كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 93/04/08
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
السلام اي ماه پنهان پشت استهلال ماه *** ما به دنبال تو ميگرديم و تو دنبال ما
ماه پيدا، ماه پنهان، ماه روشن، ماه گم *** رؤيت اين ماه يعني نامه اعمال ما
خاص اين شبها كه ابر و باد و باران با من است *** خاص اين شبها كه تعريفي ندارد، حال ما
كاش در تقدير ما باشد، همه شبهاي قدر *** كاش حول حالنايي تر شود احوال ما
اين سحرها در زلال ربنا گم ميشويم *** اين سحرها آسمان گم ميشود، در بال ما
ما به استقبال ما از خويش تا بيرون زديم *** ماه با پاي خودش آمد به استقبال ما
گوشهي چشمي به ما بنماي اي ابرو هلال *** تا همه خورشيد گردد روزي امسال ما
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان. حلول ماه مبارك رمضان، اين ضيافت پر نور مبارك همه شما باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را ترجمه ميكنيم. حاج آقاي عالي سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. حلول ماه مبارك، ماه مهماني خدا را تبريك عرض ميكنم. انشاءالله همه سلامت باشند و بتوانند از اين ماه كمال استفاده را بكنند.
آقای شریعتی: روزهاي يكشنبه ما منور به نور حضرت مهدي(عج) است. چون اولين روز ماه مبارك رمضان را تجربه ميكنيم، حاج آقاي عالي از فضيلت ماه مبارك خواهند گفت و بعد در ادامه با ادامه مبحث حضرت ولي عصر در خدمت شما خواهيم بود. هفته گذشته به بحث عدل و عدالت رسيديم نكات خوبي را شنيديم. امروز همينطور كه وعده داده بودند، به جزئيات بيشتري در مورد عدالت خواهند پرداخت.
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. همانطور كه همه دوستان ميدانند اين ماه، ماه خاصي هست. يعني اگر در ماههاي ديگر خدا مشت مشت رحمتش را ميدهد، در اين ماه خروار خروار ميدهد. خود كلمهي رمضان به معناي ريزش برگ پاييز است كه به اندك بهانهاي اين برگها ميافتد. نسيم آرامي ميآيد و برگ ميريزد. پايي به درخت بخورد، برگ ميريزد. گاهي اصلاً بهانه هم نميخواهد برگها ميريزد. اين ريزش بيبهانه همان اتفاقي است كه در ماه رمضان در مورد رحمت خدا ميافتد. يعني پروردگار عالم در اين ماه رحمتش اينگونه ريزش دارد و گناهان هم همينگونه است. از اين جهت اين ماه ويژگيهايي دارد كه منحصر به فرد هست و قابل استفاده فراوان است.
از روايات و معارف اهلبيت برميآيد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني و صرفاً يك ماه است. ما در يك روايتي از اميرالمؤمنين داريم كه مرحوم سيد بن طاووس در اقبال اين روايت را نقل كردهاند. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: نگوييد رمضان. يك احترام بگذاريد، ماه رمضان يا ماه مبارك. يعني يك پسوند و پيشوندي به كار ببريد. شما نميدانيد ماه رمضان چيست. اگر كسي همينطور بگويد: رمضان، «لَا تَقُولُوا رَمَضَانُ فَإِنَّكُمْ لَا تَدْرُونَ مَا رَمَضَانُ فَمَنْ قَالَهُ فَلْيَتَصَدَّقْ وَ لْيَصُمْ كَفَّارَةً لِقَوْلِه» (اقبال/ج3) بايد صدقه و كفاره بدهد، به خاطر اينكه بي حرمتي و بي اعتنايي كرده است. «و لكن قولوا شهر رمضان كما قال الله» همانطور كه خدا در قرآن فرموده: شهر رمضان، وقتي كه حتي ادب لفظش را به كار بردن يك آداب خاص و حرمت خاصي دارد، اين نشان ميدهد كه حقيقت اين ماه چيزي فراتر از يك ظرف زماني است، يعني اتفاقي كه در عالم بالا ميافتد كه نازلهاي از اين اتفاق همين چيزي است كه در اين ماه به ما ميرسد. يعني حقايق برتري در عوالم بالاتر در اين ماه و در اين ظرف زماني رخ ميدهد كه به خاطر آن اتفاقات اين ماه ارزش ويژه پيدا ميكند. بعضي از مكانها با مكان ديگر فرقي ندارد، منتهي در باطن و ملكوت اين زمينها اتفاقاتي هست كه ما نميدانيم.
