موضوع برنامه: يادي از امام عصر(عليهالسلام)
كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 21/02/93
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان. به سمت خداي امروز خوش امديد. آرزو ميكنم در هركجا كه هستيد، تنتان سالم باشد و قلبتان سليم باشد. حاج آقاي عالي سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم.
آقای شریعتی: خیلی خوشحالیم که روزهای یکشنبه ما منور و معطر به نام و یاد حضرت ولیعصر(عج) است. هفته گذشته نكاتي را در مورد غيبت حضرت گفتند و ادله آن را بيان كردند، كه مباحث خيلي خوبي هم بود. سؤالي كه شايد اينجا مطرح شود، اين است كه آيا در عصر غيبت راه ارتباطي ما با حضرت وليعصر همچنان برقرار است. آيا ميشود ارتباط داشت و اگر ميشود چگونه است؟
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. يكي از سؤالات بسيار مهمي كه در مباحث مهدويت به طور عموم و خاص در بحث غيبت امام زمان همين سؤال است. حالا كه زمان غيبت است،و حكمتها و فلسلفههايي كه در روايات براي غيبت امام زمان ذكر شده بود، مثلاً فرض كنيد به خاطر ناامن بودن بر جان حضرت، حضرت غايب است. بخاطر امتحان شدن مردم در زمان غيبت، مردم به همين غيبت امتحان شوند، حضرت غايب است، يا بخاطر قدرشناس شدن دوراني نباشد، سختيهايي ببينند، تا قدرشناس شوند. اين فلسفهها و اين حكمتها اقتضا ميكند كه ارتباط كاملاً قطع شود. اگر ما اينها را در نظر بگيريم، علي القاعده به طور معمولي و عادي نميشود با حضرت ارتباط برقرار كرد. منتهي آيا واقعاً همين است كه به طور كلي و كامل ارتباط و هرگونه ارتباطي قطع است، يا اينكه نه احياناً ارتباط هست. به هر حال بعضي از علماي ما بودند كه معتقد بودند نميشود در زمان غيبت ارتباط برقرار كرد. ملاقات در زمان غيبت امكان پذير نيست. بعضيها گفتند: هست و براي خودشان دلايلي داشتند. اينها بحثي است كه واقعاً بايد مطرح شود، به خصوص با توجه به اينكه متأسفانه بعضيها دكانداريهايي كردند، ادعاهايي كردند، اينها بايد صحت و سقمش معلوم شود. يك جايي كاملاً بحث روشن شود تا دوستان اهلبيت به آن چيزي كه آموزههاي ديني ما اقتضاء ميكند، بتوانند روي اين بحث كاملاً اشراف داشته باشند. از اين جهت اجازه ميخواهم اين بحث را يك مقدار كاملتر مطرح كنم. اميدوار هستيم در همين يك جلسه بتوانيم پروندهاش را بينديم.
سؤالي كه ما اينجا مطرح ميكنيم، ارتباط با حضرت در زمان غيبت امكان پذير هست يا نه؟ مقصود ما ارتباط معنوي و قلبي و باطني نيست. آنكه مسلم برقرار است. ارتباط قلبي و باطني هر مؤمني بايد با امامش داشته باشد. بعداً انشاءالله عرض خواهيم كرد كه راههاي ارتباط باطني و قلبي با حضرت چيست؟ آن محل بحث نيست. آنچه الآن ميخواهيم بحث كنيم، ارتباط ظاهري، ملاقات، ديدار حضرت به صورت حضوري، اين محل بحث ما است كه اين شدني است يا نه؟ در اين رابطه هم بايد خدمت شما عرض كنم كه ديدار حضرت انواعي دارد. ما انواعش را بگوييم، و ببينيم كدام نوعش است كه محل اختلاف بين بزرگان و علماي ما هست و بعضيها ميگويند: نميشود و بعضي ميگويند: ميشود. اگر ما بخواهيم اقسام ارتباط ديداري با حضرت را مطرح كنيم، چند قسم است؟ يكي ديدن حضرت در عالم، رؤيا و خواب است. حضرت در خواب ببيند. عالم خواب، عالمي است. واقعيتي دارد. همينطور كه در قرآن رؤياها و خوابهايي از حضرت يوسف، حضرت ابراهيم، پيغمبر اكرم(ص) نقل شده است، عالم خواب عالم خوابهاي راست و صادق عالمي هست كه قابل توجه است. درست است كه خوابهاي غير معصومين سنديت و حجيت ندارد و خيلي نميشود اعتباري برايش قائل شد. ولي در عين حال يك راهي براي ديدن است. اين محل بحث نيست. امام زمان(ع) را در خواب ديدن، كما اينكه ساير معصومين را ميشود در خواب ديد، چيزي است كه همه قبول دارند. ما در رواياتمان حتي دستورالعملهايي براي خواب ديدن نسبت به ائمه و پيغمبر است. حتي نسبت به خويشان فرد كسي از دنيا رفته بخواهند خواب او را ببينند. اين را مرحوم محدث قمي در مفاتيح هم ذكر كرده است. مرحوم محدث نوري هم در كتاب دارالسلام كه چهار جلد كتاب مربوط به رؤيا است، مباحث بسيار عميقي را آنجا مطرح كرده است، آنوقت آنجا ايشان ذكر كردند كه حدود سي راه از روايات برداشت كردند، براي كساني كه ميخواهند ائمه را خواب ببينند، امام زمان را خواب ببينند، حتي بعضي از خويشان را كه از دنيا رفتند، بعضي از آن دستورالعملها را در اواخر كتاب نجم الثاقب هم آورده است. بنابراين اين از محل بحث ما بيرون است. عالم رؤيا و خواب را هيچكسي انكار نكرده است. قسم دوم ديدن حضرت، ديدار حضرت در عالم مكاشفه است. عالم مكاشفه اين است كه كسي در بيداري چيزهايي را ببيند، همانطور كه گاهي آدم در خواب عوالمي را ميبيند كه ديگران نميبينند.
