برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت لوط(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 11- 06- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
ماه ذی الحجه ماه ولایت هست و مناسبتهای فراوانی منتسب به بحث ولایت در این ماه هست که دوستان در روزهای مختلف حتماً متذکر این ایام میشوند. فقط همین یادآوری که این ماه در عین اینکه ماه ذی الحجه ماه مناسک برای خدا و قرب الی الله هست، از طریق ولایت این قرب محقق میشود لذا اتفاقی نیست که عید قربان و غدیر در یک دهه کنار هم قرار میگیرند و این راه را نشان میدهد که «من ارادَ الله بداءَ بِکم» کسی که خدا را میخواهد از شما آغاز میکند «و من قَصدهُ تَوَجَهَ الیکم» کسی که خدا را قصد میکند باید با توجه به سوی شما باشد. چون آن راه آنچنان پیچیده و سخت است، در عین اینکه نزدیک است ولی آنچنان سخت است که حتماً کسی باید دست را بگیرد تا ببرد و راه بلد مقام ولایت است که انشاءالله امروز تحت سرپرستی امام زمان و ولایت امام زمان(عج) دست همه ما را بگیرد و ببرد و وصال به سوی حق با دستگیری ایشان برای ما آغاز و محقق شود و بچشیم که این چشیدن باعث میشود به راحتی دستمان را نکشیم.
شریعتی: سیر و سلوک ما در این ایام و ماه ذی الحجه گره خورده با ولایت، انشاءالله انس ما با ولایت بیشتر شود. یک فضای سیاهی را از دوران حضرت لوط ترسیم کردید و سختیهایی که حضرت لوط با دیدن آن صحنهها برای هدایت به جان خریدند و خیلی مشتاق هستیم بشنویم که این قصه به کجا ختم میشود؟
حاج آقای عابدینی: همانطور که عرض کردم حضرت ابراهیم(س) قهرمان مبارزه با شرک و قهرمان توحید بود. لوط(س) قهرمان مبارزه با فساد اخلاقی بود. یعنی این دو ظهور و بروز نقششان را در جامعه امروزی ما آشکار خواهد کرد همانطور که در نگاه توحیدی ابراهیم خلیل به گونهای است که همه ما تابع او هستیم و امر شدیم به تبعیت نسبت به دین حنیف به عنوان توحید محض نسبت به لوط(س) و شرایطی که حضرت در آن قرار گرفته بود که یک جامعه با اینکه خدا به آنها نعمت کامل داده بود هم از جهت نظام ظاهری و عمران و آبادی شهرهایشان، نعمت وجود و سلامتشان، «إِنَّ الْإِنْسانَ لَيَطْغى، أَنْ رَآهُ اسْتَغْنى» (علق/6و7) وقتی بی نیازی رو میکند، راه طغیان آغاز میشود. با اینکه این قوم، قوم مطلوبی بودند در روایت دارد چون اینها خیلی نسبت به کار جمعی حساسیت داشتند و درست انجام میدادند و با هم اتحاد داشتند، شیطان از همین راه نقطه قوت آنها وارد شد. ما گاهی فکر میکنیم شیطان از راه نقطه ضعف ما وارد میشود. از آن راه هم وارد میشود. اما عمدتاً شیطان از راه نقطه قوت پیدا میشود. چرا؟ چون اگر نقطه قوت را فتح کرد، همه نقاط را فتح کرده است. ثانیا ً شیطان خیلی متکبر است. اینطور نیست که شیطان با هر بچهای دست و پنجه نرم کند. لذا اصل اینکه شیطان ساقط شد مربوط به تکبرش است. گفت: من از آتش و آدم از خاک است. «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ» (اعراف/12) من بر او سجده نمیکنم چون آتش برتر از نار است. یعنی اصل سقوطش تکبر بود که کرد. لذا در وسوسه و انحرافی هم که میخواهد ایجاد کند مربوط به نقاط قوت انسان است. یعنی اگر انسان در خودش نقطه قوتی دید، بترسد که اینجا جایی است که شیطان او را رصد میکند. لذا مراقبت نسبت به او را باید تشدید بکند. نه خیالش راحت باشد که این نقطه قوت من است و از نقطه ضعفهایش بترسد. لذا یکی از کارهایی که شیطان نسبت به قوم لوط کرد، در روایت دارد که مراقب این نقطه قوت بود و رصد میکرد تا یک راه نفوذ پیدا کند. اینها حرکتهای اجتماعیشان با هم قوی بود. کارهای محکم انجام میدادند. لذا به دنبال نفوذ در این و اختلال در این بود که نقطه قوت اینها بود. همین را که فتح کرد تمام نظام وجودی اینها ریخت و اینها به حدی شدند که در نظام اخلاقی سقوط کردند.
