كارشناس:حجت الاسلام والمسلمين عالي
تاريخ پخش: 93/04/22
بسم الله الرحمن الرحیم
و صل الله علی محمدٍ و آله الطاهرین
زير پايش خدا غزل مي ريخت *** غزلي را كه از ازل ميريخت
آن امامي كه تا سحر ديشب *** روي لبهاي من غزل ميريخت
آنكه در جيب كودكان يتيم *** قمر و زهره و زحل ميريخت
آن كريمي كه در پياله دست *** هرچه ميريخت، لم يزل ميريخت
از هر آن كوچهاي كه رد ميشد *** حسن يوسف در آن محل ميريخت
تيغ خشمش ولي زمان نبرد *** رنگ از چهره اجل ميريخت
شتر سرخ را به خون غلتاد *** لرزه بر لشگر جمل ميريخت
آن امامي كه روز عاشورا *** از لب قاسمش عسل ميريخت
آقای شریعتی: سلام میگویم به همهی بینندههای خوبمان، خانمها و آقایان. طاعات و عباداتتان قبول باشد. عيد ميلاد با سعادت امام حسن مجتبي بر شما مبارك باشد. حاج آقاي عالي سلام علیکم و رحمة الله.
حاج آقای عالي: سلام عليكم و رحمة الله، بنده هم خدمت حضرتعالي و همهي بينندگان بزرگوار عرض سلام دارم. انشاءالله طاعاتشان قبول باشد. عرض تبريك روز ميلاد را براي همه مؤمنين دارم. انشاءالله دعاي امام حسن مجتبي شامل حال همه ما شود.
آقای شریعتی: بحث ما يادي از امام عصر (عج) است. خدمت شما هستيم و بحث شما را ميشنويم.
حاج آقای عالي: بسم الله الرحمن الرحيم. اجازه ميخواهم در ورود بحث يادي از امام مجتبي(ع) و بعضي از فضايل اين بزرگوار شود و بعد وارد بحث اصلي خودمان شويم. روايتي از پيامبر اكرم هست كه فرمودند: اگر عل به شكل انساني مجسم شد، آن عقل مجسم حسن است. وجود مقدس امام حسن(ع)، اگر كسي زندگي و اخلاقيات و كرامات حضرت را ببيند، اگر كسي آن عمل محوري زندگياش و آن صلحش را كه خودشان فرمودند: بهتر از چيزي بود كه آفتاب بر او بتابد، و اينكه چه كار باعظمتي را انجام داد، چقدر شجاعت داشت، صلح شجاعت بيشتري از جنگ ميطلبد. زنده بودن شجاعت بيشتري از شهادت ميطلبد.
وجود مقدس پيغمبر اكرم عجيب نسبت به اين دو بزرگوار، امام حسن و امام حسين(ع) عشق ميورزيد. در جايي فرمود: اگر كسي مرا دوست دارد، بايد او را دوست داشته باشد، در روايتي فرمود: هركس مرا دوست دارد، بايد او را هم دوست بدارد، اين پيام را به هركس كه غايب است، برسانيد. در روايتي ديگر فرمود: من حسن را دوست دارم، هركس او را دوست دارد، من دوستش دارم. از اين جهت خوش به حال مؤمنين بزرگواري كه همه آنها محبت امام حسن مجتبي(ع) را در دل دارند كه پيغمبر فرمود: من دوستشان دارم. عملاً يك كارهايي از پيغمبر ميديدند، به گونهاي كه پيامبر ميخواستند اين علاقه را اظهار كنند.
پيغمبر روي منبر نشسته بود، وقتي اين دو بزرگوار كه كودك بودند وارد ميشدند، پيغمبر از منبر پايين ميآمدند. اينها را ميبوسيد و روي منبر ميرفت. در نماز بارها ديده بودند كه وقتي پيغمبر در حال سجده بود، ان دو بزرگوار روي دوش پيغمبر اكرم ميرفتند، اينقدر سجده را طولاني ميكردند، تا خودشان پايين بيايند و پيغمبر سر بلند كنند. رعايتهاي خاصي داشتند.گاهي در كوچه پيغمبر با عظمت با اصحاب كه ميرفتند، پيغمبر اين دو بزرگوار را كه در كوچه ميديد، دنبال اينها ميدويد. اينها را ميگرفت و مينشست اين دو عزيز را غرق در بوسه ميكرد. پيغمبر اكرم همه جا و به شكلهاي مختلف فضل و فضيلت و آقايي اين دو بزرگوار و اينكه معيار حق هستند را بارها گفته بود. مرحوم مجلسي در جلد 43 بحار، دهها روايت در اين رابطه آوردند كه پيغمبر اكرم نسبت به اين دو بزرگوار معيار حق بودند، و اينكه اين دو بزرگوار ملاك حق هستند و هركجا باشند حق همانجاست. گذشته از كارهاي پيغمبر، خود مردم هم آقايي و بزرگي اينها را خيلي ديده بودند. اينقدر دست لطف و رحمت امام حسن بر سر مردم كشيده شده بود، اصلاً خانه امام حسن پناهگاه براي مردم و آن كساني بود كه از ظلم فرار كردند.
