94-04-13- حجت الاسلام والمسلمين میرباقری - تفسیر آیاتی از جزء 17
موضوع برنامه: تفسیر آیاتی از جزء 17
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين میرباقری
تاريخ پخش:94/04/13
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام می گویم به همهی هم وطنان عزیزم خیلی خوش آمدید به سمت خدای امروز طاعات و عبادات شما قبول باشد روزهای یک ضیافت با شکوه را در حال تجربه ایم ضیافتی به میزبانی خداوند متعال به صرف رحمت و برکت و مغفرت این روزها و شبها و سحرها و افطارها خیلی مبارکتان باشد خیلی خوشحالیم در این لحظات کنار شما هستیم و در محضر حاج آقای میرباقری سلام علیکم
حاج آقا میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله خدمت حضرت عالی و همهی بینندگان ارجمند و همکاران عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: سلامت باشید خوشحالیم خدمت شما و دوستان هستیم در آستانهی شبهای پر برکت قدر آرزو می کنم توفیق درک حقیقت شب قدر را خداوند به همهی ما عنایت بکند دوستان مثل هر روز منتظر هستند که با محوریت آیات قرآن کریم بحثمان را آغاز کنیم امروز حاج آقای میرباقری عزیز از آیات جزء هفدهم قرآن کریم برای ما خواهند گفت.
حاج آقا میرباقری: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک بحث ما طبق قرار جزء هفدهم که امروز تلاوت می شود و روز هفدهم ماه رمضان است بحث جزء هفدهم است در این جزء دو سوره از سور مبارکات است یکی سورهی انبیا است و دیگری سورهی حج ما چند نکتهای یا چند آیهای را از سورهی حج ترجمه می کنیم این سوره داستان انبیا مورد بحث قرار گرفته و شانزده تا از انبیا در این سوره نام برده شده اند که بعضی داستانشان به تفصیل نسبتا گفته شده بعضی مختصر داستان انبیا در این سوره یک آهنگ خاصی هم دارد سوره شروعش بعد از بسم الله الرحمن الرحیم که جزء هر سورهای است و معنای خاص آن سوره را دارد با این آیه شروع می شود که «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ» (انبیاء/ 1) که این را در بحث معاد هم اشارهای کردیم خدای متعال می فرماید حساب مردم حساب و کتابشان نزدیک شده به حساب و کتاب نزدیک اند که این حساب و کتاب همه بر اساس دعوت انبیا و بعثت انبیا و بر اساس توحید است حالا این هم باید توضیح داده شود ولی آنها در غفلت نسبت به این حساب و کتاب هستند و طبیعتا مغرض از حساب روی گردان از حساب و کتابشان هستند این آیهی اول « مَا يَأْتِيهِم مِّن ذِكْرٍ مِّن رَّبِّهِم مُّحْدَثٍ» (انبیاء/ 2) هر پیغمبری می آید یک کتابی می آورد تذکری می دهد ذکر الهی است برای این که اینها متذکر شوند عرض کردیم متذکر شدن یعنی رسیدن به توحید همهی تذکرات انبیا تذکر به توحید است اینها به جای این که روی بیاورمند به این ذکر و بیشتر متذکر شوند از گذشته هر پیغمبری آمده مرحلهای از درس تعلیمات توحید را آورده پیامبر بعدی می آید به دورهی خاتم می رسد همهی تعالیم توحید کامل می شود به جای این که اینها بیایند با تذکر بعدی بیشتر در راه بیایند بیشتر به ذکری که به نفع آنها است و آنها را متذکر می کند برسند می شنوند «إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ» (همان)مشغول لهو و لعب خودشان هستند یعنی مشغول دنیا هستند «إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ» (محمد/ 36) مشغول به دنیا هستند گوششان به طرف انبیا نیست می شنوند ولی مشغول هستند دچار غفلت و لعب هستند غفلت موجب اعراض از آیه می شود بعد ذکر جدید می آید باز اینها می شنوند ولی مشغول لعب اند و «لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ» (انبیاء/ 3) قلب شان به مرحلهی لهو رسیده مشغول به لهو است قلب لاهی صفت است یک بار فعل را نسبت می دهید یک بار می گویید نه قلبشان لاهی است در مرحلهی لهو قلب اند صفت قلبشان شده لاهی لهو غیر از لعب است ممکن است یک بازی باشد که تنظیماتی هم در آن باشد ولی حکیمانه نیست مثل کودکی که بازی می کند یک رفتار منظمی است منتها معطوف به یک هدف حکیمانه نیست لهو آن کاری است که آدم را از امر مهم باز می دارد که خیلی وقتها ممکن است لعب هم همان لهو هم باشد ولی لهو آن حیثیت رویگردانی و مانع شدن از هدف مهم است قلوبشان به مرحلهی لهو رسیده لهو قلب دارند دیگر قلب مشغول به یک جای دیگری است از هدف مهمی که انبیا به آن دعوت می کنند غافل است پس عنایت بکنید سه صفت برای این جمعیت ذکر می کند جمعیتی که در غفلت و رویگردانی از حساب هستند مشغول به لعب و لهو اند یعنی غفلت و اعراض لعب و لهو این سه صفت را دارند نسبت به چه؟ نسبت به حساب و کتابی که خدای متعال قرار داده و در انتظار آن هاست فاصله شان با آن حساب و کتاب بسیار نزدیک است دور نیست که آدم بگوید حالا کجاست خیلی نزدیک است منتها این که حساب و کتاب نزدیک است یعنی چه؟ یک مطلب گفتند بزرگان در بعضی روایات هم است که قیامت نزدیک است نسبت به عمر دنیا که گذشته نسبت به باقی مانده اش نزدیک است ممکن است این هم باشد ولی این کافی نیست خیلی نزدیک تر است به نظر می آید دو نکته است یک نکته این است که این امر نیاز به یک تحول معرفتی دارد باید در ما تحول معرفتی پیدا شود تا حساب و کتاب را نزدیک ببینیم نزدیک است ما از نظر معرفتی دوریم مثل خدای متعال که به ما نزدیک است «أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/ 16) این که ما خدای متعال را دور می بینیم نه این که خدا دور است چاره اش همان تحول معرفتی است که باید در ما اتفاق بیفتد که این قرب و حضور را درک کنیم قیامت نزدیک است ما در قرب حساب و کتاب هستیم چون برمی گردد به اسماء و صفات الهی خیلی نزدیک است علاوه بر این ممکن است این قرب این طور باشد واقعا از همین الان که شروع می کنید حساب و کتاب شروع می شود این طور نیست که از همین الآن اعمال ما در این عالم حساب دارد یا تبدیل به بهشت می شود یا تبدیل به جهنم می شود ولی خود حساب قیامت هم یک قربی دارد غیر از آن که نسبت به گذشته و آیندهی عالم بسنجیم یک قربی دارد نسبت به ما یکی از چیزهایی که موجب قساوت قلب می شود دور دیدن صحنهی قیامت و حساب کتاب آدم خیال کند حالا کو قیامت به قساوت می رسد اما اگر احساس کرد نزدیک است حساب و کتابش نزدیک می شود شیوهی زندگی اش تغییر می کند آدم وقتی حساب می کند یک سال دیگر به امتحان مانده راحت است ولی شب امتحان دیگر نمی تواند راحت باشد چون نزدیک است در آدم اثر می گذارد آدم را تحریک می کند برمی خیزد اقدام می کند. شب قیامت ما است این شبها این هم عرض کردیم از نظر قرآن شاید بشود گفت که انسان وقتی از دنیا می رود یک نیم روزی بین او و قیامتش در آن عالم فاصله است این هم آیاتش را خواندیم بنابراین نکتهی اول این است که یک حسابی است که در انتظار ما است و قطعی است و حساب و کتاب هم دقیق است و از همهی امور ما است در روایات دیده اید این روایت در روضهی کافی است باب محاسبة النفس حضرت فرمودند که اگر کسی این دو صفت را داشته باشد مسجاب الدعوه می شود دستش بالا رفت خالی برنمی گردد یکی این که مایوس از غیر باشد دو به خدا امیدوار باشد این مانع اجابت دعا باشد آدم دستش بالا می رود ته نگاهش به طرف دیگران است یا اگر از دیگران هم بریده امتحانش کرده فهمیده دیگران برای آدم آستینی بالا نمی زنند هنوز خدا را پیدا نکرده به فضل خدا هم نرسیده عدهای هستند از دیگران بریدند خدای متعال آرام آرام فضل خودش را به آنها نشان داده امیدوار شدند چون آدم اگر عدل خدا را دید می ترسد اگر فضل خدا را دید امیدوار می شود خواستههای بزرگ پیدا می شود اگر کسی این دو صفت در او پیدا شود مستجاب الدعوه است دستی بالا نمی رود که از دیگران منقطع باشد و به خدا امیدوار الا این که پر برمی گردد. فرمود حَاسِبُوا أَنْفُسَكُمْ قَبْلَ أَنْ تُحَاسَبُوا (وسائل الشیعه، ج 16، ص 99) به حساب خودتان برسید چون قیامت 50 موقف دارد به حسابتان می رسند هر موقع هزار سال گویا حضرت می خواهند بفهمند از این امور هم از شما حساب کتاب می کشند شما چرا به دیگران امیدوار بودید چه کار برای شما کرده بودند اینها و چرا از خدایی که شما را از دور دست آورده و او فقط در ذکر شما بوده غافل بودید به او امیدوار نبودید این سوال و جوابی است که حساب و کتاب ما فقط از این نیست پس یک حساب و کتاب دقیق و همه جانبهای در انتظار ماست بر اساس دعوت انبیا و بر اساس توحید هر روز هم یک پیغمبری می آید از نو یک دعوت جدیدی و ذکر جدیدی که ما را متذکر کند که عالم عالمی است که حساب و کتاب دارد بحث بندگی و توحید در آن مطرح است برای بازی گری خلق نشده ما هم گوشمان به کار نیست مشغول به دنیایمان هستیم در غفلت از آن هدف بزرگ و در اعراض و بعد هم لعب به دنیا و لهو قلب نتیجه اش چیست؟ « وَأَسَرُّوا النَّجْوَى» (انبیاء/ 3) از این جا شروع می کند برخورد با نبی اکرم را اینهایی که این طوری اند حالا با پیغمبر که مواجه می شوند در قدم اول که لهو و لعب و لغو دارند بعدش هم شروع می کنند جلسه گرفتن که این پیغمبری که آمده چه می گوید حرف هایش چیست شروع می کنند حرف زدن می گویند بشر معمولی است این حرفی هم که می آورد سحر است شما چطور اسیر سحر شدید بعد دو سه تا حرف دیگر هم در مورد انبیا می زنند یکی اضغاث احلام اند می گویند اینها خوابهای پریشان است یعنی حرفهایی که انبیا می زنند سحر است چون سحر یک قسمش سحر با کلام است چون سحر اقسامی دارد یک قسم سحر سحر با کلام است می گویند حرف هایش این که می بینید اثر می گذارد سحر می کند افراد را این یک قسم است که قرآن را نبی اکرم را ساحر می دانند کلامش هم سحر است غفلت و اعراضشان موجب می شود که کلام را سحر می بینند یا می گویند اضغاث احلام است خوابهای پریشانی است روی هم جمع کرده هماهنگ کرده اسمش را گذاشته کتاب و وحی از این بالاتر می گویند نه سحر نیست این هم نیست آدمی که خواب می بیند خوابهای خودش را واقعی می پندارد خودش نمی خواهد دروغ می گوید اول افترا است یک مشت دروغ به خدا می بندد این حرفها چیست از این هم بالاتر «هُوَ شَاعِرٌ« یعنی کلماتی شعری می گوید شعر غیر نظم است نظم این است که آدم یک مطلب حقی را ممکن است در قالب هماهنگ بگوید شعر آن حالت جوشش درونی است که خیلی جاها در قوای باطنی حتی در خیال انگیزی و اینها ریشه دارد