بسم الله الرحمن الرحیم یکی از وظایف مهم دوستان امام زمان علیه السلام که جزء منتظران حضرت انشاءالله میخواهند قرار بگیرند و هستند تجدید عهد روزانه با امام زمان علیه السلام است و وفای به عهد در آن روز است. این یکی از مهم ترین وظایف یک منتظر است. ما در آیات و روایات به یک عهد بسیار مهمی برخورد میکنیم که در روایات ما خیلی جزئیات آن عهد بیان شده است در آیات قرآن خیلی جاها خداوند متعال سخن از یک عهدی را به میان آورده است در سورهی یس مثلاً اشاره است «أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَبَنِي ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبينٌ» (یس/60) انسانها مگر من با شما عهدی نکرده بودم که شیطان را تبعیت نکنید بندگی نکنید از من بندگی بکنید صراط مستقیم این است عهدی که این جا به آن اشاره شده و در خیلی دیگر از آیات قرآن این است که در صراط مستقیم بندگی قرار بگیرید این عهد و پیمانی است که در قرآن به آن اشاره شده است ما تمام آمدنمان به دنیا جزء بر این که این عهد را برایش پافشاری بکنیم ایستادگی بکنیم وفای به این عهد داشته باشیم برای چیز دیگری نبوده است کسی را نیاوردهاند برای بازی گری در این دنیا کسی را نیاوردهاند برای شیطنت در دنیا خدا انسانها را آورده که همین عهد را پایش بایستند عهد بندگی است و در امتحانهای مختلف امتحانهای سنگین خودشان را نسبت به این عهد وفادار نشان بدهند حافظ در آن غزل بسیار زیبایش ما به دین در نه پی و حشمت و جاه آمدهایم ما در این دنیا نیامدهایم برای بزرگی کردن و آقایی کردن و غرور و برای این جور چیزها نیامدهایم ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمدهایم از بد حادثه این جا پناه آمدهایم.
بد حادثه بدبیاری حضرت آدم است که باعث هبوط شد که به ظاهر بد حادثه بود ولی در واقع آوردند این جا تا بندگی بکنیم چیز بالاتری گیرمان بیاید بهشت بالاتر از آن بهشت گیرمان بیاید از بد حادثه این جا به پناه آمدهایم ره رو منزل عشقیم و ز سر حد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمدهایم با چنین گنج که شد خازن او روح امین خدا یک گنجی به ما داده یک روح الهی، با چنین گنج که شد خازن او روح امین به گدایی به در خانهی شاه آمدهایم این جا آمدهایم برای بندگی کردن برای گدایی در خانهی خدا کردن منتها آن عهد بندگی که در قرآن به آن اشاره شده است در آن تردیدی نیست همه یک کلمه است بندگی است توحید است ولی این توحید و بندگی که محور دین و اساس تعالیم دینی است باید معنا شود بندگی تحت ولایت یک رهبر الهی بندگیای که تحت مراقبت و نظارت یک رهبر الهی از طرف خود خدا باشد تا دچار انحراف نشویم یک معلم الهی باید هدایت گر باشد و الا اگر توحید و بندگی زیر نظر او نباشد به انحراف کشیده میشود کما این که در طول تاریخ خیلی از فرقههایی بودند که ادعای دین داری و ادعای خدا پرستی داشتند اما چون تحت رهبری الهی نبود به انحراف کشیده شد الآن هم همین طور است متاسفانه وهابیهای تکفیری را ببینید اینها چون تحت ولایت نیستند در محیط ولایت معصوم نیستند با رهبری و هدایت او نیستند ببینید چه جنایتی دارند انجام میدهند به اسم توحید به اسم مسلمانی ببینید چه کار میکنند که آبروی هر چه مسلمان است را میبرند منظور این است که اگر بندگی و توحید هم است تحت ولایت معصوم است همان چیزی است که امام رضا علیه السلام فرمود و انا من شروطها آن لا اله الا الله حصن و قلعهی امن الهی است به شرطی است که با ولایت باشد و حتی در بعضی از روایات دارد که توحید تا اشهد ان علی ولی الله است توحید طوری است شما نگاه بکنید اگر بخواهید بپذیرید حرف خدا را هم باید فرستادههای خدا نبی خدا را بپذیرید و قبول بکنید و هم فرستادهی او امام را رهبری که تا قیامت قرار است مردم را هدایت بکند حتی بعد از پیغمبر مقصود این است که عهد همان یک عهد است ولی آن عهد بندگی به شرط ولایت است لذا در روایات بسیار زیاد که مرحوم مجلسی در جلد پنج بحار روایاتش را آورده شاید حدود هفتاد روایات آورده بسیاری از روایات از جهت سند کاملاً معتبر است آن عهد که خداوند متعال از انسانها گرفته به عهد ولایت تفسیر شده همانی که ما میگوییم عهد بندگی و توحید به عهد ولایت تفسیر شده.
