موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليهالسلام)
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 03/01/93
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
بيتو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند
سالها هجري و شمسي همه بيخورشيدند
سير تقويم جلالي به جمال تو خوش است
فصلها را همه با فاصلهات سنجيدند
تو بيايي همه ساعتها و ثانيهها از همين روز، همين لحظه، همين دم عيدند
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقايان، ايام سال نو انشاءالله مباركتان باشد. خيلي خوشحاليم كه با سمت خدا مهمان خانههاي شما هستيم. آرزو ميكنم در اين روزهاي بهاري انشاءالله تن و جسم و روحتان بهاري بهاري باشد. انشاءالله! حاج آقای عالي عزيز در استديو حضور دارند، از طرف شما و از طرف خودم خدمت ايشان سلام عرض ميكنم و خوشآمد ميگويم. ايام مباركتان باشد.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي دوستان متدين و مؤمن بيننده سلام و عرض ادب دارم و حلول سال نو را تبريك عرض ميكنم. انشاءالله زير سايهي امام زمان(ع) همه سال خوبي داشته باشند.
آقای شریعتی: از طرف خودم و از طرف بينندههاي خوبمان سال جديد را به شما و خانوادهي محترمتان تبريك ميگويم. انشاءالله سال پر خير و بركتي را داشته باشيد. در اين مدتي كه با شما هستيم، اميدوارم كه لحظات مفيدي را با هم داشته باشيم، ببينيم كه امروز حاج آقا براي ما چه به ارمغان آوردند و عيدي ايشان براي بينندههاي خوب سمت خدا چيست؟
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحیم. من نكتهاي را به نظرم رسيد در اين فرصتي كه خدمت دوستان بزرگوار هستم عرض كنم و آن نگاهي است كه دين ما به عيد دارد. اين جالب است اگر دوستان توجه كنند.
به طور كلي اعياد در اسلام آن ايام و اوقاتي هست كه يك زمينهي قربي براي انسان نسبت به خداوند متعال فراهم شده است. يك زمينهي وصالي فراهم شده كه آن روز قرار است يك صله و يك پاداشي به آدم داده شود. آن موقع به عنوان عيد، يعني روزي كه يك عود و برگشتي به سمت خدا براي آدم تحقق پيدا كرده است.
مثلاً شما ماه مبارك رمضان سي روز روزه ميگيريد، زحمت ميكشيد، شب زندهداريها، احياها، قرآن بر سر گرفتنها، درك شب قدر، توجه كردن و مراقبههايي كه آدم مرتكب حرام نشود. يك شستشو و تطهيري براي آدم فراهم ميشود، اين زمينه قرب وقتي فراهم شد، روز اول شوال را با توجه به اين مرتبه و موقعيتي كه آدم در اين يك ماه بدست آورده، به عنوان روزي كه خدا ميخواهد صله و پاداش بدهد، روز جايزه به عنوان عيد گرفته شده است. به تعبير حافظ:
روز عيد است و من مانده در اين تدبيرم *** كه دهم حاصل سي روزه و ساغر گيرم
اين سي روز را ميدهد و يك چيزي ميگيرد. مثلاً فرض كنيد وقتي حاجي رفته مناسك را انجام داده، زحمت كشيده، سعي و طواف و بيابان گردي، آن وقوفهايي كه در عرفات و مشعر و منا هست، قرباني و رجم و امثال اينها، بعد روز دهم ذي الحجه را به عنوان اينكه اين زحماتي كه براي انسان يك قربي حاصل كرده، يك قدمي جلو رفته است، يك درب خاصي از رحمت به رويش باز شده، حالا ميخواهيم با توجه به اين زحماتي كه كشيدي، يك پاداشي به تو بدهيم. آن روز عيد قربان است.
اعياد ديگر هم همينطور هستند. عيد غدير روزي است كه به عنوان بزرگترين عيد شيعه روزي است كه نصب امامت است و با نصب امامت، منشأ همهي قربها و منشأ همه خيرات است و نعمت تمام ميشود.
