برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 09-02- 96
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. حلول این ماه و ورود به این ماه پر عظمت که ماه نبی ختمی است و ماه رسول خدا هست انشاءالله بر همه مبارک باشد.
شریعتی: امشب شب ولادت امام حسین(ع) است. این اعیاد و ایامی که در پیش داریم، در مقدمه و حسن مطلع برنامه حاج آقای عابدینی بزرگوار از مراقبات این ماه و فضیلت این ماه برای ما خواهند گفت و بعد انشاءالله قصه حضرت ابراهیم را به اتفاق خواهیم شنید.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
روز شنبه است و متعلق به رسول گرامی اسلام است. ماه شعبان هست. شهر رسول خدا(ص) است و انشاءالله به میمنت همین عیدی که میخواهیم بگیریم، ماه شعبان یکی از امتیازاتش مناجات شعبانیه است. مناجات شعبانیه در این ماه، به تعبیر بزرگان فرمودند: مناجاتی است که برای اهل محبت خدا بسیار نوید بخش و عزیز است. تعبیری که مرحوم آ میرزا جواد آقای ملکی تبریزی دارند در کتاب شریف المراقبات که بارها تأکید کردیم که دوستان انشاءالله المراقبات را که ترجمه هم شده است، استفاده کنند. مراقبهی ایام سال هست و برای هر ایامی مراقبه ذکر کرده و خیلی هم زیباست. اینجا میفرماید: «و مناجاة الشعبانیه معروفه و هی مناجاة عزیزة علی اهله یحبونها» این مناجات خاصی است که اهلش خیلی او را دوست دارند. همه امیدشان و شوقشان به رسیدن ماه شعبان است به خاطر مناجاتی که در شعبان هست. در این مناجات شعبانیه کیفیت معامله عبد با خدا ذکر شده است. یعنی چگونه باید عبد، عبد باشد و چگونه باید به پیشگاه خدا برود. اینقدر فرازهای این مناجات شعبانیه زیباست.
دوستانی که پیامهای امام (ره) را یادشان میآید که در آن دوره صحبت میکردند، وقتی که فرازهایی از این مناجات شعبانیه را میخواندند، انسان به امام که نگاه میکرد، این سرور و بهجت تمام وجودش را میدید. آنچنان فرازهایی از مناجات شعبانیه را گاهی بیان میکرد و تکرار میکرد،آدم میفهمید که با تمام وجودش دارد این را احساس میکند. لذا تعبیری هم که در اینجا آمده این است و همچنین کیفیت معامله عبد با خدا و بیان وجوه ادب در طریق معرفت دعا که چگونه باید دعا کرد، چگونه باید ادب عبودیت را رعایت کرد، استغفار باید چگونه کرد؟ استحکام رجاء، چگونه باید رجاء به خدا در انسان حال مناجات، راه لقاء خدا، نگاه به خدا و ارتباط با خدا که رفع شبهات سالکین، اینقدر غنی است و همچنین تعبیری که ایشان میفرماید: «اشارة الی معرفة النفس» راه معرفت نفس در این مناجات شریف ذکر شده است «و انها طریق معرفة الرب» بعد ایشان بیان میفرماید: البته سالک نباید در طول سال بعضی از فقرات این دعا را از دست بدهد. سعی کنیم که در قنوتهای نماز گاهی شده حتی یک فقرات کوچکی از این مناجات را بخوانیم. حتی در ماه شعبان هم در قنوتهای نمازمان هم بتوانیم بعضی از این فرازها را زمزمه داشته باشیم و از خدای متعال درخواست کنیم.«إِلَهِی وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِیَاءِ نَظَرِهَا إِلَیْکَ» چشمان قلب مرا طوری کن که اینها نور و نگاهشان به سمت تو باشد. «محَتَّى تَخِرَقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ» تا قلب ما و این ابصار قلوب ما، حجب نوریه را هم خلق کند. ما حجب ظلمانی را هم نمیشناسیم، چه برسد به حجب نورانیه که اینها در این مناجات «فَتَصِلَ إِلَى مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ» به معدن عظمت متصل شود. «وَ تَصِیرَ أَرْوَاحُنَا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِک» برای این عزّ قدس چه تعابیری اولیای الهی و چه اشتیاقهایی به این عزّ قدس که تمام عنانیتها در آنجا دیگر باقی نمیماند و به فنا میرسد، میفرماید: ما را به آنجا رهنمون کن و ارواح ما به آن معلق شود که دیگر چیزی از وجود ما به عنوان عنانیت باقی نماند. انشاءالله خدای متعال ما را در این ماه از این مناجات بیشتر بهرهمند بگرداند به برکت وجود رسول گرامی اسلام که ماه، ماه او و ماه صلوات بر پیغمبر اکرم است.
شریعتی: مناجات شعبانیه لطایف و ظرایفی دارد که انشاءالله دوستان ما پنجشنبههای ماه شعبان المعظم را همراه ما باشند، حاج آقای میرباقری از نکات و لطایف مناجات شعبانیه برای ما خواهند گفت. قصه، قضه حضرت ابراهیم و قصه پرندهها و امتحان حضرت ابراهیم (ع) برای اطمینان قلبشان بود. دوستانی که به هر دلیلی موفق نمیشوند برنامه امروز ما را ببینند و حتی از رادیو بشنوند، میتوانند به سایت ما مراجعه کنند. فایلهای صوتی و متنی آنجا هست. چکیده مطالب را هم میتوانید در کانال برنامه دنبال کنید که انشاءالله مورد استفاده شما قرار بگیرد.
