برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت لوط(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 04- 06- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
همانطور که در قصهی حضرت لوط(ع) وارد شده که لوط(ع) هم یکی از منتظران بود و در آیه شریفه هم اشاره میشود که به دوران حضرت و کمک و امداد از حضرت، انشاءالله ما هم جزء منتظرین واقعی باشیم. بحثی که در جلسه گذشته در رابطه با شرایط کلی حضرت لوط نبی(ع) عرض کردیم که با ابراهیم خلیل هجرت کردند و چون ابراهیم نمیتوانست در شهر وارد شود در کنار جاده اصلی قرار گرفت و لوط نبی بنا به نقلی به درخواست مردم بعضی از شهرهای آنجا که ظلم و ستم و فساد بر آنها زیاد شده بود، به شهر سدوم رفتند. موقعیت شهر سدوم الآن از جهت مکانی حدود اُردن میشود. شهرهای آباد که هرروز حضرت ابراهیم در نزدیک آنجا بودند. در قرآن مؤتفکات هم آمده است. در بعضی از آیات قرآن آمده و اشاره به همین پنج شهری است که بعداً در عذاب زیر و رو شدند. مؤتفکات همین شهرهایی است که زیر و رو شدند. حضرت لوط(ع) بر این پنج شهر نبی مرسل از جانب خدای سبحان بودند. از رسولان بود. لذا خودش هم وحی میگرفت اما مبین و مروج شریعت ابراهیم خلیل بود. در عین اینکه خودش نبی و رسول بود و با خدا ارتباط داشت.
بیش از 82 آیه در قرآن کریم در مورد جریان حضرت لوط(ع) است و حدود 27 بار نام حضرت در قرآن ذکر شده است. در چهارده سوره قرآن کریم ذکر مبارک هست و در یازده سوره از خودش و قومش صحبت شده است و حدود پنج، شش سوره در آیات مفصل قرآن جریان حضرت لوط را بارها و بارها تکرار کرده است. معلوم میشود جریان حضرت لوط به عنوان جریان آخر الزمانی است و امت نبی گرامی اسلام جزء انبیایی است که اعتماد به آن زیاد است و وقایعی که برای حضرت پیش آمده نشان میدهد که قابل تکرار هست و اجتناب از او و مقابله با او باید در دستور کار ما به عنوان تابع نبی گرامی اسلام باشد. در قرآن کریم که هر آیه با توجه به این همه مسائل عظیمی که برای امت ختمی تا الی یوم القیامه این انسانها را به کمال نهایی برساند، 82 آیه در مورد این نبی گرامی آمده است. نشان میدهد نقش این نبی در امت ختمی و وقایعی که برایش پیش آمده نقش مهمی است. این هم یک جغرافیای قرآنی مسأله است که نقش لوط نبی در قرآن چگونه است.
جریان حضرت لوط نبی همچنان که ابراهیم خلیل قهرمان مبارزه با شرک بود و قهرمان توحید در مبارزه با شرک بود، لوط نبی آن بلندای وجودشاش در قرآن به عنوان قهرمان مبارزه با فساد اخلاقی است. یعنی با اینکه حضرت ابراهیم و حضرت لوط در یک زمان واقع شدند، اما دو نقش را بر عهده گرفتند. یکی قهرمان توحید و مبارزه با شرک است، که سر تا سر زندگی ابراهیم خلیل مبارزه با شرک درونش دیده میشود و تجلی توحید دیده میشود و لوط نبی قهرمان مبارزه با فساد اخلاقی است که در این چند شهر است. چند شهری بودند که از جهت ثروت، ثروتمند بودند. از جهت آبادی بسیار آباد بودند. این ثروت زیاد که خیلی از اوقات باعث میشود اخلاقهای ناهنجاری در درون او شکل بگیرد. یعنی به گونهای میشود که انسان از لذتهای رایج اشباع نمیشود. ما الآن در کشورهای غربی میبینیم وقتی سطح رفاه به ظاهر، البته فقر در کشورهای غربی کم نیست. اما سطح رفاه که قدری عادی میشود دنبال لذتهای غیر عادی میگردند. یادم نمیرود یک جوانی خیلی سال پیش زمانی که ماشینهای پاترول آمده بود، پاترولهای دو در که جوان پسند بود، جوانی که وضع زندگی خوبی داشت و ثروتمند بودند، گفت: تفریح من این است که این ماشینم را سپر کشی کردم و در اتوبان که میروم روی ترمز میزنم! بعد ماشین پشتی که به من میزند مقصر است! ماشین من هم چیزی نمیشود. این لذت حیوانی نیست. حیوان هم این کار را نمیکند. چون همه حاجاتش برآورده شده بود، چیزی برایش لذیذ نبود. باید یک چیز غیر عادی برایش لذت بخش باشد. لذا گاهی ما بلد نیستیم و فکر میکنیم اگر همه نیازهای بچههایمان را اجابت کنیم کار خوبی است. نه داریم لذت را از آنها میگیریم. دیگر حاجتی ندارند و چیزی برایشان جذاب نیست. همه اجابتها برایشان حق میدانند و برای پدر و مادر وظیفه میدانند.