شخصي به نام سيد بن ابي سَرح است، از شيعيان بودند كه در كوفه بودند. مورد ظلم فرماندار كوفه يعني زياد بن ابي پدر ابن زياد قرار ميگرفت. سيد بن ابي سرح از كوفه فرار كرد، حتي خانوادهاش را نياورد، به مدينه خدمت امام حسن مجتبي(ع) آمد. آنجا براي اينكه او را در مخمصه قرار بدهند، خانوادهاش را در كوفه دستگير كردند و خانهاش را خراب كردند. اين خبر رسيد، به امام مجتبي گفت: چه كنم؟ حضرت نامهاي به زياد فرماندار مدينه نوشت. با يك توبيخي فرمودند كه اين را رها كن. زياد هم جواب حضرت را با درشتي داد و اعتنايي نكرد. حضرت با اينكه خوب اين كار سنگين و سختي بود به معاويه نامه نوشت كه فرماندارت را توبيخ كن، چنين كاري را كرده است. معاويه هم چون برايش غنيمت بود كه براي امام حسين كاري كند، با زياد برخورد كرد و شخصي كه به امام حسن مجتبي پناه برده بود را خلاص كرد. از جهت نيازمنديها هم كساني كه نيازمند بودند، يكي از اصليترين جاها برايشان خانه امام حسن مجتبي بود. اينكه به كريم اهلبيت معروف شد به همين علت بود.
تعدادي بودند به صورت مستمري ماهيانه حقوق داشتند. بعضيها هم موردي بودند. هيچكسي نبود كه در خانه امام حسن مجتبي بيايد و كمكي به او نشود. يكبار از حضرت پرسيدند: چرا هر نيازمندي كه ميآيد شما به او چيزي ميدهيد؟ حضرت فرمود: چون من گداي خانه خدا هستم. چون من نيازمند در خانه خدا هستم. ميخواهم خدا هم به من چيزي بدهد و مرا رد نكند. از اين جهت من هم سائلي را رد نميكنم. كسي خدمت امام مجتبي آمد، گفت: آقا تو را به كسي كه خيلي كرامتها و نعمتها داده است، به داد من برس. دشمن به من حمله كرده است. دشمني كه كوچك و بزرگ نميشناسد. حضرت فرمودند: چه كسي؟ گفت: فقر! مرا بيچاره كرده است. حرت به خادمشان فرمودند: هرچه هست بردار و بياور. پنج هزار درهم آورد. پنج هزار درهم، درهم نقره بوده است، هر ده درهم يك دينار بوده است. يعني پنج هزار درهم پانصد دينار ميشود. هر دينار يك مثقال طلا است. يعني پانصد مثقال طلا! اهلبيت وقتي ميدادند اينطور نبود كه كم بدهند. فرمودند: طوري به فقير بدهيد كه مشكلاتش برطرف شود. گاهي 12 هزار درهم ميدادند.
كسي خدمت امام مجتبي(ع) آمد و اظهار نياز كرد. حضرت فرمود: آدم نبايد اظهار نياز كند مگر در سه صورت. چون ميدانيد قرض گرفتن، درخواست چيزي را از ديگران كردن به خودي خود مكروه است. خدا نميپسندد يك مؤمني ذليل شود. شايد از كسي پول بخواهي، او بر سر تو منت بگذارد. يك ذلتي در آن باشد، اگر ميخواهي شأنت محفوظ باشد، به خودي خود قرض گرفتن مكروه است. امام حسن مجتبي فرمودند: سؤال كردن و درخواست كردن صلاح نيست مگر در سه مورد. اول اينكه بدهي كمرشكن پيش بيايد. يكمرتبه كسي ورشكست ميشود. يا ديهاي سنگين برايش ميشود. در اينجا اگر درخواست كند، قرض كند، عيبي ندارد.