عيد نوروز ولو اينكه به عنوان يك عيد و مناسبت اسلامي مطرح نبوده، چون قبل از اسلام در ايران يك سنت بوده است. مثل مبعث و غدير و فطر و اينها نيست. يك سنتي بوده كه ايرانيها روي خوش سليقگيشان تحول سال و سال نو را گذاشتند آن موقع كه طبيعت نو ميشود و بهار به وجود ميآيد. يعني اول بهار كه يك اتفاق تكويني و طبيعي رخ ميدهد، اين را مبدأ تحول سال هم قرار دادهاند. اسلام و اهلبيت(عليهمالسلام) با اين مسأله مخالفتي نكردند. هيچ مخالفتي نداشتند و بلكه از اين فرصت به نفع دين و براي تقرب استفاده كردند. لذا گفتند: هنگام حلول سال آن دعاي معروف «يا مقلب القلوب والابصار» را تا آخر بخوانيد. روزه گرفتن در روز عيد، از اين فرصت براي يك قرب و براي يك وصالي با حضرت حق استفاده شده است. يا مثلاً فرض كنيد كارهايي كه در عيد ميشود اين چيزهايي است كه مورد توصيهي دين است. شادماني سالم، ديد و بازديدها و كنار گذاشتن كينهها، مسافرت رفتن، هديه دادن، پاكيزه بودن، لباس نو پوشيدن، تميز بودن، اينها چيزهايي است كه مورد تأكيد است. در واقع ولو ديني نبوده، اما دين هيچ مخالفتي كه نكرده هيچ، بلكه از اين فرصت براي نزديك كردن انسان به خدا، استفاده كرده است. پس ديدگاه دين به عيد آن موقعيتي است كه يك زمينهي قرب و صعود و وصولي براي انسان حاصل ميشود. خوب اين خوشي دارد. اگر كسي يك قدم جلو رفته است، يك قدم بالا رفته است، به خدا نزديكتر شده است، اين شادي دارد. البته شادي اين متناسب با خود عيد است. اگر قرب ايجاد شده است، شادي هم بايد متناسب باشد و يك شادي مؤمنانه باشد. شادي مبتذل و غافلانه نباشد، كه آدم بايد كاري كند كه آنوقت قربش هم از بين برود. در همان مسير قرب باشد. شادي هم در همان مسير باشد.
در روزهاي عيد در مناسبت هاي اسلامي يك دستوراتي به عنوان مستحبات داده شده است. يعني همه بندگي است در عين اينكه شادي هست كه هست، ولي يك شادي غافلانه نباشد. امام حسين مجتبي(ع) با جمعي از دوستانشان از يك جايي ميگذشتند روز عيد بود. يك جمعي مشغول بزن و بكوب و عياشي و كيّافي بودند. امام(ع) فرمود: «من تعجب ميكنم! خيلي تعجب ميكنم از آن كسي كه امروز را به اهو و لعب ميگذراند، امروزي كه رحمت را تقسيم ميكنند. امروز كه لطف تقسيم ميكنند.» روز شادي است، ولي نه شادي كه پشت پا بزند به آن پاداش و صلهاي كه خدا قرار است بدهد.
گاهي مواقع شما ميبينيد، نيمهش شعبان كه تولد ولي اعظم الهي بوده كه ما مفتخر هستيم در آن زمان زندگي ميكنيم. اين تولد مثل جشن تولدهاي معمولي نيست كه خداي نكرده مثلاً يك آهنگهاي آن چناني گذاشته شود كه اصلاً تناسبي ندارد. البته در آن گونه جشن تولدها هم نبايد خداي نكرده كار خلافي صورت بگيرد. ولي به خصوص در اين روز احياناً بخواهيم شادي را تبديل به يك شادي غافلانه كنيم، اين اصلاً تناسب با آن عيد و ديدگاهي كه اسلام با عيد دارد، ندارد. روزي كه بستر براي قرب فراهم است، يك در خاص رحمت باز شده است، خدا ميخواهد صله بدهد، اينجا ما نبايد پشت پا و لگد به چنين چيزهايي بزنيم.