ثروت قوم سدوم و عمرانشان طوری شده بود، با اینکه اینها اقوام سخت کوشی بودند و کارهای جمعی خیلی قوی میکردند و برای کار به باغها میرفتند، کم کم این ثروت زیاد زیر دلشان زد. از این طرف چون این شهرها آباد بود سر راه مردم هم بود برای کسانی که رفت و آمد داشتند، چه در راه رفتن به مصر و چه در راه رفتن به شام، سر راه رفت و آمدهای اصلی بود، مردم زیادی میآمدند و از برکات این شهرها استفاده میکردند. الآن همه کشورها دنبال این هستند رفت و آمدها زیاد شود. چون در رفت و آمدها غیر از اینکه یک چیزی مصرف میشود، سود هم رسانده میشود. اینها هم که میآیند همراه خودشان کالاهایی را میآورند و یک چیزهای جدیدی است که ممکن است آنجا نباشد. اما از بس که اینها ثروت و دارایی و مکنت داشتند، احساس نیاز به این رفت و آمدها نمیکردند. لذا سختشان بود که مردم میآمدند و میرفتند. میگفتند که در این رفت و آمدها آرامش ما به هم خورده است. گفتند: چه کار کنیم؟ گفتند: کسانی که اینجا میآیند را مورد آزار قرار میدهیم که دیگر نیایند. همه جا بپیچد که اگر کسی بخواهد در این شهرها بیاید و برود، مورد آزار قرار میگیرد. لذا کسانی که وارد حدود مرزهای اینها میشدند، رسمشان این شده بود که از جاهای مختلف به اینها سنگ پرتاب کنند. سر اینها را بشکنند. پول از اینها بگیرند. اینها همه به عنوان یک سرگرمی بود که اینها نیایند. کم کم رفت و آمدها کم شد و آزار و اذیتهایی که میکردند رفتار بدی را در وجود اینها شکل داد. جلسه گذشته گفتم که بخل منشأ اصلی بود. در روایت امام باقر(ع) میفرماید: ما دائماً از بخل به خدا پناه میبریم. بخل، اینها را به اینجا کشاند.
لذا وقتی مردم و مسافران نیامدند، عادات زشت اینها در وجودشان ملکه شد. ابتدا برای طرد کردن دیگران شروع کردند. اما وقتی دیگران نیامدند بین خودشان رواج پیدا کرد. ابتداعاً با مهمانهایشان شروع شد، طوری که مهمان آشنای خودشان هم دیگر جرأت نمیکرد در این شهر وارد شود. چون این خصوصیت برایشان ملکه شده بود. از تفریح کردن شروع شد ولی دیگر عادت کردند. وقتی جزء خصوصیات اخلاقی آنها شد دیگر مردم نیامدند. وقتی هم مهمانهای خودشان میآمدند تحمل نمیکردند، لذا پای مهمانها هم بریده شد. حتی اگر غریبهای میآمد که نمیدانست چه خبر است. حضرت لوط که در بین اینها بود، دیگر فهمیده بود سنت اینها چیست، مخفیانه اینها را در خانه خودشان میبردند و پذیرایی میکردند. به طوری که حضرت لوط را مورد سرزنش قرار دادند که تو حق نداری از آنها پذیرایی کنی. این روند در چند سال طول کشید. گاهی ذره ذره این اخلاق بد در وجود انسان عادت میشود.