اميرالمؤمنين(ع) از جنگ صفين كه برميگشتند ظهر بود. بعضي گفتند: آقا نماز بخوانيم. حضرت فرمودند: من اينجا نماز نميخوانم. جاي ديگر برويم. گفتند: چه اشكالي دارد؟ حضرت فرمودند: نه، من اينجا نميخوانم. خدا مرحوم ميرزا تخت فولادي، استاد آ شيخ علي نخودكي اصفهاني بود. ميگفتند: در قبرستان تخت فولاد كه الآن قبرشان هم آنجاست، در زمان حيات خودشان رفته بودند براي اينكه قبري را تهيه كند. به شخصي كه آنجا بود، گفت: اين زمين را براي من بكن. زمين را كند و خودش در قبر خوابيد. بعد بلند شد، گفت: اينجا جاي من نيست! جاي ديگر را بكن. يكجاي ديگر را كند و خوابيد، گفت: اينجا جاي من است. براي ما اين زمين و با زمين ديگر فرقي ندارد، حتماً باطن اين زمينها با هم فرق دارد. زمانها هم همينگونه است. اتفاقاتي كه در باطن اين زمان در عالم بالا رخ ميدهد، به خصوص در شبهاي قدر كه وضعيت عالم ملكوت دگرگون است و شوخي نيست كه تمام ملائكه روح پايين ميآيند. يعني به گونهاي عالم ملكوت به عالم مُلك و پايين متصل ميشود. اين ماه، ماهي است كه قرآن در آن نازل شد. اين حقيقت با عظمت كلام الهي در آن نازل شده است. بنابراين يك رويه و نازلهاي از آن حقايق باعث ميشود كه آن حرمتها براي اين ماه محفوظ بماند و اين ظرف زماني يك چيز ديگري شود.
مرحوم ملكي تبريزي در كتاب المراقباتشان فرمودند: بعضي از كساني كه اهل بودند، به محض اينكه ماه رمضان امسال تمام ميشد، شروع به آمادگي ماه رمضان بعد ميكردند. از يك سال قبل براي ماه مبارك بعدي محيا ميشدند. اگر كسي نتوانست در آن حد كه يكسال خودش را آماده كند و حتي نتوانست دو ماه رجب و شعبان، خودش را آماده كند، حداقل از اول ماه مبارك رمضان مراقبتهايي داشته باشد و به يك مراتبي از آن باطن و حقيقت ماه، از آن اتفاقات نوراني كه در باطن اين ماه رخ ميدهد و اصلش هم براي مهمان اصلي خدا يعني ولي الله است، اين اتفاقات براي او رخ ميدهد، ما هم بتوانيم يك نازلهاي از آن سفره بهره ببريم. در شبهاي قدر خواهيم گفت كه مهمان اصلي خدا در اين ضيافت ولي معصوم الهي است و ما هم از سفره او بهرهمند ميشويم و ريز خوار او هستيم. در هر حال بايد در اين ماه مراقبت خاص كرد.
امام صادق(ع) در يك روايتي فرمود: ماه رمضان اول سال است. فرمود: «إِذَا سَلِمَ شَهْرُ رَمَضَانَ سَلِمَتِ السَّنَةُ» (وسايل الشيعه/ج10/ص311) اگر ماه رمضان را سالم نگه داشتي و توانستي حرمت را حفظ كني، سالت خوب است. سؤالي كه هست اين است كه شما در سال قمري، محرم اول سال است. چرا امام صادق(ع) ماه مبارك رمضان را اول سال دانستند؟ مرحوم سيد بن طاووس اين را در يكي از كتابهايش جواب داده و جواب بسيار ارزشمندي داده است. ايشان فرموده كه اول سال به حسب افراد و اصناف فرق ميكند. مثلاً اول سال يك دانشآموز مهر است. اول سال يك كشاورز زماني است كه محصولش را درو ميكند. اول سال تاريخي كه حوادث در آن رخ ميدهد، همين محرم است. ولي اول سال بندگي، اول سال سالك و كسي كه ميخواهد گامهاي بلندي در بندگي بردارد، شروعش با رمضان المبارك است. اينجا ميتواند استارتهايي را بزند كه به اندازهي يك عمر نه، بلكه به اندازه ابديت توشه بردارد. بعد از اين ماه آدم ديگري باشد.
گفت پيغمبر كه نفحتهاي حق *** اندر اين ايام ميآرد سبق
اوش هشداريد اين اوقات را *** در رباييد اين چنين نفحات را
نفحهاي آمد شما را ديد و رفت *** هركه را ميخواست جان بخشيد و رفت
نفحهي ديگر رسيد، آماده باش *** تا از اين هم وا نماني خواجه تاش
وجود مقدس پيغمبر اكرم (ص) در خطبهي معروف شعبانيهشان كه آخرين جمعه شعبان بود. فرمودند: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» خدا را با نيتهاي صادق و راست و قلبهاي پاك بخوانيد. با خدا رو راست باشيد. در اين ماه از خدا واقعاً بخواهيد.
يك آقايي ميگفت: من از حرم امام رضا بيرون آمدم، ديدم يك پيرمردي هم بيرون آمد، گفت: خدا، باز هم خدا، باز هم خدا! من به او گفتم: پيرمرد راست ميگويي؟ گفت: نه، اينقدر ميگويم خدا كه يكي راست دربيايد. اما اگر يكي راست در بيايد، خدا را آدم واقعي بخواند، خوب است. ما در كل عمرمان اينقدر «اياك نعبد و اياك نستعين» ميگوييم كه يكي درست دربيايد.
