موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليهالسلام)
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 04/12/92
بسم الله الرحمن الرحيم
و صل الله علي محمدٍ و آله الطاهرين
از بس براي آمدنت دير مي شود *** آخر نگاه آينه هم پير مي شود
خواب هزار سالهي شبهاي انتظار *** کي با صداي سبز تو تعبير ميشود
بي تو غريب و شب زدهام، پس کي آفتاب *** از مشرق نگاه تو تکثير ميشود
لبريزم از تهاجم يکريز مبهمي *** بغضي که سخت بيتو نفس گير ميشود
مولاي من به حرمت آلالهها قسم *** بيتو دل از زمين و زمان سير ميشود
صبحي طلوع کن و بزن رنگ تازهاي *** براين غروب کهنه که دلگير ميشود
آقاي شريعتي: اللهم عجل لوليک الفرج. سلامعليکم و رحمة الله. سلام ميگويم به همهي بينندههاي خوبمان، خانمها و آقايان. خيلي خيلي خوش آمديد به سمت خداي امروز ما. آرزو ميکنم در هرکجا که هستيد انشاءالله تنتان سالم باشد و قلبتان سليم، و باغ ايمانتان آباد آباد. حاج آقاي عالي سلام عليکم و رحمة الله. خيلي خوش آمديد.
حاج آقاي عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي دوستان محترم بيننده سلام و عرض ادب دارم و خدمت شما هستم.
آقاي شريعتي: خيلي خوشحال هستيم كه خدمت شما هستيم. خدمت دوستان عزيز باز هم عرض کنم که از اين هفته انشاءالله همانطور که عرض کرديم روزهاي يكشنبه خدمت حاج آقاي عالي عزيز هستيم و روزهاي سهشنبه هم خدمت حاج آقاي حسيني قمي، و مشتاقان مباحث ايشان ميتوانند بحثهاي ايشان را روز سهشنبه دنبال کنند. در هر صورت خيلي خوشحال هستيم که در خدمت شما هستيم. سهشنبهي گذشته بود که اولين جلسهمان را با حاج آقاي عالي عزيز داشتيم. و چشماندازي که ايشان ترسيم کردند و قرار شد که از اين به بعد روزهايي که خدمت شما هستيم اين مباحث را بشنويم، يادي از امام عصر(عج) بود، ميدانم که خيلي از شما مشتاق هستيد که برنامهي امروز را ببينيد و بشنويد. ما خدمت شما هستيم و سراپا گوش هستيم.
حاج آقاي عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همينطور که فرموديد به هر حال قرار شد که موضوع بحث ما يادي از امام عصر(ع) باشد و اين حداقل چيزي است که در مباحثمان دنبال ميکنيم. هرچند که آن حداکثرش و آن اوج مباحث مربوط به امام زمان(ع) و امر ظهور حضرت آن موقعي است که ما به اضطرار حضرت برسيم. همانطور که در جلسهي قبل عرض کردم و يک مقداري هم به نظرم ميرسد که در اين جلسه از آن صحبت کنيم. آن چيزي که کارگشا و راهگشا است و کليد براي رفع موانع فرج و ظهور حضرت وليعصر(ع) را محقق ميکند، صرفاً علم و اطلاعات ما نسبت به ايشان نيست. حتي صرفاً معرفتهاي قلبي ما نيست. آن چيزي که کارگشا هست آن است که ما نسبت به او دردمند شويم و مضطر به او شويم. و آنها ما را ميرساند به اينکه ما بفهميم راه فقط اوست. دارو فقط اوست. راه نجات او هست و غير از او نيست. بيچارهي او و دردمند او شويم. تنها درمان اوست. اگر ما به چنين نقطهاي برسيم، طبق همان آيهي اضطرار که در سورهي نمل، آيهي 61 خداوند متعال فرمود، خداوند جواب شخص مضطر را ميدهد. «أَمَّنْ يُجيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) گرفتاري، گرهها، و مشکلاتشان را رفع ميکند «وَ يَجْعَلُكُمْ خُلَفاءَ الْأَرْضِ» و شما را جانشينان در زمين قرار ميدهد. بنابراين آن چيزي که کارگشا است، اوست و در غير اين صورت حرکتي در انسان ايجاد نميشود. صرف علم تنها و معرفت تنها، بدون آن دردمندي شور و گرمي و حرکت و تلاش را براي انسان نميآورد. نيازي را بايد آدم در خودش حس کند تا به سمت او برود و حرکت کند.
شما نگاه کنيد همانطور که جلسهي قبل عرض کردم شيطان حتي شهود داشت، يعني عالم بالا را ميديد. اما چون نيازي در خودش نميديد که در مقابل ولي خدا خضوع کند، در مقابل انسان کامل و در مقابل آدم، خضوع کند، از اين جهت خودش را مستغني ميديد روي همان استکباري که داشت، وقتي خداوند متعال ملائکه را امر به سجده کرد، شيطان هم در زمرهي آنها بود، در روايت هست که شيطان عرض کرد خدايا، مرا از اين سجده معارف کن، تو را آنچنان عبادتي ميکنم که احدي اينگونه تو را عبادت نکرده است. خداوند متعال فرمود: من احتياج به عبادت تو ندارم. «إِنَّمَا أُرِيدُ أَنْ أُعْبَدَ مِنْ حَيْثُ أُرِيدُ لَا مِنْ حَيْثُ تُرِيد» (بحارالانوار/ج11/ص141) من ميخواهم از آن راهي که من تعيين کردم، شما بياييد. راه فقط اين است. بقيه چاه است. راهي که من تعيين کردم اين است. و شيطان زير بار خضوع در مقابل ولي خدا نرفت و لذا رجم شد. با وجود شهود عوالم بالا چون نيازي در خودش نديد، اضطراري به ولي خدا نديد، از اين جهت نتوانست استفادهاي کند، و بلکه از مسير قرب خدا دور شد. پس بنابراين کارگشا و نقطهي کليدي تمام اين مباحث مهدويت و مسألهي ظهور رسيدن به آن اضطرار و دردمندي نسبت به امام زمان(ع) است.
