96-09-25-حجت الاسلام والمسلمين عابدینی– سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف علیهالسلام
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف علیهالسلام
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 25- 09- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
از باغ میبرند چراغانیات کنند *** تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
پوشاندهاند صبح تو را ابرهای تار *** تنها به این بهانه که بارانیات کنند
یوسف به این رها شدن از چاه دل نبند *** این بار میبرند که زندانیات کنند
ای گل گمان نکن به شب جشن میروی *** شاید به خاک مردهای ارزانیات کنند
یک نقطه بیش فرق رحیم و رجیم نیست *** از نقطهای بترس که شیطانیات کنند
آب طلب نکرده همیشه مراد نیست *** گاهی بهانهای است که قربانیات کنند
شریعتی: سلام میکنم به همه شما، بینندهها و شنوندههای خوب رادیو قرآن، به سمت خدای آغازین روز هفته خوش آمدید. حاج آقای عابدینی سلام علیکم و رحمة الله، خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم خدمت حضرت عالی و همه بینندگان و شنوندگان عزیز. انشاءالله خدای سبحان همه مؤمنین و مسلمانها را در پناه و عزت خودش محفوظ بدارد.
شریعتی: بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم. اینقدر این دعا را تکرار میکنیم که انشاءالله اجابت شود. هرچند گاهی وقتی میگوییم باور نداریم ولی همین هم باعث میشود به این سمت حرکت کنیم و باورمان شود.
در محضر سوره یوسف و در خدمت حضرت یوسف بودیم، با انبیای بزرگی از آدم شروع کردیم، با حضرت ادریس ادامه دادیم، با حضرت نوح و بعد حضرت هود و صالح و بعد هم در خدمت حضرت ابراهیم(ع) و بعد در خدمت حضرت اسحاق و اسماعیل و حضرت یعقوب تا به حضرت یوسف(ع) رسیدیم. انشاءالله این سیر را یک حرکت میدانیم و این همراه بودن را یک سیر میدانیم. انشاءالله طلب این صفات کمالی در ما ایجاد شود و اینها ظهورات آن انسان کامل دین ختمی هستند که دارند به ما نشان میدهند. لذا ما با اینها حرکت میکنیم، همراه حضرات معصومین هستیم و چه محبت دلنشینی در دل ما ایجاد شده است. نگاهمان به انبیاء محبت آمیزتر میشود و انبیاء از آن تاریکخانهای که برای خودمان اختیاراً ایجاد کرده بودیم و محرومیت اختیاری، یعنی با اینکه قرآن اینطور در دسترس ما قرار داده بود، ما خودمان را محروم کرده بودیم. انشاءالله روز به روز علاقه و اشتیاق و معرفت ما به حضرات بیشتر شود تا راهی برای شناخت اهلبیت(ع) باشند.
در محضر سوره یوسف بودیم، به آیه شش رسیدیم، در آیه ششم شش نکته بیان شده که سه نکته را در جلسه گذشته عرض کردیم. «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» (یوسف/6) «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ» را به عنوان نکته اول بیان کردیم. «وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» نکته دوم بود که آغاز و انجام همه حوادث را خدا به او تعلیم داد. «وَ يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» را به عنوان نعمت ولایت که تمام کننده همه نعمتهاست و خداوند به یوسف ارزانی کرد را بیان کردیم.
«وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ كَما أَتَمَّها عَلى أَبَوَيْكَ مِنْ قَبْلُ إِبْراهِيمَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» این سه نکته باقی مانده است. فقط از باب تذکر یادآوری کنم که علم به تأویل احادیث را خدای سبحان بر اخلاص یوسف متفرع کرده است. «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ» که خدا او را برگزید. این برگزیدن یعنی اینکه یوسف رابطهای با غیر در حاجت و نیاز نداشت. ارتباط او فقط با خدا بود. «وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» لذا تأویل احادیت مبتی بر اجتباء بود. حقیقت انتخاب الهی این بود که یوسف فقط ارتباط با خدا داشت. راه توحیدی و توحید افعالی! لذا مرتبه اخلاص انسان را به تعلیم الهی میکشاند. این عمومیت دارد. یعنی انحصاری به انبیاء ندارد. هرکسی به هر مقداری در مرتبه اخلاص قدم بگذارد، به همان مقدار خدای سبحان تعلیم را برای او متکفل میشود. چون اخلاص یعنی از غیر بریدن و به خدا پیوستن، وسایط را ندیدن. لذا در تعلیم هم وسایط دیده نمیشود و انسان بی پرده با با علم الهی رابطه برقرار میکند. این یک نکته که مهم است و عمومیت دارد و مراتب تشریکی دارد. یعنی از آن اولین مسأله و علم آغاز میشود تا آخرین مراتب علم الهی و اسماء الهی را دانستن، همه اینها به مراتب اخلاص بستگی دارد. لذا برای ما هم نور نیست و یکدفعه به صورت یکجا به کسی داده نمیشود. ذرات اخلاص، قدمهای اخلاص و گامهای اخلاص گامهای تعلیم الهی است. این خودش یک نویدی است که این را برای ما هم قرار دادند و نکتهای است که قابل تأمل است و برای ما درس است.
