94-06-21- حجت الاسلام والمسلمين میرباقری - تفسیر جزء سی
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر سور جزء سی
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 94/06/21
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین سلام میگویم به همهی شما بینندگان عزیز خانمها و آقایان در هر کجا که هستید بهترینها نصیب شما شود آرزو میکنم هفتهای که پیش روی همهی ماست هفتهی پر خیر و برکتی باشد در خدمت حاج آقای میرباقری هستیم سلام علیکم.
حاج آقا میرباقری: علیکم السلام و رحمة الله خدمت شما و بینندگان عرض سلام دارم.
شریعتی: سلامت باشید در این روزهای شنبه که خدمت حاج آقای میرباقری هستیم داریم ذیل بحث تفسیر جزء سی قرآن کریم به تفسیر سورههای ناس و فلق میپردازیم ادامهی تفسیر سورهی فلق را به اتفاق میشنویم.
حاج آقا میرباقری: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک یک ترجمهی مختصری را از سورهی فلق عرض کردیم چون این سوره معمولا خوانده میشود یک بار دیگر ترجمهی سادهای که مشهور گفتند عرض میکنم بعد چند نکته را ذیل این سوره توضیح میدهم در این سوره بعد از بسم الله الرحمن الرحیم که معنی خاص خودش را در این سوره دارد خدای متعال خطاب کردند به وجود مقدس نبی اکرم فرمودند «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ» (فلق/ 1) بگو پناه میبرم به رب فلق رب کسی است که مربی است و سرپرستی میکند مالک خالق حاکم است فرمانش نافذ است فلق را تدبیر میکند فلق چیست عرض کردیم از چهار شر یکی «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» (فلق/ 2) از شر آن چه خدای متعال آفریده «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» (فلق/ 3) از شر غاسق وقتی که وقوب میکن ترجمهی ظاهری این است که غاسق را به تاریکی شب وقتی فراگیر میشود معنا کردند شب تاریک وقتی تاریکی اش نفوذ میکند و فراگیر و گسترده میشود «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» (فلق/ 4) و از شر نفوسی که در گرهها میدمند یک معنا این است که سحر میکنند و این کیفیتی است از سحر که گرههایی میگذاشتند و بر آنها میدمیدند سحر میکردند افراد را تصرفی میکردند از طریق سحر در جسم آدمها گاهی در عقلشان نفوذ میکردند و آخری «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» (فلق/ 5) از شر حاسد وقتی که حسد میورزد و حسدش را اعمال میکند این چهار شر که در این سوره است گویا این شرور همهی ما را تهدید میکند و ما به تبع وجود مقدس نبی اکرم باید پناه به رب فلق ببریم تا از این شرور در امان باشیم کما این که در روایات است که پناه بردن به حضرت حق و خواندن این سوره موجب میشود از این شرور انسان محفوظ باشد یک نکاتی را ترجمه کردیم ذیل این سوره چند نکتهی دیگر را من اشاره میکنم یک نکته این است که فلق را در این سوره به معنی سپید صبح معنا کرده بودند چون فلق یعنی شکافتن پرده را کنار میزنید جدا میکنید وقتی و بعد یک چیزی آشکار میشود ظهور پیدا میکند از این تعبیر به فَلْق میشود یعنی شکافتن کما این که پوستهی دانه وقتی شکافته میشود جوانه میزود از این تعبیر به فلق میشود «فَالِقُ الْحَبِّ» (انعام/ 95) یعنی همین صبح هم کانه این طوری است که شب شکافته میشود پردهی شب کنار میرود صبح آشکار میشود لذا از صبح تعبیر به فلق میشود معمولا فلق را به معنی صبح معنا کردند این که چه تناسبی دارد ما به پروردگار صبح کسی که مالک صبح است پناه ببریم از شر گفتند چون سر معمولا پردهای است حجابی است بر روی خیرات این باید شکافته شود انسان به خیرات برسد به رب فلق پناه میبریم یک معنای دیگری که برای فلق شده که در روایات خیلی آمده و مکرر است این است که فلق یکی از درکات جهنم است که گاهی دارد صَدَّع فِی النَّار یک درهای است از آتش جهنم در بعضی روایات دارد جُبّ یک چاه عمیقی است سیاه چالی است در جهنم منافاتی هم ندارد که آن وقت توصیف هم شده که اگر