برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت لوط(علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 25- 06- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز
به اینجا رسیدیم که قوم لوط به حضرت لوط گفتند: عذابی که وعده دادهای اگر راست میگویی نازل کن. دیگر بودن تو در ما اثر ندارد. محض شدن محقق شده بود. لذا لوط(ع) تقاضای نجات کرد و خدای متعال اجابت کرد. روایت شریفی هست که میفرماید: «لما عمل قوم لوط ما عملوا» وقتی این کارهای بد را با شدت بدی انجام دادند، زمین «بکت الارض الی ربها» زمینی که اینها رویش بودند به سوی خدا گریه میکرد. ما قائل هستیم به اینکه هستی شعور دارد. وقتی شعور دارد، چیزی که شعور دارد، عکس العمل دارد. ادراک دارد و میفهمد. قطعاً عکس العملی که نسبت به آن اثر ایجاد میشود با شعور ایجاد میشود. «بکت الارض الی ربها حتی بلغت دموعها الی السماء» اشک زمین مطابق خودش است. اشک هر جایی، در قرآن داریم «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّماءُ وَ الْأَرْضُ وَ ما كانُوا مُنْظَرِينَ» (دخان/29) وقتی کفار از دنیا میروند، آسمان و زمین برای او گریه نمیکنند. یعنی معلوم میشود گریه هست اما مطابق خودشان است. گاهی تیره شدن و سرخ شدن آسمان به کار آسمان است. گاهی باریدن، یعنی در نظام وجودی، مراتب وجودی اینها چون متصل به خزائن رب هستند. «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) هر شیء به خزائن رب متصل است و یک حقیقت واحد است، «حتى بلغت دموعها إلى السماء و بکت السماء حتى بلغت دموعها إلى العرش» زمین گریه کرد تا اشکش به آسمان رسید. آسمان گریه کرد تا اشکش به عرش رسید. «فأوحى الله تعالى إلى السماء أن احصبیهم و أوحى إلى الأرض أن اخسفی بهم» وقتی این اشک بالا رفت، اشک زمین به آسمان که رسید، جوابش این شد که به زمین اذن خسف دادند، که اینها را ببلعد. «أن اخسفی بهم» زلزله ایجاد کند و اینها را زیر و رو کند. اشک زمین تقاضای وجودی زمین بود که خدایا اینها روی من گناه میکنند. من اینها را تحمل ندارم. این اضطرار و ناله زمین به سوی حق و اشک او به آسمان، اذان الهی را در خسف به او داد.
در نظام فردی هم روایت دارد کسی که روی زمین گناه میکند، زمین از او نالان میشود. منتهی برای توبه به او فرصت بدهند. کسی که دیگر باب توبه را بست زمین با او دشمنی میکند. بعد میگوید: وقتی آسمان گریه کرده بود، جوابش این شد «فأوحی الله تعالی الی السماء أن احصبیهم» باران سنگ بر آنها بباران! یعنی اگر عذابها برای قوم لوط متفاوت میشود برای این است که در نظام وجودی مقابله اینها با ارض و سماء به گونهای بود که هرکدام از آنها اذن در مقابله با اینها پیدا کردند. هرچقدر مقابله اینها شدیدتر شود، اذن در مقابله به دستگاههای مختلف هستی داده میشود. لذا این حدیث را به عنوان طلیعه که ما این نگاه را داشته باشیم که همه عالم شعور دارد. همه عالم دارند با ما ثبت و ضبط میکنند. لذا دست و پای ما همه اعمال ما را ثبت و ضبط میکند. «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَ شَيْء» (فصلت/21) در روز شاهد هستند و نطق دارند. وقتی اینها نطق میکنند میگویند: کسی ما را نطق آورده که همه چیز را به نطق آورده و بیان و قدرت تکلم داده است. کما اینکه زمین و آسمان و همه اشیاء و اجسام شهادت میدهد. اگر انسان این نگاه را باور کند آن موقع رفتارش را در محضریت بیشتری میبیند.