يك نكتهي بسيار قابل توجه هست كه من دوستان بزرگوار را به آن نكته توجه ميدهم و آن اين است كه در عين حال كه در تمام اعياد، چه اعياد ديني، چه عيد نوروزي كه دين از آن استفاده كرده و يك نگاه ديني به آن انداخته است، ما را به يك چيزي توجه دادند كه مبادا از آن اصليترين عيد و حقيقيترين عيد غافل شويد. درست است شاد باشيد، همان شادي مناسب، ولي در عين حال توجه داشته باشيد كه هنوز عيد حقيقي نيامده است. مبادا از آن غفلت كنيد.
در چهار عيد گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است. ندبه كردن مستحب است. عيد غدير، عيد فطر، عيد قربان و عيد جمعه! جمعهها خود يك عيد است. گفته شده كه دعاي ندبه مستحب است.عجب! ندبه، گريه، چه تناسبي با عيد دارد؟ حالا چرا در شادي دعاي ندبه را خواستند؟ ميخواستند شادي ما را خراب كنند كه اشك ما را دربياورند يا اينكه نه، در عين حال كه امروز عيد است، آن شادي سر جاي خودش است، اما در عين حال غافل نباشيد از اينكه هنوز عيد حقيقي كه ظهور دولت حق و در واقع قرب اصلي كاملترين قرب در زمان ظهور رخ ميدهد. اگر عيد تقربي هست، اصليترين تقرب، زمان ظهور است. اصليترين قرب و كاملترين قرب در عالم دنيا زمان ظهور است و بعد هم رجعت است. پس از آن قرب نبايد غافل باشد. نبايد بيتوجه باشد. نكند من خسارت ببينم و آن قرب را پيدا نكنم. من آن دوره را نبينم! نكند طوري باشد كه من الآن در يك خوشي هستم، توجه نداشته باشم به اينكه دينداري الآن در يك زماني است كه براي دين و دينداري زمان خطري است. زماني است كه ولي اعظم خدا در بلا است. در دعاي ندبه ميخوانيم، «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» بلاها شما را احاطه كرده است.
الآن زماني است كه ولي اعظم خدا محبوس است. زنداني است، به تعبير خود حضرت ما در حبس هستيم. اگر عزيزترين كس آدم، فرض كنيد فرزندش، پدرش، مادرش، يك عزيزي، اگر در حبسي باشد، در عين حال كه روز عيد است، هيچ جاي انكار نيست، اما ميتواند بيتوجه به او باشد؟
آقاي شريعتي: يعني به عبارتي اين خوشي امروز ما، ما را از خوشي بزرگتر غافل نكند و به اين قانع نباشيم.
حاج آقاي عالي: تمام حرف همين است. لذا امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيد فطر و قرباني بر ما نميگذرد، مگر اينكه يك حزني هم كنار آن براي ما تازه شود و آن اينكه حق ما اهلبيت ادا نشده است. حق اهلبيت آن زماني ادا ميشود كه دولت حق برقرار باشد. آن موقعي ادا ميشود كه دولت اهلبيت كه همان دولت خداست، دولت الهي است، فرج امام زمان، فرجالله است. يك گشايشي هست كه خدا ظهور ميكند و بالاترين قرب براي انسان حاصل ميشود. امام باقر(ع) فرمود: هيچ عيدي نميگذرد مگر اينكه يك حزن آن گونه هم داريم. در كنار اين شادي، آن هم هست.
دعبل خزايي وقتي خدمت امام رضا(ع) آن قصيده را خواند. به اين دو بيت رسيد. «من سهم اهلبيت و حق اهلبيت را ميبينم كه در دستشان نيست و خودشان دست خالي هستند.» حق اهلبيت كه اولياي الهي هستند، اولياي معصوم هستند. آن علم سرشار و آن عصمت و آن مهرباني، حقشان است كه اينها حاكمان بر جهان باشند. نه شياطين، نه دستگاه شيطان و ابليس، نه يك فرهنگ شيطاني، دعبال وقتي اين شعر را خواند، بيت قبلياش ميگويد: سي سال هست كه شب و روز در حسرت ميگذرانم. چون ميبينم كه حق اهلبيت در دستشان نيست و دستشان خالي از حقشان است. به اينجا كه رسيد امام رضا(ع) گريه كرد. فرمود: درست گفتي. بنابراين اين نگاه را بايد در هر عيدي داشته باشيم. از آن حقيقيترين عيد و عيد حقيقي غافل نباشيم.