من يک نکتهاي را خدمت شما عرض کنم. نه فقط اضطرار و نياز حرکتي را در ما به سمت او ايجاد ميکند، بلکه هرجا اضطرار باشد در هر بعدي از ابعاد دين، اضطرار و نياز ما ببينيم، بدانيم که او چه خلأيي را از ما پر ميکند، چه نيازي از ما را برطرف مي کند، نسبت به او حرکت بيشتري خواهيم داشت. نسبت به او توجه بيشتري خواهيم داشت. شما نگاه کنيد، مثلاً واجباتي که خداوند متعال در دين گذاشته است، تمام واجبات استثناء و نقاط اضطرار ما هستند. يعني چيزهايي هستند که ما به آنها مضطر هستيم، و در مسير ابديت به آنها نياز داريم و هيچ چيز جاي آنها را پر نميکند. نه هيچ واجبي جاي واجب ديگر را ميگيرد و جايگزين ميشود، نه هيچ چيز ديگري جاي واجبي را ميگيرد. به عنوان مثال فرض کنيد نماز. نماز چيزي است که به حد ضرورت و وجوب رسيده است. ما به آن مضطر هستيم اگر ميخواهيم شخصيت معنوي خودمان را بسازيم، اگر ميخواهيم براي خودمان شخصيت بهشتي درست کنيم، مجبور هستيم که نماز را در زندگيمان داشته باشيم. نه روزه جاي نماز را ميگيرد، نه امر به معروف و نهي از منکر جاي نماز را ميگيرد، و نه هيچ واجب ديگري، يا مستحب ديگري جاي نماز را ميگيرد.
آقاي شريعتي: حتي اگر اين احترام را نفهميم و متوجه نشويم.
حاج آقاي عالي: قطعاً اينطور است ولي اگر بفهميم و متوجه شويم، با توجه بيشتري به سمت نماز ميرويم. اقبال بيشتري به سمتش خواهيم داشت. آدم از لحظه لحظهاش استفاده ميکند. مثل اعضاي بدن، چشم جاي گوش را نميگيرد، کار آن را نميکند. گوش جاي دست را نميگيرد. دست جاي معده را نميگيرد. هر کدام از اينها يک کارکردي دارند. يک خاصيتي دارند. هيچکدام جايگزين ديگري نميشود. واجبات يعني اموري که به سر حد وجوب و اضطرار به ضرورت رسيدند که اگر کسي بخواهد براي خودش شخصيت بهشتي درست کند و به قرب خدا برسد، ضرورت دارد بايد باشد. اينها واجبات الهي است. شما نگاه کنيد در روايتي هست ابن مسعود که از اصحاب پيغمبر بود، دير به نماز پيغمبر رسيد. مقداري از نماز پيغمبر گذشته بود. بعد که نماز تمام شد خدمت آقا رسيد و عرض کرد: يا رسول الله! اگر اين مقداري که از من فوت شده است، به جايش مثلاً يک انفاقي کنم، مثلاً يک بنده آزاد کنم، جاي او را ميگيرد؟ پيغمبر فرمود: نه! گفت: اگر دو تا بنده آزاد کنم؟ پيغمبر فرمود: نه! حضرت فرمود: اگر تمام ثروت دنيا را بدهي، جاي اين مقداري که از نماز تو فوت شده است را نميگيرد. چون انفاق يک خاصيتي دارد که جاي نماز را نميگيرد. کمااينکه نماز هم جاي انفاق را نميگيرد. اينها هر کدام کارکرد و خاصيت خودشان را دارند.
يک روايتي هست از امام صادق(ع) که خيلي روايت قابل توجهي است. من خاطرم هست که در مباحث ياد مرگ و مباحث آخرت که خدمت دوستان بوديم، اين روايت را آنجا به مناسبتي خوانده بودم. اجازه ميخواهم برگرديم و يکبار ديگر اين روايت را با اين ديدي که الآن ميخواهيم ببينيم که واجبات هرکدامشان چه کاري دارند که هيچ جايگزين و بديلي ندارند، با اين ديد به اين روايت نگاه کنيم. خيلي روايت قابل توجهي است.
امام صادق(ع) فرمود: «إِذَا مَاتَ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ دَخَلَ مَعَهُ فِي قَبْرِهِ سِتَّةُ صُوَرٍ» (بحارالانوار/ج6/ص234) وقتي شخص از دنيا ميرود و وارد قبر و عالم برزخ ميشود، شش تا صورت مثالي، نوراني و زيبا با اين مؤمن وارد قبر ميشوند، وارد آن منزلگاه برزخياش ميشوند که يکي از اين شش صورت از همه زيباتر و نورانيتر است. آنکه از همه نورانيتر و زيباتر است، بالاي سر او ميايستد. آن پنج صورت ديگر پنج طرف او را ميگيرند. يکي سمت راست، يکي سمت چپ، يکي جلو، و يکي پشت سر و يکي هم پايين پا. اين شش صورت خودشان را معرفي ميکنند. آنکه سمت راست اين شخص مؤمن هست، ميگويد: من نماز هستم. نمازهايي که در دنيا ميخوانيم. سمت چپ ميگويد: من زکات هستم. آن انفاقات مالي که ميکردي. آنکه پيش رو هست، ميگويد: من روزهي تو هستم. روزههايي که ميگرفتي. حالا به اين شکل درآمدند. آنکه پشت سر است ميگويد: من حج عمرهي تو هستم. آنکه پايين پا هست ميگويد: من آن احسانها و خوبيهايي هستم که تو به مؤمنين و به ديگران ميکردي. دستگيريهايي که از ديگران ميکردي. اين پنج صورت از آنکه از همه زيباتر و نورانيتر است که بالاي سر هست ميپرسند تو که هستي که از همه زيباتر هستي؟ او ميگويد: «أَنَا الْوَلَايَةُ لِآلِ مُحَمَّدٍ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِينَ» من آن ولايت اهلبيت هستم که بالاي سر هستم. من تقاضا ميکنم از اين روايت زود نگذريد.
