كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 93/04/15
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
ما شيعهي توييم، دل شادمان بده *** ويران شديم، خانهي آبادمان بده
حاكم تويي، حكومت گلها به دست توست *** شاهد تويي، مشاهده را يادمان بده
ما دانههاي باغ بهارآور توييم *** يك دم عنايتي كن و بر بادمان بده
خاليست از دعا لب سجادههايمان *** جامي ز عاشقانهي سجادمان بده
شور ابوذر و دل سلمانمان ببخش *** ايمان مالك و غم مقدادمان بده
هر سو ثقيفهاي است كه بيداد ميكند *** تا كي سكوت، جرأت فريادمان بده
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. داريم با هم لقمه لقمه نخوردن، جرعه جرعه ننوشيدن و بال بال آسماني شدن را تجربه ميكنيم. حاج آقاي عالي سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد.
آقای شریعتی: در جلسات گذشته بحث ما در ذيل بحث يادي از امام عصر (عج)، بحث عدالت حضرت بود. نكات خوبي را شنيديم. سؤالي كه در بين سؤالات دوستان فراوان بود، اين بود كه گفتند: از حاج آقا بپرسيد، اين عدالتي كه حضرت ميآورد و همهجا را پر ميكند، غير از عدالتي است كه نبي مكرم اسلام، اميرالمؤمنين(ع)، انبياء و اولياي گذشته به دنبال آن بودند. يعني جنس عدالت ايشان فرق ميكند؟
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اين سؤال بسيار قابل توجه است از اين جهت كه يك فصلي از تاريخ مصادف با برقراري عدالت بود ولو در يك محدوده خاصي در زمان پيغمبر اكرم، حكومت مدينه و همچنين در زمان اميرالمؤمنين(ع) در كوفه بود. آن چيزي كه ولي عصر (ع) در آخرالزمان خواهد آورد، دنباله همان است؟ از جنس همان عدالت است يا چيزي فراتر از آن است؟ از جهتي دنباله همان و از جهتي فراتر از آن است.
از اين جهت دنباله آن است، چون ظهور امام زمان و حكومت حضرت وليعصر(ع) دنباله همان زحمات تمام انبياء و اولياء و ثمرهي آنهاست. همه انبياء و اولياء در طول تاريخ به دنبال تحقق عدالت و گسترش عدالت بودند. به دنبال يك چيز بودند و هدف يك چيز بوده كه يك عدالتي در جامعه گسترش پيدا كند و در بستر آن عدالت بندگي خدا محقق شود. توحيد محقق شود.
جنس عدالت امام زمان از همان جنس است. مهدويت دنباله همان نبوت و امامت است و امام مهدي(ع) دنباله پيغمبر و حضرت علي(ع) و امام حسن و امام حسين است. فقط چيزي كه هست يكي از جهت عرض و طول اين عدالت است، يعني گسترهي عدالت مهدوي بسيار فراگير و بسيار گستردهتر است. يعني در سطح زمين در تمام عرصههاي جامعه اين عدالت پياده ميشود. در آن زمان نبود. دومين مورد اينكه درجات عدالت خيلي عميقتر و رشد يافتهتر خواهد بود. اولاً اصل جنس عدالت همان است.
در روايتي از امام صادق(ع) است كه فرمود: «مهدي ما همان سيره پيغمبر و همان زندگي اميرالمؤمنين را خواهد داشت.» از همان جنس است. چون اين آدم از همان جنس آدمها است. از همان جنس انسانهاي پاك و صالحي است كه تمام هم و غمشان هدف الهي و برقراري حكومت خدا در زمين بوده است.