خدا مرحوم علامه طباطبايي را رحمت كند، در الميزان نكتهي قشنگي دارند، ميفرمايد: يكي از دلايل اينكه دعاي بعضي بالا نميرود و مستجاب نميشود اين هست كه به خدا راست نميگويند. رو راست نيستند. بعد ايشان ميگويد: آنجا يكي از چيزهايي كه ميتواند آدم را نسبت به خداي متعال رو راست نكند، گناهان است. گناهان باعث ميشود كه آدم عملاً با خدا رو راست نباشد. ممكن است من زباني بگويم: خدايا من دوستت دارم. اما آن كسي كه اهل گناه است و سعي هم نميكند دست بردارد، در عمل ميگويد: خدايا نه اينطور نيست. ممكن است من بگويم: يا صاحب الزمان! عجل علي ظهورك! اما گاهي موقع كارهايي ميكنم كه وقتي بي انصاف هستم، ظالم هستم، از كارهاي خودم دست برنميدارم، ميگويم: آقا نيا، من تحمل ندارم. عمل واقعيت آدم است. خداي متعال به زبانها نگاه نميكند. مرحوم علامه طباطبايي ميگويد: يكي از چيزهايي كه باعث ميشود آدم رو راست نباشد، آن زمان كه يا الله ميگويد، رو راست نباشد، اين است كه آدم گناه داشته باشد و نخواهد از اين گناهانش فاصله بگيرد. نخواهد گناهانش را ترك كند. پيغمبر فرمودند: خدا را با قلبهاي پاك بخواهيد. نيت راست وقتي است كه آدم عملش رو راست باشد و سعي كند در عمل رو راست باشد. در ماه رمضان بايد اينها را تمرين كنيم. پيغمبر فرمود: «فَسَلُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ بِنِيَّاتٍ صَادِقَةٍ وَ قُلُوبٍ طَاهِرَة» با نيت راست و قلب پاك از خدا بخواهيد، «أَنْ يُوَفِّقَكُمْ لِصِيَامِهِ وَ تِلَاوَةِ كِتَابِه» (بحارالانوار/ج93/ص356) از خدا بخواهيد به شما توفيق روزهداري را بدهد. همه ميدانيم روزهاي كه از ما خواستند، يك درجه پايينتر نخوردن و نياشاميدن است. اينكه آدم واقعاً اعضاء و جوارحش را در اين ماه كه شياطين در غل و زنجير هستند، آدم راحتتر ميتواند بر خودش تسلط پيدا كند، چشمش هم روزه باشد. گناهي نكند. حرامي نبيند. زبانش هم روزه باشد. سعي كند. گوشش هم روزه باشد. هر آهنگي را گوش نكند. هر حرفي را گوش نكند. به خصوص اذيت ديگران، خار بودن به تن و بدن ديگران بودن، اينها همان چيزهايي است كه باعث ميشود روزه واقعي نباشد.
پيغمبر از محلي عبور ميكرد، ايام ماه مبارك بود. ديد فردي ايستاده و فحش ميداد. پيغمبر با تعجب به او نگاه كرد و فرمود: روزه هستي و اينگونه حرف ميزني؟ يك مرتبه خدمت پيغمبر آمدند و گفتند: آقا، خانمي است كه اهل نماز و روزه است، ولي زخم زبان در كلامش زياد است. به همسايهاش و اطرافيانش و همسرش نيش ميزند. پيغمبر فرمود: «لَا خَيْرَ فِيهَا» خيري در او نيست. كاري كنيم كه رمضان المبارك، مبارك باشد. براي همه با بركت باشد. كاري كنيم كه حتي بچههاي كوچكي هم كه در خانه هستند، و اعضاي خانواده حس كنند اين ماه با ماههاي ديگر فرق دارد. در اين ماه همه با هم مهربان و صميمي هستند. همه مراقب هستند اذيت نكنند.
ميگويند: يك كسي در ايام محرم به ايران آمده بود. ديد شبها هم سفره مياندازند و هم ظهرها اطعام هست. ديده بود خيلي ايام خوبي است. يك ايام ديگري آمد، در ماه رمضان بود. آمد ديد ظهرها هيچكسي چيزي نميخورد، تازه اگر هم بخواهد بخورد، ميگويند: نخور. شبها هم مسجد مناجات و دعا و سخنراني و اشك و گريه است. پرسيد: آن قبلي چه بود، اين چيست؟ گفتند: قبلي محرم الحرام بود. اين رمضان المبارك است. گفت: نخير، آن قبلي محرم المبارك بود! اين رمضان الحرام است. ما كاري كنيم كه اين رمضان براي ديگران و اطرافيانمان هم رمضان المبارك باشد.
