پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

94-09-14-حجت الاسلام و المسلمين میرباقری - تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 94/09/14


بسم الله الر حمن الر حیم و صلی الله و علی محمد و آله الطاهرین


شریعتی: سلام می‌گویم به همه شما هموطنان عزیزم. خانم‌ها و آقایان خیلی خوش آمدید. آرزو می‌کنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم. حاج آقا میرباقری سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا میرباقری: بسم الله الر حمن الر حیم خدمت شما و همه بینندگان عزیز و همکاران گرامی تان عرض ادب و سلام و احترام دارم.
شریعتی: خدا را شکر می‌کنم. در جلسه گذشته در بحث تفسیر سوره قارعه نکات خیلی خوبی را شنیدیم و خیلی استفاده کردیم. حاج آقا میرباقری وعده دادند که معانی عمیق تر این سوره را انشاالله در این هفته بیان کنند و ما بی صبرانه مشتاقیم که بحث امروز شان را بشنویم.
حاج آقا میرباقری: بسم الله الر حمن الر حیم. الحمدالله رب العالمین. و صلی الله علی سیدنا و مولانا محمد و آله الطاهرین و لعنت علی اعدائهم اجمعین. اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا. وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزاً عِنْدَکَ. به طور اختصار اشاره کردیم که در سوره مبارکه قارعه که از سور مکی است بحث از معاد و حوادث قرب قیامت و قیامت است. خدای متعال در این سوره ابتدا از یک قارعه‌ای خبر می‌دهد و صحبت می‌کند و یک کوبنده.
«الْقَارِ‌عَةُ، مَا الْقَارِ‌عَةُ، وَمَا أَدْرَ‌اكَ مَا الْقَارِ‌عَةُ» (قارعه/3-1) چیست آن کوبنده. چگونه می‌توانی بفهمی و درک کنی. چه می‌دانی. چه چیز تو را آگاه کرده به این که قارعه چیست. یعنی حدود این قارعه از فهم طبیعی ما بیرون است و در مقیاس دیگری اتفاق می‌افتد و از این کوبیدن‌ها نیست. « يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَ‌اشِ الْمَبْثُوثِ » (قارعه/4) و شاید همان قارعه را دارد توضیح می‌دهد که این قارعه در یک چنین روزی ست. «وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ، فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّ‌اضِيَةٍ، وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ» (قارعه/8-5) روزی که مردم وقتی قارعه اتفاق می‌افتد مثل ملخ‌های پراکنده‌ای که بی هدف حرکت می‌کنند در اثر یک ضربه‌ای که آنها را به وحشت می‌اندازد مردم مثل یک چنین ملخ‌ها یا پروانه‌هایی پراکنده می‌شوند. کوه‌ها مثل پشم زده رنگین می‌شوند. در این روز مردم دو دسته هستند. کسانی که میزان شان سنگین هست. آن‌ها در یک عیش هستند که نحوه زندگی راضی و پسندیده‌ای دارند. آنهایی که ترازوی عملشان و میزان شان و موازین شان اعمال شان که وزن می‌شود یا میزانشان سبک است آن آدم‌ها «فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ، وَمَا أَدْرَ‌اكَ مَا هِيَهْ، نَارٌ‌ حَامِيَةٌ» (قارعه/11-9) مادرشان و پناهگاه شان و تکیه گاه شان هاویه. آتش تب داری ست. یک ترجمه‌ای از این سوره عرض کردیم. عرض کردیم دو سه سوال را باید به آن بپردازیم. یکی اینکه ثقل میزان و خفت میزان یعنی چه؟ دو اینکه چه نسبتی است بین سنگینی میزان و عیش راضیه. و یا نه بین سبکی میزان و یا آدمی که میزان ش سبک است در جهنم باشد چه نسبتی بین ثقل میزان و خفت میزان با این دو تا نتیجه ست. سوم اینکه چه نسبتی بین قارعه و ثقل میزان و خفت میزان است که با قارعه شروع می‌شود و بعد می‌فرماید مردم دو دسته اند. اما نسبت به ثقل میزان عرض کردیم که ما یک موازینی داریم که با او زندگی می‌کنیم. همه آدم‌ها این میزان را دارند. در همه زندگی هم داریم. در خرید و فروش و تجارت و قرارداد بین المللی و رای سیاسی و صلح مان و زندگی خانوادگی مان و تهیه غذا و لذت بردن از غذا این که این غذا را میل کنیم یا آن غذا همیشه ما یک ترازویی داریم و می‌سنجیم. سر سفره نشسته ایم. بالاخره چند نوع اگر غذا باشد یکی را انتخاب می‌کنیم. می‌سنجیم با یک ترازویی. این میزان چیست؟ عرض کردیم ما وقتی می‌سنجیم برای هر چیزی شاخص مناسب خودش را درست می‌کنیم. عرض کردم برای سنجش فشار خون شاخص ش غیر از سنجش حرارت بدن انسان یا سنجش تعادل مایعات بدن انسان است. یک شاخصی دارد با آن شاخص اندازه گیری می‌کنیم. ما برای هر کار خیری که می‌خواهیم انجام بدهیم خیر و شر می‌کنیم یک شاخصی داریم. فرض کنیم دارد ازدواج می‌کند. می‌گوید کسی که می‌خواهم با او ازدواج کنم باید مومن باشد و دارای اخلاق خوب باشد بعد این چند شاخص دیگر هم داشته باشد. تناسب سنی و خانوادگی داشته باشد. این شاخص‌هایی که می‌گذارید فرض کنید هیچ وقت یک آدم مومن با کافر ازدواج نمی‌کند و می‌گوید قطعا او خط قرمز من است. به عکس دو تا کافر با هم خیلی راحت زندگی می‌کنند دو آدمی که دین برایشان موضوعیتی ندارد از هر دینی باشند با هم دیگر ازدواج می‌کنند. ما شاخص‌هایی داریم. جامعه هم یک شاخص‌هایی دارند. نکته دوم اینکه شاخص‌هایی که ما انتخاب می‌کنیم خیلی‌های ش به فرهنگ اجتماعی بر می‌گردد. یعنی شاخص‌های اجتماعی در جوامع مختلف فرق می‌کند. چون فرهنگ‌ها متفاوت است. ارزشگذاری‌ها متفاوت است. فرض کنید در کشوری که نظریه اکتفا را قبول دارند آنجا این عمل را اصلا زشت نمی‌دانند. این عملی را که همه انبیا تقبیح می‌کنند آن‌ها زشت نمی‌بینند. شما اگر با آن مقابله کنید آنها شما را متهم می‌کنند. به این که با آزادی و برابری انسان مخالف است. این‌ها هزار تهمت به شما می‌زنند. شاخص‌ها برای اندازه گیری متفاوت اند. یکسان نیستند. حتی ممکن است یک جامعه در دو دوران شاخص هایش تغییر کند. حتی ممکن است یک آدم از اول زندگی تا دوره جوانی تا دوره پیری اش شاخص‌های ش با همدیگر فرق داشته باشد. حالا یک سوال این است که این شاخص‌ها به کجا بر می‌گردند و چگونه تغییر می‌کنند. ببینید شاخص‌ها ریشه اش در تعلقات انسان است. شما اگر تعلقات آدم را صفر کنید. آدم هیچ چیز را دوست نداشته باشد. هیچ چیز را نخواهد. هیچ طلبی در او نباشد. و هیچ نفرتی در او نباشد. هیچ میلی در او نباشد. اگر طلب را از انسان بردارید خواست و میل و محبت و این‌ها را بردارید. هیچ وقت انسان خوب را بد نمی‌کند و نمی‌سنجد. ممکن است بگوید این کتاب بزرگ تر از آن کتاب است این کتاب صفحاتش بیش تر از آن کتاب است. چرا من بیشتر پول پای آن بدهم. وقتی می‌خواهد بیشتر پول پای ش بدهد می‌گوید این خوب تر است. این قیمت ش بیشتر است. ارزش گذاری غیر از هست و نیست است. این کتاب از آن کتاب بزرگ تر است. این کتاب