آدمهايي كه روحشان ضعيف و معمولي است، كساني كه اشتغالاتشان به عالم بيرون خيلي زياد است. حواسشان خيلي مشغول است. تعلقاتشان و مشغولياتشان به بيرون خيلي زياد است، طبيعتاً اين حواس درگير امور دنيايي و بيروني است. چشمشان همين چيزهايي را ميبيند كه همه ميبينند.گوششان همين صداهايي را ميشنود كه همه ميشنوند. غير از اين حواس و محسوسات به اين حواس چيز ديگري را نميتوانند درك كنند. مگر اينكه به صورت قهري و جبري در عالم خواب اين حواس از بيرون قطع شود بتوانند عوالم ديگري را دريافت كنند. اين آنتنشان گيرندگي امواج ديگري را داشته باشد. روحهايي كه قوي هستند در همين عالم بيداري در عين حال كه بيدار هستند، ميتوانند منقطع شوند، ميتوانند اشتغالاتشان را قطع كنند. تملقي ندارند، كه اين كار نياز باشد. لذا در عين حال كه بيدارند چيزهاي ديگري را ميتوانند ببينند. چشم باز است ولي دل يك جاي ديگر است و مشغوليت به يك عالم ديگر و به يك امور ديگري است. فراتر از زمان، فراتر از مكان، فراتر از حواس ظاهري كه ديگران نميبينند او ميبيند. اين مكاشفه است كه براي بعضي از افراد اين رخ ميدهد. اين قسم دوم هم يعني ديدن امام زمان(ع) در عالم مكاشفه اين هم محل بحث نيست. اين هم، همه قبول دارند. كه براي بعضي افراد معمولي ديگر امكان پذير نيست. بعضي روحها بسيار قوي امكان پذير است، شبيه خواب چيزي را ميبيند كه ديگران نميبينند.
عالم مكاشفه طوري است كه حجابهايي كه براي ديگران حجاب است، كنار ميزند و با واقعيت مرتبط است. اين تخيل نيست. اوهام و خيالات نيست. همانطور كه خوابهاي شيطاني و رحماني داريم، مكاشفههاي شيطاني و رحماني هم داريم. ولي با فرض اينكه فردي باشد كه صالح باشد، با صداقت باشد، روح قوي داشته باشد، همانطور كه در رؤياي صادقهاي ميتواند امام زمان را ببيند، در مكاشفهي صادقهاي هم ميتواند حضرت را ببيند.
مرحوم آيت الله گلپايگاني كه رضوان خدا بر اين فقيه زاهد اهلبيت كه به هر حال در همين زمان نزديك خود ما بود، اين بزرگوار سرپرست تيم پزشكي و رئيس بيمارستان گلپايگاني هم بود كه آن زمان دكتر متدين و بزرگواري كه الآن هم هست، ايشان ميگفت: در سال 65 ، يك مرتبه آقاي گلپايگاني به ما گفته بود: من خيلي در ناحيه شكم درد احساس ميكنم. ميگويد: آقا را بيمارستان گلپايگاني قم برديم، آنجا آزمايشات انجام شد و تيم پزشكي جلسه گرفتند و طبق آن آزمايشات و معايناتي كه كرديم، متوجه شديم كه آقا يك تومور سرطاني در ناحيه اثني عشرشان هست و سرطان دارند. منتهي به ايشان نگفتيم. براي اينكه مطمئن شويم به تهران آمديم. پزشكان تهران هم به همين نتيجه رسيدند و گفتند: هرچه زودتر بايد عمل شوند، آن زمان هم تشخيصشان اين بود كه تجهيزاتي كه در بيمارستان كرانول لندن هست، تجهيزات كامل و پيشرفتهاي است كه به هر حال اگر آنجا عمل شوند، خيلي بهتر است. به هر حال اين بزرگوار بركت روي زمين بود. فقها و علما و مراجع بركت روي زمين هستند. حفظ اين بزرگواران واقعاً اينطور هست كه بر ديگران ضرورت دارد. اين يك وجوبي دارد. دكتري كه با ايشان بود و رئيس تيم پزشكي ايشان بود، همراه آقازادهي ايشان همراه شدند كه به لندن بروند. ايشان گفت: ساعت به ساعت حال آقا سنگين تر ميشد و خيلي درد ميكشيد. طوري كه در هواپيما نه ميتوانست از درد روي صندلي بنشيند، نه حتي ميتوانست روي تخت دراز بكشد. هيچ چيزي هم نميخورد. آقا را به بيمارستان بردند و معاينات اوليه انجام شد. به همين نتيجه رسيدند كه بايد سريع عمل شوند، قرار شد فردا صبح عمل شود. اين دكتر متدين ميگفت: من شب تا ديروقت در اتاق آقا بودم. چند ساعت نيمه شب در اتاق مجاور براي استراحت رفتم. شايد سه چهار ساعتي بود و بعد از نماز صبح سريع آمدم. وقتي آمدم ديدم، آقا كه از درد به خودش ميپيچيد، خيلي آرام نشسته است. من با ايشان سلام عليك كردم. گفتم: آقا حالتان چطور است؟ فرمودند: الحمدلله خوبم! گفتند: آقاي دكتر اگر ميشود به اين پزشكها بگوييد: مرا يك معاينه ديگري كنند. ميگويند: من فهميدم خبري شده است. به ايشان گفتم: من ميگويم، ولي چيزي شده است. آقا فرمودند: حضرت وليعصر(ع) عنايت كردند و شفا دادند. ايشان ميگفت: من خشك شده بودم و حال بد ايشان را ديده بودم. الآن را ميبينم، خوب خوب هستند. ايشان گفتند: بگوييد صبحانه بياورند، من خيلي ضعف دارم. پزشكان مجدداً معاينه كردند، گفتند: اصلاً خبري از اين غده سرطاني نيست. به طرز معجزه آسايي ايشان خوب شدند، نيازي به عمل نيست، مرخص هستند. ايشان گفتند: ما به قم رفتيم. اين دكتر ميگويد: من وقتي رسيدم خانم من به من گفت: آقاي دكتر! جعفري آقاي مجتهدي يك تماسي گرفتند و گفتند: اگر ميشود به منزلشان برويد. ايشان ميگويد: من منزل جعفر آقا رفتم. جعفر آقا به من گفت: آقاي دكتر ما كه با حضرت آقا لندن رفتيم، يك اتفاقي براي من افتاد، ميخواستم از شما سؤال كنم. ديشب من دعا ميكردم، حجابي از جلوي من برداشته شد، بيمارستان را ديدم در اتاقي كه آقا آنجا بودند. ميگفت: ديدم در آن بيمارستان آقا روي تخت هستند و حضرت وليعصر(ع) كنارشان هستند. آقاي گلپايگاني با تضرع و خضوع عرض كرد كه آقا شما عنايتي بفرماييد و دعايي كنيد. حضرت وليعصر(ع) فرمود: خداوند متعال شما را شفا داد. آقاي دكتر من اين صحنه را ديدم، درست است؟ اتفاقي افتاده است؟ دكتر گفت: بغض گلوي مرا گرفت و گريه كردم. كه آن چيزي كه من خودم از آقا شنيدم، ايشان اينجا در قم ديد. صحنه را ديد. گفتم: بله، حضرت وليعصر(ع) عنايتي كردند و شفا پيدا كردند و بدون نياز به عمل ما برگشتيم. اين يك مكاشفهاي بود كه ايشان صادقانه اين صحنه را ديده بود. خوش به حال آن دردي كه اينطور درماني دارد و آن چشمي كه جاب را برميدارد و اينگونه ميتواند ببيند.
خوشا دردي كه درمانش تو باشي *** خوشا راهي كه پايانش تو باشي
خوشا چشمي كه بيند روي ماهت *** خوشا ملكي كه سلطانش تو باشي
اين هم يك قسم از ديدن است كه به صورت مكاشفههاي صادق است، و هيچكسي هم در اين محل بحث ندارد. قسم سوم ديدار حضرت ديدن در بيداري هست، نه در خواب و مكاشفه، اما بدون آنكه حضرت را بشناسد و تا آخر هم نميشناسند. ما در روايات داريم كه امام صادق(ع) فرمود: وقتي حضرت وليعصر(ع) تشريف بياورند، بسياري از اين مردم ميگويند: ما ايشان را ديده بوديم ولي نميشناختيم. تا آخر نشناختند، مگر اينكه زمان ظهور شود حضرت را ببينند، يا بدون اينكه بشناسند از دنيا ميروند. «يَرَوْنَهُ وَ لَا يَعْرِفُونَهُ» (وسايلالشيعه/ج11/ص135) اين هم قسم سوم است.
قسم چهارم ديدن حضرت در بيداري است كه در آن هنگامي كه دارد حضرت را ميبيند با وجود قرائن و نشانههاي بسياري كه اين فرد معمولي نيست. اين معصوم است. اين ولي خداست. آن موقع منتقل نميشود و اصلاً ذهن كشش ندارد. بعد كه ملاقات تمام شد، آنوقت از روي قرائني ميفهمد كه خدمت آقا بوده است. خيلي از كساني بودند كه واقعاً راستگو بودند در تشرفات اين را نقل كردند. آن زماني كه خدمت حضرت بودند، يك حالت تحيّر و گيجي كه انگار حواس تا يك جايي كار كرده و از اينجا به بعد ديگر ذهن نميكشد كه بفهمي اين چه كسي است؟ با وجود اين همه نشانهها مثلاً فرض كنيد كنار حضرت راه ميرفته در فصل زمستان، يكباره ميوههاي غير فصل كنار خودش ديده است. حضرت اسمش را برده است. چيزهايي از زندگياش گفته، مطالبي گفته كه غير از معصوم كس ديگري نميتواند اين مطالب را بگويد. اينكه متوجه نيست براي اين است كه حضرت صلاح نميداند و در ذهن او تصرف كرده است. همينطور كه الآن حواس ما تحت روح ما كار ميكند، ما روح را كه داريم، چشم ما ميبيند. اعضا و جوارح ما كار ميكند، دست ما حركت ميكند. اين حواس ما تحت روح جزئي ماست و تحت روح كلي عالم وجود حضرت وليعصر نيست. اين حواس در اختيار و در مديريت روح ما كار ميكند. آنوقت حضرت وليعصر كه روح كلي عالم وجود است. طبيعتاً اگر بخواهد تصرفي كند كه كسي مصلحت نباشد كه الآن ذهنش به ايشان منتقل شود، نميتواند بفهمد.