بعد از اینکه لوط(ع) تقاضای عذاب کرد، ملائکه عذاب بر ابراهیم خلیل وارد شدند. همین قصهی بشارتی که بر ابراهیم خلیل وارد شدند و به او بشارت فرزند دادند. ابراهیم خلیل نسبت به حضرت لوط و قوم لوط علاقه داشت. قوم لوط بخاطر حضرت لوط که بین آنهاست، لذا هر بار که ملائکه برای آن عذاب قوم میخواستند بیایند، اذن نمیداد. یعنی نه آنکه آنها میخواستند، یعنی عذاب هنوز حتمیت پیدا نکرده بود. اما ابراهیم خلیل شفاعت میکرد. ابراهیم خلیل واسطه میشد که باز هم مهلت بدهند. لذا تعبیر هست که ابراهیم خلیل «إِنَّ إِبْراهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ» (هود/75) به دنبال همین میآید. یعنی وقتی مجادله و گفتگو میکرد و شفاعت میکرد نسبت به قوم لوط چون ابراهیم حلیم بود، یعنی آنجایی که میتوانست خشمش را اعمال کند و قدرت داشت، آنجا کوتاه میآمد و صبر میکرد. میگفت: شاید کسی در بین اینها باشد که هدایت شود! محبت انسانها چطور در قلب یک نبی الهی است که با اینکه اینقدر بلا بر سر لوط نبی آوردند و اصلاً لوط را بخاطر محبت به ابراهیم، لوط گذاشتند! چون لوط یعنی چسبنده! آنقدر او ابراهیم را دوست داشت، اسم او با این عنوان قرار داده شد که مجذوب حضرت ابراهیم بود. ابراهیم خلیل این برادر زاده یا پسرخالهاش را خیلی دوست داشت. اینقدر رفتار عالی داشت که ابراهیم خلیل شیفته و علاقمند او بود. دارد که دیوار خانه محبوب را هم میبوسید، اینجا دارد به قوم لوط هم این محبت را داشت چون لوط در بین آنها بود. لذا وقتی اینها آمدند، حضرت به ملائکه میفرماید، چون ابراهیم خلیل اینقدر نسبت به اینها شفیع بود، اول آمده بشارت به یک فرزند میدهد. ابراهیم خلیل خیلی طالب فرزند بود، این بشارت به اسماعیل بوده یا اسحاق بوده است، روایت مختلف است. اما آنچه مشهور است بشارت دوم است که به حضرت اسحاق بوده است. بعد ابراهیم خلیل متوجه میشود این بشارت فقط این نبود. دنباله این یک بحثی دارد و خبری هست! بعد فرمود: شما برای چه آمدید؟ امری که شما را به این فکر انداخته که به من بشارت بدهید، چیست؟ تعبیری که در قرآن هست این است. «قالَ فَما خَطْبُكُمْ أَيُّهَا الْمُرْسَلُونَ» (حجر/57) کاری که برای آن آمدید چیست؟ «قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمٍ مُجْرِمِين» (حجر/58) ما به سوی قوم مجرم، حتی نمیگوید: کافر! چون اینها بحثشان از اول فساد اخلاقی بوده است. ما به سوی قوم مجرم فرستاده شدیم! اما میدانند ابراهیم خلیل مقصود را میفهمد. بلافاصله بیان میکنند «إِلَّا آلَ لُوطٍ إِنَّا لَمُنَجُّوهُمْ أَجْمَعِينَ» (حجر/59) ما فرستاده شدیم برای قوم مجرم، اما بدانید که خاندان لوط نجات پیدا میکنند. گفتیم: بشارت به حضرت اسماعیل یا حضرت اسحاق، هرکدام که باشد این بشارت فردی نبود. یک قومی در مقابل قوم بود.