شنیده ایم که مکرر حتما مخاطبان عزیز دیده اند شنیده اند که اهل تابوتی داریم که در یکی از درکات جهنم زندانی هستند شش نفر از امم سابقه شش نفر از این امت گرفتار این هستند این تابوت یکی از درکات فلق است در این فلق است پس فلق یک نقطهی حقیقی است و خدا هم رب آن است هدایت آن خلق آن هم به وسیلهی پروردگار واقع میشود از روایات و آیات استفاده میشود که همین طور که بهشت درجات دارد جهنم هم درکات دارد و فلق آن جایی است که اهل تابوت در آن جا محبوس و زندانی هستند و کانه گویا شرور در جهنم محبوس میشوند در جلسهی گذشته اشاره کردیم شر تفاسیر مختلفی کردند بزرگان از شر عرض کردم شاید شر را بشود این طوری معنا کرد ریشهی شر در این است که یک موجود صاحب اختیار از وادی توحید قدم بیرون میگذارد از مسیر عبودیت میآید بیرون شر پیدا میشود هم خودش گرفتار شر میشود و آن وقت اینهایی که گرفتار شر میشوند گاهی شرشان متعدی است به دیگران هم سرایت میدهند بنابراین شیطنت را بسط که دادی و دیگران را وارد وادی شیطنت و طغیان و استکبار بر خدا کردی شر درست میشود آنها گرفتار شر میشوند شیطان خودش این کار را کرده اولیا طاغوت دیگران را هم وارد شر میکنند از نور بندگی به ظلمات شیطنت و استکبار میبرند پس شر این است حالا به تعبیر دیگر اگر شر را معنی کنیم خروج از وادی ولایت نبی اکرم که خروج از تبعیت خداست هر کسی میخواهد خدا را بندگی بکند باید از حضرت تبعیت بکند بنابراین هر کس از وادی ولایت نبی اکرم و امیرالمومنین خارج شود این هم خودش مبدا شر میشود هم شرش ممکن است به دیگران هم سرایت بکند لذا در روایات است از وجود مقدس حضرت رسول که فریقین هم نقل کردند که اگر همه ولایت امیرالمومنین و محبت ایشان را قبول میکردند خدای متعال اصلا آتش را نمیآفرید و البته این جهنم و آتش و اینها هم عقوبت برابر است خدای متعال اضافه کسی را عقوبت نمیکند بلکه گاهی در قرآن وقتی مجازاتهای سنگین را ذکر میکند میفرماید «هَلْ تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ» (نمل/ 90) روز قیامت میگویند مجازات شما عمل خود شما است بنابراین طغیان علی الله خودش تبدیل میشود به جهنم و البته این باید یک وادی مناسب هم داشته باشد که در آن جا ظهور پیدا بکند لذا خدای متعال شرور و معاصی را در این دنیا اجازه داده ولی فاعلهای شر و فعلشان متراکم میشود «لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (انفال/ 37) کلش در جهنم زندانی میشود بنابراین شرور محبوس میشوند در جهنم از آن جا تعدی نمیکنند به بهشتیها برسند لذا بهشتیها در رحمت و خیر هستند چون در طاعت خدا هستند و در وادی ولایت اند که وادی خیر است و از شر هم محفوظ هستند در این دنیا ممکن است این شرور به ما برسد و باید تلاش کنیم سالم از این شرور نجات پیدا بکنیم وارد عالم آخرت شویم اگر کسی از این شرور در دنیا در امان بود در آخرت هم در امان خواهد بود این شرور باید تناسب با رب فلق داشته باشد آدم ربوبیتی که به آن پناه میبرد باید تناسب با این شروری داشته باشد که به این شرور پناه میبرد پس فلق موقفی است در جهنم که همهی اولیا طاغوت و ائمهی نار سران شیطنت آنهایی که شر را در عالم به پا میکنند محبوس هستند فرهنگ شیطنت فرهنگ بندگی شیطان را اقامه میکنند آن جا محبوس هستند و خودشان و شرشان در فلق محبوس است که عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ (بحار الأنوار، ج24، ص304) همان طور که اهل بیت اصل کل خیر هستند آنها اصل کل شر هستند پس فلق در روایات ما یک موقف حقیقی است به معنی سپیده من در روایات ندیده شاید به معنی صبح استعمال شده باشد پس فلق موقفی است در جهنم روایاتش فراوان است من یک روایت از علی بن ابراهیم میخوانم که امام صادق علیه السلام نقل کردند که فيها الفَلَقُ و هُوَ جُبٌّ في جَهَنَّمَ (بحارالانوار، ج8، ص289) یک چاهی است در جهنم یک سیاه چالی است که یتعوض اهل النار من شدت حره اهل آتش از شدت