خدا مرحوم شهيد مطهري را رحمت كند. ميگفت: يكي از آشنايان اداري بود، اول ماه مبارك اداره رفت. ديد يك همكار جديدي كنار ميز او نشسته است. به او تبريك گفت و سلام عليك كردند. همينطور نشست، همكار جديد گفت: روز اول رفاقت است، من يك چيزي به شما بگويم: من عصبي مزاج هستم به خصوص در ماه رمضان دست خودم نيست. يك مرتبه ديدي فحش را به جان تو كشيدم. يك مقدار مراعات مرا كن. اين بنده خدا ميگويد: من ديدم همين روز اول دارد گربه را دم حجله ميكشد و همينطور براي ما خط و نشان ميكشد، بخواهيم كوتاه بياييم، سر ما كلاه ميرود. خيلي عادي خودم را نشان دادم و گفتم: خدا پدرت را بيامرزد، چقدر خوب است اين رفاقتهاي راست و حسيني! اتفاقاً من هم همينطور هستم. من هم عصبي مزاج هستم. منتهي تو فحش ميدهي، فحش باد هوا است، چيزي نيست. من اين قندان را بر سرت رها ميكنم. يك مرتبه گفت: اوه! پس بايد مراقب هم باشيم. گفتم: بله، بايد حواسمان را جمع كنيم.
ماه رمضان گاهي ممكن است آدم روزهدار را عصباني كند. حواسها جمع باشد. كساني اگر عذر دارند و نميتوانند روزه بگيرند، اين روزهي واقعي كه اعضاء و جوارح روزه باشد، بگيرند. چشم و گوششان روزه باشد. درست است به خاطر بيماري و ضرر نميتوانند روزه دار باشند، بايد بخورند. اما در عين حال اعضاء و جوارحشان روزه دار باشد.
پيغمبر فرمود: علاوه بر اينكه توفيق روزه اين ماه را از خدا بخواهيم، يكي از مهمترين اعمال همينطور كه ميدانيم، بحث تلاوت قرآن است كه ماه مبارك رمضان را خداوند با تلاوت قرآن معرفي ميكند. ميفرمايد: «شَهْرُ رَمَضانَ الَّذي أُنْزِلَ فيهِ الْقُرْآنُ» (بقره/185) با نزول قرآن معرفي ميكند. بنابراين اين بحث قرآن را آدم به هر شكلي جدي بگيرد. ديدن قرآن، شنيدن قرآن، خواندن قرآن، تدبر در قرآن، خواندن تفسير قرآن، به هرگونهاي انس با قرآن داشتن مهم است. حتي خانمهايي كه عذر دارند، روزهايي كه نميتوانند روزه بگيرند، فكر نكنند نميشود اين اعمال را انجام داد. اصلاً اينطور نيست. غير از چهار سورهاي كه سجده واجب دارد از قرآن استفاده كنند و ثوابش را دارد. اين ماه را به يك ماهي تبديل كنيم كه توشه ابديت ما باشد و واقعاً تمام اسباب در اين ماه محيا است. شوخي نيست كه شياطين در غل و زنجير هستند. ممكن است يك نفس امارهاي باشد و برود غل و زنجيرشان را باز كند، اما در عين حال مؤمنين نميخواهند و دوست دارند واقعاً بندگي كنند. سعي كنند و در اين روز اول مراقب خاص خودشان را داشته باشند.
آقای شریعتی: انشاءالله از اين فرصت نابي كه در اختيار ما قرار گرفته است بهرهمند شويم. انشاءالله هر آنچه خير است در اين ماه نصيب همه دوستان خوب ما شود. صفحه 127 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 114 تا 120 سوره مباركه مائده در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا وَ ءَايَةً مِّنكَ وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ(114) قَالَ اللَّهُ إِنىِّ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ فَإِنىِّ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ(115) وَ إِذْ قَالَ اللَّهُ يَاعِيسىَ ابْنَ مَرْيَمَ ءَ أَنتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتخَِّذُونىِ وَ أُمِّىَ إِلَاهَينِْ مِن دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لىِ أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لىِ بِحَقٍّ إِن كُنتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسىِ وَ لَا أَعْلَمُ مَا فىِ نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ(116) مَا قُلْتُ لهَُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنىِ بِهِ أَنِ اعْبُدُواْ اللَّهَ رَبىِّ وَ رَبَّكُمْ وَ كُنتُ عَلَيهِْمْ شهَِيدًا مَّا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنىِ كُنتَ أَنتَ الرَّقِيبَ عَلَيهِْمْ وَ أَنتَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ شهَِيدٌ(117) إِن تُعَذِّبهُْمْ فَإِنهَُّمْ عِبَادُكَ وَ إِن تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الحَْكِيمُ(118) قَالَ اللَّهُ هَاذَا يَوْمُ يَنفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ لهَُمْ جَنَّاتٌ تجَْرِى مِن تحَْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضىَِ اللَّهُ عَنهُْمْ وَ رَضُواْ عَنْهُ ذَالِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ(119) لِلَّهِ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَا فِيهِنَّ وَ هُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ قَدِيرُ (120)»