در قرآن تأکیدی بر سقوط نظام اعتقادی اینها ندارد، بر خلاف بعضی اقوام که سقوط اعتقادی اصل بود. بت پرستی اصل بوده، اینها نه، بت پرستی برایشان ذکر نشده است. اما نظام عملی و اخلاقی اینها، اینها را از خدا دور کرد و سبب نزول عذاب شد. نظام لغزش عملی در آنجایی که ایمان حاکم است و جامعه مؤمنین، لغزش عملی خطرناکتر است. یعنی آنجا شیطان دنبال این است که مؤمنین را که ایمان دارند با لغزش عملی ساقط کند. یعنی از یک لغزش ابتدایی گاهی آغاز میشود که انسان فکر نمیکند این لغزش خطرهای جدی در پی داشته باشد و بی اعتنا از آن میگذرد. اینجا آغاز خطر است! خدا خیلی رحم میکند «وَ يَعْفُوا عَنْ كَثِير» (مائده/15) از خیلی لغزشهای ما میگذرد! اما تعبیری که مرحوم علامه طباطبایی دارند در ذیل این آیه «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» (آلعمران/155) آنجا میفرماید: دو لشگری که در جنگ احد روبروی هم قرار گرفتند و بعد جنگ مغلوب شد و مسلمانها فرار کردند، در قرآن میفرماید: فرار اینها از جنگ با اینکه پیغمبر زنده بود و در دامنه کوه قرار داشت و فریاد میزد: من اینجا هستم! کجا فرار میکنید؟! آنجا میفرماید: علت این فرار این بود که «إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ» اینها را به فرار وا داشت. «بِبَعْضِ ما كَسَبُوا» بخاطر بعضی از اعمال سابقشان. تعبیر مرحوم علامه این است که عمل سابقی که در معصیت محقق میشود، هر عمل معصیتی که توبه به آن ملحق نشود و انسان از آن تائب نشود، هر معصیتی تبعیت از شیطان است. ولایت شیطان را پذیرفتن است. میگوید: شیطان اینقدر در اینجا عاقبت اندیش است که تبعیت از خودش را ذخیره میکند. انسان وقتی تبعیت میکند یعنی با او شباهت پیدا کرده است. ولایت یعنی شباهت، یعنی اگر میگوییم: اولیای ما حضرات معصومین هستند، یعنی ما میخواهیم شباهت پیدا کنیم. به همین نسبت شباهت در نظام کمال هست، در نظام سقوط هم هست. یعنی انسان با تبعیت و اطاعت قرب و شباهت پیدا میکند. شیطان اعمال سابق اینها را که تبعیت کرده بودند ذخیره کرده است. کجا از آن استفاده میکند در بزنگاه! در نقطه زمان حساس که جنگ شده و بعد در این زمان جنگ حالت بحرانی است. تا وقتی انسان غالب است هنوز تعادل برقرار است اما وقتی مغلوبه میشود خیلی سخت میشود یعنی آنجاست که معلوم میشود آن حقایق درونی وجود انسان خودش را نشان میدهد. تا وقتی آن بحران پیش نیامده است، خیلی از اوقات انسان خودش را کنترل میکند. اما وقتی بحران پیش میآید انسان در بحران آنچه درونش هست را آشکار میکند. قدرت کنترل ندارد، چون تمرکزش در بحران از دست رفته است. لذا در این حالتی که برای اینها پیش آمد که جنگ مغلوبه شد، یکباره به جایی رسید که پیغمبر را رها کردند و فرار کردند. پیغمبر را تنها گذاشتند دست چه کسی؟ دست کسی مثل هند جگر خوار که در همان جنگ دستش به حمزه سیدالشهداء رسید و چطور مُثله کرد؟! پیغمبر را مقابل این لشگر تنها گذاشتند که اینطور کینه ورز بودند. هرچند اینها رفتند و بعد در قرآن دارد که خدا به نحوی اینها را متنبه کرد که اکثراً برگشتند اما میخواهم بگویم لغزشهای عملی باید خیلی برای انسان متنبه کننده باشد. فکر نکنیم که یک لغزش هست و گذشت و یا خبری پشت سرش نشد و این معصیت انجام شد. میگوید: نه! شیطان این را ذخیره میکند و این ذخیره به گونهای میشود آنوقت در یک بحران و لحظه