عمر ش بیشتر است. این خانه بزرگ تر است. بزرگ تر است چرا من این خانه بزرگ تر را انتخاب کنم بیش تر پول پایش بدهم. ارزش گذاری از مجا می‌آید. از تعلقات می‌آید. از محبوب‌های انسان. از حساسیت‌های انسان از میل و نفرت‌های انسان ناشی می‌شود. ریشه میل و نفرت‌ها در کجاست. در پرستش است . در معبود است. انسانی که خدا را می‌پرستد اگر موحد کامل شد اگر اله ش حضرت حق شد همه تعلقاتش به او شد. میل و محبت و خشوع و خضوع ش در مقابل حضرت حق شد همه ارزش‌های ش تغییر می‌کند و موازینش می‌شود موازین توحیدی. یعنی ایمان که حب الله است. این ایمان میزان درست می‌کند. درجات ایمان موازین را تغییر می‌دهد. آدم تابع درجاتی میزان و موازین ش تغییر می‌کند. آن که در درجه دهم ایمان است یک جور کار می‌کند. پس بعضی علمای بزرگ نقل شده که می‌رفت جنس بخرد می‌گشته کاهو‌های وازده‌ای که همه دور می‌ریزند آنها را انتخاب می‌کرد. می‌گفتند چرا این‌ها را می‌خری. می‌گفت این کاسب زحمت کشیده این را شب می‌ریزد دور. این به کسب ش ضرر می‌خورد. من می‌برم این‌ها را سوا می‌کنم. قابل مصرف ش را مصرف می‌کنم و دور ریختنی اش را هم دور می‌ریزم. این یک جور انتخاب کرده. یک جور انتخاب این است آدم می‌رود سر سبد میوه را برمی‌دارد. داریم ترازو می‌کنیم. درجات ایمان ترازو هایش متفاوت است. نه فقط مومن و کافر ترازو هایشان متفاوت است. درجات ایمان ترازو هایشان متفاوت است. یک کسی یک جمله به او می‌گویی و می‌گوید این یک جمله به من گفت اگر یک جمله گفت من باید ده جمله به او بگویم. دیگری می‌گوید یک جمله گفت حق داری یک جمله به او بگویی. سومی می‌گوید نه حق نداری یک دانه هم نباید بگویی. «الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ» (آل عمران/34) خدا می‌گوید سر مسائل شخصی خودت دعوا نکن. اگر دعوا داری سر ایمان و کفر باشد. سر معبودت باشد. برای نفس ت دعوا نکن. عفو کن. دیگری می‌گوید نه عفو کردی احسان هم بکند که این وقتی احسان می‌بیند اصلاح شود. ترازو‌ها فرق می‌کند. داریم با ترازو عمل می‌کنیم. یکی در مقام احسان است. این آدم به او بد گفته شود احسان می‌کند. یکی در مقام عدل است. این در مقام عدل اگر یکی زده یکی می‌زند. در مقام عفو است، می‌بخشد. این درجات ایمان ترازو‌ها را تغییر می‌دهد. این ترازو‌ها فقط ترازو در احسان به دیگران نیست. هر کاری آدم برای خودش هم که انجام می‌دهد همینطور است. ترازو‌ها بر می‌گردد به تعلقات. وقتی آن تعلقات می‌خواهد در هر موضوعی بیاید. شاخص ش عوض می‌شود. اصلا وقتی آدم می‌خواهد ازدواج کند می‌گوید مومن باشد. وقتی می‌خواهد خانه بخرد که نمی‌گوید خانه مومن باشد. می‌گوید همسایه‌های ش مومن باشند. به حرم نزدیک باشد. شاخص را می‌برید همان مدارج. می‌خواهید بندگی خدا کنید. می‌گویید وقتی همسرم مومن بود با هم می‌توانیم در زندگی مشترک بندگی کنیم. وقتی خانه ام به حرم نزدیک بود. خانه ام همسایه هایش خوب بود. منزل م مشرف به خانه همسایه نبود. مشرف به خانه نداشت. می‌گویید پس این خانه خانه خوبی ست. چون می‌خواهید با ایمان تراز کنید. یک کسی هم می‌خواهد می‌گوید خانه در قسمت شمال شهر باشد. هوای ش بهتر است. قسمتی باشد که به مراکز تفریح نزدیک تره. این می‌شود شاخص‌های آدم. این ترازو‌های متعدد در عالم عمدتا به یک ترازو بر می‌گردد. بر می‌گردد به معبود انسان. ما می‌پرستیم و در پرستش آزاد نیستیم. در انتخاب معبود آزادیم. می‌توانیم خدا را به عنوان معبود انتخاب کنیم. می‌توانیم نفس را می‌توانیم شیطان را. « أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ» (جاثیه/23) نفس خودت را می‌پرستی. در مقابل خودش خضوع می‌کند. « أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ» (یس/60) وقتی شیطان را می‌پرستی می‌شود محور همه‌ی موازین ت. این که شیطان می‌گوید « لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر/39) برای همه که نمی‌کند تزیین بکند. تزیین یعنی زشت را زیبا می‌کند و ترازوی ش را عوض می‌کند. این اگر می‌خواست با یک ترازو دیگر وزن کند به این عمل قیمت نمی‌داد. دنبال این گناه نمی‌رفت. ولی برای ش دنیا را زینت می‌دهم می‌رود دنبال گناه. تزیین می‌کند یعنی ترازویت را عوض می‌کند. قبلا با ترازوی الهی وزن می‌کردی این عمل بد بود. می‌گوید نه این دروغ از تویش پول در می‌آید. تزیین می‌کند این دروغ را می‌گوید پول پشتش است. عنایت بکن این برادر مومن ت را بکوب چون خودت آبرومند می‌شوی. پای ت را روی سر او بگذار و بالا برو. این عمل را تزیین می‌کند. آدم اگر تزیینی نبیند که دنبال ش نمی‌رود. « زُيِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ الشَّهَوَاتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالْبَنِينَ وَالْقَنَاطِيرِ الْمُقَنطَرَةِ مِنَ الذَّهَبِ وَالْفِضَّةِ وَالْخَيْلِ الْمُسَوَّمَةِ وَالْأَنْعَامِ وَالْحَرْثِ ذَلِكَ مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَاللَّـهُ عِندَهُ حُسْنُ الْمَآبِ» (آل عمران/14) این تزیین‌هایی که شیطان می‌کند این‌ها ترازو‌های آدم را به هم می‌ریزد. خوب که دقت کنیم انسان اصل ترازوی ش آن تعلق محوری اش است. اگر خدا را انتخاب کردی. ترازو هایت درست است. اگر شیطان را انتخاب کردی ترازوهایت بد می‌شود. یک زمانی می‌بینی آدم خدا را انتخاب می‌کند در انتخاب اصلی ولی یک جاهایی تبعیت از شیطان می‌کند. او ترازوی اصلی اش درست است ولی دارد از ترازوی خودش تخلف می‌کند. وقتی نگاه می‌کند بلافاصله توبه می‌کند. نفس ش برش قالب می‌شود بر خلاف ترازوی ش عمل می‌کند ولی به جایی که می‌رسد ترازوی ش قفل می‌کند. بد را خوب می‌بیند و خوب را بد می‌بیند. وقتی مدار انتخاب ت را عوض کردی ترازو هایت عوض می‌شود. درست جامعه همینطور است. یک جامعه وقتی می‌پرسته پرستش می‌کند خدا را پرستش می‌کند. همه موازین جامعه فرهنگ ارزشی جامعه برابر خدا و ایمان می‌شود. یک موقع دنیا را انتخاب می‌کند موازینش می‌شود دنیا. اصل ترازوی انسان به معبودش بر می‌گردد جامعه‌ای که مومن است تابع درجات ایمانش ترازوهایش به سمت حق و خدای متعال سیر می‌کند. فقط خدا را دوست می‌دارد. هر چه را که می‌خواهد در ترازو بگذارد می‌بیند خدا دوست داره. حتی درجات ایمان هم دارد. یک زمانی می‌خواهد بگذارد در ترازو می‌گوید ببینم خدا مرا عقوبت می‌کند یا نمی‌کند اگر عقوبت می‌کند بد است. اگر عقاب خدا دنبالش نیست خوب است. اگر خدا بهشت می‌برد خوب است اگر نمی‌برد بد است. یک موقعی از این هم عبور می‌کند. می‌گوید خدا دوست دارد یا ندارد.
