94-09-07-حجت الاسلام و المسلمين میرباقری - تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 07-09-94
یکی ز خیل شهیدان گوشۀ چمنش *** سلام ما برساند به صبح پیرهنش
کسی که بوی هوالعشق میدهد نفسش *** کسی که عطر هوالله میدهد دهنش
کسی که بین من و عشق هیچ حایل نیست *** کسی که نسبت خونی ست بین عشق و منش
به غیر زخم کسی در رکاب او ندوید *** و گریههای خدا مانده بود و عطر تنش
تمام دشت پر از زخمهای عطشان بود *** فرات پیرهنش بود و آسمان کفنش
فرشته گفت ببینید این چه آینهای ست *** چه قدر بوی هوالنور میدهد سخنش
فرشته گفت ببینید ! عرشیان دیدند *** سری جدا شده لبخند میزند بدنش
به زیر تیغ تنش تکه تکه قرآن شد *** مدینه مولد او بود و کربلا وطنش
یکی ز گوشه نشینان زخم روشن او *** سلام ما برساند به شام پیرهنش
شریعتی: سلام عرض میکنم خدمت شما بینندگان عزیز و حاج آقای میرباقری عزیز خیلی خوش آمدید.
حاج آقا میرباقری: سلام علیکم و رحمة الله خدمت شما و بینندگان و همکاران عرض سلام و ادب و احترام دارم
شریعتی: خوشحالیم در محضر شما و دوستان خوب هستیم در ذیل بحث تفسیر جزء سی ام قرآن کریم امروز حاج آقای میرباقری از نکات لطیف سورهی مبارکهی قارعه برای ما خواهند گفت.
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین و لعنة علی اعدائهم اجمعین اللهم کن لولیک الحجة بن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و فی کل الساعة ولیاً و حافظاً و قاعداً و ناصراً و دلیلاً و عیناً حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتعه فیها طویلاً و هب لنا رأفته و رحمته و دعائه و خیره ما ننال به سعة من رحمتک و فوز عن عندک «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ الْقَارِعَةُ ﴿١﴾ مَا الْقَارِعَةُ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ، يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ، وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ، فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ، وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ، فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ،، نَارٌ حَامِيَةٌ» این سوره بر حسب ترتیب سورهی 101 ام قرآن است ولی به حسب نزول از سورههای مکی است که در مکه نازل شده طبیعتا سور مکی بسیاری شان ناظر به قیامت و معاد و حوادث قیامت هستند و در آیاتی که در باب معاد است قبلا هم اشاره کردم که این طور نیست که همهی مباحث آنها بحث اثبات یا امکان معاد و امثال اینها باشد ممکن است یک جاهایی هم استدلال شده بر ضرورت معاد امکان معاد با شیوههای مختلف ولی خیلی از آیاتی که مربوط به معاد است تصویرهایی است از قیامت و حوادثی که نزدیک به واقعهی قیامت اتفاق میافتند یا حوادثی که در مقارن قیامت اتفاق میافتند یا بعد از وقوع قیامت بعدش تصویر بهشت و جهنم و تصویر گفتگوهایی که بهشتیها با هم دیگر دارند جهنمیها گفتگوهایی که ملائکه با اهل بهشت و جهنم دارند و امثال اینها تصویرهایی است که لذا قرآن هم فقط دنبال این نیست که یک استدلالی بکند قوهی استدلال ما را اقنا بکند بلکه دنبال این است که همهی قوای انسان را به سمت عالم آخرت سیر بدهد که طبیعتا اگر این اتفاق افتاد همهی رفتار انسان هم تحت تاثیر قرار میگیرد آدم به اندازهی وسعت و عظمت روحی که دارد عمل میکند کسی که درک از آن عوالم بزرگ تر پیدا میکند و طبیعتا احساسی از آن عوالم غیب فهمی از آن عوالم و احساسی نسبت به آن عوالم در او پیدا میشود طبیعی است رفتارش متناسب با آن عوالم شکل میگیرد یک نکته این که در آغازین آیات قرآن دعوت به توحید به معاد است همین است انسان اگر معبودش عوض شد و عوالمی که میخواهد سیر بکند به طرف این معبود تصویر شد که سیر انسان در این عوالم چگونه است طبیعی است رفتارش در این دنیا متناسب با معبودش و عوالمی که میخواهد طی بکند شکل میگیرد به خلاف آن آدمی که دریچهها به رویش بسته است هم این دنیا را میبیند همهی مقصدش دنیا است نمیتواند برای بیشتر از دنیا عمل بکند این سوره از آن سورههایی است که تصویری میدهد از حوادث شاید نزدیک قیامت یا قرب وقوع قیامت و هم چنین حوادثی که در مرحلهی به پا شدن قیامت اتفاق میافتد ترجمهی سوره را من با کمی مسامحه عرض میکنم تا بعد ببینیم بزرگان چطور این را معنا