حساس این درون انسان و شباهتش با شیطان خودش را بروز میدهد. وقتی بروز میدهد چون انسان آنجا کنترل قوی ندارد و بحران است، دیگر کاری از او ساخته نیست، حتی به فرار از جلوی پیامبر هم کشیده میشود. یعنی نه تنها شیطان این را ثبت میکند بلکه در وجود ما محفوظ است. ما یادمان رفته است اما در نظام وجود چیزی که ایجاد شد فراموش نمیشود و از بین نمیرود. مگر توبهای به او ملحق شود که آن توبه باز یک امر وجودی است که این امر وجودی رابطه وجودی دیگر را محو میکند و رابطهاش را با من قطع بکند. لذا قصه حضرت لوط(س) در جامعه مؤمنین میتواند بروز و ظهور بیشتری پیدا کند چون مربوط به نظام اعمال است. مربوط به گناه است که در جامعه ایمانی امکان دارد. بله در جامعه ایمانی شرک کمتر امکان دارد، چون اساس توحید را قبول کردند. معاد را قبول کردند. اما میشود در جامعه ایمانی در عین اینکه اهل ایمان هستند، اهل معصیت باشند. لذا «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئا» (توبه/102) جمع میکنند بین عمل صالح و عمل سیئه امکان پذیر است. مبتلا هستیم و معصوم که نیستیم. گاهی انسان توجه دارد و گاهی بی توجه از او یک عمل سیئهای محقق میشود. گاهی انسان به لوازم کارش توجه ندارد، حق الناس ایجاد میشود بدون اینکه توجه داشته باشد. گاهی نیمه شب سر و صدا راه میاندازد، بدون اینکه توجه کند سر و صدای نیمه شب برای او که بیدار است حق است و راحت است، اما برای اطراف او که خواب هستند توجه نمیکند. اگر دلی بلرزد و از خواب بپرد و حالت وحشتی برایش ایجاد شود حق الناس است. حق الناس هم به این راحتی نیست و حل نمیشود. گاهی میبینید یک جایی بدون اینکه حواسش باشد این کار را کرده و به لوازم کارش توجه نکرده و جای دیگری سبب سقوط دیگری برایش میشود.
بی خود به ماشینش بوق میزند و کسی که عبور میکند میترسد، یعنی به جای کم کردن سرعت بوق میزند. این حق الناس است. به همین نسبت انسان تبعیت از شیطان در دلش قرار گرفته است. با اینکه عمدی در کار نبوده اما بی توجه بوده است. یعنی همین مقدار در وجود این معارضه و مخاصمه میشود. یعنی شیطان نفوس پیدا کرده و با نظام حق مخاصمه میشود. لذا انسان در نظام رفتاریاش خیلی باید توجه داشته باشد. قوم لوط با این نگاه که نظام اعمال ساقطشان کرد، چه کسی میتواند فکر کند نظام اعمال برای اینها تضمین شده است و برای ما خطر ایجاد نمیکند؟ بعد از اینکه گفتیم که حضرت لوط قهرمان مبارزه با فساد اخلاقی بود. اینها از راه بخل وارد شدند. این بخلشان که ثروت زیاد داشتند و بی نیاز از دیگران بودند، گفتند: آرامش دیگران را در رفت و آمد به هم میزنیم همین باعث شد که با دیگران برخورد غلط کنند. این برخورد غلط را که به عنوان تفریح شروع کردند ملکه وجودیشان شد و ریشهشان را کند و همین باعث شد که بین آنها ملکه شد و دائماً محقق شد و این با اساس نظام خلقت در افتادند. این گناهی که از یک بخل آغاز شد به جایی رسید که با نظام هستی در افتادند. نه فقط یک بخل باشد، آمدند به جایی رسیدند که همانطور که آیات قرآن فرمود، اینهایی که آمده بودند به لحاظ تفریحی مسافرین و غریبهها را آزار و اذیت کنند، در وجودشان ملکه شد و تمام نظام هستی خودشان وقتی مسافری نیامد، به جان خودشان افتاد. لذا در شهر به گونهای شد که مردان به مردان و زنان به زنان قناعت میکردند و ارتباط دیگری در نظام فطری محقق نمیشد.