امام حسین علیه السلام می‌فرماید: إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ التُّجارِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبادَةُ الْعَبْیدِ، وَ إنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللهَ شُكْراً فَتِلْكَ عِبادَةٌ الْأحْرارِ، وَ هِیَ أفْضَلُ الْعِبادَةِ. همانا عدّه اى خداوند متعال را به جهت طمع و آرزوى بهشت عبادت مى كنند كه آن یك معامله و تجارت خواهد بود و عدّه اى دیگر از روى ترس، خداوند را عبادت و ستایش مى كنند كه همانند عبادت و اطاعت نوكر از ارباب باشد؛ و طائفه اى هم به عنوان شكر و سپاس، از روى معرفت، خداوند متعال را عبادت و ستایش مى نمایند؛ و این ، عبادت آزادگان است كه بهترین عبادات مى باشد. (بحارالأنوار، ج 75، ص 117)
یک عده از عبادت خدا فارغند فقط شیطان را عبادت می‌کنند. کار ندارد خدا دوست دارد جهنم می‌برد بهشت می‌برد. شیطان برایش دنیا را زیبا می‌کند. دنبال دنیا می‌رود اصلا کاری هم با جهنم و بهشت و عقوبت دنیا و آخرت ندارد. پس ترازوی اصلی انسان میشود معبودش. نگویید این ترازو را من خیلی وزن می‌کنم. بلافاصله انسان می‌سنجد با معبود و مقصود خودش. با مقصود من و معبد من و معبود من می‌سازد یا نمی‌سازد. و این هم خیلی وفت‌ها ببینید ما در فضای جامعه قرار می‌گیریم جامعه‌ای را انتخاب می‌کنیم. وقتی جامعه را انتخاب کردی پرستش‌ها و ارزش‌های جامعه می‌آید. ممکن است کسی ده سال صد سال پنجاه سال عمرش را در جامعه فرعونی سر بکند. موسی کلیم در خانه فرعون است. ولی معبود او را انتخاب نکرده. ارزش او را انتخاب نکرده. اله آنها را نمی‌پرسته. عضو آن جامعه نیست. با ترازوی آن جامعه وزن نمی‌کند. عنایت فرمودید ممکن است کسی در جامعه کفار باشد با ترازوی انبیا وزن کند. ممکن است کسی در جامعه انبیا باشد با ترازو کفار وزن کند. ممکن است کسی عضو جامعه مومنین باشد در جامعه کفار زندگی کند. ممکن است کسی عضو جامعه کفار باشد در جامعه مومنین زندگی کند. ترازو هایشان فرق می‌کند. این با فرهنگ مومنین وزن می‌کند ولو در جامعه کفار است. او با فرهنگ کفار وزن می‌کند ولو در جامعه مومنین است. یک آدمی ممکن است خودش بشود محور ترازو. « إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِّلَّـهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ» (نحل/120) خودش ترازو بود. نه اینکه با ترازوی جامعه حرکت نمی‌کرد. خودش یک ترازوی جدید گذاشت. جامعه را آورد زیر ترازوی خودش. زیر چتر میزان خودش. از میزان نمرود آورد به میزان توحیدی رساندشان. پس این ترازو‌ها را اگر دقت کنید واقعا هم وزن است. آدم وزن می‌دهد می‌گوید این عمل سبک است سنگین است می‌ارزد من این کار را بکنم آبرویم را بگذارم یا نمی‌ارزد. می‌ارزد اینقدر پول خرج کنم یا نمی‌ارزد. می‌ارزد عمرم را بگذارم یا نه. وزن فقط مال جرم و سنگینی نسبت به جاذبه زمین نیست. حالا ببینید آن کسی که همه تعلقاتش به حضرت حق است او می‌شود میزان خدای متعال میزانش هیچ چیزی را جز محبت خدا نمی‌داند. جامعه مومنین حول امام مومنین شکل می‌گیرد. او محبت به خدا دارد مردم حول محبت او به خدا جذب می‌شوند. هر کسی بگوید من خودم می‌خواهم به توحید و محبت خدا برسم نمی‌شود. نبی اکرم و اهل بیت محورند. باید حول این پیغمبر جمع شوید او خدا را دوست می‌دارد. امام صادق می‌فرماید: أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ (اصول کافی، جلد 2، ص ۳۲۱) خدا پیامبر ش را با محبت خودش تربیت کرد. فرمود پیامبر من مودب شده‌ی خدا هستم و علی مودب شده‌ی من. اینگونه نیست که هر کس بگوید من می‌خواهم به محبت خدا برسم. اگر بخواهی معبودت خدا باشد باید از طریق عبادت اهل بیت عبور کنی. پس محبت خدا در وجود نبی اکرم می‌آید. همه‌ی ترازو هایش الهی ست. درست است. ما اگر دنبال نبی اکرم و اهل بیت برویم و تعلقشان بیاید در وجودمان دیگر همه چیز را با محبت امیرالمومنین ترازو می‌کنیم. می‌خواهیم بخریم بفروشیم با حب امیرالمومنین. یعنی می‌بینیم سرانجام با ایمان جور در می‌آید ایمان هم حب است دیگر. یعنی با ترازویی که امیرالمومنین برایمان گذاشته وزن ش سنگین است یا سبک است. اصل ترازو محبت است. کسی که حب الله در وجودش قالب می‌شود هر چیزی را می‌خواهد بسنجد به اندازه چیزی که خدا دوست دارد در نظرش قیمت پیدا می‌کند. شریعت موازین پرستش است. ترازو می‌گوید این بد است این خوب است این مستحب است این مکروه و این مباح است. این حرام و این واجب است. این صفت صفت پسندیده‌ای است. این صفت صفت اعلی ست. این صفت درجه دوم است. پس ترازو به شما می‌دهد و می‌گوید باید ترازتان حب الله و ایمان باشد. بعد ایمان را به شریعت تبدیل می‌کند. بعد خود شریعت را میزان می‌کند. امام باقر علیه السلام می‌فرماید: ‌أَوَّلَ مَا يُحَاسَبُ العَبدُ عَلَيهِ الصَّلاةُ فَإِن قُبِلتَ قُبِلَ مَا سِوَاهَا وَإِن رُدَّت رُدَّ مَا سِوَاهَا (فلاح السائل، ص 127). ببینید چه قدر نمازتان درست است. بقیه اعمالتان رنگ نمازتان را دارد. « إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُواْ الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (مائده/55) اگر نمازت خراب است زکاتت هم خراب است. اگر در نمازت حب امیرالمومنین هست در زکات و زندگی ات هم هست. ببینید ترازوی انسان حب الله است. این تراز می‌شود. این تراز به شاخص‌های مختلفی تبدیل می‌شود. می‌گوید من حالا می‌خواهم بر اساس حب خدا عمل کنم. چه خانه‌ای بخرم. چه