در محضر این آیه شریفه بودیم «وَ إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى»(بقره/260) خدایا به ما نشان بده که من مظهر اسم محیی شوم و خودم محیی شوم، احیا کننده شوم. نه فقط حیات را ببینم، «قالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قالَ بَلى وَ لكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي» این برای مرتبه حق الیقین است. از عین الیقین میخواهم به حق الیقین برسم. «قالَ فَخُذْ أَرْبَعَةً مِنَ الطَّيْرِ» چهار پرنده را بگیر. اینها را با خودت انس بده. با تو آشنا شوند. اهلی شوند. «فَصُرْهُنَّ إِلَيْكَ» وقتی با تو مأنوس شدند اینها را قطعه قطعه کن. «ثُمَّ اجْعَلْ عَلى كُلِّ جَبَلٍ مِنْهُنَّ جُزْءاً» بر کوههای مختلف جزء جزء اینها و تکههای مخلوط شده اینها را قرار بده، «ثُمَّ ادْعُهُنَّ يَأْتِينَكَ سَعْياً» سپس آنها را دعوت کن و بخوان تا اینها با شتاب به سوی تو میآیند. این تکههایی که در کوههای مختلف هستند جمع میشوند و پرنده واحدی میشوند و همان شکل احیا شده پرنده به سوی تو با شتاب میآید که عرض کردیم این شتاب هم مربوط به همان انسی بود که قبل داشتند. لذا از این آیه شریفه بحث معاد را به خوبی استفاده میشد که در قیامت انسانها با همین انس که با خدا دارند، به سوی خدا شتابان حرکت میکنند. هرچقدر این انس در دنیا بیشتر شده باشد، شتاب در حرکت به سوی خدا قویتر و شدیدتر است. این سعی و شتاب در آنجا برای انسانها اگر کسی با سرعت عبور کرد، این مواقف در نوردیده شده است. یعنی هرچه انس انسان به خدا بیشتر باشد، سرعت بیشتر است و مواقف کمتر او را معطل میکنند. لذا برای اینکه بخواهیم از مواقف قیامت سریعتر عبور کنیم انس و محبتمان را با خدا در اینجا بیشتر کنیم تا شتاب ما در حرکت به سوی خدا آنقدر زیاد شود، که بعضیها اصلاً مواقف ندارند. «فَفَزِعَ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ إِلَّا مَنْ شاءَ اللَّه» (نمل/87) اینها یک عده خاصی هستند که انسشان با خدا آنچنان زیاد بوده که اینها مواقف حائل و مانع برای حرکت اینها نیست و توقفی در آنجا ندارند. اینها دیگر بیشأن میشوند. اینها ظهور خاص میشوند. دیگر عنانیتی برای اینها نمانده که بخواهند پس بدهند. و بخواهند در مواقف این عنانیتها نگهشان دارد. لذا هرچقدر انسان محبت و انس داشته باشد، انس انسان را شأن میکند. وقتی شأن شد، عنانیت و منیت او از بین رفت، از خودش چیزی باقی نماند که در مقابل منی که در برابر خدا باشد، چیزی نماند لذا موقفی هم در وجوه ندارد. این آیه یکی از آیات غرر آیات قرآنی است که حقایق و معارف زیادی در آن پیچیده شده است.
از جمله اینکه انسان میتواند مظهر اسم خدا شود. فقط هم احیا نیست، تمام اسماء الهی، اینجا محیی را بیان کرده است. اما مثل علیم، مظهر اسم علیم حق شود. مظهر اسم کریم حق بشود. مظهر اسم رحیم حق شود. یک زمان هست انسان یک وهمی در وجودش است، اما یک زمان هست که از چشم خدا به عالم نگاه میکند.آنجایی که از چشم خدا به عالم نگاه میکند، رحیم بودنش، کریم بودنش، علیم بودنش، محیی بودنش خیلی متفاوت و عظیم است. اما آن دیگر مظهر اسم می شود. تمام اسماء الهی به غیر از بعضی اسماء که اختصاص به خود حضرت حق دارد، باقی اسماء این ظهور و بروز را در انسان میتوانند پیدا کنند. لذا هر اسمی انسان را دعوت میکند که اول به علم الیقین بیا. بعد به عین الیقین این اسم بیا. یعنی اول این را بدان. بعد این را ببین. بعد این را متحقق شو. خودت اسم شو. این چقدر زیباست. اول بدان، بعد ببین. این دیدن شهود است اما در عین حال بالاتر از آن این است که خود اسم شو. یعنی خودت آن حقیقت اسمی میشود که در رتبه تو این ظهور و بروز پیدا میکند. این به تمام اسماء الهی راه دارد. چقدر دعوت عظیمی است. هیچ حدی برای کمال انسان نسبت به تک تک این اسماء نیست. حالا وقتی جمیع اسماء میشود ببینید خدا چقدر برای انسان توانایی قرار داده و ما چطور با خاکبازی داریم آن را مطرح میکنیم و آنها را حرام میکنیم.