حرارت آن به خدا پناه میبرند کانه جهنم هم درکات دارد اینهایی که در این مرتبه از جهنم هستند از شر آن عده دیده اید آدمهایی که شریر هستند خود شرورها درجاتی دارند این شریر از آن شرور پناه میبرد مجازاتها هم همین طور است چون شر جهنم تابع اهلش است یعنی این قدر شریر هستند که درجات پایین تر جهنم از آنها پناه میبرند به خدای متعال یک منطقهای است در جهنم که از شدت حرارتش و رنجی که است پناه میبرند روایات باید معنی شود از خدای متعال اجازه میخواهد تنفسی بکند سَأَلَ اللَّهَ أَنْ يَأْذَنَ لَهُ أَنْ يَتَنَفَّسَ فَأَذِنَ لَهُ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ (بحارالانوار، ج 8، ص 296) از خدا اجازه خواست نفسی بکشد فلق خدای متعال به او اجازه داد شعلهی جهنم از آن جاست اینها باید معنا شود در آن جهنم یک صندوق و تابوتی است بعد در آن تابوت شش نفر از اولین و آخرین اند پس یک وادی است یا در روایات دیگر معاویه بن وهب نقل کرده که محضر امام صادق بودیم از حضرت سوال کردم که حضرت قل اعوذ برب الفلق را خواندند ذیل همین سوره است فَقَرَأ رَجُلٌ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ فقال الرجل و ما الفلق؟ قال صُدَّع فِی النَّار فِیهِ سَبعُون ألفَ دَار «معانی الاخبار، ج 1، ص 227) حضرت میفرمایند یک درهای است در آتش جهنم حضرت توصیف کرده اند خدای متعال رب فلق است رب جهنم و بهشت است رب العالمین است مالک و صاحب اختیار است اداره و زمامش در دست اوست آن کسی که شرور را خدای متعال در آن جا محبوس میکند اداره میکند ما به او پناه میبریم از چهار تا شر این پناه بردن یک پناه بردن ظاهری است که آدم با زبان میگوید مثل استغفار یکی پناه بردن واقعی است مثل استغفار که آدم باید گناه خودش را بفهمد مغفرت خدا را بفهمد و از گناه خودش پناه به مغفرت ببرد این جا هم همین طور است انسان تا احساس مخاطرات را نکند یعنی شرور را نفهمد که چه هست و نفهمد که تکیه گاهی خودش ندارد خودش نمیتواند تکیه گاه خودش باشد و حتی قدرت جمعی انسانها فرض کنید بگویند آدمها برای این که از شر حوادث طبیعی و حیوانات خودشان را حفظ بکنند جامعه درست کردند بعد فرض کنید آرام آرام این جوامع رسیده تا تکنولوژی علم و قدرت و دولت مدرن اینها پناه گاههای انسان هستند اگر آن چیزی که شرش به ما میرسد در خود اینها نفوذ بکند یعنی شیطان از طریق همین علم و تکنولوژی و دولت مدرن و این ساختارها بخواهد نفوذ بکند دیگر اینها تکیه گاه نیستند اگر انسان فهمید که خودش و تواناییهای خودش و تواناییهای جمعی اش در مقابل این شروری که او را تهدید میکند عاجز است و متوجه شد که حضرت حقی است به ما تعلیم میکند که او همهی شرور را در فلق محبوس میکند و آن جا نقطهی کنترل است به خدا پناه میبرد بنابراین درک از شرور و درک از وسعت آنها و عجز و ناتوانی خود ما نه فقط ناتوانی خود ما تکیه گاههایی که برای خودمان درست میکنیم علم و قدرت و صنعت نمیتواند ما را از این شرور حفظ بکند بلکه خودش گاهی نقطهی شروع این شرور است آن وقت پناه بردن حقیقی وقتی است این شرور و این ضعف خود انسان و آن تکیه گاه حقیقی که رب فلق است اگر خدا را ما به عنوان رب فلق شناختیم بعد به او پناه میبریم این سوره میخواهد همینها را به ما عطا بکند اگر کسی با این سوره همراه شد قاعدتا میفهمد هم فلق را هم رب فلق را هم شرور را هم عجز خودش هم تکیه گاهها را میشناسد متناسب با این شرور را معنا میکنیم «مِن شَرِّ مَا خَلَقَ» هر مخلوقی شرش ممکن است ما را بگیرد عرض کردیم شر مخلوق از آن جایی ناشی میشود که از دایرهی بندگی از محیط ولایت میرود بیرون همین که رفت بیرون مبدا شر میشود ممکن است شرش ما را هم بگیرد و اتفاقا آنهایی که صاحب شر هستند مثل ابلیس و اولیاء طاغوت دنبال این هستند که شرشان را به ما برسانند این شروری که در مخلوقات جزئی میبینید اینها خیلی مهم نیستند خیلی کاری نمیتوانند بکنند شر مال ارکان شر است که همهی