96-09-11-حجت الاسلام والمسلمين عابدینی– سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف علیهالسلام
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف علیهالسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 11- 09- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
آن خالقی که بر تن بی روح جان دهد *** مهر تو رایگان به دل خاکیان دهد
شخص کریم جود بلا شرط میکند *** آری خدا هر آنچه دهد، رایگان دهد
گر جان دهم به یک نگهت سود با من است *** کالای خویش را که به این حد گران دهد؟
بی امتحان مرا به غلامی قبول کن *** رسوا شوم اگر دل من امتحان دهد
دارم امید لطف گیرد چو دست من *** دامان پر ز گرد گناهم تکان دهد
میخواست گر خدا که نبخشد گناه ما *** ما را چرا امام چنین مهربان دهد
آن پرچمی که بر سر بام حریم توست *** راه بهشت را به محبان نشان دهد
قلب حسان به یاد تو از غصه فارغ است *** در انتظار این که به پای تو جان دهد
روز جزا که در صف قرآن و عترتیم *** ما را امام ثامن ضامن امان دهد
شریعتی: «السلام علیک یا علی بن موسی الرضا» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، خانمها و آقایان، بینندهها و شنوندههای خوب و نازنینمان، مطلع شدیم که مرحوم حبیب الله چایچیان، معروف به حسان مهمان سفره سیدالشهداء(ع) شدند و به دیار باقی شتافتند. شاعری که حق بزرگی به گردن شعر معاصر ما دارند و آثار ماندگار ایشان در ذهن همه ما خاطرهای ماندگار شد. انشاءالله خداوند ایشان را رحمت کند. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به شما و همه بینندگان و شنوندگان عزیز. بنده هم به نوبه خود درگذشت شاعر اهلبیت(ع) را تسلیت میگویم. ایشان خدمتهای زیادی به نظام شعر اهلبیت و نظام شعر دینی ما کرده است و سابقه طولانی در این مسأله داشت که بزرگانی را دیده بود و بزرگانی ایشان را تأیید کرده بودند. انشاءالله در این ایامی که متعلق به پیغمبر(ص) است مهمان سفره پیغمبر اکرم باشند.
شریعتی: آمدم ای شاه پناهم بده! امشب شهادت نامه عشاق امضاء میشود. اینها از کارهای ماندگار مرحوم حسان بود. انشاءالله خداوند رحمتشان کند. ایام هفته وحدت را به همه دوست داران نبی رحمت تبریک و شادباش میگوییم. بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله در این ایام که متعلق به رحمة للعالمین است، همه ما مشمول رحمت رحمة للعالمین باشیم، شروع کلاممان را با صلوات بر نبی گرامی داریم.
در خدمت قصه حضرت یوسف (ع)، این ولی الهی هستیم که تمام زندگیاش با ولایت الهی طی شده است. نکته اول که عرض میکنم این است که بعضی از انبیای بزرگ ما سلوک را آغاز میکردند و جذبههای الهی بر آنها وارد میشد، پس از آن بعضی از انبیای الهی از ابتدای زندگیشان جذبه آنها را فرا میگرفت و بعد در پی آن سلوک داشتند. در اولیا هم همینطور بوده که گاهی به آنها میگویند: کسانی که اول جذبه آنها را میگیرد و بعد سلوک میکنند و بالعکس! یوسف نبی از کسانی بود که همانطور که آیات ابتدایی سوره یوسف را خواندیم، جذبه الهی با همان خوابی که در ابتدا دید، او را فرا گرفت، که آن جذبه الهی با همان خواب او را تا آخر عمر هدایت و سیر داد. چنانچه عیسی مسیح با آن جذبه که از ابتدا در گهواره بود و در دامان مریم(س) بود، همانجا شهادت داد «إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْكِتابَ وَ جَعَلَنِي نَبِيًّا» (مریم/30) یا یحیی(س) که دارد «آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا» (مریم/12) این جذبه از همان ابتدا اینها را فرا میگیرد. هرچند یوسف نبی وقتی به مرتبه و مراحل بعد رسید، البته جذبههای بعدی قویتر بود ولی از همان ابتدا او را جذب کردند و تحت ولایت گرفتند و بردند. انبیای ما همه در دوران عمرشان از ابتدای تولد معصوم هستند اما روش سلوکها هم ممکن است مختلف باشد چنانچه بزرگان فرمودند. این یک نکته که یوسف(ع) با جذبه حرکت کرد.
بحث ما در آیات سوره یوسف بود، بحث «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» رؤیای حضرت و بعد جریان حضرت یعقوب را گفتیم که «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِك» که در آنجا «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدا» یک بحثی را داشتیم که تقریباً نیمه کاره ماند. که از آن طرف میفرمایند: «وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ» (ضحی/11) از این طرف میفرمایند: «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِك» آنچه به تو نعمت دادیم، این را بیان کن و بگو. از این طرف نعمتی به یوسف داده شده که همان رؤیایی بوده که تمام زندگی او را نشان میداده، میگوید: نقل نکن. اینجا جمع بین اینها را عرض کردیم که بعضی از مسائل باعث میشود که تا بخواهد به ثمر بنشیند و ثمر بدهد، ممکن است آفتهایی عارض او شود. لذا بعضی چیزها، مثل مقامات اهلبیت اسرار است. اینگونه نیست انسان هرجایی لازم باشد بگوید یا اصلاً اشکال نداشته باشد. خیلی از مسائل را به ما فرمودند که اگر اینها را آشکار کنید، خدا او را ذلیل میکند. یعنی بعضی از اینها سر هست که باید در جمع و زمان خودش باشد. لذا دارد بسیاری از اینها در زمان ظهور آشکار میشود. حضرت به آنها گفتار دارد و میگوید و قرآن آن را تصدیق میکند. لذا قبل از او ما گاهی بعضی از اسرار مباحث را اشتباهاً در ملاء عام بیان میکنیم. اینها صحیح نیست و اینها افشای سر است و گاهی مفسده دارد و همین باعث میشود که خیلیها که نمیتوانند این را تحمل کنند از دین جدا شوند. چون هضم این مشکل است، اینها مربوط به جلسات خاص و افراد خاص بوده است. مربوط به مؤمنین ویژه و شاگردان ویژه حضرات بوده است. اینها باید در آن جلسات تحلیل شود.
اما اگر اینها را در ملاءعام گفتیم، این ملاء عام شدن باعث میشود ذهنها نتواند این را بپذیرد. وقتی نتوانست بپذیرد، موضع میگیرد. وقتی موضع گرفت و تکذیب کرد این قبل از این در دایره اهل ایمان بود. با این موضع گرفتن گاهی از دایره اهل ایمان خارج میشود. لذا اینها از همان سنخ است. «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِك» اگر اینها را بگوید برادران در مقام تکذیب و حسادت بالاتر برمیآمدند. الآن وقت این بیان رؤیا نبود. این رؤیا در زمان خودش محقق خواهد شد و آنها خواهند دید و آن زمان خارج نمیشوند. آن موقع از دین خارج نمیشدند و در مقابل یوسف موضع نمیگرفتند، اما اگر بدون وقت در بی وقت این مطرح شود باعث موضع گیری آنها و باعث دوری آنها از یوسف(ع) میشد. البته تدبیر و تقدیر الهی بر این تدبیر یعقوبی غالب بود. امر به یعقوب این بود که باید اینطور بگوید. امر به یوسف این بود که نباید افشا کند. اما تقدیر الهی این بود که این باز شود و ابتلاء ایجاد شود تا این برادران به این مبتلا شوند. یعقوب و یوسف هم به این مبتلا شود. امر بود که اینها باید رعایت میکردند. اگر اینها کوتاهی کرده بودند در جدا شدن برادران مقصر بودند اما اینها کوتاهی نکردند. این هم به واسطه خانمی بود که در اتاق حضرت یعقوب بود و این را شنید و منتقل کرد و این جریان پخش شد.
لذا بعضی چیزها اسرار است و گفتن اسرار صلاح نیست. بعضی نعمتها برای انسان هست و نعمت را نمیشود تا نهایت برای همه تعریف کرد و برای همه نشان داد. باید اثر نعمت در وجود انسان باشد اما تا جایی که این نعمت زیاد از حد نشان داده شد، نقمت میشود. حسرت برای دیگران ایجاد میکند و حسرت آنها برای این شخصی که صاحب نعمت است مفسده ایجاد میکند. پس اینطور نیست که نعمت به یک نفر وابسته باشد. یعنی اگر نعمتی پیدا شد بگوید: برای من است پس بگویم و ابراز کنم. به شرایط جنبی و اطراف این برمیگردد. با یک نگاه حکیمانه باید دید مفسده و مصلحت این چگونه است و مقدار بروز و ظهور این نعمت باید چگونه باشد. گاهی ممکن است یک مرتبهاش لازم باشد بروز کند نه همه مراتب آن. اینطور نیست که یا صفر باشد یا صد باشد که بگوییم: یا هیچ ظهور پیدا نکند یا همه باید ظاهر شود.
خدا آیت الله احمدی میانجی را رحمت کند. ایشان فرمود: تا وضعتان خوب شد از محلههای خودتان سریع جدا نشوید. خودش هم این خصلت را داشت و تا آخر عمر در همان محلهای که بود زندگی میکرد. میگفت: اگر یک موقع میبینید وضع شما خوب شده است، میخواهید وسایل رفاهیتری داشته باشد و زندگی شما راحتتر باشد، عیب ندارد، بخرید. اما در یک کیسه سیاه بریزید که اگر برای کسی امکان پذیر نبود، دیگری حسرت نخورد. اگر نعمتی پیدا کرد در بین افراد قبل باش اما رعایت این را بکن که اگر میوه نوبری خریدی که برای بقیه امکانپذیر نیست در یک کیسه مخفی باشد. این آیات شریف دلالت دارد بر اینکه هرچیزی را نمیشود گفت. در ادامه میفرماید: «لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» (یوسف/5) به عنوان قطعی میفرماید. یعنی یعقوب(س) میدید شرایط را که اینها همین الآن حسادت میکنند. بعد هم اینجا علت را بیان میکند. یعنی بعضی جاها لازم است که علت بیان شود که «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» بیان حال برادران هست برای یوسف که حواست را جمع کن، اینها به تو حساس شدند و دنبال ضربه زدن به تو هستند. این یک نگاه است که «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» از درون خود برادران یوسف است که کید از درون آنها نشأت میگیرد. البته کید گاهی مثبت است و گاهی منفی. اینجا کید منفی است اما گاهی کید جزایی است. وقتی به شما به عنوان مسلمانی که در مقابل کفار قرار گرفته و در مقام جنگ است، گاهی کید جنگی ممدوح است که انسان بتواند آنجا بعضی چیزها را طوری نشان بدهد ولی طور دیگر عمل کند. نوعی کید است که این حمله آزاری داشته باشد که حمله حقیقی را مخفی کند که کجاست. این کید است و کید ممدوح است. یا کید جزایی است و از جانب خدای سبحان است که اینها کید میکردند و خدای سبحان هم کید میکند. کید الهی و مکر الهی، «وَ مَكَرُوا وَ مَكَرَ اللَّهُ وَ اللَّهُ خَيْرُ الْماكِرِين» (آلعمران/54) اگر کسی در مقام مکر با خدا بربیاید، برگشت این مکر به خود او میشود. لذا این هم گاهی مکر و کید جزایی است که از جانب خدای سبحان ممدوح است ولی برای این بیچاره کننده است که مورد مکر الهی قرار بگیرد.
نکته دیگر این است که دنباله آیه میفرماید: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» پس یک منبع درونی است که این کیدی است که اینها داشتند. این منشأ درونی را شیطان خوب استفاده میکند. تعبیری دارد که در بعضی روایات وقتی قوای شیطان را میشمارند، وقتی به شیطان قوایی داده میشود، از خدا بیشترش را میخواهد تا به جایی میرسد که به خدا عرض میکند: اینها آن چیزهایی بود که خواستم. یک چیزی هم شما بدهید! خدا میفرماید: من قلب و سینه انسان را وطن تو قرار دادم. وطن تو یعنی جایی که تو آنجا انس داری. بیگانه نیستی. لذا قلب انسان از درون آمادهی دو طرف است. «ان للقلب اُذُنان» دو گوش دارد که «و أُذُن ينفث فيها الملك» گوشی برای او ملک میدمد و از گوشی شیطان میدمد. انسان نفس مسوله دارد و نفس اماره دارد که اینها دو نفسی هستند که جنود شیطان هستند درون ما که کار اینها تصویل و امر به سوء است تا شیطان بتواند زمینه تهاجمش را پیدا کند. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) خدا به او فجور و تقوا را شناساند. اما میل به خوبی و میل به ابزار طبیعت که بدی هم باشد در وجود انسان هر دو میل هست. این دو میل انسان را به این دو سو میکشاند. تا کدام غلبه کند و کدام تحت تربیت دیگری قرار بگیرد و کدام اسیر دیگری بشود. این جنگ در درون ما هست، شیطان از بیرون امداد میکند جند و لشگر خودش را در درون و انبیاء و ملائکة الله هم امداد میکنند آن جهت وجودی را که انسان را میخواهد به بالا بکشد. یعنی دائماً نظام درونی ما با ارتباط با نظام بیرونی امداد میشوند، تا یکی از این دو غلبه کنند. لذا هر عملی که انجام میدهم دارم غذا میدهم، اطعام میکنم، قدرت و قوت میدهم به یکی از این دو، یعنی نمیشود من عمل سوء انجام بدهم و لشگر شیطان را تقویت کنم و بعد بگویم: چرا من در این مسأله ضعیف شدم؟ هر عملی که انجام میدهم و هر خطورات ذهنی که در من ایجاد میشود مرا برای عمل آماده میکند که تا قبح مسائل در مسأله ذهن ریخته نشود، انسان قدرت بر آن عمل زشت پیدا نمیکند. یا اگر آن سختی عمل صالح در ذهن انسان شکسته نشود، انسان اقدامی برای عمل صالح نمیکند. عمل صالح را گاهی مشکل و سخت نشان میدهند و عمل سیئه را راحت و آسان و مطابق میل نشان میدهد. نسبت به عمل صالح سخت نشان میدهد. لذا میبینید انسان دائماً معترض میشود یا اگر شروع میکند زود به نتیجه نمیرسد، و همین زود به نتیجه نرسیدن یک امتحان است. پس میفرماید: «فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً» از درونشان اینها زمینه دارند. اینها در مقام حسادت هستند. شیطان هم که دشمن قسم خورده است. دنباله آیه میفرماید: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» این هم امداد میکند و دشمن آشکاری است. دشمن قسم خورده است که هیچگاه دست برنمیدارد آن هم دشمنی که نه خواب دارد، نه چرت دارد. در بیداری انسان با انسان هست، در خواب انسان با انسان هست. یعنی به ما راه نجات از آن را نشان دادند. راه مقابله با او را هم نشان دادند. انبیاء و ملائکه هم کمک ما در این مسأله هستند که راه را نشان بدهند و کمک کنند. «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الاخِرَةِ» (ابراهیم/27) این «فی الحیاة الدنیا» که ما را «بالقول الثابت» کمک میکنند، خدا فرمود: «يُثَبِّتُ اللّهُ الَّذِينَ آمَنُوا» خدا اهل ایمان را تثبیت میکند. این تثبیت همین امداد انبیاء و ملائکة الله است که در اعمال صالح و اندیشه صالح بتوانند تثبیت شوند که به سرعت تحت تأثیر شیطان قرار نگیرند.اما اگر شیطان خودش را به آن سمت برد، شیطان یک دشمن خونی است چون سقوط و هبوطش از آن مرتبه بین ملائکة الله به ارض که اینجا تحقیر شده، تصغیر شده است، بالاترین ضربهای بوده که در عمرش خورده و همانجا قسم خورده که «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِين» (ص/82) همه اینها را من تا جایی که قدرت داشته باشم، دست برنمیدارم.
لذا به فرمایش مرحوم علامه طباطبایی شیطان قبل از تولد ما در کمین است که نطفه با شراکت او بسته شود. در موقع حمل مادر به دنبال ذهن این است که خطورات ذهن مادر و اعمال مادر در این جنین تأثیر گذار باشد. پس از تولد در دوران شیرخوارگی به دنبال این است که این شیر و محیط اطراف او همه آلوده باشد. طهارت نداشته باشد. لذا در موقع شیر دادن به فرزند اگر میگویند: استحباب طهارت است برای این است که دست شیطان از این اطعام فرزند کوتاه باشد. بعد هم در دوران رشد این فرزند باز هم کثرتها را به جان این میاندازد و بعد هم در دوران بلوغ و مسائل دیگر حتی در لحظه احتضار. در لحظه احتضار به شیاطین دیگر میگوید: شما بروید من خودم متکفل میشوم! چون اینجا آخرین لحظه تثبیت وجودی اوست. میگوید: اینجا آخرین فرصت است که میتوانم در آن تصرف داشته باشم. لذا بقیه را مرخص میکند و خودش مستقیماً متکفل امر او میشود. لذا رها نمیکند، نه خواب دارد نه قوایی دارد. البته هرچه شیطان عظیمتر باشد به خاطر اینکه خدای سبحان قدرت انسان را به گونهای قرار داده که اگر اراده کند و قوایش را به کار بگیرد قطعاً بر او غلبه میکند. عظمت و بزرگی شیطان نشانه عظمت انسان است. به خصوص اینکه این توان را به انسان دادند که قدرت غلبه داشته باشد، سبقت رحمت بر غضب یعنی اینکه قدرت غلبه دارد. اما ما میخواهیم بعض توانمان را به کار بگیریم ولی شیطان تمام توانش را به کار میگیرد. بعد میگوییم: چرا ما غلبه نمیکنیم و مغلوب نمیشویم؟ چون او تمام توانش را به کار میگیرد. ولی برای ما دغدغهی در مقابل شیطان بودن هر لحظه و دائمی نیست. اینجا میفرماید: «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ» این عداوت شیطان یک عداوت عظیمی است.
ما یک نفس مسوله و یک نفس اماره داریم. این دو از قوای جنود شیطان برای ما هستند. اگر اینها تحت نفس لوامه قرار بگیرند، که نفس لوامه از جنود رحمانی است، اگر تحت تربیت او قرار بگیرند، هردو قوهی این دو قوه تحت آن میتوانند دو قوه الهیه بشوند. یعنی اینطور نیست که ذاتشان فاسد باشد اما از ابتدا جزء جنود شیطان محسوب میشوند اما قدرت تصرف در اینها و تسلیم اینها و تبدیل کردن اینها به قوه الهیه، انبیاء و اولیاء و کسانی که در این طریق قدم برداشتند نفس مسولهشان کاری در مقابل آنها نمیکند. مسوله یعنی چه؟ تصویل یعنی اینکه در درون ما یک نقطه ضعفهایی هست که میل ما به یک چیزهایی هست، امیال ما نسبت به بعضی چیزها هست. یک چیزهایی را دوست داریم که آن میتواند از طریق صحیح اشباع شود و میتواند از طریق غلط اشباع شود. نفس مسوله کارش این است که آن چیزهایی که رغبت و میل انسان به آنها هست، طوری در زَروَرق بپیچاند اینها را که پشت آنها لشگر جنود ابلیس حمله کند با همان امیال، لذا آن زَروَرق میل مرا نشان میدهد، محبوب مرا نشان میدهد. آنچه من دوست دارم و مطلوب من است را نشان میدهد ولی پشت او جنود شیطان هستند و خود انسان ابتداعاً نمیفهمد و این را بخاطر آن تصویل میکند و میپوشاند این را و طوری قرار میدهد که انسان احساس کند این مطلوبش است. یک دام برای ابتدای کار است. البته اگر انسان در ارتکاب نفس مسوله شدت پیدا کرد، دیگر شیطان آنجا بارزاً و آشکار میآید. دیگر خودش را پنهان نمیکند. نفس مسوله برای ابتدای کار است. آنجایی که هنوز انسان آن بدی بد را میداند و خوبی خوب را میشناسد. لذا وقتی جریان برادران یوسف میشود، میفرماید: آنها گفتند: یوسف را بکشیم یا به جایی دوری ببریم و آنجا سر به نیست کنیم، بعد میآییم توبه میکنیم و قوم صالحی میشویم. میدانستند کارشان بد است اما نفس مسوله این تصویر را ایجاد کرد که بودن یوسف در کنار شما و همراه پدر مانع توجهات کامل پدر به شماست و چون توجه پدر را به خودشان دوست داشتند و دوست داشتند نفسشان محبوب پدر باشد، از این طریق آن نفس مسوله وارد شد که محبوبیت نزد پدر را چطور نشان بدهد، با اینکه یوسف را از پدر دور کنند. یعنی میخواهد مؤمن باشد و نمیخواهد از دایره ایمان خارج شود. لذا نفس مسوله او اینگونه است. لذا هر دوبار که هم در آنجا که یوسف را در چاه انداختند، وقتی نزد یعقوب رسیدند، یعقوب گفت: «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً» (یوسف/18) نفس شما این را تسویل کرد. این تسویل نفس است. همچنین وقتی بنیامین را بردند و در ارتباطی که با یوسف داشتند و برنامهای که یوسف چید و بنیامین را نزد خودش نگه داشت، اینها نزد پدر آمدند گفتند: این سرقت کرد. چون سرقت کرد مبتلا شد، آنجا هم یعقوب فرمود: «سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً» در حقیقت نفس شما این امر را تسویل کرد. جای دیگر بحث تسویل میآید. آنجایی که سامری وقتی جریان گوساله و صدای گوساله را که از زینت قوم درست کرده بود، آنجا هم میگوید: «سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي» (طه/96) نفس من تسویل کرد. یعنی از درون تسویل نفس است که نفس میشناسد. لذا جزء خطرناکترین مسائل این است که انسان امیالی که دارد و چیزهایی که دوست دارد مرکز خطر میشود. باید حواسمان باشد در جایی که محبت ما به آن چیزها هست علیه ما تسویل نشود. لذا این محبت پدر برای ما ارزشمند بود. یعقوب اینها را دوست داشت. اما خود اینها اظهار میکنند یوسف را از ما بیشتر دوست دارند. این تعبیر درست بود یا غلط بود در ادامه بحث خواهیم گفت.
محبت پدر امر بدی نیست. محبت پدر را طلب کردن امر خوبی است. از همین راه که محبت پدر را میخواستند این را مقصد و غایت قرار دادند که هرکاری میخواهند پشت آن انجام بدهند، تا این را محقق کنند. گاهی انسان هدف خوبی را در نظر میگیرد اما وسیلهی غلطی را به کار میگیرد. مثل همین تعبیری که میگویند: هدف وسیله را توجیه میکند، هدف، هدف عالی است. اما وسیله غلط است. در نگاه الهی این است که وسیله مسیر هدف است و خودش جزء هدف است. اینگونه نیست که بگوییم: اگر به هدف عالی میخواهیم برسیم از هر راهی رسیدیم، هدف محقق نشد. اصلاً اینطور نیست. اینطور نیست که هدف وسیله را توجیه کند. بلکه ما خود وسیله برایمان هدف است. خود وسیله برایمان موضوعیت دارد و در این مسأله برای ما مهم است که از چه راهی میرویم. از هر راهی امکان ندارد به هدف برسیم. این نگاه این است که تسویل میآید هدف را توجیه میکند، وسیله و راه رسیدن را از راه گناه میرود. وقتی انسان از راه گناه رفت، راه گناه هیچگاه به هدف متعالی نمیرسد. شیطان گول زده بود که راه رسیدن به هدف این است. اول با نفس مسوله وارد میشود بعد که توانست ورود پیدا کند، نفس اماره میشود. نفس اماره راحت میشود. نفس اماره در پشت نفس مسوله پنهان است. اما وقتی نفس مسوله کار خودش را کرد و تسویل صورت گرفت و اینها دیدند مبتلا بر این شدند، مرتکب بدی شدند، بدی برای اینها دیگر تکرار شد که جریان یوسف یک لحظه نبود. حدود هجده سال این را از پدر مخفی کردند. هیچگاه به عهده نگرفتند ما این کار را کردیم. هر لحظه دروغ بعد از دروغ گفتند. هرچه یعقوب(س) به اینها تذکر میداد، هیچگاه به رویشان نیاوردند که پشیمان هستیم. تا آخر پشیمان هم نبودند، حتی وقتی جلوی یوسف قبل از اینکه او را بشناسند، وقتی جریان سرقت بنیامین پیش آمد، گفتند: «إِنْ يَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ» (یوسف/77) برادرش هم قبلاً دزدی کرده بود. برای یوسف این خیلی سنگین بود. یعنی تا آن لحظه هم پشیمان نبودند. طلبکارانه به مسأله نگاه میکردند. این نفس مسوله نفس خطرناکی است. حواسمان باشد شیطان نسبت به آن چیزی که حق میبینیم و احساس میکنیم لازم است، خودش را پشت آن زَروَرق مسوله پنهان میکند تا انسان این را حق برای خودش بداند. اما وقتی این رفت نوبت نفس اماره بالسوء میشود.
شریعتی: روزهای شنبه سیره تربیتی انبیاء در قرآن کریم را بررسی میکنیم. این هفتههای اخیر سیرهی حضرت یوسف(ع) را بررسی میکنیم و نکات خوبی را میشنویم. با نکاتی که امروز گفتید، احساس میکنم در هر تصمیمی در زندگیمان، در هر وسوسهای که احساس میکنیم وسوسه است و ممکن است یک روزنه برای نفوذ شیطان شود، خیلی باید با تأمل گام برداریم.
حاج آقای عابدینی: چون ما دنبال شیطان در بیرون از وجود خودمان هستیم. خیلی خیالمان از خودمان راحت است. کار شیطان این است که تصرفش را در انسان از مراتب خطورات انسان میکند. خطورات انسان غیر و بیگانه نمیبیند. خطورات یعنی ذهنیاتی که میآید و نقشههایی که انسان میکشد، اینها را حرف خودش میبیند. اینها را ذهنیات خودش میبیند. چون شیطان از راه خطورات بر انسان میآید، انسان احساس نمیکند این دیگری است. غریبه است تا مقاومت کند و در مقابلش گارد بگیرد. چون از درون است وا دادگی انسان نسبت به شیطان نسبت به این مسأله است. لذا شیطان از همین طریق وارد میشود تا انسان کمترین مقابله را داشته باشد. لذا شیطان میآید بهترین وجه انسان را میشناسد و میداند میلش این است، نفس مسوله به شیطان نشان میدهد که میل این به چیست؟ در حقیقت قدرت نفوذ را به انسان گزارش میکند که این را دوست دارد. شیطان میآید آن چیزی که این دوست دارد را در یک قالب زَروَرق پیچیدهای که باطنش باطن بدی است میپیچد برای این به بهترین وجه عرضه میکند و این با کمال میل به سمتش میرود و ضربه میخورد. این صورت کار است. پس هر تصمیمی خواستیم بگیریم حواس ما باشد اولاً عمر نگاه را ببینیم، پشت زرورق را ببینیم. دقت کنیم، در امیالمان دقت کنیم که از درون این نفس مسوله دارد آن رابطه را با شیطان همکاری میکند. اگر ما درون خودمان احساس کردیم نفوذی داریم با یک دقت و مراقبه عمل کنیم. یعنی جایی که آدم احساس کند در درون خودش نفوذ کند دیگر به راحتی و بی گدار و خیال راحت قدم برنمیدارد.
یکبار یک کسی میگفت: خدمت آیت الله بهجت عرض کردم: ما چه کنیم بی باک شدیم؟ یک تشر به ما بزنید. ایشان فرموده بود: انسان در یک جایی که میدان تیر است و از همه طرف دشمن را محاصره کرده و دنبال این هستند که یک لحظه غفلت او را ببینند و به او شلیک کنند، آن چطور قدم برمیدارد؟ این محاصره حتی از درون ما هم هست لذا به خطورات درونی هم همینطور باید حساس باشیم و مراقب باشیم.
شریعتی: انشاءالله خداوند به همه ما کمک کند که بتوانیم صاحب نفس مطمئنه شویم، صاحب قلب سلیم شویم و از خطورات شیطانی فاصله بگیریم. به برکت این آیات نورانی و به مدد اهلبیت (ع). امروز صفحه 156 قرآن کریم، آیات 44 تا 51 سوره اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمِينَ «44» الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونَها عِوَجاً وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ كافِرُونَ «45» وَ بَيْنَهُما حِجابٌ وَ عَلَى الْأَعْرافِ رِجالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيماهُمْ وَ نادَوْا أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوها وَ هُمْ يَطْمَعُونَ «46» وَ إِذا صُرِفَتْ أَبْصارُهُمْ تِلْقاءَ أَصْحابِ النَّارِ قالُوا رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «47» وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ قالُوا ما أَغْنى عَنْكُمْ جَمْعُكُمْ وَ ما كُنْتُمْ تَسْتَكْبِرُونَ «48» أَ هؤُلاءِ الَّذِينَ أَقْسَمْتُمْ لا يَنالُهُمُ اللَّهُ بِرَحْمَةٍ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَيْكُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ «49» وَ نادى أَصْحابُ النَّارِ أَصْحابَ الْجَنَّةِ أَنْ أَفِيضُوا عَلَيْنا مِنَ الْماءِ أَوْ مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ قالُوا إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَهُما عَلَى الْكافِرِينَ «50» الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَهْواً وَ لَعِباً وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا فَالْيَوْمَ نَنْساهُمْ كَما نَسُوا لِقاءَ يَوْمِهِمْ هذا وَ ما كانُوا بِآياتِنا يَجْحَدُونَ «51»
ترجمه: و اهل بهشت، دوزخيان را صدا زنند كه ما آنچه را پروردگارمان وعده داده بود، حقّ و راست يافتيم (و به آن رسيديم)، آيا شما وعدههاى پروردگارتان را حقّ يافتيد؟ (ما در لذّت و نعمتيم، آيا شما هم در رنج و عذابيد؟) گويند: آرى. پس منادى ميان آنان اعلام كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. (ستمگران) آناناند كه (مردم را) از راه خدا باز مىدارند و (با القاى شبهات) مىخواهند آن را كج و منحرف نشان دهند و همانها به آخرت، كافرند. و ميان آن دو (بهشتيان و دوزخيان) حجابى است و بر اعراف، (بلندى ميان دوزخ و بهشت) مردانى هستند (از اولياى خدا) كه همه (اهلبهشت و جهنّم) را از سيمايشان مىشناسند و بهشتيان را كه هنوز به بهشت وارد نشدهاند، ولى اميدوارند، ندا مىدهند كه سلام بر شما باد. و هرگاه چشمان آنان (اهل اعراف كه هنوز به بهشت نرفتهاند) ناخواسته به سوى دوزخيان گردانده شود گويند: پروردگارا! ما را همراه ظالمان قرار مده. و اصحاب اعراف، (اولياى خدا كه ميان بهشت و جهنّم بر جايگاه بلندى مستقرّند) مردانى (از اهل دوزخ) را كه به سيمايشان مىشناسند، ندا مىدهند و مىگويند: جمعيّت و جمعآورى شما (از مال، مقام، همسر و فرزند) و آنچه همواره بدان تكبّر مىكرديد، به حال شما سودى نداشت. (به مستكبران خطاب مىشود:) آيا اينان (بهشتيان)، همان كسانند كه (شما در دنيا) سوگند ياد كرديد رحمت الهى شامل حالشان نمىشود؟ (اكنون ببينيد كه به آنان گفته مىشود:) وارد بهشت شويد، بىآنكه خوفى بر شما باشد يا اندوهگين شويد. و دوزخيان اهل بهشت را ندا دهند و گويند: كمى از آب يا از آنچه خداوند روزى شما كرده است بر ما فرو ريزيد! (بهشتيان) گويند: خداوند اين آب و نعمتها را بر كافران حرام كرده است.كسانى كه (در دنيا) دين خويش را به بازى و سرگرمى گرفتند و زندگى دنيوى مغرورشان ساخت، پس همان گونه كه آنان ديدار اين روزشان را فراموش كرده و آيات ما را انكار مىكردند، (ما نيز) امروز آنان را به فراموشى مىسپاريم.
شریعتی: این هفته در ختم قرآن برنامه سمت خدا یاد میکنیم از فقیه عالیقدر نویسنده توانا مرحوم آیت الله سید رضا صدر برادر بزرگوار امام موسی صدر، صاحب تألیفات متعددی بودند. آن تألیفی که پیشنهاد میکنیم دوستان مراجعه کنند، کتاب «راه محمد (ص)» هست. 20000303 شماره پیامک برنامه هست، درخواست خود را ارسال کنید تا دوستان ما شما را راهنمایی کنند که چطور میتوانید کتاب را تهیه کنید.