آنوقت کسی که در مقابل این قد عَلَم میکند، در مقابل این قانون هستی قد علم میکند، چیزی که در مقابل هستی قد علم بکند، نابود میشود. هرچقدر این قد علم کردن شدت بگیرد، نابودی شدیدتر میشود. لذا عذابی که برای قوم لوط میآید اشد عذاب است. این آیات خیلی اشد عذاب است. برای اینکه اینها مقابل نظام هستی ایستادند. هر معصیتی مقابل نظام هستی ایستادن هست. اما بعضی از معاصی مقابل هستی بودنشان بارز و آشکار و در مقابل اصل هستی است. نظام تولد و رحم اصل هستی است. چون بقاء هستی به این است. توالد بقاء هستی است. کسی که در مقابل این نظام میایستد غیر از کسی است که در یک گوشه مقابله با هستی کرده است. لذا اینها «لَتَأْتُونَ الرِّجال» (اعراف/81) قناعت میکردند مردان به مردان و زنان به زنان! رجوع مرد به مرد و زن به زن توالد را از بین میبرد! بقاء مختل میشود. اگر امروز هم کسی اینگونه نگاه بکند در نظام افعالی و رفتاریاش، قطعاً بدانید برخورد هستی با او به همین شدت خواهد بود. ممکن است عدهای باشند اما در قوم لوط همه یکدست شدند. یعنی نه تنها مردان، حتی بعضی مفسرین نقل کردند که بعضی از کسانی که اهل طهارت بودند اینها را از شهر اخراج کردند. به لوط هم همین خطاب را کردند، منتهی جرأت نمیکردند. حضرت لوط را به خاطر انتساب به حضرت ابراهیم و جریان آتشی که برای ابراهیم سرد شده بود، از حضرت لوط میترسیدند. او را تهدید کردند که تو را هم از مخرجین قرار میدهیم. همین که میگویند: تو را هم از اخراج کنندگان قرار میدهیم، نشان میدهد اخراج شدههایی بودند. معلوم میشود یک عده از اهل طهارت را از شهر خارج کرده بودند. این نگاه که در قوم لوط مردان به زنان تشبه پیدا کردند، نوع پوشش و عرضه و حالاتشان، بروز احساساتشان اینگونه بود، لذا میل مردان به مردان ایجاد شد.
امروز در جامعه ما یا در جامعه جهانی امکان یا بروز رسانیاش چگونه است؟ به یک پوششی که ممکن است در یک برهنگی پوشش محقق شود. اینها ممکن است همان نگاه را ایجاد کند. میل مردان به مردان ایجاد شود. لذا باید خیلی مراقب باشیم. نگوییم: فقط یک پوشش است و یک خلق و خوی ساده است. بگذاریم همه چیز آزاد باشد. این یک بستر است برای یک فرهنگ، این یک بستر برای ایجاد یک خلق در اجتماع است که اگر پوشش طوری شد که این پوشش نماد برهنگی بود. یعنی آنچه قوه شهوت را تحریک میکند در این پوشش محقق است. این کم کم میل مردان به مردان و میل زنان به زنان، و به دنبال آن فرهنگ مقابل نظام هستی ایستادن و تحمل فرزند را نداشتن و نسبت به فرزند کم اعتنا شدن، رنج تحمل فرزند داری را نداشتن، اصلاً وجود پدر و مادر با وجود فرزند شکوفا میشود، محبتهایشان در این ارتباط رشد میکند. میلها کم کم ایجاد میشود. در جامعه ما هم بعضی بودند که آثار این فرهنگ را خواستند جا بیاندازند، خانواده تشکیل بدهند اما فرزند نخواهند. تحمل فرزند نداشته باشند. یا یکی بس است. فعلیت این مسأله که اگر ما این ظرفیت را از دست بدهیم، از دست دادن این ظرفیتها به سوی آن فرهنگ حرکت کردن است. جهت گیری به سوی آن فرهنگ است. این ذره ذره و قدم به قدم ایجاد میشود. در این رابطه وقتی ما آیات قرآن را نگاه میکنیم، آیات قرآن در اشاره به نظام خلقتی که اینها تخالف با آن داشتند، شاید در تمام این چند جایی که در قرآن کریم نسبت به جریان حضرت لوط وارد شده، همین مسأله را مورد توجه قرار داده است.
