برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: اهمیت کعبه و حج بیت الله الحرام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 07-05- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ عَلَى آلِ مُحَمَّدٍ كَمَا صَلَّيْتَ عَلَى إِبْرَاهِيمَ وَ آلِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّكَ حَمِيْدٌ مَجِيدٌ» همچنان در بحث سیر و سلوک ابراهیم خلیل هستیم و همراه با حضرت مشتاقانه نگاه میکنیم که حضرت چه مراتبی را طی کردند و ما هم سوز نداری داراییهای حضرت را به دوش میکشیم تا سوز نداریها و طلبها کم کم به واقعیت تبدیل شود. اگر هم توفیق پیدا نمیکنیم به مراتب کمالی برسیم، اما با شنیدن آن مراتب کمالی مشتاق او میشویم. همین اشتیاق غیر از کسی است که همین اشتیاق هم در دلش نیست. لذا دوستان حواسمان باشیم که وقتی اینها را میشنویم نگوییم: اینها مربوط به از ما بهتران است و روزی ما نیست. بلکه اینها همه روزی ماست که در قرآن مطرح شده است و اقل آن اشتیاق به این مقامات است. خود اشتیاق به این مقامات هم آغاز راه است. تا این اشتیاق ایجاد نشود حرکتی صورت نخواهد گرفت. لذا ین سوز و گداز ابتدایی با اینکه اینها چه کسانی بودند و چه مقاماتی داشتند و خدا با اینها چه معاملههایی کرده و چه قربی عند الله دارند. اینها همه میتواند برای ما ایجاد سوز و گداز کند که ما هم طلب کنیم. لذا قرآن اینها فرموده تا این سوز و گداز در ما ایجاد شود. برای ما گفته و برای غیر از ما نگفته است. پیغمبر اکرم و اهلبیت اینها را برای ما گفتند که بگویند: اینها شدنی است و دعوت شدید و مهمان الهی هستید. بیایید و حرکت کنید.
در بحثی که جلسه گذشته خدمت دوستان عرض کردیم که حقیقت کعبه و روح کعبه مقام ولایت است و دعوت به کعبه و حج بیعت دوباره با مقام ولایت است و در هر دورهای ولی آن دوره کسی است که با او بیعت میشود. گفتیم: در نظام ظاهر حتی اگر حاکمان ظالم هستند این ظلم حاکمان مانع از آن بیعت و ولایت نمیتواند باشد چون بیعت و ولایت در دایره ارواح است نه در دایره ابدان. آنها حداکثر بر دایره ابدان مسلط هستند. وقتی سحرهی فرعون ریسمانها را انداختند و بعد موسی کلیم عصا را انداختند که اژدها شد و عصا سحر آنها را بلعید، آنجا دارد «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدِينَ» (اعراف/120) همه سحره به سجده افتادند. پس از اینکه به سجده افتادند، فرعون اینها را تهدید کرد که من دست و پای شما را به جهت خلاف قطع میکنم. دست راست و پای چپ! که عذاب شدیدتر باشد. آنها گفتند: تو نمیتوانی به ما ضرری بزنی. نظام روح ما در دست تو نیست. بدن ما در اختیار تو هست که میتوانی دست و پای ما را قطع کنی. اما حقیقت ما دست تو نیست. «إِنَّا إِلى رَبِّنا مُنْقَلِبُونَ» (اعراف/125) ما به سوی خدا میرویم. در حرکت به سوی خدا، بدن هم همراه میرود. اما اگر دشمنی، ظالمی جلوی ابدان را گرفت، دیگر هیچگاه نمیتواند قدرت جلوگیری از ارواح را داشته باشد. حضرت که ظهور میکنند ابدان و ارواح هماهنگ حرکت میکنند. اما اگر ظالمی جلوی ابدان را گرفت، این دلشکستگی و تضرع بیشتری میآورد که ارواح سرعت حرکتشان با شتاب بیشتری هست.
بعضی دوستان فکر میکنند ما به مناسبت ایام حج این بحث را قرار دادیم. تناسب ایجاد شده است و نمیگوییم: اتفاق است. چون در عالم هستی اتفاق نداریم. همه چیز مطابق نظام علیت و جعل الهی است. اتفاق نداریم و زبان ما نباید بر اتفاق و شانس بگردد. اما این سرگذشت ابراهیم که ما پی میگرفتیم با این ایام تلاقی کرده است، لذا بعضی میگویند: شما دارید تبلیغ حج رفتن را میکنید. البته عبای از اینکه تبلیغ حج رفتن را بکنیم نیست. اما شرایط و مسائل هم سر جایش محفوظ است که اگر جایی هتکی باشد، جایی حرجی باشد، آن با تشخیص مسئولین اصلی که دلسوز نظام هستند، مانعی ندارد. اما این حالتی است که اگر ایام حج هم نبود ما این مباحث را مطرح میکردیم. لذا بعضی گمانشان نباشد که از این باب است که کار سفارشی انجام میدهیم. نه، کار ما براساس ترتیبی بوده که به این موضوع رسیده است.
