موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليهالسلام)
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 14/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
گر قطرهايم از آب وضويي چكيدهايم *** گر ذرهايم گرد عبايي دويدهايم
مثل نسيم قصهي دلهاي تنگ را *** با شرح صبر، غنچه به غنچه شنيدهايم
در هم شكست گربهي گردون و كوه را *** باري كه ما به شانهي زخمي كشيدهايم
آوازهمان به عالم و آدم رسيده است *** هر چند خود ز عالم و آدم بريدهايم
آسان و سخت، عشق سوا كردني نبود *** ما نيز مهر و قهر تو در هم خريدهايم
ما را فراغ بال نداد اين زمين، ولي *** يك چند پلك خواب پريدن كه ديدهايم
خوابي است تلخ، اين قفس تنگ، اين جهان *** پلكي به هم زنيد از اينجا پريدهايم
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان. به سمت خداي امروز خوش امديد. اميدواريم لحظات و دقايقي كه در كنار شما هستيم، لحظات مفيدي باشد. حاج آقاي عالي سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقای شریعتی: خیلی خوشحالیم که روزهای یکشنبه ما منور و معطر است به نام و یاد حضرت ولیعصر(عج). هفته گذشته يكي از خصوصيات و ويژگيهاي حضرت را اشاره كرديد، آن هم بحث غيبت بود. بسيار بحث خوبي بود و بازتابهاي خوبي هم داشت، و مورد استقابل دوستان قرار گرفت. در اين جلسه حاج آقا ميخواهند از علت و فلسفهي غيبت براي ما بگويند. و حاج آقا در خدمت شما هستيم. بفرماييد.
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. بحث در رابطه با اين ويژگي امام زمان(ع) يعني غايب بودن حضرت بود كه از ويژگيهاي منحصر به فرد حضرت در بين امامان ما هست، كه اين بزرگوار شخصشان هم غايب و به صورت ناشناس در بين مردم زندگي ميكنند. گفتيم در بين انبياي گذشته اين غيبتها و پنهان زيستنها و دور شدن ن از انظار سابقه داشته است. ولي در بين اهلبيت امام زمان اين ويژگي غيبت را داشته است. در روايات ما، حكمتها و علتهايي را ذكر كردند، كه ما يك مرور اجمالي بر اين روايت داريم. يكي از دلايلي كه ما متعدد روايت در آن داريم، در رابطه با علت غيبت ذكر شده است، ترس از كشته شدن است. ناامن بودن محيط براي حضرت وليعصر است. چون محيط ناامن است، چون محيط طوري است كه براي حضرت مورد تهديد واقع ميشود و جان اين بزرگوار مورد تهديد قرار ميگيرد، از اين جهت ناشناس و پنهاني در بين مردم زندگي ميكند.
در روايت خيلي داريم «يَخَافُ الْقَتْلَ» (بحارالانوار/ج52/ص90)، ترس از كشتن دارد. در يك روايتي است كه زراره از امام صادق(ع) پرسيد: حضرت وليعصر(ع)، امام آخرين براي چه غيبت دارند؟ امام صادق(ع) فرمود: به خاطر ترس از جانش!
در زيارت روز جمعه حضرت هم هست كه اگر مفاتيح را دوستان در روز جمعه ببينند، ما با اين سلام به امام زمان خطاب ميكنيم. سلام بر آن امام پاك و خائف! كه از القاب امام زمان، از جمله همان 180 لقبي كه مرحوم محدث نوري ذكر كردند، همين لقب خائف هست كه ترسي براي حضرت وجود دارد. منتهي يك نكتهي بسيار مهمي كه لازم است بگويم، اين ترس مضموم نيست. اين ترس بد نيست. ترس از جان، در اينجا يك نوع خودخواهي نيست. اتفاقاً كمال دين خواهي و خدا خواهي است. من توضيحش را خدمت شما عرض ميكنم.