جا دارد كه در ايام شادي و عيد كه ميشود، حالات ولي اعظم خدا را در نظر بگيريم، الآن دست آن بزرگوار بسته است. الآن آن كاري كه با همهي كمالاتي كه او دارد و آمادگي براي همهچيز در آن هست، اينطور نيست كه علم امام زمان بعداً بايد تكميل شود، الآن ندارد. براي مديريتش بايد درس مديريت بخواند. تجربهي مديريت پيدا كند. كمالات به وفور و به نهايت در ايشان جمع است. ولي بستر فراهم نيست. طبيعتاً اين بزرگوار، از اين جهت خوش نيست. ناراحت است مثل اجداد طاهرينش امام رضا و امام باقر(عليهم السلام) كه عرض كردم. يك مؤمن روي اين جهت هست كه در ايام عيد اين توجه را نبايد از دست بدهد.
در دعاي ندبه هست «عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ أَرَى الْخَلْقَ وَ لَا تُرَى وَ لَا أَسْمَعَ لَكَ حَسِيساً وَ لَا نَجْوَى عَزِيزٌ عَلَيَّ أَنْ تُحِيطَ بِكَ دُونِيَ الْبَلْوَى» آقا! چقدر براي من سنگين و سخت و ناگوار است كه همه را ميبينم و شما را نميبينم. صدا و نجوايي از شما را نميشنوم. من به فكر شما هستم، حالا من نوعي و امثال افراد مؤمن ولي همه به فكر شما نيستند.
خدا يكي از خوبان و عاشقان امام زمان(ع) را رحمت كند. شايد مثلاً ده، پانزده سال پيش مرحوم شد. ميرزا ابالفضل در قم بود. ايشان خيلي نسبت به امام زمان (ع) توجه داشت و اشك و شوق داشت و نجواها با حضرت داشت. ايشان در يك جلسه در يك جايي مينشست، ديد و بازديدهايي كه ميرفت، اگر ميديد يك جايي مثلاً غيبتي ميكنند، حرف لغوي ميزنند، با زبان نميگفت: اين كار را نكنيد. نه! همان گوشهاي كه خودش نشسته بود، شروع ميكرد اشعاري را براي امام زمان ميخواند و اشك ميريخت. با حالش حال جلسه را عوض ميكرد و نهي از منكر ميكرد. با اينكه خيلي سواد آنچناني هم نداشت، اما دلش پر از نور معرفت بود.
بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود
طور ديگري بود. ميگفتند: ايشان شبهاي چهارشنبه و جمعه شبها جمكرانش ترك نميشود. سهشنبه بعد از ظهرها، جمعه بعداز ظهرها ميرفت. در بازار قم يك قهوهخانهاي داشت و چاي ميداد. يك موقع بعضي از بازاريها به او گفته بودند: ميرزا ابالفضل، اگر جمعهها ميخواهي بروي، برو براي خودت! اما سهشنبهها نرو. ما چاي ميخواهيم، غذايي ميخواهيم، تعطيل نكن! گفت: نه! من تعطيل ميكنم. من جمكران را ترك نميكنم.
به او گفتند: اگر اين بار رفتي ما در مغازهات را قفل ميكنيم. تهديدش كردند. گفت: هركاري ميخواهيد بكنيد. سهشنبه بعد از ظهر رفت، شب خواب ديد كه امام زمان(ع) فرمود: ميرزا ابالفضل، ميخواهند در مغازهي تو را ببندند. گفت: آقا من فداي شما شوم. من مغازه را براي چه ميخواهم؟ فردا كه بلند شد رفت و ديد كه پايين كركرهي مغازه را قفل زدند. خودش رفت و يك قفل بزرگتر زد و دو قفلهاش كرد، كه اگر شما شوخي ميكنيد، من جدي هستم.با اين چيزها از ميدان به در نميروم!