و کار به جایی می رسد که اَحسَنُهَا اَکذَبُهَا خیلی وقتها کاری با زبان واقعیت ندارد یک زبان دیگری است البته آثار خودش را هم دارد نه این که زبان شعر اثر ندارد ولی شعر است شاه ماه است و بخارا آسمان *** ماه سوی آسمان آید همی رودکی این شعر را گفت که شاه برگردد جریان سلطان محمود این شعر اثر می گذارد ولی شعر است نه شاه ماه است نه بخارا آسمان است پس شعر این طوری است یعنی اصلا یک کلمه آهنگ خودش را دارد معانی خودش را دارد دنبال حقیقت اصلا نیست پیغمبر شاعر است حالات خوشی دارد شعر می گوید پس مواجهه شان با نبی اکرم به یکی از این چهار وجه است الان هم همین طور است تحلیل وحی را الآن که می کنند همین حرفها را می زنند حتی در کتبی که به اصطلاح کتب علمی است تحلیل می کنند حتی در دنیای مدرن تحلیل می کنند بعضی هایشان می گویند وحی ترکیبی از شعر و فلسفه است چیز دیگری نیست نبوت همین است بعضیها می گویند نه یک نوع تصرفات قوای خاص ویژهای دارد همان سحر است از همین حرفها بعضی هایشان می گویند مکاشفات و دریافتها همان اضغاث احلام است می گویند تجربههای باطنی همان اضغاث احلام می شود تحلیلهایی است که از وحی می کنند از قبل هم همین بوده ولی تمام حرف همین است که بعد می گفتند پس بنابراین پیغمبر اگر می خواهد معجزه بیاورد از جنس معجزههای دیگران بیاورد این که کتابی آورده اینها شعر است خواب است العیاذ بالله اکاذیب و سحر کلام است این که چیزی نیست اگر می خواهی معجزه از جنس چیزهای انبیا قبلی شتر از دل کوه بیرون می آورد مرده زنده می کرد شما هم از این کارها بکنید این مواجهه شان بود یک نکتهای را اول این جا عرض کنم که آدم اگر از آن هدف اصلی از معاد از آیندهی خودش غافل شد طبیعی است از انبیایی که ما را دعوت می کنند به آن آینده روی گردان می شود وقتی مشغول دنیا است رو به دنیا دارد طبیعتا مواجهه اش با این حرفها هم چیزی غیر از این نخواهد بود خیال نکنیم هر کس دنبال استدلال بود واقعیت را می فهمد اگر دل آدم دنبال دنیا بود وقتی با قوی ترین حجج انبیا برخورد بکند می گوید شعر است خدا رحمت کند استادی داشتیم ایشان سلوک با اذان را توضیحی می داد خیلی ربط به بحث ما ندارد ایشان می گفت از تکبیر شروع می شود چهار تا تکبیر می گوید همهی آلهه دیگر را محو می کند کبریای الهی را می بیند وقتی کبریای الله که اله حقیقی است در قلب انسان نشست بقیهی آلهه شیطان و نفس و دنیا را محو می کند وقتی این طوری شد رو به عبادت او می آورد اشهد ان لا اله الا الله وقتی کبریای او بر دل نشست و همهی آلهه محو شدند آن وقت مقصد انسان او می شود به شهود می رسد لا اله الا الله وقتی دیگران را بزرگ می بینی دنیا در نظرت جلوه دارد نفس شیطان اینها هستند این سر و صداها را می شنوی نمی توانی لبیک بگویی آن را بپرستی آلهه دیگر هستند صدا می زنند آدم سر در دامن آلهه دیگر می گذارد گوشش به دهان آن هاست وقتی تکبیر گفتی او را به اولوهیت می توانی انتخاب بکنی وقتی بخواهی با همهی وجود او را بپرستی دنبال او حرکت کنی از او بخواهی از او بترسی از دیگران دل ببری آن وقت مسئلهی رسول برایت قطعی می شود رسول را باید بشناسی چون طالبی آدمی که طالب نیست هر چه هم بگویند گوش شنوایی ندارد می گوید سحر است ولی اگر طلب بود می خواهی دنبال بندگی بروی به خودت که وحی نمی شود باید بروی دنبال کسی که به او وحی می شود و راه خدا را نشان می دهد نه فقط نشان می دهد می برد چون انبیا فقط نمی فرستند انبیا می برند خودشان رفتند آدم را می برند یک بزرگی به یکی از علما گفته بود شما اطرافیانتان را می فرستید یا می برید انبیا می برند آدمی که می خواهد راه خدا را برود می خواهد کسی دستش را بگیرد ببرد می گردد پیدایش می کند جناب سلمان رضوان الله علیه سلام الله علیه نبی اکرم را سالها آمده بود دور مدینه خبر شنیده بود که پیامبر مبعوث می شود می گذشت پیامبر را پیدا کند در نخلستانی کار می کرد ظاهرا حضرت آمدند با یک جمعی حدس زد خودش است نقل است سبد خرما آمد گفت صدقه است حضرت تقسیم کردند اطرافیان خوردند خودشان نخوردند یک سبد دیگر تقسیم کرد گفت هدیه است حضرت هم خوردند با یک علامت کوچک آدمی که طالب است با کمترین علامت پیغمبر را می شناسد اما آن کسی که طالب نیست حضرت امیرالمومنین علیه السلام در خطبهی قاصعه دارند به حضرت گفتند معجزه کن بگو درخت بیاید حضرت گفتند درخت با سر و صدا کنده شد آمد شاخه هایش را روی دوش حضرت آمد گفتند نشد سحر کردی بگو برود سر جایش نصفش بیاید حضرت دستور دادند دو نیم شد نیمی اش آمد گفتند عجب ساحر بزرگی قصه این است آدمی که طالب نیست بله اگر طالب شدی اگر کبریای الهی بر دلت نشست طالب شدی به اولوهیت او روی آوردی می خواهی بندهی او شوی می خواهی کسی راهت را نشان دهد دستت را بگیرد به پیغمبر می رسی دنبال ولی می گردی که اشهد ان علیا ولی الله که سرپرستی ات بکند حی الصلوه آدم به سرعت دیگر بدون فوت وقت دنبال صلوه و فلاح و اینها می رود این سیر است این جا هم همین طور است آدمی اگر از قیامت غافل شد که غفلت از قیامت هم به غفلت از توحید برمی گردد نمی شود آدم توحید را نفهمد