برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: داستان حضرت ابراهیم و حضرت اسماعیل (ع) و نکاتی در وداع با ماه مبارک رمضان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 03-04- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
شب آخر ماه رمضان به شبی گفته میشود که فردا روزه میگیریم اما فردا شب دیگر شب عید فطر است. لذا ممکن است بعضی تصور کنند که شب آخر شام روز آخر باشد، نه! شب آخر را عمدتاً از جهت سلوکی، شب قبل را با روز بعد یک شبانه روز میشود. لذا تا میگویند: شب آخر یعنی شبی که فردا آخرین روز، روزهداری است که اعمال خاص دارد و انشاءالله دعای وداع هم جزء اعمال شب آخر ماه رمضان است و هم روز آخر ماه رمضان دعای 45 صحیفه سجادیه وارد شده است.
در روایات وارد شده که هر شبی از ماه رمضان از شب اول هزاران هزار نفر از کسانی که جایگاهشان آتش بوده آزاد میشوند. نه هزاران هزار کسانی که خودشان به اعمال صالحشان آزاد شدند، کسانی که اگر میخواست نظام عدالت الهی برپا باشد، اینها جزء نجات یافتگان نمیبودند. اما هر شبی به واسطه این برکات ماه رمضان و روزه، هزاران هزار از این دست نجات پیدا میکنند. شب بعد این مضاعف میشود تا شب آخر که مضاعف همه آنچه در شبهای قبل بوده این نجات محقق میشود. لذا امشب را از دست ندهیم به عنوان آخرین شبی که میخواهیم فردا آخرین روزه را بگیریم و بعد هم شب عید است و لیلة الجوائز میشود. آنچه امام سجاد(ع) به عنوان مراقبه در این شب انجام میدادند، نمونهای را ذکر میکنیم چون خیلی زیباست و حیف است که از آن بگذریم. مرحوم سید بن طاووس در اقبال و میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در المراقبات نقل کردند. نکات این کتاب و اصرار الصلاة ایشان و رساله ایشان که همه اینها خیلی نفیس است، در یک کتابی نکاتش را فارسی جمع کردند به اسم «باده گلگون» چهارصد نکته است که به فارسی است و موضوع بندی هم شده است. چهارصد نکته از فرمایشات ایشان را موضوعی کردند و آوردند. هربار یک نکته را بخوانیم و با آن انس بگیریم.
در اینجا میفرماید: «کان علی بن الحسین» کانَ یعنی سیره حضرت بود. حضرت هرسال این کار را میکرد، وقتی ماه رمضان داخل میشد، آن دوره جریان عبید و کنیز مطرح بوده است. حضرت شروع میکرد در ایام سال هر مقدار پولی که دستش میآمد از اینها میخرید و در خانه حضرت خدمت میکردند. حضرت هم تمام اشتباهات اینها و خطاهای اینها را یادداشت میکرد. چیزی هم به آنها نمیگفتند. مثل مدیری که خطاهای یک عده از زیردستانش را یادداشت میکند اما به آنها چیزی نگفته است. دارد در آخر «اذا کان آخر لیلة من شهر رمضان» آخر ماه رمضان که میشد، مثل امشبی که ممکن است برای ما باشد انشاءالله، همه را دور خودش جمع میکرد، بعد این کتاب را در میآورد. پرونده اعمال اینها را در میآورد و خطاب میکرد: فلانی تو این خطا و کوتاهی را کردی، نباید میکردی. خطاهای اخلاقی نه، کوتاهیهایی که در کار کردند. مثلاً کوتاهیهایی که در نگهداری بچه حضرت کردند. حضرت فرمود: من اینها را یادداشت کردم اما تذکر هم ندادم. آیا اینطور بود یا نه؟«فیقول: بلی یا بن رسول الله» میفرمودند: بله. میرفت وسط اینها میایستاد و به اینها میگفت: «ارفعوا أصواتکم و قولوا» صداهایتان را بلند کنید و همراه من این جمله را بگویید. «یا علی بن الحسین ان ربک قد أحصی علیک کلما عملت» همینطور که تو اعمال اینها را نوشتی، خدای متعال هرچه که عمل کردی، همه را احصاء کرده است. «کما احصیت علینا کلما عملنا» هرچه ما عمل کردیم چطور نوشتی، خدا هم مال تو را نوشته، «ولدیه کتاب ینطق علیک بالحق لا یغادر صغیرة و لا کبیرة مما أتیت الا أحصاها» آنجا کتابی است که همه اینها در آن احصا شده است. همین که آدم مکلف شده همه چیز او نوشته شده باشد. «و تجد کلما عملت لدیه حاضراً» همه یکجا حاضر است.