فحشهای بدی میدادند. لباسهایشان نیمه عریان شده بود. لباسهایشان را باز میگذاشتند. مردان خودشان را به زنان تشبیه میکردند. انواع گناهان صورت میگرفت. از هیچ قبیحی فروگذار نمیکردند. اینها مراتب کار است که ما فکر نکنیم گاهی مبتلا به یک کار زشت هستیم، این فردی است یا مخفیانه است. کم کم که ملکه شد و نسبت به آن حساسیت کم شد، عمومیت پیدا میکند. یکی از نکات دیگر این است که به تعبیر قرآن قومی به اینگونه «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» (عنکبوت/28) این کاری که شما پیش گرفتید، نسبت ارتباطی که با دیگران پیدا میکردید و آنها را اذیت و آزار میکردید، مردان دیگری که وارد سرزمین شما میشدند را مورد آزار قرار میدادید، در هیچ کسی این کار تا به حال سابقه نداشته است. این نشان میدهد این فعل در قوم لوط برای اولین بار ابداع میشده است و سابقه نداشته است. از تعبیر قرآن بسیاری از مفسرین استفاده میکنند که اصلاً شروعش با اینها بوده است. میدانید اگر کسی سنت گذاری یک گناهی را بکند، الی یوم القیامه هرکسی به این گناه مبتلا شود و این را انجام بدهد و این را تکرار کند، پای این اولی هم نوشته میشود. حواسمان باشد در کار غلط سنت گذاری نداشته باشیم. حریم نشکنیم. اگر بدعت اینقدر ممنوع شده در نگاه دینی ما اینقدر نسبت به آن شدت قائل شدند، بدعت گذاری یعنی حرفی که تا به حال نبوده است. حرف نویی را غلط بیاوری که تا به حال سابقه نداشته است. چیزی را در دین کم یا زیاد کنی. هرکسی بعد از این عمل بدعت گزاری کند، ممکن است یک زمانی مقاومت کند، اما کم کم به جایی میرسد که مقاومتها شکسته میشود و دیگر کسی هم باور نمیکند. در جریان قوم هود عرض کردیم که اینها هیاکل را میپرستیدند. هیاکل ابتداعاً مجسمههای افراد نیک بود. میخواستند یادشان را گرامی بدارند. نسل که گذشت فکر میکردند خود اینها را عبادت میکنند. لذا گاهی گناهان نسلی نهادینه میشود. در یک نسل قط به صورت فردی است اما نسل که میگذرد این گناه نهادینه میشود. مسبب این کسانی هستند که ابتدا پایه گذاری کردند. منتهی این یک نگاه بود. بحثی که قرآن نسبت به قوم لوط مطرح میکند این است که گناه در وجود اینها فرهنگ و ارزش شد. یعنی وقتی در ادامه ارتباطی که با لوط(ع) دارند، میخواهند لوط را تخطئه کنند، به لوط خطاب میکنند آنها را از شهر بیرون کنید چون اینها «أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» (اعراف/82) مردمی هستند که دنبال طهارت هستند. یعنی دنبال طهارت بودن جرم بود. اینها مجرم شده بودند. یک موقع هست «أُناسٌ يَتَطَهَّرُونَ» آدم حسرت طهارت را دارد ولی میگوید: مبتلا هستم، ندارم! این امید نجات هست.
عمده شبهههای فکری و لرزشهای فکری از لغزشهای عملی نشأت میگیرد. یعنی ما لغزشهای عملیمان را دست کم نگیریم. از همینجا شروع میشود تا به انکار و تکذیب کشیده میشود. لذا در یک جامعه هرچقدر بدی فرهنگ شود، یعنی بد بودن ارزش تلقی شود، در جامعه اصلاحش سختتر میشود. چرا؟ چون بد بودن در اینجا هزینه ندارد. خوب بودن هزینه بردار است. کسی باید خیلی جهاد کند تا با ظاهر خوب بماند. پایه خوبی را بخواهد حفظ کند کلی باید زحمت بکشد. اما اگر در جامعهای خوبی اساس و ارزش باشد. پایهی خوبی خیلی ساده است. بالاتر بودنش جهاد میخواهد اما کسانی که پایه هستند و در همین حد میمانند، همه اینها عمل برای کسانی است که این را پایه و ارزش کردند و ارزش خوب بودن را حفظ کردند. من گاهی به دوستان عرض میکنم: حضور پررنگ متدینین در اجتماع باعث میشود بد بودن هزینه بردار شود. یعنی اگر کسی میخواهد بد باشد احساس کند باید هزینه پرداخت کند. باید خرج کند و سرمایه جانی بگذارد. این بد بودن هزینه بردار باعث میشود کسی هم که خواست بد