ترجمه آيات:
«عيسى بن مريم گفت: بار خدايا، اى پروردگار ما، براى ما مائدهاى از آسمان بفرست، تا ما را و آنان را كه بعد از ما مىآيند عيدى و نشانى از تو باشد، و ما را روزى ده كه تو بهترين روزىدهندگان هستى. (114) خدا گفت: من آن مائده را براى شما مىفرستم ولى هر كه از شما از آن پس كافر شود چنان عذابش مىكنم كه هيچ يك از مردم جهان را آن چنان عذاب نكرده باشم. (115) و آن گاه كه خدا به عيسى بن مريم گفت: آيا تو به مردم گفتى كه مرا و مادرم را سواى اللَّه به خدايى گيريد؟ گفت: به پاكى ياد مىكنم تو را. نسزد مرا كه چيزى گويم كه نه شايسته آن باشم. اگر من چنين گفته بودم تو خود مىدانستى زيرا به آنچه در ضمير من مىگذرد دانايى و من از آنچه در ذات تو است بىخبرم. زيرا تو داناترين كسان به غيب هستى. (116) من به آنان جز آنچه تو فرمانم داده بودى نگفتم. گفتم كه اللَّه پروردگار مرا و پروردگار خود را بپرستيد. و من تا در ميانشان بودم نگهبان عقيدتشان بودم و چون مرا ميرانيدى تو خود نگهبان عقيدتشان گشتى. و تو بر هر چيزى آگاهى. (117) اگر آنان را عذاب كنى، بندگان تو هستند و اگر آنان را بيامرزى، تو پيروزمند و حكيمى. (118) خدا گفت: اين روزى است كه راستگويان را راستى گفتارشان سود دهد. از آن آنهاست بهشتهايى كه در آن نهرها جارى است. همواره در آن جاويدان خواهند بود. خدا از آنان خشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند. و اين كاميابى بزرگى است. (119) از آن خداست فرمانروايى آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست. و او بر هر كارى تواناست. (120)»
آقاي شريعتي: خيليها ماه رمضان گذشته در بين ما بودند، امروز در ميان ما نيستند و دستشان از اين دنيا كوتاه است. چقدر خوب است در بهار قرآن كه كار خير ثواب زيادي دارد، گهگاهي هم ياد كساني كنيم كه چشم انتظار خيرات ما از اين دنيا هستند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 114 سوره مباركه مائده، كه اصلاً مائده بودن نام اين سوره از همينجا است. چون اصحاب حضرت عيسي(ع) و حواريون از حضرت عيسي درخواست كردند كه خداي متعال براي ما يك مائده آسماني و طعام آسماني پهن كند، كه يقين ما بيشتر شود. ما رزق خدا را به طور مستقيم ببينيم كه براي ما نازل شده است. حضرت عيسي هم اين را از خداي متعال درخواست كرد كه «قَالَ عِيسىَ ابْنُ مَرْيَمَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا أَنزِلْ عَلَيْنَا مَائدَةً مِّنَ السَّمَاءِ» خدايا يك مائده آسماني بفرست، «تَكُونُ لَنَا عِيدًا لّأَِوَّلِنَا وَ ءَاخِرِنَا» اين براي اولين و آخرين ما به عنوان يك عيدي باشد كه برگشت به تو باشد. «وَ ءَايَةً مِّنكَ» نشانهاي از تو باشد، «وَ ارْزُقْنَا وَ أَنتَ خَيرُ الرَّازِقِينَ» تو روزي به ما بده كه بهترين روزي دهندگان هستي. خدا در آيه بعدي ميفرمايد: «قَالَ اللَّهُ إِنىِّ مُنزَِّلُهَا عَلَيْكُمْ» من اين مائده آسماني را بر شما نازل ميكنم، «فَمَن يَكْفُرْ بَعْدُ مِنكُمْ» اگر بعد از اين كسي كافر شود و اين نشانه را نديد، «فَإِنىِّ أُعَذِّبُهُ عَذَابًا لَّا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِّنَ الْعَالَمِينَ» آنچنان عذابش كنم كه ديگر احدي از عالميان را آنچنان عذاب نكردم. چون كسي كه ديگر به شهود رسيده و دست الهي را مستقيم ديده، از او طبيعتاً توقع ديگري ميرود. اين همان مطلبي هست كه بايد توجه داشت. يكي از درسهاي اين آيه اين است كه آن كسي را كه به او عنايتهايي را ميكنند، چيزهايي را ميبيند مسؤوليت او بيشتر ميشود. اگر نديده بود، مشاهده نكرده بود و نفهميده بود، توقع از او كمتر بود. اما «هركه بارش بيش، برفش بيشتر» هركسي كه سطح ديني و معرفتي او بالا بيايد، از او توقع بيشتري است. در روايات هست كه كسي كه سنش از چهل سال بگذرد، خدا از او بيشتر توقع دارد. چون يك تجربهاي كرده است. در روايات هست از مردم معمولي هفتاد گناه بخشيده ميشود، از عالم يك گناه بخشيده نميشود. بخاطر همين است. هركسي كه سطحش بالاتر است، چه از جهت سني و معرفتي و دانستن مسائل ديني، توقع خدا هم از او بيشتر ميشود. براي همين هم است كه شما ميبينيد اگر انبياء كوچكترين كاري كه گناه هم محسوب نميشود، ترك اولي ميكردند، خدا چطور با آنها برخورد ميكرد.