ايشان يك مرتبه خدمت حضرت تشرفي در جمكران داشتهاند، سؤال كرده بود كه آقا شما تشريف نميآوريد؟ اين همه خواهان هستند، اين همه از شما ميگويند. حضرت فرمود: ميرزا ابالفضل، آنهايي كه خواهان خود من هستند، زياد نيستند. خيليها دنبال حاجتهاي خودشان هستند، ولي خواهان من نيستند. يك عيازي پيدا نشد كه بگويد: خودت را ميخواهم!
ميگويند: سلطان محمود غزنوي، در همهي اطرافيانش به عياز كه يك غلام سياه چردهاي بود خيلي علاقه داشت. طوري كه باعث حسادت اطرافيان شده بود. كه اين چه دارد كه سلطان محمود اينقدر او را دوست دارد. روز عيد شد، سلطان محمود يك جوايزي را به عنوان صله گذاشت كه صله بدهد. همه را آماده كرد، اطرافيان همه بودند. گفت: بياييد برداريد. يكوقت همه ريختند، ازدحام كردند كه هركس يك چيزي بردارد، عياز همان ته ايستاده بود! اصلاً نيامد. هيچكس هم توجه نداشت كه عياز اصلاً جلو نيامده است. بعد كه هركس يك چيزي برداشت و سر جايش رفت، ديدند عياز تازه دارد يواش يواش جلو ميرود. جلو رفت و دستش را روي شانهي سلطان محمود گذاشت. يعني من خودت را ميخواهم! سلطان محمود گفت: ديديد فرق اين با بقيه چيست؟! شما مرا براي اين چيزها ميخواهيد، ولي او خود مرا ميخواهد.
گفت طلب كن ز دوست، آنچه تو را آرزوست، چون همه هستي از اوست
گفتمش اي دوست، دوست!
گفت: كه مرد خدا چيست تو را مدعا از در اهل ولا
گفتمش اي دوست، دوست!
آنهايي كه اين منطق را دارند، خيلي قشنگ است. با آن توجهي كه خواستند به ما در شاديها بدهند، يك گوشهي چشمي هم به آن عيد حقيقي داشته باشيد. در شاديهايتان از آن موقعيت غافل نشويد.
آقاي شريعتي: در آن متن و بطن هم يك نشاط و شادي در همان حزن هست.
حاج آقاي عالي: دقيقاً همينطور است. ما حزن سياه داريم و حزن سبز! يك موقع حزن كسي براي او افسردگي ميآورد. اين حزن سياه است. آنهايي كه حرص دنيا ميزنند. آنهايي كه حسادت ميكنند از اين كه كسي چرا در يك مسألهاي جلو افتاده است؟ اينها حزنهاي سياه است. آدم را تاريك ميكند. افسرده ميكند. اما يك حزن سبز داريم. آدم را رشد ميدهد. با نشاط و خرم ميكند.
گفت: غم دنياي دني چند خوري، باده بخور *** حيف باشد دل دانا كه مشوش باشد
آن غم را نبايد خورد. غم دنياي دني چند خوري؟ آن فايده ندارد. اما اين غم چرا. هر آن دل را كه سوزي نيست، دل نيست! اين سوز را بايد داشت. چون اين رشد است. اين دل را دل ميكند.