کردند قارعه یعنی کوبنده القارعه یعنی آن کوبنده «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» (قارعه/ 3) چیست آن کوبنده بعد میفرماید چگونه میتوانی بفهمی که آن واقعهی عظیم چیست و ابعادش و حدودش چیست چه چیز تو را آگاه کرده چگونه میتوانی آگاه شوی به این که آن قارعه چیست پس ابتدا خبر میدهد از واقعهای که اتفاق میافتد به نام قارعه کوبندهای است که باید توضیح بدهیم که چیست میفرماید در آن روز مردم مثل فراش مبثوث هستند روزی که مردم همانند فراش مبثوث هستند گاهی به پروانههایی بیان کردند که ناگهان از جا کنده میشوند یا ملخهای پراکنده ملخها وقتی سیر دارند دو سیر دارند گاهی دارند میروند به طرف هدفی دسته جمعی هم سو حرکت میکنند اتفاقا خیلی هم موزون و هماهنگ حرکت میکنند پروانهها هم همین طور هستند ولی یک موقعی در حال استراحت هستند یک ضربهای میخورد اینها به صورت یک هدف و هماهنگ حرکت نمیکنند منتشر میشوند پراکنده میشوند این هم نکتهای دارد که قرآن شاید خواسته اشاره بکند بعدا میگویم یک موقع تعلق به هدفی دارند هماهنگ میروند حرکت میکنند یک موقعی هدفی نیست آن تعلقاتشان به هم میخورد با یک ضربه هر کسی فقط به دنبال حفظ خودش است میخواهد از این خطر خودش را حفظ بکند لذا هدفی ندارند تعلقی ندارند هماهنگ شوند پراکنده و منتشر میشوند «يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ» (قارعه/ 4) این ظاهرا ناظر به وقوع قیامت است و آن چنان که بزرگانی مثل مرحوم علامه طباطبائی معنا کردند روزی است که مردم سر از قبرها برمی دارند نحوهی وقوع حضورشان این طوری است مثل پروانههایی که یک دفعه یک ضربهای خورده هر کدام به طرفی میروند بدون این که هماهنگ باشند همان آدمهایی که در دنیا به صورت اجتماعی زندگی میکردند دیگر این طوری نیست پراکنده میشوند «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ» (قارعه/ 5) کوهها هم مثل پشمهای زده شدهی رنگین هستند پشمی که حلاجها میزنند با وسیلهی حلاجی پشم را میزنند کاملا پراکنده میشود پشم اگر رنگین باشد مثل کوههایی که با رنگهای متفاوت هستند جوری منتشر میشوند که جز الوان پراکنده از آنها دیده نمیشود «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» (قارعه/ 6) پس یک قارعهای است این قارعه تاثیر میکند دو اثرش گفته شده یکی این که آدمها مثل پروانهها ملخهای پراکنده میشوند کوهها مثل پشم زده میشوند بعد هم آدمها دو دسته هستند در قیامت یک دسته هستند که موازین آنها سنگین است موازین بعضیها گفتند یعنی موزونها یعنی آن چه وزن میشوند بعضی گفتند موازین یعنی میزانشان آن چیزی که با آن میسنجیم موزونها آن اعمالی که وزن میشود چه آنهایی که باید وزن بکنند موازینشان سنگین است این آدمها در یک نحوهی زندگی هستند که از آن نحوهی زندگی راضی هستند «فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ» (قارعه/ 7) باید دقت کنیم راضیه را بعضیها گفتند یعنی عیش مرضیه یعنی عیشی که پسندیده است آن کسانی که موازینشان سبک هستند یعنی اعمالی که در میزان قرار میدهد وزنی ندارد «فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ» (قارعه/ 9) این آدمها مادرشان هاویه است هاویه چیست؟ «نَارٌ حَامِيَةٌ» (قارعه/ 11) یک آتش تب دار پر از حرارت است اینها باید معنا شود سوالهای زیادی است باید بپردازیم توضیح داده شود بزرگان بحث کردند یکی این که قارعه یعنی چه کوبنده یعنی چه یک قرعی واقع میشود در مصداقش بعضیها سعی میکنند همهی تصویرهای قرآن را تصویر بکنند به محسوس حتی آن جایی که در مورد عالم غیب هم قرآن بحث میکند سعی میکنند تصویر محسوس بدهند نوع نگاهشان به قرآن این طوری است از این نگاه داریم که گفتند قارعه کوبندهای است که به زمین کوبیده میشود ستارهی دنباله داری است به زمین کوبیده میشود مدار حرکت زمین تغییر میکند میدان جاذبه تغییر میکند کوهها متلاشی میکنند که قارعه یعنی کوبندهای که به زمین برخورد میکند و کل نظام زمین را به هم میزند آدمها امنیتشان را از دست میدهند به صورت متفرق و پراکنده میشوند تا این که قارعه در بعضی از روایات از حضرت علی علیه السلام نقل شده در بعضی از کتب که فرمودند... انا القارعه من قارعه هستم حالا بین این معنا چطور میشود جمع کرد چون قرآن دارای سطوحی از معانی است ممکن است اینها با هم قابل جمع