شریعتی: یعنی چه عهد ولایت؟
حاج آقا عالی: توضیحش را خواهیم گفت که مفاد این عهد چه است و محتوای این عهد چه است؟ ولی اجمالاً همان بندگی زیر سایهی معصوم است بندگی با رهبری و هدایت یک رهبر الهی و معصوم است یک روایتش را عرض میکنم در بحار جلد 5 از کافی نقل کرده در جلد یک اصول کافی هم است از امام صادق علیه السلام فرمود کان میثاق ماخوذ علیهم لله و ربوبیه آن عهد و میثاقی که گرفته شد برای خدا به ربوبیت بود که عهد ربوبیت را انسانها داشته باشند و لرسوله بالنبوه نسبت به رسول نبوت او را قبول بکنند، نسبت به امیرالمومنین و ائمه امامتشان را بپذیرند بنابراین عهدی که گرفته شد چنین عهدی است لذا در رابطه با عید غدیر در روایات ما است که عید غدیر اسمش در زمین غدیر است در آسمانها و ملکوت یوم العهد المعهود است امام صادق علیه السلام فرمود وَاسمُهُ فِي السَّماءِ يَومُ العَهدِ المَعهُود این روز که روز عید ولایت است در ملکوت در آسمان به روز عهد ولی خوب دقت بفرماید یوم العهد المعهود عهدی که از قبل میشناختیم از پیش شناخته شده بود یعنی در عالم میثاق در عالم عهد به هر حال یک موطنی است قبل از عالم دنیا در آن جا این عهد گرفته شده از انسانها که به عنوان عهد ولایت است البته اجباری هم در کار نبوده بعضیها پذیرفتهاند بعضیها نپذیرفتهاند ولی در هر حال این یوم العهد المعهود اشاره به این است که عهد ولایت از پیش گرفته شده است خواجه عبدالله انصاری در الهی نامهاش جملهی زیبایی دارد میگوید خدایا همه از عاقبت کارشان میترسند از آخر عبدالله از اول من از اولاش میترسم در هر حال این عهد عهد ولایت است انسانها نسبت به این عهد در عالم دنیا دو نوع شدند بعضیها تمام هم و غمشان بر این است که پای این عهد بایستند پای عهد بندگی بایستند بندگی تحت ولایت معصوم پای عهدشان بایستند و تخطی نداشته باشند.
شریعتی: بندگی که محورش ولایت است.
حاج آقا عالی: بله تخطی از این عهد نداشته باشند دستورات او را در تمام زندگیشان اجرا بکنند در آیهی شریفهی سورهی احزاب آیهی معروفی است «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ» (احزاب/23) اشاره به این دسته است این دستهای که پای عهدشان ایستادهاند خود این دستهای که پای عهدشان ایستادهاند دو قسم میشوند که در این آیه به آن اشاره شده، از بین مومنین کسانی هستند که در عمل پای آن عهدشان ایستادهاند و راستی خودشان را آزمودهاند در عمل نشان دادند صداقت خودشان را در عمل نشان دادند، بعضی هایشان تا پای جان تا پای شهادت ایستادند و شهید شدند، بعضی هم منتظر هستند برای همان مسیر ایستادگی و وفای به آن عهد تا آخرین حدّش، آن عهد را عوض نکردند هیچ تغییر و تبدلی در آن عهد قرار ندادند این یک دسته هستند از انسانها دستهی دوم کسانی هستند که عهدی را بسته بودند اما متاسفانه در دنیا در امتحانات دنیا یا اصلاً عهد را نبسته بودند یا عهد را بستهاند ولی در جاهایی از دنیا فریب چرب و شیرین دنیا را میخورند یک جاهایی کم میآورند از محیط ولایت خارج میشوند و در محیط ولایت ابلیس یک جاهایی وارد میشوند تبعیت از شیطان میکنند یک روایتی است من اجازه میخواهم این روایت خیلی روایت کاملی است از امام صادق علیه السلام در کافی است فرمودند المومن مومنان مومنین دو دسته هستند فَمُومِنُ صَدَقَ بِعَهدِالله عَزَّوَجلّ و وَفا بِشَرطِهِ بعضی از مومنین کسانی هستند که پای آن عهدشان ایستادند به راستی و وفا کردند به همان شرط خودشان و ذلک قول الله عزوجل این همانی است که خدا اشاره دارد آنهایی که ایستادگی کردند، اینها کسانی هستند که در دنیا شاید سختی ببینند مشکلات دارند جسمشان شاید در فشار قرار بگیرد اما لا یصیبهم احوال الدنیا آن حول و هراسهای دنیا و لا احوال الاخره و نه آخرت اینها را در بر نمیگیرند اینها در امناند چون در محیط امن وارد شدهاند از محیط ولایت هم خارج نشدهاند اولئک لهم الامن و اولئک هم المهتدون اینها در محیط امنی هستند اینها طوری هستند که ولو در دنیا سختی دارند ولی در عین حال هول و هراس دنیا وحشت دنیا و آخرت در مراحل مختلفاش شامل حال اینها نیست. خدا رحمت کند امام راحل ما را رضوان خدا بر این بزرگوار ایشان در خاطراتش خودش فرمودند که سال 42 که من را دستگیر کرده بودند به سمت تهران میآوردند آن زمان زمان غربت امام بود خیلی کسی نمیشناخت خیلی نهضت فراگیر نشده بود ایشان گفت وقتی که سازمان امنیت شاه در ماشینی بود ما را میآوردند آنها میترسیدند من دلداریشان میدادم در راه که میآمدیم اینها وارد یک جاده خاکی