آيت الله مرعشي نجفي بعضي از تشرفاتي كه خدمت حضرت وليعصر(ع) دارند، اگر دوستان زندگي اين بزرگوار را دنبال كنند، چند مرتبه خدمت حضرت وليعصر(ع) تشرف داشتند. آن زماني كه خدمت آقا بوده بسيار نشانههاي فراوان بوده، اما منتقل نشده است. بعداً متوجه شدند كه خدمت حضرت بوده است. دوستان مفاتيح را نگاه كنند.
اين تشرف حاجي علي بغدادي، كه مرحوم محدث قمي در مفاتيح آورده و از قول استادشان مرحوم محدث نوري صاحب نجم الثاقب فرمودند. ايشان در كتاب نجم الثاقب فرموده: اين قضيه از قضاياي يقيني است كه در زمان خود من اتفاق افتاده و من از خود حاج علي بغدادي پرسيدم. فرد بسيار صالح و با صداقت و مؤمن بود. مرحوم محدث نوري ميگويد: اگر در اين كتاب من هيچ چيزي جز اين قضيه نبود، كافي بود. كه نكات بسيار زيادي از آن استفاده ميشود. چون معمولاً اين حكايت در مفاتيح هم طولاني است و هم نسلش قديمي است، شايد كمتر دوستان به آن توجه داشته باشند و خوانده باشند. ميتوانند به راحتي در مفاتيح پيدا كنند.
مرحوم حاج علي بغدادي ريسندگي و كارخانه در بغداد داشته است. براي دادن خمس در نجف ميرود كه خمس مالش را با بزرگان نجف، آيت الله شيخ مرتضي انصاري، شيخ اعظم و مرحوم كاظميني آنجا رفتند. وجوهاتش را حساب كرده، صبح پنجشنبهاي بوده است. بعد هم زيارت كاظمين رفته، نجف و كاظمين را زيارت كرده است. بعد به بغداد برگشته است. ميگويد: در مسير برگشت با يك كسي برخورد كردم، كه به من فرمود: حاج علي حال شما چطور است؟ بعد ايشان فرمودند: حاج علي ميآيي به كاظمين برگرديم، امشب، شب جمعه است. زيارت اجداد من در كاظمين باشد كه نزديك است. من هم گفتم: چشم! من برميگردم. يك مؤمني به من پيشنهادي داده است. بعد ايشان گفت: برگرديد تا من شهادت بدهم تو از دوستان ما هستي. گفتم: شما چطور شهادت ميدهيد؟ مگر چقدر مرا مي شناسيد؟ گفت: من چطور نشناسم آن كسي را كه حق ما را به ما ميرساند؟ گفتم: كدام حق؟ گفت: خمسي كه به وكلاي ما دادي. گفت: من باز متوجه نبودم. ايشان شيخ انصاري را وكيل خودش ميداند. برگشتيم و همينطور كه ميآمديم، كنار راه ميوههايي را ميديدم كه براي اين فصل نيست. فصل، فصل زمستان بود. ميوهها طور ديگري بود. هوا را طور ديگري ميديدم و عطرآگين بود. همينطور كه با هم راه ميرفتيم، سؤالاتي از ايشان پرسيدم. مثلاً مولانا اينكه بعضي دوستان ما زيارت مشهد مشرف شدند، ميخواستم بدانم زيارت فلاني قبول است؟ فرمود: انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده است، زيارتش قبول است؟ انشاءالله قبول است. فلاني هم مشرف شده، قبول است؟ ديدم سكوت كردند. گفتم: بعضي از كساني كه اهل منبر هستند، ميگويند: اگر كسي شب جمعه زيارت ابا عبدالله الحسين را بخواند، «زيارت الحسين امانٌ من النار» آدم را از جهنم ايمن ميكند. اين حديث درست است؟ ديدند چشمانش اشك زده است و اسم حسين را كه شنيد، فرمود: بله، درست است. «زيارت الحسين امانٌ من النار» بعد به كاظمين رسيديم. شروع به سلام دادن به ائمه كرد. تك تك سلام داد به اسم امام زمان رسيد، سؤال كرد: حاج علي امام زمان خودت را ميشناسي؟ گفتم: چطور نشناسم. معلوم است ميشناسم. گفت: خوب سلام بده. گفتم: «السلام عليك يا حجة الله، السلام عليك يا صاحب الزمان، يابن الحسن» گفت: «عليك السلام و رحمة الله و بركاته» جواب سلام مرا داد، باز من متوجه نبودم. در اين سلام كسي كه خبر از قبولي زيارت بعضيها، خبر از چيزهايي كه غير معصوم نميتواند بدهد. مراجع مل شيخ انصاري را نماينده خودش ميداند. خمس را ميگويد: حق ما است. براي خواندن نماز زيارت ايستاديم. نماز كه تمام شد، آخر نماز به ذهن من آمد، اين قرائن و نشانهها براي حضرت بوده است. نماز كه تمام شد، نگاه كردم ديدم حضرت نيست. در آن زمان يك حالت گيجي و تحير بوده است. ولي بعد با قرائني متوجه ميشويم چه حسرت سنگيني است. از طرفي هم خوشا به حالشان كه همين مقدار نصيبشان شده است. از طرفي هم آن زمان صلاح نبوده است. اين قسم چهارم است.
