برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل (علیهمالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 27-03- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
دو شب قدر را پشت سر گذاشتیم و آخرین شب قدر را در پیش داریم و انشاءالله تمام تلاشمان را برای مقدراتی که در این شب شریف میخواهد برای ما اتفاق بیافتد و به امضای امام زمان(عج) برسد انشاءالله با کوشش در عبادات و طاعات و توبه از گناه و پشیمانی نسبت به گذشته، انشاءالله تقدیرات ما احسن تقدیرات باشد. نه تنها تقدیرات فردی بلکه تقدیرات اجتماعی ما، تقدیرات کشورمان، تقدیر مسلمانان و مؤمنینی که در همه جای جهان قرار دارند، حتی تقدیر کلانی که فرج امام زمان(عج) هست، به مقدار تضرع ما جلو میافتد. لذا امشب را که شب تضرع و تقدیر است را بیشتر قدر بدانیم تا انشاءالله حتماً جزء آن سالی باشد که فرج برای ما مقدر میشود.
بحثی که از کتاب المراقبات میخواستم بگویم نکتهای است که میفرماید: اگر یک مقام بزرگی انسان را دعوت کند و پیک خاص بفرستد که شما بیایید، من شما را ببینم و به او گفته شود که هرچقدر با آمادگی بیشتری خدمت این بزرگ بروید و خودتان را مُهیا کرده باشید، هرچقدر بیشتر باشد او در دادن کم نمیگذارد و بیشتر به شما عطا میکند. از این طرف ما احتیاج مطلق هستیم و همه چیز میخواهیم. فقط مسائل مادی نه، بلکه در نظام سیر و سلوکی هرچقدر به ما بدهند باز هم کم داریم. همین سیری که ابراهیم خلیل طی میکند. هر چقدر به ما بدهند لازم داریم و باز هم برای ما کم است. چقدر برای ورود به این شب آماده هستیم. که خدا پیک ویژه فرستاده است «و ما ادراک ما لیلة القدر» رسولانش را فرستاده، حضرات معصومین را فرستاده، تمام اینها دعوت ماست برای اینکه از این شب بهترین بهرهمندی را پیدا کنیم. مرحوم جواد آقا ملکی میفرماید: بعضی از افراد تا شب قدر تمام میشود از این شب قدر به مراقبه شروع میکردند و برای شب قدر سال آینده خودشان را آماده میکردند. ما حداقل از الآن که ساعتهایی به شب قدر مانده، این ساعتها را با آمادگی کاملی به محضر شب قدر برسیم.
روایتی هم در شب قدر وارد شده که ایشان نقل کردند، سید بن طاووس در اقبال نقل کرده «قال موسی (علیه السلام): الهی ارید قربک» خدایا میخواهم بهتو نزدیک شوم. «قال: قربی لمن استیقظ لیلة القدر» کسی که شب قدر را بیدار باشد، بیدار بودن غیر از نخوابیدن است. «استیقظ» یقضَ بیداری است. بیداردلی است. هشیاری است. بدون غفلت است. «قال: الهی ارید رحمتک» موسی کلیم از خدای سبحان و کریم میخواهد. گیرنده در معرفتش در اینکه چه بخواهد، در اوج است. در مقابلش هم خدای کریمی است که در اوج دادن است. «قال: رحمتی لمن رحم المساکین لیلة القدر» اگر تو رحمت مرا میخواهی، رحمت من امشب نصیب کسانی میشود که دیگرانی که احتیاج به رحمت او دارند، از رحمتش بهرهمند کند. این سعه میدهد به او که بتواند از رحمت من برخوردار باشد. لذا اگر کسی هر اسمی از اسماء خدا را میخواهد، باید آن مقداری که آن اسم در وجود او قابلیت پیاده شدن را دارد پیاده کند. «قال: الهی ارید الجواز علی الصراط» میخواهم در صراط عبور کنم، زمین نخورم، سقوط نکنم. «قال: ذلک لمن تصدق بصدقة فی لیلة القدر» در شب قدر صدقه بده، «قال: الهی ارید من اشجار الجنة و ثمارها» باغات بهشتی و درختان جنت را میخواهم. «قال: ذلک لمن سبح تسبیحه فی لیلة القدر» تسبیح در این شب، «قال: الهی ارید النجاة من النار» نجات از آتش جهنم، «قال: ذلک لمن استغفر فی لیلة القدر» استغفار در شب قدر، «قال: الهی ارید رضاک قال: رضای لمن صلی رکعتین فی لیة القدر» نماز بخوان. هر چیزی در این شب ضریب پیدا میکند. یک آیه قرآن، یک صدقه، یک نماز، یک استغفار، یک تسبیح، هر چیزی در این شب ضریب پیدا میکند و ضریبش به اندازه معرفت ما به شب است و این حد ندارد. اگر کسی از دست بدهد و بعد که وارد میشود ببیند از دست داده است حسرتش خیلی زیاد است.