شدند از جادهی قم تهران که من اطمینان پیدا کردم که میخواهند من را بکشند میگوید دور شد یک چند کیلومتری از جادهی اصلی و در خاکی رفت و بعد از یک مقداری برگشت دو مرتبه به سمت جاده اصلی ایشان تعبیرشان این بود که من به قلبم مراجعه کردم ببینم تغییری کرد آن موقع که وارد جادهی خاکی شد تا آن موقع که وارد جاده اصلی شد ایشان قسم میخورد که والله من نترسیدم والله این قلب عوض نشد اینها خیلی روی خودشان کار کرده بودند خیلی اعتماد به خدا داشتند خیلی امنیت و اطمینان خاطر آن طمانینه برایشان حاکم بود، هم در دنیا و هم آخرتشان همین طور است حجر بن عدی از محبین امیرالمومنین بود 6 نفر را معاویه دستور داد که دستگیر کردند حکم اعدامشان را داد یکیشان حجر بن عدی بود در بین آن شش نفر فرزند حجر پسرش هم بود وقتی که جلاد آمد خواست گردن بزند حجر گفت اول پسرم را گردن بزن قرار است ما را گردن بزنید گفتند بله حکم قطعی است گفت اول پسرم را گردن بزن خیلی عجیب است وقتی که او را گردن زدند یک کسی به طعنه یک تکهای انداخت به حجر گفت در سوگ پسرش شتاب کردی معمولاً همه در چنین وقتهایی یک پدر مثلاً خودش را جلو میاندازد خودش را سپر میکند میگوید حداقل چند لحظه هم شده من بتوانم سپر باشم چرا تو شتاب کردی حجر گفت که من ترسیدم که اگر شمشیر را اول به گردن من بگذارید و گردن من را بزنید پسرم شاید یک مقدار کم بیاورد در ولایت اهل بیت در ولایت امیرالمومنین شاید کم بیاورد من پر از ولایت علیام پر از محبت علی هستم از این جهت گفتم که اول پسرم را گردن بزنید آن لحظات آخر نکند در استقامتش خللی وارد شود اینها کسانی هستند که از آن افرادی هستند که هول و هراس دنیا و آخرت شاملشان نمیشود.
شریعتی: نکتهاش در چیست؟
حاج آقا عالی: اینها پای همان عهد ایستادگی کرده اند.
شریعتی: چه میشود پای آن عهد میایستند؟
حاج آقا عالی: عمل میخواهد کار میخواهد تمرین میخواهد ما داریم این بحث را میگوییم تا مصادیق و مواردی که انسان میتواند در زندگیاش کارهایی بکند که وفای به آن عهد حساب شود تمرین وفای به عهد و ایستادگی بر آن عهد باشد ما انشاءالله اینها را میگوییم زمینه و مقدمه برای ورود به موارد عملی وفای به عهد، اگر ما این کار را بکنیم برای همین است که در امتحانهای دنیا بتوانیم ایستادگی بکنیم پای عهدمان بایستیم.
شریعتی: خیلی جاها کم میآوریم.
حاج آقا عالی: دلیلش این است صرفاً آن اعتقاد و محبت ارزشمند است ولی کافی نیست باید در عمل یک تمرین روزانهای در امتحانات مختلف داشته باشیم ما همین را میخواهیم بگوییم ما انشاءالله میخواهیم به همان برسیم. بعد حضرت فرمود که اینها کسایی هستند که شفاعت از دیگران میکنند نیاز به شفاعت ندارند البته نیاز به شفاعت ندارند یعنی شفاعت در بحث گناهان و کشیده شدن از جهنم.
شریعتی: برای ترفیع درجه؟
حاج آقا عالی: برای برای ترفیع درجات انبیاء هم نیاز دارند به شفاعت محمد و آل محمد صلوات الله علیهم آنها برای ترفیع درجات است ولی اینها چون در محیط امن هستند دچار عذاب نمیشوند احتیاج به آن شفاعتی که اینها را بخواهد از عذاب خارجشان بکند ندارند اینها خودشان شفیع دیگران میشوند چون محکم بودند دست دیگران را هم میتوانند بگیرند این یک دسته است دستهی دوم مثل ساقهی زراعت میمانند هنوز نازکاند اینها گاهی مواقع کج و معوج میشوند گاهی مواقع خم میشوند یک مواقعی کم میآورند در امتحانهای زندگی فَذلِكَ مِمّن يُصيبُهُ أهوالَ الدّنيا و أهوالَ الآخِرة اینها کسانی هستند که آن هول و هراسهای دنیا و آخرت شامل ایشان میشود چون گاهی مواقع از محیط ولایت بیرون رفتهاند از محیط امن بیرون رفتهاند از این جهت چه بسا بعضی از وحشتها شامل حالشان شود چه در دنیا چه در آخرت لذا اینها باید خودشان را تا در دنیا هستند برسانند به آن محیط امن دیگر خارج نشوند این جا برای خودشان ملکه بکنند تحت محیط ولایت بودن را، اینها کسایی هستند که خودشان نمیتوانند شفاعت بکنند و شدیداً محتاج شفاعتاند دستشان گرفته میشوند چون بالاخره مومناند چون بالاخره اعتقاد دارند ولی در عین حال دست کسی را نمیتوانند بگیرند چون خودشان خیلی محکم نبودهاند که دست کسی را بگیرند این دو دسته هستند بنابراین آن چیزی که ما نیاز داریم به عنوان یک وظیفهی ایمانی دوستان امام زمان پای عهد ایستادن و تجدید عهد روزانه است من انشاءالله بعد از میان برنامه اگر اجازه بفرمایید مفاد عهد را ذکر میکنم که آن عهدی که ما با حضرت با اهل بیت داشتیم چه است و آن وقت بعد چه کارهایی باید بکنیم که وفای به آن عهد باشد.