قسم پنجم كاملترين قسم است. در بيداري حضرت را ببيند، قد و قامت و مكاشفه را بشناسد، همان هنگام ديدن هم بشناسد. و كلمات و حرفهايي هم رد و بدل ميشود. اين قسم پنجم و قسم چهارم محل نزال است. چون اين دو قسم ميتواند يك ادعاهايي به وجود بياورد. اين دو قسم است كه ميتواند مثلاً ادعا به وجود بياورد من با حضرت ارتباط دارم. من نماينده حضرت هستم. بخصوص اين قسم پنجم! بعضي از بزرگان مثل شيخ مفيد، در برخي از رسائل مثل مرحوم نعماني كه صاحب كتاب «غيبت» هستند، مثل مرحوم فيض كاشاني، مثل مرحوم كاشف الخطاب، بعضي از بزرگان ما قائل بودند كه اين قسم پنجم امكان ندارد.
دليل اينها اين است، ميگويند: غير از حكمتهايي كه براي غيبت است، كه در زمان غيبت مردم امتحان ميشوند. قرار نيست كه به طور عادي و معمولي حضرت را ببينند. خود غيبت موضوع امتحان است. قرار نيست باب باز شود. قرار است غيبت باشد تا مردم قدرشناس باشند. قرار است غيبت باشد تا حضرت وليعصر(ع) جانش ايمن باشد. قرار نيست اين در ملاقاتها باز شود. حضرت به خطر بيفتد و او را بشناسند. دليل مهمتر و اصليترين دليل آن نامهاي است كه امام زمان به چهارمين نايبشان علي بن محمد سمري، در زمان انتهاي غيبت صغري امام زمان(ع) به نايبشان نامهاي نوشتند، كه شما شش روز ديگر بيشتر زنده نيستي. كارهايت را جمع كن و ديگر به كسي سفارش نكن كه براي تو جانشين باشد. «فَقَدْ وَقَعَتِ الْغَيْبَةُ التَّامَّةُ» (بحارالانوار/ج56/ص360) غيبت كامل و تامه كه شروع شده ديگر ظهوري در كار نخواهد بود تا زماني كه علائم ظهور برسد. بعد حضرت فرمود: بعضي از شيعيان خواهند آمد كه «وَ سَيَأْتِي شِيعَتِي مَنْ يَدَّعِي الْمُشَاهَدَة» ادعاي مشاهده ميكنند. «أَلَا فَمَنِ ادَّعَى الْمُشَاهَدَةَ قَبْلَ خُرُوجِ السُّفْيَانِيِّ وَ الصَّيْحَةِ فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اگر كسي قبل از علائم آخر الزمان، سفياني و صيحه آسماني ادعاي مشاهده كرد، «فَهُوَ كَذَّابٌ مُفْتَر» اين دروغگو هست و افترا و تهمت ميزند. بزرگان روي اين نامهي حضرت وليعصر(ع)، بزرگان اينطور گفتند. ولي مشهور علماي ما در مقابل اين بزرگواران گفتند: آن حكمتهايي كه براي غيبت گفته شده، كه خود غيبت بايد موضوع امتحان باشد، بله قرار نيست ظهور براي همه به طور عادي رخ بدهد. ملاقات خاص است و موارد استثنايي است. و الا قبول داريم زمان غيبت، زمان غيبت است. باب ملاقات باز نيست كه هركس دلش خواست مثل زمان ظهور كه خدمت معصومين ميرسيدند، الآن كسي بتواند خدمت حضرت برسد. اختيار ملاقات در زمان غيبت با كسي نيست. هرچقدر هم رياضت داشته باشد، فكر نكند اين كارهايش يك علت تامه است كه بتواند خدمت حضرت برسد. نخير هركار هم كند باز مصلحت ديد حضرت است و چه بسا اگر مصلحت نبينند، نه! ديدن حضرت در زمان غيبت يك روال عادي نيست. استثناء است، آن نامهاي هم كه به چهارمين نايبشان نوشتند، به قرينه اينكه حضرت به علي بن محمد ثمري ميگويد: ديگر براي نيابت خاص به كسي سفارش نكن. هركسي ادعاي مشاهده كرد، يعني مشاهده از آن سنخي كه شما چهار نايب كه ما در ارتباط هستيم، اگر كاري داريد بگوييد: به حضرت بگوييم. ما مرتبط با حضرت هستيم. اگر كسي ادعاي ديدن با نيابت كرد، اين كذاب و مُفتر است. مفتر به اين خاطر كه دارد به من نسبت ميدهد كه من او را وكيل كردم، من چنين وكالتي به كسي نخواهم داد. كسي نايب خاص من نيست. حضرت فرموده: «كَذَّابٌ مُفْتَر» هم دروغ ميگويد و هم افترا ميزند. تهمت نسبت ناروا دادن است. خوب اين كسي كه ادعاي مشاهده ميكند و ميگويد: من نايب حضرت هستم، نسبت ناروايي به حضرت ميدهد. كه حضرت مرا نايب خودش كرده است. اين دروغ و تهمت است. اين بابش بسته شده است. و الا اگر كسي حضرت را ملاقات كند و هيچ ادعايي هم ندارد، صدها نفر از خوبان، پاكان، بزرگان كه هيچ شكي در صداقتشان نبود و ذرهاي هم ادعا نداشتند. خيلي از بزرگان ما نظير سيد بحر العلوم، سيد بن طاووس، شيخ انصاري ادعا نداشتند. اگر هم به كسي ميگفتند قول ميگرفتند به هيچكس نگوييد.حضرت ميگويد: آن كسي كه مدعي مشاهده است، ادعا دارد و در بوق كرده، ميخواهد سوء استفاده كند، در اين شك كنيد. و الا اصل ملاقات را در اين نامه منكر نشده است. نفرموده: مشاهده امكان ندارد. ادعاي مشاهده! بنابراين اصل ملاقات امكان پذير است. اين نامه حضرت نازل به جاي ديگري است. صدها نفر از خوبان ديدند، اما اولاً ديدن يك روال معمولي نيست و براي هركسي اتفاق نميافتد، ثانياً اگر هم كسي ديده قرار نيست داد و بيدادي داشته باشد.