ما در جریان ابراهیم خلیل(ع) تنبه مسائل و مباحث آنقدر زیاد بود نتوانستیم همه را بگوییم. اما در جریان حضرت لوط با اینکه 82 آیه در مورد حضرت و قومش آمده است، در مرکز فقط همین بحث است. با اینکه در شش جای قرآن مفصل وارد شده همه حول همین محور است. نشان میدهد این مسأله خیلی جدی است. لذا وقتی این آیات که آیات سوره اعراف هست می فرماید: «وَ لُوطاً إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ،إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ شَهْوَةً مِنْ دُونِ النِّساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ مُسْرِفُونَ» (اعراف/80 و 81) آیا شما مردان به مردان فقط گرایش دارند؟ این کار شما اسراف است. اسراف یعنی تجاوز از حد است. یعنی رابطه مرد با مرد و ارتباط مردم یک حد متعادلی دارد. گفتگوها، روابط عمومی، اگر این رابطه به سوی گرایشی رفت که بین زوجین میخواهد ایجاد شود، این افراط است. این نشان میدهد این وجود اهل اسراف است. اسراف یعنی تعدی از حد! در یک جایی تعدی از حد میکنند. بعد آن ملکه میشود و در جهات دیگر از وجودش هم او را به تعدی میکشاند. مثلاً در آیات دیگری که در این مورد هست، سوره شعرا میفرماید: «إِذْ قالَ لَهُمْ أَخُوهُمْ لُوطٌ أَ لا تَتَّقُون» (شعرا/161) «أَ تَأْتُونَ الذُّكْرانَ مِنَ الْعالَمِين»(شعرا/165) شما فقط به سوی مردان گرایش پیدا کردید؟ «وَ تَذَرُونَ ما خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ عادُونَ» (شعرا/166) نظام طبیعی را رها کردید؟ قوم عادی که اینجا میگوید: اهل تعدی هستید، آنجا میگوید: «مُسرِفون». «قالُوا لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ يا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ» (شعرا/167) تو را هم از کسانی که تبعید کردیم، قرار میدهیم. «قالَ إِنِّي لِعَمَلِكُمْ مِنَ الْقالِينَ» (شعرا/168) من مخالف عمل شما هستم. آنها تهدید کردند و فکر کردند لوط محتاج است. آدم یکجایی که میرود نباید خودش را گره به آنجا بزند که با هر شرایطی مجبور شود بماند. میگوید: من هم نسبت به عمل شما دشمن هستم و بغض دارم. «رَبِّ نَجِّنِي وَ أَهْلِي مِمَّا يَعْمَلُونَ» (شعرا/169) خدایا من و اهلم را از عمل آنها نجات بده. چون اینها در مرئی و منظر انجام میدادند، قطعاً این محیط را خراب کرده است. اینطور نیست که دیگر فردی باشد که فردی هم گناه است. لذا هیچ خانوادهای دیگر ایمن نیست و این محیط آلوده است. «فَنَجَّيْناهُ وَ أَهْلَهُ أَجْمَعِينَ» (شعرا/170) خدا میگوید: ما اجابت کردیم و او را نجات دادیم. در سوره عنکبوت آمده «أَ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجالَ وَ تَقْطَعُونَ السَّبِيلَ» (عنکبوت/29) اینها در مقابل راه نظام هستی ایستادند. شما راه را قطع کردید. «وَ تَأْتُونَ فِي نادِيكُمُ الْمُنْكَرَ» گناه شما خیلی علنی و آشکار شده است. حتی حرف زدن شما براساس بدی است. صدا کردن شما با نظام فحش و ناسزا است. لذا یک عدهای شدند که هیچ قبحی برایشان قبیح نبود. هیچ معروفی برایشان معروف نبود. بلکه معروف منکر بود و هر منکری برای اینها معروف شده بود. همه منکرها و معروفها در وجود اینها قرار داشت. فرهنگ اسراف وقتی در جایی میآید فکر نکنیم اگر در دور ریز سفره اسراف میکنیم همین است، این در وجود انسان ملکه میشود و به خلق و خوهای دیگر انسان سرایت میکند. اینها هستی شناسی و خلق شناسی است. اگر میگوید: حواس شما باشد نان سفره شما اسراف نشود. غذای شما اسراف نشود. این فقط این نیست بگویی: نان اسراف شد! این یک خلقی را درون انسان ایجاد میکند که این خلق انسان را در مسائل دیگر به همین میکشاند. یک جرأتی میدهد که در عرصههای دیگر هم از تعادل خارج شوی. «فَما كانَ جَوابَ قَوْمِهِ» وقتی قومش دیدند او اینگونه است و اهل برگشتن به سمت اینها نیست و آنها را دائماً میترساند، چون حضرت لوط منذر بود تا مبشر! چون آنها اهل گناه بودند جای بشارت نداشت. به لوط گفتند: «إِلَّا أَنْ قالُوا ائْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصادقین» اگر راست میگویی عذابی که میگویی بر ما بیاور. «قالَ رَبِّ انْصُرْنِي عَلَى الْقَوْمِ الْمُفْسِدِينَ» (عنکبوت/30) خدایا مرا بر این قوم مفسد نصرت بده. از اینجا سیر بحث به سمت دیگری میرود که قرار است عذاب نازل شود.