باشد تعارضی نداشته باشند یکی این که قارعه چیست دوم این که چه نسبتی است بین این کوبنده و این که کوهها متلاشی میشوند و آدمها مثل فراش مبثوث میشوند و سوم این که چه نسبتی است بین قارعه و ثقل و خفت میزان موقعی که قارعه کوبیده میشود یک عدهای خفیف المیزان هستند یک عدهای ثقیل المیزان چه نسبتی بین این واقعه است که به دنبال این قارعه گفته شده وقتی این قارعه واقع میشود آدمها یک عدهای میزان هایشان سنگین است یک عدهای خفیف است و سوال بعدی این که چه نسبتی است بین این ثقل میزان و عیش راضیه یعنی چه کسی که ترازویش سنگین است در یک عیش مرضیه یا راضی است یک زندگی مورد پسند و زندگی رضایت بخشی است چه نسبتی است بین ثقل موازین کسی که در قیامت در آن صحنه موازینش اعمالش سنگین است یا آن چه باید روز قیامت از او وزن بکنند موزون هایش سنگین است و این که این آدم در عیش راضیه است چه نسبتی بین این دو است و چه نسبتی است بین سبک بودن موازین و این که مادرش هاویه باشد هاویه هم یک آتش تب داری است که بعضی گفتند هاویه اسمی است از اسامی جهنم چه نسبتی است بین اینها قبل از این که اقوال مفسرین بزرگوار را عرض بکنم یکی دو روایت را در فضیلت سوره میخوانم مرحوم صدوق در ثواب الاعمال نقل کردند قَالَ مَن قَرَا وَ اَکثَر مِن قِراءة القَارِعَة آمنه الله عزوجل مِن فِتنه الدَّجَال ان یُومِن بِهِ وَ مَن قیح جَهَنَّم یَومَ القِیَامة ان شاء الله (ثواب الاعمال، ص 112) کسی که قارعه را بخواند و زیاد بخواند نه یک بار یعنی اکثار در قرائت داشته باشد خدای متعال از دو چیز او را نجات میدهد و امنیت میدهد پیداست دو خطر انسان را تهدید میکند یکی من فتنة الدجال که پیش میآید در آخرالزمان او را حفظ میکند از این که ایمان به دجال بیاورد دومی هم شعلههای جهنم و لهیب جهنم را خدا از او دور میکند و صحنهی خطر ناک است کانه دو قارعه داریم یکی در قیامت است یکی در آخرالزمان که دجال به هم میزند موازین را وقتی به هم زد یک عدهای به او ایمان میآورند اول پراکنده میشوند از ایمان خودشان دست برمی دارند بعد روی به او میآورند خدای متعال حفظشان میکند از این که در این فتنه سبک وزن شود و خدای متعال ایمانش را حفظ میکند جزء آنهایی است که میزانش در این صحنه ثقیل است و حرکتش نمیدهد این روایت کافی است این سوره را چطوری معنا کردند من یک تفسیر اولیهای که بزرگان فرمودند را عرض میکنم بعد ببینیم یک مقداری بعضی خواستند این معانی را بسط بدهند چه است معنای اول این است که تصویر کردند در قیامت یک کوبندهای است قرع را به معنی کوبیدن گرفتند قارعه یعنی کوبنده این قارعه را اعم از قارعهای را گرفتند که معنای ظاهری دارد مثل این که دو سنگ را به هم میکوبید یا یک سنگ را به یک شیء میکوبید این کوبیدن به این شدت یک معنایش است بعضی گفتند قارعه در قیامت ستارهی دنباله داری است کوبیده میشود به زمین و نظم منظومهای زمین را به هم میزند پس از این جا بگیرید تا به معنی کوبندههای باطنی مثل مرحوم طبرسی در مجمع البیان قرع را که میخواهد معنا بکند ابتدائا این طوری معنا میکند قرع یعنی ابتلا که برای انسان واقع میشود قلب انسان را مورد تاثیر قرار میدهد گویا کوبیدنی است در قلب انسان برای انسان حزن و خوف شدید ایجاد میکند این ابتلائات تعبیر به قارعه شده است پس قارعه فقط به معنی کوبیدن ظاهری نیست استعمالات قرآنی اش را هم خواهیم دید قارعه به معنی این که جسمی به جسم دیگری برخورد بکند او را بکوبد نیست حوادثی که اتفاق میافتند بلاهایی که پیش میآیند هم قارعه هستند بیماری که پیش میآید زلزلههای که پیش میآید قارعات هستند بلایایی که برای اقوام پیش آمده گاهی اوقات بلای عقوبت است پیش میآمده اینها را میکوبیده اضطراب در آنها ایجاد میکرده و بیماریهایی که برای یک مومن پیش میآید عقوبت هم ممکن است نباشد صرفا برای تربیت انسان باشد اینها قوارع است وقتی بیماری شدیدی در انسان پیدا میشود گویا همهی نظام تعلقاتش به هم میخورد موازینش به هم میخورد آدمی که تا دیروز یک نوعی زندگی میکرد بعد از بیماری اش یک جور دیگری زندگی میکند ترازوهایش عوض میشوند امروز یک جوری وزن میکرد امروز که بیمار شد فردا موازینش عوض میشود کارهایی که خوب میدانست دیگر خوب نمیداند معیارهایش متفاوت میشود قارعه یعنی کوبنده.
شریعتی: این نوع نگاه اختصاص به قیامت ندارد.