اگر قرار باشد انسان همه چیزش یکجا حاضر باشد، گناه و ثوابش، وقتی من به نماز میایستم، در آن حالی که به نماز هستم، همان حال همه اعمال گذشته من هم همان جا باشد. این نمازی که کنارش معصیت است، آنجا زمان نیست. آدم جلوی یک بزرگی برود و شروع به جفتک انداختن بکند چقدر زشت است. ما داریم میرویم نماز بخوانیم، در حالی که داریم نماز میخوانیم همه گناهان گذشته ما حاضر است. کسی که چشمش باز است همه را همینجا یک جا میبیند. اینجا خوب و بد کنار هم است. آنوقت ببینید عبادت چه عبادتی میشود. بعد میفرماید: «کما وجدنا کلما عملنا لدیک حاضراً» همانطور که هرچه ما انجام دادیم نزد شما حاضر بود، همه آنها نزد خدا حاضر است. «فاعف واصفح کما ترجو من الملیک العفو» پس بگذر همچنان که دوست داری خدا از تو بگذرد. بعد میفرماید: «یا علی بن الحسین ذل مقامک بین یدی ربک» وقتی که وارد میشوی و ذلت خودت را پیش خدا میبینی و همه چیز علیه تو آماده است، چه توقعی از خدا داری؟ توقع تو این است که بگذرد. تو ذلیل هستی و هیچ نداری. همه چیز هم علیه تو هست، کتاب هم همه چیز را احصا کرده و نوشته است. عرض کردیم گناه امام با گناه ما قابل تصور نیست. گناه آنها گاهی همان توجهاتی است که برای ما عبادت است. همین که ما عبادت میدانیم برای آنها غفلت حساب میشود.
در ادامه دارد که امام میفرمود: با من تکرار کنید و وسط اینها ایستاده بود در حالی که گریه میکرد و نوحه میکرد. نوحه بالاتر از گریه است. جزع و فزع داشت و احساس میکرد با سوز تمام، یعنی آدم وقتی پیش خدا ایستاده و این احساس را دارد، برای ما ترسیم میکند. میخواهد برای ما مشهود کند. میگوید: بگویید خدایا تو امر کردی که ما بگذریم، ما به نفسمان ظلم کردیم. بعد حضرت به آنها رو میکند و میگوید: من از شما گذشتم! آیا شما هم از من گذشتید؟ ممکن است من هم آقای خوبی برای شما نبودم. امام سجادی که همه چیزیش لَیّن و نرم بود، میفرماید: آیا شما هم از برخوردهای بد من و کوتاهیهای من مرا میبخشید؟ من هم آقای خوبی برای شما نبودم. یعنی وقتی آدم خدا را ملیک میبیند، هر مالکیت دیگری در قبال آن مالکیت خدا، نسبت به انجام امورش حتماً لئیم و ظالم است. من با اینکه بر شما ملیک هستم، اما مملوک هستم. «مملوکٌ ملیک کریمٍ جوادٍ عادلٍ محسنٍ متفضلٍ» دوستان دیگر خودشان مراجعه کنند. حضرت هرسال شب آخر ماه رمضان این کار را میکردند. حالا ما این کار را کنیم با دوستان و آشنایان و ذوی الحقوق و کسانی که با آنها ارتباط داریم. یکی یکی برای خودتان اسم ببرید و بگویید: با فلانی اینطور بودم. بد کردم، خدایا از من بگذر. کوتاهی کردم، دنبال راه جبران باشم. در محیط کارم کوتاهی کردم. امشب را شب جبران این اخلاق غلطی که داشتیم بکنیم. اگر این قصد و عزم را کردیم که امشب جبران کنیم، خدای سبحان هم برای ما جبران میکند و ما را مشمول جایزه شب آخر قرار میدهد.