همسری انتخاب کنم. چه شغلی. چه دوستی. چه جنگی. چه صلحی. شریعت موازین و شاخصه‌های حب الله را به انسان می‌دهد. حالا اگر کسی شیطان پرست شد شاخصه درست می‌شود برای ریز و درشت جوامع شان ولی محور این شاخصه حب الدنیا و حب الشیطان و حب النفس و حب الشهوات است. این تزیین می‌شود در نظرش. پس دو جور ترازو ما داریم. حالا عنایت کنید پس ترازوی انسان اول بر می‌گردد به معبودش. بعد یک قدم جلوتر بیاییم. ما وقتی می‌خواهیم رو به معبود بیاییم و خدا را عبادت کنیم طریق عبادتمان حجت خدا و خلیفه الله است. شاخصمان می‌شود خلیفه. حب او میزان می‌شود. نبی اکرم و اهل بیتشان. انبیا موازینند. این روایت را عنایت کنید. امام صادق علیه السلام ذیل این آیه فرمود: « نَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ فَلَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئًا وَإِن كَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِّنْ خَرْدَلٍ أَتَيْنَا بِهَا وَكَفَى بِنَا حَاسِبِينَ» (انبیا/47) ترازو‌هایی که عدلند و قسطند. انبیا و اوصیا ترازو اند. یعنی آنجایی که می‌خواهند ترازو بگذارند او می‌شود ترازو. هر چه به اندازه‌ای که حب و ولایت پیامبر در عمل این آدم هست عمل ش وزن دارد اگر نه تعلق به این پیامبر و تبیعیت به این پیامبر در اعمالش نیست عملش وزن ندارد. چون حب این پیامبر در عملش نیست. دستورش نیست. شریعت مناسک پرستشند. مناسک تعلق به ولیند. پرستش خدای متعال از طریق حب خلفا و تبیعیت از خلفا و انبیا و اوصیا فراهم می‌شود. پس به اندازه‌ای که حب و تبعیت و دنباله روی شریعت انبیا در عمل من هست میزان عمل من میزان حقی است. «وَالْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَـئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (اعراف/8) وزن حق توحید است. توحید از طریق انبیا و اوصیا جاری می‌شود. انبیا میزان حق هستند. من چگونه عملم را با پیغمبر بسنجم. می‌گویم حب نبی اکرم وقتی می‌خواهد در عمل بیاید عمل شکل پیدا می‌کند. خرید و زندگی و خواب و خوراکتان شکل خاصی می‌شود. سبک زندگی سبقه خاصی پیدا می‌کند. این پیامبر مناسک حب و تبعیت و ولایت خودش را می‌گوید می‌شود دین. یعنی مناسک ولایت الله را می‌گوید. مناسک پرستش خدا را می‌گوید. می‌شود موازین. آن طرف هم دستگاه شیطان موازین و مناسک درست می‌کند. مواخذه و تنبیه می‌کند. مگر جوامع کفر و جوامع فرعونی برای خودشان نظام حقوقی و کیفری و ارزشی نداشتند. خواستگاه نظام ارزششان چیست؟ امامشان است. معبودشان اول است و بعد امامشان. این که عرض کردیم در زیارت ائمه آمده است که ائمه ارکان البلادند. یعنی بلد مومنین رکنش امام است. هر جا که بروی میزان امام است. به تعبیر قرآن سبقه الله دارد. یعنی ولایت دارد. هر کجا می‌روی رنگ امام هست. یک زمانی عرض کردم جامعه اگر خوب دقت کنید تجسد روح و ذاتش است. چه چیزی را خوب می‌داند چیزی را که ولی ش خوب می‌داند. شریعت جامعه همان شریعت پادشاهانشان است. آنها هستند که برای جامعه ارزش ذاری و ریل گذاری می‌کنند اول ارزش‌ها را معین می‌کنند بعد حدود و حقوق را بعد نظام کیفری را. در واقع خوب که دقت کنید روح ولات تجلی در جامعه پیدا می‌کند. من همان ارزش‌هایی که او جاری می‌کند در روحم می‌آید. اگر ولایت امیرالمومنین در روحم جاری شد ایمان حب امیرالمومنین است. حُبٌ علیٍ ایمانٌ و بغضُ علیًّ کفرٌ؛ حب علی ایمان و بغض علی کفر است. (عیون اخبار الرضا ج 1 ص 92) «حَبَّبَ إِلَیْكُمُ الْإیمانَ وَ زَیَّنَهُ فی قُلُوبِكُمْ» (حجرات/7) این تفسیر شده. پس اگر امیرالمومنین حبش ایمان است و اگر ولایت امیرالمومنین نور امیرالمومنین در وجود من جاری می‌شود. فرمود امام قلب مومن را روشن می‌کند. من با چراغ امام دارم می‌بینم. با محبت امام وزن می‌کنم. همه ترازوی مان امیرالمومنین است. این است که روز قیامت می‌گوییم: السَّلَامُ عَلَى مِیزَانِ الْأَعْمَالِ (بحارالأنوار، ج‏97، ص‏330) میزان الاعمال است امیرالمومنین. در رتبه‌ای پایینتر همه‌ی انبیا میزان الاعمال هستند. وجود نبی اکرم محور بعد اهل بیت بعد بقیه انبیا که انبیا گفتیم شیعیان نبی اکرم و اهل بیت هستند. «وَإِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ» (صافات/83) امه با ترازوی انبیا ترازو می‌کنند انبیا با ترازوی امیرالمومنین ترازو می‌کنند امیر المومنین با ترازوی نبی اکرم و ترازوی خدا. پس ریشه‌ی میزان‌ها حب و بغض است. عبودیت است. سجده است و پرستش است. معبود انسان است. اوست که در مقابلش خضوع می‌کند. آدم همه را با معبود می‌سنجد. این معبود وقتی می‌خواهد در زندگی جاری شود بشود سبک زندگی مناسک و شرایط پیدا می‌کند و قوانین حقوقی و کیفری و نظام ارزشی و فرهنگی جامعه شکل می‌گیرد. همه مردم اینگونه اند. این یک نکته که موازین یعنی چه و میزان حق می‌شود انبیا و امیرالمومنین و میزان حق می‌شود توحید و صلاه. این که در روایت دارد امام باقر می‌فرماید: ما فِی الْمیزانِ شَیء اَثقَلُ مِن الصَلوةِ علی مُحمّدٍ و آل محمّدٍ. (تفسیر نورالثقلین، ج۵، ص۶۵۹). هیچ چیزی در ترازوی مومن سنگین تر از صلوات نیست. صلوات یعنی اقرار به ولایت و نبوت آنها. اصلا ترازوی ما با این درست می‌شود. پس ببینید ما یک میزانی داریم که با آن اندازه می‌گیریم. ریشه این میزان حب و بغض است. اگر حب مان حب الله و خشوع و پرستش و طلب او بود همه چیز را با آن مطلوب می‌سنجیم. مطلوب مان می‌شود خدا ببینیم چه قدر ما را به سنجش نزدیک تر می‌کند.