شریعتی: انشاءالله یعنی ثمرهی آن عهدی که ما میبندیم با حضرت و وفای به آن عهد ما را مقاوم میکند و ایمانمان را راسخ میکند و باعث میشود که نلرزیم.
حاج آقا عالی: قطعاً همین است ما دنبال همین هستیم که در امتحانهای مختلف از تحت ولایت اهل بیت و در این زمان امام زمان علیه السلام خارج نشویم.
شریعتی: این آیه را زیاده شنیدهاند «الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا» (احقاف/30) آن وقت وعدههایی که خداوند متعال داده برای این دسته خودش خیلی حیرت انگیز است انشاءالله ببینیم چگونه میتوانیم جزء این دسته باشیم وقتی ایمان آوردیم و قرار است که مقاوم باشیم و استقامت بورزیم بعد از میان بنده خدمت حاج آقا خواهیم بود. روزهای یک شنبهی ما مزین است و منور است به نور حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را دوستان خوب ما هدیه بکنند به ساحت مقدس حضرت بقیه الله الاعظم صفحهی 183 قرآن کریم قرار روزانهی امروز ماست آیات 46ام تا 52ام سورهی مبارکهی انفال در سمت خدای امروز تلاوت میشود مثل همیشه آرزو میکنم تلاوت همهمان توام با تدبر باشد به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
وَأَطِيعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِينَ ﴿٤٦﴾ وَلَا تَكُونُوا كَالَّذِينَ خَرَجُوا مِن دِيَارِهِم بَطَرًا وَرِئَاءَ النَّاسِ وَيَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللَّهِ وَاللَّهُ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ ﴿٤٧﴾ وَإِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَإِنِّي جَارٌ لَّكُمْ فَلَمَّا تَرَاءَتِ الْفِئَتَانِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهِ وَقَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِّنكُمْ إِنِّي أَرَى مَا لَا تَرَوْنَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ وَاللَّهُ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿٤٨﴾ إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ ﴿٤٩﴾ وَلَوْ تَرَى إِذْ يَتَوَفَّى الَّذِينَ كَفَرُوا الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ وَذُوقُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ ﴿٥٠﴾ ذَلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ ﴿٥١﴾ كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَالَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِآيَاتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقَابِ ﴿٥٢)
ترجمه:
و از خدا و پیامبرش فرمان برید، و با یکدیگر نزاع و اختلاف مکنید، که سست و بد دل می شوید، و قدرت و شوکتتان از میان می رود؛ و شکیبایی ورزید؛ زیرا خدا با شکیبایان است. (۴۶) و مانند کسانی مباشید که از خانه هایشان از روی مستی و غرور، و برای خودنمایی بیرون آمدند و مردم را از راه خدا بازمی داشتند [ولی سرانجام دچار شکست ذلت باری شدند]؛ و خدا به آنچه انجام می دهند، احاطه دارد. (۴۷) و [یاد کنید] هنگامی را که شیطان اعمالشان را [که در راه دشمنی با پیامبر و لشکرکشی بر ضد اهل ایمان بود] در نظرشان آراست و گفت: امروز [به سبب جمعیت بسیار و آرایش جنگی شما] هیچ کس از مردمان [با ایمان] پیروز شونده بر شما نیست، و من پناه دهنده به شمایم، ولی زمانی که دو گروه [مؤمن و مشرک] با یکدیگر برخورد کردند، به عقب برگشت و پا به فرار گذاشت، و گفت: من از شما [یاران و پیروانم] بیزارم، من چیزی را [چون نزول فرشتگان] می بینم که شما نمی بینید، البته من از خدا می ترسم و خدا سخت کیفر است. (۴۸) و [یاد کنید] هنگامی را که منافقان و آنان که در دل هایشان بیماری [شک و تردید نسبت به حقایق] است، می گفتند: مؤمنان را دینشان [با این جمعیت اندک و اسلحه ناچیز برای شرکت در میدان نبرد] فریفت، و [آنان باور نمی کردند که] هر کس بر خدا توکل کند [بی تردید پیروز می شود]؛ زیرا خدا توانای شکست ناپذیر و حکیم است. (۴۹) و اگر آن زمانی را که فرشتگان جان کافران را می ستانند، مشاهده کنی [می بینی] که بر چهره و پشتشان ضربات سنگینی می کوبند و [به آنان نهیب می زنند که] عذاب سوزان را بچشید!! (۵۰) این به سبب گناهانی است که مرتکب شده اند و گرنه خدا نسبت به بندگانش [حتی به کمترین چیزی از ستم] ستمکار نیست. (۵۱) [عادتِ اینان] مانند عادت فرعونیان و پیشینیان آنان است که به آیات خدا کافر شدند، پس خدا آنان را به کیفر گناهانشان [به عذابی سخت] گرفت؛ زیرا خدا نیرومند و سخت کیفر است. (۵۲)
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
شریعتی: بهترینها را مثل همیشه به برکت آیات نورانی قرآن کریم برای همهی شما آرزو میکنم این جا سمت خداست که با احترام تقدیم شما میشود اشارهی قرآنی امروز را حاج آقای عالی بفرمایند انشاءالله در ادامه خدمت شما باشیم.