آقای شریعتی: خيلي ممنون و متشكرم، مباحث خوبي را شنيديم. صفحه 87 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 52 تا 59 سورهي مباركهي نساء در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«أُوْلَئكَ الَّذِينَ لَعَنهَُمُ اللَّهُ وَ مَن يَلْعَنِ اللَّهُ فَلَن تجَِدَ لَهُ نَصِيرًا(52) أَمْ لهَُمْ نَصِيبٌ مِّنَ الْمُلْكِ فَإِذًا لَّا يُؤْتُونَ النَّاسَ نَقِيرًا(53) أَمْ يحَْسُدُونَ النَّاسَ عَلىَ مَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ فَقَدْ ءَاتَيْنَا ءَالَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَ الحِْكْمَةَ وَ ءَاتَيْنَاهُم مُّلْكا عَظِيمًا(54) فَمِنهُْم مَّنْ ءَامَنَ بِهِ وَ مِنهُْم مَّن صَدَّ عَنْهُ وَ كَفَى بجَِهَنَّمَ سَعِيرًا(55) إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ بَِايَاتِنَا سَوْفَ نُصْلِيهِمْ نَارًا كلَُّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُودًا غَيرَْهَا لِيَذُوقُواْ الْعَذَابَ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ عَزِيزًا حَكِيمًا(56) وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ عَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تجَْرِى مِن تحَْتهَِا الْأَنهَْارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا لهَُّمْ فِيهَا أَزْوَاجٌ مُّطَهَّرَةٌ وَ نُدْخِلُهُمْ ظِلاًّ ظَلِيلاً(57) إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم بَينَْ النَّاسِ أَن تحَْكُمُواْ بِالْعَدْلِ إِنَّ اللَّهَ نِعِمَّا يَعِظُكمُ بِهِ إِنَّ اللَّهَ كاَنَ سمَِيعَا بَصِيرًا(58) يَأَيهَُّا الَّذِينَ ءَامَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَ أَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَ أُوْلىِ الْأَمْرِ مِنكمُْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فىِ شىَْءٍ فَرُدُّوهُ إِلىَ اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الاَْخِرِ ذَالِكَ خَيرٌْ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً(59)»
ترجمه آيات:
«اينان آن كسانند كه خدا لعنتشان كرده است و هر كس را كه خدا لعنت كند براى او هيچ ياورى نيابى. (52) يا از پادشاهى نصيبى بردهاند؟ كه در اين صورت به قدر آن گودى كه بر پشت هسته خرماست به مردم سودى نمىرسانند. (53) يا بر مردم به خاطر نعمتى كه خدا از فضل خويش به آنان ارزانى داشته حسد مىبرند؟ در حالى كه ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و فرمانروايى بزرگ ارزانى داشتيم. (54) بعضى بدان ايمان آوردند و بعضى از آن اعراض كردند. دوزخ، آن آتش افروخته، ايشان را بس. (55) آنان را كه به آيات ما كافر شدند به آتش خواهيم افكند. هر گاه پوست تنشان بپزد پوستى ديگرشان دهيم، تا عذاب خدا را بچشند. خدا پيروزمند و حكيم است. (56) و آنان را كه ايمان آورده و كارهاى نيكو كردهاند به بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است درآوريم، تا ابد در آنجا خواهند بود. و در آنجا صاحب زنان پاك و بىعيب شوند و در سايههاى پيوسته و خنك جايشان مىدهيم. (57) خدا به شما فرمان مىدهد كه امانتها را به صاحبانشان بازگردانيد. و چون در ميان مردم به داورى نشينيد به عدل داورى كنيد. خدا شما را چه نيكو پند مىدهد. هر آينه او شنوا و بيناست. (58) اى كسانى كه ايمان آوردهايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد. (59)»
آقاي شريعتي:
چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن *** به رخت نظاره كردن، سخن خدا شنيدن
اشارهي قرآني امروز را بشنويم.