زندگي اميرالمؤمنين را به عنوان نمونه نگاه كنيد، حضرت اميري كه عاشق شهادت بود. حضرت اميري كه وقتي پيغمبر خبر شهادتش را به او داد، شكر كرد. حضرت اميري كه در نهجالبلاغه تعبير خود حضرت هست، «وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّه» (شرحنهجالبلاغه/ج1/ص213) فرزند ابوطالب، علي علاقهاش به شهادت از علاقهاي كه طفل شيرخوار به سينه مادر دارد بيشتر است. علي كه در ميدانهاي جنگ، فريادهاي بلندش زهرهي پهلوانهاي رزم را آب ميكرد. اما همين علي بعد از رحلت پيغمبر در قضايايي كه پيش آمد و حق ايشان ضايع شد، در نهجالبلاغه در خطبهي 17 است كه حضرت امير فرمود: من آنجا از دادن جان خودم، وقتي ديدم يار كم دارم و همراهان من كم هستند و جز خاندان من كسي نيست، «فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَنِيَّة» (شرح نهج البلاغه/ج11/ص109) از مرگ بخل ورزيدم كه جان خودم و ديگران را به خر بياندازم. چرا؟ چون آنجا كشته شدن اميرالمؤمنين اگر ميخواست قيام كند، با يك تبليغاتي كه عليه او ميكردند، ميگفتند: قدرت طلب بوده، به خاطر رياست و قدرت يك قيامي كرد و كشته شد. هيچ دردي را كه دوا نميكرد، هيچ! حجت خدا هم جانش از بين ميرفت و كشته ميشد و خونش هدر ميشد. هر خون دادني كه ارزش ندارد. آن خون دادني كه با آن دين خدا محفوظ بماند. آن خون دادني كه ثمرهاي در راه خدا داشته باشد و نتيجهاي داشته باشد، بله! و الا هدر شدن ارزشي ندارد. در آنجا ولي خدا بايد جانش را حفظ كند و اولين كسي كه بر او حفظ جان حجت خدا واجب است، خود حجت خداست. حجت خدا بايد جان خودش را حفظ كند. بحث شخص نيست و بحث كسي است كه محور دين است. پس بنابراين حفظ او، حفظ دين است. حفظ او، حفظ كيان دين است. بله، در جايي كه اگر بخواهيد دين محفوظ و باقي بماند، آنجا بايد خون ريخته شود و جان داده شود، مثل ابا عبدالله(ع)! آنجا ديگر ترسي بر اين مسأله نيست.
بقية الله، بقية الله و آخرين ذخيرهي خداست. امامان قبلي اگر يكي شهيد ميشد، كس ديگري بود كه راهش را ادامه بدهد. اما اين امام، آخرين ذخيره است. بعلاوه امام قبلي ادعاي عدالت جهاني و حكومت جهاني و مبارزه با تمام ظالمان و گردنكشان عالم را نداشتند، با اين وجود آنچنان با آنها برخورد شد. اين بزرگوار كه چنان داعيهايي هم دارد، خطر راجع به ايشان صد چندان است. تهديد راجع به جان امام زمان(ع) بسيار جدي است. لذا شما ببينيد در زمان خود حضرت وليعصر(ع) و حتي آباء بزرگوارشان و جدشان خيلي فشار و تهديد بر خاندان امام زياد بود تا ببينند اگر به دنيا بيايد، او را از بين ببرند. يعني از قبل محاصره كرده بودند و اين خانه را تحت مراقبت شديد قرار داده بودند. بنابراين نسبت به بقية الله تهديد خيلي بيشتر است. بخاطر همين هم وقتي امام زمان به دنيا آمد، پدر بزرگوارشان امام عسكري سيصد گوسفند براي ايشان عقيقه كردند. با اينكه عقيقه كردن يك عدد است. اما اين استثنايي است. چون اين وجود استثنايي است. اين كسي هست كه اگر كارش ناقص و ابتر بماند، زحمت تمام انبياء و اولياء در طول تاريخ لغو ميشود. بايد بماند تا وعدهها محقق شود و تا وقتش فرا نرسيده بايد جانش را حفظ كند. اين حفظ جان خودخواهي نيست. اين خدا خواهي و دين خواهي است. اين مضموم نيست چون مورد تهديد شديد است و بيشترين تهديدها هم در رابطه با ولي خدا از طرف شخص ابليس و اعوان و انصارش است كه محور تهديدها آنها هستند.
در روايات ما هست كه وقتي ولي خدا به دنيا ميآيد، شيطان از همان ابتدا بر او كمين ميگذارد. در روايت هست كه از ناراحتي فرياد ميزند. كه ولي خدا به دنيا آمده، بعد اعوان و انصارش را جمع ميكند. شيطان يك موجود تخيلي نيست، يك موجود واقعي است. لشگركشي دارد و جنود دارد. لشگرياني از جنس خودش و از انسانها كه اوليائش هستند. اين واقعاً يك تهديد براي ولي خداست. آنها را جمع ميكند و به آنها خبر ميدهد كه ولي خدا به دنيا آمده است. كسي كه ميخواهد دين را گسترش بدهد. اين محور تهديدها هست.