باشد، راحت نباشد. هرکسی به بدی چنگ نزند. لذا بد بودن سختشان میشود. همین که با زور هم بد نیست، فشار جامعه طوری است که این بد نیست، همین فشار برای این سبب نجات همین مقدار است. درست است که باید فرهنگ سازی شود، فرهنگ خوبی باید طوری جا بیافتد که همه با اختیار و میل خوب باشند. اما اگر یک جامعهای یک عده اهل عناد هستند، حاضر نیستند به خوبی تمکین کنند اما مجبور هستند به خوبی تمکین کنند. یعنی خوبی ارزش است. اگر بخواهند بد باشند باید خیلی هزینه پرداخت کنند. لذا بی خیال میشوند و همین مقدار که بی خیال میشوند برای اینها نجات در همین رتبه است. بعد روز قیامت دارد که این هم عمل آن خوبها حساب میشود که این ساقط نشده است. اما بالعکس اگر جامعه را به سمت ولنگاری بردیم حالا چه مسئولین ترویج کردند و اقدامی درست نکردند، چه مردم بی تفاوت بودند. اگر جامعه به سمت ولنگاری رفت، تمام کسانی که در این جامعه هستند، هرکسی به ولنگاری مبتلا شد و بدی راحت شد، تمام مؤمنین در آن زمان مؤاخذ هستند نسبت به اینکه چرا حضورشان پررنگ نبوده است. اگر حضور شما پررنگ میشد، بدی برای اینها هزینه بر بود. چون الآن هزینه بر نیست به راحتی انجام میدهند. خود اینها مؤاخذ هستند و بقیه هم مورد عتاب خدا هستند که چرا حضور شما در اجتماع پررنگ نبود. تعبیری که حضرت لوط میکند، میگوید: آیا در بین شما یک فرد رشید هم نیست؟ یعنی نشان میدهد حضرت حتی به این قائل است که اگر بین اینها یک فرد رشید و عاقل و حساس و دغدغه مندی بود، رذالت اینها تا این حد نمیشد. حتی اگر یک نفر بود. تأثیر یک فرد حتی تا این مقدار است که اگر یک نفر رجل رشیدی بود، اینها تا این مقدار بی حیا نمیشدند.
شریعتی: حضرت لوط چه وقت به این قوم وارد شد؟ یعنی بعد از اینکه این قوم سقوط کرد وارد شد یا اینکه قبلش هم مراوده و تعامل داشت؟
حاج آقای عابدینی: جلسه گذشته اشاره کردم که بعضی نقلها این است که عدهای هنوز به آن رذالت کامل نرسیده بودند. هنوز خوبی را خوب میدیدند، لذا نامه نوشتند و فردی را خدمت ابراهیم خلیل فرستادند که یا خودتان تشریف بیاورید یا یک کسی را اینجا بفرستید که به داد ما برسد. چون دیدند اوضاع روز به روز بدتر میشود. لذا در این حین حضرت لوط وارد شد. ازدواج کرد و همسری هم که انتخاب کرد صالح بود. از همان قوم هم زن گرفت. از آن خانم هم صاحب دخترانی شد. اما این خانم هم بعداً مثل شد برای کسانی که بد هستند. همسر نوح و همسر لوط! اینها در بدی محو شدند و به جایی رسیدند که حضور پررنگ افراد خوب به صحنه نیامدند. لوط نبی از آن عشیره و قوم نبود. تنها نبی بود که آنجا مهاجر بود و از عشیرهاش کسی در آنجا نبود. لذا خدای متعال بعد از این در قوم دیگری نبی که نا آشنا باشد نفرستاده است. این لطف حضرت حق است که بشناسند و این ادبیات رابطه راحتتر باشد. اینها نسبت به لوط نبی، با اینکه لوط وقتی وارد شد از این قدرت ابراهیم که پیچیده بود که ابراهیم خلیل کسی بود که نمرود او را به آتش انداخت و خدا آتش را برای او سرد کرد. همه میترسیدند که ابراهیم این قدرت را دارد. لذا لوط که رفت خودش را اینطور معرفی کرد. مرا کسی نزد شما فرستاده است که خدا آتش را برای او سرد کرد. همه این را شنیده بودند و این قضیه پیچیده بود. خودش یک باب هدایت بود. لذا جرأت نکردند لوط نبی را اذیت کنند و تا آخر هم جرأت نکردند و تهدیدش به اخراج میکردند اما میترسیدند. چون میدانستند ابراهیم خلیل پشتوانه او بود. لذا این خودش یک عظمت ایجاد کرده بود. لوط نبی در این اجتماعی که اینگونه بوده، این فساد اخلاقی ذره ذره از باب اینکه مردم به آنجا نیایند شروع کردند، اما وقتی مردم نیامدند، دامن گیر خودشان و درونشان شد. به طوری که درون خودشان این مسأله نهادینه شد.