حاج آقا عالی: آیهی 49 سورهی مبارکه انفال خداوند متعال میفرماید إِذْ يَقُولُ الْمُنَافِقُونَ وَالَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ غَرَّ هَؤُلَاءِ دِينُهُمْ منافقین و آن کسانی که دل بیماری دارند وقتی که نگاه میکنند مومنین در جنگ هایشان این آیه مربوط به جنگ است جنگ بدر بود و جنگهای مسلمین وقتی میبینند که اینها به خاطر اعتقاداتشان چقدر ایستادگی میکنند تا پای جان میایستند پای اعتقاداتشان منافقین میگویند، اینها را ببینید که دینشان چقدر گولشان زده اعتقاداتشان چقدر اینها را مغرور کرده فریبشان کرده دین برای آدمهایی که دل بیماری دارند این است خداوند متعال میفرماید که فریب نداده دینشان اینها را اینها توکل بر خدا دارند، از دید شما این ایستادگی و این پافشاری کردن و تا پای جان ایستادن فریب خوردن و غرور و این حرفها است نخیر از دید خداوند متعال اینها اعتماد به خدا دارند و آن اعتقاداتی که دارند پایش ایستادهاند، خدا هم عزیز است اگر در تکیه بکنی به کسی تکیه کردهای که شکست در کارش نیست «وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ» (یوسف/21) در آیات دیگر است سوار بر کار است بر هر چیزی که بخواهد غلبه میکند حکیم هم است به مصلحتات کار میکند مصلحتها را توجه دارد اگر ما این را در نظر داشته باشیم نه فقط در جنگها همه جا تکیه گاههای خودمان را تکیه گاههای سست و لرزان و شکست پذیر قرار نمیدهیم تکیه گاههایی که آدم عاقل که به باد تکیه نمیکند که گاهی مواقع ما در کارهایمان میخواهیم کارمان پیش برود خدای نکرده ممکن است مثلاً یک دروغی بگوییم فکر میکنیم با اعتماد کردن به یک چنین تکیه گاه لرزانی کارمان پیش میرود گاهی مواقع آدم یک رشوهای میدهد گاهی مواقع با یک سر کلاه گذاشتن و فریب کاری کار خودش را میخواهد پیش ببرد کارها را با این تکیه گاهها پیش نبریم این تکیه گاهها تکیه گاه نیستند اینها آدم را به نتیجه نمیرسانند اگر تکیهمان بر خدا باشد خداوند متعال هم عزیز است تکیه گاهی است که شکست در کارش نیست تو را میرساند به پیروزی و هم حکیم است به مصلحتات کار میکند انشاءالله که بتوانیم عامل باشیم
شریعتی: انشاءالله توکل بکنیم تکیه بر تقوا و دانش در طریق کافری است راه رو گر صد هنر دارد توکل بایدش. قرار شد که ما در ایمانمان انشاءالله ثابت قدم باشیم دچار تزلزل نشویم و این مستلزم این است که یک عهدی را ببندیم و به آن وفا بکنیم آن هم عهد ولایت است.