دوم در جايي كه فقري باشد كه آدم را سياه بخت كند. فقري كه كارد را به استخوان رسانده باشد. فقري كه نشود تحمل كرد. اينكه آدم زود با كوچكترين نيازي درخواست كند، اين درست نيست.
سومين مورد جايي است كه يك فشار ناگهاني در زندگي آدم وارد ميشود. مثلاً فرض كنيد سيلي، زلزلهاي شود و خانه از بين برود. اينجا بحث كاسبي و ورشكستگي نيست. در اين سه مورد اشكالي ندارد.
حضرت صد دينار به اين فرد دادند. اين فرد خدمت امام حسين(ع) رسيد. در عين حال كه در بين ما كريم اهلبيت به امام حسن معروف است. اما در روايت هست كه پيغمبر اكرم فرمود: من دو چيز را به حسن ارث دادم. يكي آن عظمت خودم و دوم صبر و حلم و بردابريام. به حسين شجاعت و سخاوتم را ارث دادم. اباعبدالله(ع) هم فوق العاده سخاوتمند بود. مرد به امام حسين عرض كرد: برادر بزرگ شما صد دينار به من دادند. شما هم كمكي كنيد. حضرت به احترام امام حسن 99 دينار داد.
بعد نزد يكي از شخصيتهاي معروف مدينه رسيد. گفت: يك كمكي هم شما كن. هفت دينار داد. گفت: چقدر كم! گفت: مرا با آن دو مقايسه نكن. حسن و حسين معدن كرم هستند. اينها به عظمت و بزرگي و كرامت معروف بودند. دست عنايت و محبتشان روي سر همه كشيده شده بود.
نكتهاي است كه اين آدمهاي بزرگ اصلاًد انگار زمانهشان كوچكتر از اين بود كه جاي اينها باشد. مثل اينكه نسبت به زمان خودشان و ظرف زمان خودشان هم نميگنجيدند. يا به تعبيري زمان لياقت نداشت كه اين آدمها در آن زمانه جاي بگيرند. لذا تنها بودند. غريب ميشدند و مظلوم واقع ميشدند. اين يك درد و يك بليهي عمومي است كه تمام بزرگان و انبياء و اولياء در طول تاريخ داشتند. با اينكه خوبترين آدمها بودند. تعبير مظلوم و غريب را در روايتها خيلي داريم. امام زمان(ع) هم در زمان ما همينطور است. مرحوم صدوق در كمال الدين نقل كردند، شخصي از امام كاظم (ع) وصف مهدي(عج) را پرسيد. امام كاظم(ع) فرمود: او كسي است كه طرد شده در مردم زمان خودش است. غريب بودن به معني دور از وطن بودن نيست. گاهي آدم در خانه خودش غريب است. امام حسن مجتبي در خانهاش غريب بود. غريب بودن به اين معنا است كه معرفتي به او نيست. او را نميشناسند و قدرش را نميدانند. يار ندارد. وجود مقدس وليعصر(ع) به دو معنا غريب هستند. يكي به اين معنا كه قدرش را نشناخته است. حتي در بين دوستان و شيعيانش كه وقت براي همه چيز دارند، براي او ندارند. همينكه ياران لازم را ندارند. امام صادق(ع) فرمود: اگر آن 313 نفر ياران حضرت فراهم شود، فرج رخ ميدهد. پس تنها بودند و يار نداشتند. راجع به همه ائمه اين اتفاق رخ داده است. اين معروف است كه امام صادق(ع) با يكي از شاگردانشان در اطراف مدينه ميرفتند. شاگردشان سؤال كردند: شما عليه اين ظلم و چپاولي كه بني عباس دارند، قيام نميكنيد؟ امام صادق(ع) فرمودند: با كدام يار؟ فرمود: شما كه خيلي يار داري. حضرت فرمودند: چند تا؟ گفت: صد هزار نفر! حضرت متعجب شد و فرمود: من صد هزار يار دارم. بلكه بيشتر! امام صادق با تعجب گفت: يعني ما دويست هزار نفر يار داريم؟ گفت: بلكه بيشتر! نيمي از جهان اسلام جزء ياران شما هستند و شما را دوست دارند. حضرت چيزي نگفتند. همينطور كه با هم سوار مركبي بودند و ميرفتند، به منطقهاي در اطراف مدينه به نام ينبع رسيدند. تعدادي گوسفند مشغول چريدن بودند. حضرت فرمود: اگر ما به تعداد اين گوسفندان يار داشتيم، قيام ميكرديم. حضرت ميگويد: من گوسفندان را شمردم، 17 تا بيشتر نبود. ما ميگوييم امام حسين مظلوم بود و غريب بود، اما امام حسين در بين ائمه از همه بيشتر يار داشت. با اينكه 72 نفر بيشتر نبودند، ولي از همه بيشتر يار داشتند. آن هم اصحابي كه فرمودند: من باوفاتر از شما نديدم. بقيه ائمه خيلي مظلومتر از اين بودند.