شریعتی: چقدر این جریان طول کشید؟
حاج آقای عابدینی: از زمانی که حضرت لوط(ع) وارد آنجا شد، چون اینها از قبل مبتلا بودند ولی همه گیر نشده بود. اینطور نبود که همه مبتلا باشند. در یک جامعه طبیعی این است که از جوان شروع میشود و بعد سکوت بزرگترها نسبت به جوانترها و فرهنگ سازی نکردن و حضور پررنگ نداشتن کم کم باعث میشود به میانسال و کهنسال هم کشیده شود. گاهی سکوت و رضایت آنها باعث میشود به جایی برسد که دیگر نشود کاری کرد. حضرت لوط سی سال در این شرایط بود و اینها را دعوت کرد، دیگر هردو تحمل همدیگر را نداشتند. لوط را تهدید به اخراج کردند و گفتند: اگر راست میگویی بگو عذاب بیاید.
شریعتی: امروز صفحه 65 قرآن کریم آیات 116 تا 121 سوره مبارکه آل عمران در سمت خدا تلاوت میشود.
«إِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ «116» مَثَلُ ما يُنْفِقُونَ فِي هذِهِ الْحَياةِ الدُّنْيا كَمَثَلِ رِيحٍ فِيها صِرٌّ أَصابَتْ حَرْثَ قَوْمٍ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ فَأَهْلَكَتْهُ وَ ما ظَلَمَهُمُ اللَّهُ وَ لكِنْ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ«117» يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ «118» ها أَنْتُمْ أُولاءِ تُحِبُّونَهُمْ وَ لا يُحِبُّونَكُمْ وَ تُؤْمِنُونَ بِالْكِتابِ كُلِّهِ وَ إِذا لَقُوكُمْ قالُوا آمَنَّا وَ إِذا خَلَوْا عَضُّوا عَلَيْكُمُ الْأَنامِلَ مِنَ الْغَيْظِ قُلْ مُوتُوا بِغَيْظِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ «119» إِنْ تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَ إِنْ تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِها وَ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا لا يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ بِما يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ «120» وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «121»
ترجمه: همانا كسانى كه كافر شدند، هرگز اموالشان و اولادشان چيزى از (عذاب) خدا را از آنان دفع نخواهد كرد و آنها همدم آتشند، همواره در آن ماندگار. مَثَل آنچه در اين زندگى دنيا انفاق مىكنند، همچون مَثل بادى است كه در آن سرما و يا گرماى شديدى باشد، بر كشتزار قومى كه بر خود ستم كردهاند بوزد، پس آن را از بين ببرد. خدا به آنان ستم نكرده است، بلكه آنان به خويشتن ستم مىكنند. اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از غير خودتان همراز نگيريد. آنان در تباهى شما كوتاهى نمىكنند، آنها رنج بردن شما را دوست دارند. همانا كينه و دشمنى از (گفتار) دهانشان پيداست و آنچه دلشان در بردارد، بزرگتر است. به تحقيق ما آيات (روشنگر و افشاگر توطئههاى دشمن) را براى شما بيان كرديم اگر تعقّل كنيد. هان! (اى مسلمانان!) اين شماييد كه آنان را دوست مىداريد، ولى آنها شما را دوست نمىدارند، در حالى كه شما به همهى كتابها (ى آسمانى) ايمان داريد (ولى آنها به كتاب شما ايمان نمىآورند.) و هرگاه با شما ديدار كنند (منافقانه) مىگويند: ما ايمان آورديم و چون (با هم) خلوت كنند، از شدّت خشم بر شما، سر انگشتان خود را مىگزند. بگو: به خشمتان بميريد، همانا خداوند به درون سينهها آگاه است. اگر خوبى به شما رسد، آنان را غمگين سازد و اگر بدى به شما رسد، آنها بدان شادمان مىشوند و اگر (در برابرشان) صبر كنيد و پرهيزكار باشيد، حيلهى بدخواهانهى آنان هيچگونه آسيبى به شما نرساند. همانا خداوند به آنچه انجام مىدهند احاطه دارد. و (بيادآر) هنگامى كه بامدادان (براى جنگ احد) از نزد خانوادهات بيرون شدى (تا) مؤمنان را در مراكزى براى جنگيدن جاى دهى، و خداوند (به گفتار و كردار شما) شنوا و داناست.