این نگاه در این آیه شریفه نویدی برای انسان و دعوتی است که بیایید ببینید کمال چیست. بعضی بزرگان میفرمودند: اگر ما میدانستیم، یا گردن کلفتهای عالم میدانستند، که مثلاً اولیای الهی در چه لذتی از ارتباط با خدا هستند، اگر این را میفهمیدند، اگر با علم حصولی میشد و میفهمیدند اینها چه لذتی دارند، تمام کارهایشان را تعطیل میکردند، رها میکردند، میدویدند، چون میفهمیدند، آنچه دنبالش هستند آن است. آنچه میخواستند و اشتباه گرفته بودند در قدرت و مقام و در ثروت، اینها اشتباه گرفتن بوده است. بله، اگر قدرت و ثروتی برای خدا و در راه خدا باشد و به اذن و امر الهی باشد، یک تکلیف است. مثل سلیمان نبی، مثل داود نبی است. آن مانعی ندارد اما دویدن به سمت قدرت و ثروت به عنوان یک وهمیات، این در حقیقت دنبال یک چیزهایی است که وقتی انسان از این عالم میرود، میبیند چقدر زندگیاش را از دست داده است.
این آیه شریفه نکاتی دارد که من سریع این نکات را بگویم. چون میخواهیم ورود به یک آیه دیگر پیدا کنیم. هرکدام از انسانها یک نقطه ثقلی دارد. این نقطه ثقل بروز و ظهورش گاهی در نظام آیات و روایات برای انبیاء گاهی آشکار شده است و بعضی نه. اما آنجایی که این بروز و ظهور آشکار میشود، دنبال اینکه این رفتن چه آثاری میتواند داشته باشد، خیلی جا دارد. مقصو من چیست؟ مثلاً موسی کلیم(ع) در زندگی یک رابطهای با آب داشت. از ابتدا که به دنیا میآید، او را در آب میاندازد. بعد او را از آب میگیرند و در دربار فرعون زندگی میکند. بعد موسی کلیم سیرش را وقتی دارد فرار میکند از دست فرعون با جمع بنی اسرائیل از آب عبور میکند که دریا شکافته میشود. بعد آن سنگی همراه دارند «يَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ» (بقره/74) چشمهها از آن جاری میشود و آن هم یکی از معجزاتش است. معجزات دیگری هم مرتبط با آب دارد و سیری هم که در قرآن ذکر میشود، کنار دریا این سیر را میکند تا آن رجل الهی و خضر به تعبیر روایات پیدا میکند، که ماهی که همراهشان بود در آب میپرد و نشان میدهد کنار آب این سیر را میکردند. این آب یک نقطه ثقل و ارتباطی با موسی دارد که از ابتدای تولدش مراتب مختلف زندگیاش مرتبط با آب بوده است.
ابراهیم خلیل(ع) ارتباطش با حیات است. از ابتدا که به دنیا میآید، حیات او در غار محقق میشود. یعنی زندگی او به صورت مخفی در یک غار به تنهایی است. ابراهیم خلیل وقتی با نمرود احتجاج میکند، حد وسط و علتی که ذکر میکند، «رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيت» آنجا پروردگار را با صفت حیات ذکر میکند،«رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيت» احیاء میکند. او اماته میکند. آیه بعدی که وصف به این دو آمد مربوط به عُزیر نبی باز مربوط به حیات بود و آیه بعدی که دوباره مربوط به ابراهیم بود باز در مورد حیات است که میخواهند چگونه احیا کردن را ببینند؟ جریان اسماعیل(ع) باز اماته و احیا است. باز احیا و اماته تجلی میکنند که قصد سر بریدن دارد. که من در خواب دیدم تو را سر میبرند. «أَنِّي أَذْبَحُك» (صافات/102) تمام اینها یک رابطهای است. خود فطرت یک حقیقتی است که حقیقت آن حیات است. چون حقیقت حیات آن نظام روحی انسان است که «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوان» (عنکبوت/64) اینها حیات مادی بود. آن حیات حقیقی است. «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (انعام/75) حقیقت حیات است. تقاضاهای دیگرش یک رابطه با حیات دارد که این هم قابل پیگیری است. انبیای دیگر هم گاهی یک نکتههای این چنین هست که باید این بحث را به موقع مطرح کنیم.
این یک نکته بود که ارتباط حضرت ابراهیم با خلقت و حیات. بعد خود حیات خیلی زیباست. اسم حیات و محیی از دو اسم تشکیل شده است. آن دو اسم یکی قدرت است،یکی علم. وقتی در مجموعه اسماء و تجلی اسماء از همدیگر و اشتقاق اسماء از همدیگر بحث میشود. میگویند: اولین اسماء الهی علم و قدرت است که از ترکیب و ارتباط این دو اسم با هم حیات تولید میشود. هرجا که حیات هست، علم و قدرت است. لذا در انتهای این آیه شریفه میفرماید: وقتی برای ابراهیم این پیش آمد «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» (بقره/260) حکیم اشاره به آن علم است و عزیز اشاره به قدرت است. چون عزیز آن عزت و نفوذ ناپذیری و تأثیرگذاری است. حکیم هم همان حکمت و محکم بودن در رابطه با نظام علم است. این عزیز حکیم چقدر نسبت به همان علم و قدرت، یعنی وقتی محیی را پیدا کردی، نه فقط محیی شدی و محیی را پیدا کردی، بلکه عزیز و حکیم را هم پیدا کردی. این نتیجه کار توست که عزیز و حکیم را هم پیدا کردی.