ببينيد اين شش جهتي که اين اعمال ما در دنيا به شکلهاي آخرتي آمدند اطراف ما را گرفتند، شش جهت جغرافيايي نيست که همين سمت راست و سمت چپي که الآن ما برايمان مرسوم است. اين نيست! اين کنايه از يک مطلبي است. سمت راست کنايه از آن قسمت خوبيها، معنويات، دين، مقدسات، اين امور خوب است. يمين! سمت چپ کنايه از بديها، آلودگيها، گناهان است. که اگر خاطر شريف شما باشد ميگفتيم که در ملائکه يکي ملک سمت راستي است، يعني آن ملکي است که اعمال خوب را مينويسد، سمت راست کنايه از آن سمت ميمنت است. و سمت چپ کنايه از آن سمت شوم است و ملکي که سمت چپ است اعمال بد است. اصحاب اليمين که به اصحاب الميمنه هم تعبير شده است، يعني اصحابي که مبارک هستند. اصحاب الشمال يا اصحاب المشئمه آنهايي که شوم و بدکار هستند. پس سمت راست و چپ يعني آن خطراتي که از سمت راست ما ميآيد، نماز ميايستد و جلوي آن خطرات را ميگيرد. زکات سمت چپ ما و آن خطراتي که از سمت چپ ميآيد. جلوي ما و پيش روي ما يعني آن چيزهايي که آمال و آرزوهاي هرکسي است. ببينيد آمال و آرزوهاي هرکسي پيش رويش است. آدم آرزوهايي در آينده دارد. در عالم دنيا آرزوهايي دارد که از اين ناحيه ميتواند ضربهها و آسيبهايي به آن وارد شود. گاهي مواقع آرزوهاي دراز باعث غفلت از آخرت ميشود. گاهي از مواقع آرزوهاي طولاني باعث وابستگي شديد به دنيا و تعلق به دنيا ميشود. گاهي مواقع باعث بخل ميشود. من براي اينکه به آن آرزو برسم، تنگ دست ميشوم و ديگر هرجايي خرج نميکنم. پس بنابراين پيش رو اشاره از آمال و آرزوهاست. پشت سر يعني آن چيزي که انسان پشت سر ميگذارد و در عالم آخرت ميرود. فرزندان، مال، مال و فرزندان را آدم پشت سر ميگذارد و ميرود. آسيبهايي از ناحيهي پشت سر ميتواند بر آدم وارد شود. يعني از ناحيهي مال و فرزندان! آنها ميتواند براي آدم فتنه شود. پايين پا اشاره از آن چيزهايي است که از ناحيهي زمين، از ناحيهي دنيا، بلاها و آسيبهايي که از اين ناحيه بر آدم وارد ميشود که آدم دارد روي دنيا زندگي ميکند، آسيبهايي که وارد ميشود، مثلاً فرض کنيد فقر، قرض، مرض، گرفتاريهاي دنيوي و چيزهايي که در دنيا لازمهي زندگي دنيايي است. بالاي سر هم اشاره به خداوند متعال است که از طرف خدا ميتواند دست عنايت روي سر کسي باشد، ميتواند آسيب وارد شود. آسيبي که از طرف خدا وارد ميشود، البته خدا که آسيب نميزند. ما کاري ميکنيم که دست عنايت برداشته شود و آسيبي که از بالا بيايد شک و شبهه در دين است. قساوت قلب است. يا خداي نکرده کفر است. وقتي که شخص وارد عالم آخرت ميشود، که عالم آخرت باطن عالم دنيا است. هر اتفاقي که در دنيا رخ داده به شکل ديگري دارد در آخرت رخ ميدهد. به شکل ديگري براي ما متمثل ميشود، شش عمل ما در دنيا ميآيند به شکلهاي زيبا شش جهت را که ميشود آسيبپذير باشد، ميگيرد. يعني اينها در دنيا آسيبهاي شش طرف را ميگرفتند. يعني نماز شما که سمت راست است، آن آسيبهايي که از خوبيها و مقدسات ميتوانست به تو وارد ميشود، يعني فرض کنيد به عنوان مثال ممکن است کسي دچار ريا شود در مسائل معنوي، در خوبيهايش. ممکن است کسي دچار افراط و تفريط شود، دچار وسواس شود. دچار يک سري امور، يعني از ناحيهي خدا، دين، مقدسات، از اين ناحيه خوبيها دچار يک آفتهايي شود. نماز جلوي آن آفتها را ميگيرد. هرچه نماز پاکيزهتر و بهتر باشد، جلوي اين آسيبها را بيشتر ميگيرد. در عالم آخرت نمود اين است. به ما نشان ميدهند. و الا در همين دنيا، نمازي که در اين دنياست، آسيبهايي از سمت راست، يعني از ناحيهي خوبيها بر ما وارد ميشود، جلويش را ميگيرد. زکات آن آسيبهايي که از ناحيهي آلودگيها، شهوات، گناهان، بر آدم ميتواند وارد شود، جلويش را ميگيرد. روزه يک سپري در مقابل آدم است که آن آسيبهايي که از ناحيهي آمال و آرزوها ميتواند بر آدم وارد شود، جلويش را ميگيرد. حج و عمره از پشت سر آن آسيبهايي که از ناحيهي مال و فرزندان که آدم پشت سر ميگذارد و ميرود. از آن ناحيه بر آدم وارد ميشود، جلويش را ميگيرد. احسانها و خوبيهايي که آدم به مؤمنين کرده و دست کسي را گرفته است، خيري به کسي رسانده است، اينها آسيبهايي است که از پايين به انسان وارد ميشود، از پايين يعني آفات دنيوي، فقر و قرض و مرض و گرفتاريها و امثال اينها ميتواند به جان آدم آسيب بزند و به روح آدم بزند، جلويش را ميگيرد. البته اين پنج عمل تحت اشراف ولايت است. ولايت بالاي سر است. اين پنج عملي که خاصيت دارند و آسيبهايي از پنج جهت را ميگيرند، تا وقتي است که تحت ولايت هستند. تا وقتي است که آدم ولايت دارد. دست عنايت خدا روي سرش است والا اگر خداي نکرده کسي ولايت را از دست داد، آن دست عنايت حق، وقتي که از کنار رفت، آنوقت ديگر آسيبها از بالا هم ميآيد دچار شک و شبهه و قساوت قلب و حتي کفر ميشود. و آنوقت ديگر اين اعمالش هم ديگر خاصيتي نخواهد داشت. اين اعمال تا وقتي که تحت ولايت است، آن ولايت از همه کارکردش بيشتر است. نورانيتر و زيباتر هست.