شریعتی: هفته گذشته که از قصه حضرت ابراهیم گفتید و ماجرای ذبح را شنیدیم، ما دلمان به ماجرای کربلا پل میزد. «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيم» (صافات/107) ادامه فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: سوره صافات را میگفتیم، با اینکه این آیات ادامه دارد، ولی باید عبور کنیم چون نکات زیادی در مورد حضرت ابراهیم باقی مانده است. آیه بعدی که در محضر آن هستیم و مرتبط با این آیات بود آیه 124 سوره بقره هست. در این آیات میفرماید: «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» این آیه شریفه در روایت دارد که جزای آن «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» (صافات/102) و اقدام برای ذبح، جزای او این شد که ابراهیم به مقام امامت رسید. در این آیه اول مفردات آیه را اشاره کنیم. «وَ إِذِ ابْتَلى» تعبیر بِلا یعنی کهنه، فرش که کهنه شود تار و پودش آشکار میشود. اصل جریان در بِلا بود. لذا اِبتلاء برای این است که آن ذات شی را آشکار کند. حقیقت و درون شی را آشکار کند. آن چیزی که درون است و آشکار نیست، ابتلاء برای این است که آن را بیرون بیاورد. لذا ابراهیم به خیلی از وقایع و حالاتی مبتلا شد که آن حقیقت درونی ابراهیم آشکار شد. این آشکار شدن گاهی اینطور نیست که ظاهر غیر از آن باشد. اما آن حقیقت تا به حال مخفی بوده و کسی نمیدانست. در ابراهیم آن باطن اشرف و اجلاب و اعلای از این ظاهر بوده است. یعنی ابتلاء که میآمد آن باطن را آشکار میکرد و ابراهیم عزیزتر میشد. لذا هر ابتلاء مثل طلایی است که در آتش میرود که هرچه در آتش میرود خالصتر جلوه میکند و آشکارتر میشود. «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ» َربُّهُ با اینکه فاعل هست اما مؤخر شده است. چرا؟ خدا به ابراهیم شرافت داده است. حتی اسم خودش را بعد از اسم ابراهیم آورده است. با اینکه قاعده این بوده که رب که فاعل است باید مقدم باشد اما تأخیر انداخته است. حکمت تأخیر این است که اینجا به ابراهیم به عنوان شرافت و عزت برای دیگران مطرح میکند که این را ببینید، اینجا یک مقام عزت برای ابراهیم است. اینجا یکی از آن مواطن عزت ابراهیم است. این تکریم ویژه است که نظام عبودیت و ربوبیت سر جایش است، اما من دارم برای او چیزی را قرار میدهم که لازمهاش این است که حتی اسم خودم را اگر مؤخر میکنم، برای این است که توجه شما را جلب کنم که این چه مقامی است که خدا اینجا به خاطر شرافت او اسمش را از ابراهیم مؤخر کرده است تا این جلوه پیدا کند. ببینید چقدر خدا مهربان است.
«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ» از جریان ابراهیم که در غار رشد کرد، بدون پدر و مادر تا آمدن پیش آزر و بعد آتش و نمرود و جریانات مختلف، هجرت و جدا شدن از زن و فرزند و همه اینها کلمات است تا جریان ذبح که آخری بود. «فَأَتَمَّهُنَّ» خدای متعال ابراهیم را با این کلمات به تمامیت رساند. یعنی ابراهیم در این ابتلائات رشد میکرد. وقتی به این موطن رسید، آخرین کلمه ذبح بود. «قالَ إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» من تو را امام مردم قرار دادم. یعنی امام مردم شدن، امام در نگاه اولیه لفظی که نگاه میکنی یعنی کسی که با مردم همراه است، جلوی مردم حرکت میکند و مردم را با خودش میبرد. امام آنجایی است که همراهی درونش است، جلوتر هست اما با مردم است. غیر از جایی است که امر میکند. یک زمان ما جنبه رسالت ابراهیم را میبینیم که ابراهیم رسول است. یعنی پیام الهی را ابلاغ میکند. این با گفتار هم محقق میشود. با اینکه پیغمر معصوم است. یک زمان نبوت است یعنی محل اخبار الهی قرار میگیرد. یعنی خدا به او وحی میکند و خبر میدهد که نبی میشود. یک زمان میگوید: خبر را اعلام کن که رسول میشود. رسول یعنی خبری که به تو دادم ابلاغ کن. یک زمان امام میشود. امام کسی است که با مردم و کسانی که میخواهد حرکت بدهد همراه میشود و اینها را حرکت میدهد. لذا تعبیر این است که رسول جایی است که ابلاغ است ولی امام جایی است که ایصال الی المطلوب است. دست را میگیرد و میبرد. اینجا میفرماید: «للناس» نمیگوید: «علی الناس» اگر میفرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ علی الناس» یعنی با هیمنه، یعنی با عظمت! میگوید: «لِلنَّاسِ» برای مردم! یعنی در این رابطه به نفع مردم است. یعنی اینجا رابطه قُرب است. درونش محبت است. امام همراه است.