در تواريخ معتبر هست كه پيغمبر اكرم بعد از فتح مكه، يكي از افراد طايفهي قبيلهي بني مخزوم، از قبايل با اهميت قريش بوده است. زني سرقتي كرد، آنها ميدانستند كه پيغمبر اكرم در اجراي حد الهي و قوانين الهي مسامحه نميكند. دور هم جمع شدند كه اگر اين كيفر ببيند، از قبايل قريش است، آبروريزي است. چطور به پيغمبر بگوييم؟ به نظرشان رسيد كه اسامه بن زيد را كه فردي محبوب پيغمبر بود و پيغمبر به او علاقه داشت را شفيع و واسطه قرار بدهند كه بگويد: از اين بگذريد. اسامه به پيغمبر گفت، پيغمبر بسيار ناراحت شد طوري كه رنگ چهرهشان عوض شد، فرمود: شما در رابطه با يكي از قانونهاي خدا واسطه ميشوي كه من زير پا بگذارم. بعد كه حضرت حس كرد كه شايد يك ذهنيتي در بعضي از افراد هست، و آن قوميت و قبايل باعث شوند حكم خدا زير پا گذاشته شود، شب در مسجد بعد از نماز يك خطبهاي خواندند و يك جمله را بيان كردند كه اين خيلي گويا است. به خصوص در زمان ما براي كساني كه در اين كشور مسؤوليتي دارند، حواسشان را جمع كنند. فرمودند: پيشينيان شما و امتهاي گذشته اگر احياناً دچار هلاكت و عذاب شدند به اين خاطر بوده كه تبعيض آميز رفتار ميكردند. اگر بزرگي در بين آنها سرقت ميكرد، او را رها ميكردند. ولي اگر آدم ضعيف و بي دست و پايي بود كه كس و كاري نداشت، اگر او يك خطايي ميكرد، حد را بر او جاري ميكردند. همان مثل خودمان كه شتر دزد را رها ميكردند، آفتابه دزد را ميگرفتند. پيغمبر فرمود: به خدا قسم اگر دخترم فاطمه، چيزي را سرقت كند، دست او را قطع ميكنم. آنچنان برخوردي كرد كه همه حساب كار خودشان را بكنند. در قانون الهي تبعيض و پارتي بازي و ميانجيگري نيست.
موردي در مدينه اتفاق افتاد كه خانهاي سرقت شد، دو نفر متهم بود. يك نفر يهودي و يك نفر مسلمان بود. يك عده مسلمان روي همين مصلحت جوييهايي كه گاهي دلسوزي فراتر از خدا و رسول مي كنند، نزد پيغمبر آمدند و گفتند: يا رسول الله! اگر قرار باشد شما به اين مسلمان گير بدهيد، آبروي مسلمين ميرود. پيغمبر فرمود: اين حرفها نيست. بايد ببينيم چه كسي بوده است. هركسي بوده فرقي ندارد. گفتند: يا رسول الله! يهوديها خيلي به ما ظلم كردند. به فرض هم اگر مسلمان بوده، شما اين يهودي را دم چشم قرار بدهيد. به او شك كنيد به تلافي ظلمهايي كه به ما كردهاند. پيغمبر فرمود: ربطي به هم ندارد. آن ظلمها جاي ديگري بوده است. ما قرار نيست ظلم كنيم. «وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى أَلاَّ تَعْدِلُوا» (مائده/8) قرار نيست دشمني با گروهي ما را به ظلم وادار كند. اتفاقاً وقتي بررسي كردند، مسلمان مقصر بود. پيغمبر گفت: آبروريزي يعني اينكه ما احكام خدا را جاري نكنيم. الآن هم بعضي هستند كه براي اينكه آبروي ما نرود، وجه خوبي در جهان ندارد، دست از احكام الهي ميكشند و توصيه ميكنند. آن چيزي كه آبروي ما را حفظ ميكند، اين است كه طبق آن چيزي كه خداي متعال فرموده است عمل كنيم. خدا ميداند كه آبرو كجا محفوظ است و كجا ميريزد. اين چيزها بود كه دين را محبوب مردم كرد و از اقوام و ملل ديگر جذب اسلام ميشدند. چون ميديدند كه با عدالت است. چون ميديدند تبعيض و ظلم در آن نيست. اي در تاريخ معروف است كه اميرالمؤمنين(ع) ميرفتند. چون زره حضرت گم شده بوده، چشمش افتاد كه زره ايشان دست يك مسيحي است. از او در دادگاه شكايت كرد. آن زمان شريح قاضي در زمان حكومت اميرالمؤمنين قاضي بود. حضرت علي(ع) خليفه بود. از يك فرد معمولي مسيحي شكايت كرد كه او زره مرا برداشته است. وقتي دادگاه آمدند، شريح قاضي خواست به احترام اميرالمؤمنين بلند شود، حضرت اشاره كردند. من اينجا به عنوان اميرالمؤمنين و خليفه نيستم. من شاكي و او متشاكي است. شريح گفت: داستان چه هست؟ حضرت فرمودند: من زره خودم را گم كردم. آن زره را نه به ايشان فروختم و نه بخشيدم. الآن در دست او است! شريح از او پرسيد: حرف شما چيست؟ مسيحي گفت: نه! من اين زره را از كسي ندزديدم ولي علي را هم دروغگو نميدانم. شريح به اميرالمؤمنين گفت: شما شاهدي داريد؟ دليلي داريد؟ حضرت فرمودند: نه! شريح گفت: پس من نميتوانم حق را به شما بدهم. اين زره دست ايشان است و براي ايشان است. حضرت سخني نگفتند و از محكمه بيرون آمدند. چند قدم دور شدند، مسيحي برگشت، گفت: شهادت ميدهم اين دين، دين حق است. اين قانون، قانون خداست و اين رفتار، رفتار انبياء است. من در كنار حاكم و خليفه وقت، هيچي فرقي بين من و او گذاشته نشود و او از فرق گذاري خوشش نميآيد، و وقتي هم حكم عليه او شد، نه زوري و نه استبدادي و نه دشنامي، از موقعيتش هيچ استفاده نكرد. من حق را بر اين دين ميدانم و شهادت ميدهم اين دين حق است. شهادتين را جاري كرد و گفت: يا اميرالمؤمنين اين زره شما در جنگ صفين از شتر افتاد و من برداشتم. الآن هم تقديم شما ميكنم. حضرت فرمود: حالا كه مسلمان شدي براي خودت باشد!
رضوان خدا بر امام راحل ما باشد. يكي از نزديكان ايشان در يكي از شهرها يك خطايي كرد، آن زمان هنوز نيروي انتظامي تشكيل نشده بود، افراد كميته خواستند ايشان را دستگير كنند، ظاهراً ايشان پرخاش كرده بود و برخورد كرده بود. طوري بود به امام خبر داده بودند. حضرت امام متوجه شد كه او حتي اسلحه هم دارد. از اقوام نزديك امام بود. امام فرمودند: او را بگيريد، برداريد و بياوريد. اگر خواست براي شما اسلحه بكشد، او را بزنيد. درود خدا بر او كه مانند اجداد طاهرينش قصدش از اين انقلاب ظلم ستيزي و زمينه براي وجود مقدس حضرت وليعصر(ع) بود. آدمهايي كه عادل هستند ميتوانند ياور امام عدالت باشند.
شما به هر مقداري كه بتواني از ظلم كم كني، بار امام زمان را كم كردي. سختي كار را از دوش حضرت برداشتي. اين جنس عدالتي است كه بر ائمه طاهرين بوده و امام زمان(ع) هم اصل عدالتي كه خواهند آورد، همين است. منتهي فرق آن اين است كه اولاً در همه عرصههاي فردي و اجتماعي گسترش ميدهند. ثانياً درجات عدالت در زمان امام زمان(ع) و تحت ولايت حضرت و تربيت حضرت درجات عدالت عميقتر و رشد يافتهتر ميشود.
چطور در بندگي، درجات بندگي رشد يافته ميشود. ما هم بندگي ميكنيم، سلمان هم بندگي ميكند، اميرالمؤمنين هم بندگي ميكند. ولي اين بندگي كجا، بندگي سلمان و اميرالمؤمنين كجا؟ درجات تسليم بودن با هم فرق دارد. كلاسها و مراتبش با هم فرق دارد. طوري كه اگر اعمال كلاس پايين را كلاس بالايي به جا آورد، برايش گناه حساب ميشود. اگر نماز ما را سلمان بخواند، گناه حساب ميشود. چون از سلمان اين نماز توقع نيست. مثل اين است كه استاد خطي، خطي را بنويسد كه كلاس اول ابتدايي مينوشت. در كلاس بالا اين توقع از او نيست و خطا است. «أن حسنات الأبرار سيئات المقربين» (بحارالانوار/ج11/ص256) آن اعمالي كه براي ابرار كه مقامشان پايينتر است حسنه حساب ميشود، براي مقربين سيئه حساب ميشود. اگر ما يك مكروهي انجام دهيم، گناه نيست. اما اگر يكي از انبياء انجام دهد، مكروه كه بماند، ترك اولي، يعني چيزي كه اولويت داشت و بهتر بود انجام بدهد. اگر انجام بدهد براي او گناه مينويسند. كلاسها فرق ميكند. من وقتي كلاسم در بندگي، كلاسم در عدالت، بالاتر برود ترازوي من دقيقتر ميشود. اگر در كلاس پايين براي اعمالي به خودم بيست ميدادم، الآن ديگر صفر هم نميدهم. كلاس بالا آمده است. ترازو دقيق شده است. يك چيزهايي را در زدگي ظلم نميديدم، اما چون الآن آدم دقيقتري است، ميبيند حواسش جمعتر شده است.