بعد به ابراهیم گفتند: ابراهیم دیگر اینجا قضای حتم الهی است. خود لوط هم تقاضای نجات کرده است. اینجا ابراهیم(ع) تسلیم شد. بعد از اینکه از خدمت حضرت ابراهیم خارج میشوند، بر حضرت لوط وارد میشوند، در حالی که حضرت لوط در بیابانها و مزارع اطراف شهر مشغول زراعت و کشاورزی بوده است. وقتی اینها را میبیند که چهار جوان زیبا با لباسهای سفید و زیبایی هستند که وقتی اینها را میبیند، مهمان نوازی حضرت لوط(ع) اقتضاء میکند که اینها را دعوت کند که فرود بیایند و پذیرایی کند. اینها تقاضا میکنند از حضرت لوط که ما را به خانهات ببر! حضرت لوط(ع) در دورهای قرار گرفته که اوج لجاجت و عناد این قوم بود، به طوری که دیگر به او گفته بودند: حق نداری مهمان بیاوری. به اینها میگوید: صبر کنید تا غروب شود. همینطور که ابتداعاً بر ابراهیم خلیل وارد شدند، برای حضرت لوط هم شناخته نشدند. تا اینکه آن «عجل حنیذ» و آن گوساله را کباب کرد و پذیرایی کرد و بعد خودشان را معرفی کردند. اینجا هم حضرت آنها را نشناخت. برای اینکه حضرات انبیا به یک کمالات الهی برسند، این تمثلات و وقایع بر آنها محقق میشود تا کاملاً نظام وجودیشان رشد بکند. وقتی اینها بر حضرت لوط وارد میشوند و فرود میآیند و پذیرایی میکند. طول میدهد تا شب شود! شب بشود که وقتی میخواهد آنها را به خانه ببرد، دیده نشوند! مردم در خانه باشند. شب که شد خواستند حرکت کنند و بروند. اینها از وسط کوچه میروند. حضرت میگوید: کنار بیایید! میگویند: نه! سید ما به ما امر کرده که همیشه از وسط بروید. میگوید: اینجا خطرناک است. وقتی حضرت اینها را میبرد در ذهنش آمد، ورود اینها و خبردار شدن قوم با این چهرههای زیبایی که اینها دارند، امنیت ندارد! اگر این چهرههای زیبا و جوان را ببینند با اینها چه میکنند؟ در وسط راه که میرفتند قبل از اینکه به شهر برسند، به اینها گفت: این شهری که میرویم مردم خوبی ندارد. جبرئیل(س) گفت: این یکبار! بعد دوباره که کمی جلو رفتند، هنوز به دروازه شهر نرسیده بودند. حضرت فکر میکرد که نکند با دست خودم اینها را به دام بیاندازم؟ پذیرایی من باعث شود اینها اذیت و آزار شوند؟ باز به اینها گفت: اینها قوم خوبی نیستند و اذیت و آزار میکنند! جبرئیل فرمود: دو بار! به دروازه شهر که رسیدند، فرمود: اینجا اینچنین است. هم سخی و مهماندار بود و نمیخواست اینها غریب بمانند. هم میدانست در این شهر جای پذیرایی از اینها نیست. فرمود: اینها قوم بدی هستند وهرکس بیاید اذیت میکنند! گفتند: مانعی ندارد، ما میآییم! حالا وارد شد از کنار دیوارههای شهر میرود و اینها از وسط میرفتند! خدای متعال ابتلائاتش اشد است. وقتی میخواهد کسی را به محض شدن برساند. اولاً اینها میتوانستند چهار پیرمرد باشند. چهار جوان زیبا و با لباس زیبا بودند! تمام اسباب برای لغزیدن دلها بود. از وسط شهر هم عبور میکردند. گاهی در نظام الهی اگر دیدیم یک چیزی خیلی واضح است، ترسمان را بیشتر کنیم. یعنی اگر جایی اسباب گناه خیلی واضح میشود، خیلی دیده میشود و آسان است معلوم میشود خدای متعال عقاب نزدیکی را برای انسان قرار داده است.