حاج آقا میرباقری: بله لذا در قرآن قوارع نسبت به همین دنیا هم گفته شده که قارعهها فقط قارعههای اخروی نیستند قارعه مثل بیماری قارعه است بلا قارعه است عذابهایی که برای اقوام میآمده از آنها در قرآن تبدیل به قارعه شده ضربههایی که به انسان زده میشود تعبیر به قارعه میشود که ممکن است این ضربهها اثر بگذارند یکی از آثارش این است که موازین انسان را ترازوهای آدم را به هم میزنند وزن کردن آدم بعد از آن قارعه متفاوت میشود چیزهایی که سنگین بود سبک میشود سبکها سنگین میشوند پس این یک نگاه که ما بگوییم قارعه یعنی یک صحنهای است این صحنه بعضیها گفته اند جزء اشراطی است که مقارن با قیامت پیدا میشود در قرآن اشراط و علائمی برای قیامت ذکر شده که بزرگان چند دسته کرده اند گفتند بعضی هایش با فاصلهی به قیامت است بعضی هایش قرب به وقوع قیامت است گفتند این القارعه ما القارعه از آن اشراط الساعی است علائم قیامتی است که قرب قیامت است کوبندهای است میکوبد آن قدر عظیم است ابعادش که میگوید «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» که اتفاق میافتد هر چه میخواهیم تصویر بکنیم این کوبیدنها چیست در این دنیا که هستیم یک ضلاضل و ابتلائاتی را میفهمیم که با آن سر و کار داریم اگر بلا اگر عذاب میفهمیم زلزلههای ظاهری میفهمیم کوبیدنهای ظاهری باطنی که است در چهارچوب صحنهی این دنیا است اما وقتی مقیاس عوض میشود در عالم دیگری یک حوادثی در آن مقیاس اتفاق میافتد برای ما فعلا آن افقها قابل درک نیست لذا میگویند «وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ» البته خطاب به نبی اکرم معنای دیگری دارد ولی برای ما معنایش همین است نمیتوانیم حدود این واقعهی عظیم را بفهمیم فقط میفهمیم که یک کوبندهای است میکوبد و یک شدتی دارد در اثر شدتش دو اثرش در قرآن توضیح داده شده در این سوره یکی نسبت به مردم یکی نسبت به کوهها آدمهایی که برای خودشان استوار ایستادند هر کسی احساس ثبات و استحکام میکند گاهی انسان متفرعن احساس میکند محور عالم خودش است همهی عالم بر مدار او میچرخد همه چیز با او وزن میشود این آدمها وزنشان را از دست میدهند تعلقاتشان به هم میریزد مثل ملخهای پراکنده مثل پروانههایی که با هدف حرکت نمیکنند یک ضربهای خورده فقط دنبال این هستند که از خطر خودشان را نجات بدهند در این حالت قرار میگیرند دوم کوههایی ثقل عالم نسبت به آنها است و وزن عالم با آنها است این کوهها متلاشی میشوند مثل پشم زده شده میشوند این دو حادثه را قرآن گفته حالا بعد از این که این دو حادثه واقع شد و این اتفاق افتاد اینها را میشود معنایش را بسط داد هم جبال معنایش قابل توسعه است هم انسانهایی که مثل پروانه میشوند که باید بحث شود بعد فرمودند انسانها در این شرایط دو دسته هستند یک عده موازینشان سنگین است موازین را هم معنا کرده اند به موزونهای انسان موازین جمع میزان است میزان به خود ترازو میگویند آن چیزی که با آن وزن میکنند میشود میزان بعد دقیق تر هم شاید بشود معنا کرد ترازوها سنگین اند گفتند یعنی آن چه در ترازو قرار میدهند و وزن میشود این موازین موزون هایشان سنگین هستند وزن ترازو یعنی آن چیزی که در ترازو وزن میشود سنگین است یعنی اعمال و حسنات آن چه در ترازو میگذارند باید دقت بکنیم که این ترازو چیست در ترازو گذاشتن یعنی چه ولی بالاخره یک میزانی در قیامت به پا میشود «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ» (اعراف/ 8) همه چیز آن جا وزن میشود اعمال انسان اوصافت اعتقادات انسان سنجیده میشود و آنهایی که موازین و موزون هایشان ثقیل و سنگین است آنها در یک عیش خوشی هستند در عیشی که مرضی است مورد پسند است عیش یعنی نوع زندگی شان نوع عیش نوع حیاتشان نوع حیاتی است که همراه با رضایت و رضایت مندی است اما آنهایی که در آن صحنه وقتی وزن میشود موزون هایشان وزن ندارد در آن میزان که عرض میکنیم آن میزان چیست در آن میزان در قیامت وزن ندارد آنها مادرشان هاویه است هاویه یکی از اسامی جهنم است گفتند هاویه که میگویند بعضیها این طور معنا کردند مخلوقاتی که وارد جهنم میشوند جهنمیها دائما در حال سقوط هستند لذا هاویه یعنی این که گویا محل سقوط است با یک مسامحهای این طوری معنا کردند به جهنم هاویه گفته میشود چون جهنمیها دائما در حال سقوط اند استقرار و ثبات و تکیه