ابتداعاً حضرت از ادله فطری و عرفی استفاده کرد. تعبیری که دارد با اینها این است که «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» (عنکبوت/28) این کاری که شما میکنید فاحشه است. فاحشه یعنی آن جرم و قبیحی که آشکار است. یک حدیثی است که میفرماید: «من سائته سيئته و سرته حسنته فهو مؤمن» (أماليصدوق، ص 199) کسی که وقتی حسنهای را انجام میدهند، میفهمد خوب است و خوشحال میشود. وقتی بدی انجام میدهد میفهمد بد است و ناراحت میشود، این «فهو مؤمن» هنوز مؤمن است. یعنی تشخیص خوبی و بدی! با اینکه بدی انجام داده اما میفهمد بد است و بدش هم میآید. اگر کسی بین خوب و خوبتر و بین بد و بدتر تمایز داد، «فهو مفلح» این اهل فلاح است. پس مرز ایمان این است که خوب و بد را میبیند و نسبت خوب و بد را میفهمد. این مرز ایمان است. ما همیشه فکر میکنیم خوب و بد را درست میفهمیم. انسان ابتدا خوب و بد را درست میفهمد اما کم کم به جایی میرسد «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً»(کهف/104) کار بد انجام میدهد اما فکر میکند این بچه خوب است. قوم لوط به اینجا رسیدند که بدی میکردند و این بدی را خوب میدیدند. منکر در بینشان معروف شده بود. این مراحل اولیه که هنوز تا این عمق نرسیدند، حضرت لوط اینطور خطابشان میکند. «إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَةَ» این فاحشه است و بدی آشکار است. دقت کنید! «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» هیچکسی هم تا به حال قبل از شما به این کار دست نزده است. این «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» بد بودن این را شدیدتر میکند. یعنی یک چیزی نیست که بگویید: قبلیها هم داشتند. حتی بت پرستی را وقتی حضرت هود و صالح به قومشان میگفتند: چرا؟ میگفتند: آباء ما بر این بودند. لذا وقتی حضرت این را میفرماید، جواب ندارند. میگویند: اینها را اخراج کنید. اینها عیش ما را منقص میکنند. حاضر نبودند به بد بودن کار فکر کنند. دومین بار که حضرت استدلال میکند، «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ» (شعرا/165 و 166) شما آن راه طبیعی و فطری که خدا برای شما قرار داده رها کردید، در این قوهای که خدا برای شما قرار داده به عنوان آن رابطهی جنسی که خدا برای شما قرار داده، راهش هم قرار داده و احکامش هم برای شما گفته است. شما این را رها کردید. به یک طریق غیر فطری و غیر طبیعی روی کردید. «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ» شما رابطهتان را خراب قرار دادید. «وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ» خدا برای شما زوج و همسرانی قرار داده است. رفاه قرار داده است. برای شما راه درست قرار داده است. برای شما ازواج قرار داده است. چرا این را رها کردید و معلق گذاشتید. «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ» همجنس گرایی را برای خودتان قرار میدهید؟ وقتی شهوت و ثروت انسان به صورتی میشود که از حالت عادی خارج میشود، انسان به دنبال یک روشهای غیر عادی میگردد. اینها اولین کسانی بودند که ثروت زیاد زیر دلشان زد به طوری که دنبال لذت غیرعادی بودند. آنوقت این لذتهای غیر عادی را «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» در این راه پیدا کردند. شیطان به اینها تعلیم داد. طوری شد که شیطان مردی که صفات زنانه در او قوی بود، در مردی که صفات زنانه بود، این صفات زنانه را در وجود مرد قوی کردن، انسان را میبرد به سمتی که «ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ» همان گناهی که قوم لوط مبتلا شدند. میگوید: شیطان خودش را مردی جلوه کرد که صفات زنانه در او بود. لذا میل مردان را به خود ایجاد کرد.