اینها وارد خانه حضرت لوط(س) میشوند. همسر لوط از همین قوم بود و جزء کسانی بود که نسبت به دین لوط کافر بود. اوایل در بین آنها صالح بود، اصلاً ازدواجی که انجام داد برای این بود تا بتواند تأثیرگذار بیشتری باشد. وصلت با قومی یک راهکار تأثیرگذاری است. ولی این خانم هم مهمانهای حضرت را لو میداد. لذا هرگاه حضرت مخفیانه مهمانی را وارد میکرد، علامت داشتند که اگر در روز بود، از بالای سقف میرفت آتش روشن میکرد که دود دیده شود. اگر شب بود آتش درست میکرد که آتش دیده شود. وقتی اینها وارد شدند حضرت لوط به همسرش گفت: تو به من خیلی بدی کردی و خیلی در مقابل من ایستادی. امشب را خیانت نکن و اینها را لو نده! من از گناه تمام این سالهای تو میگذرم! تا کسی از وجود اینها خبردار نشود و اینها به سلامت بگذرانند. چون باران شدیدی میبارید و مردم هم در خانه بودند. همسرش قبول کرد، اما تا حضرت آمد به پذیرایی از اینها مشغول شود، او بالای پشت بام رفت و آتش روشن کرد. بعضی میگویند: سوت زد! چون سوت زدن یکی از آداب قوم لوط بوده است. تیله بازی و قمار بازی و لباس باز و سوت زدن و فحش دادن زیاد جزء آداب قوم لوط بود. این آداب خدای نکرده انسان را نزدیک میکند. حواسمان باشد! ممکن است کسی بگوید: چطور در باران شدید آتش روشن کرد؟ بعضی میگویند: سوت زد!
به هر صورتی قوم را خبر کردند و حدود هزار نفر از این قوم دور خانه حضرت را محاصره کردند. تعبیر قرآن هست «يُهْرَعُونَ إِلَيْه» (هود/78) یعنی با یک اشتیاقی حرکت کردند. «وَ لَمَّا جاءَتْ رُسُلُنا لُوطاً» (هود/77) وقتی رسل ما نزد لوط رسیدند. «سِيءَ بِهِمْ» برای لوط خیلی سخت شد که با اینها چه کار کند؟ «وَ ضاقَ بِهِمْ ذَرْعاً» دلش تنگ شد که خدایا من چه کنم؟ این مهمانان زیبا و این جوانان رشید، با این قوم فاسق، چطور اینها را حفظ کنم؟«وَ قالَ هذا يَوْمٌ عَصِيبٌ» (هود/77) امروز روز بسیار سختی بر من خواهد بود. هم میخواهم مهماندار باشم و هم اینها را از دست قومم نجات بدهم! «وَ جاءَهُ قَوْمُهُ» وقتی قوم او آمدند، «يُهْرَعُونَ إِلَيْهِ» یعنی با تمام شوقشان آمدند. چرا در ادبیات عرب گفته «یَهرَعون» یعنی خودشان با اشتیاق آمدند؟ مثل اینکه اشتیاق اینها را آورد. میگویند: شدت شهوت اینها به حدی شده بود و سرکش شده بود که شهوت اینها را آورد. فاعل حرکت اینها شهوتشان بود نه خودشان! شهوت اینها را برانگیخت! با تمام شوق حرکتشان داد و به سمت خانه حضرت لوط برد، «وَ مِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْمَلُونَ السَّيِّئاتِ» علت این شوق و اشتیاق آنها چه بود؟ برای اینکه سیئه در وجودشان تثبیت شده بود. فاعل وجودی اینها سیئات بود. اول اعمالشان اختیاری بوده است. به جایی میرسد که دیگر فاعل وجودی انسان از دستش خارج شده است. لذا تعبیر «یُهرَعونَ» همین را میرساند.