گاهی ندارند دائما در حال سقوط هستند قرآن میفرماید مشرکین این طوری هستند «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ» (حج/ 31) آن کسی که به خدا شرک میورزد از تعلق به حضرت حق و توحید فاصله میگیرد گویا از آسمان دارد سقوط میکند یعنی حالت شرک حالت سقوط دائمی است اینها را بزرگان معنا کرده اند هاویه است یعنی جهنمیان دائما در حال سقوط دائمی در درکات هستند ثباتی ندارند اما چرا گفته امّ مادر اینها جهنم است علت این که میگویند امّ چون از مادهی ام است به معنی قَصَد چون پناهگاه مقصد مأوای طفل مادر است در خوشیها به او پناه میبرد در سختیها پناه میبرد از این جهت به مادر میگویند امّ این آدمی که میزان هایش سبک هستند اعمال هایش در آن موقع وزن ندارند تکیه گاه و پناهگاهش جهنم است نه این که تکیه گاهش آن جا جهنم بوده این جا نبوده آدمها دو دسته اند آنهایی که موازینشان ثقیل اند از اول بهشتی بودند یک موقعی عرض کردیم آدمها الآن هم یک عده شان در بهشت اند یک عده در جهنم «وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ» (عنکبوت/ 54) آنهایی که بهشتی هستند میزان هایشان از اول میزانهای حق و سنگینی است اینهایی که جهنمی اند ترازوهایشان ترازوهای سبکی است اعمالشان هم سبک است آنهایی که میزانشان سنگین است بهشتی اند اینهایی که میزانشان سبک است از اول پناهگاهشان هاویه بوده است امّ یعنی مقصد او از اول مقاصدش همین جهنم بوده منتها آن جا وقتی ضربه واقع میشود پردهها کنار میرود حقایق آشکار میشود آدمها دو دسته میشوند آنهایی که از اول موازینشان سنگین بوده آنهایی که موازینشان سبک بوده بنابراین اینها پناهگاهشان از اول هاویه بوده این هاویه چیست؟ یک آتش تب داری است که آنهایی که در دنیا دنبال دنیا هستند و بر سر سفرهی دنیا مینشینند از اول تکیه گاهشان آتش است خدا میفرماید «إِنَّ الَّذِينَ لَا يَرْجُونَ لِقَاءَنَا وَرَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّوا بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ، أُولَـئِكَ مَأْوَاهُمُ النَّارُ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» (یونس/ 8-7) آنهایی که امیدشان همین دنیا است چون انسان به اندازهی امیدش کار میکند اگر انسان امیدش این بود که به اندازهی یک دانشمند بزرگ شود کار میکند برای دانشمند شدن اما امیدوار به این نیست امیداور به این است که میتواند در حد خواندن نوشتن یاد بگیرد در همین است آنهایی که امیدشان در دنیا کوچک است و امید به لقاء الله ندارند یعنی احساس نمیکنند میشود از دنیا عبور بکنی از عوالم عبور بکنی برسی به قرب الهی طبیعتا راضی به زندگی دنیا هستند آرام هم هستند کنار سفرهی دنیا آنهایی که از آیات ما غفلت میکنند دو دسته آیات است یک دسته آیات عبرت است آدم را عبور میدهد به عوالم بالاتر یک آیات هم هشدارهای مستمر است بعضی وقتها سر سفرهی دنیا نشستی سفره را از زیر پایت میکشند دوستت را را میگیرند مالت آبرویت جوانی ات را میگیرند این سفره را جمع میکنند که شما سر سفره ننشینی آنهایی که کار به آیات خدا ندارند زنگ خطرها را گوش نمیدهند نه عبرت میگیرند نه عبور میکنند و نه زنگ خطرها را میشنوند اعراض از آیات خدا میکنند پناهگاهشان آتش است مکتبسات خودشان هم است یعنی آن کسی که بر سر سفرهی دنیا نشسته و قانع به دنیا است و همهی آیات خدا را هم نادیده میگیرد این دارد با آتش سیر میکند منتها یک موقعی در حجاب و غفلت است یک بار پردهها میرود کنار «يَوْمَ هُم بَارِزُونَ» (غافر/ 16) آن وقت میرود وسط جهنم این جا هم همین طور است در این صحنهی قیامت وقتی پردهها کنار میرود «فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» آنهایی که در این صحنه میزان هایشان سنگین است در یک عیش مورد پسند و رضایت هستند آنهایی که ترازوهایشان موازینشان سبک است آنها در قیامت مقصد و پناه گاهشان تکیه گاهشان آن چیزی که به آن پناه میبردند آن چیزی که از آن میخواستند به آن اعتماد میکردند جهنم است بعد توضیح میدهیم چطور موازین انسان ارتباط دارند با تکیه گاه و مقصد انسان موازین انسان با مقصدش است اگر مقصد آدم خدا بود همهی موازینش میشود الهی اگر مقصدش ابلیس بود همهی موازینش میشود شیطان.
شریعتی: معیار که فرقی نمیکند چه آن جایی که خفیف المیزان باشید چه ثقیل المیزان.