اولاً در آخر عمر ابراهیم بود که همه کلمات را مبتلا شده بود و به نتیجه رسیده بود و این آخرین کلمه بود که مبتلا شد و به این نتیجه رسید. جریان ذبح آخرین ابتلای ابراهیم(س) است طبق آنچه که در قرآن آمده است. چون دارد که خدای متعال اسماعیل و اسحاق را بشارت داد، دنبال این آیه میفرماید: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» معلوم میشود ذریه دارد. کی ذریه را پیدا کرده بود؟ در کِبَر سناش که در آیه شریفه داریم «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِيلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعاءِ» (ابراهیم/39) در اوج پیری من خدا به من اسماعیل و اسحاق را داد. اینجا میفرماید: «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي» ذریه هستند و برای آنها هم این مقام را قرار داد که عالی ترین مقام ابتلای ابراهیم است. یعنی وقتی عالیترین مقام را پیدا میکند، همین مقام را برای ذریهاش میخواهد. آن هم ذریه نه به عنوان اینکه فقط اینها فرزند من هستند. برای اینکه امر هدایت ادامه پیدا کند. چقدر این نگاه زیباست که اوج دعوت مردم در این مرتبه باشد.
تعبیری که مرحوم علامه در المیزان ذیل این آیه شریفه دارد، میفرماید: کار امام غیر از حاکم است. غیر از رسول است. غیر از نبی است. بله امام همه قبلیها را دارد. اما اعظم از آنهاست. گاهی به این معناست که امامت را به معنای ریاست بگیریم. بعضی برادران اهل تسنن عمدتاً امامت را به معنای ریاست میگیرند. یعنی ریاست دنیا! گاهی میگویند: امامت به معنی ریاست در امور دین و دنیاست. اما امامت در نگاه اینجا که آمده که ابراهیم اینها را داشت. ابراهیم هم رسول بود، هم مردم نگاهشان به ابراهیم بود. هم به ما فرموده که ابراهیم را برای شما اسوه قرار دادم. تابع او شوید. اما اینجا مسأله بالاتر است. امامت عبارت است از تحقق بخشیدن برنامههای دینی است. یعنی تمام برنامههای دینی را در جامعه متحقق کنید نه ابلاغ کنید. لذا لازمهاش تشکیل حکومت هست. لازمهاش تصرف در باطن هست، اقامه کردن تمام منویات الهی و اراده الهی که دین است، امام قیام میکند تا اقامه شود، آن هم نه فقط از نظام ظاهر، چون رسول گاهی در نظام ظاهر هم این اقامه را دارد. اما امام کسی است که تصرف باطنی هم دارد. یعنی ما هر عملی که انجام میدهیم، این عمل، عمل صالح ایصال الی المطلوب امام است، یعنی وقتی با یک عمل حشر داریم، حقیقتاً در این عمل امام با ما همراه است و ما را میبرد. این کار رسول نیست. رسول امر کرده است. مثلاً اگر امشب ما جمع میشویم تا اینکه ادعیهای داشته باشیم، همین روزه داری ما حشر با امام است. روزهداری یک عمل صالح است. شب قدر مربوط به امام است. اگر در شبهای قدر تضرع میکردیم، برای تقدیر ما بود که بر امام نازل میشود. و الا شب قدر نزول بر امام است.
هر رابطهای که برقرار میکنیم حقیقتاً رابطه با امام است. ایصال الی المطلوب یعنی لحظه حضور و ارتباط ما. اگر میگویند: وقتی عمل صالح انجام میدهید به امام عرضه میشود، یعنی همین! این نظام امام است. اینکه در زمان ظهور، امام زمان(عج) ظهور میکنند، حقیقت رابطه امامت آنجا محقق و آشکار میشود. آنچه قبلاً بوده و امامت خفی داشت، در زمان ظهور امامت آشکار میشود. یعنی هرکسی در لحظه لحظه حرکتش به سمت خدا میبیند با امام است. هرکاری که انجام میدهد میبیند که امام دستش را گرفته و دارد عبورش میدهد. از قبل به القای امام است و در حیناش با همراهی امام است، بعدش رساندن ما است. لذا در قیامت به ما میگویند: در مواقف برزخ و قیامت و آنچه مربوط به برزخ است، هرجا میبیند در روایات وارد شده که امام آنجا حاضر است. عبور دهنده از هر موقفی به موقف دیگر امام است. اگر سؤال قبر است امام حاضر است. اگر لحظهای احتضار و جان کندن است، امام حاضر است. اگر لحظهی پاسخ به سؤال نکیر و منکر است، امام حاضر است. اگر شفاعت است، امام حاضر است. در صراط امام حاضر است. در ورود به بهشت امام حاضر است. این یعنی چه؟ یعنی آنچه در آخرت آشکار میشود و ما میبینیم، در دنیا بوده ولی ما نمیدیدیم. لذا در زمان ظهور محقق میشود. در زمان ظهور هرکسی در هر جایی، هر عملی که انجام میدهد، میبیند این حشر با امام است. امام دستش را گرفته و دارد میبرد.