بعد از جریان کعبه و حقیقت کعبه که گذشت، مسائل دیگری باقی مانده است. اولاً اینکه کعبه در منظر الهی ام القری است. ام القری یعنی جایی که تمام قسمتهای دیگر عالم تغذیهشان از آنجاست. لذا خدا متکفل شده که من رسول بر ام القرای هر شهر و کشوری میفرستم که به لحاظ آن ام القری تبلیغ صورت بگیرد و رسالت محقق شود. اما نسبت به ام القری نسبی، مثلاً تهران نسبت به پایتخت جمهوری اسلامی ایران ام القری است به من، مثلاً مشهدی به نحوری ام القری است. قم به نحوی ام القری است. هرکدام به نسبتی ام القری هستند. اما کعبه ام القرای مطلق است. یعنی این ام القراهای نسبی که هرکدام جلوهای از آن ام القری هستند، آنوقت ام القرای مطلق یعنی مادر شهرها! کعبه به لحاظ همه عالم و جهان ام القری میشود. اگر این را واقعی دیدیم نه اعتباری، چون اگر مثلاً تهران ام القری است این اعتبار است. چون اگر پایتخت از تهران به اصفهان رفت، اصفهان ام القری میشود چون اعتبار است. اما کعبه نه نسبی است نه اعتباری است. حقیقی است. دحوالارض هم که آنجا نسبت داده میشود به همین نسبت است. قیام امام زمان هم که محقق میشود به همین نسبت است که از کنار دیوار کعبه هست. بیت المأمور م به همین نسبت است. یعنی واقعیتی تحت این مسأله است که نشأت گرفته و نازله آن است. مثل جایی که ما اعتبار کرده باشیم نیست که این اعتبار قابل تبدیل هم باشد. امروز اینجا را ام القری قرار دادیم، فردا جای دیگر را قرار بدهیم. اینطور نیست. این یک بحث حقیقی است. وقتی ام القری حقیقی شد یک سرمایه عظیم است. لذا هرچقدر ما بتوانیم از ظرفیت کعبه و مکه استفاده کنیم حتی اگر ظالمین حاکم باشند این منعی ندارد. راه بسته نیست چون آنها در جهاتی میتوانند جلویش را بگیرند نه در همه جهات و الا این ظرفیت حقیقی امکان بسطش هست.
هرچقدر بنشینیم روی این فکر کنیم که اگر یک چیزی ام القری شد یعنی میتواند دین را، همانطور که گفتیم: قیام للناس هم هست. ستون فقرات عالم اسلامی و توحید است. قوام مردم به این است که توحید حقیقت مردم را تشکیل میدهد پس توسعه توحید را، توسعه آن قوام انسانی را هرچقدر فکر کنیم، حج یک شأن از شئون کعبه است. یعنی حج تمام شأن کعبه نیست. هرچقدر برنامه ریزی کنیم که از ظرفیت قبله بودن کعبه و ام القری بودن مکه به لحاظ وجود کعبه در چه کارهایی میشود استفاده کرد، در نظام قوام دین؟ برنامهریزیهای ما خیلی ساده و عام و گذرا است.
شریعتی: یعنی کعبه یک ظرفیتی دارد که این به اوجش نرسیده است. حالا به واسطه شرایط منطقهای و زمانی و حضور حاکمان غاصب که آنجا هستند. ولی این ظرفیت وجود دارد و ما باید از آن استفاده کنیم.