بعد قیامت را بفهمد این که معنی ندارد اگر کسی از حساب و کتابی که در انتظار اوست غافل شد طبیعی است نتیجه اش این می شود که مشغول به غافل می شود و مشغول به لهو و لعب می شود بعد طبیعتا وقتی انبیا می آیند برایش معنی ندارد همهی حرفهای انبیا آخرش می رسد به این که اینها جملات شعری خیلی خوبی است این هم یک نوع شعر است شما دیده اید شعر هیچ وقت جای فلسفه و فیزیک و ریاضی و اینها را بگیرد اثر دارد ولی جای آنها را نمی گیرد نظم را نمی گویم شعر را می گویم. هیچ وقت نمی گیرد کار خودش را می کند یک اثر هنری است می رسد به این که آیا آدم هنرمندی بوده یک اثر هنری خلق کرده العیاذ بالله کتاب اثر هنری پیغمبر است خیلی که خوب بگوید به این جا می رسد پیداست این از حضرت فاصله می گیرد بعد می گوید معجزهی دیگری بیاورید قرآن می فرماید مگر امم گذشته که شما از آنها معجزه خواستید آنها ایمان آوردند نیاوردند وقتی معجزه خواستند آمد ایمان نیاوردند ما هلاک کردیم شما هم اگر اجابت نکنید به دنبالش هلاکت است «مَا آمَنَتْ قَبْلَهُم مِّن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ» (انبیاء/ 6) قریههای قبلی را ببینید که هلاک کردیم از همین معجزهها می خواستند انبیا می آوردند مثل حضرت صالح از دل کوه شتر در آوردند تکذیب کردند عذاب نازل شد «أَفَهُمْ يُؤْمِنُونَ» (انبیاء/ 6) باید دست از لعو بردارید تا غافلید از حساب کتاب خودتان را در حد دست و دهان و دنیا می بینید مشغول به دنیا هستید هر معجزهای انبیا بکنند برای شما بی معنا خواهد بود یک توجیهی می کنید آن چیزی که ما را به انبیا گره می زند از دنیا بزرگ شدن و توجه به دور دستهایی است که خیلی به ما نزدیک اند اگر آن نزدیکها را انسان دید مشغول نشد به دنیا و چشمش دوربین شد دور هم برایش نزدیک می شود وقتی چشم نزدیک بین است دورها را نمی بیند غافل از دورها می شود بعد می فرماید اینها حرفشان این بود «لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ» با هم دیگر نجوا می کردند می گفتند «هَلْ هَـٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ» این هم بشری مثل شما است سحر می کند شاعر است خوابهای خوبی می بیند خواب هایش را روی هم جمع کرده آمیخته با هم کتابی درست کرده قرآن می فرماید که مگر بناست کسی پیغمبر باشد بشر نباشد همهی انبیا گذشته در لباس بشر بودند البته لباسشان بشر بوده ولی در لباس بشر می آمدند «وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَكَ إِلَّا رِجَالًا نُّوحِي إِلَيْهِمْ» (انبیاء/ 7) می گویید نه بروید از اهل الذکر بپرسید آنها که می دانند پیغمبر شما که می گویید این آقا پیغمبر نیست بشر است مگر انبیا قبلی بشر نبودند آنها هم بشر بودند «فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ» (همان) این آیه معانی باطنی تر هستند ذکر نبی اکرم اند اهل الذکر ماییم اگر می خواهید به حقایق برسید از ما بپرسید ما اهل ذکریم بیایید ما شما را به مقام ذکر برسانیم این یک مرتبهی بالاتری از معنی آیه است که اگر کسی می خواهد به آن چه انبیا آوردند برسد باید سراغ اهل الذکر برود داستان دیگری است «وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا» (انبیاء/ 8) این انبیا دیگر هم جسد نبودند که طعام نخورند طعام می خوردند «لَّا يَأْكُلُونَ الطَّعَامَ وَمَا كَانُوا خَالِدِينَ» (همان) آنها هم در دنیا همیشه نمی ماندند بشر بودند از دنیا می رفتند بنابراین «ثُمَّ صَدَقْنَاهُمُ الْوَعْدَ» (انبیاء/ 9) بشر بودند در قالب بشر آمدند البته روشن است بشری بودند که به آنها وحی می شده و احتیاج ما به آنها به خاطر همان وحی است یک نبوغی نیست که بگوییم یک نابغهی دیگری پیدا می کنییم «فَأَنجَيْنَاهُمْ وَمَن نَّشَاءُ» در قالب بشر می آمدند دعوت می کردند ما وعدههایی دادیم این وعدهها را قطعی کردیم آنها را نجات دادیم آن کسانی را هم که از امت می خواستیم نجات دهیم بر اساس حکمت نجات دادیم «وَأَهْلَكْنَا الْمُسْرِفِينَ» آنهایی را هم که زیاده روی کردند افراط کردند هلاک کردیم داستان گذشتگان این است «لَقَدْ أَنزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ» (انبیاء/ 10) ما یک قرآنی برای شما فرستادیم از همهی کتب جامع تر است جامع اذکار ذکر و تذکر شماست می توانید با این کتاب برسید به توحید متذکر شوید به آن چه باید متذکر شوید اگر تعقل بکنید می رسید به ذکر بودنش فقط اشکال این است که اهل تعقل نیستید دنیا کورتان کرده چشمتان به طرف دنیاست مشغول به دنیا هستید هر چه به دهانتان می آید می گویید به جای این که از این ذکر استفاده بکنید اعراض از ذکر می کنید متهم می کنید به شعر و اضغاث احلام و امثال اینها بعد خدای متعال تهدید می کند «وَكَمْ قَصَمْنَا مِن قَرْيَةٍ كَانَتْ ظَالِمَةً وَأَنشَأْنَا بَعْدَهَا قَوْمًا آخَرِينَ» (انبیاء/ 11) این اختصاص به شما ندارد چه قریههای فراوانی که اینها حق را نپذیرفتند تعدی کردند از حق ما هم آنها را در هم کوبیدیم و بعد هم آنها را از بین بردیم اقوام دیگری آوردیم حساب شما همین است قرآن وقتی برای به راه آوردن آدمها می