چنانچه در نماز جماعت امام ایستاده است، با هر عمل او به ما امر میکنند مطابق او انجام بدهید، رکوع رفت، رکوع بروید. این هماهنگی ظاهری در اینجا در تمام مراتب اعمال، در نظام امامت محقق میشود. منتهی اینجا ما از این رؤیت محجوب هستیم. اما روایات ما نشان داده این هست و کسانی که باور میکنند اینجا مییابند و میبینند. اگر کسی اینجا ندید و از اینجا که میرود در مواقف قیامت و منازل برزخ، میبیند که این همینطور بوده است. اگر ابراهیم خلیل امام میشود، «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» یعنی ابراهیم از این به بعد تو وظیفهای بر عهدهات قرار داده شده که تا قبل از این نبود. این لحظه به لحظه کسانی که تابع تو هستند، تو همراه هستی با اینها که دست اینها را بگیری و ببری. اولاًً این به چه چیزی ایجاد شد؟ به آن ذبح! یعنی کسی که میتواند از همه تشخصات و خصوصیات خودش بگذرد، دیگر چیزی به عنوان خود برای او مطرح نباشد، میتواند همه را حرکت بدهد. چون او حدی در مقابل حد دیگران ندارد. شخصی در مقابل شخص دیگران ندارد که بگوید: اصطکاک پیدا میشود. لذا «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً» نه فقط برای مؤمنین، برای همه امام میشود. سر تا سر زیارت جامعه دارد این را بیان میکند.
روز آخر ماه مبارک رمضان است و از این آیه استفاده کنیم و این نگاه را به عنوان جایزه این ماه در خودمان ایجاد کنیم و امام شناس شویم. وقتی انسان عمل صالح انجام میدهد، اگر احساس کرد دارد با امام زمان همکاری میکند، چقدر مراقبهاش شدیدتر میشود. چقدر شوقش به عمل بیشتر میشود. «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71) امام یعنی کسی که وقتی صدایش میزنند، بگوید: من متکفل همه امور این هستم چون این را من بردم و این شأن من شده است. در روز قیامت مردم را با افراد صدا نمیکنند. نمیگویند: زید بن عمر، با امامشان صدا میکنند. چرا؟ چون اینها تابع آن امام حرکت میکردند و به او شناخته میشوند و عملشان هم او پاسخگو است. میخواهیم همه وجودمان را به امام بسپاریم. چه وقت من تابع محض میشوم؟ یک کشش در این رابطه است که من دیگر روز قیامت در وقت برزخ و عبور از صراط، اگر میخواهم من پاسخگو نباشم که قصور دارم در پاسخگویی، میخواهم امام من پاسخگوی من باشد که او بلاغت دارد در پاسخگویی و او فصیح است و بلیغ است، زبان او در پاسخگویی باز است، احسن وجوه را در پاسخگویی دارد، اگر میخواهیم اینطور شود باید ما تابع آن امام شویم. آن امام دست ما را بگیرد و مانع برای بردن ایجاد نکنیم! ما مانع ایجاد میکنیم برای بردن و مقاومت میکنیم که ما را به مطلوب برساند. وظیفه امام ایصال الی المطلوب است نسبت به ناس، «جاعلک للناس اماما» مگر آنکه ناس به زور دستشان را از دست امام دربیاورند. مقاومت کنند و سختی و سفتی در حرکت به خرج بدهند. بگذاریم ما را ببرد. اگر انسان باورش به امام اینگونه شد و امام را اینطور در کار خودش دید که ابراهیم با آن ابتلای سنگین به این مرحله میرسد که امام همه اهداف الهی را ظاهراً و باطناً تحقق میدهد. مرحوم علامه ذیل این آیه خیلی سخن دارد. «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا» (انبیاء/73) امام کسی است امر را معنا میکند، امر چیست؟ «إِذا أَرَدْناهُ أَنْ نَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (نحل/40) امر الهی آن است. لذا کسی که امام میشود هم هدایت تکوینی دارد و هم هدایت تشریعی دارد. لذا ابراهیم به این مقام رسیده است. حالا معلوم میشود آن ابتلاء چقدر سنگین بوده است که این مقام در قبال آن جزای او قرار گرفته است. آنوقت این تشکیکی است و اینطور نیست که همه به اوجش برسند، امامت مراتب دارد.