حاج آقای عابدینی: ما مؤمنین هم از آن ظرفیتی که با وجود آن موانع میشود ظرفیتهایی را بالفعل کرد. خود قبله بودن که آنها به واسطه ظالم بودنشان نمیتوانند کاری بکنند. یعنی قبله بودن در سرتاسر همه عالم اسلامی هست و اینکه ما بتوانیم از این نگاه ظرفیت سازی کنیم. ما عادت کردیم و فقط یک بهره عادی میبریم. چقدر ما باید هزینه کنیم تا در یک زمان خاص و در یک وقت خاص مردم به یک سمتی توجه کنند. این را خدای متعال بدون اینکه ما هزینه کنیم انجام داده است. از این چه استفادههایی میشود کرد؟ از این ظرفیتی که مردم جمع میشوند، پخش میشوند، غافل هستیم. حجاب و عادت باعث شده خیلی از ظرفیتهایی که خدا اینقدر روی آن مانور داده است، به دست برترین فرد توحیدی در عالم بنا شده و بعد رسولش را از کنار او مبعوث کرده است. بعد وعده داده خاتم اوصیایی که عالم را پر از عدل و داد خواهد کرد. اینها اعتبار نیست و نشان میدهد ظرفیت کعبه در گسترش توحید نقش اساسی دارد. که پیغمبر از آنجا مبعوث میشود. ابراهیم خلیل آنجا مأمور به بنای او شده است. امام زمان(عج) از کنار آن مبعوث میشود و ظرفیت عالم را از آنجا توسعه میدهد. همانطور که دحوالارض از زیر کعبه زمین گسترده شده است. همه اینها یک واقعیت و حقیقت است. اگر با این نگاه به عالم نگاه کنیم و باور کنیم این راه است، برنامهریزیهای ما متفاوت میشود. غیر از یک رفتن و برگشتن و غیر از به سوی کعبه نماز خواندن میشود. روی این فکر میکنیم. متفکران ما و برنامهریزهای فرهنگی ما فکر میکنند و میگویند: با وجود اینکه ظالمان بر او حاکم باشند از این ظرفیت چطور میشود بهره برداری کرد. در کشورهای دیگر که ظالم حاکم نیست. ما اینجا از این ظرفیت قبله بودن کعبه و اینکه همه به این سو نماز میخوانند و اجتماع میکنند و متفرق میشوند، چقدر میتوانیم بهره بگیریم. هرچقدر روی این فکر شود قابل ظرفیت سازی و بهره برداری است.
کافی است بگوییم: یک حزبی در یک کشوری بخواهد برای مردم با این جمعیت گسترده خرج کند و هزینه کند که در اوقاتی مردم اینگونه به این سمت بایستند. غیر از حقیقت واقعیاش که به این سمت ایستادن از لحاظ واقعی چه آثاری میتواند داشته باشد، در نظام تکوینی این تنظیم وجود انسان چطور میتواند صورت بگیرد و اصلاً قرار گرفتن کعبه در آن نقطه با نظام تنظیم وجودی حتی مادی انسان چه نسبتهایی میتواند داشته باشد؟ اینها خیلی مهم است و ما کم استفاده میکنیم. لذا ما روی این مسائل فکر کنیم و متفکرین ما این را به عنوان موضوع برای خودشان قرار بدهند که خدا به این راحتی در ما قرار داده است.
وقتی ابراهیم خلیل آنجا را بنا میکند «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً» (بقره/126) خدا اینجا را بلد قرار داده است. «آمِناً» بلد امن قرار بده. «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» ثمرات را به سمت آنجا و برای کسانی که آنجا قرار گرفتند، سوق بده. با اینکه مکه «لم یزرَع» هست و امکان هیچ کشت و زرعی نیست، میگوید: «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» وقتی ابراهیم دید از همسرش که عقیم بود و پیر بود و نازا بود، فرزندی به دنیا آمد. وقتی هاجر و اسماعیل را در آن بیابان «لم یزرع» قرار داد. این بیابان «لم یزرع» مثل اینکه امکان تولد از کسی که عقیم و نازا است میشود فرزندی به دنیا بیاید، از یک بیابان «لم یزرع» خدا میتواند «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» قرار بدهد. این تناسبها چقدر زیباست که فقط به یک موضوع نیست. یعنی اعتقاد ساز است. اگر با این نگاه آدم بنگرد دنبال تطبیق است که این را اینجا خدا به نسبت ابراهیم خلیل فرمود، آنجاهای دیگری که به نسبت ماست چطور قابل تطبیق است؟ ابراهیم یاد گرفت لذا آنجا که رسید وقتی ابراهیم وداع میکند هاجر و اسماعیل هردو به گریه افتادند. که تو ما را اینجا تنها میگذاری و میروی. با اینکه اعتمادشان به خدا هست اما بالاخره این عواطف هست. ابراهیم هم گریه کرد. حالا از آنجا به این طرف آمده و این دعا را میکند. «رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ» یک جایی که میخواهد مرکز ام القری باشد، باید امن باشد. این دعاهای ابراهیم برای بچههایش نیست. چون آنها را برد آنجا که «لیقیموا الصلاة» باشند. ابراهیم با چه افقی نگاه میکند. گفت: خدایا ثمرات را به اینجا هم بیاور که رفت و آمدها راحتتر شود. در ادامه میفرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ» (ابراهیم/37) این مقدمات همه برای این بود که دلها به اینجا کشیده شود. «وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا» (بقره/129) اینها همه ردیف است برای جایی که میخواهد ام القری و مرکز تأثیر گذاری باشد. هم شرایط ظاهری و هم شرایط باطنی! حالا اگر دشمن توانست قدری از نظام ظاهری را منع کند، دیگر نمیتواند جلوی تمام نظام باطنی را بگیرد. با این نگاه اگر به کعبه نگاه کردیم، مسئولین و همه کسانی که فکر دارند مینشینند ببینند که از این نظام عظیم چه استفادههایی میشود کرد. چطور میشود برنامهریزی کرد. حتی یک خانواده از اینکه رو به قبله نماز میخوانند در خانه چه استفادهای میتوانند بکنند. هرکسی در حد و اندازهی خودش میتواند از این استفاده کند. این حالت وحدانی که انسان به یک سمت عبادت میکند. خلق و خویش را به یک سمت سوق میدهد. نشستنش را به یک سمت سوق میدهد، خوابیدنش را به یک سمت سوق میدهد. اگر این نگاه توحیدی باشد اصلاً معنویت در تمام سطح زندگی پاشیده میشود. این ظرفیتی است که خدا برای ما در کعبه قرار داده است.
اگر نقش کعبه در خانوادهها، در شهرسازیها، در مسجدسازیها، نقش کعبه درست دیده شود و این به عنوان یک ام القری دیده شود، ما معتقد هستیم غیر از نظام تشریعی که همین اوامر و نواهی و آثار تکوینی است، در نظام تکوینی هم اثر دارد. چون کعبه نازلهی بیت المأمور است، نازلهی عرش الهی است و نازلهی آن چهار ذکر الهی است. اگر با این نگاه دیدیم ببینید چقدر میتواند در زندگی عادی و روزمره ما تأثیر بگذارد. لذا دارد که مسجد محوری در شهرها باید باشد. خیابانها و کوچهها باید به مسجد منتهی شود. در نظام ظاهری شهرسازی ما هم تغییر میکند. مسجد باید بلندترین قسمت شهر باشد که نشان دهنده علو و شرافت مسجد باشد. طوری نباشد که چیزهای دیگر بر او اشراف داشته باشند. همه اینها خدا را در نظام ظاهری برتر قرار دادن است. این «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْن» (آلعمران/139) که در حقیقت میخواهیم علو را در نظام دینیمان نشان بدهیم با این نگاه شهرسازی ما باید مطابق این صورت بگیرد. مسجد محوری ما باید مطابق این صورت بگیرد. قبله در خانهها به عنوان اساس از ابتدا دیده شود. نه اینکه بسازیم بعد ببینیم قبله را چطور درست کنیم. تقسیم زمینها و شهرسازیها با نگاه به قبله میتواند معنای جدیدی پیدا کند و به سمت توحید باشد. یعنی خدا کاری کرده که معقول ترین معقولها را برای ما محسوس کرده است.وقتی معقولترین معقولها را در نظام توحیدی محسوس کرده است، از این محسوس حرکت به سمت معقول صورت میگیرد. نماز که بالاترین ذکر است با یک آداب ظاهری است و خم و راست شدن خاص دارد. خود حج حرکتهای ظاهری خاص دارد. محسوس است یعنی خدا آمده توحید را محسوس کرده است. وقتی خدا توحید را برای ما محسوس کرده است، چرا ما استفاده نمیکنیم و پشت کردیم. چرا ما نمیتوانیم از این ظرفیت استفاده بهینه کنیم. روی این هرچقدر فکر کنیم قابل توسعه است. به خصوص با این نگاه که ظرفیت کعبه و این قبله واحد حقیقت ولایت میشود. چقدر این ظرفیت عظیمتر میشود.