حاج آقا میرباقری: میزان میزان حق است منتها در این میزان حق عدهای سبک اند عدهای موازینشان سنگین است آنهایی که سبک اند پناه گاهشان آتش است این را بعد عرض میکنم چه رابطهای است بین ثقل میزان و عیش راضیه و خفت میزان و هاویه چه نسبتی است بین این دو این را باید باز بکنیم موازین انسان با مقصدش شکل میگیرد انسان اگر روی به خدا آورد همهی موازینش الهی میشود اگر روی به ابلیس آورد همهی موازینش شیطانی میشود آن وقت موازین شیطانی سبک اند کسی که میزانش شیطان بوده روز قیامت هم در دامن شیطان است مقصد معبودش شیطان است لذا معبودش میشود خود شیطان سقوط گاهش میشود وادی ولایت شیطان میشود جهنم فرمود نار ولایت دشمنان اهل بیت است کسی که ارزش هایش ارزشهای غلطی است معبودش معبود غلطی است آن وقت پناه گاهش است مادرش است تکیه گاهش است در حال سقوط در همان وادی است وادی ولایت ائمهی نار وادی هاویه است و به عکس وادی ولایت اولیاء الهی وادی عیش راضیه است.
شریعتی: أَثْقَلُ مَا یوضَعُ فِی الْمِیزَانِ یوْمَ الْقِیامَةِ الصَّلاةُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیتِهِ (وسائل الشیعه، ج 7، ص 197) سنگین ترین عملی که در روز قیامت در ترازوی اعمال ما است صلوات بر محمد و آل محمد است
حاج آقا میرباقری: تواضع و خشوع در مقابل آنها یعنی هیچ چیزی به اندازهی اقرار به مقامات آنها سنگین تر نیست صلوات تجدید عهد است یعنی تجدید عهد با ولایت نو کردن عهد ولایت و اقرار به مقامات آنها و خضوع در مقابل مقامات آنها بالاترین امری است که در ترازوی ما در قیامت قرار میگیرد اصلا میزانهای ما این طوری میزان میشوند انسان اگر سجده در مقابل خدا نکرد و تواضع در مقابل اولیاء خدا نکرد موازینش به هم میخورد ترازویش اشتباه وزن میکند
شریعتی: امروز صفحهی 47 را با هم تلاوت میکنیم آیات نورانی سورهی مبارکهی بقره آیات 275 تا 281
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّـهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَن جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِّن رَّبِّهِ فَانتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّـهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ ﴿٢٧٥﴾ يَمْحَقُ اللَّـهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّـهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ ﴿٢٧٦﴾ إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ ﴿٢٧٧﴾ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ ﴿٢٧٨﴾ فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ ﴿٢٧٩﴾ وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَن تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿٢٨٠﴾ وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّـهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَّا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ ﴿٢٨١﴾
ترجمه:
کسانی که ربا می خورند [در میان مردم و برای امر معیشت و زندگی] به پای نمی خیزند، مگر مانند به پای خاستن کسی که شیطان او را با تماس خود آشفته حال کرده [و تعادل روانی و عقلی اش را مختل ساخته] است، این بدان سبب است که آنان گفتند: خرید و فروش هم مانند رباست. در حالی که خدا خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. پس هر که از سوی پروردگارش پندی به او رسد و [از کار زشت خود] بازایستد، سودهایی که [پیش از تحریم آن] به دست آورده، مال خود اوست، و کارش [از جهت آثار گناه و کیفر آخرتی] با خداست. و کسانی که [به عمل زشت خود] بازگردند [و نهی خدا را احترام نکنند] پس آنان اهل آتش اند، و در آن جاودانه اند. (۲۷۵) خدا ربا را نابود می کند، و صدقات را فزونی می دهد؛ و خدا هیچ ناسپاس بزه کاری را دوست ندارد. (۲۷۶) مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، و نماز را به پا داشتند، و زکات پرداختند، برای آنان نزد پروردگارشان پاداشی [شایسته و مناسب] است، و نه بیمی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند. (۲۷۷) ای اهل ایمان! از خدا پروا کنید، و اگر مؤمن [واقعی] هستید آنچه را از ربا [بر عهده مردم] باقی مانده رها کنید. (۲۷۸) واگر چنین نکردید [و به رباخواری اصرار ورزیدید] به جنگی بزرگ از سوی خدا و رسولش [بر ضد خود] یقین کنید؛ و اگر توبه کردید، اصل سرمایه های شما برای خود شماست [و سودهای گرفته شده را به مردم بازگردانید] که در این صورت نه ستم می کنید و نه مورد ستم قرار می گیرید. (۲۷۹) و اگر [بدهکار] تنگدست بود [بر شماست که] او را تا هنگام توانایی مهلت دهید؛ و بخشیدن همه وام [و چشم پوشی و گذشت از آن در صورتی که توانایی پرداختش را ندارد] اگر [فضیلت وثوابش را] بدانید برای شما بهتر است. (۲۸۰) و پروا کنید از روزی که در آن به سوی خدا بازگردانده می شوید، سپس به هر کس آنچه انجام داده، به طور کامل داده می شود؛ و آنان مورد ستم قرار نمی گیرند [زیرا هر چه را دریافت می کنند، تجسّمِ عینی اعمال خودشان است]. (۲۸۱)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: نکات تکمیلی را حاج آقا میرباقری بفرمایند