اگر کسي ولايت داشت، ولي نماز نداشت، خوب آن آسيبهاي سمت راست از سمت خوبيها بر او وارد ميشود و هيچ چيز هم جايگزين او نيست. اگر نماز داشت، زکات نداشت، از ناحيهي سمت چپ، در دنيا آسيبهايي بر او وارد ميشود. آفتي به دينش ميرسد، از ناحيهي بديها و آلودگيها و همينطور. اين است که اگر آدم بفهمد، علاوه بر خاصيتهاي بسيار زيادي که نماز و روزه و حج و اين اعمال دارد، هرکدام اين خاصيتها را هم دارند. هرکدام جلوي يکسري از بلاها را از طرفي ميگيرند که فقط آن عمل جلوي آن بلا را از آن طرف ميگيرد. هيچ عمل ديگري جايگزين آن نيست. آنوقت اين آدم اگر باور داشته باشد، ميداند که خلأ نماز را هيچ چيز ديگري پر نميکند. من مضطر به او هستم. براي من ضرورت دارد. لذا قربي که واجبات براي انسان ميآورد، خلأيي که اگر انسان واجبات را انجام بدهد، پر ميشود، مستحبات را ميتواند پر کند. واجبات يک قربي براي آدم ميآورد، يک شخصيتي براي آدم درست ميکند که مستحبات در آن حد نميتواند. قرب فرايض بيشتر از قرب نوافل است.
من ميخواهم اين را عرض کنم. اگر ما به اين درک برسيم، درک نيازمان، که چقدر به اين اعمال واجب نياز داريم، آنوقت آدم ديگر اين اعمال را پشت گوش مياندازد؟ تنبلي ميکند؟ اين اعمال را سرسري انجام ميدهد؟ يا خداي نکرده اصلاً در انجامش کوتاهي ميکند يا اينکه وقتي بداني که تنها دواي درد او براي اينکه جلوي يکسري از آسيبهاي روحي را بگيرد، همين نماز است. همين روزه است. همين زکات است.
آقاي شريعتي: انشاءالله ميرسد به آنجايي که اين خلأ را ميتواند حس کند و اين منفذ را و از آن ناحيه آسيبپذير ميشود.
حاج آقاي عالي: آنهايي که اين مسائل را ميفهمند، نه فقط واجبات، حتي توسعه ميدهند. ميتوانند که هر کدام از مستحبات، اعمال خير هرکدام يک چيزي هستند و خاصيتي دارند که جايگزين آن چيز ديگري نيست. لذا گاهي اگر يک چيزي را از دست بدهند، عزايشان است. اينکه شما ميبينيد بعضي از خوبان اگر نماز شب نميخواندند گريه ميکردند، تا چه برسد به اينکه نمازشان قضا شود. نماز واجبشان! اين را يک بلا براي خودشان ميدانستند. يک عذاب ميدانستند. روز مصيبت خودشان ميدانستند.
يک دانشجويي در دفترچهي خاطراتش خيلي زيبا نوشته بود. آفرين بر اين دانشجو! نوشته بود در تاريخ فلان روز يک نماز صبح از من قضا شد. اين بلايي بود که امسال بر من وارد شد. چقدر قشنگ است. اينکه در زندگي حضرت امام (رض) ميگويند: ايشان از جوانيهايش اهل تهجد و نماز شب بود. اگر يک نماز شب از ايشان فوت ميشد، مينشست گريه ميکرد. ميدانستند که اينها چيست که...
مرا در اين ظلمات که رهنمايي کرد نياز نيمه شبي و گريهي سحري
خدا مرحوم آيت الله اراکي را رحمت کند. ببينيد اگر ما اضطرارمان به اين کارهاي خوب را بفهميم، آنوقت از هيچ کدام آنها سرسري عبور نميکنيم. واجبات که جاي خود دارد. مرحوم آيت الله اراکي که رضوان خدا بر اين سلمان زمان ما باد، ايشان ميفرمودند که: در نجف يک حاج شيخ عبدالله گلپايگاني بود از بهترين شاگردان مرجع بزرگ نجف، آخوند خراساني. اين حاج شيخ عبدالله گلپايگاني از دنيا رفت. يکي از خوبان ايشان را در خواب ديد و از او پرسيد، بعد از مرگ تو چه اتفاقي افتاد؟ گفت: وقتي من از دنيا رفتم، ملائکه براي سؤال از من آمدند. به من گفتند: تو با خودت چه چيزي اين طرف آوردي؟ من گفتم که درس و بحث و خدمات علمي و تحقيقاتي که داشتم و شاگردهايي که تربيت کردم و اينها. يک ايراداتي و اشکالاتي را کردند. من نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه آوردي؟ گفتم: خوب نماز و روزه و عبادات و اين کارها. گفتند: از تو توقعي بيش از اين و بهتر از اين بود در اين کارهايي که انجام دادي. نتوانستم جواب ايشان را بدهم. گفتند: خوب ديگر چه آوردي؟ گفتم: توسل و زيارت و اشک و روضه رفتنها و اينها. گفتند: کساني که کمتر از تو بودند، بيشتر از تو اين کارها را کردند. بيشتر از تو اين کارها را انجام دادند. ديگر چه آوردي؟ من گفتم: ديگر چيزي ندارم. ديگر چيزي نياوردم. گفت:
چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست که خدمتي بسزا بر نيامد از دستم
من چيزي ندارم. گفتند: نه، يک چيزي داري. يک گوهر گرانبهايي پيش ما داري. من گفتم: من گوهر گرانبها خبر ندارم. ملائکه گفتند: نه، چرا داري. گفتند: يک موقعي يک تعدادي از همشهريهاي شما از گلپايگان به نجف براي زيارت اميرالمؤمنين آمدند، مهمان تو شدند. شب تو براي پذيرايي از آنها پولي نداشتي. آمدي بيرون براي اينکه از يکي از تجار قرض بگيري، پايت در تاريکي به يک چيزي خورد و خيلي درد آمد و خون افتاد. از رفتن عاجز شدي، نشستي. با ناراحتي گفتي: خدايا اين چه وضعي است؟ ما که وضعيت علميمان در اين حد است، اينقدر کار کرديم بايد اينقدر از جهت مالي ضعيف باشيم؟ يک حالت گلهاي کرد، بعد خودت يک مرتبه در ذهنت اين آمد که اينها مهمانهاي اميرالمؤمنين هستند، با خودشان برکت آوردند. پذيرايي از اينها براي آدم سعادت است. اين چه حرفي است که ميزني. اين فکر در ذهنت آمد و الحمدلله گفتي. آن الحمدلله که گفتي و آن فکر و نيتي که در ذهنت آمد، آن گوهر گرانبهايي است که پيش ما داري و برزخ تو را راه مياندازد.
گاهي آنهايي که ميفهميدند، ميفهميدند هر عمل خيري چه کارکردي دارد. واجبات که جاي خود را دارد. بنابراين من ميخوام عرض کنم اضطرار که کليد گشايش و فرج بود در مسألهي ظهور و امر وليعصر(ع)، اضطرار به حجت، در جاهاي ديگر دين هم اگر آدم اضطرار پيدا کند از تنبلي درميآيد. ديندارياش يک طور ديگري ميشود. ارزش خودش را همهجا دارد. آن اضطرار همهجا کارگشاست.