ما الآن در کشورهای غربی به این مبتلا هستیم. مردها تشبه به نساء پیدا کردند. پوشش و آرایش و گرایش و امیال و جلوهگریشان را به آن صورت قرار میدهند تا میل مردان دیگر به آنها ایجاد شود. «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِينَ» این را به عنوان یک هشدار و سؤال استفهامی مطرح میکند. «وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ» شما آن چیزی که خدا طبیعی و فطری برای شما قرار داده است، رها کردید؟ لوط نبی با مهربانی میگوید: «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُونَ» (شعرا/161) تقوا پیشه نمیکنید. «إِنِّي لَكُمْ رَسُولٌ أَمِينٌ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ» (شعرا/162 و 163) «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ» (شعرا/167) اگر تو هم تن ندهی ای لوط، تو را هم اخراج میکنیم! چون لوط اینجا کسی را نداشت و غریبه بود. در ادامه حضرت لوط قبح عمل را آشکار کرد. «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/168) من دشمن عمل شما هستم نه شما! با عمل شما مخالف هستم. من شما را دوست دارم. این روش کسی است که در اوج فساد قرار گرفته است. وقتی آدم در قومی قرار میگیرد که آنجا فساد اخلاقی حاکم است و همه چیز وارونه شده است. ما در بین امت خودمان و کشور خودمان نمیتوانیم این تصور را بکنیم. با اینکه بعضی جاها ضد ارزشهایی هجمه کردند. گاهی ما را با خودش همراه کرده است. اما هنوز هم اگر کسی کار بدی انجام بدهد، از آن کار بدش میآید. نسبت به آن کار پشیمان و ناراحت است. گاهی بعضی میخواهند طوری جلوه بدهند که کم کم این فرهنگ شود. ولی این نشده است الحمدلله! حواسمان باشد اگر سکوت کردیم و کوتاه آمدیم و حضور پررنگ در صحنه نداشتیم به طوری که کسانی میخواهند فعل خودشان را توجیه کنند وخودشان را از آن بدی تبرئه کنند، بدی را حسن نشان بدهند و کسی که این بدی را ندارد، طوری شود که فکر کنند اگر رابطه غیر صحیح در اجتماع ندارد، اُمل است. ممکن است بعضی تحت تأثیر این جو قرار بگیرند. مؤمنین طوری بکنند که روابط صحیح ارزش شود. اگر کسی رابطه ناصحیح دارد، خجالت زده باشد. این در مرتبه اول است. خجالت زده باشد. بخواهد برایش هزینه پرداخت کند. برایش سخت باشد و مخفیانه باشد. در مجالس عمومی امکان نداشته باشد. اینها روشهای تربیت فرهنگی است. چه کار کنیم در کشور مبتلا نشویم؟ یکباره که ضد ارزش، ارزش نمیشود. اما وقتی مسئولین ما و مؤمنین ما نسبت به ضد ارزشها بیتفاوت شدند، گفتند: دغدغههای ما چیز دیگری است، رهایش کن! این سیل میشود و همه را میبرد. به جایی میرسد که عذاب الهی نازل میشود. وقتی ابراهیم خلیل از پیش نمرود آمد عذاب بر نمرود نازل نشد، غیر از اینکه پشه بر خود نمرود آمد و او را کشت. اما قوم نمرود با اینکه بت پرست بودند، عذابی بر آنها نازل نشد. اینجا با اینکه فساد اخلاقی داشتند آنچنان عذابی میآید که این پنج شهر زیر و رو میشود. سه عذاب مکرر و مختلف بر اینها نازل میشود. این تقاضای وجودی اینها بود که سه عذاب مختلف را میطلبید. این منحصر به اجتماع نیست. یک فرد ممکن است در یک غلط یا اشتباهی فرو برود. عذاب کسی که اخلاق و ارزشها را زیر و رو میکند، عذابش هم زیر و رو شدن همه وجود او و زندگی او و نظام مادی اوست. اگر ما با این نگاه حواسمان جمع نباشد به نفوذهای اخلاقی که در اجتماع میشود. اینکه دین ما برای ما مهم نباشد و ذره ذره این در جامعه گسترده شود، هزینه بر بودنش کم میشود. آنوقت دختر و پسر من هم در این اجتماع، وقتی در این عرف قرار میگیرد و میبیند بدی هزینه بر نیست و خوب بودن هزینه بر شود، کم کم میبینی او هم مبتلا میشود نعوذ بالله! وقتی خانه من متزلزل میشود میخواهم کاری کنم. لذا الآن که نظام اتقان دارد و ارزشها ارزش محسوب میشود، ضد ارزشها ضد ارزش محسوب میشود. نگذاریم با فعل و نگاه خودمان و عدم حضور پررنگمان ضد ارزشها کم هزینه شود. نگذاریم ارزشها هزینه داشته باشد.
شریعتی: این هفته قرار است در برنامه از مرحوم محمد حسین غروی اصفهانی، فقیه، محدث و مفسر بزرگ قرآن کریم و این عالم جلیل القدر یاد کنیم. امروز صفحه 58 قرآن کریم در سمت خدا تلاوت میشود.