ما بايد در بندگي اينطور باشيم. بايد هرچه جلوتر ميرويم، ترازوي ما پيشرفته تر و دقيقتر باشد. اين باسكولهايي كه با كاميون بار روي آن ميرود، دو، سه كيلو را نشان نميدهد. ولي ترازوهايي كه در طلافروشي هست مثقال را نشان ميدهد. ترازوهايي كه از آن دقيقتر است كه فشار هوا روي آن اثر گذار است. اولياي خدا و آنهايي كه كلاس بالايي در بندگي و ولايت دارند و درجاتي را طي كردند، يك چيزهايي را ظلم ميدانند كه به چشم ما ظلم نميآيد.
مرحوم آيت الله ميرزا رحيم ارباب، در تخت فولاد اصفهان دفن هستند. ايشان عارف، مجتهد، فقيه و دين شناسي بود و در زمان مرحوم بروجردي معاصر بودند. خيلي از زمان ايشان نگذشته است، ايشان زماني در خانه سبزي پاك ميكردند، برگهاي سبزي را وقتي جدا ميكرد، خيلي با دقت جدا ميكردند. يك نفر گفت: آقا همينطور از ساقه بكش، همه يكباره كنده شود. گفت: نه! اگر يكي از اين برگها از زير دست من در برود و كنده نشود، آنوقت بعد نزد خدا گلايه كند كه خدايا من اين همه راه را طي كردم، براي يك مؤمن يك چيزي مفيد شوم كه بتواند بخورد و من وارد بدن او شوم و كمال پيدا كند. ميدانيد غذا از طريق بدن مؤمن به ذكر تبديل ميشود. كمال غذا اين است كه از طريق شما به ملكوت برود و به نماز و روزه و ذكر تبديل شود. آنوقت اگر اين برگ بگويد: خدايا به من ظلم شد. مرا مهمل گذاشتند. آنوقت من چه جوابي بدهم.
خدا شهيد مطهري را رحمت كند. ايشان فرمود: من به استادم ميرزا علي شيرازي، كه خيلي از اوقات مرحوم آيت الله بروجردي ايشان را از اصفهان دعوت ميكرد كه بيايند و مجالسي را كه موعظهاي بود، آيت الله ميرزا علي آقا شيرازي سخنراني ميكرد، و از ابتدا تا انتهاي مجلس شانهها بود كه از گريه تكان ميخورد. شهيد مطهري كه آدم دقيقي بود، ميفرمود: ما خداشناسي را از ايشان ياد گرفتيم. از ايشان فهميديم كه ميگويند:«شب مردان خدا صبح جهان افروز است» يعني چه؟ شب زنده دار و زاهد بود. شهيد مطهري فرمود: ما شب جمعهاي با ايشان به مهماني رفتيم. جلسهاي بود و علما و طلبهها بودند و بحث از شعر و شاعري پيش آمد. هركس شعري از يك شاعر خواند. ميرزا علي آقا شيرازي، هم آن شب هم شعرهاي زيادي خواندند و هم اظهار نظر ميكردند و شعرها را نقد ميكردند و نكته سنجي ميكردند كه آقاي مطهري مي فرمود: ما فهميديم كه يد طولايي در شعر هم دارند. وقتي جلسه تمام شد، بيرون آمديم، نزديك خانه كه رسيديم، ديدم ايشان ميلرزد و حال ترسي بر او افتاده است. اگر ما گناه كبيره كنيم، آنچنان حالت ترس و لرز و اضطراب نميشود. گفتم: چه شده است؟ گفت: من بارها با خودم عهد كردم، شبهاي جمعه شعر نخوانم. روايتي هست كه شبهاي جمعه شعر خواندن مكروه است. اشعار كه لغويات درونش بوده، نه اشعار حكمت آميز! الآن اشعاري هستند، روضهها با شعر خوانده ميشود. اين شعرها همه حكمت و معارف است. آقاي مطهري مي گويد: ايشان عادتش اين بود كه معمولاً پاسي از سحر را بلند شود و شب زندهداري كند، آن شب نتوانست بيدار شود. اذان صبح كه بلند شد، به ما رو كرد و گفت: ببينيد! اين اثر همان كاري است كه ديشب كردم! ممكن است اين عمل براي ما چيزي نباشد، منتهي چون ترازوي او دقيقتر شده است، حس ميكند.