آقای شریعتی: حضرت وليعصر از ديد شيطان و جنودش غايب هستند، از ديد آنها هم غايب هستند؟
حاج آقاي عالي: ما روايت صريحي نداريم ولي علي القاعده بايد همينطور باشد. حضرت وليعصر(ع) وقتي پنهان است، فقط از ديد انسانها پنهان نيست. وقتي ناشناس است، در رابطه با اين وجود مقدس، اين خصوصيت ناشناس بودن برقرار است. كه شيطان هم نميتواند. شيطان بر خود اولياي خدا نفوذ ندارد. بر كساني كه به تعبير قرآن از مخلصين هستند، خود شيطان گفت: «قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ، إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (ص/82 و83) من بر آنها نفوذ و سلطهاي ندارم. اما شيطان ميتواند بر كسان ديگري سلطه پيدا كند و كاري كند به ولي خدا ضربه بزنند. اگر ولي خدا پنهان و ناشناس نباشد. شيطان ميتواند اين كار را بكند، كما اينكه راجع به ائمه قبلي كه يك عده آمدند و آنها را شهيد كردند، اينها اولياي شيطان بودند. شيطان آنها را مثل ابن ملجم تحريك كرد. مثل كساني كه آمدند با ائمه مبارزه كردند. اينها دستشان در دست شيطان بود. آدمهاي اين چنين بود. خوب شيطان ميتواند كسان ديگري را تحريك كند كه سر راه معصوم قرار بدهد و ضربه به خود او و كار او بزند.
قرآن در سورهي قصص يك داستان زيبايي را نقل كرده است. واقعاً قابل توجه است. حضرت موسي قبل از اينكه فرجش رخ بدهد، و به رسالت مبعوث شود، تحت تعقيب فرعونيان بود. فرعونيان به گونهاي در كتب سابق خوانده بودند كه كسي خواهد آمد و بساطشان را به هم خواهد ريخت، حدس شديد ميزدند كه ايشان باشد. از اين جهت تحت تعقيب بود و حضرت موسي بيرون از مصر به صورت مخفيانه زندگي ميكرد. گهگاهي به شهر سر ميزد. در سورهي قصص هست كه حضرت موسي يك زماني وارد شهر شد، «وَ دَخَلَ الْمَدينَةَ عَلى حينِ غَفْلَةٍ مِنْ أَهْلِها» (قصص/15) ديد دو نفر به قصد گشت دارند با هم دعوا ميكنند. «فَوَجَدَ فيها رَجُلَيْنِ يَقْتَتِلان» همديگر را ميزنند، «هذا مِنْ شيعَتِهِ وَ هذا مِنْ عَدُوِّه» يكي از فرعونيان از دشمنانش بود و يكي از بني اسرائيل، از شيعيانش بود. به محض اينكه چشم آن هوادار موسي، به ايشان خورد، «فَاسْتَغاثَهُ الَّذي مِنْ شيعَتِه عَلَى الَّذي مِنْ عَدُوِّه» استغاثه كرد و از موسي كمك خواست. حضرت موسي جلو رفت «فَوَكَزَهُ مُوسى فَقَضى عَلَيْهِ» يك مشتي به سمت آن فرعوني پرتاب كرد و او در جا افتاد و زمين خورد و مُرد. تعبير قرآن اين است «فَقَضى عَلَيْهِ» مُرد! حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبينٌ» در روايت از امام رضا(ع) در عيون و جاي ديگر هست كه اينكه حضرت موسي فرمود: «قالَ هذا مِنْ عَمَلِ الشَّيْطانِ» يعني اين دعوا، اين نزاع، شيطان اين دو را به جان هم انداخت، در مسير ولي خدا قرار داد، كه حضرت موسايي كه قرار است با فرجش بساط فرعون و ظالمان را جمع كند، كاري به آن بزرگي انجام بدهد، بخاطر يك دعوا خرج يك سرباز فرعوني شود. يعني ميخواهد جلوي آن كار بزرگ موسي را بگيرد. اينجا گير بيفتد. بر حضرت موسي سلطه ندارد، ولي ميتواند ديگران را تحريك كند جلوي او قرار بدهد و ضربه بزند. جلوي كار و رسالت ولي خدا را بگيرد. در قرآن يك نمونهاش آمده است. بنابراين اگر حضرت ناشناس شد، مخفي شد، غايب شد، به خاطر اينكه در معرض تهديدهاي جدي است، تهديدهايي كه هم در زمان تولدشان و زمان كودكيشان توسط خلفا بوده است. هم الآن توسط شيطان و اعوان و انصار شيطان است. به خصوص كه باز شيطان اين را ميداند. كه وفتي وليعصر(ع) تشريف بياورد، اجل شيطان فرا ميرسد. پس ولي خدا خيلي برايش خطرناك است. همهي هم و غمّش را ميگذارد. لذا اين پنهان بودن، غايب بودن حضرت ادامه دارد تا زماني كه يك امنيت نسبي براي حضرت از طرف مردمان، از طرف دوستان، از طرف افرادي كه طالب او بشوند، يك امنيت نسبي برقرار شود و بعد حضرت تشريف بياورند. بنابراين يكي از دلايل غيبت، كه در روايت متعدد گفته شده است، همين ترس از جان است. منتهي عرض كرديم هيچ خودخواهي در آن نيست. يكي از دلايلي كه براي غيبت امام زمان(ع) گفته شده است، اين است كه حضرت از بيعت