شریعتی: انشاءالله جزء این دسته نباشیم و امشب را قدر بدانیم، برای هم دعا کنیم. حسن مطلع خوبی را شنیدیم. وارد قصهی حضرت ابراهیم شویم. به ماجرای ذبح رسیدیم.
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، در خدمت آیات سوره صافات بودیم که قصه ذبح را بیان میکرد، تا اینجا رسیدیم که وقتی این فرزند بزرگ شد، «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ» (صافات/102) از جانب خدای بزرگ مأمور شد، حالا که بچه بزرگ شده و به جایی رسیده و بعد از اینکه او را در بیابان با مادر تنهایی رها کرده بودند، به امر الهی حالا برگردد و او را ذبیح در راه خدا قرار بدهد. این خیلی برای ابراهیم سخت بود. چگونه مطرح کرد؟ خود مطرح کردن خیلی سخت بود. این بچه را چطور آماده کند؟ این ابتلاء یکبار برای ابراهیم در شانزده سالگی در ورود به آتش اتفاق افتاد، برای فرزندش هم در سیزده سالگی، اینها تناسب دارد. هرگاه مأموریتی که میخواهد واگذار شود عظیم باشد و هرچقدر عظیمتر باشد ابتلائات شدیدتر است. لذا خود ابراهیم در شانزده سالگی عین همان جریان است. لذا بعد از اینکه ابراهیم جریان ورود به آتش را دارد خدا از ابراهیم تعریف میکند که «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) ابراهیم حلیم است. حلیم در قرآن به دو نفر اطلاق شده و بقیه صفاتی که برای حلیم آمده غیر از اینکه اطلاق قوم شعیب به شعیب بود، بقیه در مورد خداست. یکی نسبت به اسماعیل آمده در این واقعه است. یکی به ابراهیم آمده برای مقدماتی است که باعث شد وارد آتش شود. یعنی در هردو امتحان سخت ابراهیم در شانزده سالگی و مقدمات قبلش به صفت حلیم متصف شد و اسماعیل در سیزده سالگی به صفت حلیم متصف شد. «فَبَشَّرْناهُ بِغُلامٍ حَلِيمٍ» (صافات/101) این در نوجوانی به مرتبه حلم میرسد.
در این مورد خیلی میشود گفتگو کرد که این حلم چقدر عظیم است و چه نقش محوری در مأموریت آینده اسماعیل(س) دارد. چرا باید در نوجوانی این ابتلاء صورت بگیرد. چرا در کودکی نه؟ در نظام وجودی یک برنامهای برای خودش دارد. چرا در این سن؟ آیا سوزناکترین لحظه است؟ این جریان هم ابتلاء برای ابراهیم بود. اوج ابتلای ابراهیم است. یعنی از ابتلایی که در شانزده سالگی در ورود به آتش داشت، این سختتر است. بعد از اینکه در امتحانات متوسط و ارشد و کارشناسی قبول شد، این آخرین امتحان الهی از اوست. پس اعظم از همه آنهاست. یعنی در بین انبیاء یک چنین امتحانی کم نظیر است. این امتحان نسبت به ابراهیم است و همین امتحان نسبت به اسماعیل(ع) در اوج ورودش به آن امتحانات است. یعنی آغاز امتحانات اسماعیل است پس از هجرتی که همراه با مادرش داشت و آنجا کودک بود، یعنی آنجا آن عمل اختیارش نبود اما اینجا اختیارش است. ابراهیم(ع) آمده نه به عنوانی که بخواهد دستش را بگیرد و برود سرش را ببرد. بلکه آمده با او مطرح کند که باید برای این هم اختیار باشد. یعنی از جانب خدا مأموریت به گونهای است که هم ابتلاء برای ابراهیم خلیل است و هم برای اسماعیل(س) است که هردو ابتلاء دارند. هم او در این امتحان به کمال میرسد و هم اسماعیل در آغاز راهش دارد امتحانی را پس میدهد که ابراهیم در شانزده سالگی پس داده بود. آنجا آتش گلستان شد و اینجا عیناً چاقویی که بر گلوی اسماعیل قرار داده میشود، نمیبرد.