خواهد حرف بزند از این دست معجزهها هم دارد این طور نیست فقط برهان استدلال بیاورد می گوید شما بهتر از بقیه نیستید اگر در راه نیایید شما را هم در هم می کوبیم «فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا» (انبیاء/ 12) اینها انکار می کردند وقتی آن عذاب ما را احساس کردند «إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ» پا به فرار گذاشتند که از عذاب ما فرار کنند طوفان می آمد صاعقه می آمد فرار می کردند «لَا تَرْكُضُوا» (انبیاء/ 13) فرار نکنید «وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ» برگردید به آن سابقه تان اسراف و اطرافهایی که کردید «وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ» برگردید به مساکنتان شمایی که متکبر بودید غافل از همه چیز بودید برگردید شاید دوباره همان صحنههای قبلی تکرار شود ضعفا بیایند همان برخوردهای قبلی مواجه شوید استکبارتان را داشته باشید چرا فرار می کنید شمایی که می گفتید خبری نیست یک مشت شعر است شمایی که نمی توانید این قدر تحمل کنید همین که کار سخت می شود همهی داشته هایتان را می گذارید پا به فرار حاضر نیستید بمانید یک فکری به حال خودتان بکنید چطور این قدر سفت می ایستید مقابل انبیا یک موجودی توانی داشته باشد انسانی که از ضعف آفریده شده چطور این طوری در مقابل انبیا می ایستد طغیان می کند «قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ» (انبیاء/ 14) ای وای بر ما تازه حالا می فهمند که ما از قبل ستم می کردیم «فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ» (انبیاء/ 15) همین حرفها را بین خودشان می گویند بیدار می شوند ولی دیگر فایده ندارد «حَتَّىٰ جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ» خاموش می شوند خامد شعلهی آتشی که خاموش می شود است خاموش می شوند سر و صدایشان می خوابد درو شده دروشان می کنیم کر و فر و سر و صدا و تفرعن و نمرود و فرعون قصهی ما این است ما مهلتی می دهیم انبیا هم می آیند دعوت می کنیم به شما فرجه می دهیم ولی یک حدی دارد بعد می فرماید «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ، لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ» (انبیاء/ 17-16) شاید ترجمه اش این باشد می فرماید ما عالم را به لهو به پا نکردیم که شما بازیگری کنید اگر ما بازیچه درست می کردیم شما هم با آن بازی کنید مشغول به لعب هستید در این عالم و عالمی که ما اصلا شوخی در آن نداریم مثل این که شما یک دستگاه دقیق الکترونیکی را برای هدف بزرگ درست کنید بچه بخواهد بازی کند ما قصد بازی نداشتیم که تو می خواهی بازی کنی ما بازیچه رست نکردیم دستگاهی است دست بزنی برقش تو را می گیرد شما مشغول لهو و لعب هستید در دنیا چه کار می کنید لهو است دیگر باز بگویم ما با پیشرفت و تعالی انسان مخالف نیستیم آن چیزی که امروز به آن می گویند توسعه لهو و لعب بزرگ است قبرستانها را ببرید بیرون شهرها بعد تبدیل کنید به پارک نروید سر بزنید که یاد مرگ نباشید غافل «فِي غَفْلَةٍ مُّعْرِضُونَ» است چطور می تواند گوشش به حرف انبیا باز باشد کسی که از معاد برید کاری به معاد و آیندهی خودش ندارد به انبیا چه کار دارد آدمی که آن آینده را می بیند دنبال انبیایی می افتد که دستش را بگیرند ببرند نجاتش بدهند ممکن است یک طفلی لعب بکند ممکن است یک آدم ممکن است یک جامعهای با هم یک لعب بزرگ درست کنند با هم دیگر بازی بزرگ درست کردیم همه اش بازی است شما رسانهها را گوش بکنید غیر از درگیری حق جنگ حق و باطل در عالم هر چه خبر می شنود لعب است صادرات این قدر شد واردات این قدر شد اگر اینها در مسیر یک هدف بالاتری باشد می شود حق ولی هدف را کنار بگذارید حالا چه قبلا مثلا ما وقتی می خوردیم فرض بکنید در یک قرن قبل بشر تنقلاتش محدود بود الآن دویست رقم ماست دارد با طعمهای مختلف ثم ماذا برای چه آخر؟ یک لعب بزرگ است آدم که این قدر احتیاج به این چیزها ندارد وقتی دویست رنگ ماست درست کرد پیداست به خدا نمی رسد بعد هم اسمش را می گذارید اقتصاد و توسعه و پیشرفت این چه تعالی و پیشرفت چه احتیاجی داریم البته آدم وقتی معتاد شد به دنیا لذت می برد کدام معتادی از آن چه به آن اعتیاد دارد هیچ لذتی نمی برد اگر نمی برد که دنبالش نمی رفت
شریعتی: ولی بالاخره بر اثر گذر زمان اینها جزء لا ینفک زندگی آدم شده
حاج آقا میرباقری: نه توسعهی نیاز و ارضا چه کسی گفته به این سمت برود حتما ما توسعهی نیاز و ارضا داریم چه کسی گفته فرایند توسعه فرآیند توسعهی دنیا و ابتهاج و غرق شدن در دنیا باشد لذت و کام جویی از دنیا باشد
شریعتی: اگر هدف نباشد چه
حاج آقا میرباقری: اگر هدف نباشد اگر شد وسیله شکلش هم عوض می شود الآن هدف است که این طوری است چه نیازی دارد آدم ماهی دو سه جفت کفش عوض بکند خانمهای بعضی کشورهای اروپایی به طور متوسط سالی سی چهل جفت کفش عوض می کنند این لعب است چه نیازی است بدو که در بیاوری که این طوری مصرف کنی که تفاخر کنی
شریعتی: این طوری است که همه سرگرم هستیم