حاج آقا عالی: عرض کردیم خدمت شما که یک مومن منتظر آن چیزی که از او توقع میرود این است که عهدی را که با خدای خودش بسته عهدی که با امام خودش بسته که مفاد آن عهد را عرض خواهیم کرد در یک کلمه درست است بندگی است توضیحش را عرض خواهیم کرد پای آن عهدش بایستد و روزانه تجدید بکند عهد خودش را من برای این که مفاد عهد را عرض بکنم خدمت شما دوستان بزرگوار را ارجاع میدهم به زیارت سرداب مقدس در این زیارت عهد را توضیح دادهاند وَ هُوَ عَهْدِی إِلَیْكَ وَ مِیثَاقِی لَدَیْكَ آن عهدی که با امامام دارم آن میثاقی که پیش او بستهام من و برگردن من است این است که فَأَبْذُلُ نَفْسِی وَ مَالِی وَ وَلَدِی وَ أَهْلِی وَ جَمِیعَ مَا خَوَّلَنِی رَبِّی بَیْنَ یَدَیْكَ عهد من این است که جانم، مالم، فرزندم، خانوادهام و تمام سرمایهها و امکاناتی که خدا به من داده را تقدیم بکنم عهد من این است که دربست با تمام امکانات و سرمایهها در خدمت ولی خدا باشم این یعنی چه؟ خود ولی خدا خود معصوم پیغمبر اکرم و معصومین اینها عبد محض خدا هستند آنها لحظهای در زندگیشان غفلت از خداوند متعال و مقام عبودیت برای خودشان و ربوبیت پروردگار عالم ندارند تمام زندگیشان در خدمت است و ارادهی خداست که حاکم بر وجودشان است در معراج وقتی پیغمبر اکرم خدا از او پرسید پیغمبر وقتی خودش را خواست معرفی کند پیش خدا که معرفی نیست ولی از باب ادب محضر است پیغمبر اکرم عرض کرد که عبدک وابن عبدکشان من چیزی جز بندگی نیست هیچ چیزی نیست جز بندگی تو و عبد تو و تسلیم تو بودن به خاطر همین پیغمبر اکرم که عبد بود خاتم انبیاء و افضل انبیاء و معلم تمام انبیاء دیگر شد در روایتی مرحوم فیض کاشانی در مقدمات تفسیر صافی آورده از امام صادق علیه السلام که فرمود در عالم ارواح پیغمبر اکرم توحید را به انبیاء آموخت درست است که در عالم دنیا پیغمبر آخرین نفرشان بود که در کسوت بشری به دنیا آمد ولی در عالم ارواح عوالمی ما پشت سر گذاشتهایم در عالم ارواح پیغمبر اکرم نبی بر انبیاء بوده و معلم انبیاء در توحید بوده همه شاگردان او بودهاند شما نگاه کنید چون عبد محض پیغمبر اکرم و آل او که همان نور هستند اینها هستند ما اگر خودمان را به اینها بسپاریم یعنی تمام سرمایهها و امکاناتمان را در خدمت اینها قرار بدهیم اینها همان نور الهی را همان طهارت الهی را که چون مستقیم از خدا گرفتهاند در بقیه نفوذ میدهند سرایت میدهند بنابراین راه قرب ما به خدا راه نورانی شدن ما راه رشد ما این است که تمام امکاناتمان را در اختیار اینها قرار بدهیم، که شعاعی از آنها که عبد محض خدا هستند و از خدا مستقیم گرفتهاند بر ما بتابد اگر کسی توانست مستقیم بخواهد به خدا برسد این یک خیال باطل و خامی است بدون واسطهی ولی خدا بدون واسطهی رهبری و هدایت گر الهی.
شریعتی: اصلاً امکانش وجود ندارد؟
حاج آقا عالی: امکان پذیر نیست اگر شیطان توانست با عبادتهای خودش بدون خضوع و سجده در مقابل انسان کامل به جایی برسد دیگران هم میتوانند ولی شیطان جز رجم چیزی نصیبش نشد دیگران هم نمیتوانند آن صراط بندگی صراط در مسیر ولایت معصومین است و تحت هدایت آنها بالا رفتن است. اینها شاگرد اولهای کلاس خدا بودند که اول اینها مطلب را میگیرند و بعد به دیگران منتقل میکنند ظلمی بر کسی نیست دیگران هم میتوانستند ولی دیگران آن استقامت را نداشتند با توجه به این مطلب آن عهدی که ما داشتیم که در واقع بندگی ما هم به همین صورت رشد ما هم در خانهی خدا هم به همین صورت است که تمام سرمایه هایمان را در اختیار معصوم قرار بدهیم این آن عهد ما است من شاید یک موقعی اشاره کردهام این جا منتهی اجازه میخواهم این را مقداری مفصل تر عرض بکنم به جا است یکی از علمای مشهد این را میگفت که حدود 45 سال پیش 50 سال پیش قبل از انقلاب یک راننده کامیونی بود که به خود ایشان این قضیه را نقل کرده بود که در زمستان بسیار سردی بار زده بود از مشهد به مقصد یکی از شهرهای دور در جاده که راه افتاده بود صد کیلومتر تقریباً از مشهد دور شده بود برف بسیار شدیدی میبارید در جاده و هوا خیلی خراب بود طوفان هم میزد برف در جاده میآمد راننده میگوید من جوری بود برف پاک کن اصلاً کار نمیکرد نمیتوانستم جاده را ببینم زدم کنار که مقداری آرام تر شود