پس در این نگاه هر مسألهای که بین چند نفر پیش میآید، برای هرکدام ابتلاء خواست. اینطور نیست که ابتلاء هم در یک حد باشد. به مقدار نسبت هر شخصی با آن واقعه ابتلاء برای او شدت و ضعف پیدا میکند. لذا وقتی ابراهیم دارد اسماعیل را در بیابان میبرد. یکی از استدلالهایی که شیطان میآید به عنوان یک شخصی که تعجب کند، سؤال میکند این جوان را کجا میبری، میگوید: او را میبرم که ذبح کنم. میگوید: چرا این جوان را ذبح کنی؟ او غیر از صالح بودن چیزی ندارد. میگوید: این امر الهی است! شیطان میگوید: این امر شیطان است نه امر الهی! مگر میشود خدا کسی را امر به ذبح فرزندش کند؟ اگر تو این کار را کردی و این سنت شد و بعد هرکسی خواست فرزندش را ذبح کند، تو بر عهده میگیری؟ ابراهیم(س) میفرماید: این امر الهی است. خدا مرا تا به اینجا رسانده است و این امر با یقین تام است و شک ندارد. او نمیداند که این ذبح صورت نمیگیرد، «انّی أری فی المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» من دارم تو را ذبح میکنم. این نگاه را با اسماعیل مطرح کرده که ابتلاء برای این فرزند هم در کمال ابتلاء باشد و با اختیار باشد. لذا جملاتی که در جلسه قبل گفتیم که این فرزند گفت: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» (صافات/102) آنچه امر شدی را انجام بده. «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» (صافات/102) سر تا پای این نوجوان توحید است. نه تعجب میکند، نه برایش بُهت آور است. این یک خبر غیر منتظره است اما آنچنان در دست الهی و اراده الهی اینها خاضع هستند، آنچنان اینها چیزی از خودشان ندارند که تا میگوید: امر الهی است،«انّی أری فی المَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكََ فَانْظُرْ ما ذا تَرى» تعبیر ابراهیم این است که چه کنم؟ نظر تو چیست؟ «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ» آنچه به آن امر شدی را انجام بده.
یک نوجوانی در اوج بالندگی نوجوانی و اوج صفا و زیبایی که در رابطه با اسماعیل ذکر میشود و اوج ارتباط ابراهیم با اسماعیل، بعد از سالها خدا به او بچه داد و او را در بیابان رها کرد. بعد هم میخواهد او را سر بِبُرد. وصف مسأله خیلی سنگین است. اما ابراهیم برای چه باید آماده شود؟ چه نسبی به آن اعطی و آن ذبح هست؟ لذا میفرماید: «سَتَجِدُنِي إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ» من را از صابرین قرار بده انشاءالله!