«إِنَ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقُّ وَ ما مِنْ إِلهٍ إِلَّا اللَّهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «62» فَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِالْمُفْسِدِينَ «63» قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُون «64» يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْراهِيمَ وَ ما أُنْزِلَتِ التَّوْراةُ وَ الْإِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ «65» ها أَنْتُمْ هؤُلاءِ حاجَجْتُمْ فِيما لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِيما لَيْسَ لَكُمْ بِهِ عِلْمٌ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ «66» ما كانَ إِبْراهِيمُ يَهُودِيًّا وَ لا نَصْرانِيًّا وَ لكِنْ كانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَ ما كانَ مِنَ الْمُشْرِكِين «67» إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْراهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِين «68» وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ لَوْ يُضِلُّونَكُمْ وَ ما يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَ ما يَشْعُرُون «69» يا أَهْلَ الْكِتابِ لِمَ تَكْفُرُونَ بِآياتِ اللَّهِ وَ أَنْتُمْ تَشْهَدُون «70»
ترجمه: به راستى، داستانِ درستِ (زندگى مسيح) همين است و هيچ معبودى جز خداوند نيست وهمانا خداست مقتدر حكيم. پس اگر از حقّ روى گردان شدند، همانا خداوند به (كار و حال) مفسدان آگاه است. بگو: اى اهلكتاب! به سوى سخنى بياييد كه ميان ما و شما مشترك است. اى اهل كتاب! چرا دربارهى ابراهيم گفتگو و نزاع مىكنيد؟ (و هر كدام او را پيرو آيين خود مىدانيد،) در حالى كه تورات وانجيل، پس از او نازل شده است، چرا تعقّل نمىكنيد؟ جز آنكه خداوند را نپرستيم وچيزى را شريك او قرار ندهيم و بعضى از ما بعضى ديگر را بجاى خدا ارباب نگيرد. پس اگر (از اين پيشنهاد) سرباز زدند، بگوييد: گواه باشيد كه ما مسلمان و تسليم خدائيم. هان! (اى اهل كتاب!) شما همانان هستيد كه درباره (حضرت عيسى و) آنچه بدان علم داشتيد محاجّه و نزاع كرديد، پس چرا درباره (ابراهيم و) آنچه بدان علم نداريد نزاع مىكنيد؟ در حالى كه خداوند مىداند و شما نمىدانيد. (برخلاف ادّعاى يهوديان و مسيحيان،) ابراهيم نه يهودى بود و نه نصرانى، بلكه او فردى حقگرا و تسليم خدا بود و هرگز از مشركان نبود. همانا سزاوارترين افراد به ابراهيم، كسانى هستند كه از او پيروى كردند و (نيز) اين پيامبر و كسانى كه (به او) ايمان آوردهاند و خداوند سرور و سرپرست مؤمنان است. گروهى از اهل كتاب دوست دارند كه شما را گمراه كنند، ولى جز خودشان را گمراه نمىكنند و (اين را) نمىفهمند. اى اهلكتاب! چرا به آيات خداوند (و نشانههاى نبوّت رسول خدا) كفر مىورزيد، در حالى كه خود (به درستى آن) گواهيد.
شریعتی: اشاره قرآنی این صفحه را بفرمایید و بعد هم از علامه غروی اصفهانی برای ما بگویید.
حاج آقای عابدینی: چندین آیه از این صفحه مربوط به حضرت ابراهیم(ع) هست. وقتی قرآن را میخوانیم با همین مقدار آیاتی که در رابطه با انبیاء بوده، میبینیم خیلی از صفحات برای ما آشنا است. همین باعث میشود انس ما با قرآن بیش از پیش شود. یک آیه که اینجا به عنوان یک دستورالعمل کاربردی است، اشاره کنم. تعبیر این است که «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» مفسرین ذیل این آیه تعبیر کردند و مرحوم علامه هم خیلی زیبا فرمودند که ابراهیم خلیل و بقیه که بنیانگذار توحید بودند، پیغمبر اکرم اینجا میفرماید: این بنیانگذاری توحید حول یک توحید عملی است. نه فقط توحید علمی! «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا» یعنی بیایید به دنبال یک کلمهای که آن کلمه توحید است و «سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ» بین شما مساوی است که ابراهیم خلیل مبدأ آن را گذاشته و آن توحید است. شما تابع ابراهیم هستید، ما هم تابع ابراهیم هستیم. ابراهیم مبدأ توحید است. آن هم توحید عملی، یعنی اختلافات به توحید علمی برمیگردد. اما در توحید عملی اینکه انسان «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ» فقط خدا در وجود ما حاکم باشد. اطاعت چیز دیگری را نکنیم. مطیع چیز دیگری غیر از خدا نباشیم. «وَ لا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئاً» با اطاعتمان شریک قرار ندهیم. «وَ لا يَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً» این ارباب بودن یعنی مطیع بودن. یکی حاکم نکند خودش را بگوییم: این رب باشد و مطیع این شویم. به خودش دعوت نکند. اگر این نگاه که توحید عملی است، یعنی اطاعت خدا باشد، نیاییم درسهای توحید مفصل را بگذاریم ولی از توحید عملی غافل باشیم. آنها باید انسان را در بردن به مراتب بالاتر متعالی کند. اولین کار این است که قدم عملی توحیدی برداریم. قدم عملی توحیدی یعنی مطیع دیگری غیر از خدا نباشیم. این «تَعالَوا» یعنی بیایید. تعال کسی است که بالا ایستاده و به پایینی میگوید: بیا. اگر به این توحید عملی آمدیم همه بالا رفتیم و عروج کردیم. انشاءالله توحید عملی را سر لوحه اصلی همه کارهایمان قرار بدهیم. در تعلیم و تربیت، در کارهای فرهنگی این را محور قرار بدهیم. بعد توحید علمی به دنبال این میآید. یعنی سنگ بنای جامعه باید روی توحید عملی گذاشته شود.