اگر ما بخواهیم در وجود خودمان همین مقداری که توان داریم بخواهیم نسبت به نظام ظاهری امام باشیم، چقدر باید از علقههای شخصیمان گذشته باشیم. چقدر باید از امتحاناتی که مربوط به تعلقات شخصی ماست عبور کرده باشیم تا رئیس و مدیر شویم. مسئول شویم، وکیل و وزیر شویم. نمیشود علقهها باشد، در نظام اسلامی یکی با همه علقههایش مدیر باشد. اگر این شد، این پاسخگو پیش خدا نیست. مردم را در حیطه خودش حرکت نداده است. اگر مدیر اینگونه است و همه تعلقاتش سر جایش است، میخواهد مردم را حرکت بدهد، این مردم را به ناکجا آباد میبرد. اگر من خودم را در مسند وضع و خطابه قرار میدهم، تعلقات من سر جایش باشد، من نمیتوانم مردم را در همین نظام ظاهری هم حرکت بدهم . چون امامت هم نظام ظاهری را شامل میشود و هم نظام باطنی را. این نظام ظاهری برای ما قرار داده شده و مراتبش برای ما قرار داده شده است. لذا داریم تشبه پیدا میکنیم و ما میخواهیم خودمان را مسئول نظام اسلامی ببینیم. میخواهیم در نظام اسلامی مهرهای باشیم در هدایت و بردن مردم. اگر علقههای من سر جایش محفوظ باشد، از علقههای درونی و نفسانی من تا علقههای بیرونی من، تا منافع شخصی من اگر باشد، امکان ندارد و خدای متعال انسان را عقاب میکند. یا مسئولیت را قبول نکنیم یا اگر قبول میکنیم خودت را محزب کن که بتوانی این عبور را ایجاد کنی. من به عنوان یک خطیب مسئولیت دارم. شما به عنوان یک مؤمنی که پیش مردم شناخته شدی به همین مقدار مسئولیت داری. تمام این ردهها به نسبت کاری که میخواهد بکند باید از تعلقات شخصیاش خودش را دور کرده باشد. این چه تکلیف سنگینی را جلوی انسان قرار میدهد و میخواهد انسان را بزرگ کند. وقتی انسان از این تعلقاتش گذشت، بزرگ شده است. به سمت حضرت ابراهیم حرکت میکند.
در زیارت جامعه که منشور امامت است امام را اینطور معرفی میکند، «و من قَصَدَهُ تَوَجّه بکم» با توجه به شما میتواند. «من اراد الله بدأ بکم» کسی که میخواهد خدا را اراده کند، «بدأ بکم» با شما آغاز میکند. «بکم فتح الله و بکم یختم الله» خدا با شما آغاز میکند و با شما پایان میبرد. منتهی این کد امام کیست را داشته باشیم و بعد در زیارت جامعه برویم. بعد میبینیم ارتباط ما با امام و رابطه امام با ما در نظام تکوین و تشریع، در زیارت چگونه باز شده است. آنوقت حشر دائمی انسان با امام باعث میشود که دیگر برای انسان غیبت مطرح نباشد، اگر برای انسان باور شد و به این رسید. انسان در غیبت است که این حشر را نمیبیند. خدا آیت الله بهجت را رحمت کند، فرمودند: برای بعضی غیبت امام زمان مطرح نیست. یعنی نه در نظام تکوین راه دارد، چون امام حی و حاضر است. در نظام تشریع هم غیبت مثل خورشید است و تشبیه به خورشید هم تشبیه خوبی است که خورشید بر همه میتابد. اگر کسی چشمش را بست و ندید این بسته و ندیده است. نظام تکوین الهی نسبت به امام مثل خورشید تابان است بر عالم. مثل باران نازل بر عالم است. بر رَطبو یابِس میبارد و میتابد. اما اگر او یابس است و پشت کرده، او میتابد. «انی جاعلکَ للناس اماما»
شریعتی: ما نسبت به مقام امامت و این سرمایه بزرگی که از محبت اهل بیت داریم خیلی غافل هستیم. خوش به حال آنهایی که قدر این نعمت را میدانند. اینجا هست که میگوییم: «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابی طالب» امروز از جزء بیست و نهم قرآن کریم، صفحه562 سوره مبارکه مُلک را تلاوت خواهند کرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، تَبارَكَ الَّذِي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ «1» الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ «2» الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً ما تَرى فِي خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُورٍ «3» ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَيْنِ يَنْقَلِبْ إِلَيْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِيرٌ «4» وَ لَقَدْ زَيَّنَّا السَّماءَ الدُّنْيا بِمَصابِيحَ وَ جَعَلْناها رُجُوماً لِلشَّياطِينِ وَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابَ السَّعِيرِ «5» وَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا بِرَبِّهِمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «6» إِذا أُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ «7» تَكادُ تَمَيَّزُ مِنَ الْغَيْظِ كُلَّما أُلْقِيَ فِيها فَوْجٌ سَأَلَهُمْ خَزَنَتُها أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ «8» قالُوا بَلى قَدْ جاءَنا نَذِيرٌ فَكَذَّبْنا وَ قُلْنا ما نَزَّلَ اللَّهُ مِنْ شَيْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا فِي ضَلالٍ كَبِيرٍ «9» وَ قالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ «10» فَاعْتَرَفُوا بِذَنْبِهِمْ فَسُحْقاً لِأَصْحابِ السَّعِيرِ «11» إِنَّ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ بِالْغَيْبِ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ كَبِيرٌ «12»
ترجمه: به نام خداوند بخشنده مهربان، مايه خير و بركت و بلند مرتبه است آن (خدايى) كه فرمانروايى به دست اوست و او بر هر چيزى تواناست. او كه مرگ و حيات را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك از شما كار بهترى انجام مىدهيد و اوست عزّتمند و آمرزنده. همان كسىكه هفت آسمان را طبقه طبقه آفريد. در آفرينش خداوند رحمان هيچ خللى نمىبينى. بار ديگر ديده باز كن، آيا هيچ شكافى مىبينى؟ باز، پى در پى چشم خود را برگردان (و تماشا كن، خواهى ديد كه) چشم در حالى كه خسته و ناتوان است به سوى تو بازمىگردد (بدون آن كه نقص وخللى مشاهده كند). و همانا ما آسمان دنيا را با چراغ هايى زينت داديم و آن را وسيله راندن شياطين قرار داديم و براى آنها عذاب فروزان آماده كرديم. و براى كسانى كه به پروردگارشان كفر ورزند عذاب جهنّم است كه بد بازگشتگاهى است. هنگامى كه به دوزخ پرتاب شوند، خروش نابهنجار آن را مىشنوند در حالى كه جوشش و فوران دارد. نزديك است از شدت خشم، پاره پاره شود، هرگاه گروهى در آن افكنده شوند، نگهبانان دوزخ از آنان پرسند: آيا هشدار دهندهاى به سراغ شما نيامد؟ گويند: چرا، همانا هشداردهنده به سراغ ما آمد، ولى ما تكذيب كرديم و گفتيم: خداوند چيزى نازل نكرده است و شما جز در گمراهى بزرگى نيستيد. و گويند: اگر ما (حق را) مىشنيديم يا تعقل مىكرديم، در زمره اهل آتش نبوديم. پس به گناه خود اعتراف نمايند، پس لعنت بر اهل آتش باد. همانا كسانىكه از پروردگارشان در نهان مىترسند، برايشان آمرزش و پاداشى بزرگ است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید و بعد جمع بندی مباحث شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: بسم الله الرحمن الرحیم، آیه دوم میفرماید: «الَّذِي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْغَفُورُ» موت را مثل حیات، خلق به آن اطلاق کرده است. «خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ» نشان میدهد که موت امر عدنی نیست. خلق شده و هست و خدا خالق آن است و هردوی اینها «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» چطور میشود که موت مخلوق باشد. در روایات فرمودند: حقیقت موت این نیست که انسان میمیرد یا مردن یعنی معدوم شدم. بلکه حقیقت موت یعنی انتقال از یک نشئه به نشئه دیگر. اگر موت انتقال شد، یک امر وجودی است. لذا اگر ما موت را اینطور ببینیم، لحظه به لحظه انتقال میشود موت بعد از موت، اگر به ما میگویند: «موتوا قبل أن تموتوا» (بحارالانوار، ج 66، ص 317) بمیرید قبل از اینکه میرانده شوید، یعنی اختیاراً از این عالم به عالم دیگر انتقال پیدا کنید. قبل از اینکه بدن شما، شما را ترک کند و مجبور شوید بروید. لذا هر محاسبهای که انسان را مراقبه و محاسبه برای عمل کند، یک انتقال است و یک موت و یک حیات است. پس «لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» خوب خودش را نشان میدهد. پس اگر ما موتهای اختیاری پیدا کنیم، یعنی از اعمال بد یکی یکی ببریم. از غفلتها جدا شویم و به سمت خوبی و کمال بیاییم، لحظه به لحظه داریم میمیریم، از قبل و زنده به بعد میشویم. «إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم» (انفال/24) شما را دعوت میکنند که احیایتان کنند. حیات بعد از موت است. پس این هردو امتحان میشود. هم در موت کامل انسان از اینجا به عالم دیگری منتقل میشود. آن هم عدنی نیست و به نسبت بدن، عدن است.