خدا آقا ميرزا ابوالفضل را رحمت كند. خيلي ايشان نسبت به امام زمان ارادت داشتند و يكي از بزرگان قم بودند. خيلي عاشق بود. حالاتش طور ديگري بود.
بس كه او در عشق فاني گشته بود *** آن زميني، آسماني گشته بود
خيلي اهل اشك بود. تشرفاتي هم در خواب يا بيداري داشت. يك مرتبه در جمكران خدمت حضرت رسيده بود. از حضرت سؤال كرده بود: نميخواهيد نشريف بياوريد؟ ما كه مرديم! حضرت فرمود: ميرزا ابوالفضل با چه كسي؟ گفت: آقا اين همه محب، اين همه يار! حضرت فرمود: خيلي از اينها مشغول كار خودشان هستند. يك نفر عياض پيدا نشد بگويد: يا صاحب الزمان خودت را ميخواهم!
سلطان محمود غزنوي در بين خدمتكارانش غلام سياه چردهاي به نام عياض داشت. خيلي او را دوست داشت، اينقدر محبت به او داشت كه مورد حسادت اطرافيان بود. يك مرتبه روز عيد بود، يك تعدادي هديه و كادو و صله گذاشته بود كه به اطرافيان و درباريان بدهد. همه ايستاده بودند. سلطان محمود اشاره كرد بياييد برداريد. ظاهراً ميخواست امتحاني كند. گفت: بياييد برداريد. يك مرتبه همه ريختند كه هر كدام يك كاويي بردارند. عياض گوشهاي ايستاده بود. جلو نيامد. وقتي همه كادوهايشان را برداشتند و عقب رفتند، تازه فهميدند كه عياض اصلاً نيامده است. بعد او شروع به آمدن كرد. آرام آرام قدم برداشت. ديدند سراغ سلطان محمود آمد و دستش را روي شانه ايشان گذاشت. گفت: خودت را ميخواهم! سلطان محمود گفت: فرق او با شما اين است. شما مرا به خاطر اين چيزها ميخواهيد. اما او مرا به خاطر خودم ميخواهد. گفت:
طلب كن ز دوست، هرچه تو را آرزوست
چون همه هستي از اوست
گفتمش اي دوست، دوست
گفت كه مرد خدا چيست تو را مدعا
گفتمش اي دوست دوست
اينطور ياران هم زياد نيستند. وجود مقدس امام حسن مجتبي(ع) هم از اين جهت خيلي غريب بود. هم در خانهاش غريب و تنها بود. هم در بين يارانش، ياري نداشت. متأسفانه خيلي از كساني كه حتي اطراف حضرت را گرفته بودند، افرادي بودند كه فقط هياهو و سر و صدا داشتند، آدمهاي بودند كه روز سختي، حاضر ميشدند حضرت را دست بسته تحويل معاويه بدهند.وقتي حضرت به حكومت نشست، اميرالمؤمنين(ع) بعد از خودش در كوفه، امام حسن مجتبي(ع) را معرفي كرده بود. مردم هم جمع شدند و يكي از كساني كه خيلي سعي و تلاش كرد، عبيد الله بن عباس بود. برادر عبدالله بن عباس بود. عبيدالله بن عباس خيلي سر و صدا كرد كه با حسن بيعت كنيد و خودش هم با امام حسن بيعت كرد. حضرت وقتي حكومت را گرفت، معاويه از شام يك سپاه سنگيني راه انداخت براي اينكه عراق را بگيرد. فكر ميكرد الآن چون حكومت نوپا است، ميتواند حكومت را به دست بگيرد. سپاهي شصت هزار نفري راه انداخت. امام حسن هم براي مقابله چهل هزار نفر لشگر تدارك كرد و از اين چهل هزار نفر، دوازده هزار نفر را با فرماندهي همين عبيدالله بن عباس براي مقابله با معاويه فرستاد. عبيدالله بن عباس كسي بود كه در زمان اميرالمؤمنين والي يمن بود. آنجا وقتي معاويه با لشگري براي ضربه زدن حمله كرده بود، اين فرار كرده بود و خانوادهاش مانده بود. لشگر معاويه خانواده اين و دو بچهاش را جلوي چشم مادر به طرز فجيعي كشتند. اين عبيدالله عباس كينه داشت. در حكومت امام حسن و بيعت مردم هم نقش داشت. پسرعموي فرزندان عباس، عموي پيغمبر بودند. با يك سپاه ده هزار نفري امام حسن مجتبي