94-09-28-حجت الاسلام و المسلمين میرباقری - تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: تفسیر سور جزء سی قرآن کریم
كارشناس: حجت الاسلام و المسلمين میرباقری
تاريخ پخش: 94/09/28
بسم الله الر حمن الر حیم و صلی الله و علی محمد و آله الطاهرین
و عمر شیشه عطر است، پس نمیماند *** پرنده تا به ابد در قفس نمیماند
مگو که خاطرت از حرف من مکدر شد *** که روی آینه جای نفس نمیماند
طلای اصل و بدل آنچنان یکی شده اند *** که عشق جز به هوای هوس نمیماند
مرا چه دوست چه دشمن ز دست او برهان *** که این طبیب به فریادرس نمیماند
من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم *** قطار منتظر هیچ کس نمیماند
شریعتی: سلام میگویم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان خیلی خوش آمدید. آرزو میکنم در هر کجا که هستید تنتان سالم باشد و قلبتان سلیم. حاج آقا میرباقری سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا میرباقری: بسم الله الر حمن الر حیم خدمت شما و همه بینندگان عزیز و همکاران گرامی تان عرض ادب و سلام و احترام دارم.
شریعتی: خدا را شکر میکنم. در جلسه گذشته در بحث تفسیر سوره قارعه نکات خیلی خوبی را شنیدیم و خیلی استفاده کردیم. حاج آقا میرباقری وعده دادند که معانی عمیق تر این سوره را انشاالله در این هفته بیان کنند و ما بی صبرانه مشتاقیم که بحث امروز شان را بشنویم.
حاج آقا میرباقری: اعوذ بالله من الشیطان الرجیم اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَدَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا. وَهَبْ لَنا رَأفَتَهُ وَ رَحْمَتَهُ وَ دُعائَهُ وَ خَیْرَهُ ما نَنالُ بِهِ سَعَةً مِنْ رَحْمَتِکَ وَ فَوْزاً عِنْدَکَ. سورهی قارعه را دو جلسه بحث کردیم تقریبا بحثهای عمدهای شده باقیماندهای مانده عرض میکنم ترجمهی سوره «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ الْقَارِعَةُ، مَا الْقَارِعَةُ وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْقَارِعَةُ، يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ، وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنفُوشِ، فَأَمَّا مَن ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ، فَهُوَ فِي عِيشَةٍ رَّاضِيَةٍ، وَأَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ، فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا هِيَهْ، نَارٌ حَامِيَةٌ» عرض کردیم این آیات نورانی این سوره ناظر به وقایعی هستند که قرب صحنهی قیامت اتفاق میافتند صحبت از قارعهای کوبندهای است که با آن کوبیدن اتفاقی میافتد «يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ» مردم مثل پروانههایی میشوند که بی هدف پرواز میکنند و کوهها مثل پشمهای رنگی زده شده منتشر میشوند پراکنده میشوند بعد میفرماید در این صحنه مردم دو دسته میشوند یک عده موازینشان سنگین است یک عده موازینشان سبک آنهایی که موازینشان سنگین است در یک عیش مورد پسند عیش راضیهای هستند و آنهایی که موازینشان سبک است چنین انسانی در آن شرایط «فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ» است مادر او پناهگاه او هاویه است «نَارٌ حَامِيَةٌ» یک آتش سوزان است این ترجمهی خیلی ابتدایی سوره است در این سوره چند چیز را باید بحث کرد یکی قارعه که مقصود از این قارعه چیست «الْقَارِعَةُ، مَا الْقَارِعَةُ» یک امر عظیمی است آن قدر عظیم است که خدای متعال میفرماید چه میدانی که چیست این قارعه کوبندهی خیلی سنگینی است در نتیجه مردم میشوند مثل پروانهها ملخهای پراکندهای که بی هدف حرکت میکنند و مثل کوههایی که از پشم زده شده درست شده باشند کوهها این طوری میشوند این قارعه چیست؟ دوم این که این موازین چه هستند که بعد از این که این اتفاق میافتد مردم موازینشان یک عده سنگین است یک عده موازینشان سبک است و سوم نسبت بین ثقل موازین و عیش پسندیده و راضی و خفت موازین که اگر کسی موازینش سبک شد طبیعتا پناهگاهش میشود آتش چه نسبتی است بین ثقل موازین و عیش راضیه و خفت موازین و آن عذاب یک مقداری باید خود هاویه و حامیه را ترجمه بکنیم که در آیات و روایات بحث شده است دو مطلب را عرض کردیم در مورد قارعه بحث کردیم که این قارعه از یک برخورد فیزیکی تفسیر شده که یک ستارهی دنباله داری است که با زمین برخورد میکند و وضعیت کرهی زمین تغییر میکند تا قارعه حضرت علی میفرماید اَنَا القَارِعَة کوبنده من هستم قارعه مفهوم بسیار وسیعی دارد در این سوره مقداری بحث شد دوم نسبت به موازین هم بحث کردیم که همهی ما در درون خودمان یک موازینی داریم که با آن موازین عمل میکنیم میسنجیم انتخاب میکنیم سر هر دو راهی که قرار میگیریم حتی یک لیوان آب که میخواهیم بخوریم میسنجیم که بخوریم یا نخوریم آدم اگر روزه باشد نمیخورد یا در شرایط خاص ممکن است آدم ترجیح بدهد این آب را نخورد از یک لیوان آب خوردن تا اقدامات و کارهای بزرگ ما که انجام میدهیم بر اساس موازینی