عالم را میخواهند مبتلا بکنند من مثالی میزنم تشبیهم خیلی دقیق نیست وجود مقدس نبی اکرم یک تجلی در شب 27 رجب به ایشان شده شب مبعث بِالتَّجَلِّی [بِالنَّجْلِ ] الْأَعْظَمِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ (دعای شب عید مبعث) همهی تاریخ مهمان این یک تجلی هستند همین طوری که همهی ملائکهای که تسبیح میکنند «یُسبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ، لا یَفْترُونَ» (انبیا/ 20-19) خسته نمیشوند غلغلهای که در سماوات است انبیائی که مشتاق خدا بودند و شهدا و اشتیاقها و دل دادگیها و همهی اینها یک فروغ رخ ساقی است یک جلوه از عبادت امیرالمومنین است این روایت را شما چطور معنا میکنید فریقین هم نقل کردند ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین (اقبال، ج 1، ص 467) ابن ابی الحدید میگوید استاد ما گفت معتزلی است در شرح نهج البلاغه میگوید از استاد ما سوال کرد که فلان فرد از صحابه افضل است یا امیرالمومنین گفت چطور مقایسه کنیم کسی که ضربتش افضل از عبادت ثقلین است که جزء این ثقلین صحابه هم هستند خود فریقین هم نقل کردند اختصاصی نیست معنی اش هم این است که همهی عبادات بِنا عُبِدَالله (اصول کافی، کتاب التوحید، باب النوادر، ح 10) یک فروغ رخ ساقی است همهی این شور و دل دادگیها و نالههای نیمه شب و سحر خیزیها و شیداییها یک تجلی است آن طرف هم شیاطینی هستند که یک نفس که میکشند جهنم شعله ور میشود قرآن میفرماید بعضیها خودشان «وَقُودُ النَّارِ» (آل عمران/ 10) هستند هیزم آتش هستند هیزم وقتی گر میگیرد چه اتفاقی میافتد؟ بعضیها طوری اند که وقتی شعله ور میشوند جهنم هم فرار میکند وسعت هم دارد یعنی یک حسدش میبینی همهی عالم را گرفتار میکند ابلیس یک حسد ورزید این حسدش ببینید چه بر سر ما آورده؟ پس توجه داشته باشیم که شرور یعنی هیچ خلقی آن چه خدا آفریده بد نیست ربوبیت خدای متعال هم بد نیست حتی در عاشورا که میآید که بدترین شر اتفاق افتاده وقتی سوال میشود از صنع خدا حضرت زینب میفرماید مَا رَأَیْتُ إِلَّا جَمِیلا (بحارالانوار، ج 45، ص 116) در کار خدا جز زیبایی نیست اینها را به عالی ترین درجات رسانده دنیا دار امتحان است ولی آنهایی که از بندگی خدا خارج میشوند شر این طوری پیدا میشود و این شرور هم محورهایی دارد که آنها شر اصلی هستند اگر اختیاری در عالم نبود شری نبود از آن جایی که اختیار پیدا میشود و به ما اختیار میدهند که «لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره/ 256) مکره نکردند که توحید و ولایت حقه را قبول بکنیم شر پیدا میشود بد انتخاب کنید و این انتخاب خودش خیر است امانت الهی است این قدرت اختیار ولی از این امانت جز معصومین سوء استفاده میکنند بقیه نتوانستند خوب استفاده بکنند جایی این امانت را بد استفاده کردند شر از این جا پیدا میشود که آدم در امانت خدا تعدی میکند در غیر مسیر خرج میکند این شرور هم یک موقع میبینید یک دمیدن آنها است که بساط به پا میکند یعنی یک نفسش یک جامعهای را مجنون میکند در روایت دیدید وجود مقدس حضرت رسول رد میشدند این روایت مکرر نقل شده که حضرت دیدند مردم دور کسی جمع شدند گفتند چه کسی است گفتند مجنون است حضرت فرمودند نه مجنون نیست مجنون هم یعنی دیوانه چون قدیمها دیوانگی را ریشه اش را در این میدانستند که جن نفوذ میکند که واقعا یک قسم جنون هم همین است این را نمیشود انکار کرد علم مدرن هم این را نمیتواند انکار بکند یک قسمش این است که واقعا نیروهای شیطانی نفوذ میکنند و تصرف میکنند عقل او به هم میخورد گفتند نه این بیمار است فرمودند مجنون کسی است که إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ (میزان الحکمة، ج 1، ص 443) اگر دیدید کسی دنیا را بر آخرت انتخاب میکند این مجنون است یا در تعبیری حضرت فرمودند آن مرد و زنی که جوانی خودشان را کهنه میکنند در غیر طاعت خدا إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه فرمودند مرد یا زنی که بندهی خدا هستند ولی جوانی شان را کهنه میکنند اینها مجنون هستند یک موقعی شیطان لا تَجعَل لِلشَّیطانِ علی عَقلی سَبیلاً (دعای سحر شب جمعه) خدایا برای شیطان در عقل ما راه باز نکن خدای متعال یک عقلی به ما داده این عقل چراغ و ترازو است یعنی این که خیر و شر را وزن میکند آدم میخواهد این آب را بخورد از یک جرعه آب خوردن میفهمد این خوب یا بد است ترازو میکند میفهمد چقدر وزن دارد قیمت دارد زیر صفر است بالای صفر است ترازو است وزن میکند عقل ما میسنجد وزن میکند خدای متعال هم مدار سنجش را در آن گذاشته مدار سنجشش خود توحید است فطرت ما عقل ما بر فطرت توحید است همیشه عقبه اش بر مدار توحید میچرخد وزن میکند به اندازهی قیمتی که در دستگاه خدا دارد عقل وزن میگذارد این عقل که در فطرت ماست اگر تحت تاثیر انبیا قرار گرفت يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ اَلْعُقُولِ (نهج البلاغه، خطبه 1) این گنجینهها را برمیانگیزم این عقل تفصیل هم که پیدا میکند وقتی وزن میکند صبح تا شب ما با این عقل سر و کار داریم و با او انتخاب میکنیم حجت باطن ماست اگر در مسیر انبیا قرار گرفت نور انبیا بر این عقل تابید شکوفا شد در جزئیات هم که ترازو میکند درست ترازو میکند آخر کار که میسنجد در ترازوی خدا میسنجد در نظر خدا چه چیزی قیمتی تر است؟ ارزش به کجا برمیگردد؟ «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّـهِ أَتْقَاكُمْ» (حجرات/ 13) یعنی ترازویی است آن جا السَّلَامُ عَلَی مِیزَانِ الْأَعْمَالِ (بحارالأنوار، ج 97، ص 330) فریقین نقل کردند با حضرت سنجیده میشود تعلق به حضرت میزان قیمت شی است در هر عملی به اندازهای که حب امیرالمومنین است قیمت دارد ترازوی واقعی است مگر الآن که شما ترازو میکنید چه چیزی را میسنجید غیر از جاذبهی زمین به قول امروزیها که میگویند وزن مال جاذبهی زمین است ترازوی شما میگوید چقدر جاذبهی زمین در این است این ترازویی که شما درست کردید از ترازوی دقیق تا ترازوهایی که خیلی هم دقیق نبودند چه چیزی را میسنجد جاذبهی زمین را میسنجد وزن را این طور معنا میکنید البته قدما یک جور دیگر در طبیعیات معنا میکردند در دستگاه خدای متعال یک ترازویی است که میزان جاذبهی توحید را میزان ولایت امیرالمومنین را در آن اندازه میگیرد این عقل آدم است خدا این عقل را به آدم داده هر چه جلویش میگذاری ترازو میکند چقدر ارزش دارد چقدر تعلق به خدا به ولی خدا در آن است به همان اندازه قیمت میگیرد این عقل اگر تحت نفوذ شیطان قرار گرفت مدار جاذبه سنجی اش عوض میشود فرض کنید الآن با جاذبه سنجی زمین میسنجد یک ترازویی درست بکنند که یک جاذبهی دیگر را محاسبه بکند دیگر اصلا وزن عوض میشود یک چیز دیگری را میسنجد آن وقت مدار جاذبه اش که عوض شد تصرف کرد شیطان در محور سنجشش تصرف کرد بدیها را خوب میبیند خوبیها را بد میبیند میزان تعلق به دستگاه ابلیس مدار میشود مثالی میزنم عقل ما بر مدر فطرت ما بر اساس توحید است وقتی شما تحت تاثیر شیطان قرار گرفتید و پرستش جدید را قبول کردید الآن در دنیای غرب امانیزم و انسان مداری است این غیر از کرامت انسان است که انبیا میگویند یعنی انسان خودش شد مدار همهی قیمت گذاریها اگر به من بگویند امانیزم را انسان مداری غرب را تعریف بکند که همهی تمدن غرب به آن برمیگردد عرض من همین است که یعنی انسان مدار ارزشها است خودش یعنی خودش میشود محور خودش را میکند مدار سنجیدن هر چیزی را با خودش میسنجد با تعلقات خودش این را ضرب در لیبرالیسم بکنید انسان آزاد باشد از همهی ارزشها جز خودش مسجد چقدر میارزد میگوید اگر دوست داری قیمت دارد خود مسجد هیچ قیمتی ندارد میکده چطور میگوید اگر دوست داری چیز محترمی است این که شهر میسازند در میدانش میکده و مسجد و کلیسا را کنار هم میگذارند یعنی هیچ کدام از اینها فی حد ذات ارزشی ندارد ارزشش به انتخاب توست ترازوی آدم وقتی عوض شد این طوری میشود