تواقيت آزاد باشد. زير بيعت هيچكدام از حاكمان نرود. امام رضا(ع) فرمود: «لِأَنَّ إِمَامَهُمْ يَغِيبُ عَنْهُم» (بحارالانوار/ج51/ص152) امام شيعيان و امام مسلمين و مؤمنين، از آنها غايب ميشود. «لِئَلَّا يَكُونَ فِي عُنُقِهِ لِأَحَدٍ بَيْعَةٌ» تا بر گردنش بيعتي نسبت به حكام نباشد. «إِذَا قَامَ بِالسَّيْفِ» وقتي ميآيد، اينطور نباشد كه زماني كه بيايد تقيه كند، با كسي مدارا كند. در نامهاي كه از خود امام زمان است، در توقيعي كه از خود امام زمان است، در كتابهاي متعددي آمده كه هم در بحار است و هم در احتجاج است، خود وليعصر(ع) اينطور مرقوم كردند و نوشتند، «وَ أَمَّا عِلَّةُ مَا وَقَعَ مِنَ الْغَيْبَةِ» (بحارالانوار/ج52/ص92) علت غيبت، «إِنَّهُ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنْ آبَائِي» هيچكدام از پدران من از امامان قبلي نبود، «إِلَّا وَقَعَتْ فِي عُنُقِهِ بَيْعَةٌ لِطَاغِيَةِ زَمَانِهِ» مگر اينكه بر گردنش نسبت به آن حاكم زمان بيعتي بود. «وَ إِنِّي أَخْرُجُ حِينَ أَخْرُجُ» ولي وقتي من خروج ميكنم زماني است كه «وَ لَا بَيْعَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الطَّوَاغِيتِ فِي عُنُقِي» بيعت كسي بر گردن من نيست.
تمام ائمه قبلي در زمانشان بايد تقيه ميكردند. مجبور به مدارا و مراعات بودند. چون هنوز آن شرايط برايشان فراهم نبود و هنوز تعداد ياران برايشان فراهم نبود. لذا مجبور بودند نسبت به حكومت زمان بهگونه اي تقيه كنند. به گونهاي براي حفظ جان شيعيانشان در رد خطر سازش و مدارا داشته باشند. امام حسيني كه عليه حاكم زمان خودش يزيد خروج كرد، در ده سال زمان معاويه مدارا كرد. چون علي الظاهر تحت بيعت بود. امامان قبلي يك از مظلوميتهايشان اين بوده است كه حكام ديو سيرت و پستي كه در زمانشان بوده است، مجبور بودند، چارهاي نداشتند چون يار نداشتند. حتي گاهي مواقع واقعاً اين از مظلوميتهايشان هست كه بعضي از اين خلفاي جور و ظلم، از باب تقيه اميرالمؤمنين ميگفتند. از باب اينكه فيتيلهي ظلمشان را مقداري پايين بكشند. لقب اميرالمؤمنين را حتي به خودشان هم اجازه نميدادند كه كسي اميرالمؤمنين بگويد و ميگفتند: اين لقب مختص جدمان علي است ولي با اين وجود از باب تقيه و مدارا كردن و مماشات كردن و حفظ جان خودشان. شيعيانشان كه همين الآن گفتيم حفظ جانشان واجب بوده است، به اين حكام جور اميرالمؤمنين ميگفتند. مخالفان بني عباس اينطور ميگفتند. امام زمان(ع) ديگر قرار نيست كه بيايد و باز هم سكوت كند. در مقابل آنها باز هم تقيه و مدارا كند. نخير! اينقدر در غيبت ميماند كه وقتي آمد، ديگر قيام داشته باشد و عليه آنها ديگر قعود و مماشات نداشته باشد. هيچ ملاحظهاي نداشته باشد. قرنها از موعظه كردن ستمگران و چپاولگران گذشته و ديگر قرار نيست امام زمان بيايد و باز موعظه و مدارا كند. اينها هرچه بخواهند موعظه كنند، شنيدند. ديگر حضرت وقتي ميآيد با آنها برخورد ميكند. حضرت وقتي ميآيد ديگر قيام دارد و سر تا پا قيام است. لذا از القاب مشهور حضرت قائم است كه مستحب است مؤمنين وقتي اين لقب را ميشنوند، وقتي اين عنوان را ميشنوند مستحب است كه بايستند و ميدانيد اين ايستادن هم از زمان امام صادق(ع) در بين مؤمنين بوده است. از امام رضا(ع) نقل شده كه وقتي حضرت در خراسان بودند، اين اسم مبارك را ميشنيدند، دستشان را روي سرشان ميگذاشتند، و ميخواندند: «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَه» (مستدرك/ج5/ص74) از امام صادق هم نقل شده كه: از ايشان پرسيدند براي چه مستحب است كه وقتي اين نام شنيده ميشود، بلند شويم؟ امام صادق فرمودند: وقتي اين اسم برده ميشود، امام زمان(ع) به آن كسي كه اين اسم را برده است، يك عنايت و توجهي ميكند. چون تو الآن تحت توجه هستي، مستحب است كه به احترام او بايستي. چون تحت توجه امامت هستي، مستحب است كه به احترام حضرت بايستي. علاوه بر اين بعضي ديگر از بزرگان حرف قشنگي زدند. گفتند: علاوه بر اينكه ايستادن هنگام شنيدن اين اسم، نشانه احترام است. نشانهي آمادگي براي قيام هم هست. كه ما بلند ميشويم كه ما هم در آن قيام همراه و همگام هستيم. امام زمان(ع) قائم است. ديگر قاعد نيست و قرار نيست بيايد بنشيند. سر تا پا قيام است. بنابراين ديگر با كسي مدارا ندارد. با ظالمان و مستكبريني كه ديگر پيمانهي ظلمشان پر شده است، و هيچ جاي مماشاتي با آنها نيست، برخورد ميكنند. در يك روايت خيلي زيبايي كه در جلد 51 بحار است، مرحوم مجلسي آورده است كه از امام باقر(ع) پرسيدند: آقا، مگر همه شما قائم بالحق نيستيد. همه شما قيام بالحق داريد. امام باقر فرمود: بله همينطور است. گفتم: پس چرا به امام مهدي(ع) عنوان قائم گفته ميشود؟ براي ايشان مشهور است. امام باقر فرمود: وقتي جدم اب عبدالله الحسين به شهادت رسيد، ملائكه در ملكوت گريه كردند. كه در زيارت رجبيه هم هست كه اهل آسمان هم گريه كردند. ملائكه به خداي متعال عرض كردند: خدايا، قاتلين فرزند پيغمبرت را كه به آن شكل به شهادت رساندند، رها ميكني؟ قرار است اينها همينطور آزاد باشند. كاري با آنها نباشد. خدا فرمود: ملائكه من آرام بگيريد. انتقام اينها تا يك زماني خواهد بود. بعد خدا يك صحنهاي را به ملائكه نشان داد. فرزندان معصوم امام حسين(ع) و امامان بعدي را نشان داد كه نهمين نفر از آنها ايستاده است. قائم است، يعني امام مهدي است. بعد خداوند به ملائكه فرمود: «بِذَلِكَ الْقَائِمِ أَنْتَقِمُ مِنْهُمْ» (بحارالانوار/ج37/ص294) با اين از آن گردنكشان و از آن ظالمان در طول تاريخ انتقام ميگيرد. امام زمان وقتي كه قائم است، پس ديگر قرار نيست بيايد و سكوت كند. با ظلم بسازد. تقيه كند، اينقدر غيبتش طولاني ميشود تا شرايط قيام فراهم شود و بعد تشريف بياورند. اين هم يك نكته است كه دليل غيبت حضرت در روايات گفته شده براي اينكه بيعت با كسي بر گردنش نباشد. تقيه نكند، از اين جهت در پردهي غيب هستند.
دليل سومي كه در بعضي از روايات گفته شده است، اين را هم مؤمنين بايد خيلي توجه كنند. چندين روايت هست و اين است كه خداي متعال در اين دوران غيبت، به خصوص مؤمنين را بخواهد محك بزند. مؤمنين بايد امتحان پس بدهند كه ايمانهاي واقعي از ايمانهاي عاريهاي جدا شود. خالصها از ناخالصها جدا شوند. ما روايت متعدد داريم. من فقط يك موردش را عرض ميكنم. از امام باقر(ع) سؤال كردند: «مَتَى يَكُونُ فَرَجُكُم» (بحارالانوار/ج52/ص113) فرج شما چه زماني خواهد بود؟ امام باقر(ع) فرمودند: «هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ لَا يَكُونُ فَرَجُنَا حَتَّى تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا ثُمَّ تُغَرْبَلُوا» اينقدر مردم غربال شوند و محك بخورند، در امتحانها، «يَقُولُهَا ثَلَاثاً حَتَّى يَذْهَبَ الْكَدِرُ وَ يَبْقَى الصَّفْوُ» تا خالصها بمانند و ناخالصها بريزند. ديگر قرار نيست امام زمان وقتي تشريف بياورد، افرادي كه مدعي بودند، دورش را بگيرند و پشتش را خالي كنند. مثل اجداد طاهرينش، امام حسن(ع) كه يك عده كه مدعي ايمان داري داشتند، دورش را گرفتند، اما در زمان سختي پشت او را خالي كردند. خيلي از ائمه همينطور بودند. در رابطه با امام زمان اينقدر غيبتش طول ميكشد، كه فقط خالصها بمانند. هم خود طولاني شدن غيبت امتحان مردم آخرالزمان و مؤمنين است. كه در اثر طولاني شدن غيبت يك عده از ضعيف الايمانها ميگويند: خبري نيست. اصلاً امامي نيست. كسي نيست! نه فقط طولاني شدن غيبت، حوادث و پيشامدهاي سخت كه پيش ميآيد مثل بلاها، مرضها، فقرها، بالا و پايين رفتنها، كساديها، گرانيها، انواع و اقسام بلاهاي آسماني و زميني، آن آدمهاي مؤمن هستند كه در دل اين بلاها ايمانشان قوي ميشود و ايمان به غيب دارند و خودشان را نگه ميدارند. آن خالصها ميمانند و آن ضعيفها ميريزند كه امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» (بقره/155) كه انواع و اقسام امتحانات كه خدا در اين آيه ذكر كرده است براي قبل از ظهور مهدي ما هست كه در اين دوران پيش ميآيد كه انصافاً مؤمنين بايد ايمان خودشان را تقويت كنند، ما يك بحثي قبلاً به نام دينداري در آخرالزمان داشتيم، كه بايد مؤمنين جداً خودشان را در اينجا عميق كنند.