حالا اینجا وقتی این گفتگوها شد، تعبیر این است که وقتی هردو تسلیم شدند، «فَلَمَّا أَسْلَما» (صافات/103) هم ابراهیم به امر الهی تسلیم شد و هم اسماعیل تسلیم شد به امر الهی، یعنی هردو در مرتبه مقدمات کار کاملاً تصدیق شد. «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» (صافات/103) تَل بلندی است و جبین این جانب صورت را میگویند. اسماعیل خودش از پدر خواست که مرا به صورت بخوابان به طوری که صورت من سمت شما نباشد. چون اگر ببینی ممکن است نتوانی. گفت: لباسم را در بیاور که اگر مادرم دلتنگ شد، لباس خودت را جمع کن طوری که خون به آن ترشح نکند. چاقو را تیز کن و سریع بکش. این تیز بودن و سریع کشیدن باعث میشود طول نکشد. این را اسماعیل به خاطر پدر میگوید. اگر این طول بکشد و سخت ببرد ممکن است بیشتر آزار ببیند. ابراهیم فرزند را با صورت روی زمین خواباند، «وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ» وقتی این چاقو را در دست گرفت، چاقو را بر گلوی نوجوان سیزده ساله گذاشت، لطافت این گلو با این چاقو تیز چه میکند؟ از وقتی که ابراهیم با اسماعیل گفتگو کرده که چه کنم و اسماعیل هم صبر نشان داده، تا وقتی که او را بر زمین خوابانده تا سر او را ببرد و ذبح کند، طولی نکشید اما بر این پدر و پسر چه چیزها که نگذشت؟ نه تنها بر این پدر و پسر، همینطور که وقتی ابراهیم را از منجنیق به سمت آتش پرت کردند، غوغایی در ملکوت آسمان و زمین ایجاد شد و ملکوتیان به گریه در آمدند که یک موحد به آتش افکنده میشود. وقایعی که در این چند ثانیه ایجاد میشود چه عظمتی است. در عالم وجود زمان اینطور نیست که ما میبینیم. یک کسی که تصادف میکند یا در حالت موت است، ما گاهی نگاه میکنم که در یک لحظه دارد از دنیا میرود. اما برای این یک لحظه که گاهی ممکن است دو ثانیه، سه ثانیه و یک ثانیه باشد، برای او در این حالت چه وقایعی باید رخ بدهد، چه چیزهایی را باید ببیند که از این عالم به عالم دیگری وارد شود؟ ما فکر میکنیم چند ثانیه بود اما برای او به اندازه سالها میگذرد. خدا اینجا را از شدت مسأله مسکوت گذاشته است. گذاشته که اینجا ذهنها پرواز کند. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين» اینها تسلیم شدند و این فرزند را به رو خواباند، سکوت میکند. یعنی ذهنت را در آن وادی پرواز بده، جای سخن نیست! جای گفتگو و کلام نیست. اینجا باید توجه تام شود. اینجا باید دل روانه شود. عاشقی است در کنار معشوقش، «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين» چاقو را گرفته و دیگر خدا چیزی نمیگوید. یعنی جایی که خدای سبحان اینجا را مسکوت میگذارد، از شدت عظمت مسأله است که میگوید: جای کلام نیست.
دارد ابراهیم چاقو را بر گردن گذاشت و با تمام قدرت این چاقو را بر گلوی اسماعیل کشید، وقتی چاقو را کشید دید چاقو نمیبرد. از شدت غیرتی که به امر الهی دارد، بار دوم شدیدتر، بار سوم شدیدتر، چون میخواهد امر الهی را اطاعت کند. مأمور است. تا به جایی میرسد که آنجا خطاب میشود، «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» (صافات/105) ما به یک چیزهای جزئی امتحان میشویم نفسمان بند میآید. هر خواستنی به دنبالش یک ابتلائی است. البته خدای متعال صبر در امتحان را هم به ما میدهد. هر چیزی که پیش میآید ببینیم در ادامه چه چیزی میخواهد به ما بدهد. خدا دائم با ما مشغول گفتگو است.
شریعتی: در روایات ما ذکر نشده چرا خداوند این نوع امتحان و ابتلاء را برای حضرت ابراهیم انتخاب کرد؟
حاج آقای عابدینی: نتیجه این امتحان این شد که ابراهیم به امامت منصوب شد، یعنی تناسب داشته است. اگر کسی میخواهد امام شود، یعنی مردم را با خودش حرکت بدهد باید از آنچه درون خصوصیات وجودی اوست گسسته و بریده باشد تا هیچ عُلقهای در خفی ترین لایههای وجودی او حتی به فرزند صالحش که میخواهد مبدأ نبوت نبی خاتم باشد، نباشد. لذا هرکسی در این عالم میخواهد مسئولیت بگیرد، به همان مقدار باید عُلقههایش گسسته باشد. نمیشود عُلقههایش محفوظ باشد و بندهایش سر جایش بماند و این در نظام اسلامی مسئول و امام شود. لذا هرکسی به او مدیریتی میدهند، به نسبت نیرویی که تحت امر اوست، باید بندهای خودش را به همان نسبت گسسته باشد. ابراهیم قبلاً از نفس خودش گذشته بود در آتش که چیزی نداشت. تمام مراتب وجودیاش محو اراده الهی بود. اما اینجا خفایای وجود اوست که نباید باشد حتی نسبت به فرزند صالح، نه اینکه این را در مقابل امر الهی ترجیح میداد. نه! دوست داشتن این هم در راستای امر الهی است. ولی این هم برای کسی که میخواهد در آن مرتبه باشد، برای افراد دیگر این کمال است. برای دیگران این کمال است که فرزند صالح را دوست داشته باشند. دلبسته فرزند صالح باشند، نه اینکه او را بر دیگری ترجیح بدهند. اما ابراهیم میخواهد امامت مطلق را، نه فقط در زمان خودش، در قرآن جعل امامت با وجود ابراهیم آشکار میشود. یعنی قبل از او کسی به عنوان امام ذکر نشده است. شاید ما نمیدانیم حضرت نوح به عنوان پیامبر اولوالعزم امام بوده است یا نه؟ اما ظهور در قرآن به عنوان جعل امامت با ابراهیم آشکار و آغاز شده است.