نکته دیگر در بحث «رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَباً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» تعبیر کردند به شمس و قمر و یازده ستاره، یازده ستاره نشان میدهد که از ابتدا یوسف فهمید که وقتی ستاره در خوابش آمد و به برادران تعبیر شد، نشان میدهد عاقبت اینها یک عاقبت خوبی خواهد بود. با اینکه به یوسف حسادت میکردند و حتی نقشه قتل او را کشیدند، اما یوسف از طلیعه خوابش فهمید اینها در نظام علم الهی با همان چیزی که به یوسف نشان دادند که علم به سرانجام را داشت، یافت اینها در نهایت موفق به توبه میشوند و اینها میتوانند از همین کانال وجودی یوسف(ع) به کمال برسند. با اینکه در مقام اول در مقام مقابله با یوسف بودند، اما خدای سبحان طوری تقدیر کرده که اینها نجات پیدا میکنند. لذا به عنوان یازده ستاره میبیند. خود این نشانه خوبی است. نجات در دنیا و آخرت در نهایت برای اینها محقق می شود. این یک بحث مهمی دارد و در آیات بعدی به آن میرسیم که نقشه قتل یوسف را میکشند، یک قدری از این نقشه وقتی که مشورت میشود، این نقشه قتل را به نقشه انداختن در چاه تقلیل میدهند. همین مرتبه که از این کینه نهایی به یک کینه سادهتر قناعت کردند، امید نجات ایجاد میکند. یک قدم از آن مرتبهای که انسان میخواهد به گناه آلوده شود، کمتر بردارد امید نجات برای او هست. این یک قدم کوتاه آمدن در نجات خیلی تأثیر دارد.
نکته دیگر ذیل همین آیه «وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ» است. تعبیر زیبای مفسرین این است که یوسف محور است در کمالات یعقوب و خانواده یعقوب. چون «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوب» در تعبیر لغت آل با اهل یک تفاوتی دارد. اهل شخص یعنی کسانی که وابسته به شخص هستند. اما آل یعنی وابستگان خاص، یعنی بین وابستگان یک عده خاص هستند. نزدیکی بیشتری دارند. ارتباط بیشتری دارند. در اینجا دارد «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ» خدا نعمتش را بر تو یوسف تمام کرد، «وَ عَلى آلِ يَعْقُوب» وقتی حدیث کساء را میخوانیم «فاطمة و ابوها و بعلها و بنوها» تعبیر زیبایی است که فاطمه(س) در آنجا محور است و بقیه را با او معرفی میکند. وقتی معرفی با این محوریت میشود خیلی حرف دارد. در این نقش و کار و فیض فاطمه(س) محور رساندن است. همسر و فرزند و پدر را با محوریت فاطمه (س) است. همین باعث میشود «ام ابیها» هم میشود. در اینجا هم یوسف محور است «وَ عَلى آلِ يَعْقُوب» عطف به این میشود. یعنی میشود «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوب» همانطور که در خواب دید شمس و قمر و ستارگان بر یوسف سجده کردند، یعنی کمال آنها به واسطه یوسف محقق میشود. سجده آنها یعنی کمالات آنها به واسطه یوسف محقق میشود. این سجده یعنی شأن او شدن و در خدمت او قرار گرفتن، لذا کمالات آنها از کانال وجودی یوسف به آنها میرسد که حتی یعقوب را شامل میشود. یعقوب و خاله یوسف و یازده برادر بر یوسف سجده میکنند که اینجا میفرماید: «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوب»