شریعتی: هر چه قدر عمل ما رنگ و بوی خدا و ائمه و نبی اکرم داشته باشد آن سنگین تر می‌شود در واقع.
حاج آقا میرباقری: شما وقتی می‌خواهید یک چیزی را با محبوبتان و مطلوبتان بسنجید می‌گویید این چه قدر من را به مطلوبم نزدیک می‌کند و می‌رساند. انسان آب خوردنش را هم با آن مطلوب و محبوب بسنجد.
وَ اَعْمالی عِنْدَکَ مَقْبُولَةً حَتّی تَکُونَ اَعْمالی وَ اَوْرادی کُلُّها وِرْداً واحِداً وَ حالی فی خِدْمَتِکَ سَرْمَداً (دعای کمیل) آب هم که می‌خواهد بخورد با خدا وزن می‌کند. ببینید چه قدر خدا دوست دارد چه قدر خدا راضی است. این پیچیده که شد می‌شود شرایط. ادیان می‌آید که بگویند مناسک بندگی و محبت خدا چیست. یک قدم بعد مناسک بندگی می‌شود مناسک محبت انبیا و اوصیا. مناسک تبعیت از انبیا و اوصیا. « قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ» (آل عمران/31) کسی که خدا را دوست دارد باید از پیامبر تبعیت کند. مَنْ أَحَبَّكُمْ فَقَدْ أَحَبَّ اللَّهَ وَ مَنْ أَبْغَضَكُمْ فَقَدْ أَبْغَضَ اللَّهَ (زیارت جامعه کبیره) پس ترازو می‌شود امیرالمومنین. کفار هم ولاتشان ترازویشان هستند.« وَمِنَ النَّاسِ مَن يَتَّخِذُ مِن دُونِ اللَّـهِ أَندَادًا يُحِبُّونَهُمْ كَحُبِّ اللَّـهِ وَالَّذِينَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِّلَّـهِ وَلَوْ يَرَى الَّذِينَ ظَلَمُوا إِذْ يَرَوْنَ الْعَذَابَ أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّـهِ جَمِيعًا وَأَنَّ اللَّـهَ شَدِيدُ الْعَذَابِ» (165/بقره) یک عده از مردم برای خدا شریک قرار می‌دهند. آن‌ها را مثل خدا دوست دارند. فرمود اولیا فلان و فلان. اولیا طاقوت. اولیا نار. اولیا ابلیس. او را مثل خدا دوست دارد. این حب می‌شود ترازویشان. حب حضور محبوب است در انسان پس کسی که مومن است در واقع نور امیرالمومنین و ولایت امیرالمونین در وجودش می‌آید این میزان اصلی عالم در وجودش جاری می‌شود. خوابیدن و خوردن و سبک زندگی اش با این ویزان است.
شریعتی: اینجا نور است آن طرف نار است ولی اگر میزان اعمال آنها ائمه نار باشند آنها که ضرر نکرده اند.
حاج آقا میرباقری: یک ترازویی خود میزان سبک است. یعنی ببینید نسبت میزان و قارعه را بگویم. بعدا میزان و عیش را بگویم. ببینید یک جامعه‌ای برای خودش نظامی درست کرده است. یک نظام ارزشی درست کرده استحکام جامعه به این نظام ارزشی است. یک محبت‌هایی دارند. تعلقات اجتماعی جامعه را محکم می‌کند. به یک نظام سلطنتی چشم دوخته اند. پادشاهی را دوست می‌دارند و تحت فرمان او هستند. او ضربه بخورد این‌ها ناراحت می‌شوند. حول او دلبستگی دارند. این حب شدید مدار استحکام جامعه است. این مدار استحکام جامعه که با آن هم وزن می‌کنند برای خودشان ارزش و میزان دارند این کار بد است این کار خوب است این آدم بد است این آدم خوب است. یک آدمی با ده واسطه به ان محور و پادشاه نزدیک است تفاخر می‌کند و مردم برایشان احترام قائل اند. یک قارعه‌ای می‌آید. یک ضربه‌ای می‌آید. یک کوبه‌ای می‌آید این نظام اجتماعی و این تعلقات به هم می‌خورد. یک انقلاب اجتماعی می‌شود. این انقلاب اجتماعی ارزش‌ها را به هم می‌ریزد آدم‌هایی که دیروز ارزشمند بودند می‌آیند پایین کسانی که دیروز در ارتباط با آنها تفاخر می‌کردند این رابطه را مخفی می‌کنند. به هم می‌خورد موازین دیگر. من یادم است اول انقلاب اگر کسی می‌خواست با بنز فرزندش را ببرد دم مدرسه اش پیاده کند خجالت می‌کشید. خوب و بدش هم روشن است چیست گفتن ندارد. الان موازین دارد به سمتی می‌رود که خوبی‌ها بد جلوه می‌کند. واقعا اینگونه شده بود که اگر کسی می‌خواست با بنز فرزندش را ببرد یعنی ماشین مدرن. دور پیاده می‌کرد. چون تحقیر می‌شد این بچه در نظر دیگران. اگر در خانه‌ای مظاهر تجمل بود تحقیر می‌شد. مهمان می‌آمد تحقیر می‌کرد. من یادم است در مجلس خبرگان یکی از اعضاء ننشست روی صندلی مجلس نشست روی زمین. این را ضد ارزش می‌دانست. پس ببینید وقتی یک قارعه‌ای می‌آید قارعه‌ی اجتماعی یا حادثه‌ای به هم می‌ریزد نظام ارزش‌ها را. مثل انقلاب اسلامی. مثل انقلاب هیتلر. منتها اسلامی که شد یک جور به هم می‌ریزد. یک کشور از نظام سرمایه داری می‌رود به سمت کشور کمونیستی. یا سوسیالیستی. اصلا همه ارزش‌ها و قوانین حقوقی عوض می‌شد و به هم می‌ریخت. وزن‌ها و موازین عوض می‌شد. پس قارعه می‌آید موازین را به هم می‌زند. آنچیزی که برای خودش وزن داشت می‌شود سبک. حالا ببینید قارعه چیست. آن چیزی که می‌آید می‌کوبد. فریاد‌های امام قارعه بود. اگر خوب دقت کنید قارعه خود حضرت امام بود. کوبید یک نظام را به هم ریخت. آن اراده مستحکم یک قارعه‌ای بود. اراده‌ها را حول خودش جمع کرد شد یک قارعه. معیارها را زیر و رو کرد. ارزش‌ها بدل شد. قوانین حقوقی و کیفری به نسبت تغییر کرد. عنایت کنید شما اگر دو دستگاه در عالم ببینید و ببینید یکی دستگاه ابلیس که برای خودش یک نظام ارزشی درست کرده و پادشاهی می‌کند و خودش عرش دارد و جنود دارد و قوا دارد و قرن هاست دارد پادشاهی می‌کند. دارد بعد از جریان رحلت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و سقیفه تاج گذاری کرد. فرماندار شد. گفت بروید خوش باشید دیگر. پادشاهی دارد می‌کند. قوای بزرگی دارد. فرماندهانی و دفتر دستکی و حکومتی دارد. خودش محور ارزش هاست. همه او را می‌پرستند همه‌ی ارزش‌ها به او بند می‌شود. زینت می‌کند جلوه می‌دهد این خوب است آن بد است. نظام استکباری یک نظام اخلاقی و ارزشی در جهان درست کرده است و برای گسترش آن ابزار و هنر و شبکه ماهواره‌ای درست کرده