گفتیم گاهی انسان یک اسم را پیدا میکند اما به تبع آن اسم اسماء دیگر الهی هم که جزء آن اسم هستند و زیر مجموعه آن اسم هستند و تحت آن اسم هستند، برای انسان تجلی پیدا میکند. وقتی انسان با نظام اسماء الهی حشر پیدا میکند و وارد یک وادی بینهایت میشود، ما از آن حیث و از آن اسم به عالم نگاه نکردیم. هرچه انسان در مورد این مسأله بگوید کم است.
دعوتی که ابراهیم به ارواح این پرندهها بود که قبلاً عرض کردیم. چون پرندهها ذبح شده بودند و تکه تکه شده بودند. اصلاً متعلق به دعوت نمیتوانستند باشند. نمیشد دعوت به آنها تعلق بگیرد. مرده بودند، جماد بودند. این نظام روحیشان بود. اما اگر نظام جسمیشان را هم بگوییم. در نظام الهی،همه چیز در نظام الهی جاندار است به این معنا که حیات دارد. لذا مراتب حیات است. حتی آنچه به نظر ما بیجان است، در تقسیم بندی زیست شناسی ما به عنوان جاندار و بیجان تقسیم میکنیم، از نگاه زیست شناسی است و الا در نگاه الهی «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِه» (اسراء/44) همه عالم حیات دارد. اگر انسان این باور را داشت، مراقبهاش متفاوت میشود. کجاست که خالی از شعور باشد؟ اگر یک موجود زنده کنار من باشد، مراقبه من بیشتر میشود. اگر بدانم در و دیوار عالم وجود زنده هستند، اینها شعور دارند و شاهد هستند و اینها دارند تحمل شهادت میکنند، انسان حا مراقبهاش متفاوت میشود و نزدیک به مرتبه مراقبهای میشود که خدا را حاضر و ناظر ببیند.
شریعتی: الآن که شما بحث حیات را در نظام الهی مطرح کردید، مثلاً با نکتهای که شما گفتید که همه عالم و موجودات و کائنات خدا را تسبیح میکنند، حیات یک درخت زنده و حیات یک گل را میتوانیم بفهمیم ولی اگر آن درخت شاخه خشکیده بود باز هم حیات دارد در نظام الهی؟
حاج آقای عابدینی: بله، منتهی ما حیات را به تکان خوردن جسم میبینیم ولی در نظام الهی حیات را در ارتباط با خدا میبیند که هر موجودی مرتبط است. آن اصل حیات است. چون تجلی اسم است. نمیشود جایی اسم الهی باشد و حیات نباشد. ما نگاهمان از این طرف است و اینها را جدا جدا میبینیم. اما کسی که از آن طرف نگاه میکند و خدا که از آن طرف بیان میکند،همه عالم مرتبط هستند. وقتی مرتبط هستند فعل شما حیات دارد چون به شما مرتبط است. فعل شما مرده نیست و منتسب به شماست چون مرتبط با شماست فعل شما حیات دارد. فعل ما آن نیست که در خارج ما فیزیکی میبینیم. فعل ما آن رابطه است. آن نسبت و رابطه است. همه عالم نسبت با خداست. اگر اینطور شد حیات دارد. اگر با این نگاه انسان بتواند این نگاه را گاهی در وجودش ایجاد کند، در این ماه شعبان خواندن مناجات شعبانیه مراقبه را اینطور برای خودمان قرار دادهایم. عالم مرتبط است. اینها فعل الهی هستند. اینها نسبت با خدا دارند. با این نگاه در و دیوار عالم وجود برای ما مقدس میشود. برای انسان در و دیوار عالم وجود یاد خدا میشود.
شریعتی: به تعبیر حاج آقای میرباقری، اینگونه تمام عالم میشود مسجد باشد.
حاج آقای عابدینی: یعنی با این نگاه انسان در محضر است. لذا مسجد جایی است که انسان در محضر و حضور باشد. در اینجا جایی نیست. گفته بود: من میخواهم گناه کنم. گفت: عیب ندارد گناه کن اگر میتوانی، اما جایی باشد که جلوی چشم خدا نباشد. ملک خدا نباشد. جایی که بعد بتوانی به خدا بگویی: من گناه کردم ولی حاضر نیستم عقاب شوم. هیچکدام از اینها برای ما ممکن نیست. نه خارج از ملک الهی میتواند باشد. نه خارج از دید الهی میتواند باشد. نه جایی میتوانیم بگوییم: من این کار را کردم ولی نمیگذارم تو مرا عقاب کنی. دست ما نیست. اگر اینطور شد مراقبه انسان از یک جاهایی ساده شروع میشود و به عمیق میرسد. تا اینکه میفرماید: «وَ اعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ» اینجا خلیل الله مظهر عزت و حکمت الهی هم شد. زمینی که محکم باشد میگویند: زمین عذاب است. یعنی محکم است. این زمین برای خودش مقاومت دارد در برابر هر آسیبی. این نگاهی که «عزیز» انسان پیروز و مقاومی که هیچ چیزی نمیتواند او را شکست بدهد، این عزیز است. اگر خلیل الله شد انسان عزیز، انسان حکیم آنوقت ببینیم در آتش سوختن برای او معنا ندارد که از آتش بترسد. این چنین انسانی عبد خداست. اوج کمالش عبودیت او است. اما هیچ چیز دیگری در او ایجاد ترس نمیکند. این عزیز میشود. ما با چه کسی مرتبط هستیم؟ ما کجا دنبال عزت هستیم؟ در خانه چه کسی عزت را گدایی میکنیم؟ عزت را در کدام مقام و ثروت گدایی میکنیم که اگر من لباسم عوض شود حال من منقلب میشود. به یک لباس چه برسد بخواهم ریاستی پیدا کنم که حالم منقلب نشود. چقدر سخت است. اما اگر کسی در خانه خدا رفت و ارتباط با او پیدا کرد، آنجا میبینید که هر عزتی پیدا میکند آن عزیزی است که هیچ تمامی ندارد. با این نگاه انشاءالله خدای متعال به ما عزت را عطا کند.