خدا مرحوم آيت الله مرعشي نجفي را رحمت كند. از اين بزرگوار نقل شده كه به شاگردانش ميگفت: آقايان من صبح كه از خانه بيرون ميآيم، خدا را به چهارده معصوم قسم ميدهم كه ظهر ديندار برگردم. دينداري در آخر الزمان سخت ميشود. در روايت هست طرف صبح دين دارد و شب دينش را از دست داده است. شب دين دارد و صبح دينش را از دست داده است. با يك معاملهاي يك مرتبه دينش را از دست ميدهد. با يك حادثهاي يك مرتبه كفر ميگويد. دينداري سخت ميشود و شخص ميخواهد اين را رها كند و بياندازد. در اشعار فيض كاشاني هست كه بايد صادقانه اين اشعار را بخوانيم و از امام زمان بخواهيم.
اي رهنماي گمشدگان اهدنا الصراط *** اي نور چشم رهروان اهدنا الصراط
در دوزخ هوا و هوس ماندهايم زار *** گم كردهايم راه جنان اهدنا الصراط
ره دور و بخت دير و شب تار و صد خطر *** مركب ضعيف و جاده نهان اهدنا الصراط
هر دم ز گوشهاي ره گمگشتهاي ميزنند *** آه از سفير راهزنان اهدنا الصراط
رفتند اهل دل همه با كاروان جان *** ما ماندهايم از دل و جان اهدنا الصراط
واقعاً بايد از خود حضرت وليعصر(ع) صادقانه كمك بخواهيم. ديندار باشيم، حلال خور باشيم، با عالمان واقعي دين رابطه داشته باشيم، عوامل دينداري خودمان را تقويت كنيم كه اين دوران، دوران سختي است.
آقاي شريعتي: انشاءالله همه ما در مسير دينداريمان به بركت اين آيات نوراني ثابت قدم باشيم. صفحه 80 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 15 تا 19 سورهي مباركهي نساء در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ الَّاتىِ يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائكُمْ فَاسْتَشهِْدُواْ عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شهَِدُواْ فَأَمْسِكُوهُنَّ فىِ الْبُيُوتِ حَتىَ يَتَوَفَّئهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يجَْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلًا(15) وَ الَّذَانِ يَأْتِيَانِهَا مِنكُمْ فََاذُوهُمَا فَإِن تَابَا وَ أَصْلَحَا فَأَعْرِضُواْ عَنْهُمَا إِنَّ اللَّهَ كَانَ تَوَّابًا رَّحِيمًا(16) إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيهِْمْ وَ كاَنَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(17) وَ لَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيَِّاتِ حَتىَّ إِذَا حَضرََ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنىِّ تُبْتُ الَْانَ وَ لَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَ هُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا(18) يَأَيُّهَا الَّذِينَ ءَامَنُواْ لَا يحَِلُّ لَكُمْ أَن تَرِثُواْ النِّسَاءَ كَرْهًا وَ لَا تَعْضُلُوهُنَّ لِتَذْهَبُواْ بِبَعْضِ مَا ءَاتَيْتُمُوهُنَّ إِلَّا أَن يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ وَ عَاشرُِوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِن كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسىَ أَن تَكْرَهُواْ شَيًْا وَ يجَْعَلَ اللَّهُ فِيهِ خَيرًْا كَثِيرًا(19)»
ترجمه آيات:
«و از زنان شما آنان كه مرتكب فحشا مىشوند، از چهار تن از خودتان بر ضد آنها شهادت بخواهيد. اگر شهادت دادند زنان را در خانه محبوس داريد تا مرگشان فرا رسد يا خدا راهى پيش پايشان نهد. (15)و آن دو تن را كه مرتكب آن عمل شدهاند، بيازاريد. و چون توبه كنند و به صلاح آيند از آزارشان دست برداريد زيرا خدا توبهپذير و مهربان است. (16) جز اين نيست كه توبه از آن كسانى است كه به نادانى مرتكب كارى زشت مىشوند و زود توبه مىكنند. خدا توبه اينان را مىپذيرد و خدا دانا و حكيم است. (17) توبه كسانى كه كارهاى زشت مىكنند و چون مرگشان فرا مىرسد مىگويند كه اكنون توبه كرديم، و نيز آنان كه كافر بميرند، پذيرفته نخواهد شد. براى اينان عذابى دردآور مهيا كردهايم. (18) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شما را حلال نيست كه زنان را بر خلاف ميلشان به ارث ببريد. و تا قسمتى از آنچه را كه به آنها دادهايد بازپس ستانيد بر آنها سخت مگيريد، مگر آنكه مرتكب فحشايى به ثبوت رسيده شده باشند. و با آنان به نيكويى رفتار كنيد. و اگر شما را از زنان خوش نيامد، چه بسا چيزها كه شما را از آن خوش نمىآيد در حالى كه خدا خير كثيرى در آن نهاده باشد. (19)»