که در درون ما است سنجش میکنیم میسنجیم به آن میزانها و شاخصها تشخیص میدهیم این کار خوب است یا بد است در تمام دو راهیها این موازین است این موازین یک قسمت عمده اش موازین فطری است که خدا در درون ما قرار داده که خوب و بد را میفهمیم «فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا» (شمس/ 8) یک قسمت از این موازین در تربیت اجتماعی و تاریخی به انسان منتقل میشود لذا اگر انسان در جامعهی مومنین زندگی بکند موازینش با جامعهی کفار دو میشود آنها موازینی دارند مومنین هم یک موازین دیگری دارند نکتهی دیگری که در مورد موازین عرض کردیم این است که موازین در حقیقت حب و بغضها میل و نفرتها و ایمان و کفر انسان هستند انسان حالات قلبی دارد این حالات قلبی انسان است که مبنای سنجش است انسان با خلقیات و حالات و حب و بغضش میسنجد و انتخاب میکند این حب و بغضها هم یا حب و بغض خدای متعال و دشمنان است یا بالعکس انسان دنیا و اولیای طاغوت را انتخاب میکند یا حب نبی اکرم و اهل بیت و انبیا است یا حب جبههی مقابل است محور محبت انسان محبت به خدا و اولیای خدا یا دنیا است این تفسیر پیدا میکند هم در دستگاه مومنین یک نظام حبی پیدا میشود هم در دستگاه کفار با همین محبت هایشان با همین میل و نفرت هایشان میسنجند ترازو میکنند لذا موازین انسان برمیگردد به آن نظام محبت و حب و بغضی که دارد ترازوی ما اوست با او میسنجیم با محبوب حقیقی مان همه چیز را میسنجیم این تعبیری بود که عرض کردیم در قیامت یک دستگاه کفار دستگاه ابلیس یک نظامی درست میکند که در این نظام اخلاقی درست میشود حساسیتهایی درست میشود میل و نفرتهایی پیدا میشود زیبا شناسی درست میشود موازینی درست میشود ارزش گذاری میکنند با آن زندگی میکنند گاهی این نظام تاریخی شیطانی هم میشود که در آن یک تمدن درست میشود «قَالَ رَبِّ بِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر/ 39) تزئین میکند اغوا میکند بعد این نظامی که درست شده استحکامش به شدت همان روحی ولاتش است هم دستگاه حق استحکامش به شدت روحی انبیا و اولیا است به پرستش خدای متعال است هم دستگاه باطل شدتش به شدت روحی ولاتشان است آنها هم یک شدت روانی به دنیا دارند شدت تعلقشان به دنیا شدت نفس پرستی شان حولشان یک جامعه تمدن نظام ارزشی درست میکنند آدمها در این دو نظام ارزشی که زندگی میکنند دائم دارند ترازو میکنند با این ترازوها زندگی میکنند یک قارعهای در روز قیامت پیدا میشود میخورد به این دستگاه باطل موازین این دستگاه را به هم میریزد کل این نظام تعلقی که درست شده این متلاشی میشود حالا چه اتفاقی میافتد؟ آدمها در این شرایط دو نوع هستند یک دسته هستند موازینشان سنگین است وقتی آن قارعه میآید تا قبل از آن قارعه موازین باطل هم ممکن است برای خودشان یک حساب و کتابی داشته باشند عنکبوت هم خانهای درست میکند خیال میکند خیلی خانه اش محکم است قرآن میفرماید «مَثَلُ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّـهِ أَوْلِيَاءَ كَمَثَلِ الْعَنكَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَيْتًا وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُيُوتِ لَبَيْتُ الْعَنكَبُوتِ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ» (عنکبوت/ 41) آنهایی که غیر خدا برای خودشان ولی میگیرند زیر چتر او زندگی میکنند مثل عنکبوتی است که خانهای برای خودش درست کرده سست ترین خانهها همین خانهی عنکبوت است وقتی تار را شما پاک میکنید چطوری عنکبوت سقوط میکند عنکبوتهایی که در شبکهای برای خودشان زندگی میکردند خیلی هم آن را محکم میدانستند شکار هم میکردند سقوط میکنند پس آن دستگاه اصلا به هم میخورد دستگاه شیطان لذا تفسیر ممکن است این باشد قارعهای که برخورد میکند با کل دستگاه باطل امام حق و ولی حق است کل این دستگاه به هم میریزد مفصل اینها را توضیح دادیم من تکرار نمیکنم بعد از این که این قارعه اتفاق افتاد و این موازین به هم ریخت موازین باطل انسانها دو دسته میشوند یک عدهای ثقل میزان دارند یک عدهای خفت میزان آنهایی ثقل میزان دارند که موازینشان موازین حق است آنهایی که میزانشان حب خدا حب اولیا و انبیا و اوصیاء خدا است جامعه شان حول انبیا است روحشان حول انبیا طواف میکند قبله شان خدای متعال و کعبه شان انبیا و اولیا میزانشان سنگین است وقتی هم عالم بساطش در قیامت تغییر میکند میزان اینها تغییر نمیکند اینهایی که میزانشان سنگین است زندگی شان زندگی راضی است و آنها در جهنم و عذاب اند آنهایی که میزانشان سبک است نسبت بین ثقل میزان و عیش را میخواستم عرض بکنم یکی از مهم ترین شاخصهایی که برای یک زندگی مورد پسند است امنیت است امنیت روانی امنیت روحی است که انسان احساس امنیت بکند و در آن شرایط ممکن است در شرایط عادی که بساط شیطنت امداد میشود و برپا است و دستگاه شیطان هم در آن یک احساس امنیت نسبی احساس شود یعنی الآن ببینید برای ایجاد امنیت یک تلاشهایی میشود بعضی هایش هم موفق بوده قابل تقدیر هم است در