گاهی نگاه انسان به عالم نگاه افقی است. یعنی همه چیز را در عرض هم میبیند. گاهی سیر انسان در عالم نگاه عمودی است. یعنی انسان عالم را میبیند، اما از اینجا به سمت خدا میرود. اگر انسان نگاهش به عالم نگاه عمودی شد، نگاه ابراهیم خلیل میشود. ابراهیم خلیل در این آیه این دعوت را کرده است که در سطح ظاهر عالم نمانید. عالم را ببینید و حشر در عالم داشته باشید اما اینجا نمانید و متوقف نشوید. این سیر افقی است که چشم ظاهر ما ایجاد میکند. اما سیر عمودی این است که هر موجودی را میگیریم و با آن به خدا میرسیم. دنبال رابطه و نسبت هستیم. آنوقت رابطه و نسبت نظام فاعلی اشیاء است. غایتی که به سمت آن حرکت میکند، نظام غایی است. در هر موجودی دو چیز است که انسان را سوق میدهد. یکی اینکه از خدا نشأت گرفته و ایجادش کرده است. و یکی اینکه به سمت خدا میرود. اگر انسان با اینها همراه شود به خدا میرسد. چقدر زیباست.
نو ز کجا میرسد، کهنه کجا میرود*** گر نه برای نظر، عالم بی منتهی است
ما در یک گوشهای از این عالم خودمان را متوقف کردیم. در یک نگاه سطحی خودمان را نگه داشتیم. فکر میکنیم همه چیز را اینجا پیدا کردیم. از آن عالم بی منتهی قبل از این، و از آن عالم بی منتهی بعد از این غفلت کردیم. این سیر عمودی است. که هم در نظام مبدأییت اشیاء و هم در نظام غایت اشیاء است. اینها روزی ماست. اینها مقامات و کمالاتی است که خدا برای انسان دعوت کرده و گفته بیایید. به سمت نامتناهی در مبدأییت و غایت بیایید. اینها روزی شماست. انبیاء این را برای ما آوردند. فکر نکنید انبیاء فقط چهار قانون و قاعده برای ما آوردند. این چهار قانون و قاعده میخواهد ما را مرتبط کند با بینهایت. ما این را نمیفهمیم. این تکلیف میخواهد ما را مرتبط با بینهایت کند. دارد اعضاء و جوارحی برای ما ایجاد میکند، که وقتی به بینهایت میرسیم میبینیم مطابق با آن ساخته شدیم. این عجیب است که این تکالیف میخواهد ما را مطابق بینهایت بسازد. اعضاء و جوارح برای ما ایجاد کند. یعنی ما داریم با اعمال عبادی در وجودمان، اعضاء وجوارح باطنی ایجاد میکنیم که ابصار قلوب است. یک چشم ظاهری در رحم مادر برای انسان ایجاد میشود وقتی میآید اینجا میبیند. این عبادت چشم دل را ایجاد میکند که وقتی انسان نگاه میکند، ابصار قلوبش همه حجوب نورانی و ظلمانی را درک کند. آن هم باید اینجا ایجاد شود. به ما گفتند: ما این را آماده کردیم و این هم اعمال و راهی که تو باید ایجاد کنی. این حرکت در سیر عمودی و افقی هم یک نکتهای بود.
بحث جریانی که حضرت ابراهیم را بعضی خواستند بگویند: تمثل بوده است. نه! این یک واقعیت عینی بوده که محقق شده و قرائن آن بماند. اضطراب انسان گاهی نسبت به اضطراب دنیا است. انسان نسبت به دنیا اضطراب پیدا کند مضموم است. اما اضطراب نسبت به خدا و کمالات اضطراب ممدوح است. آنجا انسان یک حال وحشت و ترس در وجودش ایجاد شود که میخواهد آن رابطه کمال را ایجاد کند. این ترس از عم هست. یعنی علمی است. انسان عالم است که این ترس را پیدا میکند. هرچقدر عظمت ربوبی در وجود او بیشتر شعله بکشد، ترس از اینکه در مقابل آن عظمت چگونه بتواند ادب را رعایت بکند شدید تر میشود. این یک نوع اضطراب است. اما اضطرابی است که به دنبال علم است. یک اضطراب در دنیاست که نبود علم است. انسان نمیداند بعدش چه میشود؟ این اضطراب از جهل است. لذا اضطراب دنیا مضموم و اضطراب آخرت ممدوح است. آن علم اینجا برای ما خشوع میآورد. اضطراب آخرت منافی با طمأنینه نیست. چرا؟ چون طمأنینه قبل را دارد. اضطراب نسبت به بالاتر از خودش را دارد. اما اضطراب دنیا اضطرابی است که همین مرتبه است. همیشه اضطراب است. اما در آخرت هر مرتبه اضطرابی نسبت به بالاتر از خودش است. اینها چقدر زیباست.