این هفته به نام مبارک مرحوم علامه غروی اصفهانی مزین شده که فردای این روز هم وفات ایشان است. من یک خاطره از آیت الله بهجت نقل کنم. حضرت آیت الله بهجت یکی از شاگردان خوب مرحوم غروی اصفهانی بودند و خیلی برای ایشان احترام قائل بودند. مرحوم غروی اصفهانی که مشهور به کمپانی شده بود، چون پدرشان وضع مالی خوبی داشت و ثروتمند بود، مرحوم غروی تمام این ثروت را آنچنان خرج طلبهها کرد، به طوری که در اواخر عمر فقیر محض بود. مرحوم آیت الله بهجت نقل میکردند: اینقدر مرحوم غروی در درس مقید بود، یکبار که مسافرت بود و ممکن بود به درس نرسد، در عراق یک قطار اختصاصی گرفت با یک لوکوموتیو که ایشان به درس برسد. بعد نقل کردند که فقط یکبار در یک جلسه حاضر نشد آن هم درسی بود که مرحوم آخوند خراسانی گفتند: در کوچههای نجف آب آمده طوری که تا نزدیک سینه آب گرفته است. مرحوم کمپانی گفته بود: مرحوم آخوند با این سن و سال نمیتواند برود. بعد فهمید که مرحوم آخوند یک نفر را اجیر کرده بود کولش کند و با کول کردن خودش را به درس رساند. آقای بهجت میفرمودند: که مرحوم غروی حسرت میخورد که من آن جلسه را از دست دادم.
مرحوم غروی اصفهانی نامههایی به مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی دارد. آنجا از ایشان دستور العمل اخلاقی میخواهد. مرحوم ملکی تبریزی که صاحب لقاء الله است، دستور العمل اخلاقی برای ایشان مینویسد که واقعاً از دستورات عالی است که برای اهل سلوک قرة العین است که به آنجا رجوع کنند منتهی برای کسانی است که مراتبی از راه را طی کردند. ولی برای اینکه بفهمیم چه خبر است، ایشان با همه وضعیت علمی و شهرتی که داشت، آنچنان خاضعانه به یک عالم زمان دیگر خودش نامه مینویسد، که به من دستور العمل اخلاقی بدهید. انشاءالله خدای متعال در این ماه ذی الحجه جز سالکین واقعی قرار بدهد و ادعیه توحیدی که در این دهه هست و بی نظیر است، یعنی دهه ذی الحجه جزء بی نظیرترین ایام توحیدی سال است. حتی اگر به المراقبات مرحوم میرزا جواد آقای ملکی تبریزی رجوع شود دارد در این دهه بعضی این فضیلت را کمتر از ماه رمضان نمیدانند، بلکه بعضی افضل میدانند. ادعیهای که در این ده روز آمده ادعیه توحیدی است و نمازهای این شبها را هم فراموش نکنند. این نامه مجزا چاپ شده است. حتی در اینترنت هم بزنند میتوانند نامه مرحوم ملکی تبریزی به کمپانی را هم پیدا کنند.
شریعتی: اگر متن این نامه در کانال برنامه قرار بگیرد، دوستان میتوانند مراجعه کنند. دعا بفرمایید و همه آمین بگوییم.
حاج آقای عابدینی: ایامی است که زائرین و حجاج در بیت الله الحرام هستند و به اعمال عظیم حج تمتع نزدیک میشویم. عمره تمتع را انجام دادند، الآن در اوج حرکت به سمت خدا هستند. انشاءالله خدای متعال همه مسافرین به خصوص حاجیان ما را سلامت بدارد و حج مقبولی روزی آنها کند و بتوانند با سلامتی برگردند و این نظام توحیدی که آنجا پیدا کردند، بتوانند نظام فطرت را در جامعه گسترده کنند و خدای متعال جامعه ما را از همه انفاس روحی و جسمی شفا بدهد و حاجات سفارش کنندگان را برآورده به خیر بگرداند. خیلیها دلهایشان شکسته است، در این جلسات که مینشینند حالت توحیدی برایشان ایجاد میشود، در حق همدیگر دعا کنند تا حاجت روا بشوند.