مقابل مخاطرات طبیعی و مخاطرات اجتماعی و مخاطرات روحی یک تکیه گاههایی درست میکنند فرض کنید مثلا در مقابل حادثهای به نام زلزله سعی میکنند شهر امن بسازند که در مقابل هشت ریشتر زلزله هم مقاومت میکند این یک امنیت نسبی است ولی نا امنیهایی که ما را تهدید میکنند خیلی بزرگ تر از این عواملی هستند که این طوری بشود کنترلشان کرد. یا فرض بکنید در مقابل دشمن بیرونی که ما را تهدید میکند یک قوهی دفاعیهای آماده میکنیم که این قوای دفاعی ما امنیتی است یا در مقابل نفوذ اطلاعاتی دشمن یک دستگاه ضد اطلاعات درست میکنیم که یک امنیت نسبی برای ما ایجاد میکند ولی نا امنیهایی که در عالم است خیلی بیشتر از اینها است و یکی اش مثلا ساده ترینش مرگ است وقتی این اضطراب میآید همهی فضای امنی که برای خودمان درست کردیم اصلا به درد نمیخورد تا آدمی که است و در عوالم بعدی او صحنههای عظیمی که کل منظومهی شمسی در معرض تلاشی قرار میگیرد «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» (تکویر/ 1) آن جا که دیگر این بساط امینیتی که درست کردیم کار از آن ساخته نیست در همین دنیا حتی در همین دنیا هم امنیت پایدار با این عوامل درست نمیشود یک موقعی عرض کردم آدمی که محبوب هایش محبوبهای فانی هستند این دائم نا امن است چرا؟ به خاطر این که دو تحول در عالم است من متحول هستم محبوب هایم هم متحول هستند هم بهار رفتنی است هم من رفتنی هستم یا من زودتر از بهار جدا میشوم یا بهار زودتر از من یا من زودتر از این مال جدا میشوم یا این مال از من وقتی محبوب انسان محبوب زائل و فانی است و تحول ما و تحول طبیعت ما را از هم جدا میکند در فرض کنار محبوب بودن مان نا امن هستیم چون امنیت این است که انسان محبوب هایش برایش فراهم باشند آن چه که مورد نفرت اوست و از او پرهیز میکند در معرض آنها قرار نگیرد این آدم امن است محبوب هایش فراهم مخاطرات دور آن چه از آن نگران است از او دور است آن چه محبوب اوست برایش فراهم است اگر محبوبهای ما محبوبهای کوچک و فانی شدند این محبوبها در همان حالی که ما در کنارشان هستیم ما را نا امن میکنند به خاطر این که این محبوب کوچک نمیتواند با من بماند آدم در بهار نگران پاییز است نه این که در پاییز غصه میخورد از اول بهار آدمی که چهار فصل را میبیند اول بهار که زنگ طبیعت را میزنند آدم نگران پایان بهار است در جوانی اش نگران پیری است نه این که وقتی پیر شد غصه میخورد جوانی رفت چون میداند این جوانی رفتنی است پس کنار محبوبهایی که محبوبهای آفل اند امنیت فراهم نمیشود حالا ما یک نظام تعلقاتی درست کردیم با محبوبهای خودمان داریم زندگی میکنیم در دستگاهی که برای ما تزیین شده یک چیزهایی زینت داده شده دوستشان میداریم وقتی کل این محبوبها به هم میخورد پیداست چه اتفاقی میافتد آنهایی که آن جا میزان هایشان سنگین است با دستگاه حق جور است آن میزانها دیگر به هم نمیخورد لذا آن جمعیت آنها در امنیت هستند آیات زیادی در قرآن است که بحث از فزع اکبر قیامت و آن سختی سنگین میکند در همان سختی سنگین میفرماید یک عدهای در امان هستند. خدای متعال داستان قیامت را که میگوید «وَيَوْمَ يُنفَخُ فِي الصُّورِ فَفَزِعَ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَمَن فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَن شَاءَ اللَّـهُ وَكُلٌّ أَتَوْهُ دَاخِرِينَ» (نمل/ 87) همه به فزع و ترس و خوف مبتلا میشوند الا عدهای که خدای متعال ارادهی خاص در باب آنها دارد وقتی در صور دمیده میشود نه فقط ما همه حتی اهل سماوات هم به فزع و خوف دچار میشوند مضطرب میشوند اما یک عده هستند که «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِّنْهَا وَهُم مِّن فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُونَ» نمل/ 89) یک حسنهای است که آن جا آدم باید با خودش ببرد آن حسنه است که مانع فزع قیامت است کسی این حسنه را با خودش بیاورد مزدش بهتر از عملش و آورده اش است و از فرع روز قیامت هم در امان است و این حسنه در روایات در کافی است فرمودند الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَایَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَیْت (کافی، ج 1، ص 185) معرفت ما محبت ما وادی ایمن است او است که آدم را از فزع قیامت نجات میدهد کسی که در وادی محبت است اصلا متوجه این فزع و این خطر نمیشود همه در مخاطره اند او آرام است یک عدهای هم با خودشان سیئه میآورند آنها به رو در آتش جهنم میافتند ببینید جز عمل خودتان چیز دیگری مزد میدهند؟ نه عمل خودتان است سیئهای که با خودتان آورده اید فرمود اَلسَّیئةُ إنکَارِ الوِلَایَة وَ بُغضُنَا أهلُ البیت (همان) انکار ولایت و بغض ما اهل بیت سیئهای است که باعث میشود موازین به هم بخورد پس در صحنهی قیامت آن چیزی که ما را از فرع اکبر نجات میدهد همان وادی ولایت و حب ما است که موازین ما همین هستند کسی که میزانش حب خدا و حب اولیاء خدا است و با آن همهی عالم را ترازو کرده این میزان میزان سنگینی است سختیهای قیامت هم اصلا او را نمیگیرد این حدیثی را من از بزرگی شنیدم جستجو هم نکردم پیدا نکردم ولی مثل هم باشد ضرب المثل خوبی است که طوفان نوح وقتی فروکش کرد دیدند پیرزنی بانوی محترمی آرام نشست گفتند چه خبر است مگر نفهمیدی سیل آمد گفت من فقط دیدم تنورم نمیزده یعنی خدا وقتی بخواهد حفظ بکند در طوفان شدید و سیل آدم را حفظ میکند این آیه در مورد قیامت است میفرماید اهل جهنم «لَهُمْ فِيهَا زَفِيرٌ وَهُمْ فِيهَا لَا يَسْمَعُونَ» (انبیاء/ 100) یک نالهها و سر و صدایی دارند و آن جا این قدر سر و صدا بلند است که نمیشنوند غوغای جهنم است میفرماید در همان صحنه آنهایی که حسنهایی سبقت گرفته از ناحیهی ما یک خیری برای آنها در تقدیر گرفتیم از گذشته آنها از این جهنم دور شده اند آن صدای جهنم را هم نمیشنوند این قدر دور هستند بی خبر هستند از این جهنم این جهنم و سر و صدایشان که جهنم این قدر شلوغ است که سر و صدای هم دیگر را نمیشنوند اصلا حصیصش را هم نمیشنوند در آن چه میخواهند و اشتها دارند همیشگی و مخلد هستند آن فزع اکبر قیامت اصلا اینها را محزون نمیکند آن فزعی که سماواتیها هم به خوف میافتند و نگران میشوند اینها اصلا محزون نیستند ملائکه با آنها ملاقات میکنند میگویند روزی که به شما وعده داده بود همین روز است پس یکی از مهم ترین عواملی که عیش انسان عیش خوبی باشد امنیت است لذا این صحنه که صحنهی قبل از قیامت است و قارعه پیش میآید فضا فضای نا امنی است شاهدش هم یک دعایی دارد مرحوم سید طاووس نقل کرده به نام دعای امان یک فرازهایی دارد تقریبا شبیه مناجات مسجد کوفهی حضرت امیر است اَسئَلُکَ الاَمَان اَلاَمَان یَا کَرِیم از تو من امنیت میخواهم یَومَ یَکُونَ النَّاس کَالفَرَاشِ المُبثُوث یکی از صحنههای سنگین قیامت که ناامنی گسترده میشود این صحنه است در این صحنه اگر کسی در امان بود یکی از شاخصهای عیش راضیه است آنهایی که موازینشان ثقیل است یعنی محبت خدا و اولیا خدا را دارند و همه چیز را با او سنجیدند هر چه میخواستند انتخاب بکنند با امر و نهی خدا با فرمان خدا با میزان خدا با شریعت با ولایت الله با محبت خدا سنجیده اند اینها روز قیامت میزانشان سنگین است وقتی میزان محبتشان سنگین است آنهایی که با خودشان این محبت را میآوردند در وادی ایمن هستند پس این یکی از شاخصهایی است که با ثقل میزان است یک نکتهی دیگری هم در مورد عیش میگویم موازین ما آن حالات روحی ما هستند آدم بخیل وقتی میسنجد با بخل خودش میسنجد میگوید این بخشش بد است آدم سخی ترازویش سخاوت است میگوید باید بدهی دیگران را هم تشویق میکند به بخشش دو دهش آدم بخیل دیگران را هم منع میکند پس ترازوهای آدم اوصافشان است آدم زاهد در دنیا وقتی میخواهد بسنجد همهی دنیا در نظرش قیمتی ندارد آدمی که راغب به دنیا است ترازویش با دنیا است پس صفات انسان یکی از مهم ترین ترازوهای انسان است یک موقعی اگر نظر مبارکتان باشد در شرح حدیث عقل و جهل عرض کردم که دو نکته را در مورد صفات روحی عرض کردم یکی این که صفات حمیده اصلش مال نبی اکرم است خدای متعال این جنود را به نبی اکرم داده توکل یقین رضا صبر هر کسی به اندازهای که به حب نبی اکرم و ولایت نبی اکرم و اهل بیتش میرسد به این صفات میرسد ترازوهایش اوصافش حالاتش با حالات نبی اکرم در عالم هماهنگ میشود این میزان ثقیل میزان نبی اکرم است که با محبت خدا سنگین شده از آن ثقل میزان میآید در وجود انسان موازین ما هم میشود موازین نبی اکرم در عالم موازین ما میشود موازین ثقیل پس موازین ما حب و بغضهای ما صفات ما هستند که این صفات اولا از نبی اکرم هستند دوم این را عرض کردیم که گوهر همهی صفات حمیده سجده در مقابل خداوند متعال خشوع او و حب اوست چون در حدیث عقل گفتیم عقل کارش سجده در مقابل خدای متعال است نبی اکرم سجده کردند خشوع کردند ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ (کافی، ج 1، ص 10) تحت فرمان بود خدای متعال به او قوای رحمانی داد و جنود و لشکر داد که با آن بندگی بکند و بندگی خدا را گسترش بدهد توکل یقین صبر رضا ایمان قوای نبی اکرم هستند که با این قوا عالم را به توحید دعوت میکند عالم را به بندگی خدا میبرد آنهایی که تبعیت از نبی اکرم میکنند هم صفات روحی نبی اکرم هم حب نبی اکرم که محور این صفات است در آنها تجلی میکند و خشوع و خضوع در مقابل خدای متعال لذا اخلاق کریمه سه لایه دارد لایهی اولش صفات است تواضع و خشوع و توکل و یقین و صبر است لایهی دوم حب نبی اکرم و تولی به نبی اکرم و تبری از دشمنان است لایهی باطنی ترش سجده در مقابل خدای متعال یعنی حب خدای متعال حب نبی اکرم میشود تبدیل به صفات حمیده و موازین عدل از این طرف هم استکبار در مقابل خدای متعال و تولی به شیطان و اولیاء طاغوت تبدیل میشود به صفات رذیله شیطان هم صفات جهل را دارد آن صفات رذیله را منتشر میکنند آنهایی که تحت ولایتش میروند قلوبشان را ظلمانی میکند به صفات خودش موازینشان میشود موازین ظلمانی پس موازین انسان همان صفات کریمه یا صفات رذیله اش هستند که تحت تولی و تبری شکل میگیرند لذا اصل میزان در وجود انسان آن حب اش است اگر حب خدا و اولیاء خدا است صفات کریمه در او پیدا میشود اگر استکبار در مقابل خدای متعال و حب دنیا و اولیاء طاغوت است صفات ظلمانی در او پیدا میشود ترازوهایش صفات رذیله هستند این وقتی ترازوها روشن شد نکتهی دوم که میخواهم عرض بکنم این است لذت انسان از صفاتش است آدم بخیل از چه لذت میبرد؟ از بخلش از جمع کردن مال جمع میکند لذت میبرد آدم سخی این طوری نیست آدم سخی وقتی سر سفره اش مینشینند لذت میبرد از این که سر سفره اش میخورند آدم زاهد در دنیا از آمدن دنیا لذت نمیبرد حضرت فرمود فَأَمَّا اَلزَّاهِدُ فَقَدْ خَرَجَتِ اَلْأَحْزَانُ وَ اَلْأَفْرَاحُ مِنْ قَلْبِهِ (کافی، ج 5، ص 565) دنیا را به او بدهی خوشحال نمیشود از او هم بگیری غصه نمیخورد کسی که حب خدا را دارد یک قدم به خدا نزدیک شود لذت میبرد آن کسی که حب دنیا را دارد چطور؟ دنیا گیرش میآید خوشحال میشود دنیا را از دست میدهد غصه میخورد پس لذت و رنجهای ما تابع صفات روحی مان هستند تابع حب و بغضهای ما هستند تابع ترازوهایمان هستند ترازو هم شد یا ترازوی رحمانی یا ترازوی شیطانی انسان یا از دستگاه شیطان لذت میبرد یا از دستگاه نبی اکرم کسی که در دستگاه نبی اکرم است در واقع همهی رزقش از دست نبی اکرم میرسد و غرق در لذت از این رزق است رزقش نورانی است حیات طیبه است این صفاتش از صفات نورانی نبی اکرم که در وجودش تجلی کرده از این صفات لذت میبرد لذا کسی که در وادی ولایت نبی اکرم است در وادی ولایت الله است در وادی ولایت حضرت علی است با امام زمان زندگی میکند این مهمان صفات امام زمان است یعنی خوب که دقت بکنید هر کسی از ولی خودش لذت میبرد «اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا» (بقره/ 257) خدا ولایت میکند این ولایت رزق میدهد رزقهای نورانی لذت میبرد عمق لذت لذت از حضور حضرت حق است هر چه انسان میزانش دقیق تر باشد آنهایی که به حب خالص میرسند فقط از حضور او لذت میبرند حتی در بهشت هم لذتشان از نعمتها به خاطر این است که سفرهی خدا است کسی که موازینش موازین ثقیه است موازین عرض کردیم موازینش صفات حب و بغض انسان ترازوی آدم است آدم با چیز دیگری ترازو نمیکند این صفات اگر تجلی صفات نبی اکرم بود ثقل نبی اکرم در وجود آدم هم میآید محور ثقل عالم نبی اکرم است لذا این روایت را داریم که فَأَمَّا مَنْ ثَقُلَتْ مَوازِينُهُ فهو أمير المؤمنين فَهُوَ فِي عِيشَةٍ راضِيَةٍ (البرهان فى تفسير القرآن، ج5، ص741) در روایات تفسیر شده در کتاب مناقب ابن شهر آشوب است از وجود مقدس امام باقر و امام صادق در ضمن این آیه فرمود آن کسی که ثقل میزان حقیقی دارد ترازویش سنگین است هر چه را وزن کرده با خدا وزن کرده امیرالمومنین است عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ (امالی صدوق، ص 89) دور حق میچرخیده حق هم دور حضرت علی او هر چیزی را وزن بکند با خدا وزن میکند ترازویش خدا است مَسُوس فِی ذَاتِ الله (کنز العمال، ج 11، ص 621) آن وقت ثقل همهی عالم به اوست دوستانش چون دور او هستند و صفات او در آنها تجلی میکند ترازوهایشان تابع ترازوی حضرت علی است موازینشان میشود موازین ثقیل راضِيَةٍ وَ أَمَّا مَنْ خَفَّتْ مَوازِينُهُ و أنكر ولاية علي (عليه السلام) فَأُمُّهُ هاوِيَةٌ فهي النار (البرهان فی تفسیر القرآن، ج 5، ص 741) منکر حضرت میشود موازینش سبک میشود چون دیگر با آن موازین در عالم کار نمیکند کسی که نبی اکرم را قبول ندارد با موازین نبی اکرم ترازو نمیکند عالم را دین ترازو است کسی که نبی اکرم را میگذارد کنار دیگر با دین نبی اکرم ترازو میکند این را حضرت گفتند خوب است بد است بخور نخور این را دوست بدار میگوید به من چه هر چه گفته العیاذ بالله برای خودش گفته برای خودش موازین دیگر درست میکند الآن در دنیای مدرن چه کار میکنند؟ موازین انبیا را کنار گذاشتند یک موازین دیگری را برای خودشان درست کردند مدعی هم هستند خیلی موازین خوبی است اشکال ندارد مادامی که این بساط شیطانی به پا است این موازین کار میکند و یک عیشی است اما وقتی این موازین به هم خورد اینها از بین میرود. بعضی مدعی شده اند که جهنمیان هم در جهنم لذت میبرند عذاب هم که گفته اند از مادهی عذب است از مادهی گوارایی است لذت میبرند با ظواهر قرآن که قطعا این حرفها نمیسازد با عقل هم نمیسازد مبدا لذت انسان صفاتش است انسانی که بخیل است از ندادن لذت میبرد لذا اگر همین را دنبال بکنیم میگوید این صفات رذیله است در جهنم از اطراف خودش لذت میبرد منتها لذت از رذائل و ظلمت میبرد مومن لذت از نور میبرد و او هم لذت میبرد ولی او لذت میبرد همان طور که در این دنیا لذت میبرد ولی این طوری نیست چون دو نکته وجود دارد یکی این که اگر آدم همهی صفاتش را میتوانست تغییر بدهد همهی مطلوباتش دست خودش بود هر چه دلش میخواست مطلوبهای خودش را تغییر میداد بله ممکن بود بگویید این آدم را در جهنم هم ببرند