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم ما یک مقدار در مورد میزان بحث بکنیم بعد ببینیم میزان سنگین میزان سبک میزان حق چیست که در قرآن خدای متعال میفرماید «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» (انبیا/ 47) روز قیامت ما موازین که تعبیر به ترازو میخواهید بفرمایید تعبیر دقیقی نیست چون ترازو مال فقط سنجیدن سنگینی اجرام و اجسام است میزانهای قسط وسیلههای سنجش با میزانهایی وزن میکنیم که همه قسط هستند یعنی حق را میسنجند و دقیقا متناسب عدل میسنجند به هیچ کسی ظلم نمیشود اگر به اندازهی سنگینی یک دانه ریز خردل باشد ما آن را میآوریم در ترازو میگذاریم هیچ چیز گم نمیشود ما برای محاسبه کفایت میکنیم وقتی ما حساب کننده و حاسب هستیم دیگر هیچ چیز دیگری لازم نیست دقیق موازین قسط را میگذاریم با قسط وزن میشود میزانها میزان قسط هستند در آیهی دیگری میفرماید «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ، وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُم بِمَا كَانُوا بِآيَاتِنَا يَظْلِمُونَ» (اعراف/ 9-8) وزن بر مدار حق است وزن یعنی چه؟ ممکن است بگویید یعنی وزن کردن بر اساس حق است معنای مصدری بگیرید ممکن است اسم مصدری بگیرید بگویید وزن اشیاء حق است یک احتمال دیگری هم دارد وزن یعنی آن چیزی که معیار سنجش است با آن میسنجیم و میزانها با آن میسنجند چون شما وقتی میخواهید ترازو بکنید به یک ضابطهای ترازو میکنید آن چیزی که میزانها با آن وزن میکنند آن حق است معیار سنجش حق است بنابراین معیار سنجش حق شد با این معیار حق میسنجیم کسی که «فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ» وقتی با حق میسنجید میزان هایش سنگین است آنها هستند که اهل فلاح و رویش و رستگاری هستند و آنهایی که میزان هایشان وقتی میزان میزان حق شد سبک است اینها از کسانی هستند که خسارت نفس میکنند به خاطر این که ظلم به آیات ما کردند چشم پوشی از آیات کردند پس این موازین و میزان حق که در قیامت نصب میشود این میزان حق و قسط چیست؟ خود میزان اصلا چیست؟ همهی انسانها از سر سفرهها هنگام خواب حتی در وقت خواب یک ترازوهایی داریم دائما ترازو میکنیم میخواهیم خانه بخریم این خانه خوب است یا بد میسنجیم با معیارهای خودمان میگوییم این خانه خوب است بخریم میخواهیم بفروشیم میخواهیم تجارت بکنیم این جنس را بخرم با این آدم تجارت بکنم با این کشور قرارداد ببندم به این آدم رای بدهم در رفتار سیاسی خودم در همسایگی این آدم خانه بخرم با این آدم دوست شوم این همسر را انتخاب بکنم این مدرسه بروم آن رشتهی دانشگاهی را انتخاب بکنم این کتاب را بخوانم دائم لحظهای ترازو از دل ما نمیافتد دائم داریم ترازو میکنیم آدم میخواهد نگاه بکند خیال میکند وقتی نگاه میکند ترازو نمیکند نخیر وزن میکند اگر بد است نگاه نمیکند اگر خوب است نگاه میکند یک نفس میکشی با ترازو میکشی گوش میکنی میگوید حرام است گوش نمیکنم دیگری گوش میدهد میگوید حرام است اشکال ندارد لذت میبرم زیباست یکی هم میگوید بد است همین آهنگ زیبا را پس دائم ما داریم ترازو میکنیم و با ترازوهایمان انتخاب میکنیم و عمل میکنیم اختیار ما بدون ترازو و عمل نمیشود معنای این که «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» همین است به آدم فهماندند خوب و بد را دائم ترازو میکند ما یک میزان داریم که با آن میسنجیم شما وقتی میخواهید حرارت بدن را حرارت فضا را بسنجید با انبساط جیوه میسنجید جیوهای را در یک لولهای قرار میدهید میگویید این میزان انبساط علامت این مقدار حرارت است اگر انبساط جیوه در سنجش حرارت به این حالت رسید متعال است بیشترش تب است کمترش ضعف بدن است میخواهید فشار خون را بسنجید ببینید قلب چطوری کار میکند در لحظهای که پمپاژ خون میکند در لحظهای که توقف میکند میزان فشار حرکت خون در رگها چقدر است با فشار هوا میسنجید به مچ یا بازو میبندید از یک جایی قطع میشود از یک جایی ضربان نبض شروع میشود با میزان فشار میگویید فشار خون متعادل است یا نه میزان فشار هوایی که میآورید یا میزان انبساط جیوه میشود شاقول شما تراز شما میزان حقیقی آن شاخص انبساط جیوه است یا میزان فشار هوا بر رگها است این میشود میزان شما میگویید این میزان فشار هوا اگر بر رگها وارد شد و گردش خون از کار افتاد این میزان میزان متعادل فشار خون است اگر فشار بیشتری باید وارد شود فشار خون متعادل نیست در واقع میزان حقیقی این است این فقط مال وزن کردن فشار خون و سنجش ضربان قلب انسان و امثال اینها است یا نه؟ حرارت بدن است یا نه در بدن انسان فرض کنید ترشح غدد را با یک مقیاسی اندازه گیری میکنند از این بالاترش باشد پایین ترش در تعادل نیست در زندگی آدم همیشه این طوری است آدم وقتی میخواهد خانه بخرد میزان دارد موازین هم یکسان نیستند آدمها میزان هایشان متفاوت است یک آدمی وقتی میخواهد خانه بخرد میگوید این خانه به حرم حضرت معصومه نزدیک است یا دور است میخواهد برود در شهری زندگی بکند میگوید این شهر دارالمومنین است یا نیست یک کسی میخواهد برود زندگی بکند میگوید این شهر به دریا نزدیک است منابع طبیعی اش تفرج گاه هایش خوب است یا نه دو سنجش است میخواهد همسر انتخاب بکند یک کسی میگوید اول ببینیم این آدم اهل نماز است مومن است اخلاقش خوب است یک کسی میگوید اول ببینیم ظواهرش چطور است پول دار است شغل خوب است یا نه نمیخواهم بگویم آن میزانها را نباید دید میخواهم بگویم موازین متفاوت است آدم میخواهد لباس بخرد یک کسی میگوید این لباس را اسلام اجازه نمیدهد خوب نیست سبک است دیگری میگوید این لباس زیبایی است میخرد پس دائم آدم دارد میسنجد با ترازوهایی میسنجد هر کاری بکند میسنجد بی ترازو نیست حالا خوب دقت کنید ببینید ترازوهای انسان به کجا برمی گردند؟ این یک نکته نکتهی دیگر این که ترازو هم گاهی اوقات اجتماعی است جوامع هم همین طور است یک کشوری میخواهد صلح بکند بجنگد میخواهد قرارداد امضا بکند با یک ترازوی میسنجد میگوید قرارداد امضا بکنیم یا نه بجنگیم یا نه صلح بکنیم یا نه خوب است یا بد ترازوها متفاوت است ممکن است یک کشوری در این شرایط انتخاب صلح بکند یک کشور دیگری انتخاب جنگ بکند ترازوی جوامع هم متفاوت است آدم ترازویش به کجا برمی گردد؟ بخشی از ترازوهایش برمی گردد به ارزشهای اجتماعی و فرهنگ جامعه در جامعهای ما زندگی میکنیم اگر فرهنگ آن جامعه را پذیرفتیم بخشی از ترازوی ما را شکل میدهد این نوع ازدواج را این جامعه بد میداند یا خوب میداند این نوع تشکیل حزب سیاسی را خوب یا بد میداند و امثال اینها پس موازین ما موازین متفاوتی هستند این میزانها در همهی اعمال هستند یک نکتهای را اشاره بکنم در مورد اربعین که اربعین یکی از قوارع است یک ضربهی اجتماعی است که میخورد و ارزشهای اجتماعی را تغییر میدهد و به دنبالش حوادث دیگری هم است هم قارعه است برای دشمن هم قارعه است برای خود ما هم یک ضربهی اجتماعی میزند به فرهنگ ما و به شدت فرهنگ اجتماعی ما را تحت تاثیر قرار میدهد و طبیعتا بسیاری از مناسبات فرهنگی را تغییر میدهد یادم است بعضی از سکولارها مدعیان روشن فکری کسی از مذهبیون متدیین جوامع ما که اینها را روشن فکر نمیدانند گفته بود بی خود میگویید ما به توسعه رسیدیم چطور ما به توسعه دست یافتیم به شاخصهای توسعه نزدیک شدیم در حالی که در سال گذشته این مال دو دههی قبل است در سال گذشته سه میلیون نفر به زیارت امام زاده رفتند شاخص توسعه گسترش توریسم به مفهوم غربی اش است ابزار انتقال فرهنگ است به عنوان شاخص توسعه نگاه میکنند اگر این تبدیل شد به زیارت معصوم میشود شاخص برای یک حرکت دیگری یادم است مقام معظم رهبری در بیان سخنانی که در آغاز فروردین سال گذشته داشتند یکی از مهم ترین مسائلی که تکیه کردند گفتند ما امسال اربعین داشتیم چرا این را ذکر میکنند این به عنوان شاخص پیشرفت به طرف مقصد است این خیلی مهم است زیارت بستر تحقق ظهور است بستر تحقق جامعهی حول الامام است و حتما با گردش گری و سیاحت هم فرق میکند اگر زیارت گسترش پیدا بکند فرهنگ مذهبی گسترش پیدا میکند و بالعکس اربعین شاخص یک حرکت بزرگ اجتماعی به سمت امام است که این حتما مقدمات ظهور امام زمان را آرام آرام فراهم خواهد کرد و تبدیل میشود به یک ضربهی بزرگ به جبههی باطل اعم از نفاق و کفر در دنیای اسلام و بیرون دنیای اسلام و یک انسجام داخلی درون جامعهی مومنین حادثهی عظیمی است که معادلات ارزشی جامعهی ما و به تبعش جامعهی جهانی را تغییر میدهد لذا میشود جزء دست آوردهای سال یک امت به حساب آورد.