را فرستاد كه با معاويه مقابله كند. شب معاويه اين را با يك ميليون درهم تطميع كرد. با يك ميليون درهم او را خريد. عبيدالله بن عباس دو فرزندش كشته شده بود و خودش با امام حسن بيعت كرده بود، عبيد الله بن عباسي كه از فاميل خاندان وحي بود. همه اينها را زير پا گذاشت و با هشت هزار نفر از بين دوازده هزار نفر به سمت معاويه فرار كردند. حضرت براي همين تنها بودند. از اين دسته ياران داشتند. تا وقتي ياران بيبصيرت، ياراني كه نتوانند حق و ناحق را تشخيص دهند، يا بيتقوا باشند، و طمعهاي ديگر آنها را ميكشاند و ميبرد، امام تا چنين افرادي هستند، تنها است. استقامت بايد هم در تقوا و دينداري باشد و هم استقامت در بصيرت باشد. بتواند بفهمد و موقعيتها را تشخيص دهد.
آقای شریعتی: صفحه 141 مصحف شريف قرار روزانه امروز ماست. آيات 102 تا 110 سوره مباركه انعام در سمت خداي امروز تلاوت ميشود. چه خوب است ثواب تلاوت اين آيات را به روح بلند امام حسن مجتبي هديه كنيم. باز ميگرديم به بركت صلوات بر محمد و آل محمد.
«ذَالِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ خَلِقُ كُلِّ شىَْءٍ فَاعْبُدُوهُ وَ هُوَ عَلىَ كلُِّ شىَْءٍ وَكِيلٌ(102) لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَ هُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِيفُ الخَْبِيرُ(103) قَدْ جَاءَكُم بَصَائرُ مِن رَّبِّكُمْ فَمَنْ أَبْصرََ فَلِنَفْسِهِ وَ مَنْ عَمِىَ فَعَلَيْهَا وَ مَا أَنَا عَلَيْكُم بحَِفِيظٍ(104) وَ كَذَالِكَ نُصرَِّفُ الاَْيَاتِ وَ لِيَقُولُواْ دَرَسْتَ وَ لِنُبَيِّنَهُ لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(105) اتَّبِعْ مَا أُوحِىَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ لَا إِلَاهَ إِلَّا هُوَ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشرِْكِينَ(106) وَ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا أَشْرَكُواْ وَ مَا جَعَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا وَ مَا أَنتَ عَلَيهِْم بِوَكِيلٍ(107) وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ كَذَالِكَ زَيَّنَّا لِكلُِّ أُمَّةٍ عَمَلَهُمْ ثُمَّ إِلىَ رَبهِِّم مَّرْجِعُهُمْ فَيُنَبِّئُهُم بِمَا كاَنُواْ يَعْمَلُونَ(108) وَ أَقْسَمُواْ بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمَانهِِمْ لَئنِ جَاءَتهُْمْ ءَايَةٌ لَّيُؤْمِننَُّ بهَِا قُلْ إِنَّمَا الاَْيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَ مَا يُشْعِرُكُمْ أَنَّهَا إِذَا جَاءَتْ لَا يُؤْمِنُونَ(109) وَ نُقَلِّبُ أَفِْدَتهَُمْ وَ أَبْصَارَهُمْ كَمَا لَمْ يُؤْمِنُواْ بِهِ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ نَذَرُهُمْ فىِ طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ(110)»
ترجمه آيات:
«اين است خداى يكتا كه پروردگار شماست. خدايى جز او نيست. آفريننده هر چيزى. پس او را بپرستيد كه نگهبان هر چيزى است. (102) چشمها او را نمىبينند و او بينندگان را مىبيند. دقيق و آگاه است. (103) از سوى پروردگارتان براى شما نشانههاى روشن آمد. هر كه از روى بصيرت مىنگرد به سود اوست و هر كه چشم بصيرت برهم نهد به زيان اوست. و من نگهدارنده شما نيستم. (104) آيات خدا را اينچنين گونهگون بيان مىكنيم، تا مباد كه بگويند كه از كس درس گرفتهاى و ما اين آيات را براى اهل دانش بيان مىكنيم. (105) از هر چه از جانب پروردگارت بر تو وحى شده است پيروى كن. هيچ خدايى جز او نيست. و از مشركان روى برتاب. (106) اگر خدا مىخواست، آنان شرك نمىآوردند، و ما تو را نگهبانشان نساختهايم و تو كارسازشان نيستى. (107) چيزهايى را كه آنان به جاى اللَّه مىخوانند، دشنام مدهيد كه آنان نيز بىهيچ دانشى، از روى كينهتوزى به اللَّه دشنام دهند. اينچنين عمل هر قومى را در چشمشان آراستهايم. پس بازگشت همگان به پروردگارشان است و او همه را از كارهايى كه كردهاند آگاه مىسازد. (108) تا آنجا كه توانستند، به سختترين قسمها، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر معجزهاى برايشان نازل شود بدان ايمان آورند. بگو: همه معجزهها نزد خداست و شما از كجا مىدانيد كه اگر معجزهاى نازل شود ايمان نمىآورند؟ (109) و هم چنان كه در آغاز به آن ايمان نياوردند، اين بار نيز در دلها و ديدگانشان تصرف مىكنيم و آنان را سرگردان در طغيانشان رها مىسازيم. (110)»
آقاي شريعتي: گفت: طبع من شكوفا شد با نسيم اهلالبيت *** دست من و دامانت يا كريم اهل البيت
انشاءالله امام حسن مجتبي در دنيا و آخرت دست ما را بگيرند. اشاره قرآني امروز را حاج آقاي عالي بفرمايند.
حاج آقاي عالي: آيه 108 سوره مباركه انعام خداوند متعال ميفرمايند: «وَ لَا تَسُبُّواْ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّواْ اللَّهَ عَدْوَا بِغَيرِْ عِلْمٍ» يك ادبي را براي مؤمنين خداوند ترسيم كرده است. ميفرمايد: به كساني كه مشرك هستند، اهل حق نيستند و اهل باطل هستند. فحش ندهيد. سَبّ و دشنام نكنيد. چون آنها هم خدا را سبّ و دشنام ميكنند. مقدسات را سبّ و دشنام ميكنند. خداوند متعال اين كار را نهي كرده است. اين به عنوان يك ادب قرآني ذكر شده است.
ما در روايت داريم كه به نظر من الآن در اين زمان كه گاهي ممكن است اختلافات فرقهاي باعث شود خداي نكرده از روي جهالت بعضي يك حرفي براي كساني كه هم مسلك آنها نيستند، بزنند. اميرالمؤمنين در جنگ صفين ديد بعضي از لشگريانش دارند به لشگر معاويه دشنام ميدهند. اين در نهجالبلاغه است كه حضرت فرمود: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين» (نهجالبلاغه/ص323) من خوشم نميآيد كه شما اهل فحش باشيد. فحش غير از لعني است كه در قرآن است. در قرآن داريم «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ» (اعراف/44) خدا لعن كرده است. ولي فحش و حرف ركيك زدن به بهانهي اينكه آنها باطل هستند، دشنام دادن اينچنيني نهي شده است.
به امام صادق(ع) گفتند: در مسجد مدينه يكي از دوستان شما هست كه به مخالفين فحش ميدهد. حضرت فرمود: «لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَرَّضَ بِنَا» (بحارالانوار/ج71/ص217) خدا او را لعنت كند. ظلم بزرگي كرده است. متعرض ما شده است. يعني كاري كرده كه ديگران هم به ما دشنام بدهند. خيلي مراقب باشيد آنهايي كه اهل تولي هستند، لازمه تولي و تبري فحش دادن به كسي نيست. آن چيزي كه خدا در قرآن ترسيم كرده سر جاي خود است. در فتواي فقها از جمله مقام معظم رهبري هم خيلي روي اين نكته اشاره شده است كه كسي نبايد به مخالف خودش دشنام بدهد.