مطلوب خودش را تغییر میدهد خودش را با جهنم جور میکند از جهنم لذت میبرد حیوانهایی که رنگ خودشان را با محیط یکی میکنند دل خودش را با جهنم یکی میکند مینشیند قلیان میکشد لذت میبرد ولی این طوری نیست فطرت الله لذتی لا تبدیل خلق الله خدای متعال در ما طلبهای بزرگی گذاشته یک موازین سنگینی گذاشته آنها را ما نمیتوانیم تغییر بدهیم بله از یک جایی به بعد میتوانیم طبق هوسمان میزان درست بکنیم برویم تخت ولایت اولیاء طاغوت موازین اجتماعی مان با موازین آنها درست شود ولی همهی موازین را نمیتوانیم تغییر بدهیم لذا در قیامت یکی از عذابهای سنگین این است «كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ» (مطففین/ 15) خدای متعال در ما حب خودش را گذاشته از این محبوب جدا هستیم رنج میبریم نمیشود رنج نبریم جهنمیان در این رنج هستند چون برخلاف فطرتشان عمل کردند آن جا که دار قرب نیست دار رحمت رحیمیهی خدا نیست پس این یکی دوم این که یک موقع آدم یک نظام ارزشی دستگاه کفر پیدا کرده لذت از دنیا میبرند بساط عیششان هم جور است دارند لذت میبرند درست است مدار لذتشان با مدار لذت مومنین و مدار دین و نبی اکرم و اهل بیت فرق میکند آنها با دین نبی اکرم کاملا فاصله گرفتند از یک چیزهایی لذت میبرند که کاملا خلاف موازین دین است ولی بساطشان به پا است ولی اگر قارعهای آمد این نظام را به هم ریخت فرض کنید اگر نظام سرمایه داری در عالم فروپاشی شود با یک ضربهی سنگین و انقلاب عظیم دیگر این بساط عیش آنهایی که در این نظام زندگی میکردند و خودشان را با این لذات عادت دادند باز هم بر پا خواهد بود؟ یا دیگر به هم میخورد؟ این بساط عیش به هم میخورد پس اولا یک فطرتی انسان دارد در جهنم که میرود این فطرت توحیدی اش است ولی در حجاب است رنج میبرد دوم این که حتی آن قسمتی از خلقیاتش هم که خودش تحت ولایت باطل درست کرده یک صفات رذیله برای خودش درست کرده تولی به شیطان پیدا کرده صفات ظلمانی شیطان تکبر حسد بخل حب دنیا آمده در دلش با این بساط شیطانی و عنکبوتی هم یک تار عنکبوتی درست کرده شکار میکند لذت میبرد عنکبوتها مگس شکار میکنند لذت میبرد قورمه درست میکند برای زمستان خودش برای پنجاه سال بعد خودش هم برنامه میریزد لذت هم میبرد نمیشود گفت که اهل کفر لذت نمیبرند این لذت هم رحمت رحمانیهی خدا است آنها را هم خدا محروم نکرده ولی وقتی این بساط به هم خورد آن قارعه آمد چه؟ بساط لذت به هم میخورد پس آنهایی که وقتی آن قارعه میآید آنهایی که یک دستگاهی درست کرده بودند غرق در ابتهاجات مادی بودند این دستگاه ابتهاج مادی به هم میخورد آنهایی که موازینشان همین است موازین درونی شان به هم نمیخورد همان دنیا را میپسندد از شهوات حیوانی لذت میبرد بساطش هم برایش جور نیست به هم ریخت کل دستگاه شیطان و نظام ارزشی که درست کرده و حول این نظام ارزشی تمدن درست کرده روح تمدن نظام ارزشی اش است فرهنگش است روح تمدن ولاتش هستند وقتی خود آن ولی در جهنم حبس میشود پس چه نسبتی است بین ثقل میزان میزان ثقیل یعنی میزانی که محورش حب خدا است محورش صفات کریمه است آدمی که موازینش صفات کریمه اند حب خدا و حب اولیاء خدا است و محورش نور و رحمت است عیشش هم عیش از همان صفات است او از بهشت عیش و لذت میبرد از محیط ولایت نبی اکرم لذت میبرد این محیط برقرار است اما شیطان در جهنم خودش در محاصره قرار میگیرد دیگر مثل این دنیا امداد نمیشد در عالم امتحان امداد میشد دستگاه درست کرده برای خودش تار عنکبوت زده ولو این که چیزی نیست یک کف روی آب است ولی آنهایی که عنکبوتی که در این کف و حباب زندگی میکند خیال میکند خبری است سلولی که در این حباب زندگی میکند خیال میکند خیلی مهم است ولی کلش حباب روی آب است میترکد از بین میرود «كَذَلِكَ يَضْرِبُ اللَّـهُ الْحَقَّ وَالْبَاطِلَ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاءً» (رعد/ 17) کلا از بین میرود این کف روی آب ولی آن کسی که موازینش موازین الهی است تازه اول موازین الهی است ظهور موازین الهی است «يَوْمَ هُم بَارِزُونَ» (غافر/ 16) روز حق است «وَنَضَعُ الْمَوَازِينَ الْقِسْطَ لِيَوْمِ الْقِيَامَةِ» (انبیا/ 47) در این شرایط آن کسی که موازینش سنگین است در این دستگاه روزی که موازین حق برقرار میشود این آدم دیگر در اوج لذت است چون لذتش از چیست؟ لذتش از صفات روحی اش است لذتش از فضای محیط ولایتش است لذتش از ولایت الله است این در عالم برقرار است ولی این لذتش از ولایت ابلیس و اولیاء طاغوت بود که به هم میخورد این اسباب قطع میشوند بعد محبتها تبدیل به نزاع میشود الاخلا یومود بعض عدو دوستان صمیمی با هم دشمن میشوند الا آنهایی که مدار خلّتشان تقوای الهی بوده محبت خدا بوده پایه اساس داشته پس خلاصه موازین قسط موازین ثقیل همان موازین حقی هستند که در قیامت برقرار میشود که توحید است و ولایت نبی اکرم و اهل بیت که میشود میزان عَلیٌ مِیزَان کسانی که همه چیز را با آن ترازو میکردند ترازوهایشان برقرار است آنهایی که ترازویشان با ابلیس بوده همه چیز را با ابلیس میسنجیدند به تعبیر حضرت علی در نهج البلاغه اتَّخَذُوا الشَّیْطانَ لِأمْرِهِمْ مِلاکاً (نهج البلاغه، خطبه 7) ملاکشان شیطان است یعنی هر چه میخواهد بسجند با دستگاه شیطان میسنجد در دستگاه شیطان قیمتها با دستگاه نبی اکرم فرق میکند چیزی که در دستگاه شیطان میلیاردی است در دستگاه نبی اکرم هیچ چیز وزن ندارد این موازین به هم میخورد ولی موازین درونی این آدم به هم نمیخورد ولی دستگاه بیرونی که این میزان و بیرون را با هم هماهنگ میکرد انتخاب میکرد بعد هم به لذات میرسید این دستگاه بیرونی متلاشی میشود فرمود أنَا القَارِعَة وقتی دستگاه ولی حق را به دستگاه ولی باطل بزنند «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ» (انبیا/ 18) حق را با باطل خدای متعال برخورد میدهد میکوبد باطل از بین میرود در آن شرایط آنهایی که موازینشان موازین باطل است موازین سبک است سنجش هایشان با یک شاخصهای بی قیمت است پیداست چیزی قیمت ندارند چون شاخص هایشان قیمت ندارد
شریعتی: خیلی ممنون صفحهی 68 را تلاوت میکنیم آیات 141 تا 148 سورهی مبارکهی آل عمران
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَلِيُمَحِّصَ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَيَمْحَقَ الْكَافِرِينَ ﴿١٤١﴾ أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّـهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ ﴿١٤٢﴾ وَلَقَدْ كُنتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنتُمْ تَنظُرُونَ ﴿١٤٣﴾ وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللَّـهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّـهُ الشَّاكِرِينَ ﴿١٤٤﴾ وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَن تَمُوتَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّـهِ كِتَابًا مُّؤَجَّلًا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الدُّنْيَا نُؤْتِهِ مِنْهَا وَمَن يُرِدْ ثَوَابَ الْآخِرَةِ نُؤْتِهِ مِنْهَا وَسَنَجْزِي الشَّاكِرِينَ ﴿١٤٥﴾ وَكَأَيِّن مِّن نَّبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ فَمَا وَهَنُوا لِمَا أَصَابَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ وَمَا ضَعُفُوا وَمَا اسْتَكَانُوا وَاللَّـهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ ﴿١٤٦﴾ وَمَا كَانَ قَوْلَهُمْ إِلَّا أَن قَالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِي أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ ﴿١٤٧﴾ فَآتَاهُمُ اللَّـهُ ثَوَابَ الدُّنْيَا وَحُسْنَ ثَوَابِ الْآخِرَةِ وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿١٤٨﴾
ترجمه:
و [نیز این پیروزیها و ناکامی ها] برای آن است که کسانی را که [از روی حقیقت] ایمان آورده اند [از عیوب و آلودگی ها] تصفیه و پاک کند، و کافران را نابود نماید. (۱۴۱) آیا پنداشته اید [با ایمانِ بدون عمل] وارد بهشت میشوید، در حالی که هنوز خدا کسانی از شما را که در راه خدا جهاد کرده اند وشکیبایان را [از دیگران] مشخص و معلوم نکرده است؟! (۱۴۲) و یقیناً شما [پس از آگاهی از درجات شُهدایِ بدر] مرگِ [در میدان جنگ] را پیش از رویارویی با آن سخت آرزو میکردید، و هنگامی که با آن روبرو شدید [به هراس افتادید و بدون هیچ اقدامی] به تماشای آن پرداختید!! (۱۴۳) و محمّد جز فرستاده ای از سوی خدا که پیش از او هم فرستادگانی [آمده و] گذشته اند، نیست. پس آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، [ایمان و عمل صالح را ترک میکنید و] به روش گذشتگان و نیاکان خود برمی گردید؟! و هر کس به روش گذشتگان خود برگردد، هیچ زیانی به خدا نمیرساند؛ و یقیناً خدا سپاس گزاران را پاداش میدهد. (۱۴۴) و هیچ کس جز به مشیّت و فرمان خدا نمیمیرد. سرنوشتی است مقرّر شده و هر که پاداش دنیا را بخواهد [اندکی از آن] به او میدهیم، و هر که خواستار پاداش آخرت باشد، او را از آن میبخشیم؛ و یقیناً سپاس گزاران را پاداش خواهیم داد. (۱۴۵) چه بسا پیامبرانی که انبوهی دانشمندانِ الهی مسلک [و کاملان در دینِ] به همراه او با دشمنان جنگیدند، پس در برابر آسیبهایی که در راه خدا به آنان رسید، سستی نکردند و ناتوان نشدند و [در برابر دشمن] سر تسلیم و فروتنی فرود نیاوردند؛ و خدا شکیبایان را دوست دارد. (۱۴۶) و سخن آنان [در گرما گرم و سختی جنگ] جز این نبود که گفتند: پروردگارا! گناهان ما و زیاده روی در کارمان را بر ما ببخش و قدم هایمان را استوار بدار و ما را بر گروه کافران یاری ده. (۱۴۷) پس خدا پاداش این دنیا و پاداش نیک آخرت را به آنان عطا فرمود؛ و خدا نیکوکاران را دوست دارد. (۱۴۸)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: امشب شب شهادت امام حسن عسکری است چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه بکنیم به روح آسمانی امام حسن عسکری. حاج آقای میرباقری وقت در اختیار شماست