لذا ابراهیم به عنوان پیامبری که نه فقط در زمان خودش، بلکه پایه گذار امامتی است که میخواهد در همه جا در همه حجی که ما داریم انجام میدهیم پایه گذار است و امام است. لذا مردم همان کاری را در حج میکنند که ابراهیم کرده است. حتی همین ذبح و قربانی کردن که در روز عید قربان محقق شد، یک سنتی میشود که باید زنده نگه داشته شود. یعنی مردم ببینید ابراهیم در کجا به این قربانی امر شد. آن هم قربانی که فرزند صالح او، اسماعیل بوده است. آنوقت ما میخواهیم برویم قربانی کنیم، تذکر به این که از همه پیوندها و عُلقههایمان در راه اطاعت امر خدا میخواهیم جدا شویم و خودمان را جدا کنیم. وقتی داریم قربانی میکنیم باید با این نگاه باشد. نه فقط پول مسأله ملاک باشد که پول قربانی را دارم میدهم و دارم از خودم یک چیزی را کم میکنم، نماد آن است که وقتی ابراهیم فرزندش را که بالاترین سرمایه و داراییاش بود، به امر الهی قربانی میکند. انسان وقتی دارد میرود، میگوید: خدایا آمدهام و آمادهام! از همه چیز گذشتهام. بر سر عهدم هستم! همانطور که با ابراهیم بودی «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» (نجم/37) او وفا کرد و من هم میخواهم وفا کنم و این هم علامتش است.
اگر با این نگاه باشد که وقتی انسان قربانی میکند ببیند این قربانی دارد این حقیقت را میگوید. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين، وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ» خدا نگاه میکند ما ندا کردیم، «أَنْ يا إِبْراهِيمُ» در آن حالت که انسان در آن بُهت و حالت هیمان خاص است، این ندا آرام میکند «وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ» خدا صدایش میزند یعنی کار به جایی میرسد که مورد خطاب خدا قرار میگیرد. «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» تو رؤیا و خوابی را که وحی ما به تو بود، همانطور که امر کرده بودیم انجام دادی و تصدیق کردی. «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ»، «کذلک» این یک سنت است. یعنی مختص تو نیست. تو اولی نیستی و آخری هم نیستی. لذا سنت قربانی کردن «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» است.