حضرت يونس ترك اولي كرد. خدا وقتي او را در شكم نهنگ قرار داد، فرمود: اگر يونس در شكم نهنگ تسبيح ما و ذكر ما را نميگفت، « فَلَوْ لَا أَنَّهُ كاَنَ مِنَ الْمُسَبِّحِينَ، لَلَبِثَ فىِ بَطْنِهِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (صافات/143 و144) تا قيامت آنجا زندانياش ميكردم. از اين جهت هركسي خودش را نگاه بكند، اگر يك كلاس بالاتر ميرود، در عين حال كه يك چيزي بيشتر گيرش ميآيد اما مسؤوليتش هم بيشتر ميشود چون داشتههايش بيشتر ميشود.
آقاي شريعتي: هفته گذشته يكي از مختصات حضرت ولي عصر(عج) را اشاره كردند و آن هم ويژگي عدالت حضرت بود. عدالت فردي را اشاره كرديد، شاخههاي عدالت اجتماعي را بيان كرديد. امروز بحث عدالت تمام خواهد شد. فرصت در اختيار شماست، بفرماييد.
حاج آقاي عالي: اين تعبير پر كردن تعبيري است كه هرچه بيشتر دقت ميكنيد سنگيني كار حضرت را بيشتر ميبينيم. عمق و وسعتش را بيشتر درك ميكنيم. ما در خانه خودمان گاهي مواقع سه، چهار نفر بيشتر نيستند. اينجا نميتوانيم مملوء از عدالت كنيم. پيغمبر اكرم نشسته بود، يك كسي هم خدمت پيغمبر آمده بود. بچههايش هم در بغلش بود. يكي از بچههايش را بوسيد. پيغمبر فرمود: چرا ديگري را نبوسيدي؟ عدالت نكردي. گاهي مواقع آدم اينچنين است. وجود مقدس حضرت وليعصر در دنيايي كه ظلم فراگير شده بود، ميخواهد ورق را برگرداند و پر از عدالت كند. اين عدالت فقط در بيرون زندگي ما نيست. بلكه در درون ما هم حضرت اين عدالت را برقرار ميكنند. يعني انسانها را از جهت فردي به يك اعتدال ميرسانند. نه به زور بلكه بستر تربيت را فراهم ميكنند. از اين جهت فكرشان از كجي درميآيد.
ابعاد عدالت بيروني و اجتماعي حضرت اينگونه است كه در بعد عدالت فرهنگي يعني حضرت امكانات آموزشي و ارتقاء سطح فرهنگي و علمي، آن هم آن علمي كه پيش اهلبيت علم است. علم حقيقي كه حقايق هستي را بفهمد. گاهي مواقع بعضيها اينقدر قال و قيل در ذهنشان هست، اما هيچ حقيقتي را نميدانند و با خدا آشنا نيستند. يعني با اصليترين حقيقت اين عالم آشنا نيستند. اگر من دكترا و فوق دكترا بگيرم، اگر فوق تخصص بگيرم اما با خدا آشنا نباشم، اين علم است؟ چه بسا جهالتهايي كه نفعش از بعضي علوم ظاهري بيشتر است. علم حقيقتاً علمي است كه در جان يك شخص نوري ايجاد كند و با حقايق هستي و واقعيتهاي هستي عميقتر از قبل آشنا شود. بلكه نور الانوار عالم را يعني خدا را نميبينند، عالم نيستند. آن علمي كه اهلبيت گسترش ميدهند، علمي است كه حقايق هستي و در رأس آن وجود خداوند متعال را در جانها مينشاند. اين كاري است كه حضرت ميكنند و به گونهاي گسترش علمي و فرهنگي خواهد بود كه در روايت هست كه «حَتَّى إِنَّ الْمَرْأَةَ لَتَقْضِي فِي بَيْتِهَا بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص» (بحارالانوار/ج52/ص352) با كتاب و سنت در خانه خودش حكم ميكند. يعني اين رشد را پيدا ميكند.
بعد ديگر عدالت حضرت كه معمولاً در اذهان بيشتر است، بحث عدالت اقتصادي است كه سطح معيشت مردم و رفاه را به صورت نسبي در يك زندگي معقول حضرت آنچنان ميكند كه توقع در جامعه نباشد. ديگر كسي آنچنان سير نباشد كه از سيري آروغ بزند و يكي از گرسنگي پوستش به استخوان رسيده باشد. در بعضي كشورها الآن ميبينيم استخوانها بيرون زده است. اينها انسان هستند. بعضيها از حيوانات حمايت ميكنند، اما توجه نميكنند كه اين انسانها كنار آنها اينگونه زندگي ميكنند. زمان حضرت ديگر چنين چيزهايي نخواهد بود. حضرت امكانات درآمدي و منابع ثروت را براي همه قرار ميدهد كه يكسري چپاول گري كه از باندهاي قدرت و ثروت استفاده كردند، نخواهد بود. هركسي به اندازه زحمت خودش به نتيجه برسد. حق او را كس ديگر نخورد. حضرت اين كار را خواهند كرد. از اين مهمتر كه حضرت يك رفاه بيروني در حد معقول يك زندگي درست ميكند طوري كه ديگر محتاجي نباشد. از اين بالاتر حضرت يك ثروتي در درون انسانها درست ميكند كه اخلاق مادي و دنيا طلبانه، اخلاقي كه براي جوامع سرمايه سالار است، يعني حرص و طمع و زياده خواهي و تكاثر را عوض ميكند. «وَ يَجْعَلُ اللَّهُ الْغِنَى فِي قُلُوبِ هَذِهِ الْأُمَّة» (بحارالانوار/ج51/ص84) مهدي ما ثروت را در قلبها قرار ميدهد. درونش ثروتمند است.