است. شبکه‌های مجازی چگونه در تغییر ارزش‌ها کار می‌کنند. شهوت رانی را می‌کنند ارزش. عریان گرایی را می‌کنند ارزش. نظریه اکتفا را می‌کنند ارزش. یعنی دستگاه ولایت طاقوت ارزش سازی می‌کند میزان و ترازو‌های اجتماعی را به هم می‌ریزد. این است که یک مومن ممکن است در فتنه آنها قرار بگیرد و به آن‌ها ایمان بیاورد. ولی وقتی آنها قرع می‌کنند. یعنی الان نظام کفر دارد می‌کوبد نظام ایمانی را. یک مومن ممکن است ایمانش ش را تغییر بدهد واقعا. برود طرف آنها. فرمود اگر قارعه را بخوانی در فتنه دجال کافر نمی‌شوی. این کوبیدن جنگ فیزیکی نیست جنگ نرم است. نظام ارزش‌ها را می‌کوبد و تغییر می‌دهد. مومن را کافر می‌کند. آخرالزمان آدم صبح مومن است شب کافر است. ارزش‌ها را زیر و رو می‌کند. محبوب ت را می‌خواهند عوض کنند ایمانت را بگیرند. از حب الله تو را می‌برد به سمت حب الدنیا حب الشهوات حب النفس حب الشیطان. قارعه را بخوان که آن ترازو تو را به هم نریزد. اگر دو دستگاه ببینید. دستگاه باطل و دستگاه حق. این دستگاه خودش استحکام تاریخی دارد. فراعنه دارد. ارزش‌ها دارد. پای ارزشهایشان خون داده اند. جنگ درست کرده اند. جنگ اول و دوم چهل میلیون کشته پای همین ارزش‌ها برای استحکام نظام ایدئولوژیک خودشان است. مگر جنگ چهارم که دقیق هم نیست که راه انداختند جنگ غرب با دنیای اسلام مگر نگفتند برای استحکام و تسبیت ایدئولوژی امریکایی است. یعنی ما می‌خواهیم قرع کنیم آن ارزش‌ها را ببریم. یک قارعه می‌شود این جنگی که راه می‌اندازند. این قارعه است دیگر. می‌آید ایمان‌ها را بکوبد جایش یک نظام ارزشی باطل بیاورد. حتی شده با یک ترس و وحشت و رعبی که ایجاد می‌کند و تعادل‌ها را به هم می‌ریزد. ناامنی ایجاد می‌کند. خب این قارعه‌ها را ببینید. یک دستگاه اینطرف است یک دستگاه آنطرف است. شمشیر امیرالمومنین قارعه است. حالا در نهج البلاغه ببینید تهدید‌هایی که نسبت به معاویه می‌کند می‌گوید با این شمشیر من که و که را کشتم و با همین شمشیر دارم می‌آیم. این قارعه است یعنی می‌کوبید. این ضرب شصت ذوالفقار امیرالمومنین به هم می‌زند نظام فکری و ارزشی آنها را. می‌شود قارعه. انقلاب اسلامی قارعه است. پنج به علاوه یک یک طرف ما هم یک طرف. این می‌شود قارعه. می‌کوبد آن طرف را. ارزش هایش را به هم می‌ریزد. ببینید اگر شما دو جریان ببینید. یکی بر محور شیطان. آن نظام ارزشی و استحکام خودش را دارد. یک طرف هم بر محور نبی اکرم. این دستگاه باطل است این حق است. هر دو هم ترازو و میزان دارند. یک آدم‌هایی در اینجا هستند یک آدم‌هایی آنجا هستند. یک آدم‌ها محور ترازویشان نبی اکرم است. گاهی هم غلط وزن می‌کنند توبه می‌کنند. یک عده‌ای محور ترازویشان ابلیس است گاهی هم اینطرف وزن می‌کنند و عمل خوبی انجام می‌دهند. یک عده‌ای هم هستند که منافق هستند و محوری انتخاب نمی‌کنند. آن‌ها هم محورشان باطل است. این دسته بندی را نگاه کنیم. خدای متعال می‌فرماید که ما این دنیا را باطل خلق نکردیم « لَوْ أَرَدْنَا أَن نَّتَّخِذَ لَهْوًا لَّاتَّخَذْنَاهُ مِن لَّدُنَّا إِن كُنَّا فَاعِلِينَ» (انبیاء/17) اگر می‌خواستیم بازیگری کنیم خودمان بازیگری برای خودمان درست می‌کردیم. متناسب با خودمان بازیگری درست می‌کردیم. چرا نظام را حق درست کنیم اجازه دهیم ابلیس و اولیای طاقوت بیایند قد علم کنند. ما نظام حق به پا کنیم. عالم حق به پا کنیم ذره اش را حق حرکت می‌کند. یک سلول از مدار خودش خارج بشود می‌شود سرطان. آنوقت عالم حق را بدهیم دست این‌ها بازی کنند. خدایا این بازی شیطان چیست هزاران ساله؟ می‌فرماید « كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّـهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْكُثُ فِي الْأَرْضِ كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ» (رعد/ 17) خدا باطل را با حق می‌کوبد. از اساس ویرانش می‌کند این جریان باطل را. جنگ‌های احد و بدر را توضیح می‌دهد می‌فرماید که «لِيَمِيزَ اللَّـهُ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعًا فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ أُولَـئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ» (انفال/ 37) این درگیری جریان حق و باطل حق را یک طرف متراکم می‌کند. باطل هم یک طرف. باطل در موطن خودش قرار می‌گیرد حق در موطن خودش. این درگیری برای ابتلا و امتحان است. این درگیری برای این است که حق و باطل از هم تشخیص داده شوند و جبهه حق به خلوص برسد. در جنگ احد یکی حق و باطل جدا می‌شوند. « وَلِيَبْتَلِيَ اللَّـهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ وَلِيُمَحِّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللَّـهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ» (آل عمران/ 154) ما فی القلوب را خدا خالص می‌کند. پس ببینید این قارعه‌ای که می‌آید فقط قارعه ظاهری نیست. قلوب و ارزش‌ها را به هم می‌ریزد. این دو دستگاه که با هم درگیر می‌شوند آن دستگاهی که خدا آن را به باطل می‌کند حق است. نبی اکرم قارعه عالم است. او را به دستگاه ابلیس می‌کند و نابود می‌کند. نظام ارزشی اش به هم می‌ریزد. این که برای خودش ارزش و ثبات داشت و همه سر جای خودشان بودند یک دفعه می‌بینید کل دستگاه ابلیس می‌شود مثل ملخ‌هایی که ضربه خورده اند. وقتی قارعه می‌شود امیرالمومنین در آن حدیث نورانی که هم میزان الاعمال است هم قارعه است. سنگینی همه خوبی‌های عالم به او بر می‌گردد. او عبد مطلق است. وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین وزن همه‌ی عالم است.