چرا خدا اینقدر برای این بیت طهارت ویژه قائل است؟ چرا افراد خاص، قداست ویژه و این همه دستورات و عظمت قائل شده است؟ اینقدر آن را ستوده است؟ کسی که میخواسته این را در آخرین مرتبه عمرش بنا کند، به ابتلائات سنگین که همه منیتها از وجودش خارج شود تا بتواند قبله گاه توحید را بنا کند که همه مَنیتها بتوانند به سمت او رو کنند. ذرهای منیت در ابراهیم بود منیت او با منیتهای بقیه تعارض پیدا میکرد. باید در این وجود هیچ منیتی نباشد تا بتواند ظرفیتی را ایجاد کند که فعل ابراهیم از کعبه ساخته است. تا بتواند همه منیتها را به سمت توحید ببرد. قرآن نزد ما خیلی مظلوم است و ما محروم هستیم. محرومیتهای ما اختیاری است. نسبت به ابراهیم خلیل میفرماید: «فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِيمَ حَنِيفا» (آلعمران/95) یعنی آن مقام معنوی، یکجا میفرماید: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» (بقره/125) درست است مقام ابراهیم در کعبه یک جای ویژه است و جای پای ابراهیم است که پشت آن باید نماز بخوانیم. آنجا اثر پای ابراهیم است. قدمگاه ابراهیم است ولی باید پشت آن نماز خواند. یعنی همان جا که اثر وجود انسان کامل است جلو نباید زد. نباید کنارش ایستاد. پشت آن باید نماز خواند. همه این تبعیت است. چون تعبیر این است «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» در بعضی از روایات داریم مقام ابراهیم منحصر به آن جای پا نیست. آن هم یکی از مظاهرش است. مقام ابراهیم یعنی تمام کمالات ابراهیم. مصلی یعنی عبادت و رابطه. میگوید: اگر وارد شدی به آنجا یا به ابراهیم خلیل وارد شدی، «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» همه آن کمالاتی که ابراهیم داشت، برای شما قابل تحقق است. اینکه میفرماید: «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» یعنی به آنها متحقق شوید. ابراهیم اواه حلیم بود. وقتی عظمت خدا را میدید، در نهادش آه داشت از این عظمت وجودی و این خاکساری بنده، آه داشت. نسبت به تمام سختیها در مقابل اراده الهیه کاملاً حلیم بود. در آتش انداختنش تسلیم بود. حلیم بود. صفت حلیم از آنجایی که به آتش افتاد، آغاز شد ولی تا تمام وجود ابراهیم برای ذبح فرزند هم حلیم بود. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» شما صفات ابراهیم را ببینید. دنبال تحقق اینها در وجودتان باشید. دارد با شما رابطه ایجاد میکند که حقیقت ابراهیم مقامات ابراهیم است. کمالات و فضایل ابراهیم است. این دارد شما را به آن وصل میکند. که این ابراهیم به کجا رسید که بای پشت سر جای پایش نماز خواند. بعد میفرماید: تسلیم بود. قلب سلیم داشت. حلیم بود. آنوقت میگوید: اینها را طلب کنید. «وَ اتَّخِذُوا مِنْ مَقامِ إِبْراهِيمَ مُصَلًّى» طلب اینها را داشته باشید. دنبال اینها باشید. با این نگاه اصول تمدنی که اسلام به پا میکند، اصول تمدنی جهانی، ما در هر گوشه جهان مسلمان داریم. در هر گوشه جهان همه به سمت کعبه نماز میخوانند. یعنی هرکس در هر گوشهای وقتی به سمت کعبه ایستاده، هر مسلمان دیگری ببیند میفهمد این مسلمان است. علامت است. رابطه است. هرکس ببیند میفهمد این مسلمان است به این سمت ایستاده است. یک تشکیلات عظیم با این همه گستردگی و پهناوری در اقصی نقاط جهان، در دوردست ترین نقاط حتی میگوید: اگر در فضا هستی، به ازای کعبه شما عمودی را در نظر بگیرید که به سمت عمود نماز بخوانید. نزدیک ترین فاصله را به آن عمود در نظر بگیرید. یعنی پرچم مسلمانی همیشه همراه است. اصلاً آدم مبهوت میشود که خدا در نظام ظاهری با همین قرار دادن قبله چه کرده است و ما از این مسأله به راحتی عبور کردیم.