در روايت هست كه حضرت ميفرمايد: اگر كسي نياز دارد بيايد بردارد. هيچكسي نميآيد جز يك نفر، حضرت ميفرمايد: به مقدار نياز بردار. او برميدارد و مقداري كه ميرود پيش خودش ميگويد: من حريصتر از همه بودم. برميگردد و ميگويد: اين بيش از نياز من است. يعني حرص نميزند. به صرف اينكه چيزي ميدهند، ولو نياز هم نداشته باشد، اين اتفاق نيست.
به خاطر اينكه ديدشان و ارزشهايشان عوض شده است. ديد مسابقه دادن در دنيا از همديگر نيست. مسابقه در جاي ديگر است. مناعت طبع، قناعت در زندگي دنيايي و سبك بودن، در عين حال كه زندگيشان را ميكنند. رفاه نسبي قطعاً و بدون ترديد هست. نه به اندازهاي كه دچار تجمل و تشريفات و وابستگيهاي دنيا شوند. بلكه به اندازهاي كه گذران زندگيشان راحت بگذرد تا اينكه فكر دغدغههاي اصليشان باشند. يعني به فكر چيزهاي بزرگتر باشند. از اين جهت هست كه طبيعتاً اين صفا و يك رنگي و صميمت و عدم حرص و قناعت باعث ميشود كه يك رشد معنوي سرشاري در آن اتفاق بيافتد.
امام باقر(ع) فرمود: در زمان مهدي ما آنچنان صميميت و يكرنگي برقرار ميشود كه اگر يك مؤمن نيازي داشته باشد دست در جيب برادرش ميكند، يعني اينقدر خودشان را يكي ميبينند. به اندازه نيازش برميدارد، نه بيشتر كه سوء استفاده كند. او هم هيچ سوء ظني به اين پيدا نميكند. يعني همه برادر بودن كه در روايات ما هست، شما برادر هستي اين برادر بودن به طور واقعي پياده ميشود. الآن ممكن است حتي دو برادر هم به هم رحم نكنند. ولي آن زمان مؤمنين طعم برادر بودن را ميچشند. طعم اينكه براي همديگر بگذرند. مسابقه در مواسات و ايثار است. نه استيصار و كندن. نظام ارزشي عوض شده است.
در يك روايتي هست كه در اصول كافي است. سيد اعمال و آقاي اعمال سه چيز هست. «سَيِّدُ الْأَعْمَالِ ثَلَاثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ» (كافي/ج2/ص144) اينكه آدم با انصاف باشد. آنچه براي خودش ميخواهد، براي ديگران هم بخواهد. اين انصاف آن زمان به طور كامل در مردم ايجاد ميشود. 2- «وَ مُوَاسَاتُكَ الْأَخَ فِي الْمَالِ» برادر نسبت به برادر مواسات داشته باشد. تحقق اين را ما نميبينيم ولي در آن عصر به طور كامل محقق ميشود. 3- «وَ ذِكْرُ اللَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ» ذكر خدا در هر حالتي است.