شریعتی: در این هفته از حضرت علامه سلطان الواعظین شیرازی تجلیل و یاد میکنیم که خدمات فراوانی به معارف اهلبیت و در دفاع از ولایت امیرالمؤمنین و اهلبیت انجام دادند. مقامشان عالی است انشاءالله متعالی شود، توصیه میکنم «شبهای پیشاور» را مطالعه کنید. مجموعه مباحثات ایشان و دفاع ایشان از ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) است. انشاءالله این هفته در مورد شخصیت ایشان و تألیفات ایشان صحبت خواهیم کرد. اشاره قرآنی این صفحه را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: در محضر آیه 118 سوره آل عمران هستیم «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» یک دستورالعمل سیاسی، اجتماعی، فرهنگی برای جامعه مؤمنین هست که حواستان باشد، حتی فردی و اجتماعی یعنی چه کسی که در جامعه کفر زندگی میکند، چه جایی است که جامعه ایمانی تشکیل شده و با جامعه کفار ارتباط دارند. تعبیر این است «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِنْ دُونِكُمْ» حواستان باشد، «بطانة» لباس زیری است که خیلی به انسان نزدیک است. یعنی رازهاست! حواستان باشد دوستیهای نزدیک و محبتهای خاصتان را با غیر خودتان قرار ندهید. برای آنها رازهایتان را نگویید. «لا يَأْلُونَكُمْ خَبالًا » آنها اهل وفای با شما نیستند. آنها دنبال این هستند از شما کد بگیرند. از شما بهانه پیدا کنند. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» اصلاً درونشان دوست دارند شما به سختی بیافتید. یادم نمیرود جایی که برای ایران مشکلی پیش آمد، بعضی از سران آمریکا با اینکه نمیخواستند اینطور شود اظهار خوشحالی کردند که یک چنین اتفاقی در ایران افتاده است. یعنی زلزله بیاید، آتش سوزی شود، آتش سوزی در ساختمان پلاسکو که اتفاق افتاد بعضی از اینها اظهار خوشحالی کردند. «وَدُّوا ما عَنِتُّمْ» آنها دوست دارند شما به زحمت بیافتید. هر سختی برای شما پیش بیاید خوشحال میشوند. «قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ» از درون این لبها و دهانهایشان بغض و کینه آشکار است و بیرون میریزد. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ» تازه دشمنیهایی که پنهان میکنند، آنها را میخواهند کنترل کنند که لو نرود، بیشتر از این است. «وَ ما تُخْفِي صُدُورُهُمْ أَكْبَرُ قَدْ بَيَّنَّا لَكُمُ الْآياتِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ» این دستور العمل را خدایی به ما میدهد که ما را خلق کرده است. اگر ما این را باور کنیم شاید جدا از مسائل سیاسی، نگاه الهی به این مسأله به عنوان اطاعت امر الهی باید روابطمان را چه در نظام فردی و اجتماعی با غیر مؤمنین اینگونه قرار بدهیم. به همین نسبت رابطه با مؤمنین باید رابطه «بطانه» و محبت آمیز و صمیمی باشد. در جامعه ایمانی صمیمیت رابطهها مضاعف میشود و بغضشان نسبت به غیر جامعه ایمانی بیشتر است.