يک مطلبي که من نياز ميبينم در اين بحث خودمان باز مطرح کنم، يک مطلب ديگري است. اين است که اضطرار به امام زمان که نقطهي اوج ياد امام زمان، معرفت به امام زمان، انتظار امام زمان، نقطهي اوجش رسيدن اضطرار به اوست، اين اضطرار از چه راههايي حاصل ميشود.
آقاي شريعتي: قبل از اينکه وارد اين بحث شويم با توجه به نکاتي که در بخش اول صحبتهايتان شما اشاره کرديد، واقعاً ميشود فهميد و يا اهل معرفت خواهند فهميد که هيچ چيزي جاي نياز به امام زمان و معرفت به امام زمان را پر نميکند با توجه به نکاتي که شما اشاره کرديد.
حاج آقاي عالي: معرفت به امام زمان که چيزي جاي آن را پر نميکند، آن سر جاي خودش است. آنها مقدمه است و مقدمهي ضروري هم هست. منتهي ميخواهم عرض کنم همهي اينها بايد نهايتاً شخص مؤمن را به اين برساند که بفهمد تنها درمان دردهاي دين و دنيا و آخرتش امام زمان است و آمدن اوست. دردمند او شود. من درد او را داشته باشد و بدانم او دواي درد من است. بدانم او تنها راه نجات است و چيز ديگري جاي او را پر نميکند.
بله براي رسيدن به اضطرار بايد امام زمان را بشناسم. بايد بفهمم که امام زمان(ع) چه کارهايي دارد. آنها مقدمه است. ولي نهايتاً من بايد دردمند او شوم که اگر اين اتفاق افتاد، آنوقت فرج رخ ميدهد. عرض کرديم حالا يا فرج شخصي براي آن شخصي که دردمند شده است، يا اگر جامعه به اضطرار و دردمندي رسيده است، دردمندي نسبت به او؛ نسبت به امام زمان، يعني فهميدند او گره گشا است، آنوقت فرج عمومي رخ ميدهد.
نکتهاي که ميخواستم عرض کنم اين است که اضطرار و دردمندي ما به حضرت حجت و امام زمان(ع) سه نوع است. ميتواند با سه سبب حاصل شود. اولين سبب اين است که اضطرار به خاطر دنيا حاصل شود، حاجات دنيايي ما را دردمند امام زمان ميکرده است. گرفتاريهاي دنيا و مشکلاتي که داريم. خوب ببينيد ما در اين دنيا براي رسيدن به يکسري منافع يا براي اينکه دفع يکسري ضررها را کنيم، مشکلاتي که براي ما پيش ميآيد، ضررهايي که براي ما پيش ميآيد، مريضي، قرض، گرفتاري، خانه نداشتن، ازدواج، و به خاطر هزار و يک بلا و مشکلات توسل به حضرت کنيم، بعضيها که دردشان خيلي زياد است، گرفتاريهايشان خيلي زياد است و ميفهمند که جاي ديگر کارگشا نيست، مضطر حضرت ميشوند و توسلاتي به او دارند. اين يک نوع اضطرار است که سبب آن رسيدن به امور دنيايي است. همين دردهايي که ما گرفتار آن هستيم.
ببينيد اين هيچ اشکالي ندارد خيلي هم خوب است که کسي به خاطر گرفتاريهايش در خانهي امام زمان برود. چله بگيرد، مثلاً مسجد جمکران، مسجد سهله، مسجد کوفه، اگر گيرش بيايد. نماز استغاثه به حضرت حجت بخواند. در مفاتيح آمده است. کارهايي که هست، توسلاتي که هست. دردمند حضرت شده است، چه دردش آورده است؟ گرفتاريهاي دنيوي دردش آورده است. هيچ اشکالي هم ندارد. آدم پيش غريبه نميرود. پيش ولي خدا ميرود. پيش کسي ميرود که باب الله است و او نزد خداوند متعال واسطه ميشود و براي ما ميخواهد. از اين جهت هيچ دردمند او شدن مشکلي نيست. منتهي فقط اين يک عيب دارد. آن عيبي که دارد و بايد مراقب اين مسأله باشيم اين هست که فقط و فقط اگر براي حاجات دنيايي ياد او بيافتيم، فقط و فقط براي حاجات دنيايي اگر به او توسل کنيم، مضطر او شويم، شايد اين عيب را داشته باشد، آن موقع که حاجتمان را دادند، و کار ما راه افتاد، ديگر ياد او را فراموش کنيم. يا اگر مصلحت ديدند و حاجت ما را ندادند، با آنها قهر کنيم. چون ما دنبال حاجتمان بوديم. به تعبير ديگر در اين نوع اضطرار حاجات ما هدف است و امام زمان وسيله است. ما ميخواهيم به هدفمان برسيم. اگر رسيديم خوب ديگر وسيله را براي چه ميخواهيم؟ به هدف رسيديم. اين همان است که در قرآن ميگويد: بعضيها وقتي در کشتي قرار گرفتند و دچار امواج بلا ميشوند، «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ» (عنکبوت/65) با اخلاص خدا را ميخوانند. «فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ» وقتي نجاتشان داديم، به هرحال کارشان راه افتاد، «إِذا هُمْ يُشْرِكُونَ» دوباره به همان شکل برميگردند. اشکال اين مسأله همين است که اگر ما به حاجت رسيديم ديگر وسيله را کنار ميگذاريم. اگر به دليلي مصلحت نديدند و به ما ندادند، چون ما دنبال آن هدف بوديم، باز ميگوييم: اين وسيله به چه درد ما ميخورد؟ باز کنار ميگذاريم. يعني ميخواهم عرض کنم نبايد خودمان به اين حد اکتفا کنيم. حاجاتمان را ببريم. ما در روايات متعدد داريم نمک طعامتان را هم از ما بخواهيد. بند کفشتان هم از ما بخواهيد. کنايه از کوچکترين چيزهاي زندگي است. چه اشکالي دارد آدم براي اين چيزها هم مرتب در خانهي امام زمان(ع) برود؟ مرتب در خانهي خدا برود؟ بلکه به اين بهانهها در تور خود خدا بيافتد.