ماه ربیع برای سمت خداییها سرشار از اتفاقات خوب است. امسال علاوه بر طرح اعزام زائر اولیها به مشهد مقدس، یک طرحی هرساله داشتیم و خیلی اتفاق خوبی بود و آن هم شیرین کردن کام دانش آموزان و بچه مدرسهایها بود. کسانی که بچه مدرسهای دارند در آستانه ماه ربیع حتماً با چند جعبه شیرینی کام همکلاسیهای بچههایشان را شیرین کنند. یک اتفاق جدید دیگر اینکه برنامه سمت خدا قرار است در ماه ربیع به 110 زوج جوان که این ایام مراسم ازدواجشان را جشن میگیرند، یک هدیه معنوی بدهد که انشاءالله باز هم جزئیات طرح را خدمت شما عرض خواهیم کرد.
حاج آقای عابدینی: ابتدا عرض کنم چون بحث ما در رابطه با بحث حسادت بود، مرحوم سید رضا صدر یک کتابی در مورد حسد دارند. انشاءالله دوستان تهیه کنند و استفاده کنند. خیلی کتاب خوبی است. در سوره اعراف، عنوان سوره اعراف بخاطر همین آیات است. ذکر دستهای است که وقتی میخواهند در قیامت اهل جهنم را به جهنم بفرستند و اهل بهشت را داخل بهشت کنند، اینها در یک بلندایی قرار دارند که همه را به سیمایشان میشناسند. اهل ایمان را و اهل جهنم را با نگاه به آنها میشناسند که این جهنمی است یا بهشتی. رتبه وجودی اینها به گونهای است که فوق جهنم و بهشت هستند. یعنی مقسم جهنم و بهشت هستند. لذا در روایت دارد اهلبیت(ع) در این مقام قرار دارند. «وَ نادى أَصْحابُ الْأَعْرافِ رِجالًا يَعْرِفُونَهُمْ بِسِيماهُمْ» میشناسند همه را «بسیماهُم» اهلبیت(ع) هستند که آنجا اهل جهنم و اهل بهشت را به واسطه ولایت اینها تقسیم میشوند و به واسطه ولایت اینها و بغض اینها اهل جهنم میشوند و با ولایت و محبت اینها اهل بهشت میشوند. لذا این سوره شریفه معانی و معارف زیادی دارد که دوستان رجوع میکنند به تفاسیر به خصوص تفسیر المیزان و تفسیر نمونه و استفادههای زیادی خواهند کرد.
بحث ما به جایی رسید که گفتیم: دو سبب یکی از درون و یکی از بیرون است. یک سبب غریب که همان نفس مسوله و نفس اماره بود. و یکی از بیرون که شیطان بود. از بیرون که میگوییم یعنی بیرونی که باز نسبت به درون، از درون خودش را نشان میدهد. نه بیرون وجودی که ما آن را ببینیم. لذا شیطان دارد که ما را میبیند اما ما او را نمیبینیم. او ما را میبیند لذا خطورات ما را نشان میدهد ولی ما او را نمیبینیم. چون خطورات خودمان را خودمان میبینیم. یکی از وجوهی است که او ما را میبیند اما ما او را نمیبینیم. او میداند این خطور خودش است ولی ما متوجه نمیشویم اگر دقت نکنیم و حواس ما جمع نباشد. اگر انسان دقیق باشد و معیار داشته باشد میفهمد این مربوط به خودش نیست و با خودش تفاوت کرده است. این مربوط به غفلت انسان است که متوجه خطورات شیطانی از خطورات الهی و درونی خودش نمیشود. شیطان از همین غفلت استفاده میکند. اگر کسی دقت کند و به هم ریختگی نداشته باشد، قطعاً میتواند تشخیص و تمیز بین اینها را بدهد. «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» فجور و تقوا به انسان الهام شده و انسان میداند. اگر ما این نگاه را به عنوان عامل غریب که حسادت است، ببینیم، حسادت کارش به جایی رسیده که تا برادر کشی پیش میرود. نشان میدهد قدرت حسادت در خانوادهها در نزدیکترین جاها، هر گناهی این قدرت را ندارد که تا مرز برادرکشی انسان را پیش ببرد. آن هم برادرکشی در خاندان نبوت و آن هم فرزندان نبی، یعنی باید خیلی قدرت حسادت قوی باشد. لذا باید خیلی از بحث حسادت پرهیز جدی داشته باشیم که میتواند تا آخرین مرتبه که قتل یک ولی الهی است و قتل یک برادر انسان است، تا این مرتبه کشیده شود و انشاءالله اگر فرصت بود بعداً بحث حسادت را بیشتر توضیح خواهیم داد. هابیل و قابیل هم مبتلا به همین مسأله شدند. اولین قتل به واسطه حسادت محقق شد که آنجا هم برادری برادرش را کشت و اینجا هم برادران قصد قتل برادر را کردند.