حاج آقاي عالي: آيه 58 سوره مباركه نساء خداوند متعال ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَن تُؤَدُّواْ الْأَمَانَاتِ إِلىَ أَهْلِهَا وَ إِذَا حَكَمْتُم» امانات را به اهل آن بسپاريد. امانتهايي كه خدا فرموده است، فقط امانتهاي مالي نيست. فقط حق نيست. هر امكانات و سرمايهاي كه خدا به ما داده است كه بايد درست خرج شود و در جاي خودش مصرف شود، مشمول اين آيه است. به عنوان مثال اگر خدا علمي به ما داده است، اين علم فقط بايد در سينه بماند يا اينكه بايد پخش شود آن جايي كه بايد گفته شود. اين خودش امانت را نزد اهلش بردن است. مخاطبيني كه تشنه اين علم هستند. اگر خدا به كسي قدرت و پست و مقامي داد، اگر خودش اهلش نيست، ما از اميرالمؤمنين(ع) روايت داريم كه اگر كسي موقعيت و مقام و پستي داشت، و ديد كس ديگري در بين مردم هست كه از او صلاحيت بيشتري دارد، اگر اين پست را واگذار نكند، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين» (وسايلالشيعه/ج16/ص383) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. بايد به اهلش بدهد. از جهت مالي هم اگر حق كسي بود، ما در روايات داريم كه اگر ميخواهيد مؤمن را بشناسيد، ببينيد چقدر امانتدار است. چقدر به اهلش رد امانت ميكند. اگر اين كار را كنيم، اين يكي از محكهاي ايماني است كه خدا اينجا به ما ياد داده است.
آقاي شريعتي: بحث ديدار با امام زمان شد، اين شوقي كه در فرد فرد ما وجود دارد. روايت ظاهراً از امام حسين(ع) است كه فرمود: «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» (بحارالانوار/ج56/ص148) اگر من ايام حياتم با ديدن حضرت مهدي مصادف شود، خدمت او را خواهم كرد. بالاخره اين شوق در اهلبيت بوده و در ما هم هست. ولي يكوقتهايي ما تمام فكرمان اين ميشود كه حضرت را ببينيم. آيا اين درست است يا نه؟
حاج آقاي عالي: اين جمله كه فرموديد، در عين حال كه از اباعبدالله(ع) هم نقل شده، بيشتر مشهور از امام صادق(ع) است. «لَوْ أَدْرَكْتُهُ لَخَدَمْتُهُ أَيَّامَ حَيَاتِي» اگر من ميتوانستم مهدي اهلبيت را درك كنم، تمام عمر به او خدمت ميكردم. امام صادق علامه عالم وجود است. او وقتي ميگويد: اگر مهدي را درك ميكردم، تا آخر عمر خادمش بودم، ديگر ما چه بايد بگوييم؟ اشتياق داشتن لازمه مؤمن بودن است. هر مؤمني درجه ايمانش بالاتر برود، شوقش به ديدار حضرت زياد ميشود. اين شوق خيلي خوب است. حتي در دعاها به ما ياد دادند كه اين اشتياق را داشته باشيد. در دعاها خود اهلبيت اين را به زبان گذاشتند كه بگوييم: «اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَة» در دعاي عهد است كه خدايا آن ماه رخسار را به من نشان بده. اين شوق و اشتياق از لوازم يك منتظر است. اما اينكه يك مرتبه به يك هدف تبديل شود، طوري كه ما تمام همّ و غممان را براي ديدار ظاهري حضرت و ديدن جسم فيزيكي امام زمان(ع) بگذاريم. چهله گرفتنها، ختم گرفتنها، به بعضي از علوم غريبه رجوع كردنها، احياناً افتادن به اين چيزها، اين مقدار اصرار را ما ديگر در جايي نداريم كه به اين شكل كار كنيم و تبديل به يك هدف شود.
احمد بن ابراهيم از خوباني بود كه در زمان غيبت صغري امام زمان با جناب محمد بن عثمان امري، دومين نايب امام زمان مصادف بود. خيلي مشتاق ديدار حضرت وليعصر(ع) بود. محمد بن عثمان كه از خوبان و نايب امام زمان بود يك توصيه كرد. احمد بن ابراهيم وقتي اشتياقشان را پيش ايشان گفت كه ميخواهم آقا را ببينم، خدمت حضرت برسم.، محمد بن عثمان گفت: خداوند پاداش شوق تو را بدهد. انشاءالله ديدارش را روزي تو كند. بعد گفت: ابا عبدالله، اصرار به ديدنش نداشته باش. مثل ديدار امامان قبلي كه طرف ميتوانست از خراسان به مدينه خدمت امام صادق(ع) برود. در اين زمان به اختيار تو نيست، كه هر موقع دلت بخواهد برسي و اصرار بكني و بروي. گفت: اين يكي از خط قرمزهايي است كه خدا گذاشته است. در زمان غيبت اينطور نيست كه خيلي راحت به اختيار خودمان بتوانيم خدمت حضرت برسيم. آنچه كه مهم است تسليم بودن به او هست كه بهتر است. دنبال اين باش و حضرت را زيارت كن. يعني ارتباط معنوي و روحي داشته باش. به ياد او باش و از او غافل نباش. كارهايي كه انجام ميدهي، رضايت او را داشته باش. اين مهم است. آنچه روز قيامت از ما ميخواهند و ميپرسند، اين نيست كه چرا حضرت را نديدي؟ ميگويند: چرا رضايت او را كسب نكردي؟ چرا تحت ولايت او نبودي؟