وقتی به اینجا رسیدند دارد حضرت لوط(ع) آمد جلوی در خانه و گفت: «قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» اگر شما دنبال این هستید که شهوت شما فرو بنشیند، راهی که خدا برای آن قرار داده است، نظام خلقت این است که رابطه زن و مرد باشد! تعبیر این هست که اینها سرانی داشتند، به خصوص دو تن از سران این قوم طالب دختران لوط هم بودند. لوط یک شرافتی داشت و اینها میدانستند، برای همین جرأت نمیکردند بیرونش کنند. انتصابش به ابراهیم، قطعاً سران دوست دارند ارتباطی با اینها داشته باشند. لذا خواستگاری آمده بودند و لوط به اینها نداده بود. اما حالا که وضع بحرانی شده است، در نظام قرآنی باید روی این کار کنیم. یعنی در یک وضع عادی انسان مختار است که بگوید: نه یا بله! اما یک جایی میرسد که یک فساد بالاتری و یک آشوب عظیمتری محقق میشود. آنجا گاهی میبینید باید یک مسائل دیگر را فدای مسائل دیگری کرد. آنجا آنها میخواستند و حضرت نمیداد، اینجا خود حضرت پیشنهاد میکند. میداند اگر این مرتبه در وجود اینها محقق شود عذاب قطعی میشود. دیگر هستی اینها ساقط میشود. این اوج بحران است. نقل میکنند حضرت چند دختر داشت. تورات میگوید: دو دختر داشت. «هؤُلاءِ بَناتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» تعبیر مرحوم علامه طباطبایی این است که وقتی میفرماید: «أطهَرُ لَکُم» نه به این معنا که شما بیایید دختران مرا بدون ازدواج بگیرید. چون طهارت با غیر ازدواج نمیسازد. این دختران من برای شما طاهر هستند. به این معنی نه که بخواهند با یک فساد جلوی فساد دیگر را بگیرند. یعنی این طهارت مستلزم این عقد و نکاح هست. منتهی بعضی استفاده میکنند همین دو نفری که سران اینها بودند و اینجا حضرت خطاب قرار میدهد که اگر رأی آن دو برگردد و کوتاه بیایند، بقیه به تبع آنها برمیگردند. لذا طوری پیشنهاد میدهد که این پیشنهاد هم اتمام حجت است، هم رجوع به نظام خلقت است که طبیعت است و ازدواج است. هم برای اینها بحران را بشکند. اقلاً بعضی اجابت کنند و اجابت بعضی باعث شود یک تفرقه بینشان ایجاد شود. تعبیر این هست که هرجایی که میرسید و نه میگویید، پیشنهاد اصلاحی هم داشته باشید. اگر میگویید: این رابطه غلط است، بگویید: کدام رابطه صحیح است. به لوط جواب دادند که تو میدانی «ما لَنا فِي بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ» (هود/79) ما میلی به دختران تو نداریم! آن چیزی که میل ما هست چیز دیگری است. ما میل به ازدواج نداریم. میلی به نظام طبیعی در ما نیست. «وَ إِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُرِيدُ» تو میدانی ما چه میخواهیم! اصلاً حتی این یک اتمام حجت بالاتری برای اینها شد که با اینکه اینقدر تقاضا در وجود اینها بوده است، شدت هیجان شهوت در وجود اینها اینقدر شدید میشود، در اینجا میگویند: ما هیچ چیز دیگری غیر از اینکه الآن ذهن ما را مشغول کرده نمیخواهیم و تو این را میدانی. بعد دارد اینها هجوم آوردند به خانه حضرت و حضرت دستش را به در گذاشت تا در باز نشود. در را شکستند، اینها جمع زیادی بودند. هنوز آن چهار نفر خودشان را معرفی نکرده بودند. منتظر هستند عکسالعمل حضرت لوط را در مقابل این سختیها ببینند. لوط با تمام قوا و تمام ظرفیت مقابل اینها ایستاد تا بتواند جلوی اینها را بگیرد. «قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» (هود/80) اگر من قوهای داشتم که از عشیره شما کسی پشتیبان من بود یا رکن شدید داشتم، در مقابل شما میایستادم. تعبیر هست که «قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً» اگر من قوه داشتم، میگویند: قوه اشاره به حضرت امام زمان(ع) است که میدانستند او با قوه میآید و دیگر چیزی در مقابل او نیست. «رکن شدید» هم یاران حضرت هستند. یا تعبیر این است که «أَوْ آوِي إِلى رُكْنٍ شَدِيدٍ» جبرئیل است که اگر جبرئیل که ملک نوحی وحی و ملکی است که به من وحی میکند و همراه من است، اگر جبرئیل اینجا بود، من در مقابل شما میایستادم و توان پیدا میکردم.