حاج آقا میرباقری: همین است یک لعب بزرگ است جریان توسعهی قبلی یک لعب بزرگ است ایدئولوژی اش از اول شروع شده با اصالت دنیا وقتی می گوید تعالیم انبیا نه خدا نه العیاذ بالله خدا را حذف کنیم از زندگی همین می شود می گوید از زندگی اجتماعی تان خدا را حذف کنید می شود لعب در تاریکی همهی کارها با هم «اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ» (نور/ 35) برق را خاموش کن در تاریکی محض همهی کارها مساوی است
شریعتی: نمی شود خدا را با پیشرفت و توسعه جمع کرد
حاج آقا میرباقری: با پیشرفت و تعالی بشر چرا ولی توسعه به مفهوم غرب نه. که دنیا مداری است توسعهی ابتهاج به دنیا است تغییر همی امور بر محور توسعه ابتهاج به دنیا توسعه ابتهاج به دنیا و خوشی به دنیا توسعهی دنیا پرستی است. آدمی که این طوری شد پیداست دعوت انبیا می شود شعر در دوران جدید در مورد انبیا حرفهایی زدند که در هیچ دورهای نمی گفتند چه کسی مثل کانت که حرف هایش را حلوا حلوا می کردند می گوید دین ناشی از عقدههای جنسی فروخورده است این حرف مال دوران اخیر است در دورهی جدید به قول خودشان ترقی گفته شده پس اگر این طوری است «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ» ما دنیا را برای بازی خلق نکردیم آسمان و زمین آن چه هست برای لعب نیست شما هم بازی کنید زمین می خورید با یک دستگاه دقیق طفل نمی آید بازی کند مهندس هم بخواهد دست بزند حساب و کتاب دارد این که می گوید «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّـهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ» (فاطر/ 28) همین است او خشیت دارد یک لقمه بگذارد دهانش هزار حساب می کند می داند این جا میدان مین است آدمی که طفل وقتی در میدان مین برود شروع می کند بازی کردن خیال می کند ترقه بازی است آدمی که می فهمد مین یعنی چه دنبال راهنما می رود پا جای پای او می گذارد این لعب مال همان غفلت است آدمی که خیال می کند بی حساب کتاب است اهل لعب و لهو می شود لَو اَرَدنَا اگر می خواستیم لهو کنیم از طرف خودمان لهو می گرفتیم چرا من دستگاهی را به حق خلق کنم تو بازی کنی اگر اهل لهو بودیم چرا من جد خلق کنم بدهم دست تو یعنی من بازیچهی تو شوم لا اقل بازیچهی خودم می شوم العیاذ بالله این ترجمهی زشت آیه است خیلی حرفهای دقیقی بزرگان زده اند من به زبان خودم ترجمه می کنم اگر بنا بود لعب باشد خودمان بازیچه درست می کردیم برای خودمان اگر بنا بود اهل بازیگری باشیم چرا من خدا کاری درست کنم بدهم دست تو بازی کنی یک تمدنی که همه اش بازی شود نتیجه اش این می شود خیال می کنی خدای عالم اول رنسانس می گفتند تا حالا بشر می گفت در عالم زندگی کنید حالا ما می گوییم عالم را بسازید آن چنان که می خواهید طبق شهواتتان بسازید یک قدم آن طرف تر خدا یقه تان می گیرد می شود مشکل محیط زیست هزاران مشکلی که مواجه شدند نمی دانند چه کار کنند راه حلی ندارد جز این که دست از لعب برندارید خیال نکنید اگر اخلاقتان برنگشت به اخلاق انبیا اگر با انبیا همراه نشدیم همراه نشدیم خواستیم بازیگری کنیم از طریق کنترلها می توانیم محیط زیست را حفظ کنیم خدا عالم را برای بازی خلق نکرده بیایید بروید با آن بازی کنید این قدر مسئله مسائل محیط زیستی جدی شده که دیگر خودشان هم این طوری است پس قصه این می شود «لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ» یک آیهی دیگر است بعد از تلاوت قرآن ترجمه می کنیم
شریعتی: خیلی خوب نکات آیات سورهی مبارکهی انبیا را شنیدیم از جزء هفدهم قرآن کریم ان شاء الله به مقام خشیت برسیم و اهل غفلت نباشیم بیدار باشیم و دلمان زنده باشد به برکت این روزها و شبها و سحرهای پرنور و آیات نورانی قرآن کریم صفحهی 497 قرار امروز دوستان خوب سمت خداست آیات نوزدهم تا بیست و نهم سورهی مبارکهی دخان در سمت خدای امروز تلاوت می شود لحظه لحظهی زندگی مان منور به نور اهل بیت علیهم السلام و قرآن کریم باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَأَن لَّا تَعْلُوا عَلَى اللَّـهِ إِنِّي آتِيكُم بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ ﴿١٩﴾ وَإِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَرَبِّكُمْ أَن تَرْجُمُونِ ﴿٢٠﴾ وَإِن لَّمْ تُؤْمِنُوا لِي فَاعْتَزِلُونِ ﴿٢١﴾ فَدَعَا رَبَّهُ أَنَّ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ مُّجْرِمُونَ ﴿٢٢﴾ فَأَسْرِ بِعِبَادِي لَيْلًا إِنَّكُم مُّتَّبَعُونَ ﴿٢٣﴾ وَاتْرُكِ الْبَحْرَ رَهْوًا إِنَّهُمْ جُندٌ مُّغْرَقُونَ ﴿٢٤﴾ كَمْ تَرَكُوا مِن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ ﴿٢٥﴾ وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ ﴿٢٦﴾ وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ ﴿٢٧﴾ كَذَلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ ﴿٢٨﴾ فَمَا بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَالْأَرْضُ وَمَا كَانُوا مُنظَرِينَ ﴿٢٩﴾ وَلَقَدْ نَجَّيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ مِنَ الْعَذَابِ الْمُهِينِ ﴿٣٠﴾ مِن فِرْعَوْنَ إِنَّهُ كَانَ عَالِيًا مِّنَ الْمُسْرِفِينَ ﴿٣١﴾ وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٣٢﴾ وَآتَيْنَاهُم مِّنَ الْآيَاتِ مَا فِيهِ بَلَاءٌ مُّبِينٌ ﴿٣٣﴾ إِنَّ هَؤُلَاءِ لَيَقُولُونَ ﴿٣٤﴾ إِنْ هِيَ إِلَّا مَوْتَتُنَا الْأُولَى وَمَا نَحْنُ بِمُنشَرِينَ ﴿٣٥﴾ فَأْتُوا بِآبَائِنَا إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ ﴿٣٦﴾ أَهُمْ خَيْرٌ أَمْ قَوْمُ تُبَّعٍ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ أَهْلَكْنَاهُمْ إِنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ ﴿٣٧﴾ وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ ﴿٣٨﴾ مَا خَلَقْنَاهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَلَكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿٣٩﴾
ترجمه:
و در برابر خدا تکبّر نکنید که من برای شما دلیلی روشن آورده ام. (۱۹) و من به پروردگارم و پروردگار شما از اینکه مرا سنگسار کنید [یا برانید یا متهم کنید] پناه می برم؛ (۲۰) و اگر به من ایمان نمی آورید [از آزردن من و باز داشتن مردم از ایمان آوردن] کناره گیری کنید. (۲۱) [فرعونیان دست از آزردنش برنداشتند و مردم را از ایمان آوردن مانع شدند] پس پروردگارش را خواند که اینان قومی گناهکارند. (۲۲) [گفتم:] بندگانم را شبانه حرکت ده؛ زیرا شما مورد تعقیب هستید، (۲۳) و دریا را با [همان] راه های گشاده [که برای عبور شما باز کردیم] پشت سر بگذار [تا فرعونیان هم در آن درآیند]؛ زیرا آنان سپاهی محکوم به غرق شدن هستند. (۲۴) چه بسیار بوستان ها و چشمه سارانی که آنان [پس از خود] بر جای گذاشتند، (۲۵) و کشتزار و جایگاه های نیکو و باارزش، (۲۶) و نعمت هایی که با آسایش و خوشی از آن برخوردار بودند. (۲۷) [آری، سرانجام کارشان] چنین بود و ما همه آنها را به قومی دیگر به میراث دادیم. (۲۸) پس نه آسمان برآنان گریست و نه زمین و [هنگام نزول عذاب هم] مهلت نیافتند. (۲۹) همانا ما بنی اسرائیل را از آن عذاب خوارکننده نجات دادیم. (۳۰) از فرعون که متکبری سرکش از زمره اسراف کاران بود، (۳۱) و آنان را از روی آگاهی بر جهانیان [زمان خودشان] برگزیدیم؛ (۳۲) و به آنان از آیات و معجزات آنچه را که در آن آزمایشی آشکار بود، عطا کردیم. (۳۳) اینان [که شرک و کفر سراپای وجودشان را فرا گرفته است] با اصرار [به اهل ایمان] می گویند: (۳۴) پایان زندگی جز همین مرگ نخستین نیست و ما [پس از این مرگ] برانگیخته نخواهیم شد. (۳۵) اگر شما [در زمینه زنده شدن مردگان] راستگویید [با درخواست از خدا] پدران ما را [زنده کنید و نزد ما] بیاورید [تا ما به زنده شدن مردگان یقین پیدا کنیم!!] (۳۶) آیا اینان [در قدرت و شوکت] برترند یا قوم تُبَّع، و کسانی که پیش از آنان بودند؟ ما همه آنان را هلاک کردیم؛ زیرا مجرم بودند؛ (۳۷) و ما آسمان ها و زمین و آنچه را میان آن دو است، به بازی نیافریده ایم؛ (۳۸) ما آن دو را جز به درستی و راستی به وجود نیاورده ایم، ولی بیشترشان [به حقایق] معرفت و آگاهی ندارند. (۳۹)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی:ای خدای رمضان مهمانی تو دعوت به نخوردن و نخواستن دعوت به پرهیز و ستیز همان گونه که دوست داشتنت دعوت به پذیرش بلا و ابتلا به ما تفهیم کن تو جهان و دنیا را چگونه نگاه می کنی طاعاتتان قبول باشد آیات سورهی مبارکهی دخان را شنیدیم آیات 19 ام تا 39 ام این سورهی مبارکه در محضر قرآن کریم هستیم و خدمت حاج آقای میرباقری عزیز
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم این هجده آیهی اول تقریبا کلید سوره است داستان انبیا را می گوید بحث این است یک حساب قریبی است که انبیا آمدند ما را با همان مواجه بکنند بر اساس توحید و معادی است که معاد ادامهی توحید است آنهایی که مشغول به دنیا هستند و در غفلت و لعب و لهو با انبیا درگیر می شوند کلام آنها را سحر می دانند شعر و اضغاث احلام می دانند دنبال حجتهای دیگری می گردند قرآن می فرمایند حجتهای دیگر فایده ندارد تا از لعب بیرون نیایید همین است از دنیا بزرگ تر شوید حرف انبیا را می فهمید اگر کودک بودید مشغول به دنیا حرف انبیا که حرف بزرگها است لعب نیست جد است نمی فهمید بعد می فرماید کار به جایی می رسد یک جایی ما شما را می کوبیم کم قسمنا در روایات ما تعبیر شده به بنی امیه و ظهور امام زمان داستان همین امت است جزء اسرار قرآن است قصه می گوید شما را رها نمی کنیم همان طور که یقهی قبلیها را گرفتیم یقهی شما را می گیریم چون ما دنیا را برای بازی خلق نکردیم اگر اهل بازی بودیم این طور نبود که ما جدی بگیریم بدهیم شما بازی بکنید این که خیلی بد است خدای متعال بازیچهی ما شود خودمان از ناحیهی خودمان بساط لهو به پا می کردیم نه این که جد بگیریم شما با آن بازی کنید ما هم کاری نکنیم پس قصهی لهو چیست در دنیاست بالاخره دستگاه لهو و لعب شیطانی است به وسعت تاریخ اجتماعی بشر شیطان بود فراعنه بودند لعب می کردند در عالم مال امروز نیست همیشه بوده کل کار نمرودهای تاریخ لعب بوده این جبههی لعب و لهو چه بوده در تاریخ خدای متعال چندین جا بحث کرده «عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ» یک