یعنی آدمی که دارد ترازو میکند خودش شاقول ترازویش است هر چه تو دوست داری خوب است آن وقت این عقل عقلی است که شیطان بر آن سبیل پیدا کرده یعنی از مدار خدا برده در مدار نفس وقتی بردی در مدار نفس او سلطه پیدا میکند ابلیس میشود مدار حالا آن سخن بعدی است «وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» (بقره/ 257) او ولایت پیدا میکند سلطه دارد ترازو را آدم با شیطان میسنجد میشود به تعبیر حضرت علی شیطان را ملاک میگیرد اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلَاكاً (نهج البلاغه، خطبه 7) اصلا ملاکشان شیطان است آدم میگوید مگر میشود شده است دیگر یک نوع شیطان پرستی اتفاق میافتد خدای متعال همین را هشدار میدهد «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» (یس/ 60) وقتی شیطان معبود شد معبود ترازوی حقیقی است هر آدمی وقتی ترازو میکند با معبودش ترازو میکند با معشوقش یک معشوقی دارد هر چه دستش میدهی میگوید خوب است یا بد است اگر با معشوقش بسازد میگوید خوب است همه این طور هستند آن کسی که مدارش دنیا است میگوید قیمت این چند است میگوید چقدر به درد دنیا میخورد همه یک معشوقی دارند با معشوق با معبودشان میسنجند قیمت میگذارند حتی قیمت اقتصادی الآن برای نیروی کار قیمت میگذارند در بازار در نظام سرمایه داری قیمت نیروی کار چقدر است میگوید چقدر به رشد سرمایه کمک میکند تا بگویم قیمت این متخصص چقدر است خدمات این پزشک چقدر است یا کاری که این کارگر میکند من میسنجم با راندمانش در الگوی سرمایه داری پس آدم یک ترازویی دارد خدا به او داده این ترازو بر محور توحید است و «فِطْرَتَ اللَّـهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا» (روم/ 30) توحید است همه دل دادهی خدا هستند ترازویشان بر آن مدار است «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ 8) میسنجد قیمت میگذارد وقتی شیطان نفوذ کرد مدار پرستش را عوض کرد شدم خودم «أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـهَهُ هَوَاهُ» (جاثیه/ 23) امانیزم یعنی همین میپرستد هوایش را یا شیطان را پرستیدید مدار سنجش عوض میشود ترازو عوض میشود شیطان نفوذ میکند شیاطین جن فطرت انسان را میپوشانند مدار را عوض میکنند ترازوی آدم خراب میشود همهی ارزشها میشود دنیا این مجنون است یا نیست این جن زده است یا نیست؟ یک گرههایی در وجود آدم ایجاد میکند دیگر از آن گرهها نمیتواند بیرون بیاید میدمد شیطان تعلقاتی ایجاد میکند در انسان عقدهها و گرههایی ایجاد میکند و در آن گرهها میدمد واقعا نفس شیطان است و بعد میبینی همهی وجود انسان گره است گرههایی که خودش ایجاد کرده «وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكًا» (طه/ 124) واقعا گرفتار میشود عقدههایی که میگویند بعد هم میبینی دیگر نمیتواند نجات پیدا بکند تعلقاتی ایجاد میشود جوری گره میخورد قَعَدَتْ بِي أَغْلاَلِي (دعای کمیل) غل و زنجیرهایی پیدا میشود در انسان وجود مقدس نبی اکرم چه کار میکند؟ «وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ» (اعراف/ 157) سختیها را از دوش انسان برمیدارد غلهایی که اینها را احاطه کرده بود باز میکند آنها میبندند حضرت باز میکند عقل اسیر که شد دشوار میشود ترازو بد میسنجد انسان به جایی میرسد که قفل میشود «خَتَمَ اللَّـهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ» (بقره/ 7) یعنی ترازوی آدم بد نشان میدهد زیباییها را زشتی میبیند من سوال میکنم شیاطین جن نفوذ میکردند سحر میکردند میگوید جوانی را سحر میکردند دختری را زیبا میدیده وقتی ازدواج میکرده پرده میرفته کنار میدیده کمالاتی که خیال میکرده ندارد زیبا شناسی اش را تصرف میکردند یکی از کارهای سحر این است دست میبرد «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر/ 39) اگر این دنیا را برای ما بزک کردند این عروس هزار داماد را شد یک چیز زیبایی در نظر ما این سحر شیطانی نیست؟ هر وقت دیدیم ترازوی ما با خدا نمیسنجد علامت مسحور شدن است خودمان را باید با اولیاء خدا بسنجیم اگر سنجیدی میفهمی که سحر شدی یا نشدی و الا آدمی که سحر شده به نظرش میآید بقیه عاقل نیستند گفت یک نفری در اتوبان برعکس میرفته گفته بود همه دارند خلاف میآیند این طوری میشود قصهی آدم مسحور که شد آدم مسحور است خیلی وقتها آدم سحر خودش را هم نمیفهمد پس اگر دقت کنید سحر شیطان که انسان مجنون میشود واقعا شیاطین جن در انسان نفوذ میکنند عقل انسان را به هم میریزند به هم که ریختند إنَّما الَمجْنونُ مَن آثَرَ الدُّنيا على الآخِرَةِ شوخی نمیکنند همین طوری نمیخواهند بگویند دیوانه است نه واقعا مجنون است شیاطین جن در او نفوذ کردند مدار عقل عوض شده دنیا را انتخاب میکند آخرت را رها میکند چه مجنونی از این بدتر إِنَّمَا الْمَجْنُونُ عَبْدٌ أَوْ أَمَةٌ أَبلَيا شَبابَهُما فى غَيْرِ طاعَةِ اللّه (مشكاة الانوار، ص 169) جوانی که جوانی اش را در غیر طاعت خدا ختم میکند مجنون است دیگر شیطان آمده نفوذ کرده زیباییها رفته میلها رفته رغبتها رفته میل و رغبت دیگری در انسان ایجاد شده چطور اگر در انسان یک رغبتی ایجاد بکنند با سحر که زشت و زیبا ببیند دوست بدارد میگویند این چه دارد دنبالش بروی همه حیران هستند که او دنبال چه راه افتاده ولی او راه افتاده چطور آن جا میگویید سحر است مجنون است شیاطین جن و انس در او نفوذ کردند که سحر بکنند زشت را زیبا ببیند و دوست بدارد همه حیران اند دنبال چه افتاده حضرت فرمود این که بیمار است جوانی اش که همهی سرمایه اش است میریزد در طاعت نفس و غیر خدا و به پای دنیا چطور مدار طاعت انسان عوض میشود وقتی شاقولش عوض میشود آدم همیشه معبود خودش را طاعت میکند نفس شد معبود خودت را محور قرار دادی نفست را اطاعت میکنی خیال میکنی آزاد هستی شیطان را اطاعت میکنی پس این وسعتها ما را تهدید میکند.
شریعتی: مشرف میشویم به محضر قرآن کریم صفحهی 567 آیات نهم تا سی و چهارم سورهی مبارکهی حاقه قرار امروز دوستان خوب ماست
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: وقت در اختیار شماست
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم یک مروری میکنیم این چهار شر را توضیح بدهیم فلق محیطی از جهنم است که همهی شرور به خصوص ائمهی نار اولیاء طاغوت آن جا شرشان محار میشود ما به پروردگار کسی که مالک این محیط است و رب اوست پناه میبریم از شر ما خلق مخلوقات وقتی از مدار بندگی بیرون میروند خودشان شر میشوند ممکن است ما را هم به محیط طغیان برسانند ما را مثل خودشان بکنند حسد در ما بدمند کبر و بخل اینها شرشان است اگر ما بخیل شدیم شیطان ما را بخیل کرد شرش به ما رسیده اگر ما را حسود کرد شرش به ما رسیده اگر ما را متکبر کرد شرش به ما رسیده شر یعنی این این شر هم اصلش مال ائمه شر است بقیه از آن جا میآید شر از لشکر ابلیس است همهی این شرور را به رب فلق پناه میبریم که ما را نگه دارد تو رب فلقی همهی زمام اینها در دست توست ما را از شر آنها محفوظ بدار شعلههای آتش آنها ما را نگیرد ما در آتش آنها نسوزیم ما از دایرهی بندگی و ولایت اهل بیت بیرون نرویم آنها میخواهند ما را بکشانند در محیط آتش خودشان شعله هایشان ما را نبرد «وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ» غاسق شب وقتی تاریک میشود میگویند غاسق ولی شاید بشود این را توسعه داد چون در روایات من ندیدم خیلی توسعه نمیدهم نسبت نمیدهم در روایات شب تعبیر شده وَالَّلیل فرمود فِی دَولَةِ فُلَان (تفسیر القمی، ج۲، ص۴۲۵) دولت ائمهی نار است خود ائمهی نار آنها تعبیر به لیل و ظلمات شده یا «كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ» (نور/ 40) تاریکیها به ائمهی نار به اولیا طاغوت دشمنان نبی اکرم تفسیر شده اینها ظلمات اند غاسق هم ممکن است آن تاریکی که نفوذ میکند ممکن است به معنی خود اولیا طاغوت باشد غاسقی است که میخواهد نفوذ بکند