اگر روی این برنامه ریزی کنیم برای یک آرمان تمدنی میتواند یک پایه اساسی باشد. چون پایههای تمدنی مظاهر ظاهری میخواهد. علائم ظاهری میخواهد. آداب و خلق و خو و چیزهای ظاهر میخواهد. اگر از این و امثال این که در دین داریم، اگر اینها را کنار هم قرار بدهیم میتوانیم به سمت آن تمدن سازی نهایی و بشری را پایه گذاری کنیم. هر گوشهای از عالم امکان پذیر شد، با نگاه تمدنی جهانی پایهگذاری میشود. چون مرتبط با همه است. یک زمان انسان در یک گوشه کاری را میکند. یک زمان هم در یک گوشه با علائم جهانی کاری را میکند. با استانداردهای جهانی کاری را میکند. میداند بقیه هم در آن علائم با او شریک هستند. این یک اتحاد عظیم و یک افقی است که در تمدن سازی ایجاد میکند. آدم وقتی بداند یک چنین عقبهی عظیمی دارد چقدر قوت قلب پیدا میکند و چه کارهایی که از او برنمیآید. به خصوص اگر بعد از این، این نگاه را به نظام امام متصل کردیم که تمام حج رفتن به سراغ امام است.
خدای متعال در عین اینکه این نظام ظاهری را برای کعبه با این قبله قرار داده است، نظام باطنی را هم توحید قرار داده است. یعنی همانجا ابراهیم خلیل میفرماید: «وَ اجْنُبْنِي وَ بَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنامَ» (ابراهیم/35) من و فرزندان را از اینکه عبادت اصنام را بکنیم حفظ کن یعنی توحید. بعد از آن طرف میفرماید: «وَ ابْعَثْ فِيهِمْ رَسُولا» (بقره/129) یعنی نبوت! یعنی در کنار آثار ظاهری و نگاه ظاهری و تمدن سازی ظاهری جسم تمدن، روح تمدن را هم در آنجا اشباع کرده است که با این نگاه هم جسم تمدن است، هم روح تمدن است. یک حقیقت روحی دارد که در کنار این جسم با این تناسب دارد. ما نمیتوانیم کثرت داشته باشیم و بعد بخواهد آن توحید محقق شود. امکان پذیر نیست. باید در نظام جسمی تمام حرکات ما به سمت وحدت سوق پیدا کرده باشد تا آن روح توحید هم قابل دمیده شدن در این جسم باشد. و الا اگر جسم به سمت کثرت رفته باشد هر طرفی میل داشته باشد و روی کرده باشد، این جسم با آن تناسب ندارد. اینها نظام مادی را به معنا متصل میکند. نظام مادی ما از نظام معنا متفرق است و این رابطه پیدا نکرده است. بعد تقریباً دین به حالت فردیت کشیده میشود.
شریعتی: قیصر امین پور که خدا رحمتش کند، فرمود: «پراکندگی حاصل کثرت است، بیایید تمرین وحدت کنیم»
حاج آقای عابدینی: بهترین تمرین وحدت فهمیدن همین روح قبله است. که انسان میبیند همه در این مسیر با هم هستند. این انسان را به اتحاد میرساند. آنجا همه با هم همراه میشوند. اما وظیفه ما تحقق این زمینه است. ما نباید بنشینیم نگاه کنیم. به ما اینها را یاد دادند که در تحقق این حرکت کنید. این را پیاده کنید. دنبال پیاده کردن باشید. این انشاء است، اینها اخبار است با بیان انشاء، یعنی اینها انشاء است و این کار را بکنید. اگر از ما سؤال کردند که ما این را قرار دادیم، شما چه استفادهای از این کردید؟ چقدر برای تحقق این دغدغه داشتید؟
وارد بحث دیگری از مباحث ابراهیم خلیل شویم، در آیه 27 سوره حج میفرماید: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا وَ عَلى كُلِّ ضامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» در جلسه گذشته به یک جهت استشهاد کردیم که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ» به حج ندا بده. ابراهیم خلیل دارد خانه را میسازد، طبق بعضی نقلها دارد از پیش هاجر و اسماعیل برمیگردد. خدای متعال به ابراهیم میگوید: ندا بده، «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ» به چه کسی؟ در بیابان دور دستی که هیچکس نزدیک نیست، صدای ابراهیم به چه کسی میرسد؟ میگوید: «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ» همه مردم! بعد روایات بیان میکند، نه مردمی که در زمان ابراهیم بودند. یک ندای فرا زمانی و فرا مکانی، هم جهانی است از نظر مکان، یعنی آن زمان همه را شامل میشد. هم فرا زمانی است از جهت زمان که به هیچ زمانی منحصر نیست. ابراهیم میگوید: اگر این ندا را بکنم چه کسی میشنود؟ خدا میفرماید: تو ندا کن شنواندنش با من. ندای ابراهیم فقط با زبان ظاهر نبود. زبان ظاهر هم بود، اما فقط زبان ظاهر نبود. لذا وقتی ابراهیم خواست ندا کند دست بر گوش گذاشت تا بگوید: با این گوش شنیده نمیشود. میگوید: سنخ این ندا از سنخ «أَلَسْتُ بِرَبّكُم» است. از جنس عالم زر و فطرت است که بعضی یکبار اجابت کردند. یک لبیک گفتند. بعضیها پنج لبیک گفتند. بعضی ده لبیک گفتند. این نظام ملکوتی زمان ندارد. ابراهیم با زبان ملکوتی نگاه کرد و همه انسانها با گوش ملکوتی شنیدند همچنان که آن ندای «أَلَسْتُ بِرَبّكُمقَالُواْ بَلَى» (اعراف/172) را که ندای ربوبیت بود و همه اجابت کردند و گفتند: «قالوا بلی» که همان عالم زر است. همین مقدار که این ندای ابراهیمی اجابت شد، لذا میبینید کسانی دیر اجابت کردند و دیر لبیک گفتند، گاهی میبینید که مستطیع شده اما تنبلی میکند، نمیرود. آن کسی که چند بار اجابت کرده است، موفق میشود به چند بار.
