برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف علیهالسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 04- 09- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله همه ما از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. بر محمد و آل محمد صلوات میفرستیم، ماه ربیع المولود است و ماه صلوات و ارتباط با پیغمبر اکرم است. روز شنبه هم متعلق به نبی مکرم اسلام است. ایام مبارکی است. انشاءالله بر همه مؤمنین این ایام مبارک باشد. انشاءالله سختیهای زندگی که برای مؤمنین پیش آمده است، خدای سبحان به رحمت خودش این سختیها را تبدیل به راحت بکند. باز هم دعا میکنیم که در سختیهای پیش آمده برای زلزله زدگان گشایش ایجاد شود و تبدیل به راحتی شود.
در خدمت قصه حضرت یوسف (ع) بودیم و آیات اول سوره یوسف را گفتگو کردیم که همان طلیعه قصه یوسف(ع) است و دیدن یازده ستاره و خورشید و ماه بود که بر حضرت سجده کردند و این خواب را برای یعقوب نبی بازگو کرد و حضرت یعقوب بعد از شنیدن این خواب به یوسف(ع) دستوراتی داد و آینده یوسف را در این خواب برای حضرت بیان کرد. بلافاصله قبل از اینکه بخواهد بگوید: تعبیر این خواب چیست. دستور دادند این خواب را برای کسی نقل نکن.
یکی از موضوعات مهمی که جلسه گذشته به آن اشاره کردیم و امروز هم قصد نداریم ورود کامل به آن پیدا کنیم، وعده دادیم در جلساتی که بحث خواب دیدن آن دو نفر در زندان میشود، بحث خواب را مطرح کنیم، اما یک بحث مهمی که در کار است این است که عوالم وجودی که در عالم وجود موجود است، سه عالم است. این سه عالم یکی اسمش عنوان عالم طبیعت است و همین چیزهایی است که ما با حسمان و حواس ظاهریمان مییابیم. میبینیم و قابل لمس است و صداهایی که میشنویم و این عالم مادی است و محسوس است. عالم دیگر عالم مثال است. مثل صورتهایی که در ذهن ماست وقتی که خواب میبینیم. بعضی اسمش مثال متصل است و بعضی اسمش مثال منفصل است. مثال متصل یعنی آنچه درون من است. مثال منفصل یعنی درون من که به بیرون مرتبط است و با بیرون رابطه برقرار کرده است. یک عالمی است به عنوان عالم مثال که عالم صورت بدون ماده است. مثل خوابی که ما میبینیم که در عالم مثال، نسبت عالم ماده به عالم مثال مثل یک انگشتر در بیابانها است. اینقدر عالم مثال عظیم است. وسعت دارد، با اینکه اینقدر وسعت دارد، تعبیر روایات این است که «ما فیها موضع قدم الاّ علیه ملک راکع او ساجد» در آنجا با همه عظمت و وسعت هیچ جای خالی موجود نیست. در ذره ذرهی عالم مثال ملکی یا در حال رکوع است یا در حال سجود است. پس دومین عالم، عالم مثال است. آنجا صورت بدون ماده است. در آنجا حرکت کردن و رفتن و آمدن و خوردن و خوابیدن، تمام اینها غیر قابل تصور است. از جهت لذت، از جهت اَلم، از جهت سرعت، همه اینها آنجا به لحظه انسان میتواند مسافتهای بعید را طی کند. لذا میتواند چشم را ببندد و دلش را روانه مشهد کند و بر امام رضا سلام بدهد. دلش را روانه مدینه کند و بر پیامبر سلام بدهد. بلافاصله این محقق است. مثل سنخی که محبتهای ویژه که صورت دارد. تا انسان قصد میکند این صورت میگیرد. این عالم از عوالم عظیمی است که ما کمتر آن را شناختیم. چون کمتر شناختیم، کمتر از آن درست استفاده میکنیم. این برای همه انسانها اصل عالم مثال است. اما چطور در عالم ماده بعضی کم از عالم ماده بهرهمند هستند و بعضی بهرهمند هستند. بعضی در عالم ماده یک حس دارند. مثلاً کرم خاکی ممکن است بینایی هم نداشته باشد. اما فقط لامسه دارد در عالم خالی، اما موجودی مثل انسان ممکن است پنج حس ظاهری هم داشته باشد و از لایههای بیشتری استفاده کند. در خود انسانها مراتبی از استفاده هست و در عالم مثال هم همین است منتهی با شدت آن، یک کسی ممکن است به اوایل عالم مثال راه داشته باشد. مثل کرم خاکی که به اوایل عالم ماده راه دارد. یک کسی میبینید تا اواخرش را طی کرده و از آن بالاتر را هم طی کرده و از آن عبور کرده است. پس یک عالم، عالم مثال است که عالم عظیمی است. اسمش را در روایات به عنوان عالم ملکوت میگذاریم. عالم ملکوت همان است که در قرآن میفرماید: «وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (انعام/75) این را به ابراهیم ارائه دادیم. یعنی تمام حقیقت عالم ملکوت که عالم ملکوت علت عالم مادی است لذا کسی که به عالم ملکوت احاطه پیدا کند، نه ورود. ورود مراتب دارد. ممکن است به یک مرتبه ورود پیدا کند، اما اگر کسی احاطه پیدا کند به تمام عالم ماده مسلط است و عالم ماده در اختیار اوست. اگر به مراتبی از آن ورود پیدا کند و به همان مرتبه احاطه پیدا کند، در همان مرتبه است. لذا وقتی در این آیه شریفه میفرماید: من دیدم که شمس و قمر و یازده ستاره، ساجد هستند. «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» (یوسف/4) این تعبیر خیلی زیباست. وقتی خورشید در آسمان هست، ماه نیست. دیده نمیشود، گاهی هم که دیده میشود، در یک حالتهایی است. یعنی متعارفاً خورشید باشد، ستاره در آسمان دیده نمیشود. «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» همه با هم سجده کردند. یعنی در آن واحد ساجد بر یوسف نبی بودند. نه اینکه شمس و قمر در وقت خودشان و ستارگان در وقت دیگر. این تعبیر «رأیتُهُم» که تکرار شده و آمده هم اینها را به عنوان ذوی العقول نشان داده است که «رأیتُهُم لی ساجدین» هم «هُم» آمده است که ضمیر «هُم» در عربی به کسانی که صاحب عقل هستند برمیگردد. هم «ساجدین» جمع سالم است و نشان میدهد اینها صاحبان عقل هستند.
این نکته که برای عالم مثال هم باز عالمی است که اسمش عالم عقول است. در روایات ما عنوانش جبروت است. نسبت آن عالم با عالم ملکوت باز همانطور است که نسبت عالم ملکوت با عالم ماده بود. عالم ملکوت نسبت به جبروت باز هم «كَحَلْقَةٍ فی فلواة» مثل یک انگشتر در بیابان است. اینقدر آن عالم عظیم و بزرگ است. انسانها در هر کدام از این سه عالم که عالم جبروت است که عالم عقول است، عالم ملکوت است که عالم مثال است و عالم طبیعت است که همین عالم دنیایی است که میبینیم. هرکدام از اینها موجوداتی در آن زندگی میکنند. مطابق آن عالم اینها ادراکاتی دارند، قوایی دارند اما تنها موجودی که در هر سه عالم زندگی میکند انسان است. یعنی امکان این سه عالم برای انسان هست. انسان کامل در هر سه عالم احاطه دارد. «وَ ما مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقامٌ مَعْلُوم» (صافات/164) هرکدام از ما مقام معلوم داریم. یعنی مقام ملائکة الله هم معلوم است. در آن عالم خاص خودشان در همان حیطه از بالاتر امکان خروج ندارند و آنجا مقامشان ثابت است. اما انسان است که این سه عالم را هم در قوس لزوم طی کرده تا به اینجا رسیده است. هم در قوس صعود طی میکند و عبور میکند و دوباره به سوی خدا برمیگردد و هر سه عالم را طی میکند. با این نگاه که عالم مثال نسبت به عالم ماده چقدر عظمت دارد و عالم عقل نسبت به عالم مثال چقدر عظمت دارد. همه اینها امکانش برای انسان هست و این عظمت انسان است که جامع همه عالم است. لذا انسان میتواند همه این عوالم را طی کند و بر آنها مسلط شود. لذا اگر اینجا یوسف(ع) در همان اوان کودکی میفرماید: خورشید و ماه و یازده ستاره بر من سجده کردند که سجده یعنی مطیع او شدند و تحت اطاعت او درآمدند. مثل بدن یوسف برای یوسف که بدن یوسف چطور مطیع یوسف است. این نظام سلطهی از عالم ملکوت بر آنهاست. چون از نظام علتشان بر آنها اشراف داشت اینها خاضع او شدند. اگر میفرماید: ملکوت سماوات و ارض را به ابراهیم نشان دادیم، یعنی ابراهیم(ع) مسلط بر عالم ماده شد چون ملکوت عالم در اختیارش قرار گرفت. در بحثهای بعدی انشاءالله دیگر فقط اشاره میکنیم. پس این توان انسان است و انسان این استعداد و قوت را دارد و چقدر باید این عظمت در انسان پیچیده شده باشد که این همه مرتبه که همه ملائکه اگر به آدم (س) خطاب میشود تمام ملائکه بر تو ساجد باشند، یعنی عالم عقل و مثال بر او ساجد باشند. تحت خدمت و خضوع برای آدم(س) در بیایند. ما عالم طبیعت و ماده را هم نمیتوانیم حد و مرزش را بفهمیم با همه این کهکشانها و ابر کهکشانها و عظمتی که هست. آن هم نه لایه ظاهریشان که دیدنشان باشد. تصرف در آنها، تحت در اختیار درآمدن آنها، نمیتوان در حقیقت حتی تصور کنیم چه برسد که بفهمیم این توان انسان است که بر اینها مسلط شود. نه فقط بر اینها بر عالم مثال که علت برای اینهاست، بر عالم عقول که علت برای عالم مثال هستند. این انسانی که این توان را دارد متوجه نیست و دارد از دست میدهد، وقتی چشم ما باز شود که «الناس نيام فإذا ماتوا انتبهوا» (بحار الانوار، ج 50) آدم میفهمد چقدر استعداد و توان داشته و چقدر از دست داده است. این حسرت خیلی عظیم میشود. اینها همه توان ما بود و قوای ما بود. مثل انسان که سرمایه عظیمی در بانک برایش قرار دادند و گفتند: تو برو از این بهرهبرداری کن بدون اینکه به این دست بزند و استفاده کند برای ریال و تومان این محتاج بوده است در حالی که این سرمایه عظیم بوده است و میتوانسته کارها و خدمتهای عظیم بکند. این خسران که «إِنَ الْإِنْسانَ لَفِي خُسْر» (عصر/2) چون عمدتاً ما این اطلاع را نداریم که چه هستیم و که هستیم و خدا چقدر توان در ما قرار داده است و گفته: «فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ» (مؤمنون/14) یعنی همه مخلوقات که خلق خدا هستند، خدا در خلق آنها به خود آفرین نگفت. با اینکه آنها هم همه احسن هستند اما به این زبده خلقت که وقتی خلق کرد، خداوند گفت: «تبارک الله احسن الخالقین» این خلق بارک الله گفتن دارد. این انسان چقدر عظیم است.
حالا برای یوسف(س) مرتبهای از این را قرآن برایش اظهار میکند. این جزء اولین مراتب یوسف است. در همین اوان کودکی این حالت برایش ایجاد میشود که دیدم ماه و خورشید و ستارگان بر من سجده میکنند. این دیدن سجده خواب معصوم و خواب انبیاء و اولیاء مطابق با واقع است. عین واقع است. یعنی حقیقتاً خورشید و ماه و ستارگان در خدمت یوسف بودند. علاوه بر اینکه تعبیر این حقیقت این است که پدر و خاله و برادران در روز سیطره یوسف بر یوسف سجده خواهند کرد. این سجده هم به امر الهی است. بعضی فکر میکنند سجده کردن همان سجده در برابر خداست. اگر خدای تبارک و تعالی خطاب میکند «يا جِبالُ أَوِّبِي مَعَه» (سبأ/10) با داود (ع) هم ناله شوید. یا وقتی آتش بر ابراهیم سرد میشود، این سجده آتش بر ابراهیم است. اگر آب میایستد برای موسی، سجده آب است برای موسی و این خضوع و طاعت است. در جایی که نبی الهی لازم ببیند. لذا معجزات به نفس نبی قائم است. چون تصرف میکند در جایی که لازم است به امر الهی و به اذن الهی. این مقدمه طولانی شد اما یک بحث معرفتی دقیقی داشت که عوالمی در کار است و همه این عوالم با تشکیلات ما سوی اللهی که خدا قرار داده است، همه ما سوی الله امکان دارد تحت تسخیر انسان قرار بگیرد و خدا طوری کرده که آنها قابل تسخیر برای انسان باشند و به انسان قدرتی داده که بتواند آنها را تسخیر کند. بتواند آنها را تصرف کند و آنها شئون انسان شوند. همچنان که بدن انسان شأن انسان است، همه عالم وجود مثل بدن انسان در خدمت انسان شوند. دیگر تعبیر به بدن کردن خیلی واضح است که بدن چطور در خدمت انسان است. همه عالم وجود مثل بدن میشوند برای این انسان. ما چطور به این موطن برسیم؟ این موطن بیان شد. در نگاه ما وقتی به عالم برخورد میکنیم.
هرچقدر انسان در نظام زندگیاش اهل صدق و امانت باشد. یعنی وقتی چیزی امین باشد نسبت به تصرف در عالم، نگاه به عالم، بهرهمندی از عالم، اهل صدق باشد در تفسیر عالم، در ارتباط با دیگران، در رابطههایی که برقرار میکند. هرچقدر صدق و امانت در رفتار روزانه ما بیشتر باشد، خوابهای شب ما صادقانهتر است. یعنی اگر کسی میخواهد خواب شبش شفاف و زلال باشد، مثل خواب انبیاء و اولیاء باشد، به آن خوابها نزدیک شود، نزدیک شدن به آن خوابها با صدق در روز امکان پذیر است. قرار میگذاریم صادق باشیم و قرار بگذاریم در زندگی آنچه را هست همانگونه که هست ببینیم و رابطه برقرار کنیم. کسی که در زندگی روزانه با صدق رفتار کرد، حقایق عالم خودش را به او بهتر نشان میدهد. چون آنها اهل شعور هستند. ما آنها را بی شعور نگاه میکنیم. چون اهل شعور هستند، چنانچه شما در روابط دو تا انسان اگر دیگری بفهمد شما در مقابل او کاذب هستید و اهل دروغ هستید، روابطش را با شما طور دیگری قرار میدهد. سعی میکند خودش را از شما پنهان کند. کتمان کند، چرا؟ چون کاذب هستید. اگر این شد، این نگاه در تمام هستی سرایت دارد. یعنی وقتی ما روابطمان را با هستی در جلوت و خلوت و پنهان و آشکار، یک رابطه با هستی برقرار کردیم. پنهانی و طور دیگری نبودیم که در آشکارا طور دیگری باشیم. رابطهمان را با هستی براساس این صدق و امانت برقرار کردیم. آن موقع همه هستی خودشان را با ما به گونه دیگری رابطه برقرار میکنند. اگر این نگاه را پیدا کنیم که عالم صاحب شعور هستند و اگر ما صادقانه با آنها برخورد کنیم، مثل دو انسانی که صادقانه با هم برخورد میکنند، محبتشان بیشتر میشود و زوایای وجودیشان را بهتر برای هم آشکار میکنند. چون میدانند صدق است و اهل خیانت نیست و امین است و صادق است و اهل کذب نیست. اگر اینطور شد نه تنها عالم وجود خودش را به انسان خوب نشان میدهد، در مکتب خواب هم، چون خود خواب یک مکتب است. یک دانشگاه است. مکتب خواب هم کسی که اهل صدق و امانت است، در آن مکتب او چون صادق و امین است، حقایق عالم ملکوت خودشان را به تمامی به او نشان میدهند. خواب میشود آینه عالم مثال که علت این عالم است.
ما در خواب نفسمان را به خدای سبحان تحویل میدهیم. «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِها وَ الَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنامِها» (زمر/42) یعنی وقتی انسان میخوابد داریم نفس را تحویل میدهیم. اگر این نفس، نفس صادق و امینی باشد که تحمیل میشود، با اینکه در روز هم تحویل خدا هستیم، اما نسبت خدا با همه عالم علی السوی است. چون نامتناهی است. اما نسبتهای ما متفاوت است. چون ما قرب و بعد داریم. ما گاهی دور هستیم و حواس ما پرت است و غفلت داریم. گاهی نزدیک هستیم و توجه داریم. ما دور و نزدیک داریم اما خدا دور و نزدیک ندارد. در عالم خواب ما داریم خودمان را به خدا تحویل میدهیم. بستگی دارد در حالتی که وسایط دارند حذف میشوند، حجاب ها برداشته میشوند، قرب و بعدی که داشتم به قرب در آنجا تبدیل میشود. اگر جانم را امین تحویل داده باشم، امانتدار، با صدق تحویل بدهم، جانی که با صدق است و امین است وقتی در مقابل آن علم و حکمت مطلق قرار میگیرد، و آنجا دیگر واسطه و حجابی در کار نیست چقدر میتواند این بهرهمند باشد. تا جانی که خائن باشد در روز، کاذب باشد و دروغگو باشد. اهل خیانت باشد در امانتهایی که در ارتباط با عالم است. این شخص وقتی در آنجا جان و نفس خیانتکار و دروغگو را تحویل میدهد، این نفس وقتی در آنجا قرار میگیرد نه فقط بهرهمندی ندارد بلکه در آنجا پشت کرده است. جریان حضرت یوسف که خدا در اینجا به عنوان مکتب خواب بیان میکند که تأیید کند و این را اینقدر بزرگ میکند که تابلوی زندگی یوسف را با این قرار بدهد که او نبی بزرگ است. پیغمبر اکرم را با این تابلو در چند جای زندگیاش معرفی میکند، ابراهیم خلیل را با این تابلو در یکی از مراحل مهم عمرشان مطرح میکند، این نسبت، نسبت عظیمی است لذا ارزش دارد که انسان برای ورود به عالم خواب و رؤیا که یک مکتب عظیم علمی برای انسان است، مقدماتی بچیند. خودش را برای ورود به خواب آماده کند. بفهمد که اینجا خلوت خانه بین انسان و خداست. خبرهای عظیمی در کار هست. اگر انسان این باور را کرد، آن موقع چنانچه برای هر کاری مقدماتی میچیند، برای خوابش هم بی گدار وارد نمیشود. یکباره از هوش نمیرود که سر را روی زمین بگذارد. قبلش مقدماتی میچیند. قبلش اگر خدای نکرده تخطی داشته توبه میکند قبل از خواب و میگوید: خدایا نفس من میخواهد بار پیدا کند. نزد شما و با واسطه، خدا میخواهد متوفی این جان من باشد. یعنی تمام حقیقت مرا به کمال تحویل بگیرد. توفی یعنی تحویل گرفتن به تمام حقیقت. اگر میخواهد به تمام حقیقتش تحویل بگیرد، هرچقدر این صادقتر و پاکتر باشد، بهرهمند تر میشود. مثل این است که انسان را نزد بزرگی دعوت کردند. وقتی انسان میخواهد برود لباس خوب میپوشد و خودش را از هر قضاوتی دور میکند و زمینه وجودیاش را آماده میکند تا بهرهمند بیشتر شود. ما میخواهیم بار پیدا کنیم در خواب بر خدای سبحان. لذا شبهای اولیای الهی همه سیر است و رسیدن است و بیداریشان سیر است. لذا خوابشان مقدمه بیداری است و بیداریشان مقدمه خوابی است که همینطور مراحل را طی میکنند.
ما بحث خواب را نکردیم و فقط مقدمهای بود که عظمت این عالم مثال را بیان کنیم. رسیدن به عالم مثال در مراحل اولیه از عالم خواب امکان پذیر است. نه اینکه فقط منحصر به عالم خواب باشد. عالم مثال حقیقتی است محقق و موجود. انسان در خواب چون از عوارض تعلقات حواسش کم میشود، امکان ارتباطش با آن عالم راحتتر میشود. نه اینکه فقط راه خواب باشد و از راه خواب دیدن باشد. منتهی در خواب دیدن عمدتاً برای انسان راحتتر است. سعی کنیم که بیداریهای ما پاک و منزه باشد تا خوابهای ما زلال و شفاف باشد و جانمان را به خدای سبحان تحویل بدهیم با یک امانت و صدقی که انشاءالله در محضر ربوبی که قرار میگیرد این جان کاملاً برای اخذ و گرفتن و بهرهمند شدن از عوالم مثال و عوالم عقول آماده باشد. این نکتهای بود که در مورد خواب میخواستم بگویم.
شریعتی: خواب در زندگی جزء وقتهای مرده ما هست و از آن به درستی استفاده نکردیم.
حاج آقای عابدینی: چرا؟ چون بیداری را درست استفاده نمیکنیم. اگر میگویند: مرگ هرکس ای پسر همرنگ اوست! مرگ جلوهای از عظمت خواب است. لذا خواب هم همرنگ زندگی انسان است. اگر زندگی انسان مرده است، خواب انسان هم مردگی است. اگر بیداری انسان بیداری باشد، خوابش هم حیات است. لذا عالم مثال نقشهی عالم طبیعت است. کسی اگر دنبال این است که عالم طبیعت را بهتر بفهمد از کجا به کجاست و حقایق آن چیست، ورود به عالم مثال نقشهی عالم طبیعت است. لذا این هم از نکاتی است که باید حواسمان باشد.
وارد آیه بعدی شویم که میفرماید: «قالَ يا بُنَيَ» (یوسف/5) بعد از اینکه این خواب را برای یعقوب نبی مطرح کرد. حضرت یعقوب فرمود: «قالَ يا بُنَيَ» این بیان که یوسف به پدرش عرض کرد «یا أبتِ» پدر جان! این هم میگوید: «یا بُنَیَ» فرزندم! پسرم! این نشان میدهد در خانوادهها باید بنا را بر این گذاشت که از الفاظ محبت آمیز استفاده شود. یعنی فرزند پدر را به اسم صدا نکند. پدر فرزند را به اسم صدا نزند. این محبت آمیز کردن رابطهها در وجود انسان اثر دارد. اینها تعبیرات زیبایی است که توجه کنیم حتی انبیاء با همه عظمتی که داشتند، حتی رسول اسلام وقتی که بنا شد مردم او را با اسم رسول الله صدا کنند، وقتی فاطمه(س) او را به عنوان رسول الله صدا زدند، دارد که حضرت فرمودند: فاطمه جان، دوست دارم تو به من پدرجان بگویی. در عین اینکه میداند فاطمه(س) وقتی پدرجان میگوید، چیزی از جنبه رسول الله بودن کم نگذاشته است. اما باید این رابطهها الگو شود. «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ» تا میشنود، قبل از اینکه بگوید: تعبیر این چیست، خطاب میکند به یوسف که «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ» این قصه و رؤیا را برای برادرانت نقل نکن! یک تعبیر زیبایی است که ما از این طرف داریم که خدای سبحان دوست دارد «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی/11) که اگر نعمتی به کسی میدهد این گفتگو شود و دیده شود. امیرالمؤمنین میفرماید: خدا دوست دارد نعمتی که به شما داده است در وجود شما دیده شود. یعنی اگر خدا یک توانایی ویژهای را به شما داده، مکنت و مالی داده است، یا توانایی داده است، یک کسی عالم است، دوست دارد علمش دیده شود، نه اینکه باعث تفاخر شود، یعنی خودش را به گدایی نزند. عالم خودش را به جهالت نزند. اگر کسی قدرت سخنوری دارد خودش را به لکنت نزند. نعمتی که خدا داده دوست دارد درست اظهار کند و درست استفاده کند. «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» درست است که مخاطب پیغمبر اکرم(ص) است اما این دارد بیان یک قاعده را میکند که خدا دوست دارد نعمتی که داده میشود دیده شود. اما در عین حال میفرماید: «قالَ يا بُنَيَ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ» این نعمتی است که ما به تو دادیم که «رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» این نعمت است یا نیست؟ یک نعمت است اما بلافاصله یعقوب نبی میفرماید: رؤیایت را برای هیچکس نگو. معلوم میشود بیان نعمت که آنجا میگوید: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» اینجا میفرماید: «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ» نشان میدهد بیان نعمت باید به گونهای باشد که سبب نشود از دیگران حسادتی گل کند. یا سبب مفسده برای دیگران شود. پس طوری باید نعمت را مطرح کرد و او را به زبان آورد و دید که باعث نشود دیگران حسرت بخورند. باعث نشود دیگران به جایی بیافتند که مجبور شوند در مقابل این یک کاری بکنند که او را ضایع کنند که این نعمت در وجودش دیده نشود.
ایامی که سیمان کوپنی میدادند، یک کسی وعده سیمانش بود و توانسته بود سیمان بگیرد و گذاشته بود جلوی در این منزلی که داشت میساخت، این همه سیمان جلوی خانه انبار شده بود. از این طرف هم خیلیها احتیاج به سیمان داشتند. در بازار آزاد قیمت سیمان متفاوت بود. من گفتم: این را اینجا میگذاری اگر کسی بیاید، قصد دزدی هم نداشت، ولی وقتی این را میبیند، احتیاج دارد یکباره در دلش بیافتد بردارد برود. گفتند: تو هم شریک در دزدی او میشوی. نه فقط مالت را از دست دادی، بلکه شریک در دزدی او هم میشوی. چون اگر آن را نمیدید، قصدی نداشت و داشت زندگی میکرد. تو اینطور عرضه کردی و این یکباره دیده و دلش تحریک شده است. گاهی در زندگی نوع بیان نعمت این است که دیگران را تحریک کند که در مقابل ما بایستند یا ما را ضایع کنند یا آن نعمت را نشان ندهند. اگر ما این کار را کردیم ما هم در اینکه او به کید افتاده است شریک هستیم. اینجا میفرماید: برای برادرانت نگو چون اگر بگویی، اینها زمینه وجودیشان هست که سابق از این نسبت به کمالاتی که داشتی، برایشان سخت بود. اگر این رؤیا را بگویی که فضیلت دیگری پیدا کردی، باعث میشود شیطان در وجود آنها نفوذ بیشتری پیدا کند و راه پیدا کند برای همین فضیلتی که تو پیدا کردی تا آنها را علیه تو بشوراند که باعث شود دست به کاری بزنند که از ابتدا قصدشان نبود اما چون این کمالات آشکار شد به این فکر افتادند این کار را بکنند. اگر بگویی تو بستر را برای اینها فراهم کردی. «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» نمیفرماید: «اخافُ ان یکیدوا لک» یعنی من میترسم اینها کید کنند. اینقدر زمینه شدید بوده است، میفرماید: حتماً کید میکنند. اگر بگویی: حتماً کید میکنند.
مردم به حضرت یعقوب رجوع میکردند، یعقوب نبی رفت و آمد زیادی داشته است. فرزندی که با کمال است و نسبت به پدر ادب دارد، زیباییاش در اوج است، در این رفت و آمدها وقتی به خدمت مشغول میشود، وقتی دیگران میآیند و میروند، رفتار و حرکات او را میبینند، مورد توجه قرار میگیرد. بچه زیبا در یک خانواده اگر اهل ادب هم نباشد در کودکی مورد توجه است. اگر این بچه زیبا در بزرگ شدن ادب ویژه هم داشته باشد، حسرت همه را دارد که چقدر خوب است و خدا به ما هم بدهد! یوسف(ع) در آنجا اینگونه بود و همه توجه داشتند و فقط پدر توجه نداشت. این توجه دیده میشد لذا زمینه کید برای برادرها که از او بزرگتر بودند خیلی شدیدتر بود. «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» حتماً کید خواهند کرد. لذا یوسف بیان نکرد اما سنت الهی قرار بود که آزمایش و ابتلاء یوسف و یعقوب و برادران محقق شود. این جریان لو رفت. چگونه لو رفت؟ یکی از نقلها این است که وقتی یوسف داشت برای پدر این را نقل میکرد، «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» (یوسف/5) شیطان در کمین است و منتظر نقطه نفوذ است و این نقطه نفوذی شد که بر برادران یعقوب افتاد.
شریعتی: امروز صفحه 149 قرآن کریم در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ لا تَقْرَبُوا مالَ الْيَتِيمِ إِلَّا بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ حَتَّى يَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْكَيْلَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ لا نُكَلِّفُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها وَ إِذا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ كانَ ذا قُرْبى وَ بِعَهْدِ اللَّهِ أَوْفُوا ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَذَكَّرُونَ «152» وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ «153» ثُمَّ آتَيْنا مُوسَى الْكِتابَ تَماماً عَلَى الَّذِي أَحْسَنَ وَ تَفْصِيلًا لِكُلِّ شَيْءٍ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لَعَلَّهُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ يُؤْمِنُونَ «154» وَ هذا كِتابٌ أَنْزَلْناهُ مُبارَكٌ فَاتَّبِعُوهُ وَ اتَّقُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ «155» أَنْ تَقُولُوا إِنَّما أُنْزِلَ الْكِتابُ عَلى طائِفَتَيْنِ مِنْ قَبْلِنا وَ إِنْ كُنَّا عَنْ دِراسَتِهِمْ لَغافِلِينَ «156» أَوْ تَقُولُوا لَوْ أَنَّا أُنْزِلَ عَلَيْنَا الْكِتابُ لَكُنَّا أَهْدى مِنْهُمْ فَقَدْ جاءَكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ هُدىً وَ رَحْمَةٌ فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ كَذَّبَ بِآياتِ اللَّهِ وَ صَدَفَ عَنْها سَنَجْزِي الَّذِينَ يَصْدِفُونَ عَنْ آياتِنا سُوءَ الْعَذابِ بِما كانُوا يَصْدِفُونَ «157»
ترجمه: به مال يتيم نزديك نشويد (و در آن تصرّفى نكنيد) مگر به نيكوترين (طريقهاى كه به صلاح او باشد) تا به حد بلوغ و رشد خود برسد. (در داد و ستدها) پيمانه و ترازو را با عدالت تمام دهيد. ما هيچكس را جز به اندازهى توانش تكليف نمىكنيم. و هرگاه سخن مىگوييد (چه در قضاوت و چه در شهادت) عدالت را رعايت كنيد، هر چند (به زيان) خويشاوندتان باشد و به عهد و پيمان خدا وفا كنيد. اينها امورى است كه خداوند، شمارا به آن سفارش كرده است، باشد كه ياد كنيد و پند بگيريد. و اين (دستورها) راه مستقيم من است. پس آن را پيروى كنيد و راههاى ديگر را پيروى نكنيد كه شما را از راه خداوند پراكنده كند. اين سفارش خداوند به شماست، باشد كه تقوا پيشه كنيد. سپس به موسى، كتاب (تورات) داديم تا بر كسى كه نيكوكار بوده (نعمت خود را) تمام كنيم، و (اين كتاب) بيانگر همهى مسائل مورد نياز بنىاسرائيل و وسيله هدايت و رحمت باشد، شايد مردم به ديدار پروردگارشان ايمان بيآورند. واين (قرآن) كتابى است مبارك كه آن را نازل كرديم. پس آن را پيروى نموده و تقوا پيشه كنيد، باشد كه مورد رحمت قرار گيريد. (آن قرآن را نازل كرديم) تا نگوييد كتاب (آسمانى)، فقط بر دو طايفهى (يهود و نصارى) كه پيش از ما بودند نازل شده است و ما از علوم آنان بى خبر بودهايم. يا نگوييد اگر كتاب آسمانى بر ما نازل مىشد، قطعاً از آنان (يهود و نصارى) هدايت يافتهتر بوديم. (براى جلوگيرى از اين بهانهها) بىشك از سوى پروردگارتان دليل روشن و هدايت و رحمت آمد. پس كيست ستمكارتر از كسى كه آيات الهى را تكذيب كند و از آن روىگرداند؟ ما به زودى كسانى را كه از آيات ما روىگردانند، به خاطر همين روى گردانى به عذابى سخت مجازات خواهيم كرد.