خدا امام (ره) را رحمت کند. در درسهاي اخلاقيشان آن زمان که در قم بود، قبل از سال 42 ميفرمود: دانه ميريزند تا کبوتر بگيرند. گاهي مواقع با اين دانهها ما ميرويم تا در تورشان بيافتيم، اين کبوتر را بگيرند. در مثنوي ميگويد: موسي وقتي شب با خانوادهاش داشتند در بيابان تاريک ميرفتند، از دور يک نوري ديد، به خانوادهاش گفت: هوا سرد است، راه را هم گم کرديم. من بروم آتش بياورم. فکر ميکرد آتش است. ميگويد: يعني شعر اينطور است. ميگويد: «بهر نان شخصي سوي نانوا دويد» رفت نان بخرد. «داد جان چون حسن نانوا را بديد» عاشق خود نانوا شد. در تور نانوا افتاد.
«رفت موسي تا آتشي آرد به دست آتشي او ديد کز آتش برست»
نور نبوت شامل حالش شد. يک چيز بالاتري گيرش آمد. گاهي آدم به اين بهانهها در خانهي امام زمان ميرود. يک چيز بالاتر گيرش ميآيد. عيبي ندارد ولي من ميخواهم بگويم: نبايد به اين اکتفا کرد. ياد امام زمان فقط نبايد موقع گريهها و مشکلات باشد.
خدا حاج آقاي دولابي را رحمت کند. ميگفت: بعضيها فقط براي گريههايشان در خانهي امام رضا ميروند. امام رضا ميخواهد خندههاي شما را هم ببيند. در خوشيهايتان هم بيايد. نه فقط در ناخوشيها!
يک آقايي در قم بود از علماي بزرگوار بود و الآن هم زنده هستند. ايشان ميفرمود: من در جواني يک زماني فقر شديدي پيدا کرده بودم. ما يحتاج اوليهام را نداشتم. نشستم در حجره، يک عريضهاي، يک نامهاي، براي امام زمان نوشتم و حاجاتم را در آن ذکر کردم. مثلاً چند کيلو گوشت ميخواهم. چقدر برنج ميخواهم. چقدر روغن ميخواهم. اينها را نوشتم. اينها که تمام شد، به محض اينکه تمام شد ديدم در ميزنند. رفتم در را باز کردم ديدم يک کسي روي سرش عبا کشيده و چهرهاش درست پيدا نيست. يک کيسهي بزرگي در دستش گذاشت جلوي سکوي، جلوي حجره گفت: اين آن چيزهايي است که ميخواستي. اما امام زمان را فقط براي اينها نخواهيد. امام زمان را فقط براي اين چهار کيلو برنج و گوشت و روغن نخواهيد. ميگويد: من دقت کردم ببينم چه کسي است. ديدم خدا رحمت کند حاج آقاي فخر تهراني يکي از خوباني بود که به هر حال خيلي از کساني که در قم بودند يادشان هست. چند سالي است که از دنيا رفته است. آن حواله را آورد ولي يک تذکري هم داد که فقط در اين حد نخواهيد.
گاهي مواقع آدم ائمه را تنزل ميدهد فقط در همين حد که کارگشاي گرفتاريها هستند، فقط توسل براي فقر و رسيدن به حاجاتش است. اينها بالاتر از اين هستند. نميگويم اينها را نخواهيد ولي فقط براي اينها نخواهيد. اينها سلمان درست ميکردند. ابوذر درست ميکردند. آدم ميساختند. سلماني درست ميکردند که اگر دو روز در خانهي اهلبيت دير ميرفت، اهلبيت گله ميکردند. ميگفتند: ما دلمان برايت تنگ ميشود. چقدر دير ميآيي. ما در روايت داريم که شيعيان خاص ما کساني هستند که ملائکه خادم آنها هستند و از ملائکه بالاتر هستند. «إِنَّ الْمَلَائِكَةَ لَخُدَّامُنَا وَ خُدَّامُ مُحِبِّينَا» (بحارالانوار/ج18/ص345) يک چنين کساني را درست ميکردند. ما اهلبيت را در مسير آدمسازي ببينيم. آمدند براي چنين کاري نه اينکه شفا بدهند، يک قرضي را راه بياندازند، يک گرفتاري را راه بياندازند. اين قسم اول اضطرار است. قسم دوم اضطرار را در بخش ديگر خدمت شما ميگويم.
آقاي شريعتي: بسيار خوب انشاءالله در بخش بعدي گفتگو. دوستان را دعوت ميکنيم که انشاءالله بينندهي بخش بعدي ما باشند و بخش دوم اضطرار را بفرماييد. خوش به حال همهي کساني که در مسير اضطرار به وجود حضرت وليعصر(عج) گام برميدارند و انشاءالله برسيم به آنجا. همانطور که حاج آقاي عالي در جلسهي قبل هم اشاره و تأکيد کردند از برکاتش بهرهمند شويم. و خوش به حال همهي آنهايي که متنعم نعمت ولايت امام عصر هستند و به اين باور رسيدند که ولايت حضرت وليعصر(عج) نعمتي است که با چيزي پر نخواهد شد و واقعاً تنها نياز آنهاست و اين نياز با چيزهاي ديگري پر نميشود. اينطور اگر باشد همهي ما قدر اين نعمت را خواهيم دانست. خيلي ممنون هستم از شما. امروز صفحهي 10 مصحف شريف آيات 62 تا 69 سورهي مباركهي بقره در سمت خدا تلاوت ميشود. انشاءالله برميگرديم دعوت ميکنم بينندهي بخش بعدي برنامه هم باشيد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
«إِنَّ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ الَّذِينَ هَادُواْ وَ النَّصَرَى وَ الصَّبِِينَ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ وَ لَا خَوْفٌ عَلَيهِْمْ وَ لَا هُمْ يحَْزَنُونَ(62) وَ إِذْ أَخَذْنَا مِيثَقَكُمْ وَ رَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ خُذُواْ مَا ءَاتَيْنَاكُم بِقُوَّةٍ وَ اذْكُرُواْ مَا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ(63) ثُمَّ تَوَلَّيْتُم مِّن بَعْدِ ذَالِكَ فَلَوْ لَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَكُنتُم مِّنَ الخَْاسِرِينَ(64) وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْاْ مِنكُمْ فىِ السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ(65) فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينَْ يَدَيهَْا وَ مَا خَلْفَهَا وَ مَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ(66) وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ لِقَوْمِهِ إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تَذْبحَُواْ بَقَرَةً قَالُواْ أَ تَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الجَْاهِلِينَ(67) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِّ لَّنَا مَا هِىَ قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ لَّا فَارِضٌ وَ لَا بِكْرٌ عَوَانُ بَينَْ ذَالِكَ فَافْعَلُواْ مَا تُؤْمَرُونَ(68) قَالُواْ ادْعُ لَنَا رَبَّكَ يُبَينِّ لَّنَا مَا لَوْنُهَا قَالَ إِنَّهُ يَقُولُ إِنهََّا بَقَرَةٌ صَفْرَاءُ فَاقِعٌ لَّوْنُهَا تَسُرُّ النَّاظِرِينَ(69)»