آنوقت با توجه به اين چيزي كه در فرهنگ ديني ما هست كه خواستند ما را به آن عيد حقيقي و آن ولي معصوم الهي توجه بدهند، اين است. روايتي داريم كه در مورد عيد نوروز است. اين روايت از امام صادق(ع) به شاگردشان است. فرمود: «يَوْمُ النَّيْرُوزِ هُوَ الْيَوْمُ الَّذِي يَظْهَرُ فِيهِ قَائِمُنَا أَهْلَ الْبَيْت» (بحارالانوار/ج52/ص308) روز نوروز آن روزي است كه مهدي ما ظهور ميكند. يك روز ديگري غير از روزهاي ديگر است. نوروز اصلي آن است. روزي است كه مهدي ما ميآيد. آنوقت خود حضرت قرينهي اينكه ان نوروز اصلي آن است، نميخواهيم بگوييم: اينها نوروز نيست. قرينهاش اين است كه حضرت فرمود: «وَ مَا مِنْ يَوْمِ نَيْرُوزٍ إِلَّا وَ نَحْنُ نَتَوَقَّعُ فِيهِ الْفَرَج» (بحارالانوار/ج52/ص308) هيچ نوروزي نميآيد، مگر اينكه ما انتظار فرج را داريم. انتظار آن نوروز اصلي و حقيقي را داريم. در آنجاست كه بهار حقيقي است. نه فقط به قول حافظ كه گفت:
نفس باد صبا مشك فشان خواهد شد *** عالم پير دگرباره جوان خواهد شد
نه فقط عالم پير جوان ميشود، بالاتر از اين رخ ميدهد. به تعبير قرآن زنده ميشود و حيات ديگري به وجود ميآيد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» (روم/19) كه خداوند متعال با آمدن ولياش يك حيات ديگري را ايجاد ميكند، پس آن روز واقعاً نوروز است. يك روز نو و جديدي است و تازه خرمي و نشاط انسان آن موقع است. نشاطي كه ديگر حزني در آن نيست. واقعاً نشاط است. شادي واقعي است. لذا در سلامهايي براي امام زمان گفته شده: «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام» (بحارالانوار/ج99/ص101) سلام بر تو اي كسي كه بهار مردم هستي و آن شادابي و نشاط ايام هستي. آن نشاط و خوشي و طراوت و سبزي واقعيتش آن زمان است. و به خاطر همين هم هست كه يك عده از كسان مؤمني كه از دنيا رفتند، برميگردند. تا از آن موقع استفاده كنند. آن مؤمنيني كه تا وقتي در دنيا بودند، زحمت كشيدند، كارشان را كردند، وظيفهشان را انجام دادند، انچه از دستشان برميآمده است كوتاهي نكردند، و غافل نبودند، آنها آن زمان برميگردند تا از آن شادابي و سرخوشي و آن زندگي واقعي و انساني آن موقع بهرهمند شوند و كمال بيشتري پيدا كنند. من بحثم را با غزلي از حافظ تمام كنم.
يا رب آن آهوي مشكين به ختن باز رسان *** آن سهي سرو خرامان به چمن باز رسان
سهي يعني راست قامت. سر راست قامت.
دل آزردهي ما را به نسيمي بنواز *** يعني آن جان ز تن رفته به تن باز رسان
جان جهان به او برميگردد. «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» انشاءالله كه بتوانيم استفاده كنيم و به خاطر همين است كه در روايات ما زمان ظهور و فرج امام زمان، فرج الله تعبير شده است. اين خيلي تعبير بلندي است. يعني فرج حضرت وليعصر(ع) گشايش است. براي خداست يعني چه؟ يعني پروردگار عالم به مقداري كه عالم دنيا ظرفيت دارد، ظهور ميكند. كمالاتش، علمش، رحمتش، عنايتش، هدايتش، در همهي زمينهها است. چه اتفاقي ميافتد، واقعاً به يك معنا براي ما قابل تصور نيست. مردم معمولي در آن زمان همه اولياي خدا هستند. يعني اين مكاشفههايي كه براي ما از سيد بحر العلوم و ديگران نقل ميشود، مردم معمولي آن زمان، البته هركدام به اندازهي ظرف خودشان صاحب كرامت ميشود. چرا؟ چون آن موقع همه ولي خدا هستند. همه بندگان خوبي هستند كه تحت تربيت ولي اعظم الهي قرار گرفتند. اين دوران، دوران هست كه واقعاً الآن بايد آدم حسرتش را بخورد.