اگر آدم اینطور نگاه کند یعنی وقتی ما در مقام قربانی که قرار میگیریم به آن شخصی که دارد این قربانی را میدهد، عزیزترین خودش را در این عهد میدهد، نمادش این گوسفندی است که دارد قربانی میکند، خطاب میشود مثلاً «نادیناه حَسن» به او خطاب میشود «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» این سنت ماست. کسانی که اهل احسان هستند را اینگونه پاداش میدهیم. تو وقتی تابع امر شدی فرزندت میماند و به تو کمال هم میرسد. کمالی که باید با این ذبح محقق میشد، کمال را به تو دادیم و فرزندت هم میماند. «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» ما بین عوض و معوض جمع میکنیم. ما بین ابتلاء و کمال آن ابتلاء و جزایی که بر این است جمع میکنیم. ما تو را از آن امتحان سر افراز بیرون آوردیم و تو فرزندت را داری و به آن مقام هم رسیدی. خدا اینطور به ما جزا میدهد منتهی ما در مقدمات کار به مرتبه اطاعت نمیرسیم. در ابتدای کار شکایت میکنیم و ناراحتی میکنیم و نمیگذاریم به «إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ» برسد. به «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا» نمیرسد. به خطاب الهی «نادیناه أن یا ابراهیم» نمیرسد. چون به اینجا نمیرسد همانجا پرونده بسته میشود و تمام میشود. آن جزایی که باید باشد هم از دست میدهیم. هم نتیجه را از دست میدهیم و هم مقدمات را از دست میدهیم. یعنی اگر روی این مکث کردم و دارم توضیح میدهم برای این است که این آیه یکی از عظیمترین کمالات را برای ابراهیم دارد توضیح میدهد و بسیاری هم خدا با سکوت گذشته است. یعنی این سکوت در بیان ابلغ است. خیلی بلیغ در بیان است. یعنی خودت در مسأله برو و ببین چقدر عظیم است. ذهن وقتی جَوَلان پیدا کند میتواند در جایی برود و با خودش تطبیق کند. «فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِين»، «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ» (صافات/106) این بلاء آشکار بود. لذا این جزء اختصاصاتی است که یکبار دیگر «بلاء المبین» در قرآن آمده است. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» (صافات/107) ما برای ابراهیم فداء دادیم به ذبح عظیم.
این ذبح عظیم چیست؟ در این مورد خیلی روایات هست و گفتگو شده و در بحثها به آن پرداختهاند. بعضی گفتند: این ذبح عظیم است چون این گوسفند بزرگ بود. بعضی گفتند: این ذبح عظیم است چون از جانب خدا آمده بود. بعضی گفتند: این ذبح عظیم است چون امر الهی را داشت اطاعت میکرد، در مقابل آن فدا کردن اسماعیل بود، این ذبح عظیم است. همه اینها درست است. اما مطلب از اینها عظیمتر است. در روایات متعددی داریم وقتی این جریان پیش آمد به ابراهیم خطاب شد ابراهیم! تو خودت را بیشتر دوست داری یا نبی ختمی و گرامی اسلام؟ ابراهیم خطاب میکند: محبت من نسبت به ایشان اعظم از محبت نسبت به خودم است. فرزندان او نزد تو عزیزتر هستند یا فرزندان خودت؟ ابراهیم میگوید: فرزندان او برای من عظیمتر هستند. خطاب میشود ذبح فرزند تو به جانب اطاعت امر رب عظیمتر است، یا اینکه ذبح فرزند پیغمبر به دست طغات؟ ابراهیم میگوید: آن ذبح عظیمتر است. برای من دردناکتر است. برای من سختتر و عظیمتر است. میگوید: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» را ما ذبح فرزند پیغمبر قرار دادیم که برای تو هم سنگینتر باشد.
یوسف (س) وقتی داشت عبور میکرد، وقتی عزیز مصر شد، زلیخا را دید در کنار جادهای نشسته بود، با یک وضع خیلی سختی چون دیگر دوران فلاکت زلیخا بود. پیاده شد و به زلیخا گفت: چه چیزی تو را به این روز انداخت؟ گفت: جمال تو! گفت: اگر به تو بگویم پیغمبری هست که بعد از من خواهد آمد و او جمالش بسیار از من اجمل است چه خواهی کرد؟ گفت: راست میگویی! گفت: از کجا فهمیدی من راست میگویم؟ تو که او را ندیدی. گفت: تا گفتی به دلم افتاد و دیدم هست. در روایت داریم این محبت پیغمبر که در دل زلیخا افتاد باعث شد جریان مغلوبه شود. از آنجا بود که دیگر یوسف به دنبال زلیخا افتاد و این محبت در دل زلیخا افتاد و باور کرد. اینجا ابراهیم باور دارد. لذا دارد این ذبح عظیم در آخرالزمان محقق میشود. ابراهیم عرض کرد تحمل این برای من خیلی سنگینتر است. در بعضی جاها دارد که اصرار کرد که فرزندش ذبح شود. یعنی اسماعیل فدا شود. یعنی با اصرار از خدا خواست که خدایا اسماعیل ذبح شود و قربانی شود تا آن اتفاق محقق نشود. نشان میدهد واقعه قائل بر این است که او اعظم است و این برایش سنگین تر بود. لذا«وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ» در کنار اینکه قربانی را شامل میشود، گوسفندی که از جانب خدا آمده، اما حقیقت این ذبح عظیم همان ذبح عظیمی می شود که امام حسین(ع) و آن جریان است. سر باید به همان صورت ذبح شود و باید این جریان بیدار کننده تاریخ بشریت باشد و از ابتدای عالم توسل به این حقیقت داشتند و لذا میبینید این جریان یک سرگذشت عجیبی است. رمز و راز بسیاری ذیل این هست، ما که در این رابطه قرار گرفتیم و داریم بهره میبریم، حواسمان باشد که محدودش نکنیم و مثل چشمه جوشانی است که اگر حد زدیم در محدود کردن این ارتباط با امام حسین(ع)، حد زدیم به چیزهای ساده این نعمت را از دست دادیم. این نعمتی بوده که حسرت انبیا به دنبالش بوده و اشکهای انبیاء در قبال او بوده است. اگر این نگاه را داشته باشیم و آن موقع ارتباط با حضرت را باز بگذاریم و بهرهمندی از حضرت را، این سرمایههای عظیمی که گنجینه الهی است که رسوا کننده ظلم است و رساننده به اوج توحید برای موحدان است، این را از دست ندهیم. در این شب که شبهای زیارتی امام حسین(ع) است این رابطه و راه را، این نگاه را ایجاد کنیم تا بهرهمندی بیشتری داشته باشیم.
شریعتی: در شب لیلة القدر انشاءالله خداوند ظرف وجودی ما را توسعه ببخشد که بتوانیم برکات را درک کنیم و به سمت خودمان بیاوریم. امروز از جزء بیست و دوم قرآن کریم، صفحه422 آیات 31 تا 35 سوره مبارکه احزاب را تلاوت خواهند کرد. با توجه به نکاتی که حاج آقای عابدینی گفتند و عنایت به اینکه آل ابراهیم مدیون حسین بن علی است و این شبها شب زیارتی سیدالشهداء بوده است، تلاوت این آیات و ثوابش را به روح بلند امام حسین(ع) هدیه کنیم و از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم.
«وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيماً «31» يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً «32» وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى وَ أَقِمْنَ الصَّلاةَ وَ آتِينَ الزَّكاةَ وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ إِنَّما يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً «33» وَ اذْكُرْنَ ما يُتْلى فِي بُيُوتِكُنَّ مِنْ آياتِ اللَّهِ وَ الْحِكْمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً «34» إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُسْلِماتِ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِناتِ وَ الْقانِتِينَ وَ الْقانِتاتِ وَ الصَّادِقِينَ وَ الصَّادِقاتِ وَ الصَّابِرِينَ وَ الصَّابِراتِ وَ الْخاشِعِينَ وَ الْخاشِعاتِ وَ الْمُتَصَدِّقِينَ وَ الْمُتَصَدِّقاتِ وَ الصَّائِمِينَ وَ الصَّائِماتِ وَ الْحافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَ الْحافِظاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَ الذَّاكِراتِ أَعَدَّ اللَّهُ لَهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً «35»
ترجمه: و هر كس از شما نيز كه در برابر خدا و رسولش فروتنى كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو بار خواهيم داد و برايش روزى كريمانه و پر ارزشى فراهم كردهايم. اى همسران پيامبر! شما مثل يكى از زنان (عادّى) نيستيد. اگر تقوا پيشهايد پس به نرمى و كرشمه سخن نگوييد تا (مبادا) آن كه در دلش بيمارى است طمعى پيدا كند، و نيكو و شايسته سخن بگوييد. و در خانههاى خود قرار گيريد و همچون دوران جاهليّتِ نخستين، با خودآرايى ظاهر نشويد (و زينتهاى خود را آشكار نكنيد)، و نماز را بر پا داريد و زكات بدهيد، و از خدا و رسولش اطاعت كنيد؛ همانا خداوند اراده كرده است كه پليدى (گناه) را از شما اهل بيت (پيامبر) دور كند و كاملًا شما را پاك سازد. و آنچه كه از آيات خدا و حكمت در خانههايتان تلاوت مىشود ياد كنيد؛ همانا خداوند (نسبت به شما) داراى لطف و (از كارهاى شما) آگاه است. همانا مردان مسلمان و زنان مسلمان، و مردان با ايمان و زنان با ايمان، و مردان مطيع خدا و زنان مطيع خدا، و مردان راستگو و زنان راستگو، و مردان شكيبا و زنان شكيبا، و مردان فروتن و زنان فروتن، و مردان انفاقگر و زنان انفاقگر، و مردان روزه دار و زنان روزه دار، و مردان پاكدامن و زنان پاكدامن، و مردانى كه خدا را بسيار ياد مىكنند و زنانى كه بسيار به ياد خدا هستند، خداوند براى (همهى) آنان آمرزش و پاداشى گرانقدر وبزرگ آماده كرده است.