اینجا که رسید، مهمانان خطاب کردند: «قالُوا يا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ» (هود/81) ما فرستادگان خدای تو هستیم، «لَنْ يَصِلُوا إِلَيْكَ» دست اینها به تو نخواهد رسید. حتی به تو که هم جنس اینها هستی، دست اینها به تو نخواهد رسید. «فَأَسْرِ» اما آماده باش که حرکت کنی. «أسر» حرکت در شب است. «بِأَهْلِكَ بِقِطْعٍ مِنَ اللَّيْلِ» امشب آماده حرکت باش. آن هم وقتی که شب از نیمه گذشت. وقتی نیمه شب شد و شب خودش را حاکم کرد، «وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ إِلَّا امْرَأَتَكَ» هیچ کدام از شما به پشت سرش بر نگردد. میگویند: طرف رفت و پشت سرش را هم نگاه نکرد! یعنی آنچنان با سرعت بروید که پشت سر هم نگاه نکنید. در چند آیه از قرآن«وَ لا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ أَحَدٌ» تکرار شده است. یعنی این بریدن و سرعت در رفتن مهم است! آنچنان ببرید چون عذاب میخواهد نازل شود. اگر دل شما رحم بیاید و بسوزد و برگردید، عذاب شما را هم فرا میگیرد. یعنی باید دل بکنید و دل شما اینجا نماند! همه باید بروید اما همسر تو باقی میماند. وقتی لوط شنید که اینها «رسل رب» هستند، دیگر راحت شد و آسایش پیدا کرد. اینها به داخل خانه هجوم آوردند و دیگر لوط مانع نشد. احساس امنیت کرد! در سوره قمر هم دارد که «كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ، إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ حاصِباً إِلَّا آلَ لُوطٍ نَجَّيْناهُمْ بِسَحَرٍ» (قمر/33 و 34) «وَ لَقَدْ راوَدُوهُ عَنْ ضَيْفِهِ» (قمر/37) اینها میخواستند مزاحم مهمانان لوط شوند. «فَطَمَسْنا أَعْيُنَهُمْ» ما اینها را کور کردیم. یعنی آنجا جبرئیل با اشاره انگشت تمام کسانی که وارد شدند را کور کرد. وقتی کور شدند باعث شد راه را گم کنند و ندانند از کدام طرف بروند. به دیوار دست میگرفتند تا راه را پیدا کنند اما لوط را تهدید کردند. ما الآن برمیگردیم و تو با سحر امشب از دست ما نجات پیدا کردی! اما وعده ما این است که صبح تمام هست و نیست تو را به باد میدهیم! لذا دارد که عذاب صبح نازل شد. «وَ لَقَدْ صَبَّحَهُمْ بُكْرَةً عَذابٌ مُسْتَقِرٌّ» (قمر/38) صبح عذاب نازل شد. میگویند: چرا عذاب را تأخیر انداختند؟ شاید علت این باشد همین کوری درس عبرتی برایشان باشد! بفهمند با چه کسی طرف هستند. خبر داشتند لوط نبی منتصی به ابراهیم خلیل است. اینها آمدند اما صبح قبل از اینکه بخواهند حرکت کنند، عذابهای متعددی از عذابهای الهی بر آنها نازل شد.
شریعتی: در این روزها و شبهایی که مزین به نور اهلبیت و امیرالمؤمنین است، چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح بلند و آسمانی قرآن ناطق امیرالمؤمنین علی(ع) کنیم. امروز صفحه 79 قرآن کریم آیات 12 تا 14 سوره مبارکه نساء در سمت خدا تلاوت میشود.