وقتي عبيدالله بن عباس از ان لشگر دوازده هزار نفري، هشت هزار نفر را برد. لشگر در واقع از هم پاشيد. يك نفر بود كه جانشين عبيدالله بن عباس بود به نام غيث بن سعد بن عباده بود. غيث فرزند سعد بن عباده بود. سعد بن عباده از اصحاب پيغمبر و رئيس قبيله خزرج بود كه مسلمان شده بود. غيث بن سعد از محبين اهلبيت بود. از شيعيان اميرالمؤمنين بود. در زمان حضرت امير اولين كسي كه اميرالمؤمنين به عنوان وادي مصر فرستاد، قبل از محمد بن ابوبكر، غيث بود. اولين نفر او را فرستاد. چون اول حكومت حضرت بود و جنگهايي بود، از جمله جنگ صفين در حال شكل گيري بود. حضرت به غيث فرمود: يك تعداد از سپاهيان را بردار و به مصر برو. برو براي اينكه بتواني آنجا را آرام نگه داري. غيث گفت: شما به اين سربازها احتياج داريد. خودم ميروم! مردانگي و فهم و وفاداري را ببينيد. بدون محافظ به مصر رفت. نيرو را با خود نبرد، حضرت علي نياز ه نيرو داشت. اينها آن بصيرتها و وفاداريها و تقواهايي است بعضي ياران داشتند. به مصر رفت و فرماندار آنجا بود، آنجا را كاملاً مديريت كرد. بعد كه به كوفه برگشت، اميرالمؤمنين به شهادت رسيد و پنج سال اميرالمؤمنين تمام شد. امام مجتبي(ع) حاكم شدند. لشگري كه در مقابله با معاويه فرستاد، غيث به عنوان نفر دوم بود. حضرت عبيدالله بن عباس را نفر اول گذاشت. به دليل اينكه او هم جنگاور بود و هم سابقهدار و كينه معاويه را داشت. ولي وقتي او با هشت هزار نفر فرار كرد، غيث بود كه آمد و اين تعداد را جمع كرد. از طرف معاويه تطميع شد. براي غيث هم پيكي فرستادند كه يك ميليون درهم به تو ميدهيم! غيث جواب داد: بين من و تو فقط شمشير حاكم است. شازشي بين من و تو نيست. معاويه يكبار ديگر هم زماني كه غيث در مصر بود، غيث را تطميع كرد. نيمي از حاكميت اسلام در آن زمان را ميخواست به غيث بدهد. چون معاويه ميدانست اين چه مهرهاي است. گفت: تقريباً نيمي از سرزمينهاي اسلامي را به تو ميدهم، دست از علي بردار و به سمت من بيا. غيث گفت: من با بهترين خلق روزگار بعد از پيغمبر دست بيعت دادم. و با بدترين خلق روزگار چون تو دست بيعت نميدهم!!! كوه بود. يك ميليون درهم در اين زمانه ما ميلياردي است. صد هزار دينار، معادل صد هزار مثقال طلا است. معاويه گاهي براي جعل حديث پانصد هزار درهم ميداد. و گاهي بعضيها قبول نمي كردند. ميگفت: برويد بياوريد ببيند چه مقدار است!!! وقتي ميآوردند تا سقف اين كيسهها بالا ميرفت. بعد كه ميديدند قبول ميكردند. غيث با هزار درهم تطميع نشد. اين آدمها هستند كه اگر كنار اهل بيت باشند، هيچ موقع كم نميآورند.