نقل است عالم بزرگواري در نجف مدتها براي اينكه خدمت حضرت وليعصر(ع) برسد، اين در و آن در ميزد. چهل شب چهارشنبه مسجد سهله، رياضت كشيدن و روزه گرفتن و شب زندهداري كردن كشيد، اما نصيبش نشد. به بعضي از علوم غريبه پناه برد كه با اين علوم جاي حضرت را پيدا كند. نتوانست حضرت را ببيند. اما در اثر اين رياضتها و شب زندهداريها يك صفايي پيدا كرده بود گاهي مواقع در خواب و بيداري يك چيزهايي ميديد. به او گفتند: فلان شهر برو. از نجف چند روزي به شهر ديگري رفت. آنجا هم همين مراقبتها و رياضتها را كشيد. در حالتي به او گفتند: اگر ميخواهي حضرت را ببيني، همين الآن به بازار برو، فلان مغازه قفل سازي است، آنجا برو. به سرعت رفت و طبق آدرس جايي را پيدا كرد، ديد حضرت نشستند چهره ملكوتي و با آن پيرمرد قفل ساز خيلي صميمي و در حال صحبت هستند. وارد شد و سلامي عرض كرد. حضرت جواب سلامش را داد و اشاره كرد سكوت كن و بايست. چند لحظه گذشت پيرزني وارد شد، به هر سه نفر سلام كرد. قفلي را به قفل ساز داد، و گفت: اگر ميشود اين را سه ريال از من بخر! من نياز به اين پول دارم. به اين قفل نگاه كرد و گفت: مادرم اين قفل سالم است. چيزي كم ندارد، يك كليد كم دارد كه من برايش ميسازم. اين قفل هشت ريال ميارزد. پيرزن خيال كرد او را مسخره ميكند. گفت: تو سه ريال از من بخر. قفل ساز گفت: تو مسلمان هستي و من هم ادعاي مسلماني ميكنم. قفل سالم است و هشت ريال ارزش دارد، من چون كاسب هستم و ميخواهم سودي كنم هفت ريال از تو ميخرم. يك ريال خودم سود كنم. حاضر هستي؟ گفت: خدا به تو جزاي خير بدهد. قفل را خريد و پولش را داد و پيرمرد دعا كنان از مغازه بيرو رفت. تا بيرون رفت حضرت به عالم رو كرد، گفت: احتياج به اين رياضتها و علوم غريبه نيست. شما مثل اين آقا باشيد ما خودمان ميآييم. ما جاي دوري نيستيم. بايد اين حجاب برداشته شود كه ببينيد. بعد حضرت فرمود: در كل اين بازار من مغازه اين فرد را انتخاب كردم. يك كار او اين انصافش است. اين پيرزن در مغازههاي ديگر رفته بود. چون ديدند به اين پول نياز دارد در سر مالش زدند، و سه ريال هم نخريدند. اما اين خدا را در نظر گرفت، و با انصاف برخورد كرد.
من اگر ميخواهم اخلاقم امام زماني باشد، بايد با عدالت و انصاف باشد. بايد ظلم را كنار بگذارم. اگر عمل من ظلم باشد، با عملم ميگويم: آقا نيا. من هنوز تحملت را ندارم.
بعد سوم عدالت سياسي است. عدالت سياسي يعني حضرت منصبها را عادلانه تقسيم ميكند. يعني قدرت در حكومت عادلانه تقسيم ميشود. نور چشمي و رابطه بازيها و به اين و آن دادن خبري نيست. اينكه گاهي مواقع كسي مدير جايي ميشود و با ناشايستگي هرچه تمام فقط به خاطر اينكه آشناي فلاني هست، در زمان حضرت خبري نيست. اميرالمؤمنين فرمود: اگر كسي شايستهي يك پستي نباشد، آن پست را بگيرد، ولي بداند كسي بهتر از او هم هست، «فَقَدْ خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الْمُؤْمِنِين» (بحارالانوار/ج72/ص175) خيانت به خدا و رسول و مؤمنين كرده است. در اين كشور اگر كسي مدير است، ميداند بهتر از او كسي است كه ميتواند بهتر كار كند، خيانت به مؤمنين و رسول كرده اگر آنجا بايستد. در زمان حضرت اين عدالت برقرار ميشود كه افراد ناشايست ديگر سر كار نيستند. حتي حضرت شايستگي را در ياران اوليهاش، آن 313 نفر آنچنان رعايت كرده كه از يك نژاد خاصي نيستند. شايسته سالاري به معناي واقعي است. حتي فقط از مردها نيست، زنهاي شايسته تا 50 نفر جزء ياران حضرت هستند. حتي نه فقط از زندگان، بعضي از مردگان هم برميگردند. عدالت اين است.
آخرين بعد عدالت، عدالت قضايي و حقوقي است. محكمهها و قضاوتها است. در حكومت آخرين پناهگاه مردم دادگاه و دادگستري است. خدا نكند اگر جايي در يك محكمه و دادگاهي ظلم شود، در روايات تأكيد بسيار شده كه قاضي لبهي جهنم است.اگر خداي نكرده خلاف باشد، اين لبه جهنم است كه سقوط ميكند. در عين حال اگر با تقوا باشد، امين باشد و حكم درست بدهد، درجات فوق العادهاي را خدا از بهشت به او ميدهد چون كار سختي است. ولي از آن طرف هم بر او سخت ميگيرند. در زمان حضرت وليعصر قضاوت حضرت با زمانهاي ديگر تفاوت دارد كه در آن اشتباهي نيست. يعني حضرت وليعصر(ع) حكم و قضاوتي كه ميكنند با بينه و شهود نيست بلكه به واقع است. قضات ديگر هم با حضرت مرتبط هستند. ممكن است بگوييد: مگر آن زمان دعوا رخ ميدهد؟ مگر نگفتيد عدالت همهجا هست؟ در بحث شهادت حضرت گفتيم. درست است كه تربيت مردم طوري خواهد شد كه خطاها و حق خوريها به صفر ميرسد، ولي باز هم ممكن است باشد. از اين جهت در محاكمهها و قضاوتهايي كه رخ ميدهد، خطايي نيست. از اين جهت سيره حضرت سيره پيامبر و اميرالمؤمنين است و عادلانه است.