«وَ لَكُمْ نِصْفُ ما تَرَكَ أَزْواجُكُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَهُنَّ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَهُنَّ وَلَدٌ فَلَكُمُ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْنَ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصِينَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ لَهُنَّ الرُّبُعُ مِمَّا تَرَكْتُمْ إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ وَلَدٌ فَإِنْ كانَ لَكُمْ وَلَدٌ فَلَهُنَّ الثُّمُنُ مِمَّا تَرَكْتُمْ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ تُوصُونَ بِها أَوْ دَيْنٍ وَ إِنْ كانَ رَجُلٌ يُورَثُ كَلالَةً أَوِ امْرَأَةٌ وَ لَهُ أَخٌ أَوْ أُخْتٌ فَلِكُلِّ واحِدٍ مِنْهُمَا السُّدُسُ فَإِنْ كانُوا أَكْثَرَ مِنْ ذلِكَ فَهُمْ شُرَكاءُ فِي الثُّلُثِ مِنْ بَعْدِ وَصِيَّةٍ يُوصى بِها أَوْ دَيْنٍ غَيْرَ مُضَارٍّ وَصِيَّةً مِنَ اللَّهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَلِيمٌ «12» تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «13» وَ مَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ ناراً خالِداً فِيها وَ لَهُ عَذابٌ مُهِينٌ «14»
ترجمه: و براى شما (مردان) نصف ارثى است كه همسرانتان به جا گذاشتهاند، اگر آنان فرزندى نداشته باشند، (هر چند از شوهر ديگر)، ولى اگر براى آنان فرزندى باشد، سهم شما يك چهارم از ميراث است، البتّه پس از عمل به وصيّتى كه كردهاند يا اداى دَينى كه دارند و (امّا اگر شوهر از دنيا رفت) سهم زنان يك چهارم از چيزى است كه به جا گذاشتهايد، البتّه اگر فرزندى نداشته باشيد، ولى اگر فرزندى داشته باشيد (اگر چه از همسر ديگر) سهم همسران يك هشتم از چيزى است كه بر جاى نهادهايد. (اين تقسيم) پس از عمل به وصيّت يا پرداخت دينى است كه داريد و اگر مرد يا زنى كه از او ارث مىبرند كلاله باشد (يعنى والدين و فرزندى نداشته باشد) و براى او برادر و خواهر باشد، براى هر يك از آنان يك ششم است و اگر آنان (خواهر و برادر) بيش از يكى باشند، همه آنان در يك سوّم، به تساوى شريكند، (البتّه) پس از انجام وصيّتِ ميّت يا اداى دينِ او، بىآنكه وصيّت، ضرر به وارث داشته باشد. اين، سفارشى از سوى خداست و خداوند، دانا و بردبار است. آن (چه گفته شد،) حدود ومقررّات الهى است وهركس از خدا ورسولش پيروى كند خداوند او را به باغهايى وارد مىكند كه از زير درختانش نهرها جارى است، آنان هميشه در آن مىمانند، و اين است كاميابى و رستگارى بزرگ. و هركس خدا ورسولش را نافرمانى كند واز حدود الهى تجاوز نمايد، خدا او را وارد آتشى مىكند كه هميشه در آن مىماند وبراى او عذابى خواركننده است.
شریعتی: انشاءالله این هفته در برنامه قرار هست از مجاهدتها و رشادتهای کسی که به مکتب اهلبیت مخصوصاً در زمینه ولایت امیرالمؤمنین(ع) خدمات فراوانی را داشتند، مرحوم آیت الله خزعلی یاد کنیم که خدمات ایشان در بنیاد بین المللی غدیر از یاد کسی نخواهد رفت، انشاءالله خدای متعال روح ایشان را شاد کند.
حاج آقای عابدینی: هرچند در این ایامی که همه بشارت هست، اما باز همین مطالب شاید ما را به سمت آنها بیشتر سوق بدهد و باعث تنبه بیشتری برای ما باشد. وقتی اینها میخواستند شب بروند. یک عالمی بین اینها بود و به اینها گفت: حواس شما باشد که این علامت عذاب است. بروید خانه لوط را محاصره کنید. اگر لوط از این شهر خارج شود عذاب نازل میشود اما تا زمانی که لوط و خاندان او در این شهر باشند، عذاب نازل نمیشود. این خیلی زیباست که سعی کنیم آدمهای صالح را در اطرافمان حفظ کنیم. وجود آدم صالح در یک محله قوام برای محله هست. طوری نباشد که یک آدم صالح را برانیم و بگوییم: از دستش راحت شدیم. نزول برکات الهی و یا سختیهای الهی همه تابع افراد صالح هست.