شریعتی: تجلی و اوجش را می‌توانیم اصل ظهور بگیریم.
حاج آقا میرباقری: اصل ظهور یک قارعه است یک قارعه هم قیامت است. یعنی امیرالمومنین قارعه است. کل توازن دستگاه شیطان به هم می‌ریزد. زیر و رو می‌شود. حالا نگاه کنید این قارعه‌ها را ببینید. آدم‌هایی که خیلی برای خودشان وزین دارند راه می‌روند و قدم هایش را روی حساب بر می‌دارند. کوچک می‌شمارد و مراقب است قدم بزرگی برندارد. یک دفعه یک بمبی می‌زنند. در بمباران‌ها من دیده بودم. کفشش را می‌گذارد و می‌دود. یک آدمی هم می‌بینی در بمباران آرام نشسته گوشه‌ای و دارد ذکر می‌گوید. یک کسی هم در بمباران حواسش به دیگران است. اصلا نترسیده و از خودش غافل نشده دارد می‌بیند چه کسی زمین خورد برم کمکش کنم بغلش را بگیرم. قارعه قیامت وقتی می‌آید یک عده‌ای بیچاره می‌شوند. مست به نظر می‌آیند. « يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُم بِسُكَارَى وَلَـكِنَّ عَذَابَ اللَّـهِ شَدِيدٌ» (حج/2) وقتی آن قارعه می‌آید یک عده هم آرام نشسته اند یک عده هم حواسشان به دیگران است که دست دیگران را بگیرند. امیرالمومنین واقعا قارعه است. کل دستگاه ابلیس با استحکامش که اصلا استحکام منظومه شمسی در مقابل استحکام دستگاه امیرالمومنین چیزی به حساب نمی‌آید. همه‌ی استحکام منظومه شمسی و کهکشان ما و نظام کیهانی ما همه‌ی استحکامش مال سماء اول است. کل سماوات از نور حضرت خلق شده. استحکام او پای استحکام عالم است. حالا یک کسی که میزانش ابلیس بوده و اولیا طاقوت بوده با فراعنه وزن می‌کرده وقتی خود او وزنش را از دست می‌دهد چه چیزی برایش می‌ماند. هیچ چیز. دیگر دور و بری هایش چه وزنی دارند. وقتی تهدیدش می‌کنند رضاخان را خودش وزنش را از دست می‌دهد. همین آدمی که قلدری می‌کرد می‌شود موش. خب دیگران که وزنشان را از او گرفته اند هیچ می‌شوند. سبک وزن می‌شوند. یعنی میزانشان سبک است اصلا. ترازو در عالم وزن ندارد. یک وزن خیالی بود. ذاحق بود. اعتباری بود. توهمی بود. وزنی نداشت ابلیس. خدای متعال امدادش کرد برای امتحان یک دستگاهی درست کرد. این که قرآن می‌فرماید « مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (عنکبوت/41) آنهایی که ولی شان غیر از خداست. عنکبوت برای خودش خانه درست می‌کند.‌ای کاش می‌فهمیدند سست تر از خانه عنکبوت نداریم. کل نظام ارزشی ابلیس و استحکامش و نظام حقوقی و کیفریش و جنگ‌ها و صلح هایش. مگر قدرت‌ها این را نمی‌گویند. می‌گویند این کشور از موازین تخلف کرد بهش حمله کنید. کل جنگ و تهدید نظام حقوقی شان خانه عنکبوت است. این عنکبوت نشسته شکار می‌کند خیال می‌کند محور عالم است. غذای سالش و زمستانش را تامین می‌کند. آن کسی که از بیرون نگاه می‌کند می‌بیند چه بیچاره‌ای ست تار تنیده دور خودش. یک پروانه نگاه می‌کند می‌گوید این زندگی ست تو داری. یک عقاب نگاه می‌کند تو زندگی ست برای خودت درست کرده ای؟ در یک تار نشسته‌ای دور می‌زنی و پشه می‌گیری؟ کل دستگاه فراعنه أَوْهَنَ الْبُيُوتِ است. ولی کسی که ولیش خداست که می‌شود نبی اکرم. امیرالمومنین. بعد ما ولیمان خداست «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» (مائده/55) ولی ما خداست یعنی چه. ولی ما رسول ائمه است. این آدم زیر بیت الولایه زیر چتر محکم است. آن موقعی که این ضربه می‌خورد آنها که سبک هستند می‌شوند مثل ملخ پراکنده کوه هایشان پنبه می‌شود در قیامت. کوه هایشان فرعون می‌شود پنبه‌ی زده شده هیچ چیز برایش نمی‌ماند. بقیه که به او بندند چه می‌شود. دیده اید زمینی که سنگینی اش به کوه هاست اگر کوه‌ها نباشد متلاتم می‌شود اگر این کوه نباشد چه می‌شود. ببینید وقتی آن کوه در دستگاه ابلیس متلاشی می‌شود بقیه می‌شوند ملخ و پروانه‌های پراکنده. قارعه کیست؟ قارعه نبی اکرم است. دستگاه نبی اکرم را می‌زنند. آن کوه‌ها آن دستگاه‌ها آن هیبت‌ها همه از بین می‌رود. دیدید من آدم دیده ام استادی داشته ایم بیمار شد تا حد موت ما رفتیم دیدنش می‌گفت همه نگرانی ام این است که بعد از من دست از راه بردارید. این هدف زمین بماند. در مرز موت. یک آدم هم بیمار می‌شود. همه‌ی زندگی اش عوض می‌شود. مسیر زندگی اش را عوض می‌کند. پیداست موازینش سبک بوده و با یک قارعه موازینش به هم خورده است. آن طرف موازینش را سنگین انتخاب کرده. قارعه یک موقعی قارعه دنیاست. فراعنه هم یک وقتی قارعه که می‌آید راهشان را عوض نمی‌کنند. صدام را ببینید. همین صدام را آخر از چاه در می‌آورند. فرق مسلم را با ابن زیاد ببینید. مسلم وقتی به او حمله می‌کنند از خانه می‌آید بیرون طوری درگیر می‌شود مرتب می‌گویند لشگر بفرست. می‌گویند آقا یک نفر است می‌گوید نه آقا مسلم است. همین ابن زیاد وقتی گیر می‌کند در لشگر ابراهیم لباس زنانه می‌پوشد و فرار می‌کند. چه قدر موازین فرق می‌کند. آنها از او می‌ترسند. مسلم را گرفته اند این‌ها از مسلم می‌ترسند. با این که مسلم در زنجیر بود.
شریعتی: چون معیار و معبود و محبوبش خیلی محکم است.