شریعتی: لب تشنگی از حرمت و حرمان دو مقام است *** یک ظهر محرم نشود این رمضانها
انشاءالله بهترینها نصیب شما شود. دوستان زحمت کشیدند سخنرانی حاج آقای میرباقری، حاج آقای انصاریان، آقای دکتر رفیعی، جناب حاج آقای پناهیان عزیز را در شب احیاء و شبهای قدر در کانال ما قرار دادند و شما میتوانید استفاده کنید و انشاءالله بهرهمند شوید. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، آیه اول و دوم سوره احزاب به همسران پیغمبر خطاب میکند که شما دیگر وقتی همسر پیغمبر قرار گرفتید، وظیفه و تکلیف شما دیگر مثل سابق نیست و این خطاب به نگاهی است که امروز مسئولین ما دارند. یعنی وابستگان به مسئولین در مرتبه دید مردم قرار میگیرند. تعبیر قرآن این است که «يا نِساءَ النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأَحَدٍ مِنَ النِّساءِ» با اینکه شما هم زن هستید مثل زنهای دیگر، اما چون منتسب به پیغمبر هستید، نگاه مردم به شما طور دیگری است. اگر شما حواستان جمع نباشد اجر ی که قرب الی الله در آنجایی که عمل صالح بکنید بالاتر است، چون مردم دارند نگاه میکنند و یاد میگیرند. اگر ضایع کنید جزا و عقابی که میبرید بالاتر از دیگران است چون به واسطه شما دیگران هم دارند به همین ضلالت میافتند. این نگاه چقدر وظیفه مسئولین را نسبت به خانواده سختتر میکند. حواسشان به اینها چقدر باشد. نه رها باشند. مردم نگاهشان به این است که این وزیر نظامی اسلامی است. این وکیل نظام اسلامی است، مدیر نظام اسلامی است. به همان نسبتی که تحت شعاع مدیریت و ریاست قرار میگیرد مردم به خانوادههای اینها نگاه میکنند و الگوسازی است. لذا خدا یک کاری کرده که اینجا یک کانالی باشد برای اینکه این وجود توسعه پیدا کند و هدایت شود. اما اگر کسی نتوانست این را درست استفاده کند، باعث شد عدهای از نظام اسلامی بریده شوند و تمامش به عهده اینها هست.
من یک نکته دقیقی را فقط اشاره کنم و بگذریم. امام خمینی (ره) میفرماید: اینکه ابراهیم ایثار کرد که حاضر شد به راحتی بخاطر اطاعت فرمان الهی فرزند را ذبح کند و اسماعیل ایستاد و با رضای تام حاضر شد سر بریده شود، این دو برای اوج مقام ابراهیم و اسماعیل نیست. فکر نکنید این واقعه تنها این را بیان میکند. مسأله ایثار نیست. ابراهیم خودی نمیبیند که ایثاری کرده باشد. اسماعیل خودی نمیبیند که ایثار کرده باشد. ایثار این است که من هستم، تو هستی و عمل من برای تو و ایثار. این در نظر بزرگان اهل معرفت و اولیای خدا شرک است. در عین حال که در نظر ما کمال بزرگی است، ایثار بزرگی است، برای ما این هم شرک است. چون همین را هم نمیبیند که دارد یک کار بزرگی میکند. اینها مطیع امر رب میشوند و اینها مخلصین هستند. بعد آنجا میفرماید که عید برای ما یک نتیجه دارد که به یک ایثار و کمالی رسیدیم. عید برای مثل ابراهیم و اسماعیل یک نتیجه دیگری دارد.