آقاي شريعتي: انشاءالله به بركت اين آيات نوراني خداوند به ما توفيق تشرف به مسجد مقدس جمكران را بدهد. تلاوت آيات را از مسجد مقدس جمكران ديديم و شنيديم. اشارهي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيهي 17 سورهي مباركهي نساء خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلىَ اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» آن توبهاي كه بر خدا لازم است، فرد توبه كننده را ببخشد، البته اينكه بر خدا واجب است، كسي بر خدا واجب نكرده است. كسي رسالهي اوليه بر خدا ننوشته كه خدايا اين بر تو واجب است. خدا از بابا رحمتش بر خودش لازم كرده است كه ببخشد، آن توبهاي است كه فرد «يَعْمَلُونَ السُّوءَ بجَِهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ» اگر احياناً يك كار زشتي انجام ميدهدف نه از باب عناد و لجبازي با خدا و كفر باشد، بلكه از باب اينكه عواقب اين گناه را نميدانسته و غفلت و هوا و هوس بر او غالب شده است، از باب دشمني با خدا نبوده است. بعد هم فوري پشيمان شود. درست است كه اگر فوري هم پشيمان نشد، بعدها هم پشيمان شد، خدا ميگذرد. اما خدا ميگويد: آن توبهاي كه بر خدا لازم است را من دارم ميگويم. خيلي خوب است كه اگر آدم خداي نكرده يك جايي از دستش در رفت، سريع پشيمان شود. ما در روايت داريم كه تا هفت ساعت گناه را در نامه عمل نمينويسند. اين ننوشتن گناه در نامه عمل خيلي ارزش دارد. آدم نگويد: خوب بنويسند، بعداً توبه ميكنيم، پاك ميكنند. نخير! وقتي نمينويسند، آن آثارش تو را نميگيرد. ريشه در وجودت نميدواند. وقتي سريع آدم توبه كند، هنوز در وجود آدم عمق پيدا نكرده است. از اين جهت هست كه خدا ميفرمايد: آن توبهاي كه بر خدا لازم است كه از باب رحمت خدا توبه كننده را ببخشد، آن است كه وقتي روي جهالت يك كار زشتي انجام ميدهد، يك كار زشتي انجام ميدهد.
آقاي شريعتي: در ماه رجب هم كه ماه استغفار است انشاءالله زندگي همه ما معطر به عطر استغفار باشد. در ايام برپايي نمايشگاه بينالمللي كتاب تهران، دوستداران ما ميتوانند به نمايشگاه بينالمللي در شبستان اصلي، راهروي 16 غرفهي 20، غرفهي شبكه 3 سيما برنامه سمت خداست، شما ميتوانيد در آنجا كتابهاي اساتيد ما را تهيه كنيد. حاج آقاي عالي از دلايل غيبت وليعصر(عج) ميگويند، به سه علت اشاره كرديد، يكي خائف بودن حضرت است. ترس از جان كه گفتيد: اين بحث شخصي نيست. حضرت تحت بيعت كسي نباشند و طولاني شدن غيبت و نكتهي سوم هم ابتلا و امتحان براي خود ما و مردم آخرالزمان است.
حاج آقاي عالي: يكي از دلايل چيزي است كه ما در جلسهي قبل گفتيم، در روايات ما هم اشاره شده كه همان حكمتي و همان علتي كه در غيبتهاي انبياي گذشته بود، بخاطر اينكه آخرين چاره را اين ميديدند كه يك مدتي دور شوند تا مردم قدرشناس شوند. آن كفران نعمتي كه صورت گرفته، آن كفران نعمت با يك مقدار رفتن دود در چشمانشان، كتك خوردنها و بلاها و نبود يك ولي الهي كه سرپرستي آنها را كند، يك معصوم بيخطا، يك مقدار كتك بخورند و بلا سرشان بياورند تا قدردان شوند. چارهاي نيست اين آخرين چاره است. بله اگر خود مردم بدون غيبت ولي خدا در زمان انبياي صادق خودشان در مقابل او خضوع ميكردند، هيچ احتياجي به غيبت نبود. اما اين اتفاق نيفتاد. در رابطه با امام زمان يكي از حكمتها اين است.