تاریکی اش را در ما نافذ بدهد و ما را هم در ظلمات ببرد «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» (بقره/ 257) این میشود غاسق ممکن است غاسق آن باشد و ممکن است لشکر شیطان هم همین طور است شیطان 75 لشکر دارد صفات رذیله لشکر شیطان اند حسد یکی از قوای شیطانی است یک لشکر است موجود حی است حسدی که شیطان دارد و همهی صفات شیطان از ظلمت است این جنود شیطان صفات شیطان لشکر شیطان غاسق اند و نفوذ در انسان میکنند قلب انسان را میگیرند بنابراین لشکر جهل سفات رذیله بخل حسد ریا کبر حب الدنیا اینها غاسقی هستند که همهی باطل و قوای باطل جنودی که شیطان با او کار میکند لشکرش موجودات زنده اند کما این که لشکر نبی اکرم که صفات کریمه اند زنده اند آنها از نور خلق شدند حدیث عقل و جهل را در این برنامه خواندیم آنها از نور اینها از ظلمت خلق شدند پس صفات شیطان غاسق است خود شیطان غاسق است خود اولیا طاغوت غاسق اند و نفوذ هم میکنند حسدش میخواهد نفوذ کند و اگر نفوذ کرد ظلمت است ریا ظلمت است توکل به خدا نور است ایمان نور است جنود نبی اکرم همه از نور هستند آنها از ظلمات هستند این میخواهد نفوذ بکند و با نفوذ دادن این صفات ظلماتی خودش صفات انسان را عوض میکند این صفات صفات شیطنت هستند کما این که صفات نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کتاب طاعت هستند کسی متوکل به خدا شد بندگی میکند اهل یقین شد بندگی میکند صفات این طرف هم صفات شیطنت و خروج از بندگی هستند لذا این جزء همان شرور است جزء شرور آنها میشوند ظلمتی که نفوذ میدهند نسبت نمیخواهم بدهم روایت در کافی شریف است در صفات امام علیه السلام امام صادق خطبهای دارند مفصل است تعبیری که در مورد امام دارند این است مَطْرُوداً عَنْهُ حَبَائِلُ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ مَدْفُوعاً عَنْهُ وُقُوبُ الْغَوَاسِقِ وَنُفُوثُ كُلِّ فَاسِقٍ (کافی، ج 1، ص 506) از امام رشتههای ریسمانهایی که شیطان میفرستد دام هایش طرد میشود امام کسی است که در او راه ندارد حبائل ابلیس از امام دفع میشود نفوذ غواسق و تاریکیها و ظلمات این غواسق چیست آن جا هم شراح بعضی فرمودند یعنی تاریکی شب ملا صالح مازندرانی که شرحش از بهترین شروح کافی است میفرماید مقصود از غواسق باطل است باطل ظلمت است هیچ باطلی در امام نفوذ ندارد تعبیر خوبی است این جا میتواند غاسق تاریکی نافذ میتواند صفات ظلمانی ابلیس میتواند خود ابلیس جنود ابلیس باشد. «وَمِن شَرِّ النَّفَّاثَاتِ فِي الْعُقَدِ» من یادم است این مونث آمده چون نفوس اند نفوسی که کارشان این است این دامنهی وسیع تری میتواند داشته باشد واقعا ابلیس اگر عقل انسان را گرفت به مدار خودش برگرداند کار تمام است آن وقت همهی زندگی میشود عقدهها من گاهی تعبیرم این بوده این عقلانیت مدرن و سکولار و غیر دینی یک عقلانیت مسحور است جهان را وارونه میفهمد دین را افیون ملتها میداند انبیا را در کنار صاحبان سرمایه و قدرت میبیند این عقل مسحور است مگر یعنی چه زیبا شناسی انسان به هم ریخته «وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ» هم حسدهای جزئی داریم اصلی ترین چیزی که انسان به آن حسد میورزد ایمان مومن است میبیند مومنی مقرب است دارد سجده عبادت میکند به خدا نزدیک میشود او خودش استکبار علی الله دارد به قرب به خدا و آثار قرب که مقامات است حسد میورزد همیشه حسد به مقامات ناشی از عبودیت است آن وقت اصل حسد هم در روایات دیده اید حسد نسبت به ائمه است «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّـهُ مِن فَضْلِهِ» (نساء/ 54) خدا از فضل خودش به امام ملک عظیم عطا کرده که در آیهی 54 سورهی نساء است که باید مفصل دقت شود ممکن است کسی به من حسد بورزد به امر جزئی یک کسی حسد به امام میورزد در مقابل ملک عظیمی که خدا به او داده و مقامی که دارد این حسد همهی مدار عالم را به هم میریزد ان شاء الله اگر لازم شد اشاره میکنیم.