حاج آقا میرباقری: بسم الله الرحمن الرحیم پس در مجموع ما دو سه نکته را اشاره کردیم البته در این زمینه روایات معارف فراوان است نکته این بود که ما مفهوم قارعه را یک مقداری توسعه دادیم که فقط قارعه را به معنی کوبندهای که یک کوبندهی فیزیکی است و جسم کرهی ارض را تحت تاثیر قرار میدهد و حوادث طبیعی است نبینیم بلکه ما یک دستگاه ابلیسی داریم یک دستگاه جدی است خدای متعال امدادش کرده و در عالم جایگاهی دارد حتی متصرف در نظام طبیعت است تمدن ساخته یک دستگاه تاریخی درست کرده یک قوارهای هم داریم که با اینها برخورد میکند این شواهد زیادی هم در قرآن و روایت دارد من دو نمونه را عرض میکنم یکی در سورهی مبارکهی رعد است خدای متعال بحث از قارعهای میکند نسبت به دستگاه کفار «وَلَا يَزَالُ الَّذِينَ كَفَرُوا تُصِيبُهُم بِمَا صَنَعُوا قَارِعَةٌ» (رعد/ 31) مادام این طوری است که کفار به خاطر کردههای خودشان قارعهای به آنها اصابت میکند یعنی کوبندهای دائم در معرض این کوبش الهی هستند یا اگر این قارعه به خودشان هم اصابت نکند به محیطی نزدیک به سرزمین و دیار آنها این حملهی الهی این کوبیدن الهی برخورد میکند که عبرتی برای آنها باشد تا وعدهی خدا برسد که پیروزی مطلب جبههی حق است تا قبل از آن پیروزی هم اینها رها نمیشوند دائم قارعههای الهی آنها را میکوبد دیده اید در دستگاه کفار قبل از رسیدن ظهور هم صدام با آن همه ابهت را باید از درون چاه در بیاورند قارعهی الهی نیست پس چیست؟ در تفسیر علی بن ابراهیم این آیه را معنا کرده از امام باقر علیه السلام فرمود وهی النقمة أو تحل قریبا من دارهم فتحل بقوم غیرهم فیرون ذلك ویسمعون به والذین حلت بهم عصاه كفار مثلهم ولا یتعظ بعضهم ببعض ولن یزالوا كذلك حتى یأتی وعد الله الذی وعد المؤمنین من النصر ویخزی الله الكافرین (بحارالانوار، ج 6، ص 55) به غیر آنها ولی نزدیک به آنها در معرض دید آنها اصابت میدهد میبینند آن عذاب را به آنها خبر آن عذاب میرسد آنها هم مثل آنها هستند یک دسته کافر دیگری هستند آنها عذاب میشوند موجب عبرت اینها میشود ولی عبرت هم نمیگیرند دائما خدای متعال اینها را رها نمیکند در این دنیا اگر رهایشان میکرد که خیلی بیش از این گردن فرازی میکردند یا خودشان یا قوم نزدیک به خودشان دائم مبتلا هستند با قارعهی الهی که همان کوبندهی فیزیکی نیست خدای متعال عذابها و نقمتهای الهی قارعه هستند به هم میزند بساطشان را فرمود وعدهی قطعی خدا میآید که پیروزی مومنین و ذلت دستگاه باطل است تا به آن نقطه هم نرسی دائما قارعههای الهی اینها را میکوبد پس قارعه مفهوم وسیعی دارد استعمالات زیادی هم در روایات و ادعیه دارد من این جا عرض نمیکنم نکتهی دوم این است که ما مفهوم موازین را یک مقداری ترجمه کردیم که موازین فقط به معنی این وزن کردن ثقل اجرام نیست که مثلا با میزان جاذبهی زمین بسنجیم ببینیم چند کیلو وزن دارد بلکه ما هر کاری انجام میدهیم دائم در حال انتخاب هستیم و موازین ما دارد کار میکند در واقع این موازین در درون قلب ما است فطرت ما عقل ما قلب ما موازین را خدا در اینها تعبیه کرده و البته در حال بسط هم است این قلب انسان ممکن است دائما در مسیر فطرت بسط پیدا بکند همهی موازینش موازین حقی خواهند بود ممکن است نه در قلب انسان شیطان دست ببرد موازین انسان را به هم بزند اگر انسان این موازین هم تحت دستگاه ولایت شکل میگیرند اگر انسان متولی نبی اکرم بود دائما موازینش موازین حقی است و بسط هم پیدا میکند یعنی شما در مثلا دورهی جوانی یک چیزهایی را میسنجید که در دورهی طفولیت نمیتوانید بسنجید اصلا در معرض سنجش شما نیست که انتخاب بکنید در آن حوزهی انتخاب نیستید فرض کنید شهادت را انتخاب بکنید یا ازدواج بکنید مال دورهی طفولیت نیست پس موازین انسان دائما موازین در حال گسترده شدن است این هم تابع دستگاه ولایت است میشود در دستگاه ولایت حق باشید دائما میزانها بر طبق فطرت است فطرت شکوفا میشود و میشود آدم برود در دستگاه باطل موازینش موازین باطل میشود سومین چیزی که عرض کردیم نسبت بین میزان و عیش بود که اگر میزان انسان میزان حقی بود عیش اش عیش برقرار و راضی است در آن صحنهای که دستگاه باطل به هم میخورد و اگر میزان هایش میزانهای حقی نبودند پناه گاهش آتش میشود یعنی همان چیزی که این آدم به آن تکیه میکرد آن را دوست میداشت اصل میزان انسان محبتش است و محبوب اصلی اش است آن کسی که به آن پناه میبرد همهی محبت هایش به محبت به او برمیگشت او میشود هاویه است که تکیه گاهش مأوایش ام اش مقصد مبدأش میشود آتش به خاطر این که آن چیزی که به آن تکیه میکرد و با محبتش کار میکرد آن النار عدو ولایت آل محمد باطنش همین آتش بود. حاویه را در روایت مفصل توضیح بدهیم که این سقوط دائمی است این آتش «وَمَن يُشْرِكْ بِاللَّـهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ» (حج/ 31) آدمی که شرک میورزد تکیه گاهش را از دست میدهد سقوط میکند سقوط آزاد است این آدمی که تکیه گاهش شیطان است وقتی موازینش هم زده میشود سقوط دائمی میکند