هوا ادامه بدهم ماشین را روشن نگه داشتم که در گرمای اتاقک ماشین محفوظ باشم سرما فوق العاده بود تردد ماشین هم کم شده بود در جاده و عصر بود میگوید یک مقداری که در ماشین نشستم چهار پنج دقیقه گذاشت دیدم موتور بد کار میکند بعد از چند لحظه پت و پتی کرد خاموش شد من اول نترسیدم چون از جهت فنی خودم خیلی وارد بودم آمدم پایین کاپوت را زدم بالا دستکاری کردم آمدم استارت زدم دیدم روشن نمیشود هر کاری کردم روشن نمیشد دیدم بلا به سرم آمده کسی هم نبود کمکی از او بگیرم در اتاقک ماشین نشستم یکی دو ساعت گذشت دیگر هوا داشت به سمت غروب میرفت و میدانستم اگر من به شب بخورم در جاده قطعاً تلف شدهام، سرما استخوان سوز بود میگوید وقتی یکی دو ساعت که نشستم دیدم اصلاً تحمل ندارم به خودم گفتم تا زندهای بلند شو کاری بکن این طور یخ میزنی آمدم پایین باز دست کاری کردم آمدم استارت زدم دیدم روشن نمیشود خدا میخواست یک چیزی به او بدهد میگوید آمدم در اتاقک ماشین نشستم که سرمایش هیچ فرقی با بیرون نداشت فقط برف نمیآمد داخل چند لحظه نشستم دیدم که حالت ضعف به من دست داده حالتی که خوابم میبرد میدانستم خواب نیست میدانستم دارم از ضعف بی هوش میشوم و حس میکردم در آستانهی از دنیا رفتن هستم یک مرتبه یاد حرف یک واعظی افتادم که گفته بود هر موقع بیچاره شدید بگویید یا صاحب الزمان ادرکنی یا صاحب الزمان اغثنی این دو کلمه را بگویید میگوید من با بیچارگی این را تکرار کردم گفتم مولا جان مددی بکن کار از دست من خارج شده خجالت میکشیدم با خدا حرف بزنم چون نماز را درست نمیخواندم گاهی مواقع میخواندم گاهی مواقع نه علاوه بر آن مبتلا به یک معصیتی بودم که عادت داشتم برای همین خجالت میکشیدم با خدا حرف بزنم اما چون حسام این بود آخر کار است و چهرهی زن و بچهام در ذهنم میآمد حسام این بود که آخر خط است از این جهت در دلم گفتم خدایا اگر از این مخصمه نجات پیدا کنم با تو عهد میبندم که نمازهایم را اول وقت بخوانم معصیتی هم که در زندگیام به آن عادت دارم بگذارم کنار بندهی تو باشم عهد میبندم با تو هم توسل به امام زمان کرده بودم هم این عهد را در دلم صادقانه با خدا بستم میگوید همین طور که سرم روی پشت صندلی بود از دور تقریباً هوا که غروبی شده بود دیدم کسی دارد میآید در برف ابتدا گمان کردم او هم راننده است چون آچار دستش بود آمد کنار اتاقک ماشین ایستاد من فقط یک مقدار شیشه را کشیدم پایین اول به من سلام کرد من جوابش را دادم گفت چه شده؟ مفصل به او گفتم گفت چیزی نیست من دستی میزنم به ماشینت گفتم استارت بزن، بزن رفت هر چه من دقت کردم به جایی از موتور ور نرفت دستش خورده بود گفت بزن تا زدم روشن شد در ذهن خودم آمد که چه فایده این جاده به یک خرابی و این ماشین دو قدم آن طرف تر باز من را روی زمین میگذارد تا این آمد در ذهنم گفت خیالت راحت باشد من تا خانه میرسم به او گفتم انصافاً هنر به خرج دادی من خودم واردم مشکل چه بود؟ گفت هر چه بود تمام شد گفتم برویم کمک کنیم ماشین شما را راه بیندازیم فکر میکردم او هم ماشینش گیر کرده گفت ممنون به کمک شما احتیاجی نیست گفتم من پول در جیبم خیلی است هر چقدر میخواهی به تو میدهم حالا او در برف ایستاده بود من هم در ماشین نشسته بودم گفت من به پول شما احتیاج ندارم ممنونم گفتم این که نمیشود نه به کمک ما احتیاج داری نه به پول ما احتیاج داری این نامردی است من این جا رهایت کنم ببینم یک لبخندی زد گفت فرق مرد با نامرد چیست؟ گفتم خودت شوفر هستی میدانی رانندهای که مرد است اگر کسی به او خدمتی بکند تلافی میکند اما شوفری که نامرد است اگر کسی به او احسانی بکند انگار نه انگار رها میکند میرود من نمیگویم خیلی مرد هستم نامرد هم نیستم او با همان لبخندش گفت اگر میخواهی به ما کمک بکنی به همان عهدت عمل بکن گفتم کدام عهد؟ گفت همان عهدی که نمازهایت را اول وقت بخوانی معصیتی هم که در زندگی به آن عادت داری بگذاری کنار عهد کردی بندهی خدا باشی این راننده میگوید من یک مرتبه در ذهنم آمد که من این را به کسی نگفته بودم در دلم یک عهدی بود بستم فهمیدم که خدمت همان کسی هستم که صدایش میزدم خواستم که خودم را بندازم پایین به دست و پایش و حلالیت بطلبم که شما در برف ایستادهای و ما در ماشین ادب نکردهام همین مقدار بیایم پایین شما ناراحت نشدی عصبانی نشدی کار من را راه انداختی خودم شاید یکی دو ثانیه نشد که انداختم پایین دیدم نیست دور ماشین چرخیدم دیدم نیست سوار ماشینی شدم که او روشن کرده بود در جاده راه افتادم ولی اشک اجازه نمیداد من جاده را ببینم ما مثلاً چه کردیم آقا که شما این طوری میآیید هر جا که ما کم آوردیم تو میآیی دستگیری میکنی راه افتادم بار را خالی کردم آن شهری که رسیدم بعد رفتم خانه خانمام و بچهها را جمع کردم گفتم خانم زندگی ما از این به بعد یک جور دیگه است نمازها اول وقت شما هم حجابت را قرص و محکم نگاه دار با آدمهای لا ابالی هم رفت و آمد نمیکنم خانم من این طور میخواهم باشم اگر میتوانی با من باشی اگر نمیتوانی من اذیتت نمیکنم تو را به خیر و ما را به سلامت خانمام گفت ما از خدایمان است این طور باشیم تو تا به حال این طوری نبودی ما هم نبودیم ایشان گفت من زندگیام عوض شد یک مرتبه در گاراژ بودم دم ظهر بود داشتیم بار خالی میکردیم یک مرتبه اذان را گفتند بعضی از رانندهها که آن جا بودند گفتند برویم نهار گفتم نه اول نماز شروع کردند به دست انداختن من و مسخره کردن که چقدر مقدس شده من نمیخواستم به آنها بگویم من یک عهدی دارم اما چون دیدم دارد به نماز بی احترامی میشود به آنها قضیه را گفتم همه آمدند دست من را بوسیدند صورت من را بوسیدند و در آن گاراژ همه ایستادیم نماز خواندن به برکت عهدی که با مولایم داشتم و عهدی که با خدا بسته بودم عوض شد زندگیام این عهد اگر کسی بخواهد پایش بایستد شدنی است درست است نمیخواهم بگویم آسان است نه بالاخره استقامت و سختی دارد پای آن تحریکاتی که شیطان میکند و نفس میکند استقامت کردن به خصوص در زمانی که الآن ما هستیم زمان سختی است اما شدنی است امداد حضرت است امداد خداوند متعال است.
شریعتی: چرا هر چه قدر هم مصمم میشویم پای عهدمان بایستیم از آن طرف شیطان مصمم میشود ما را دچار تزلزل بکند؟
حاج آقا عالی: عیب ندارد مهم این است که ما سعی را انجام بدهیم مهم این است «وَأَن لَّيْسَ لِلْإِنسَانِ إِلَّا مَا سَعَى» (نجم/39) تو شروع کن تو حرکت کن تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست به خدا قسم دستگیری میکنند وعده دادهاند امداد میکنند خدا دست شیطان را باز نگذاشته دست ولیاش را ببندد او هم کمک میدهد او هم امداد میکند اگر ما بتوانیم این عهدی که با امام داریم که ما انشاءالله در جلسهی آینده مفصل تک تک کارهایی که باید انجام بدهیم چند موردش را میگوییم اولین موردش را فقط من الآن عرض میکنم این است در همین دو سه دقیقهای که وقت داریم این است که صبح به صبح عهدمان را با امام زمان علیه السلام تجدید بکنیم اگر میتوانیم دعای عهد همان اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الرَّفِيعِ اگر میتوانیم این را بخوانیم بسیار دعای ارزشمندی است امام صادق علیه السلام فرمود اگر کسی چهل روز دعا را بکند از یاران مهدی ما خواهد بود بعد از نماز صبح حالا اگر کسی اول وقت به فرض یک موقعی نشد این را از دست ندهد صبح اول روزش و شروع روزش را با این عهد انجام بدهد این که حضرت فرمود اگر کسی چهل صبح مداومت داشته باشد از یاران مهدی ما خواهد بود و حتی اگر مرگ بین او و ظهور فاصله انداخت در رجعت او را برمیگردانیم یعنی چنین اثر بزرگی است معلوم است که مال آن کسی است که چهل صبح دعای عهد را بخواند و پای عهدش بایستد.
شریعتی: در واقع به مفادش عمل کند.
حاج آقا عالی: بله سعی خودش را بکند ما خواهیم گفت که به مفادش عمل کردن راه کارش چه است اگر دعای عهد را هم به فرض نتوانست بخواند دعای مختصری که جلسهی قبل من اشاره کردم که بعد از دعای ندبه آن جا ذکر شده که اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلايَ صَاحِبَ الزَّمَانِ دعای مختصر است اگر هم نه با همان سلام خودمانی آقا سلام علیکم شما عهدی است که ما به گردنمان است نسبت به شما کمک بدهید.
شریعتی: خود همین یاد حضرت آدم را متوجه میکند.
حاج آقا عالی: خود این یاد بسیار مهم است امام کاظم فرمود مهدی ما یُغیبُ عَن اَبصارِ النّاس شَخصُهُ شخصاش از چشمها غایب میشود اما یادش که از قلبها نمیرود خود این یاد یک نوع وفای به عهد است انشاءالله مفصلاش را خواهیم گفت