خدا آقاي بهلول را رحمت كند. پير فرزانه و انسان عجيب و غريب كه به تعبير مقام معظم رهبري در آن نامهاي كه در رحلت ايشان داده بود كه ايشان فردي بود كه خيلي عجايب داشت. ايشان ميگفت: بهتر از آن چيزي كه خودت را در چشم حضرت جا بدهي، اين است كه در دل حضرت جا بدهي. يا جلوي حضرت بايستي كه در چشم حضرت بيافتي. خودت را در دل حضرت جا بدهي. اصل اين است. بعد ايشان ميگفت: من در تمام عمرم يك كاري را هرگز ترك نكردم و يك كاري را هرگز انجام ندادم. آن كاري را كه هرگز انجام ندادم، اين بود كه در تمام عمرم دروغ نگفتم. آن كاري را كه هرگز ترك نكردم و هميشه هم انجام دادم، اين بود كه هميشه اهل نماز شب بودم. اهل نافله بودم. دنبال يك چيزي است كه حضرت وقتي نگاهش كند، لبخند به او بزند. اينها ارزشمند هستند. اگر فرد دنبال رضايت او باشد، آنجايي كه خود حضرت صلاح بداند، آن اتفاق هم ميافتد. مالك اشتر وقتي به شهادت رسيد، اميرالمؤمنين به پهناي صورت اشك ريخت، و اين يار بزرگ را از دست داد. اين مالك اشتر نميگفت: علي جان بايست، من قد و بالاي تو را ببينم. اصلاً از علي دور ميشد و سمت مصر ميرفت تا ولايت مصر را بر عهده بگيرد و يك باري را از دوش علي بردارد. مهم اين است كه از روي دوش امام زمان بار برداريم. از روي دوش ولي خدا بار برداريم. صرف اينكه ببينم و تمام همّ و غم بر اين باشد، باز هم عرض ميكنم كه دعا كردن و مشتاق ديدار بودن از لوازم يك مؤمن است. الآن بعضي از كتابها هست كه نوع چهله گرفتن و ختم گرفتن و رياضتهايي كه آدم بتواند خدمت حضرت برسد را بيان كرده است. ما در چه روايتي داريم كه اين چهله گرفتنها براي ديدن حضرت را توصيه كردهاند؟ آنهايي كه حضرت را ديدند، با اين چهلهها نديدند. من نميخواهم بگويم: اينها باطل است. ميخواهم بگويم اين اصرار زياد خداي نكرده ميتواند دكانداري را باب كند.
ديدار حضرت در بيداري به صورتي كه بشناسد، كار افرادي است در حد سيد بن طاووس، يا افرادي كه مضطر شدند و واقعاً به يك اضطرار رسيدند. بسياري از كساني كه به تشرف خدمت حضرت رسيدند و صادق هم بودند و دروغ هم نگفتند، مدعي هم نبودند، نميگوييم. كساني كه گفتند: ما خدمت حضرت رسيديم، مشكلي داشتيم، مريضي داشتيم، شفا پيدا كرديم، حاجتي داشتيم برآورده شد، بسياري از اينها كه ميگفتند: يك شخص جليل القدري آمد كار ما را راه انداخت، الزماً خدمت حضرت نرسيدند. با توسلاتي كه در حين اضطرار و بيچارگي داشتند، خدمت يك بزرگي رسيدند و كارشان را حل كرده است، چه بسا خدمت ياران وليعصر رسيدند. ما در روايات داريم كه سي نفر دور امام زمان(ع) هستند كه مأموريتهايي كه حضرت بر عهدهشان ميگذارد، انجام ميدهند. آنچه من در روايات ديدم و مرحوم مجلسي هم در بحار آورده است، سي نفر است. بعضي از برزگان ما مثل مرحوم كفعمي صاحب مصباح كه فرد با عظمتي بوده، ايشان فرموده: دور حضرت را چهار نفر از اوتاد و هفت نفر از ابدال و چهل نفر از نقبا و 360 نفر از رجال الغيب و صلحا گرفتند. يعني با حساب ايشان يك چيزي حدود چهارصد نفر دور حضرت را گرفتند. اين بزرگوار هم فردي نبوده كه از هر جايي حرف بزند. مأموريتهايي كه حضرت در عالم به اينها ميدهد، انجام ميدهند، چه بسا بعضي از كساني كه در هنگام اضطرار خدمت بزرگي رسيدند و حاجتي از آنها برآورده شده، خدمت اينها رسيدند و فكر كردند خدمت حضرت رسيدند. خدمت حضرت رسيدن غير ممكن نيست. محال نيست و شدني است. اما با اين وجود كار سادهاي نيست. بنابراين اين را مواظب باشيم اگر كسي جايي بوي عطري به مشامش رسيد، نگويد: من امام زمان را ديدم. اصلاً آدم بايد با شك برخورد كند.
سيد بحر العلوم نشسته بود. كسي آمد پرسيد: آقا ميشود در اين زمان حضرت وليعصر را ديد؟ شاگرد بحر العلوم ميگويد: من كنار او نشسته بودم. بحر العلوم سرش را پايين انداخت و آهسته گفت: چه بگويم كه آقا مرا در آغوش گرفت. ولي بعد گفت: به ما گفتند كه در زمان غيبت اگر كسي ادعاي مشاهده و ملاقات كند را تكذيب كنيم. اينها در بوق نميكردند و داد و فرياد نميكردند. فقط خواصي كه دهانشان بسته بود و اهل سر بودند، به آنها ميگفتند و از آنها قول گرفته بودند كه تا وقتي زنده هستند، نگوييد. اينطور مواردي هست كه صداقت هست. آنهايي كه داد و بيداد ميكنند، خيلي باور نكنيد.