در انتهای این آیه شریفه که در محضر آن بودیم، سوره بقره آیه 124، «وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قالَ لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» چرا میفرماید: «من ذُریِّتَی» از فرزندان من، و چرا خدا جواب میدهد «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» عهد و پیمان من در امامت به ظالم نمیرسد. ابراهیم برای چه این را میخواست؟ چهار دسته ذریه ممکن بود برای ابراهیم تصور شود. یکی اینکه کسی باشد که در سراسر عمرش ظالم باشد. یعنی اهل بت پرستی و شرک باشد. یکی اینکه اهل صلاح باشد در تمام عمر. دیگر اینکه در برهه اول عمرش بت پرست بوده باشد و الآن توبه کرده باشد. دیگر اینکه در برهه اول عمرش خوب بوده و الآن ظالم شده است. این چهار دسته را که به سرعت گفتیم، آن دستهای که کلا ظالم است، قطعاً ابراهیم خلیل برای او تقاضای امامت نمیکند. خود ابراهیم چه وقت امام شد؟ دستهای که قبلاً خوب بودند و الآن بد شدند، قطعاً اینها هم بد هستند. دو دسته میمانند. یکی آنهایی که فقط خوب هستند، یکی آنهایی که ابتدا بد بودند و الآن خوب هستند. ابراهیم برای دو دسته ممکن است تصور شود. چون اینها هردو خوب هستند. یکی سابقهاش خوب بوده و یکی سابقهاش خوب نبوده است. خدا دستهای را استثناء کرد. چون ابراهیم برای آن دو دسته اصلاً تقاضا نکرد. فقط احتمال دارد این دستهای که الآن صالح هستند، ولی گذشتهشان خوب نبوده است، خدا فرموده: «لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِين» کدام دسته را نفی میکند؟ آنهایی که قبلاً بد بودند و حالا خوب شدند. لذا امامت فقط به کسانی داده میشود که از ابتدا معصوم باشند. لذا یک منصب اعطایی از جانب خداست و نصب هم در کار است. چه کسی میتواند بفهمد چه کسی از اول معصوم بوده است؟ خدای متعال! ما نمیتوانیم بفهمیم. لذا منصب امامت و تشخیص اینکه چه کسی میتواند امام باشد فقط به نصب الهی است. لذا این آیه عظمت کار را بیان میکند.
انشاءالله خدای متعال ما را در محضر امام به گونهای قرار بدهد که ایصال الی المطلوبی که امام دست ما را گرفته و به سمت کمال میبرد ببینیم و مقاومت نکنیم و دستمان را نکشیم و همراه شویم و لذت ببریم از این همراهی، و در آن روزی که «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ» (اسراء/71) مردم را به امامشان صدا میزنند، ما را با امامان و یاران امام حسین و یاران امام زمان و اصحاب امیرالمؤمنین و اصحاب پیغمبر اکرم صدا بزنند و ما را به اینها بخوانند و ما با کمال شوق و افتخار در آن درگاه حرکت کنیم به سمت آنها که در دنیا این حرکت شوقی را داشتیم. آنجا هم انشاءالله این تجسم و تَمثُّل محقق شود و ببینیم و لذت اینکه امام ما امروز کیست که برای ما معلوم شود، انشاءالله نجا برای ما مشهود شود.