حاج آقا میرباقری: روز عاشورا داریم بعضی‌ها تا گودی قتلگاه می‌آمدند حضرت نگاه می‌کرد عقب می‌رفتند. از نگاه حضرت می‌ترسیدند اما حضرت از شمشیر‌های همه شان نمی‌ترسید. سنگینی‌ها سنگینی‌هایی است که خدا در این عالم قرار داده است برای امتحان. به دستگاه باطل هم وزن توهمی داده. وقتی ضربه خورد. می‌گوید ما که برای بازی دنیا را خلق نکردیم. این بساز بازی را به هم می‌زنیم. کل فراعنه با هم در جهنم همه شان بی وزن هستند و در حال سقوط هستند. فرعون‌هایی که وزنه‌ای بودند دارند سقوط می‌کنند. این بی وزنی برای کجاست. یک بحث می‌ماند. رابطه‌ی این بزم و عیش. انشاالله در فرصت دیگری تقدیم می‌کنیم.
شریعتی: ببینیم چه قدر فرصت داریم انشاالله برمی‌گردیم در بخش دوم انشاالله همراهتان خواهیم بود. صفحه 54 مصحف شریف را با هم تلاوت می‌کنیم. بسیار تشکر می‌کنم از حاج آقا میرباقری عزیزمان نکات خوب و دقیقی را شنیدیم و ممنون از همراهی شما. صفحه 54 مصحف شریف را تلاوت می‌کنیم بر می‌گردیم انشاالله همراه شما خواهیم بود. آیات 30 تا 37 سوره مبارکه آل عمران.
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَّا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُّحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِن سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ وَاللَّـهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ ﴿٣٠﴾ قُلْ إِن كُنتُمْ تُحِبُّونَ اللَّـهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّـهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّـهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ ﴿٣١﴾ قُلْ أَطِيعُوا اللَّـهَ وَالرَّسُولَ فَإِن تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّـهَ لَا يُحِبُّ الْكَافِرِينَ ﴿٣٢﴾ إِنَّ اللَّـهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ ﴿٣٣﴾ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ وَاللَّـهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ ﴿٣٤﴾ إِذْ قَالَتِ امْرَأَتُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّي نَذَرْتُ لَكَ مَا فِي بَطْنِي مُحَرَّرًا فَتَقَبَّلْ مِنِّي إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ ﴿٣٥﴾ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُهَا أُنثَى وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنثَى وَإِنِّي سَمَّيْتُهَا مَرْيَمَ وَإِنِّي أُعِيذُهَا بِكَ وَذُرِّيَّتَهَا مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيمِ ﴿٣٦﴾ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَكَفَّلَهَا زَكَرِيَّا كُلَّمَا دَخَلَ عَلَيْهَا زَكَرِيَّا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِندَهَا رِزْقًا قَالَ يَا مَرْيَمُ أَنَّى لَكِ هَـذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللَّـهِ إِنَّ اللَّـهَ يَرْزُقُ مَن يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ ﴿٣٧﴾
روزى كه هر كس آنچه را از كار نيك انجام داده و آنچه را از كار زشت مرتكب شده حاضر شده مى‏يابد ، و آرزو مى‏كند كه اى كاش ميان او و كارهاى زشتش زمان دور و درازى فاصله بود . خدا شما را از [عذاب] خود برحذر مى‏دارد ؛ البته خدا به بندگان مهربان است .«30» بگو : اگر خدا را دوست داريد ، پس مرا پيروى كنيد تا خدا هم شما را دوست بدارد ، و گناهانتان را بيامرزد ؛ و خدا بسيار آمرزنده و مهربان است .«31» بگو : از خدا و پيامبر اطاعت كنيد . چنانچه روى گردانيدند [بدانند كه] يقيناً خدا كافران را دوست ندارد .«32» بى‏ترديد خدا آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را [به خاطر شايستگى‏هاى ويژه‏اى كه در آنان بود] بر جهانيان برگزيد .«33» فرزندانى [از آنان را برگزيد] كه [از نظر پاكى ، تقوا ، درستى و راستى] برخى از [آنان از نسل] برخى ديگرند ؛ و خدا شنوا و داناست .«34» [ياد كنيد [هنگامى كه همسر عمران گفت : اى پروردگار من ! براى تو نذر كردم كه آنچه را در شكم خود دارم] براى خدمت خانه تو از ولايت و سرپرستى من] آزاد باشد ، بنابراين از من بپذير ؛ يقيناً تو شنوا و دانايى .«35» زمانى كه او را زاييد ، گفت : اى پروردگارم! من دختر زاييدم . و خدا به آنچه او زاييد داناتر بود؛ و آن پسر [كه زاييدن او را آرزو داشت، در كرامت و عظمت و ارزش و شخصيت] مانند اين دختر نيست ؛ [پس در مقام نام گذاريش گفت :] البته من نامش را «مريم» نهادم، و او و فرزندانش را از [خطرات مهلك و وسوسه‏هاى بنيان برانداز] شيطان رانده شده به پناه تو مى‏آورم .«36» پس پرودگارش او را به صورتى نيك پذيرفت ، و به طرز نيكويى نشو و نما داد، و زكريا را كفيلِ [رشد و تربيت معنوى] او قرار داد. هر زمان كه زكريا در محراب [عبادت] بر او وارد مى‏شد ، رزق ويژه‏اى نزدش مى‏يافت . [روزى در كمال شگفتى] گفت : اى مريم ! اين رزق ويژه براى تو از كجاست؟!گفت: از سوى خداست، يقيناً خدا هر كس را بخواهد، رزق بى‏حساب مى‏دهد .«37»
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
شریعتی: خیلی خوشحالیم که همراه شما و در کنار شما هستیم خیلی تا پایان فرصت نداریم. وقت در اختیار شما حاج آقا میرباقری کمتر از سه دقیقه.
حاج آقا میرباقری: روایاتی ذیل این بحث میزان هست که قول می‌دهم هفته‌ی بعد بخوانیم. یکی هم نسبت بین نوع عیش انسان با این ثقل میزان است. اگر کسی میزانش میزان ولایت امیرالمومنین و ولایت الله بود عیش چگونه می‌شود. اگر ولایت ابلیس بود عیش چگونه می‌شد. اگر ولایت ابلیس بود عیشش چگونه بود. رابطه عیش و نحوه عیش و زندگی انسان لذت و رنجش چگونه می‌شود. این دو را انشاالله جلسه بعد خدمت شما تقدیم می‌کنیم و بعد هم یک بحث دیگر می‌ماند که انشاالله بحث قارعه را یک مقداری توضیح بدهیم که می‌بینید اشکال ندارد شما قارعه را از آن ستاره‌ی دنباله دار هم معنا کنید که می‌کوبد به زمین تا اینکه امیرالمومنین که کل دستگاه باطل را ، بحث زمین و این کوه نیست. یک دستگاهی است که وسعتش خیلی بیشتر از منظومه شمسی است. هم دستگاه نبی اکرم وسعت دارد هم دستگاه ابلیس. بیان این درگیری و ظهور این درگیری در قیامت ظهور توحید و کفر و ظهور درگیری نبی اکرم و ابلیس و درگیری نبی اکرم با اولیا طاقوت در این سوره توضیح داده می‌شود. از زاویه میزان و عیش.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group