شریعتی: ایام ماه ذی الحجه عجیب گره خورده با نام امیرالمؤمنین و انشاءالله همه ما متنعم نعمت ولایت باشیم و خیلیها در این مسیر زحمت کشیدند، عرق ریختند، قلم زدند و صحبت کردند و خون دل خوردند. مخصوصاً علمای آن زمان که شاید یک مقدار از ما فاصله دارند ولی هنوز ما سر سفره با برکتشان نشستیم. آنهایی که در برابر همه منکران ولایت قد علم کردند و تمام قد ایستادند و دفاع کردند. انشاءالله همه آنها مهمان سفره امیرالمؤمنین(ع) باشند، با شرایط آن زمان کسانی مثل سلطان الواعظین و علامه امینی آمدند و ما امروز وظیفهمان خیلی سنگین است که با این حجم از رسانهها و امکانات، چه کار میکنیم و چه گامی در راستای اثبات حقانیت مکتب اهلبیت برمیداریم؟
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای متعال به همه ما این توفیق را بده و باورش را بدهد که نیاز بشریت را به مکتب اهلبیت در این دوره آخر الزمان که تنها راه نجات و راه رسیدن است، اگر این باور بشود ما اشتیاقمان شدیدتر میشود، ثانیاً با قوت و ثبات بیشتری دیگران را دعوت میکنیم. منتهی تا این باور در خودمان ایجاد نشود که راه نجات اینجاست، واقعاً باور کرده باشیم و یقین کرده باشیم که راه نجات اینجاست، آنوقت آنها خودشان را به ما بیشتر نشان میدهند. وقتی خودشان را به ما بیشتر نشان دادند، آن موقع دستگیری از دیگران هم برای ما امکان پذیرتر میشود.
شریعتی: میدانم که دوستان ما تمایل دارند که یک چشم اندازی را از جلسه آینده قصه حضرت لوط برای ما بگویید و بعد هم دعا بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: دو سه خصوصیت مختصر را عرض کنم، یکی از خصوصیات حضرت لوط سخاوت و مهمان دوستیاش بود. لذا خود این سخاوت و مهمان دوستی در قبیله و قوم و جایی که تعبیر این بود که اینها بخیل بودند. خود این خصوصیت آنجا تأثیرگذار میتواند باشد. در بین آن افراد بخیل کسی آنقدر مهمان دوست باشد و سخاوتمند باشد که دنبال مهمان بگردد که اطرافیان آن شهر هرجا مهمان میآمد، آنها را به خانهاش میبرد. حضرت ابراهیم اطرافش آدمهای بخیل نبودند. این چشم انداز را خیلی بزرگ نمیکند اما اینجا که همه بخیل هستند، جایی که ضد آشکار است، آن صفت خودش را بهتر نشان میدهد. لذا این یک تبلیغ دین بود. یعنی اگر جایی بخل هست یا یک صفت زشت هست، شما مقابل آن را تحقق بده تا بلکه اینها هدایت شوند، که اگر هدایت نشدند نشان میدهد اینها به اوج فساد رسیدند. لذا یکی از کارها به تعبیر امام باقر(ع) این هست که حضرت لوط با کرامت و سخاوتمند بود و مهمان را گرامی میداشت به حدی که قومش او را بر حذر داشتند. چون دیدند وقتی او مهمان پذیری میکند همه میفهمند چقدر اینها بد هستند. لذا او را تهدید کردند. با اینکه تهدید شد دست بر نداشت. یعنی مهمان پذیر بودنش را با همه خطرات حفظ کرد.
یک خصوصیت دیگر این است که حضرت لوط در یک جنگی که این پنج شهر با شهرهای دیگر پیدا کردند، اسیر شد. یعنی حاکم اینها با حاکم دیگر جنگیدند، حضرت لوط را اسیر کردند و بردند. حضرت ابراهیم(ع) اولین کسی بوده که اولین پرچم جنگ را در راه دین برافراشته است. قبل از آن جنگ در راه دین نبوده است. اولین پرچمی که در راه دین، جنگ به پا کرده، در راه نجات حضرت لوط نبی (س) بود که لشگری را از نیروهایی که داشت آماده کرد و جنگی کرد و رفت حضرت لوط را از دست کسانی که اسیر کرده بودند نجات داد. چون فاصلهشان هم خیلی کم بود. در قرآن کریم هم تعبیر این است که وقتی به ابراهیم خلیل خطاب میکند، میگوید: این شهر! همان شهری است که لوط در آن است. معلوم میشود خیلی نزدیک بودند و زیاد فاصله نداشتند. هفته آینده اگر فرصت شد رابطه حضرت لوط با ابراهیم خلیل و بعد جریان عذاب را میگوییم.
انشاءالله خدای متعال ما را از همه مفاسد اخلاقی حفظ کند. انشاءالله خدای متعال به ما توفیق توبه نسبت به آن معاصی که از دست ما در رفته است را عنایت کند. انشاءالله خدای متعال تتمهی حج حاجیان و سفر مسافرین و زائرین را به سلامت قرار بدهد. انشاءالله خدای متعال دعای اولیاء و حاجیان را در حق همه مسلمانها اجابت بفرماید و دشمنی دشمنان را به خودشان برگرداند و آنها را نیست و نابود بگرداند.