حضرت وليعصر(ع) ميآيد و يك تربيت ولايي ميكند. سطح بندگي را بالا ميبرد. جنس عدالت فرق نميكند، جنس عدالت اين است كه حق هر ذي حقي به او داده ميشود. وقتي كسي تحت تربيت ولايي امام زمان قرار ميگيرد، گفتيم: افراد معمولي و عادي در زمان حضرت از اولياي خدا هستند. تعبير روايت اين است كه چشم و گوششان باز ميشود. وقتي اين مردم اينچنان رشد يافتند، طبيعي است كه درجه عدالتي را كه رعايت مي كنند، همان درجهاي نيست كه در كلاسهاي پايينتر رعايت كردند. بين اميرالمؤمنين و حضرت مهدي فرقي نيست. بحث سر عدالتي است كه حضرت محقق ميكند. سطح درك مردم از عدالت درجه درجه بالا ميرود. كما اينكه سطح ولايت مردم درجه درجه بالا ميرود. پس بنابراين امام زمان با اميرالمؤمنين فرقي نميكند، منتهي حضرت امير موقعيت پيدا نكرد. امام زمان هم در طول و عرض اين گسترش را خواهد داد، هم در عمق و هم در درجات عدالت، چيزي است كه در زمان حضرت اتفاق خواهد افتاد.
آقای شریعتی: انشاءالله برسيم به جايي كه از ما خواسته شده است. صفحه 134 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 53 تا 59 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«وَ كَذَالِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُم بِبَعْضٍ لِّيَقُولُواْ أَ هَؤُلَاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْهِم مِّن بَيْنِنَا أَ لَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِالشَّكِرِينَ(53)وَ إِذَا جَاءَكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بَِايَاتِنَا فَقُلْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلىَ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنكُمْ سُوءَ ا بجَِهَلَةٍ ثُمَّ تَابَ مِن بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ(54) وَ كَذَالِكَ نُفَصِّلُ الاَْيَاتِ وَ لِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ(55) قُلْ إِنىِّ نهُِيتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ قُل لَّا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَكُمْ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ(56) قُلْ إِنىِّ عَلىَ بَيِّنَةٍ مِّن رَّبىِّ وَ كَذَّبْتُم بِهِ مَا عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ يَقُصُّ الْحَقَّ وَ هُوَ خَيرُْ الْفَاصِلِينَ(57) قُل لَّوْ أَنَّ عِندِى مَا تَسْتَعْجِلُونَ بِهِ لَقُضىَِ الْأَمْرُ بَيْنىِ وَ بَيْنَكُمْ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِالظَّلِمِينَ(58) * وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»
ترجمه آيات:
«همچنين بعضى را به بعضى آزموديم، تا بگويند: آيا از ميان ما اينان بودند كه خدا به آنها نعمت داد؟ آيا خدا به سپاسگزاران داناتر نيست؟ (53) چون ايمان آوردگان به آيات ما نزد تو آمدند، بگو: سلام بر شما، خدا بر خويش مقرر كرده كه شما را رحمت كند، زيرا هر كس از شما كه از روى نادانى كارى بد كند، آن گاه توبه كند و نيكوكار شود، بداند كه خدا آمرزنده و مهربان است. (54) و اين چنين آيات را به تفصيل بيان مىكنيم، تا راه و رسم مجرمان آشكار گردد. (55) بگو: مرا منع كردهاند كه آن خدايانى را كه جز اللَّه مىخوانيد پرستش كنم. بگو: از هوسهاى شما متابعت نمىكنم تا مبادا گمراه شوم و از هدايت يافتگان نباشم. (56) بگو: من از پروردگارم دليلى روشن دارم و شما آن دليل را دروغ مىخوانيد. آنچه بدين شتاب مىطلبيد به دست من نيست. حكم تنها حكم خداست. حقيقت را بيان مىكند و او بهترين داوران است. (57) بگو: اگر آنچه را كه بدين شتاب مىطلبيد به دست من بود، ميان من و شما كار به پايان مىرسيد، زيرا خدا به ستمكاران داناتر است. (58) كليدهاى غيب نزد اوست. جز او كسى را از غيب آگاهى نيست. هر چه را كه در خشكى و درياست مىداند. هيچ برگى از درختى نمىافتد مگر آنكه از آن آگاه است. و هيچ دانهاى در تاريكيهاى زمين و هيچ ترى و خشكى نيست جز آنكه در كتاب مبين آمده است. (59)»
آقاي شريعتي: خدايا چنين زمينگير دنيايمان نكن كه وقت ظهور حضرت توان برخاستن نداشته باشيم. انشاءالله زندگي همه شما منور به نور قرآن باشد. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 59 سوره انعام كه معمولاً در نماز غفليه در ركعت دوم خوانده ميشود. اگر آدم بتواند اين آيه را در زندگي داشته باشد، خيلي ميتواند تذكر و موعظه خوبي باشد. خداوند متعال ميفرمايد: «وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ(59)»
«وَ عِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا هُوَ» نزد خدا كليدهاي غيب هست. خزانههاي رزق خدا، علم خدا، كليدش دست خداست كه غير از خدا كسي او را نميبيند. «وَ يَعْلَمُ مَا فىِ الْبرَِّ وَ الْبَحْرِ» آنچه در خشكيها و درياها هست، خدا همه را ميداند. «وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلَّا يَعْلَمُهَا» هيچ برگي از درخت نميافتد مگر آنكه خدا بداند. «وَ لَا حَبَّةٍ فىِ ظُلُمَاتِ الْأَرْضِ» هيچ دانهاي در زمين نميرويد مگر اينكه خدا بخواهد. شما تصور كنيد چقدر برگ از درخت ميافتد و چقدر دانه سبز ميشود. اصلاً جزء چيزهايي هست كه در تصور ما هم نميگنجد. «وَ لَا رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا فىِ كِتَابٍ مُّبِينٍ» هيچ تر و خشكي نيست. در اين عالم چيزي نيست مگر اينكه در سطح علم الهي، كتاب مبين، يا لوح محفوظ، يك مرتبهاي از علم الهي است، آنجا ثبت است.
اگر كسي اين را باور داشته باشد كه يك مولكول در اين عالم جابه جا نميشود، مگر اينكه خداوند متعال به آن اشراف و احاطه دارد. يك برگ از درخت نميافتد. بعد آنوقت لحظهاي ميتواند غافل شود از اينكه چشم مهرباني او را نگاه مي كند. اين اثرش همين است كه بدان در سختيها تو در چشم خدا هستي. از سنگينترين جاهاي عاشورا تيري بود كه به گلوي علي اصغر خورد. اباعبدالله(ع) وقتي خواست خودش را آرام كند، گفت: خدايا آن چيزي كه اين حادثه را بر من آسان ميكند اين است كه داري ميبيني.
عارفي در نجف بود، شاگردش خواست ايران بيايد. گفت: در ذهن من چه باشد؟ گفت: در ذهنت دائم اين باشد كه چشمان خدا ناظر بر تو هست. «أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق/14) به هر حال اين آيه خيلي اثر تربيتي دارد.
