندگی انسان را این طور نیست که معاد یک گوشه‌ای از زندگی انسان را بپوشاند حوزه‌ی خصوصی زندگی انسان را. لذا در آغاز رنسانس بعد از این که می‌خواستند بساط دیگری در جهان پهن کنند روی اول جایی که دست گذاشتند همان نگرش به معاد است و نگرش به معاد را تغییر دادند که بتوانند به اصطلاح امروز توسعه را دنبال بکنند شما اگر مردم را تنبه به معاد بدهید انسان آینده‌ی خودش را ببیند بداند این 70 سال در مقابل ابدیت انسان واقعا هیچ چیز نیست نه فقط هفتاد سال کل عالم برزخ هم وقتی سر برمی‌دارند می‌گویند «لَبِثْنَا يَوْمًا أَوْ بَعْضَ» (مؤمنون/ 113) یوم چیزی درنگ نکردیم و متنبه به این نکته اگر کسی شود طبیعی است این آدم مدل زندگی اش فرق می‌کند لذا آن‌هایی که در این انکار می‌دمند فراعنه هستند لذا مخاطبان آدم‌های عادی نیستند شاید قرآن برای عبرت آن هاست می‌گوید ببینید شما را هم ما می‌خواهیم هدایت کنیم اول ماموریتی که خدای متعال به پیغمبرش می‌دهد می‌گوید برو این آدم را دستگیری بکن این اگر هدایت شد این مانع به راحتی از سر راه برداشته می‌شود و می‌توانست هدایت شود و نشد و چنین اتفاقی افتاد بنابراین می‌تواند این آیه ناظر به آن فراعنه‌ای باشد که برای این که بساط خودشان را بسط بدهند کم کم به انکار معاد و بعد هم به انکار توحید کارشان می‌کشد از انکار معاد شروع می‌شود که همین دنیایتان را داشته باشید مثل خیلی‌ها حتی خیلی وقت‌ها بحث این نیست که ما برای دنیا برنامه ریزی نکنیم بحث این است که برای دنیا برنامه ریزی کنیم در مسیر آخرت در دنیا کار کنیم، پایمان در زمین باشد قلبمان در بهشت یا قلبمان در دنیا باشد یعنی انسان را در حجاب دنیا قرار می‌دهید یا حجاب‌ها را کنار می‌زنید و انسانی که آن عوالم را می‌بیند در دنیا کار می‌کند انسانی که آن عوالم را می‌بیند «وَأَهْدِيَكَ إِلَى رَبِّكَ فَتَخْشَى» آن خشیت در آن او هم کار می‌کند وقتی خشیت رب آمد آدم بی کار نیست شب خوابش نمی‌برد بحث این است آن‌هایی که می‌خواهند آدم را دعوت به دنیا بکنند معمولا مردم عادی نیستند این فراعنه هستند آن‌هایی که تفرعن دارند یا فراعنه‌ی سیاسی یا فرهنگی این هم یک نوع فرعونیت است آن‌هایی که خودشان را مدعی روشن فکری می‌دانند و با سواد می‌دانند و با انبیا درگیر می‌شوند چاره‌ی آن‌ها چیست؟ وقتی با چنین آدمی مواجه هستید باید او را متذکر شوید به فراعنه‌ی تاریخ او هم بنا بود هدایت به رب شود «فَأَخَذَهُ اللَّهُ نَكَالَ الْآخِرَةِ وَالْأُولَى» (نازعات/ 25) اگر کسی به خشیت رسید عبرت‌هایی است اگر نه کسی به خشیت نرسید نه این آیات بر او عبرتی نیست آیات را هم که می‌شنود گویا نشنید خود او وقتی به خشیت نرسید کارش به این جا کشید آدمی که به خشیت نمی‌رسد از این داستان نمی‌تواند عبرت بگیرد این یک فراز از سوره است.

شریعتی: اگر بخواهیم در یک جمله یا در یک توصیه دستورالعمل ما با یاد مرگ مانوس باشیم چه کار باید بکنیم.

حاج آقای میرباقری: مانوس شدن با یاد مرگ عوامل متعددی دارد یکی این که انسان قرآن را اگر انسان به خصوص در خلوت و با توجه بخواند بسیاری از آیات قرآن در کنار توحید دعوت به معاد می‌کند هم انسان متذکر به معاد می‌شود هم نور قرآن می‌آید در قلب انسان و قرآن نور است آیات در این زمینه زیاد است سر تا سر قرآن نور است یکی دیگر این است که انسان از سر صبح تا شب به صورت عادی متذکر مرگ باشد البته تذکر به مرگ اولش تلخ است تا انسان به انس به مرگ نرسیده انسان از این تفکر فرار می‌کند ولی وقتی مانوس شد در ذائقه اش شیرین می‌شود چون با عالم بزرگ ترین انسان آشنا می‌شود دلش می‌خواهد همیشه در آن عالم سیر کند ببیند چه خبر است هم سیر ظاهری هم سیر باطنی این تبدیل به انس می‌شود در روایت دیدید اگر کسی در روز بیست بار یاد مرگ بکند مقام شهادت پیدا می‌کند متعدد به مقامی می‌رسد زنده می‌شود مرگ سراغش نمی‌آید «عِندَ رَبِّهِم يُرزَقونَ» (آل عمران/ 169) کسی که متذکر شود مرگش عوض می‌شود موتش ورود به عالم دیگری است موت ما گاهی اوقات نقطه‌ی تقاطع زندگی ما است قیچی است که همه‌ی آمال ما را قیچی می‌کند مرگش این طوری نمی‌شود مرگش می‌شود ادامه‌ی حیاتش عند ربهم یرزقون یکی از راه‌هایی که بزرگان توصیه می‌کردند این بود است که زیاد بروید قبرستان مانوس باشید با اهل آخرت دیده اید ما چطور فرار می‌کنیم دعا این است که وقتی رفتید قبرستان بگویید وَ إنّا اِنْ شاء اللهُ بِكُمْ لاحِقُونَ (زیارت اهل قبور) شما پیش روان بودید یک مجموعه‌ای دارند می‌روند شما زود تر رفتید ما هم ان شاء الله به شما ملحق می‌شویم امثال بنده وقتی می‌رویم جرئت نمی‌کنیم این را بخوانیم اگر کسی زیاد رفت یکی از بزرگان نقل شد خیلی اسرار کرده بودند یک دستور العمل به ما بدهید ایشان گفت هفته‌ای یک روز نهار را بروید قبرستان بخورید گاهی برای ما خیلی سخت است وقتی انسان مانوس شد بزرگان مثل علامه طباطبائی و دیگران بخشی از زندگی شان را در قبرستان یعنی خیلی می‌رفتند سیر می‌کردند در عالم برزخ آن‌ها و کم کم چشم برزخی شان باز می‌شده کم کم می‌دیدند عوالم بعدی را می‌دیدند این عوالم پیش روی ماست با چشم پوشیدن از آن عوالم مشکل حل نمی‌شود عوالم بزرگی است ما باید مانوس با آن عوالم بزرگ تر شویم بنابراین اگر کسی بخواهد مانوس شود اولش تلاوت آیات و روایات است بعد تذکر مستمر به خودش است بعد هم راه‌های عملی را طی کردن مثل حضور در قبرستان آن هم با عجله رد نشود بماند بنشیند تامل و تفکر کند کم کم راه‌ها باز می‌شود.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group