باطلی است ما دنیا را برای باطل خلق نکردیم به این باطل اختیار دادیم این طور نیست چون اختیار دادیم به مخلوقات می توانند راه باطل را بروند ولی عالم را برای باطل خلق نکردیم ارادهی ما تابع ارادهی آنها نیست یک وقت العیاذ بالله خدا به ما اجازهی بازی می دهد بعد خودش منفعل است می گوید شیطان تو هر کجا می خواهی بروی من دنبال تو هستم می خواهی بساط نبی اکرم را به هم بزنی به هم بزن می خواهی همهی مومنین را نابود کنی کمکت میکنم نه خدای متعال می گوید من به شما اختیار دادم ولی یک جایی جلوی شما را می گیرم پس قصهی باطل چیست «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ» حق را به باطل می زنیم باطل را محو می کند دامغه به آن ضربهای می گویند که به سر بزنند به مغز برسد در کتاب دیات فقه است یدنغ یعنی یک ضربهی کاری به محو باطل می زنیم حق را می زنیم به طوری که از اساس مخش را مغز باطل را هدف می گیریم محور باطل را «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ» (انبیاء/ 18) با یک ضربه کار تمام می شود «وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» بهرهی شما همین تاسفاتتان است از توصیفی که از عالم می کنید که عالم همین است بهرهی شما ویل است ویل را هر طوری که معنا کردید درک خودتان از عالم است که شما را گرفتار می کند عین همین مطلب و درگیری را هم در سورهی مبارکهی رعد هم انفال خدا فرموده در سورهی انفال وقتی داستان حق و باطل و جنگها را می فرماید «لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ» (انفال/ 37) خدای متعال در همین درگیریها است که خبیث و طیب را از هم جدا می کند وقتی طلا از مس جدا شود کوره و دستگاهی می خواهد آلیاژها را وقتی می خواهند خالص کنند کورههای عظیمی است این آلیاژ در فعل و انفعالات خالص می شود خدا در مسیر ابتلائات عالم و دستگاه حق و باطل شیطان باطل و حق را از هم جدا می کند باطلها با هم جمع می شوند همه داخل جهنم می شوند گاهی عطر و لجن با هم جمع می شود لجن بوی عطر می گیرد عطر هم بوی لجن در فرایندی از هم جدا می شوند بوی عطر برمیگردد به خودش بوی لجن هم برمی گردد به خودش تفکیک می شوند بنابراین جریانی که شما می بینید دستگاه باطل در عالم است کاملا از هم جدا می شوند یعنی اگر یک ذره باطل در مومن باشد می رود آن طرف یک ذره حق باشد می رود این طرف جای حق در جهنم نیست جای باطل در بهشت نیست محیط ولایت امیرالمومنین جای بدیها نیست محیط ولایت دشمنان امیرالمومنین جای خوبیها نیست اینها از هم جدا می شوند
شریعتی: خیلی ممنون خیلی نکات خوبی را شنیدیم در آستانهی شبهای قدر بهترین کاری که می شود برای درک بهتر این شب چیست
حاج آقا میرباقری: آدم باید از قبل خودش را آماده کند الآن بهترین کاری که می شود فقط التماس به خدای متعال و انکسار است آدمی که یک عمر باید کار می کرد کار نکرده دیگر شب امتحان خیلی وقت کتاب خواندن نیست باید یک راه میانبر پیدا کرد آن راه میانبر این است که انسان التجا به حضرت حق بکند به انکسار برسد ماه رمضان دو رزق دارد یک رزقش قرآن است « شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/ 186) در همهی ماه منتشر است اوج انتشار قرآن لیلة القدر است «إِنَّا أَنزَلْنَاهُ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ« (قدر/ 1) هر کس می خواهد به درجات قرآن برسد که درجات بهشت به اندازهی آیات قرآن کریم است کسی که می خواهد به بالاترین درجات بهشت و قرب خدا برسد باید سیر با قرآن بکند اوج انتشار قرآن شب قدر است حقیقت ولایت هم همین طور است در کل ماه منتشر است شب قدر اوجش است درک حقیقت است رزق این ماه این است این رزق هم از آن اسراری است که زحمت می خواهد اگر کسی مهیا نشده تنها راهش التجا و انکسار است احساس کند دستش خالی است فقط التماس به خدا بکند و دامن امام زمان را بگیرد که یک جوری ان شاء الله او را به شب قدر برسانند اگر این هم یادش رفت دیگر هیچ چیز یعنی نه کار کرده نه التماس می کند چند دسته چیز می گیرند یکی آنهایی که خیلی زحمت می کشند یکی آنهایی که خیلی التماس می کنند ما لا اقل از آنهایی باشیم که التماس کنیم خدایا این رزقی که شب قدر به خوبها می دهی به ماها هم به برکت و شفاعت امام زمان علیه السلام بده به نظرم راهش این است.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقا میرباقری: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خدایا این ماه را ماه ظهور امام زمان و پیروزی اسلام و مسلمین و دوستان حضرت قرار بده خدایا رضای حضرت را در این ماه شامل حال ما بفرما ما را به درک فضیلتهای این ماه و درک فضیلت شب قدر موفق بدار به محمد و آل محمد به کف با کفایت امام زمان گره از کار یکایک دوستانش در هر کجای عالم که هستند باز بفرما ما را جزء اولیاء خاص خودت در این ماه قرار بده.
شریعتی: الهی آمین خیلی ممنون حالا دیگر تا آن قرارمان که از سی و چند روز پیش شروع کردیم فقط دو شب دیگر باقی مانده یک قرار هم بین خودمان باشد که حتما برای هم دعا کنیم والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین.