برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پیوند حقیقی بین وجود مقدس امام حسین(علیهالسلام) و انبیای بزرگوار
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 01- 07- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. سفری است که انسان تا نرفته است نمیداند چیست. شاید گفتنی نیست و وصف کردنی نیست اما همینقدر میشود برای همه مؤمنین آرزو کرد که این سفر فطرت و توحید و سفر عظیمی که ابراهیم خلیل پایه گذاری کرد و پیغمبر اکرم و اهلبیتش آن را بارور کردند و رشد دادند روزی همه بکند تا این سفر توحید، سفر فطرت برای همه محقق شود. این سفر انسان را در عمق باطل وجودش میبرد و به حقیقتی متصل میکند که شاید نظیری ندارد و تعبیر این است که اعمال عبادی که در این سفر وجود دارد خیلی زیاد است و در بین طاعات و عبادات دیگر بی نظیر است. فقط میشود این تعبیر را کرد، چنانچه در دوران جنینی انسان در رحم مادر، دست و پا و اعضاء و جوارحی پیدا میکند که در آن موقع اگر اینها را میشناخت نمیدانست به چه کاری میآید. برایش مفهومی نداشت که چه کاری از اینها میآید، اما وقتی وارد عالم دنیا میشود میبیند به تک تک اینها نیاز ضروری دارد که اگر گوشهای از اینها را فاقد باشد برای او اَلَم و دردناک است و متألّم میشود که چرا این را ندارد و یک خلأیی را احساس میکند. فقط این را میشود گفت که این اوامر الهی و طاعاتی که خدای سبحان برای ما قرار داده به خصوص در حج اعضاء و جوارح و قوایی را در وجود انسان ایجاد میکند که شاید در دنیا انسان نمیداند و نمیفهمد که چگونه باید از این استفاده کند و وقتی از این عالم منتقل میشود میبیند که به تک تک اینها آنچنان نیاز ضروری دارد که هرکدام از اینها اختلالی درونش باشد، در آن عالمی که وارد آن عالم شده اختلال مییابد و برای او دردناک میشود. فقط با این تشبیه میتوانیم بگوییم: این عبادات ما که در اینجا انجام میشود قوه و ادراکی ایجاد میکند که شاید مثل جنینی که نمیداند به چه جهتی است و چه اثری دارد، ما هم امروز با اینکه ندانیم و نفهمیم به چه کاری میآید، اما وقتی وارد آن عالم میشوی میبینیم ما را مطابق آن عالم ساخته و تمام آن تجهیزات و قوایی که برای ورود به عالم پس از دنیا لازم داریم، این عبادات ما برای ما فراهم کرده است و این سرمایه کمی نیست که البته فرصتی میخواهد که حقیقت توحیدی که توحید الوهی و توحید ولایی را که در یک سفر ایجاد میشود که وقتی انسان رو به کعبه میکند، میگوید: السلام علیک یا رسول الله! یعنی وقتی کعبه را که بیت الله است میبیند، با خطاب السلام علیک یا رسول الله که حقیقت کعبه رسول خداست. همچنان که قبلاً در بحثهای حضرت ابراهیم عرض کردیم «وَ أَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ» (حج/27) تو برای حج ندا بده ولی مردم به سوی تو میآیند. رفتن حج به دنبال امام غایب گشتن است. در تمام مواقف و اعمال و حرکات به دنبال کسی هستیم که معشوق ما و محبوب ماست و میخواهد ما را به کمال مطلوبمان برساند و در لحظه لحظه ایام حج از عرفات گرفته تا مشعر و منا و طواف و سعی به دنبال آن امام هستیم که ما را به خدا برساند و ایصال الی المطلوب کند. انشاءالله این سفر روزی همه مؤمنین شود تا آثار وجودیاش را بچشیم!
شریعتی: انشاءالله به حق امام حسین(ع)، دعا میکنیم «اللهم ارزقنا حج بیتک الحرام فی عامی هذا و فی کل عام» انشاءالله نصیب همه شود با تمام حلاوتها و شیرینیهایی که حاج آقای عابدینی برای ما تعریف کردند و نکات معرفتی که شنیدیم. امروز برای ما چه به ارمغان آوردید؟ با دعای سلامتی امام زمان آغاز کنیم که ارادت خودمان را اثبات کرده باشیم. (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
ما وارد ماه محرم الحرام شدیم که از ایام عظیم است، اولین ماه سال است و آغاز سال قمری با ماه محرم آغاز میشود. لذا برای ارباب سلوک ورود به ماه محرم برای سلوک آنها پیامهایی دارد. مرحوم آمیرزا جواد آقای ملکی تبریزی در ابتدای المراقبات میفرماید: زمانها منازل سلوک الی الله هستند. هر زمانی اثر ویژهای در سلوک دارد که تکرار شدنی نیست. لذا این ماه محرم را که آغاز سال قمری هست، مراقبهی ویژهای داشته باشیم. ایشان میفرماید: سعی کنیم این ماه خودمان را نزدیک کنیم و احساس کنیم این مصیبت بر ما وارد شده و بر نزدیکان ما وارد شده است. اگر این احساس را داشته باشیم حال و روز ما از حالت رها بودن سابق کمی تغییر میکند. باید از آن هم شدیدتر باشد اما اقلش این است که در حد اینکه احساس کنیم بر فرزندان ما، بر پدر و مادر ما، بر نزدیکان ما این مصببت وارد شده و ما آن را احساس میکنیم. این ایام، ایام ماتمی برای ما است. لذا همراهی با کاروان محرم است. همسفر شدن است. محرم یک سفر است. یک حرکت و سیر است. باید با این حرکت کرد نه اینکه فقط شنید. باید راه افتاد و رفت. نه اینکه نشست و شنید. نشستن و شنیدن نیست. ورود به مجالس امام حسین(ع) همراه شدن و رفتن است. انشاءالله هر روز و هر لحظه و هر جلسهای از جلسات امام حسین(ع) برای ما حرکت و سیر جدیدی آغاز کند. ما در بحثی که امروز میخواهیم خدمت دوستان باشیم، جریان امام حسین(ع) را در طول تاریخ بشریت از ابتدای بشریت که آدم(س) است رابطهی بین این ابتلایی که در کربلا ایجاد شده با انبیای عظام و انبیای بزرگوار طول تاریخ را میخواهیم یک رابطهای ببینیم و ببینیم این موضوع به بحث ما چگونه ارتباط پیدا میکند که سیره تربیتی انبیاء (س) بوده است.
شریعتی: یعنی در این ایام با توجه به بحث ما که سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم بود، در مورد پیوند امام حسین با انبیای بزرگ الهی قرار هست صحبت کنیم.
حاج آقای عابدینی: یک بحثی را از آغازی که جریان آدم(س) را عرض کردیم، گفتیم: جریان تاریخ پیغمبر اکرم و اهلبیت(ع) اینگونه نیست که یک واقعهای پیش آمده باشد و بخواهیم ارتباطی بین این واقعه و وقایع سابق ببینیم. یک نقشه الهی بوده که این نقشه الهی آیتش بر پیغمبر آخرالزمان و اوصیای او باید محقق میشده است و برای اینکه این نقشه پیاده شود و به این غایت برسد تمام سلسلهی انبیاء و اوصیاء مقدمه چینی برای او بوده است. از ابتدای اینکه آدم(س) را نقل میکنیم تا بعد از او جریان هابیل و قابیل و حضرت ادریس، حضرت نوح و ابراهیم خلیل، هود و صالح و همچنین برای این انبیای گرامی تمام اینها زمینه چینی بوده برای اینکه مردم را آماده کنند برای جریان آخرالزمانی که پیغمبر آخرالزمان و اوصیای اوست. آنوقت هر واقعهای که در جریان پیغمبر آخرالزمان محقق میشود، این واقعه در طول تاریخ بشریت مقدمه چینی شده بوده است. لذا تمام قطعات این پازلی که در طول تاریخ چیده شده است، برای این بوده که جریانات آخرالزمان را تبیین کند. با این نگاه به تاریخ بشریت ارتباط تامی بین تمام انبیاء و جریان آخرالزمان است که از جمله گلوگاههای جریان آخر الزمان جریان کربلا و عاشورا و امام حسین(ع) است. یک جریان عظیمی جریان ظهور است. یک جریان عظیم جریان عاشورا است. جریان عاشورا به عنوان بزرگترین نبرد حق و باطل و به عنوان بالاترین تمیز دهنده حق از باطل که کار انبیاء تمیز بین حق و باطل بوده است. بزرگترین ابتلای بشریت در جنبه ظلمت و نورانیت، در جنبه ظلمت به عنوان ظالمینی که در مقابل ایستادند و در نورانیت مقام ابتلای امام حسین(ع) که آشکار شد و تمام انقطاعی که در وجود ایشان ایجاد شد، این دو جریان ظلمت و نور در جریان امام حسین(ع) به اوج خودش میرسد. این تمام طول تاریخ مقدمه چینی و زمینه چینی برای این بوده که بشریت زده تا بتواند به این مرتبه برسد. لذا جریان ابتلایی که برای امام حسین(ع) ایجاد میشود، اینقدر این جریان کش دار است، اینقدر این جریان عظیم است که از زمان آدم منتظر این جریان بودند. توسل به این جریان پیدا میکردند. با این جریان گرفتاریهایشان را برطرف میکردند. هر مقدار از انبیای بزرگ برایشان گرفتاری سنگینی پیش میآمده با توسل به جریان امام حسین(ع) و این ابتلای عظیم تاریخ بشری که نجات دهنده است با ابتلاء و توسل به این نجات پیدا میکردند که بعضی از وقایع را برسیم در این جلسه عرض خواهیم کرد.
پس با این نگاه ابتلایی که امام حسین(ع) پیدا کرد یک ابتلای منحصر در یک زمان نبود، قبل از تحقق این ابتلاء جریان سرگذشتش را خدای سبحان توسط جبرئیل برای انبیای گرامی نقل کرده بود و انبیای گرامی با توسل به این جریان نجات پیدا میکردند، از آدم(س) تا عیسی(س) به عنوان آخرین نبی اولوالعزم، لذا تمام اینها در روایات ما وارد شده است. درست است که ممکن است بعضی از روایات آحاد باشد. شاید بعضی از اینها سندهای صحیح و قابل اعتمادی نداشته باشد. اما در مجموع روایات که روایات زیادی میشود نشان میدهد که این جریان یک جریان کاملاً محققی بوده است. روایات تک تک نیست. اصل واقعه و اصل جریان و روایات محکمی که اصل جریان را تبیین میکند و در کنار اینها روایاتی که ذکر شده مؤید این است و مجموعه این روایات انسان را به یک اطمینان کاملی میرساند که این مسأله کاملاً واقع بوده است. تازه آن چیزی از این روایات که به دست ما رسیده است. بسیاری از این وقایع که برای انبیاء پیش آمده برای ما نقل نشد و به دست ما نرسید. لذا آنها هم در آن سرّ عظیمی مانده که اولیاء به واسطه اطلاع بر اسرار بر آنها راه پیدا میکنند.
جریان ابتلایی که برای امام حسین پیش میآید یک جریان عظیمی است که هرقدر هرکسی به این ابتلاء تمسک پیدا کند، توسل پیدا کند، این ابتلاء برای او نجات دهنده است. این ابتلاء مرز بین حق و باطل را آشکار میکند. هرکسی به هر مقداری به این ابتلاء توسل پیدا میکند، یعنی مرز حق و باطل در وجودش پررنگتر میشود. به همان اندازه همراه میشود. لذا همراه شدن با جریان امام حسین(ع) و شکستن دلها و گریهها و تمام اینها یک ارتباط و سیر و حرکت است. یعنی ببینیم ابتدای ماه محرم که وارد میشویم تا انتهای ماه صفر که این دوماه یک تعلق ویژه پیدا میکند و دلها در این دو ماه به خصوص به این رابطه انس میگیرد چقدر وضع فطرت ما با ارتباط با فطرت مطلق که امام حسین(ع) است، تغییر کرده است. از انحرافات، اعوجاجات و حجابها بیرون آمدیم. نسبت به ظلم چقدر حساس شدیم؟ نسبت به بدی چقدر نفرت ما شدیدتر شد؟ نسبت به خوبی چقدر شوق ما بیشتر شده است. این حرکت اگر در درون ما محقق شود کاملاً قابل ارزیابی است و میتوانیم وضع خودمان را بفهمیم که چقدر با این کاروان همراه بودیم. از کجا آغاز کردیم و به کجا میرسیم. لذا اصحاب امام حسین(ع) به اوج مسأله رسیدند و به اوج تمیز بین حق و باطل رسیدند و به مرز شهادت رسیدند اما چون این جریان فرازمانی نیست. قبل از تحققاش هم همه انبیاء و اولیاء به او تمسک میکردند. بعد از تحقق هم همه کشتی نجاتی که محقق شده همه را نجات میدهد، این به زمان خاصی موکول نیست و ما را میتوانند در این کشتی سوار کنند به شرطی که سوار شویم و حرکت کنیم و مرز بین خوبی و بدی در وجود ما پررنگتر شود. این نتیجه حرکتی است که همه انبیاء به این تمسک میکردند و به یارانشان توصیه میکردند.
با این نگاه جریان ابتلای امام حسین(ع) جزء بیدارکننده ترین جریانات تاریخی محسوب میشود که حق و باطل را آشکار میکند و ما با این ابتلاء به اوج میرسیم. این ابتلاء محک و معیار همه ابتلاءهاست. یک ابتلاء محک داریم، یک ابتلاء معیار داریم، لذا تمام انبیاء ابتلائاتشان گوشهای و تجلی از این ابتلاء بوده است. در روایات ما هر نبی که به هر ابتلایی مبتلا میشد، به هر آزمایشی که مبتلاء میشد، هر آزمایش سختی که برای هر نبی پیش میآمد، آنجا متوسل به این ابتلاء میشد و برایش آسان میشد. مثلاً اگر بخواهم مثال بزنم، در روایت دارد اسماعیل صادق الوعد که یکی از انبیای بزرگ است، غیر از این که اسماعیل فرزند ابراهیم(ع) است. اسماعیل صادق الوعد که مبعوث در قومش شده بود، وقتی قومش او را به صورتی اذیت میکنند که پوست صورت او را زنده زنده میکنند. ملکی از ملائکه الهی بر او نازل میشود در خدمت او که امر بفرمایید به هرچه میخواهید تا محقق شود. چون این بلا بر سر شما آمد، این ابتلاء سبب شده بود که غضب الهی به جوش بیاید و به او ملکی را فرستاد که هر امری بکند، اراده او اراده رب باشد. آنجا اسماعیل خیلی زیبا میفرماید: من در این مسأله به حسین(ع) اقتدا میکنم که با همه ابتلائاتش راضی به قضای الهی بود و تسلیم امر الهی بود و من میخواهم گوشهای از حقیقت حسین(ع) در وجود من هم محقق شود. لذا هیچ ارادهای به غیر از اراده رب ندارم. با اینکه این وضعیت عجیبی که پوست صورت او را زنده زنده کنده بودند. این نبی الهی میگوید: من میخواهم در همین مصیبت عظیم هم به مصیبت اعظمی اقتدا کنم که حسین(ع) به آن مبتلا شد. این نگاه اگر ایجاد شود هیچ ابتلایی برای انسان سنگین نیست. اگر به ما گفتند: اگر میخواهید گریه کنید، بر امام حسین(ع) گریه کنید که این مصیبت اعظم را به یاد آورید. «مُصِيبَةً مَا أَعْظَمَهَا» این مصیبت اعظم است. وقتی مصیبت اعظم شد، هر مصیبت دیگری در کنار این کوچک میشود. قابل تحمل میشود. یعنی انسان وقتی مبتلا میشود در ابتلائش یاد میآورد ابتلای امام حسین(ع) را، میبیند چیزی نیست و صبور میشود. این ابتلاء برای همه بشریت، برای همه انبیاء و اوصیاء که بالاترین ابتلاء را داشتند تسکین و تسلی بود. وقتی جریان ذبح اسماعیل برای ابراهیم پیش آمد، آنجا وقتی این مسأله پیش میآید. به ابراهیم خطاب میشود ابراهیم چه کسی از همه نزد تو محبوبتر است؟ ابراهیم است. نبی ختمی را میشناسد. میگوید: محبوبترین فرد نزد من نبی ختمی، پیغمبر آخرالزمان است. ابراهیم فرزند او برای تو محبوبتر است یا فرزند خودت؟ میگوید: معلوم است فرزند او برای من محبوب است. آنجا میگوید: فرزند نبی ختمی! میگوید: ابراهیم جانسوزتر برای تو این است که فرزندت را بدست خودت قربانی کنی یا فرزند این پیغمبر ظالمانه با لب تشنه در حالی که عطش به گونهای بر او فشار آورده که آسمان را نمیبیند و سیاه تاریک میبیند، از شدت عطش چشمان او تیره و تار شده است که با این لب تشنه او را به شهادت میرسانند آن هم با وضع فجیع. کدام جانسوزتر است؟ ابراهیم آنجا ضجه و گریه میکند و اشک ابراهیم سرازیر میشود. گریه ابراهیم بلند میشود. میگوید: ابراهیم این را قرار دادم. این جانسوز بودن فدای عظیم برای تو هست. این جانسوز بودن که دل تو را اینگونه سوزاند، ابراهیم را به مقام امامت میرساند. این سوز و ارتباط، یعنی ابراهیم «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) برای ابراهیم محقق میشود به واسطه سوز و گدازی است که در آن تصویر جریانی که برای وصی پیغمبر آخر الزمان میخواهد پیش بیاید، مقام امامت را برای ابراهیم پیش بیاورد این سوز و گدازی که ابراهیم به این واسطه پیدا کرده است. هرکسی با هر مقداری به جریان امام حسین(ع) نزدیک شود و دلش سوزانده شود به همان مقدار شرح صدر پیدا میکند و به همان مقدار میتواند در افق شفاعت قرار بگیرد. لذا در روایت دارد که امام صادق میفرماید: پیغمبر اکرم در خانه ام سلمه بود. فرمود: کسی وارد نشود. حسین(ع) در حالی که کودکی بود وارد شد. ام سلمه میگوید: من نتوانستم او را کنترل کنم که نرود. ام سلمه هم دنبال حسین(ع) وارد شد، دیدم پیغمبر در حال گریه است و امام حسین روی سینه پیغمبر نشسته و در دست پیغمبر چیزی است که او را تکان میدهد. پیغمبر فرمود: این فرزندم شهید میشود و این خاک تربت اوست. نزد تو باشد. هرگاه این خاک تبدیل به خون شد، در آنجا حبیب من حسین من، کشته شده است. ام سلمه فرمود: یا رسول الله! شما از خدا بخواهید این را از او بردارد. فرمود: از خدا خواستم. خدای متعال به من وحی کرد: این شهادت با این ابتلای سنگین برای حسین عظمتی ایجاد خواهد کرد و مقامی را در پی خواهد داشت که هیچکس از مخلوقین به این مقام نرسیده است. این مقام شفاعت همان مقام ابتلایی است که دلها را میسوزاند و هدایتگری دارد. یعنی هیچکس مثل امام حسین(ع) در هدایتگری اینقدر توانا نیست.
شریعتی: «سفینة الحسین اسرع و اوسع» یعنی همین.
حاج آقای عابدینی: یعنی این اتفاق این را میرساند که دلها به راحتی میسوزد. قبل از واقعه دلها سوخته است. خدا روضه امام حسین را برای ملائکه خوانده است و آسمانها گریستهاند. زمین گریسته است. حیوانات و وحوش گریستند. انبیاء و اولیاء و اوصیاء در طول تاریخ بشریت گریستند. قبل از واقعه این جریان در علم الهی بود و لوح و قلم گریستند. یعنی این عظمتی است که خدا ایجاد کرده تا دلها گره بخورد و همراه شوند و نجات پیدا کنند. این دل سوختن همراه شدن است. خودش را در معرض قرار دادن است. خدایا برای اینکه حکم تو استقرار پیدا کند، امام حسین(ع) در امان نیست و اینگونه مورد تهاجم نیزهها و شمشیرها قرار میگیرد. پس من چه قدری دارم که بخواهم خودم را کنار بکشم. من هم همراه میشوم. همین مقدار که انسان در مقابل زمین خوردن حکم الهی قد علم کند و امر به معروف و نهی از منکر را زنده کند، به همین مقدار رابطه برقرار کرده است. اگر غصه بخورد چرا اینگونه است، چه قدمی میتوانند بردارند، رابطه پیدا کرده است. دارد هیچکس به او نمیرسد. شیعیان او به واسطه این واقعه صاحب شفاعت میشوند. نه فقط نجات پیدا میکنند. یعنی جریان امام حسین در طول تاریخ آثاری میگذارد، عدهای مجالسی به پا میکنند، این واقعه باعث میشود عدهای حرکتهایی بکنند، مرتبط بشوند و دیگران را هدایت کنند. این شفاعت ایجاد بکند. هدایتگری که مردم به واسطه اداره کردن عزای امام حسین(ع) ایجاد میکنند این هدایتگری شفاعت است. یعنی کسی مجلسی به پا میکند، یا روضهای میخواند. دیگری مرثیه میخواند، دیگری صحبت میکند، دیگری چای میدهد، دیگری خیمه به پا میکند. دیگری در آنجا خدمت میکند. هرکسی در اینجا اثری میگذارد باعث میشود قدرت شفاعت پیدا کند غیر از نجات خودش. تأثیری که در دیگران میگذارد شفاعت را به دنبال میآورد. چقدر عظیم میشود نه فقط نجات، شعایی از نور امام حسین در وجودها، در خدمتها، در آثار، در تأثیرگذاریها ایجاد میشود. لذا میفرماید: «ان اله شیعتاً یشفعوا فیشفعون» شفاعتشان پذیرفته میشود. مقبول درگاه الهی میشود.
«و ان المهدی من ولده» این شهادت و این ابتلاء باعث میشود امامت و وصایت از صلب امام حسین(ع) قرار بگیرد. یعنی نظام امامت و وصایت را ما متوجه نمیشویم. نظام امامتی که ابراهیم خلیل با آن همه ابتلاء در نهایت، خدای سبحان به او فرمود: «إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماما» (بقره/124) نظام وصایت و امامت از صلب حسین(ع) قرار میگیرد. به واسطه این ابتلاء. یعنی این ابتلاء آنچنان این وجود را عظیم میکند که فرزندان حضرت میشوند امامانی که هدایتگر به سوی کمال نهایی هستند.
شریعتی: طبق این روایات بسیار نورانی تعبیر درجات را که میگویند، تازه آدم میفهمد که چقدر مصیبت و ابتلاء سنگین بوده است.
حاج آقای عابدینی: آن وجودی که میخواهد عالم را پر از توحید بکند، برکت این وجود به واسطه این ابتلاء از نسل امام حسین قرار میگیرد. لذا وقتی که جبرئیل بر پیغمبر نازل شد و جریان امام حسین(ع) را گفت که یک چنین مصیبتی است، پیغمبر فرمود: برای من تحمل مصائب این فرزند مشکل است. اینجا جبرئیل خطاب به پیغمبر عرض کرد: در قبال این مصیبت وصایت و امامت از نسل او قرار بگیرد، پیغمبر آنجا راضی شدند. یعنی ارزش این، عظمت این مصیبت در قبال این نتیجه که وصایت و امامت است، ارزشمند است. تأثیر یک وجود است. لذا در طول تاریخ این وصایت و امامت قبل از تحقق بشر تأثیر گذار بوده است. بعد این جریان امام زمان(ع) به عنوان یکی از اجرها و پاداش جریان ابتلای امام حسین(ع) به عنوان یکی از نتایج آن قرار میگیرد.
وقتی جریان آدم(ع)، هبوط محقق شد. دارد که جبرئیل کلماتی را بر او عرضه کرد، که این کلمات همین تعبیر بلندی است که «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین» وقتی این کلمات را به آدم خطاب کرد. آدم به جبرئیل عرض کرد: یا جبرئیل من وقتی این چهار مورد را گفتم و توسل پیدا کردم، قلبم انبساط پیدا کرد. اما این پنجمی که میگویم، یک حالت حزن و غم و گریه بر من مستولی شد. دلم گرفت. جریان این واقعه چیست. آن چهار مورد انبساط در وجود من ایجاد کرد اما این پنجمی که بر خاطر من گذشت، نشان میدهد این ذکر فطری است. رابطه با امام حسین(ع) فطری است. قبل از آنکه آدم بداند واقعه چیست، قبل از این دل رابطه برقرار میکند. جبرئیل آنجا روضه امام حسین(ع) را برای آدم میخواند که یک روضه مفصلی میخواند که این را چگونه با عطش میکشند و چگونه فرزندان و خانوادهاش اسیر میشوند. جریان را برای آدم میگوید و آن گریه بر آدم در آنجا توسل آدم است بر امام حسین(ع) و قبول توبه آدم را به دنبال دارد و نجات آدم را به دنبال دارد.
وقتی جریان هابیل پیش آمد و توسط قابیل کشته شد، همانجا دارد که آن را ذرهای از جریان امام حسین معرفی کردند که کشته شدن فرزند تو، رشتهای از شهادت امام حسین و تجلی از آن است که آدم را تسلی داد که این گوشهای از آن است. جریان نوح(ع) وقتی میخواهد کشتی را بسازد، وقتی میخهای چوبی که کشتی را به هم متصل میکرد از جانب خدای سبحان توسط جبرئیل برای نوح نبی آمد، چند میخ آخری که مانده بود، دید نورانیت این میخها خیلی عجیب است. از جبرئیل سؤال کرد: اینها چه هستند؟ خطاب شد: این میخی که در دست نوح(ع) بود، تجلی از تجلیات پیغمبر اکرم است. نورانیت او در این میخ است لذا این را در فلان قسمت کشتی در جهت راست قرار بده. دومی نورانیت امیرالمؤمنین که در جهت سمت چپ کشتی و بعد نورانیت فاطمه زهرا در کنار پدرش قرار بدهد که پیغمبر باشد و بعد امام حسن و امام حسین(ع) را در کنار پدرشان امیرالمؤمنین قرار داد. در حقیقت این پنج میخ حافظ کشتی بود. وقتی کشتی نوح در گردابی افتاد که نوح در قعر ترسید، آنجا به همین دعا کرد: «یا حمید بحق محمد، یا عالی بحق علی، یا فاطر بحق فاطمه، یا محسن بحق الحسن، یا قدیم الاحسان بحق الحسین» وقتی به این متوسل شد، کشتی آرام گرفت. از جبرئیل سؤال کرد: این واقعه چیست؟ گفت: کشتی تو الآن به صحرای کربلا رسیده بود و بر بالای آنجا قرار گرفته بود. اینجا توسل تو به حسین(ع) تو را نجات داد. یعنی دوباره جریان روضه امام حسین(ع) را میپرسد که سبب نجات کشتی نوح میشود. عین این جریان برای ابراهیم خلیل است که قسمتی را در واقعه اسماعیل ذکر کردیم. عین این جریان برای یعقوب نبی پیش میآید که وقتی یوسفش گم میشود یکی از فرزندانش گم میشود. درست است عزیزترین بوده است اما وقتی گم میشود آنچنان میسوزد و مینالد و میگرید که کور میشود. در آنجا دارد که خطاب میشود تو با اینکه یکی از فرزندانت گم شده و او هنوز به قتل نرسیده است، اینطور میسوزی. چه کند پدری که در جلوی چشمش آن فرزند عزیزش را آنچنان به قتل میرسانند، چه فرزند شش ماههاش، چه فرزند جوانش را میبیند که چگونه قطعه قطعه شده است. تو هنوز یوسفت زنده است اما اینگونه مینالی و میسوزی. او یوسفش در برابر چشمانش پر پر شد. جلوی چشمانش شش ماههاش با تیر سه شعبه و فرزند جوانش آنگونه قطعه قطعه شد. خطاب میشود و یعقوب تسلی پیدا میکند. با نام امام حسین توسل پیدا میکند و جریان پیدا شدن یوسف و آمدن پیراهن یوسف پس از این توسل محقق میشود. جریان ایوب نبی، جریان زکریا و یحیی، جریان زکریا خیلی عظیم است و حیفم میآید جریان زکریا را نگویم.
نقل میشود وقتی زکریا قصه پیامبر اکرم را شنید و جریان اسماء خمسه که جبرئیل برای او آورد را ذکر کردند، «فکان زکریا اذا ذکر محمداً و علیاً و فاطمة و الحسن سری عنه همه و انجلی کربه و اذا ذکر اسم الحسین(ع) خنقته العبرة» اشک چشم او را پر میکرد. زکریا دلش تنگ میشد وقتی اسم امام حسین میآمد. «و وقعت علیه البهرة» تنگی سینه بر او غلبه میکرد. «فقال ذات یوم الهی مابالی اذا ذکرت اربعاً منهم تسلیت باسمائهم من همومی و اذا ذکرت الحسین(ع)» وقتی یاد حسین می افتم. «تدمع عینی و تثور زفرتی» آه و ناله و سوزم تنوره میکشد از آن و نفسم داغ میشود. «فأنبأه الله تبارک و تعالی عن قصته» قصه و روضه امام حسین را برای زکریا خواند. «لم یفارق مسجده ثلاثة ایام» سه روز از جایی که محل عبادتش بود، تکان نخورد و گریه کرد «و منع فیهن الناس من الدخول علیه» اجازه نداد کسی بر او وارد شود. «و اقبل علی البکاء و النحیب و کان یرثیه الهی أتفجع خیر جمیع خلقک بولده؟» خدایا بهترین خلقت را اینگونه با فرزندش امتحان میکنی و بر او مصیبت وارد میکنی؟ بهترین خلقت را که پیغمبر اکرم است، اینگونه دل او را با این مصیبت عظیم میسوزانی؟ «الهی أتنزل بلوی هذه الرزیة بفنائه؟» آیا این بلای بزرگ بر این خاندان باید وارد شود؟ آیا علی و فاطمه باید لباس این مصیبت را بر تن کنند و از ابتدای اینکه این بچه در دل مادر است، عزاداری برای او داشته باشند که هنوز به دنیا نیامده است. «الهی تحل کربة هذه المصیبة بساحتهما؟ ثم کان یقول» در اینجاست که میگوید: «الهی ارزقنی ولداً تقر به عینی علی الکبر» خدایا به واسطه این مصیبت فرزندی به من بده در این سن «فاذا رزقتنیه فافتنی بحبه» حب من را نسبت به او شدید کن. «ثم أفجعنی» سپس مصیبت بر من وارد کن. این فرزندی که دوست داشتم و اینقدر محبت او در دلم افتاده، «کما تفجع محمداً حبیبک بولده» خدا بعد از این یحیی را به او میدهد و جریان یحیی(س) نزدیکترین واقعه در جریان انبیاء به جریان امام حسین بود. در روایات وارد شده شبیه ترین شخص از جهات متعدد که او هم یک حرامزادهای سر یحیی را خواست تا سر یحیی را در تشت طلا برای او فرستادند و خدا وعده داد که هرکسی را میآمرزد غیر از قاتل یحیی و قاتل حسین بن علی(س) که قاتل اینها از آمرزش دیگر محروم ماندند. امکان آمرزش برای اینها دیگر نیست. در جریان یحیی امام حسین(ع) در مدینه پس از اینکه حرکت کردند از هر منزلی که حرکت میکردند ذکر یحیی(س) را داشتند، و جریان یحیی را ذکر میکردند و قصه خودش و شباهتش را به قصه یحیی ذکر کردند.
انشاءالله بتوانیم از نورانیت جریان امام حسین(ع) و عظمت این مصیبت «الحمدلله الذی» آن حمدی که حمدش شاکرین است برای ما به این مصیبت که حمد شاکرین برای این مصیبت همراه شدن با این مصیبت هست. انشاءالله خدا به ما توانی بدهد که در این ماه محرم و صفر از عظمت نورانیت امام حسین(ع) و شدت مصیبت او هدایت شویم و وارد این کشتی نجات شویم.