امام زمان(ع) هم اين چنين افرادي را در هسته مركزياش ميخواهد. در وصف ياران وليعصر هست كه شك و تزلزل در آنها پيدا نميشود. خدا را خوب ميشناسند. در روايت امام صادق(ع) وقتي وصف ياران حضرت مهدي(ع) گفته شده، اين است كه سجده پيشاني آنها را اثر گذاشته است، پينه بسته است. در روز شير هستند، كار ميكنند و خدمت ميكنند. ولي در شب زاهد هستند. هر كدام به اندازه چهل مرد كار ميكنند. خستگي ناپذير هستند. دلهايشان چون تكههاي آهن است. در محبت ما راسخ هستند. دور امام مي چرخند و خود را سپر امام قرار ميدهند. ياران وليعصر(ع) اينچنين هستند. اگر زمان غيبت طولاني است، براي اين است كه آن غربت دوباره تكرار نشود. وقتي حضرت تشريف ميآورند، دور ايشان خالي نشود. انشاءالله ما بتوانيم جزء كساني باشيم كه در همين زمان غيبت سازندگيهاي خودمان را انجام دهيم.
ما گاهي مواقع روي حساب خودمان ميگوييم: همه چيز هست، ما آماده هستيم. براي چه نميآيي؟ حضرت وليعصر يك محاسبات ديگري دارند. مناسبت ما را با آن دوره ميبينند. تناسب ما را ميبينند. در اصول كافي روايت عجيبي از امام باقر و امام صادق هست كه در جلد دو اصول كافي است. «كَانَ وَقَّتَ هَذَا الْأَمْرَ فِي السَّبْعِين» خدا فرج ما اهلبيت را در سال 70 قرار داده بود. يعني سال هفتاد هجري خدا دولت اهلبيت را قرار تشكيل داده بود.
مسألهي ظهور و فرج امام زمان از امور بداعي است. امور بداعي يعني مقدراتي كه قابل پس و پيش شدن است. مقدراتي كه ميتواند يك اتفاقي بيافتد جلوتر بيايد يا عقبتر برود. فرج ما اهل بيت قرار بود سال 70 هجري رخ بدهد. فرج معجزه وار نيست، بايد آمادگيهايي در مردم باشد. بايد يارهاي با معرفتي باشند كه دولت اهلبيت را حمايت كنند. ولي وقتي آن اتفاق نيفتاد، شهادت امام حسين(ع) در كربلا رخ داد. يك نشانهي عدم آمادگي از مسلمين و مؤمنين بود كه در مقابل ظلم از ابا عبدالله حمايت نكردند. اگر آمادگي بود با امام حسين عليه ظلم قيام ميكردند. واقعه عاشورا اتفاق نميافتاد. چه از خواص و چه از عوام آنهايي كه كوتاهي كردند. «فَلَمَّا أَنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ اشْتَدَّ غَضَبُ اللَّهِ تَعَالَى» غضب خداوند متعال بر مردم شديد شد. «عَلَى أَهْلِ الْأَرْضِ فَأَخَّرَهُ إِلَى أَرْبَعِينَ وَ مِائَةٍ» تا سال 140 هجري خدا عقب انداخت. تقدير عوض شد. سال 140 هجري هم باز آن آمادگيهايي كه بايد از طرف مؤمنين و مسلمين باشد، كه امامشان را ياري بدهند، نبود. «وَ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ بَعْدَ ذَلِكَ وَقْتاً عِنْدَنَا» ديگر فرج عقب افتاد و ديگر وقت خاصي ندارد. تا هر موقع آمادگي حاصل شود. به صرف اينكه ما از روي محاسبات خودمان بگوييم: آماده هستيم، كافي نيست. البته هركسي بايد سعي خودش را بكند. ولي محاسبهاي كه خدا و حضرت دارند چيز ديگري است. وظيفهي ما اين هست كه دو صفت را كه در ياران امام حسن مجتبي نبود و او را غريب گذاشتند در خودمان تقويت كنيم. 1- تقوا و عمق ديني كه آدم با دنيا و ثروت و شهرت و شهوت تطميع نشود. 2- بصيرت است كه آدم بتواند در تاريكيها و فتنهها حق را گم نكند. مثل بعضي از ياران امام حسن نباشند كه با يك شايعه از جانب معاويه يكباره به خيمه امام حسن حمله ميكردند. اگر اين تناسب برقرار شود از غربت خارج ميشوند.
خدا را به كريم اهلبيت قسم ميدهيم در نيمه ماه رمضان كه فرا رسيده است، ما را براي شبهاي قدر آماده كند و امروز را به عنوان عيدي همه مؤمنين بخشش گناهان، دست لطف امام زمان بر سرشان كشيده شدن و رفع فقر و نياز از شيعيان، شفاي مريضها را خداوند به يمن امام حسن مجتبي(ع) مقدر كنند.