آقاي شريعتي: واقعاً همه چيز حساب و كتاب دارد و خداوند متعال آمار همه را دارد. در بحث ياد مرگ بحث حسيب بودن خدا را گفتيد، يك نگاهي را براي من القاء كرد كه خيلي از اتفاقات با آن قابل حل شدن بود. بحث از گسترش عدالت در زمان حضرت وليعصر(عج) شد، و آن هم اينكه يك گسترش همه جانبه با وسعت و عمق بسيار فراوان ايجاد ميشود. آيا اين پر شدن عدالت توسط خود حضرت با معجزه اتفاق ميافتد؟ يعني معجزه رخ ميدهد كه ورق از ظلم به عدل برميگردد. يا اينكه اين توانايي حضرت است و يا همانكه شما اشاره كرديد، شرايط جامعه به گونهاي است كه شرايط اين عدل فراهم مي شود؟
حاج آقاي عالي: در مباحث مهدويت نكته بسيار درس آموزي است كه آدم بعضاً از روايات هم ميبيند، اين هست كه حضرت آن ظلم گسترده در آخر الزمان را و آن كار كارستان كه ميخواهند ورق را به عدالت برگردانند، جز با معجزه نميشود.ولي بايد در نظر داشت كه معجزه وجهه قالبي كارهاي معصومين نيست. قرار نيست انبيا و اولياء با معجزه كارهايشان را پيش ببرند. شكي در اين نيست كه امدادهاي غيبي خدا در رابطه با همه مؤمنين ميرسد. اما همه كارها با معجزه و امداد غيبي پيش نميرود. اگر قرار بود وجهه قالبي و اصل كار حضرت با معجزه باشد، نياز نبود براي به سامان شدن جامعه اين همه طول بكشد. پيغمبر اكرم مقامش بالاتر از همه ائمه است. اباعبدالله در واقعه عاشورا معجزه مي كردند. بنا بر اين نيست.
اتفاقي كه در زمان حضرت وليعصر(ع) ميافتد، او بستر عدالت است كه در جلسه قبل هم اشاره كرديم. عقل و فهم مردم بالا ميرود. ريشهي تحمل عدالت مردم كه اجازه ميدهند حضرت عدالت را گسترش دهد، عقلها و فهمها هست كه رشد ميكند و بالا ميرود. از طرفي هم موانع عدالت كنار ميرود.
اينكه عقل و عقلانيت ريشه عدالت است، حديثي در اصول كافي است، معروف است. حديث جنود هقل و جهل است. امام صادق(ع) فرمود: خدا در وجود ما عقل و جهل را قرار داده و لشگرياني براي عقل و براي جهل قرار داده است. 75 صفت از صفات فضيلت، تواضع، شكر، اخلاص، اينها از صفاتي هستند كه از جنود عقل هستند، 75 صفت هم از لشگريان جهل هستند. بخل و تكبر و ريا و امثال اينها است. اين جنود عقل و جهل در درون ما يك نمايي، جلوهاي از جنگ حق و باطل در بيرون يا به تعبيري صف بندي ولايت الهي و اولياي خدا با شيطان است.
يكي از آن 75 صفت، كه زير مجموعه عقل است، عدل است. در روايت امام صادق عقل از جنود و لشگريان عقل است. يعني زير مجموعه عقل است. پس عقل اصل است. عقلانيت است كه باعث ميشود شخصي كه عاقل ميشود، عادل هم مي شود.
در جلسه قبل روايتي را از امام باقر گفتيم كه وقتي امام زمان(ع) ظهور ميكند، وقتي قيام ميكند، «إِذَا قَامَ قَائِمُنَا وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَى رُءُوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ» (كافي/ج1/ص25) دست عنايتش را روي سر بندگان ميكشد و عقلها كامل ميشود. تحت شرايطي كه امام زمان دارد، خود حضرت وليعصر(ع) ميآيد، اين عقلها رشد پيدا ميكند آنوقت آمادگي تحمل آن عدالت را خواهد داشت. چه عدالت فردي و چه عدالت اجتماعي! يعني وقتي اين شعور پيدا شود كه ظلم چه آثاري دارد؟ چه تبعاتي دارد؟ طبيعي است كه اين را ميپذيرند. از آن طرف موانع عدالت است كه مهمترين مانع عدالت شيطان است. در زمان حضرت وليعصر(ع) ذبح ميشود. اصلاً فلسفه وجودي شيطان در زمان حضرت وليعصر تمام ميشود.
شيطان در دستگاه آفرينش درست است كه شيطنت كرده و به اختيار خودش تمرّد كرده و به هر حال از در خانه خدا رانده شده است، اما با اين وجود اين چنين نيست كه حكومت خدا را بر هم زده باشد و يك چيزي خلاف حكومت خدا باشد. شيطان در واقع يكي دو راهي درست مي كند كه يك راهش را انبياء درست كردند، راه خير است. يك راهش را شيطان درست ميكند، راه باطل است. كه در سر اين دوراهي انسان قرار بگيرد، و انسان انتخاب كند. اگر دوراهي نبود، فقط سر راه ما بندگي و كار خوب بود. اينكه ديگر نيازي نبود خدا انسان را خلق كند. ملائكه را داشت، بندگي ميكردند و كار خوب ميكردند و گناه هم نداشتند. خدا براي اينكه موجودات برتر از ملائكه بيافريند، موجوداتي كه خودشان در عين اينكه ميتوانند به سمت شر بروند، ولي در عين حال خوبي و بندگي را انتخاب ميكنند. خدا انسان را خلق كرد و سر راهش دو راهي قرار داد. راه خير را انبياء و راه شر را شيطان آمد و نشان داد.