رفتند خانه حضرت لوط را محاصره کردند. شبانه محاصره کردند که خارج نشود. لذا دارد وقتی خواستند خارج شوند دیدند دور تا دور خانه محاصره است. به طریق الهی که جبرئیل(س) نوری برای آنها قرار داد که تعبیر بعضی روایت هست که از زیر زمین خارج شدند. یا نوری در جلوی اینها قرار گرفت که اینها خارج شدند و با سرعت رفتند. بعد از اینکه اینها خارج شدند، صبح شد. ابتدا صبح «جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها» (هود/82) اولین کسی که دید اینها دارند میروند، همسر لوط بود که برگشت بیاید خبر بدهد. اولین کسی که از این قوم عذاب شد و بر او سنگ خورد و از بین رفت، همسر لوط بود. «جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها» وقتی امر ما آمد عالی آنها را سافل قرار دادیم. یعنی آن کسی که زیر زمین بود روی زمین آمد و آن کسی که روی زمین بود، زیر زمین رفت. «وَ أَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجِّيلٍ مَنْضُودٍ» (هود/82) غیر از زیر و رو شدن، باران سنگ بر اینها بارید که این سجیل همان سنگ و گل است. گل شل و سنگ سفت است، بین اینها گل پخته شده را سجّیل میگویند. سجّیل ترکیبی از سنگ و گل است! گل پخته مثل آجر، «منضودٍ» پی در پی، «مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ» (هود/83) هرکدام از اینها که فرود میآمد، معلوم بود مأموریت او چیست. اگر انسان به این توجه کند که هستی همه اینگونه هست، هر قطره بارانی که از آسمان نازل میشود، مأموریت دارد تا کجا برود. تا کجا برود چه کند و چه ثمرهای و چه نتیجهای، الی یوم القیامه این ثمره آشکار است. تمام اینها «مسومةً» علامت گذاری شده و معلوم است. اگر با این نگاه آدم به هستی نگاه کند که هر مولکول هوایی که تنفس میکنیم مأموریت مشخصی در نظام الهی دارد، هر قطره آبی که میخوریم و هر قطره بارانی که نازل میشود، هر ذره خاک و غباری که میبینیم مأموریت این در نظام هستی الی الابد مشخص هست. اینجا بر اینها وارد شد. این سنگها دنبال طرف میرفت تا به او بخورد. مأموریت وارد شد! لذا دارد بعضی از قوم لوط آن زمان در شهر نبودند. مسافر بودند. این سنگها آنجا رفتند و در آنجا به آنها خوردند. «وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» به پیغمبر اکرم خطاب میکند: فکر نکن این فقط مختص آنهاست. «وَ ما هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ» از هیچ ظلم کنندهای دور نیست. این عذاب «مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ» است و نسبت به همه اهل ظلم نزدیک است. منتهی چه کسی این نزدیک را میبیند و این غفلت از او برداشته میشود؟ در بعضی از آیات دارد که عذاب صیحه هم داشتند. تعبیر کردند که گاهی در زلزله که میآید، صداهای سنگین هم دارد. گاهی از آن صیحه خیلیها از بین رفتند. صیحه، زلزله که زیر و رو شدن، باران سنگ! سه عذاب بر اینها نازل شد و آثارشان محو شد. غیر از خانه حضرت لوط باقی آثار اینها زیر خروارها پنهان شد. این شدیدترین نوع عذاب بود.
انشاءالله خدای متعال ما را از عذابهای خودش مصون بدارد. آن چیزهایی که برای ما علامتگذاری شده است، همه آنها رحمتهای الهی باشد که به ما برسد. آنچه مربوط به نقماتهای اعمال ما هست و عذابهای اعمال ما هست، به برکت این ایامی که همه رحمت و ولایت است، والیان امر شفاعت کنند و اینها از ما دور باشد.