وحدت ابراهیم آنجایی که گفت: «ثُمَ ادْعُهُن» (بقره/260) مثل «کُن» خدا بود. «کن فیکون» امر الهی و تحقق، یعنی دعوت به منزله «کن» بود. ابراهیم این پرندهها را ایجاد کرد. احیایی که آنجا محقق شد مثل «کن» الهی است«إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس/82) دنبالش اجابت است. لذا انسان به این موطن دعوت شده که تو میتوانی به مرتبه «إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» برسی. یعنی آنچه در قیامت برای همه بهشتیها محقق میشود، برای اوحدی و کسانی که در اینجا سیرشان تام باشد، در این دنیا محقق میشود. مانعی برای تحقق آن در دنیا نیست. مانع این است که ما نرسیدیم. اما در بهشت بنا بر اینکه چه فهم و شعوری داشته باشند این برایشان اجابت میشود.
این آیات خیلی نکته دارد. هرچه ما تفحص کنیم و جلو برویم، میبینیم باز میشود و نکات دیگری جلوی راه ما قرار میگیرد. اما مجال ما کم است. دوستانی که اهل تحقیق هستند مراجعه کنند. آیه بعدی که در محضرش هستیم که انشاءالله خدای متعال توفیق بده که فقط این آیات را نخوانیم مثل آیه قبل این را در وجود همه ما محقق کند. خدایا اینها برای انسانهاست و به ما توان بده حرکت کنیم.
در خدمت آیه 125 سوره نساء هستیم. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ» این آیه در رابطه با ابراهیم است. «وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا». «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» کدام دین است که بهتر باشد و بهترین باشد؟ آن دینی که وجه، وجه فقط صورت نیست. وقتی بگویند: وجه کجاست؟ میگویند: هرجا که صورت و جلوی روی انسان باشد، وجه است. اما در نظام روحی وجه، توجه است. نیت، حا حضور وجه است. «وَ مَنْ أَحْسَنُ دِيناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ» تمام وجهش را به سمت خدا تسلیم کرده است. یعنی هیچ غیری در وجه او، نه در ظاهرش، هیچ حرکتی که مخّل این ظاهر طمأنینه بدن باشد ندارد. نظام روحی هم تمام وجودش در نماز و در حال توجه به سمت خداست و غیری در آن راه ندارد. این یک مرتبه است. «وَ هُوَ مُحْسِنٌ» در حالی که فقط این نیست. عمل صالح را هم در کنار این انجام میدهد. این محسن بودن یعنی عمل صالح در کنار آن اعتقاد صحیح باشد. یعنی عمل باید در کنار اعتقاد باشد. برای اینکه مصداق هم برای شما معرفی کنیم،«وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفاً وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» این وجه و تسلیم وجه و عمل صالح، تمثل و تحقق آن در ابراهیم خلیل بوده است که ملت ابراهیم است. تو تبعیت از ابراهیم و ملت ابراهیم کن که او حنیف بود. حنیف یعنی همین نگاه تام تسلیم! اما اوج بحثی که مقصود ماست، «وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِيمَ خَلِيلًا» خدا ابراهیم را خلیل خودش قرار دارد. کدامیک از انبیاء این مقام را پیدا کردند؟ ما در قرآن نسبت به ابراهیم خلیل تصریح شده است. اما نسبت به دیگری نداریم.