حتی نقل میکنند شخصی بود یک مقدار تنبلی میکرد. در جای دیگری بود چون حاکم آن در دوران خلفای عباسی بوده است، او را نزد خلیفه که در مکه بوده برای تنبیه میبرند. بعد وقتی او را میبیند، میگوید: آن کسی که باید میگرفتید این نبود. او را به زور آنجا بردند، اما او آنجا محرم میشود. بعد خودش متوجه میشود که با زبان خودش نبایمد و اجابت کرده بودند. کسانی امکان رفتن ندارند اما شوق رفتن در آنها هست. حسرت رفتن در وجودشان داشتند. این توجه به «أذن» بسیار عجیب است. «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا» تعبیر به «رِجالًا وَ عَلى كُلِ ضامِر» یعنی مرکبی که لاغر شده است. یعنی این مسیر سخت است. این سفر سختی است. مردم به دنبال تن پروری و رفاه در این سفر نباشند. کسانی که آنجا خادم هستند تسهیل و آماده کنند. اما اصل سفر یک سفر سختی است. گاهی سفر برای کسی پنج سال طول میکشید. گاهی کسی در طول سفر مریض میشد و یک سال سفرش طول میکشید. گاهی مال کسی سرقت میشد و باید مدتها زحمت میکشید تا مالی بدست آورد و بتواند سفر را ادامه بدهد. شخصی پنج سال در سفر بود به طوری که خمیده شده بود. وقتی به او میگویند: تو با این حال چطور به این سفر آمدی؟ میگوید: مگر عاشق میتواند سراغ معشوق نرود؟ مگر میشود به دیار معشوق نرفت؟ اگر ما این نگاه را دیدیم که «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجالًا» این بیعت با ولایت است. پس شوق رفتن و شوق رسیدن در اینجا دارد. اگر انسان بداند کمالش و تمام کمالش در گرو این رفتن یا شوق رفتن است، اگر به ما میگفتند: مثلاً به شما یک میلیارد پول میدهیم آنجا بروید. خیلی انگیزه ایجاد میشد. اما الآن به ما میگویند: تمام هستی و حقیقت تو در گرو این ارتباط و بیعت است. یا باید حرکت کنی و مستطیع بروی و اگر نمیتوانی شوق رفتن داشته باش. نسبت به مسأله آرام نباشی. شوق رفتن باید در وجود انسان باشد. این همه دعا هست که خدایا به من توفیق حج را عطا کن. یعنی اگر کسی شوق رفتن داشت، تحقق و اجابت است. لذا دارد «مِنْ تَمَامِ الْحَجِ لِقَاءُ الامَامِ» (من لايحضرهالفقيه، ج 2، ص 578) همه حج لقاء امام است.
بحث دیگری که دارد «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» (آلعمران/97) کسی که داخل شود در آنجا، «کانً آمناً» این امن یک مقام امن ظاهری است که آنجا گفتند: همه حیوانات در امن هستند. حتی اگر پشهای روی شما بنشیند حق نداری پشه را از خودت دور کنی. در حالت احرام همه در امان هستند. «وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» با آن نگاهی که حقیقت کعبه، حقیقت امام و ولی است،«وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً» تعبیر این روایات هست کسی که به کعبه داخل شد، «کان آمناً» یعنی کسی که خدمت ولی آمد، خودش را تحت اختیار و تابع او قرار داد، او دیگر در امن مطلق است. لذا این امنیت هم باز به ارتباط با امام برگشت میکند.