شریعتی: یک مهمان ویژه تلفنی داریم. کسی که دل من و دل مخاطبین برنامه خیلی برایشان تنگ شده است. حاج آقای حسینی قمی پشت خط برنامه هستند. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم!
حاج آقای حسینی قمی: عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و سرور عزیز و بزرگوارم حاج آقای عابدینی و همه بینندگان عزیز. بدون مقدمه مطلبی را عرض کنم. عزیزان بیننده میدانند ما اگر به کسی بدهکار باشیم اگر او را میشناسیم باید بدهیمان را به خودش بپردازیم حتی با گذشت زمان. اگر وارث او را میشناسیم باید به وارثان او بپردازیم. اما اگر نه خودش و نه وارثانش را نمیشناسیم باید مبلغی را به عنوان صدقه به نیت آن شخص طلبکار به فقیر بپردازیم به این کار اصطاحاً رد مظالم میگویند یا مظالم عباد که باید با اجازه مجتهد یا مرجع تقلید باشد. برای اینکه بینندگان عزیز برای تماس با دفاتر مراجع تقلید به زحمت نیافتند، ما همه ساله این اجازه را در ماه ربیع الاول برای عموم مردم از مراجع تقلید میگیریم. امسال هم این کار را کردیم. امروز که پنجم این ماه است تا آخر این ماه یعنی 25 روز دیگر، عزیزان میتوانند تا مبلغ پانصد هزار تومان رد مظالم به فقرا بپردازند. از پنج هزار تومان، پنجاه هزار تومان تا حداکثر پانصد هزار تومان، اگر بیش از این بخواهند نیاز به اجازه دارد. برای اطمینان بینندگان عزیز عرض کنم که شخصاً این اجازه را از مراجع تقلید گرفتم و مطمئن باشند که نیازی به تماس با دفاترشان نیست. از آیت الله العظمی صافی گلپایگانی، آیت الله العظمی مکارم شیرازی، آیت الله العظمی وحید خراسانی، آیت الله العظمی سیستانی، آیت الله العظمی شبیری زنجانی، پیشنهاد من مبلغ سیصد هزار تومان بود و آقایان فرمودند: سیصد هزار تومان چیزی نیست. پانصد هزار تومان باشد. در مورد مقلدین مقام معظم رهبری هم یادآوری کنم، ایشان چون در این مسأله، در اصل اجازهاش احتیاط میکنند میتوانند عزیزان به فتوای مراجع بزرگواری که نام بردیم عمل کنند و مشکلی نیست. همه ما به شکلی رد مظالم بر گردنمان هست. در بچگی چیزی را از کسی برداشتیم، لوازم کسی را از بین بردیم. یا در بزرگی آینه ماشینی را شکستیم. پول صاحب مغازهای را کم دادیم. چه بهتر که از این فرصت استفاده کنیم. این پولی است که به فقیر میپردازیم حتی اگر بدهکار هم نباشیم صدقهای است که به فقرا دادیم. مخصوصاً در این ایام که خیلیها گرفتار هستند. مرحوم آخوند ملا عباسی تربتی وقتی پدرشان از دنیا رفت، تمام سهم ارث خودش را برای خمس و زکات و رد مظالم پدرش پرداخت کرد. چقدر خوب است که ما هم به نیت گذشتگانمان رد مظالم بدهیم. پدران و مادران ما که از دنیا رفتند، احتمالاً رد مظالم بر گردنشان بوده است. فقط باید به فقرا پرداخت شود و صرف کارهای دیگر نشود. مثل کمک به مسجد یا مراسم مذهبی یا مصارف دیگر! تا مبلغ پانصد هزار تومان تا آخر ماه ربیع الاول مقلدین مراجع بزرگوار تقلید میتوانند رد مظالم بپردازند و نیاز به تماس با دفاتر مراجع نیست.