یا دنباله آیه میفرماید: «إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ» رب تو علیم و حکیم است. یعنی این در مقام شفاعت و توسل خیلی آثار دارد. اینجا حضرت یوسف است که ولایت دارد و خیلی از مباحث را حل میکند. خدای سبحان یوسف را در این مرتبه دیده است که محور کمالات برادران و خاندان یعقوب همه یوسف است. این نعمت هم نعمت ولایت است که از طریق ولایت یوسف است که آنها به کمالات بالاتر خواهند رسید. این نعمت ولایت بروز و ظهورش در هرکدام از اینها به نحوی است. یعنی مربوط به برادران یعقوب نجات برایشان محقق میشود. اینقدر قابلیت دارد. نسبت به خود یعقوب(س) مرتبه عظیمی است که با یوسف رابطهی اخص دارد. نسبت به خود یوسف مرتبهی تام است. البته اینکه یوسف(س) بر حضرت یعقوب ولایت داشت یا نه؟ خیلی نمیخواهیم مسأله را باز کنیم. یک روایت است میگوید: نداشت اما از قرآن و تعبیر مفسرین این است که ولایت داشته است به خصوص بحث سجده، که وقتی سجده محقق شد، نشان میدهد مقام یوسف بالاست. ما چطور بر کعبه سجده میکنیم؟ آیا در مقابل کعبه سجده کردن و قبله قرار دادن کعبه با توحید منافات دارد؟ نه، این به معنی پرستش کعبه نیست. بلکه کعبه قبله ارتباط با خداست. نماد توحید ماست. لذا اینجا که اینها بر یوسف سجده کردند. مثل کعبه که قبله بود، یوسف قبله ارتباط اینها با خدا قرار گرفته است. پس سجده برای خداست اما قبله این سجده کجاست؟ حضرت یوسف است. وقتی بحث کعبه را کردیم، گفتیم: حقیقت کعبه امام است. اینها سجده کردند بر یوسف به عنوان قبله، قبله اینها یوسف بود. لذا بر یوسف به عنوان یوسف سجده نکردند که خدای اینها شود. لذا یعقوب جزء مخلصین است. یعنی به غیر خدا نمیبیند. یعقوبی که بر یوسف سجده میکند، «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» اگر این سجده اینها بر یعقوب با توجه به مقام اخلاص یعقوب که از مخلصین است، پس معلوم میشود قطعاً به غیر خدا واقع نشده است.
شریعتی: یعنی آن امام و ولی که محور توحید در هر جامعهای هست، یکوقتی بروزش میشود کعبه و یکوقتی ظهورش میشود حضرت یوسف(ع).
حاج آقای عابدینی: لذا این سجده بر شخص نیست. سجده بر قبله است. مثل کعبه که قبله قرار میگیرد و شرک هم نیست، قبله است برای رسیدن به خدا. لذا خدای تبارک و تعالی در بعضی بندگان دارد که اینها مینالیدند، گریه میکردند و سوز داشتند و بعد نبی از انبیاء عبور کرد و برگشت و دید این هنوز بر ناله است، به خدا عرض کرد خدایا این چه حاجتی میخواهد که هیچ حاجتش برآورده نمیشود با این حالی که دارد. اینجا خدا میفرماید: موسی این از غیر راهی که من گفتم آمده است. لذا راه من تو هستی. چون از غیر راه من آمده است تا قیامت هم بنالد حاجتش اجابت نخواهد شد. اگر حواسمان باشد، بحث توسل جای خودش را پیدا میکند. «رَأَيْتُهُمْ لِي ساجِدِينَ» در خدمت قرار گرفتن و مطیع شدن است. واسطه بودن آن ولی برای کمالات اینها است.