دو علم افراشت، اسپيد و سياه *** آن يكي آدم، دگر ابليس راه
بنابراين ابليس يكي از اين دو راه را ايجاد ميكند. فلسفه وجودي انسان اين است كه راه دوم را درست كند و تمام آن زحماتي كه انبياء ميكشند، در مقابلش شيطان هم براي گمراهي ميكشد. يك موجود تخيلي نيست. يك موجود واقعي است كه نقشه ميكشد. فقط انبياء و اولياء نبودند كه سر راحت بر بالين نميگذاشتند. شيطان هم همينطور است. خستگي ناپذير كار ميكند. من به يكي از علما گفتم: شيطان هم خواب دارد؟ فرمود: اگر ميخوابيد ما از دستش راحت ميشديم. خواب ندارد!
خدا مرحوم آ شيخ مرتضي زاهد را رحمت كند. از اكثر جاهاي تهران ميآمدند كه پشت سر ايشان نماز بخوانند. بعد هم براي مردم صحبت و موعظه ميكرد. يك مرتبه بعضي از كساني كه پشت سرش بودند، ديدند در نماز يكي دو جا را پس و پيش خواند. حواسشان آنچنان كه بايد و شايد نيست. بعد از نماز هم پراكنده گويي ميكرد و صحبتها منسجم نيست. حتي يكي از كساني كه با ايشان خانه ميرفت، ميگفت: من در خيابان دستش را گرفتم ماشين به او نزند. دو سه روز اين حالت پريشاني را داشت، بعضي از او پرسيدند: آقا شما دو سه روز است پريشان هستي. جريان چيست؟ گفت: بله كه پريشان هستم! من دو سه شب پيش يك روايت از پيغمبر خواندم، آن روايت مرا پريشان كرد. چون اهل باور بود، روايات اهلبيت را هم باور داشت. پيغمبر به اميرالمؤمنين فرمود: يا علي! به تعدادي كه تو از خوبيها و راههاي هدايت ميداني، شيطان هم از بديها و راههاي گمراه كردن بلد است. به تعدادي كه تو ميداني او هم ميداند. يك چنين موجودي است. فلسفه وجودياش همين دو راهي درست كردن است.
در زمان ظهور وقتي مردم به حدي از رشد رسيدند كه بندگي را انتخاب كردند، راه بندگي و خير و سعادت را انتخاب كردند، كه ظهور رخ بدهد، ديگر فلسفه وجودي شيطان كه درست كردن دو راهي بود، تمام ميشود. چون مردم انتخاب كردند. قريب به اتفاق مردم خوبي را انتخاب كردند. و لذا در قرآن وقتي به خدا فرمود: «رَبِّ فَأَنظِرْنىِ إِلىَ يَوْمِ يُبْعَثُونَ» (حجر/36) از بهشت كه رانده شد به خدا گفت: خدايا تا قيامت به من فرصت بده. خدا نفرمود: باشد. فرمود: «قَالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنظَرِينَ، إِلىَ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ» (حجر/37 و38) به تو تا يك وقت معين فرصت ميدهم. امام صادق(ع) فرمود: آن وقت معين كه عجل شيطان فرا ميرسد عصر ظهور است كه در مسجد كوفه به دست مهدي ما از بين ميرود. البته شيطان به عنوان يك عامل بيروني گمراهي و مانع عدالت از بين ميرود. نفس از بين نميرود. مانع اصلي عدالت كه شيطان بود برداشته ميشود. از اين جهت هم عقل رشد ميكند و هم مانع برداشته ميشود. لذا حضرت در اين بستر عدالت را گسترش ميدهند.
خدا را به آبروي امام زمان(ع) قسم ميدهيم كه ما را از ياران حضرت قرار دهند، انشاءالله بتوانيم باري از حضرت برداريم با كم كردن ظلم و گناهان خودمان، هرچه بار حضرت را كمتر كنيم، كار حضرت راحتتر است.