ترجمه آيات:
«كسانى كه ايمان آوردند و كسانى كه آيين يهودان و ترسايان و صابئان را برگزيدند، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داشته باشند و كارى شايسته كنند، خدا به آنها پاداش نيك مىدهد و نه بيمناك مى شوند و نه محزون. (62) و به ياد آريد آن زمان را كه با شما پيمان بستيم و كوه طور را بر فراز سرتان بداشتيم. آنچه را كه به شما دادهايم با اطمينان بگيريد و آنچه را كه در آن است به خاطر بسپاريد. باشد كه پرهيزگار شويد. (63) ولى زان پس از فرمان سرباز زديد و اگر فضل و رحمت خدا نبود از زيانكاران مىبوديد. (64) و شناختهايد آن گروه را كه در آن روز شنبه از حد خود تجاوز كردند، پس به آنها خطاب كرديم: بوزينگانى خوار و خاموش گرديد. (65) و آنها را عبرت معاصران و آيندگان و اندرزى براى پرهيزگاران گردانيديم. (66) و به ياد آريد آن هنگام را كه موسى به قوم خود گفت: خدا فرمان مى دهد كه گاوى را بكشيد. گفتند: آيا ما را به ريشخند مىگيرى؟ گفت: به خدا پناه مىبرم اگر از نادانان باشم. (67) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بيان كند كه آن چگونه گاوى است؟ گفت: مىگويد: گاوى است نه سخت پير و از كارافتاده، نه جوان و كارناكرده، ميانسال. اكنون بكنيد آنچه شما را مىفرمايند. (68) گفتند: براى ما پروردگارت را بخوان تا بگويد كه رنگ آن چيست؟ گفت: مىگويد: گاوى است به زرد تند كه رنگش بينندگان را شادمان مى سازد. (69)»
آقاي شريعتي: انشاءالله به برکت صلوات بر محمد و آل محمد و به برکت اين آيات نوراني و به برکت حقيقت قرآن همهي ما متنعم نعمت ولايت و قدردان آن باشيم. حاج آقاي عالي اشارهي قرآني را امروز را بفرمايند و بعد هم انشاءالله خدمتشان باشيم.
حاج آقاي عالي: آيهي 65 و66 يک قضيهاي را خداوند نقل ميکند در رابطه با يک معصيتي که بني اسرائيل انجام ميدادند و يک ديد شرعي را که نسبت به يک وظيفهاي خداوند روي دوششان گذاشته بود، يک کلاه شرعي را به هر حال براي از زير بار آن وظيفه در رفتن انجام ميدادند. خدا به آنها فرموده بود که روزهاي شنبه را براي عبادتتان قرار بدهيد و ديگر صيد نکنيد. کساني بودند کنار دريا زندگي ميکردند. براي آنها يک امتحاني بود، اين وظيفه روي دوششان آمد. اينها يک نوعي کلاه شرعي درست کردند و يک فريبي که از زير اين فرمان در بروند، اما ظاهراً صيد نکرده باشند. يعني يک طور راه ماهيها را به يک سمتي منحرف کرده بودند که در حوضچههايي قرار بگيرند که ديگر نتوانند به دريا برگردند. ولي به هر حال تور و مثلاً قلابي، چيزي هم صيد نکردند. خدا وقتي که اينها اين کار معصيت به صورت مستمر ميکردند، و بر خودشان جايز ميدانستند، اين حرام را حلال کرده بودند، خداوند متعال اينها را دچار يک عقوبتي کرد که اينها را مسخ کرد که اينها « كُونُواْ قِرَدَةً خَاسِِينَ» به شکل بوزينههايي باشيد که ذليلانه زندگي کنند که تا سه روز هم اينها مسخ شده بودند و بعد ديگر نسلشلن منقرض شد. از بين رفتند. بعد دنبالهي آيه که مقصود من اينجاست، خدا ميفرمايد: اين را ما يک عبرتي قرار داديم. « فجََعَلْنَاهَا نَكَالًا لِّمَا بَينَْ يَدَيهَْا» يک عبرتي قرار داديم براي آن زمان، براي کساني که آن زمان بودند، يک عقوبتي قرار داديم، «وَ مَا خَلْفَهَا» و کساني که در آينده ميآيند.
امام صادق(ع) فرمود: يعني ما مسلمانها! که براي ما عبرت باشد که اگر کسي گناهي را مستمراً انجام دهد و حلال بشمارد، دچار اين عقوبت ميشود ولو ظاهرش به شکل بوزينهاي درنميآيد ولي قلبش قلب حيواني ميشود. از اين جنبه هم گفته شده که بوزينهاي که بازيگري ميکند. يعني از اين جهت تبديل به اين حيوان ميشود. کسي که بازيگري با دين خدا کند و حرامهاي خدا را به راحتي حلال بشمارد. در روايت دارد شراب خوردن، لهو و لعب، موسيقيهاي حرام، در روايت هست کسی که براي خودش مجاز بداند، ولو يک کلاه شرعي هم براي خودش درست کند. آنوقت خداي نکرده «الصورة صورة الانسان و القلب قلب الحيوان» قلب به يک قلب حيواني تبديل ميشود. اين عقوبت همان عقوبتي است که خداي متعال اينجا گفته بر سر کساني که در آينده هم هستند، پرونده باز است. ممکن است بر سر آنها هم وارد شود.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و مشتكرم. قسمت اول اضطرار را شما اشاره کرديد که به واسطهي بن بستها و گرفتاريهايي که در دنيا هست ما مضطر ميشويم و گفتيم خيلي مسير مطمئن نيست. قسمت دوم را در اين دقايق پاياني بفرماييد.