يك مسأله ي ديگر هم كه باز در بعضي از روايات گفته شده اين است كه غيبت به خاطر آن است كه آن ياران حضرت فراهم شوند. يعني دوران غيبت يك دوران سازندگي هم هست كه آن ياران خالص حضرت چه آن 313 نفر و چه ياران ديگر. يعني ما فقط در زمان غيبت سياهي نبينيم. زمان غيبت زماني هست كه خورشيدهايي در آن به وجود ميآيند. نورهايي در آن تربيت ميشوند. افراد پاك، همانهايي كه ولو در امتحانهاي سنگين يك عده ريزش ميكنند اما آنهايي كه باقي ميمانند، متدينين و مؤمنيني هستند كه بسيار ارزشمند هستند. اين همان است كه پيغمبر مي فرمود: برادران من در آخرالزمان آنهايي هستند كه در سختيها و مشكلات با آنكه ما را نميبينند، بر دينشان باقي ميمانند، ثواب دينداري آخرالزمانيها، يعني مردم مؤمن اين زمان پنجاه برابر اصحاب من است. اصحاب من مرا ميبينند، هر مشكلي پيش آمد از من ميپرسند. معجزات را با چشم ميبينند. اما آخرالزمانيها اين امتيازات را ندارند و بر دينشان ماندهاند. اين افراد ساخته شوند خودش يك حكمتي است كه اين افراد خوب در آن ساخته شوند. من فقط اشاره به يك نكتهاي ميكنم. همهي اين عللي كه گفته شد، در روايت سر جاي خودش است. اما يك روايتي كه معروف به روايت عبدالله بن فضل هاشمي است. امام صادق(ع) در آن روايت فرمود: سر اصلي غيبت اينها نيست. يك چيز ديگري است، كه ما اجازه نداريم بگوييم. امام داشت راجع به غيبت صحبت ميكرد كه آخرين امام حضرت مهدي يك غيبتي دارد كه به ناچار آن غيبت رخ خواهد داد. عبدالله بن فضل هاشمي سؤال كرد كه آن غيبت براي چيست؟ امام صادق فرمود: «لِأَمْرٍ لَمْ يُؤْذَنْ لَنَا فِي كَشْفِه» (بحارالانوار/ج52/ص91) بخاطر يك چيزي كه ما اذن نداريم به شما بگوييم. بعد خود حضرت فرمود: وقتي خود آقا بيايند، خودشان مطرح ميكنند، شبيه خضر كه حضرت خضر بعد از آن كارهايي كه انجام داد و موسي تحملش را نداشت و اعتراض كرد، خود حضرت خضر به حضرت موسي علت آن كارها را گفت. تا وقتي نگفته بود، كشف نشده بود. امام زمان هم تا وقت ظهورشان علت اصلي مكشوف نيست. امام صادق(ع) فرمودند: «إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ أَمْرٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ سِرٌّ مِنَ اللَّهِ وَ غَيْبٌ مِنْ غَيْبِ اللَّه» يكي از اسرار است كه صلاح نيست بدانيد. چه بسا با دانستن اين اسرار و سرك كشيدن در اينها، هم لطمهاي به امر عظيم و رسالت عظيمي كه امام(ع) به عهده دارد و هم به خودتان بزنيد. مثل يك سربازي كه در اتاق فرماندهي سرك بكشد و بخواهد اسرار آنجا را بداند. چه بسا عمليات را لو ميدهد، هم با اين كار ضربه به خودش ميزند. سرباز بايد سرباز باشد. اين اسرار را همين مقدارهايي كه گفته شده خودشان فرمودند. بله اگر كسي ظرفيت داشته باشد، ممكن است يك چيزهايي به او گفته شود. بعضيها ظرفيتهاي بزرگ دارند.
حسين بن روح سومين نائب امام زمان(ع) از نواب اربعهاي است كه در زمان غيبت صغري نائب شد. از يكي از علماي آن زمان به نام احمد اسحاق قمي كه از اصحاب امام عسگري بود، و الآن هم قبرشان در سر پل ذهاب است، و مرقدي دارد. از ايشان سؤال كردند: شما با اينكه عالمتر و خيلي باتقواتر هستيد، چرا امام زمان شما را نائب نكرده است؟ احمد بن اسحاق قمي گفت: براي اينكه حسين بن روح آنقدر دهانش محكم و قرص است كه اگر امام زمان زير عبايش باشد، سرش را زير تيغ ببرند، عبايش را بلند نمي كند، حضرت را لو بدهد. من اينگونه نيستم. اين سر نگهدار بودن روح بسيار بلندي را ميخواهد.