شریعتی: امروز روز بزرگداشت بقاع متبرکه هم هست. قرار شد دوستانی که امسال زائر بیت الله الحرام هستند، به شکرانه این تشرف انشاءالله دلی را به پنجره فولاد امام رضا گره بزنند و هرکس که دلش میخواهد در این طرح بزرگ شرکت کند به برکت این ایام با ما در ارتباط باشد، به ما پیامک بزنید.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای متعال حقیقت و معرفت اسلام را روزی همه ما بکند. توفیق عمل به آن را روزی همه ما بگرداند.
شریعتی: امروز روز تکریم امامزادههاست. امروز صفحه 30 قرآن کریم در برنامه سمت خدا تلاوت میشود.
«وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ وَ أَخْرِجُوهُمْ مِنْ حَيْثُ أَخْرَجُوكُمْ وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْلِ وَ لا تُقاتِلُوهُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ حَتَّى يُقاتِلُوكُمْ فِيهِ فَإِنْ قاتَلُوكُمْ فَاقْتُلُوهُمْ كَذلِكَ جَزاءُ الْكافِرِين «191»فَإِنِ انْتَهَوْا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيم «192»وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلَّا عَلَى الظَّالِمِين «193»الشَّهْرُ الْحَرامُ بِالشَّهْرِ الْحَرامِ وَ الْحُرُماتُ قِصاصٌ فَمَنِ اعْتَدى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدى عَلَيْكُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِين «194»وَ أَنْفِقُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين «195»وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَ لا تَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كانَ مِنْكُمْ مَرِيضاً أَوْ بِهِ أَذىً مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيامُ ثَلاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كامِلَةٌ ذلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرامِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب«196»
ترجمه: و آنها را (بتپرستانى كه از هيچ جنايتى ابا ندارند،) هركجا يافتيد بكشيد و از (مكّه) همان جايى كه شما را بيرون كردند، آنها را بيرون كنيد و فتنه (شرك و شكنجه) از قتل بدتر است. و نزد مسجدالحرام با آنها جنگ نكنيد، مگر آنكه آنها در آنجا با شما بجنگند، پس اگر با شما جنگ كردند، آنها را (در آنجا) به قتل برسانيد. چنين است جزاى كافران. و اگر دست كشيدند، همانا خداوند آمرزنده و مهربان است. و با آنها بجنگيد تا فتنه (بتپرستى وسلب آزادى از مردم،) باقى نماند و دين، تنها از آنِ خدا شود. پس اگر (از روش نادرست خود) دست برداشتند، (مزاحم آنها نشويد. زيرا) تعدّى جز بر ستمكاران روا نيست. ماه حرام در برابر ماه حرام و (اگر دشمنان احترام آنرا شكستند و با شما جنگ كردند، شما نيز حقّ داريد مقابله به مثل كنيد. زيرا) حرمتها را (نيز) قصاص است وهركس به شما تجاوز كرد، به مانند آن تجاوز، بر او تعدى كنيد و از خدا بپرهيزيد (كه زيادهروى نكنيد) و بدانيد كه خداوند با پرهيزگاران است. و در راه خدا انفاق كنيد (و با ترك انفاق،) خود را به دست خود به هلاكت نياندازيد. و نيكى كنيد كه خداوند نيكوكاران را دوست مىدارد. و حج وعمره را براى خدا به اتمام رسانيد و اگر محصور شديد (و موانعى مانند ترس از دشمن يا بيمارى اجازه نداد كه پس از احرام بستن، حج را كامل كنيد) آنچه از قربانى فراهم است (ذبح كنيد واز احرام خارج شويد.) وسرهاى خود را نتراشيد تا قربانى به قربانگاه برسد و اگر كسى بيمار بود و يا ناراحتى در سر داشت (و ناچار بود سر خود را زودتر بتراشد،) بايد كفّارهاى از قبيل روزه يا صدقه يا قربانى بجا آورد وچون (از بيمارى ويا دشمن) درامان شديد، پس هر كس بدنبال عمره تمتّع، حج را آغاز كرده آنچه را از قربانى كه ميسّر است (ذبحكند.) و هركس كه قربانى نيافت، سه روز در ايام حج روزه بدارد و هفت روز به هنگامى كه بازگشتيد، اين ده روزِ كامل است. (البتّه) اين (حج تمتّع) براى كسى است كه خاندانش ساكن (مكّه و) مسجد الحرام نباشند. و از خدا پروا كنيد و بدانيد كه او سخت كيفر است.