همینجا دارد که آل یعقوب، گاه «اخوه و اخوات» دارد. مثلاً در قرآن نسبت به برادران، گاهی به عنوان اخوات یا اخوه آمده است، گاهی به عنوان آل یعقوب آمده است. اینجایی که میخواهد نعمت را بگوید، «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ» آل یعقوب یک کمال است. کسی به یعقوب منتسب میشود که کمال پیدا کرده باشد. لذا این جریان «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ» در انتهای حیات برادران است که توبه میکنند. لذا عمران آل یعقوب را خدا بر اینها خطاب میکند. اما تا زمانی که هنوز دست اندر کار حسادت و مقابله با او میشوند برادران یوسف هستند. هنوز به آل نرسیدند که گفتیم: مقام اختصاصی است. لذا تعبیرات قرآن همه دقیق است. «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ» اینجا آل را اگر به معنای برادران گرفتند که خیلی اینطور گرفتند و اگر به معنی برادران نگرفتند، عامتر گرفتند همین انبیایی میشود که از نسل یعقوب(س) هستند.
نکته دیگر این هست «وَ كَذلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَ يُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحادِيثِ» اولین هدیهی الهی بعد از اجتباء، تعلیم و علم هست. در نگاه ما، قرآن ما، در نظام انبیاء و سنت الهی جاری است که خدا معلم شود و اولین نعمت را بعد از اجتباء و برگزیده شدن اولین نعمتی که برای او ذکر میکند «يُعَلِّمُكَ» است. خدا بی واسطه معلم تو میشود. تعلیم، علم به عنوان اولین نعمت، البته این علوم هم نازلهی آن هستند اما این علم به ارتباط مستقیم با خدا برمیگردد. اینها را نباید دست کم بگیریم. علم به عنوان اولین هدیهی الهی به برگزیدگان خدای سبحان است و انبیای الهی شاگردان بی واسطه خدا هستند. این برای همه امکان پذیر است و اختصاص به انبیاء ندارد.
یکی دیگر اینکه اگر کسی در این رابطه توانست کمالی را پیدا کند، این کمال فقط مختص به خودش نیست. بلکه به خانواده سرایت میکند. لذا وقتی میگوید: «يُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَ عَلى آلِ يَعْقُوبَ» یعنی نعمت به تو رسید و از تو به اطرافیان تو هم میرسد و تو سرچشمهی فیض شدی. آدم باید یاد بگیرد که وقتی نعمت به او میرسد او را به اطرافیان خودش نشر بدهد، این را اثر بگذارد. رفتار او به نسبت این علم در دیگران اثرگذار باشد تا آنها هم کمال پیدا کنند. اگر نعمت در راستای شقاوت قرار بگیرد و در بدن شقی بیاید، تبدیل به شقاوت میشود. نعمت است اما اگر در بدن شقی بیاید، تبدیل به شقاوت میشود. از طرف خدا هرچیزی فقط نعمت است و شقاوت و سعادت شدن آن به طرف ما برمیگردد که قابل هستیم. یعنی ظرف وجودی ما این را تبدیل به شقاوت میکند. از جانب خدا فقط نعمت میآید. اما ظرف وجودی ما معلوم میکند این نعمت است یا تفاوت دارد. یا این نعمت را به نقمت تبدیل میکند. پس اگر نقمتی هست به خود ما برمیگردد. «وَ ما أَصابَكَ مِنْ سَيِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِكَ» (نساء/79) این از درون خودت بود. از خدا چیزی سر نمیزند.
از طرف دیگر وقتی انسان تحت ولایت الهی قرار بگیرد، همه اسبابی که پیش روی او قرار میگیرند، تمام این اسباب نعمت برای او میشود. سختی و راحتی همه نعمت میشود. یعنی در نظر ما یک ولی الهی به سختی مبتلا میشود ولی در نظر الهی که ولایت الهی شامل او شده است، سختترین مسائل برای او راحت است. لذا تمام اسباب و وسایل وقتی به ولی الهی میرسد همه نعمت است اما برعکس اگر کسی تحت ولایت شیطان باشد، تمام اسباب و وسایل که میرسد برای او نقمت است و برای او همانها او را زمین میزند. حتی اگر نعمت مادی باشد، در جریان وجود ولی الهی نعمت الهی میشود. آخرت میشود، همین نعمت مادی فرزند است، همسر است، خانواده است، خودن و خوابیدن است، همه اینها آخرت میشود. برعکس در وجود شقی حتی عمل صالح تبدیل به نقمت میشود. نماز میخواند اما ریا است. این نماز برای او شقاوت است و او را به زمین میزند. یعنی اگر کسی تحت ولایت الهی بود، یا مانعی از این ولایت الهی نداشت، خودش را در مقابل ولایت الهی قرار نداد. ولایت الهی یعنی علاقه داشت و دوست داشت، همین مقدار همه اسباب برای او به سمت نعمت میشود. در مقابلش اگر کسی با بغض در این راه بود، همه نعمتها در وجود او تبدیل به نقمت میشود. اینکه در چه محیط فکری و عقیدتی هستیم که درون ما را شکل میدهد، مهم است. لذا هرقدر آن نقطه فکری ما، هرجا قرار گرفت نعمتها مطابق او در وجود ما تبدیل میشود. به دست خودمان و با اختیار خودمان خیلی چیزها را از دست میدهیم. در ادامه آیه میفرماید: همچنین برای اَبَوین تو که اسحاق و یعقوب هستند. چون قبلاً «أَبَوین» را به عنوان یعقوب و خاله یوسف ذکر کرده بود، اینجا بلافاصله ابراهیم و اسحاق را ذکر میکند که این با «أَبوین» فرق میکند.
آیه بعد میفرماید: «لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» (یوسف/7) جریان قصهی یوسف و برادرانش آیات زیادی درونش هست، برای کسانی که دنبال یک سری مسائل هستند. هر علمی و هر تأثیری مربوط به این است که انسان احساس نیاز نسبت به آن داشته باشد،تا انسان دغدغه نسبت به مسائل نداشته باشد این علوم میآیند از کنار انسان عبور میکنند حتی ممکن است به گوش او بخورند و او را بفهمد اما در وجودش تأثیری نمیگذارد. پس سعی کنیم نیازمان را شدید کنیم. هرچقدر نیاز ما شدیدتر باشد و سؤالات ما بیشتر باشد وقتی به وقایع میرسیم، وقتی به حوادث و قرآن میرسیم، وقتی به روایت میرسیم میبینیم اینها پاسخگوی زندگی و سؤالات زندگی ما است. پس سعی کنیم در زندگی سؤال زیادی داشته باشیم. «لَقَدْ كانَ فِي يُوسُفَ وَ إِخْوَتِهِ آياتٌ لِلسَّائِلِينَ» برای آنهایی که «لِلسَّائِلِينَ» دنبال حقیقت و مطلب هستند نه کسانی که بی تفاوت هستند. نه کسانی که هیچ سؤالی ندارند. گاهی یک عالمی نشسته، چند نفر نشستند و هیچ سؤالی ندارند. این خیلی بد است که در وجودشان هیچ دغدغه و نکتهای نیست. این از روی دانایی نیست و از روی جهل است. وقتی جهل انسان زیاد میشود احساس نیاز ندارد. هرچه انسان جاهلتر باشد کمتر نیاز احساس میکند و هرچه عالمتر میشود احساس نیازش شدید تر است.
یک متنی را از تفسیر حدائق الحقایق که قبلاً گفته بودم، آوردم. کتاب تسنیم حضرت آیت الله جوادی آملی ذیل تفسیر سوره یوسف بسیار مغتنم است. تفسیر المیزان که یکی از منابع اصلی بیانات ما هست در بحثی که در رابطه با انبیاء داریم. تفسیرهایی که فارسی هم نوشته شده است قابل استفاده است. کسانی که اهل ذوق هستند مثنوی هفت اورنگ جامی، قصهی یوسف و زلیخا را خیلی زیبا بیان کرده است. دوستان خودشان مطالعه کنند. تفسیر سوره یوسف را حتی «شیخ اشراق» به عنوان حقیقت عشق نوشته است «رسالة فی العشق» هم تفسیری از سوره یوسف است. اگر خوب دقت شود و کاوش شود برای انسان بسیار تأثیرگذار است.
قول دیگر در این قصه، عبرت است مجرمان را، گناهکاران را که برادران یوسف چندان که با برادرم جفا و بی مروتی نمودند آخر الامر از یوسف در برابر هر جفا و بی مروتی، صد وفا دیدند و در محاذات هر کدورتی صد صفا مشاهده کردند. مولا تعالی یعنی خدای سبحان به آسیان محمدی(ص) مینماید که یوسف کریم بود اما نه چون من!هرچند برادران در حق وی جفا کردند، از ایشان در گذرانید و از برادران بیزاری نکرد. تو هر جفا که کردهای در حق خود کردهای نه در حق من و من که اکرم الاکرمین و ارحم الراحمین هستم، از تو درگذرانم و بعد از آشنایی بیگانه نگردانم. برادران هرچند جفا کردند نام برادری از ایشان برنخاست. بنده مؤمن نیز اگر به عصیان نام مؤمنی از وی برنخیزد چه عجب! اگر آدم اینطور تصور کند، اگر انسان به خدا این نگاه را داشته باشد،میشود گناه کند؟ وقتی آدم در مقابل کریمی قرار میگیرد، اینجا بی وفایی خیلی عظیمتر و شدیدتر میشود. اگر این تصویر را انسان بکند که با چنین خدایی انسان طرف است که او کریم است. هرچقدر درگاه کرامت عظیمتر شود، آن گناه کوچک هم عظیم است. اگر انسان به یکی بدی کند، آدم اقلاً میگوید: این به آن در، اما اگر انسان بدی کرد به کسی که او به من ملاطفت کرد. این برای انسان خیلی گران تمام میشود که من به بدکسی بدی کردم و او با کرامت با من رفتار کرد. در مقابل این چرا؟ یعنی گاهی بدی در یک درگاهی که عظیم کرامت و عظیم رحمت است این بدی خیلی شدید جلوه میکند در وجود من، اگر این را یافتم آنوقت گناهان بزرگ که هیچ، گناهان کوچک برای من بزرگ میشود. وقتی گناهان کوچک برای من بزرگ شد، همین باعث میشود از گناه باز بمانم. وقتی برادران با یوسف در افتادند، با یک کریم درافتادند. این کریم میگذرد اما این چه جفایی با خودش در مقابل این کریم کرده است. اگر انسان در مقابل خدا به خطایی مبتلا شود، هرچقدر معرفت او نسبت به کرامات الهی و رحمت الهی بیشتر باشد، مییابد این خطا عظیمتر است.
بعد دارد البته وقایعی که در «آیات للسائلین» است. بارها تکرار کردیم ببیند خدای متعال چطور یک کسی را تحت تربیت و تحت ولایتش میگیرد، هیچ چیزی در مقابل او دیگر قدم عَلم نمیتواند بکند. همه آنها هرچه هستند از آن کمتر هستند که در مقابل هستی خدای سبحان بخواهند دم از هستی بزنند. همه هرچه هستند از آن کمتر هستند. اگر انسان به این رسید، وقتی با خدا آشتی کرد، هیچ چیزی در مقابل او تاب تحمل و مقاومت ندارد. همه سنگها در مقابل او نرم میشوند. همه کوهها در مقابل او آب میشوند و قدرت مقابله هستی در مقابل این باقی نمیماند. غیر از اینکه همه هستی تحت اراده و اطاعت الهی است و کسی که با خدا آشتی کرده همه هستی با او در آشتی است. لذا او را در چاه میاندازند و همان چاه برای او جاه میشود. اگر در زندان میاندازند همین زندان برای او رسیدن به درگاه عزیز مصر میشود و بالاتر که ملک مصر است. اینها «آیت للسائلین» است. هرچه در این سوره دقت کنیم آثار تربیتی و توحید برای ما آشکارتر میشود. بحث دیگر نکاتی است که چطور میشود حسادت انسان را به برادرکشی برساند؟ چطور ده برادر برای کشتن یوسف با هم به توافق رسیدند؟ مخالفی در بین اینها پیدا نشد! همه با هم توافق میکنند که او را در چاه بیاندازند! عجیب است که همه اینها در انتها نجات پیدا میکنند. باز اگر بعضی از اینها نجات پیدا نمیکردند، از این ده نفر هشت نفر نجات پیدا میکردند و دو نفر نجات پیدا نمیکردند، اینکه همه نجات پیدا میکنند از عجایب است. ده برادر هم خون برای کشتن یوسف متفق شود. یوسف را در چاه انداختند، بعد اسیر شد، عبد شد، فروخته شود. سالیان دور از پدر باشد. پدر آنطور اشک بریزد. این ده برادر هجده سال نگفتند چه کردند. حسادت تا اینجا میکشاند و اینقدر کشش دارد. از ابتدا باید جلویش را گرفت. فکر نکنیم این امر سادهای است. خدا دارد نشان میدهد اینها که انبیاء زاده بودند، برادری مثل یوسف و پدری چون یعقوب را اینقدر بخاطر حسادت آزردند. در زندگی ما هم حسادت از چشم و هم چشمیهای ساده شروع میشود. به برادرکشی میکشاند. بعد در خانواده میبینیم که اختلاف آغاز میشود. برادر با برادر و خواهر با برادر، این را فکر نکنیم امر سادهای است و باید جلویش را بگیریم. «آیاتٌ للسائلین» هرکسی در رتبهی خودش از این سوره درس بگیرد. اخلاقی و توحیدی و عرفانی و اجتماعی درس بگیریم و دست کم نگیریم که اینها تا به اینجا میکشاند. اینها یکباره اینطور نشدند. این حسادت نقطههای آغاز داشت. چگونه انسان میتواند با یاد خدا زندان را محل لذت خودش کند و بر لذت گناه ترجیح بدهد؟ «رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ» (یوسف/33) من سجن و بودن با خدا را به آنچه شما مرا دعوت میکنید ترجیح میدهم نشان میدهد انسان الهی در امر به معروف و نهی از منکر و در رفتارش نباید زود بگوید: من مضطر شدم. دیگر من غیر از این راهی نداشتم. یوسف چندین سال بی گناه در زندان بود. ولی حاضر نشد بخاطر اینکه زندان نرود مبتلا به گناه شود.
شریعتی: الحمدلله جسات سمت خدا در محضر کارشناسان عزیز برای ما کلاس درس بی نظیر است. انشاءالله قدر بدانیم و بتوانیم معارف و دانستههایمان را در زندگی پیاده کنیم و انشاءالله آن چیزی که میگوییم و میشنویم مرضی خدای متعال باشد. امروز صفحه 170 قرآن کریم، آیات 156 تا 159 سوره اعراف در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ «156» الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ يَأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَ يُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتِي كانَتْ عَلَيْهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَ عَزَّرُوهُ وَ نَصَرُوهُ وَ اتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ «157» قُلْ يا أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ جَمِيعاً الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ يُحيِي وَ يُمِيتُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ الَّذِي يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ كَلِماتِهِ وَ اتَّبِعُوهُ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ «158» وَ مِنْ قَوْمِ مُوسى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ يَعْدِلُونَ «159»
ترجمه: (خداوندا!) براى ما در اين دنيا و در آخرت، خير و نيكى مقرّر كن كه ما به سوى تو رهنمون و بازگشت كردهايم. (خداوند) فرمود: عذابم را به هر كس كه بخواهم (و مستحقّ باشد) مىرسانم، و (لى) رحمتم همه چيز را فرا گرفته است، پس بهزودى آن (رحمتم) را براى كسانى كه تقوا دارند و زكات مىدهند و آنان كه به آيات ما ايمان مىآورند، مقرّر مىدارم. (رحمت الهى، شامل كسانى است كه علاوه بر ايمان، زكات وتقوا،) از رسول و پيامبر درس نخواندهاى پيروى مىكنند كه (نام و نشانههاى او را) نزد خويش در تورات و انجيل نوشته مىيابند. (پيامبرى كه) آنان را به نيكى فرمان مىدهد و از زشتى باز مىدارد و آنچه را پاكيزه و پسنديده است برايشان حلال مىكند و پليدىها را بر ايشان حرام مىكند و از آنان بار گران (تكاليف سخت) و بندهايى را كه بر آنان بوده برمىدارد (وآزادشان مىكند). پس آنان كه به او ايمان آورده و او را گرامى داشته و يارى كنند و از (قرآن) نورى كه همراه او نازل شده است پيروى كنند، آنان همان رستگارانند. بگو: اى مردم! همانا من فرستادهى خداوند به سوى همه شما هستم، آن (خدايى) كه حكومت آسمانها و زمين از آن اوست، هيچ معبودى جز او نيست، زنده مىكند و مىميراند، پس به خداوند و پيامبر او (همان) پيامبر درس ناخواندهاى كه به خداوند و گفتار او ايمان دارد، ايمان بياوريد و از او پيروى كنيد، باشد كه هدايت يابيد. و از قومموسى، گروهى مردم را به حقّ راهنمايى مىكنند و به حقّ، دادگرى مىكنند.