حاج آقاي عالي: قسم دوم اضطرار اين هست که کسي که درد آخرت دارد مضطر به حجت ميشود. در قسم اول درد دنيا باعث شد که آدم دردمند حضرت شود. در قسم دوم کسي که درد آخرت دارد. درد ابديت دارد. از طرفي من باور دارم که زندگي فقط محدود به شصت، هفتاد سال نيست و تا ابد زنده هستم. تا يک ميليارد و دو ميليارد و ده ميليارد نه! ديگر تمامي ندارم. حالا که متولد شدم، در اين دنيا آمدم که بمانم. اين از طرفي است. از طرف دوم من نميدانم که در مسير ابديتي به اين طولاني چه چيزهايي به درد من ميخورد. توشههاي من چيست؟ من از نيم ساعت ديگر خودم خبر ندارم که چه احتياجاتي دارم. نيم ساعت ديگر مثلاً فرض کنيد يک مشکلي براي من پيش ميآيد. يک مريضي پيش ميآيد، يک دردي پيش ميآيد که دوايي ميخواهم. گرسنگي پيش ميآيد که چه ميخواهم. آسيبي پيش ميآيد. آفتي پيش ميآيد. ببينيد من از هيچي خبر ندارم. ممکن است هر اتفاقي براي من بيافتد. خداي نکرده يک تصادفي کنم و براي من مشکلاتي پيش بيايد. چطور راه ابديت که ميليارد سال جلوي من است، خبر دارم که چه اينجا نياز است؟ چه چيزهايي از من دفع خطر ميکند؟ آسيبهاي مرا برطرف ميکند. چه چيزهايي توشهي اين مسير طولاني من است؟ پس احتياج به يک راهنما دارم. يک کسي را ميخواهم که بيايد مرا راهنمايي کند. نه فقط راهنمايي دست مرا بگيرد ببرد. کسي که اين مسير را رفته باشد و برايش آشنا باشد. اين از طرف دوم است. پس اولين مورد زندگي من ابدي است و محدود به شصت، هفتاد سال نيست. در اين زندگي ابدي چون براي من ناشناخته است، توشه براي من مشخص نيست. خطراتش براي من مشخص نيست. من يک کسي را ميخواهم که توشهي راه را براي من راهنمايي کند. خطرات را رفع کند. دست من را بگيرد. شفاعت و دستگيري کند در مسير ابديت. اين دومين مورد است.
از طرف سوم قرآن به تنهايي نميتواند اين کار را کند. ممکن است شما بگويي: قرآن اين کار را کرده است. براي ما حجت است. قرآن ميگويد: چه کاري بکن، چه کاري نکن؟ توشهات چيست؟ خطرات راه چيست؟ جواب اين است که به قرآن همهي فرقهها تمسک ميکنند. قرآن فصل الخطاب نيست که کار را قطع کند و تمام کند. احتياج دارد که مقاصد قرآن تبيين شود، تفسير شود و گفته شود. آن مقصود خدا بيان شود. و الا شما نگاه کنيد هم خوارج تمسک به قرآن ميکردند و هم اميرالمؤمنين. هم معاويه به قرآن تمسک ميکرد و هم سپاه علي! اميرالمؤمنين وقتي ابن عباس را ميخواست براي بحث کردن با خوارج بفرستد، فرمود: با قرآن با آنها بحث نکن. چون تو يک آيه ميخواني و آنها يک آيهي ديگر را ميخوانند. تو يک آيه ميخواني ميگويي: معنايش اين است. آنها ميگويند: نه! مقصود اين آيه چيز ديگري است. بحث ختم نميشود. خوب پس ببينيد قرآن به تنهايي کافي نيست. رسول خدا هم حجت است ولي حجتي است که در همهي زمانها، تا قيامت نيست. ببينيد بايد کسي باشد که زنده باشد و در هر زماني حافظ قرآن باشد. از تحريفش جلوگيري کند. مقاصد و اهداف خدا در قرآن را در هر زمان تبيين کند. در هر زماني بگويد: به اقتضاي آن زمان چه کار بايد کرد و چه کار نبايد کرد؟ خطراتش چيست؟ و اينجاست که باز هم ضروري است که کسي مثل رسول خدا با همان علم، با همان عصمت و خطا ناپذيري باشد. مقاصد قرآن را تبيين کند. قرآن را از تحريف حفظ کند. دست ما را بگيرد و تا ابديت ببرد. پس بنابراين اگر کسي دردمند شد، آخرت و ابديت را باور دارد، آنوقت مجبور است جلوي حجت زانو بزند. چون ميداند که در اين شب ظلماني و طولاني کسي غير از او نيست. من فقط ميخواهم بحثم را تمام کنم با اشاره به يک غزلي از حافظ که اشاره به همين دارد.
زان يار دلنوازم شکري است با شکايت گر نکته دان عشقي بشنو تو اين حکايت
رندان تشنه لب را آبي نميدهد کس گويي ولي شناسان رفتند از اين ولايت
در اين شب سياهم گم گشت راه مقصود از گوشهاي برون آي اي کوکب هدايت
او بايد در اين سياهي و تاريکي نجات بدهد. اين راه بينهايت است.
اين راه را نهايت صورت کجا توان بست کز صد هزار منزل بيش است در بدايت
اولش صد هزار منزل دارد. پس او بايد بيايد. لذا در آخرين بيتش ميگويد:
عشقت رسد به فرياد، گر خود بسان حافظ قرآن زبر بخواني با چهارده روايت
اگر قرآن را با روايت چهارده نفر، با روايت چهارده معصوم و تبيين آنها بخواني به داد تو ميرسد.
قسم سوم اضطرار به حجت است به خاطر خدا، نه درد دنيا، نه درد آخرت، درد خدا دارد و زانو ميزند، اين را جلسهي بعد ميگذاريم.
آقاي شريعتي: بسيار خوب، خيلي ممنون و متشكرم از توجه شما. وقتمان تمام شده. انشاءالله فردا با حضور حاج آقاي فرحزاد خدمت شما خواهيم رسيد و انشاءالله روز سهشنبه هم با حضور حضرت حجتالاسلام والمسلمين حسيني قمي در خدمت شما هستيم. دعا بفرماييد.
حاج آقاي عالي: انشاءالله خداوند متعال همهي ما را تحت ولايت اهلبيت، همان ولايتي که عرض کرديم بالاي سر ما قرار ميگيرد و تمام اعمال با توجه به او خاصيت دارند و کار ميکنند و در قبر ما و در قيامت ما از همه نورانيتر و زيباتر دست ما را ميگيرد، انشاءالله ما هميشه در خانهي آن ولايت برويم.