درست است که نبی اکرم(ص) مقام حبیب را پیدا کرده است که اعظم از خلیل است. اما روایاتی را در باب خلیل میخوانیم، هرجا دیدید لازم است به محضر قرآن برویم. ارتباط بین این آیه شریفه و جریان سابق این است. آنجایی که ابراهیم این محیی را خواست، در روایت وارد شده که ملائکه بر ابراهیم نازل شدند، در این روایت علی بن محمد بن جهم میفرماید: در مجلس مأمون بودیم و امام رضا(ع) هم آنجا حاضر بودند. مأمون سؤالات علمی قوی کرد. از جمله سؤالاتی که در مورد انبیاء بود. «رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» که مگر ابراهیم خلیل ایمان نداشت؟ «قال الرضا: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ أَوْحَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ» میگوید: چرا ابراهیم این را خواست؟ شأن اینکه این احیاء و محیی شدن را خواست، چرا خواست؟ رابطه بین این دو آیه، امام رضا(ع) میفرماید: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى كَانَ أَوْحَى إِلَى إِبْرَاهِيمَ عليهالسلام أَنِّي مُتَّخِذٌ مِنْ عِبَادِي خَلِيلاً» من یکی از بندگانم را به مقام خُلَّة رساندم. مقام خُلَّة و خَلَّة، خُلَّة دوستی شدید است. خَلَّة نیاز شدید است. هردو این از هردو ریشه صحیح است. خَلَّة نیاز شدید است. کسی که نیازش را فقط پیش یکی می برد. این میشود خلیل او. کسی که نیازش را فقط پیش یکی می برد. این خلیل است. خُلَّة هم دوستیاش با کسی است که به غیر از او انسی ندارد. هردو ذکر شده و هردو هم در مورد ابراهیم صدق میکند. امام رضا(ع) میفرماید: «إِنْ سَأَلَنِي إِحْيَاءَ الْمَوْتَى أَجَبْتُهُ» علامت خلیل بودن چیست؟ اگر یک جایی بخواهد احیا موتی بکند من اجابت میکنم. مستجاب الدعوه میشود. از این جریان نشان میدهد خیل کسی است که اگر احیا موتی بخواهد اجابت میشود، آدم میفهمد عیسی(ع) هم که خلیل بوده است. هرچند در قرآن ذکر نشده ولی با این روایت میفرماید. «فَوَقَعَ فِي نَفْسِ إِبْرَاهِيمَ عليهالسلام» وقتی خداوند این را به ابراهیم وحی کرد که من یکی از بندگانم را خلیل قرار دادم و علامت خلیل این است که اگر حاجتی بخواهد، احیای موتی را بخواهد اجابت میشود، در قلب ابراهیم این وارد شد که شاید آن خلیل من باشم. «أَنَّهُ ذَلِكَ الْخَلِيلُ فَقَالَ رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِ الْمَوْتى» اینجا تقاضا کرد. میخواست ببیند خودش است یا نیست. اگر اجابت میشد معلوم میشد همین خلیل است. که آنجا دارد انجام شد. این یک روایت شریفی است که نشان میدهد مقام خُلَّة با استجابت دعوت همراه است. چون احیای موتی یکی از سختترین اجابتها برای انسان است. نه برای خدا! جاهای دیگر انسان اجابت دعوت را توقع دارد ولی در احیای موتی انبیاء این را پیدا میکنند و بقیه شاید باور ندارند که میشود.
در روایت دیگری از ابن ابی عمیر که از راویان قوی ماست که میگویند: حتی اگر سند ذکر نکرد، روایتش را قبول کنید. «قلت لأبی عبد الله علیه السلام، لما اتخذ الله عَز و جل ابراهیم خلیلا» چرا خدا ابراهیم را خلیل خودش قرار داد؟ میفرماید: «لکثرة سجوده علی الارض» این با کدام معنای خلیل است؟ با معنای خُلَّة و دوستی. یعنی دائماً با خدا انس داشت. در روایت دیگری میفرماید: چرا؟ « لکثرة صلواته علی محمد و اهل بیته» با بیان قبلی اگر یادتان باشد که «وَ إِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِين» ابراهیم خیلی دنبال این بود که مقام حضرات معصومین و پیغمبر اکرم را طلب میکرد. لذا گفتند: در آخرت تو این مقام را پیدا میکنی. لذا معلوم میشود که ارتباطش در این دنیا به این مقام خیلی بوده است. نکته دیگر این است که از بس اطعام طعام و مهمانداری میکرد، اهل سخاوت و پذیرایی بود و مهمان خانه داشت. همچنین با خدا هم راز و نیاز میکرد. یعنی اینطور نبود که اطعام طعامش او را از رابطه با خدا باز دارد. اگر روابط اجتماعی داشت، شبها هم در ارتباط بود.
شریعتی: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيد» انشاءالله در این سیری که با حضرت ابراهیم آغاز کردیم، برسیم به جایی که باید برسیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد. امروز صفحه 565 قرآن کریم آیات 17 تا 42 سوره مبارکه قلم در سمت خدای امروز تلاوت میشود.
«سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ «16» إِنَّا بَلَوْناهُمْ كَما بَلَوْنا أَصْحابَ الْجَنَّةِ إِذْ أَقْسَمُوا لَيَصْرِمُنَّها مُصْبِحِينَ «17» وَ لا يَسْتَثْنُونَ «18» فَطافَ عَلَيْها طائِفٌ مِنْ رَبِّكَ وَ هُمْ نائِمُونَ «19» فَأَصْبَحَتْ كَالصَّرِيمِ «20» فَتَنادَوْا مُصْبِحِينَ «21» أَنِ اغْدُوا عَلى حَرْثِكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صارِمِينَ «22» فَانْطَلَقُوا وَ هُمْ يَتَخافَتُونَ «23» أَنْ لا يَدْخُلَنَّهَا الْيَوْمَ عَلَيْكُمْ مِسْكِينٌ «24» وَ غَدَوْا عَلى حَرْدٍ قادِرِينَ «25» فَلَمَّا رَأَوْها قالُوا إِنَّا لَضَالُّونَ «26» بَلْ نَحْنُ مَحْرُومُونَ «27» قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ «28» قالُوا سُبْحانَ رَبِّنا إِنَّا كُنَّا ظالِمِينَ «29» فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ يَتَلاوَمُونَ «30» قالُوا يا وَيْلَنا إِنَّا كُنَّا طاغِينَ «31» عَسى رَبُّنا أَنْ يُبْدِلَنا خَيْراً مِنْها إِنَّا إِلى رَبِّنا راغِبُونَ «32» كَذلِكَ الْعَذابُ وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «33» إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنَّاتِ النَّعِيمِ «34» أَ فَنَجْعَلُ الْمُسْلِمِينَ كَالْمُجْرِمِينَ «35» ما لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ «36» أَمْ لَكُمْ كِتابٌ فِيهِ تَدْرُسُونَ «37» إِنَّ لَكُمْ فِيهِ لَما تَخَيَّرُونَ «38» أَمْ لَكُمْ أَيْمانٌ عَلَيْنا بالِغَةٌ إِلى يَوْمِ الْقِيامَةِ إِنَّ لَكُمْ لَما تَحْكُمُونَ «39» سَلْهُمْ أَيُّهُمْ بِذلِكَ زَعِيمٌ «40» أَمْ لَهُمْ شُرَكاءُ فَلْيَأْتُوا بِشُرَكائِهِمْ إِنْ كانُوا صادِقِينَ «41» يَوْمَ يُكْشَفُ عَنْ ساقٍ وَ يُدْعَوْنَ إِلَى السُّجُودِ فَلا يَسْتَطِيعُونَ «42»
ترجمه: گويند: افسانههاى پيشينيان است. به زودى بر بينىاش مهر ذلت مىنهيم. همانا، ما مردم (مكّه را) آزموديم، همان گونه كه صاحبان آن باغ (در يمن) آزموديم، آنگاه كه سوگند ياد كردند صبحگاهان ميوههاى باغ را بچينند. و چيزى را (براى فقرا) استثناء نكردند. پس هنگامى كه در خواب بودند، از طرف پروردگارت آفتى بر گرد باغ چرخيد (و باغ را سوزاند). پس صبح شد در حالى كه (اصل باغ به كلى) برچيده شده بود. (آنان بى خبر از ماجرا) بامدادان يكديگر را ندا دادند. كه اگر قصد چيدن ميوه داريد به سوى كشتزار حركت كنيد. پس به راه افتادند، در حالى كه آهسته با يكديگر مىگفتند. كه مبادا امروز مسكينى بر شما وارد شود. در آن صبحگاهان قصد باغ كردند در حالى كه خود را قادر (بر جمع محصول) مىپنداشتند. پس چون آن را (سوخته) ديدند، گفتند: ما راه را گم كردهايم، (اين باغ ما نيست). عاقلترين آنها گفت: آيابه شما نگفتم چرا خدا را منزّه نمىدانيد (و با تصميم بر بخل خيال كرديد خدا عاجز و شما همه كارهايد). گفتند: پروردگار ما منزّه است، قطعاً ما ستمكاريم. پس به يكديگر روى آورده در حالى كه به ملامت هم مىپرداختند. گفتند واى بر ماكه سركش بوديم. اميد است پروردگار ما بهتر از آن رابراى ما جايگزين كند، همانا ما به پروردگارمان رغبت و اميد داريم. اينگونه است عذاب و اگر بدانند عذاب آخرت بزرگتر است. همانا براى پروا پيشهگان نزد پروردگارشان باغهاى پر نعمت است. آيا ما مسلمانان را همچون مجرمان قرار مىدهيم؟ شما را چه شده، چگونه داورى مىكنيد؟ آيا براى شما مكتوبى است كه در آن مىخوانيد، هر چه را اختيار كنيد براى شما خواهد بود؟ يا مگر براى شما بر گردن ما پيمانهائى است كه تا روز قيامت، هرچه را حكم كنيد براى شما باشد؟ از آنان سؤال كن كه كدام يك از آنان ضامن اين ادعا است؟ يا براى آنان شريكانى است (كه در قيامت به دادشان رسد) پس اگر راستگو هستند، شريكانشان را بياورند. روزى كه كار بر آنان دشوار شود و به سجده كردن دعوت شوند ولى نتوانند.
شریعتی: انشاءالله ادامه مباحث را هفته آینده حاج آقای عابدینی برای ما خواهند گفت. دعا بفرمایید و خداحافظی کنیم.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خصوصیاتی که باعث شد ابراهیم به مقام خُلَّة برسد، هرکدام از اینها برای ما راهی برای حرکت به سوی خدا باشد و در مورد ما اجابت شود، ما قدرت پیدا کنیم در کثرت سجود، که در این ماه و ماه مبارک رمضان، برای نماز شب که انشاءالله دعوت جدی اهل تقواست و همچنین به اطعام طعام و پذیرایی از دیگران بتوانیم این حالت کریمانه را در این ماه تجربه کنیم. تا انشاءالله دیگران هم بهرهمند شوند. همچنین صلوات بر محمد و آل محمد که این ماه، ماه صلوات است، بخصوص در صلاة ظهر که چند صلوات پی در پی و خود مناجات شعبانیه که با صلوات آغاز میشود، انشاءالله در این ماه که ماه نبی گرامی اسلام است از صلوات برای رسیدن به مقام خُلَّة همه ما بهرهمند باشیم تا بهرهای از مقام خُلَّة ابراهیمی در وجود ما هم محقق شود.
شریعتی: بهترینها نصیب شما شود.