شریعتی: شهید آیت الله دکتر مفتح متولد 1307 بود که در 27 آذر به دست گروهک فرقان به فیض عظیم شهادت نازل شد. این هفته میخواهیم از شهید مفتح بشنویم. شهیدی که روز شهادتش روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گرفت. اشاره قرآنی را بشنویم و از شهید مفتح برای ما بگویید.
حاج آقای عابدینی: در آیه اول این صفحه میفرماید: «وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ» یک سنتی را در اینجا بیان میکند که در ذهن ما اشتباه جا افتاده است. ما فکر میکنیم هرکسی در این حرکت به سوی خدا باید گرفتاریهایش زیاد باشد. اینگونه نیست که این برای همه باشد. اینجا موسی کلیم میفرماید: «وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ»، «هُدْنا إِلَيْكَ» یعنی ما به سوی تو رجوع کردیم. ما به سوی تو حرکت میکنیم. حالا که به سوی تو حرکت میکنیم سنت تو این است که هرکس به سوی تو حرکت میکند، در دنیا و آخرتش عیش و حیاتش حسنه است و طیبه است. یعنی اگر ما یک موقع میبینیم برای اولیای الهی ابتلائات سختی هست، این ابتلائات در منظر ما سخت است. و الا برای اولیای الهی همانها یک رابطهی عیشی با خداست. اصلاً این رابطه را توجه میبینند. اما اگر ما اینها را توجه نبینیم و نباشیم، خدا اینها را برای ما هم قرار نداده است. لذا ما فکر نکنیم که اگر یک سختیهایی پیش آمد، بگوییم: ما به سمت خدا آمدیم و خدا برای ما سختی میگذارد. اینطور نیست. اگر کسی به سمت خدا حرکت میکند حیات دنیا و آخرت او طیب و حسن میشود. اما اگر یک زمان برای ما سختی پیش میآید این سختیها مربوط به افعال ما هست. لذا دنبال آنها بگردیم تا آنها را اصلاح کنیم. «وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ»
در جریان اول انقلاب و قبل از انقلاب یک قشری از روحانیون توانسته بودند نگاه امام را که به عنوان یک حقیقت جدیدی بود و یک نگاه الهی بود که توانسته بود فطرت و جای خالی را که بعد از مشروطه تا آن زمان رابطه بین روحانیت و مردم را طوری سوق بدهد که یک خلأ و خللی در این رابطهها بود و توانستند افراد مثل شهید مطهری و مثل شهید مفتح و مقام معظم رهبری و شهید بهشتی و امام، توانستند رابطه ایجاد کنند که شهید مفتح قبل از انقلاب و شهید مطهری با قشر دانشجو، بیان عقلانی دین، اینها توانسته بودند بیان عقلانی دین را در قشر جوان توسعه بدهند و سختترین کار برای دشمن ما که دین را میخواست تمام شده تلقی کند، این بود که اگر میخواهید دین احیاء شود، نگاه عقلانی به دین که با معنویت همراه است، نه عقلانیت تنها و ابزاری که امروز دم از آن میزنند به عنوان روشن فکر. بلکه یک عقلانیت معنویت گرا که عقلانیت و معنویت دو رکن اساسی در کنار عدالت طلبی است که امام میفرماید: اینها سه شاخصهی اسلامی هستند که اسلام ناب است. عقلانیت، معنویت و عدالت طلبی، اینها توانسته بودند این سه شاخه را در دانشگاه قبل از انقلاب، بین حوزه و دانشگاه مطرح کنند. لذا دشمن خوب شناخت و در مبارزه با تهجد اینها را کشتند. اما مطهری و دیگران قشر روشنفکرِ جدید بودند که افکار ناب الهی را و حقیقت انقلاب را مطرح میکردند. کاری به متحجرین نداشتند. یعنی فرقان کاری به متحجرین نداشتند، بلکه تعبیری که شهید مطهری میکند، میگوید: اینها وهابیت شیعی هستند. شهید مفتح قربانی کسانی شد که ادعای روشنفکری داشتند و خودشان را مبارزه با تحجر ذکر میکردند. زر و زور و تزویر! اما در عین حال کسانی را هدف گرفتند که اینها پرچمدار عقلانیت و معنویت دینی بودند که میتوانست نجات دهنده باشد.