موضوع برنامه: سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت یوسف (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 21-11- 96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام میکنم به دلهای دریایی همهی بینندههای خوبمان و شنوندههای نازنینمان، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید. انشاءالله در آستانهی 22 بهمن ماه، بهار انقلاب اسلامی دلتان بهاری باشد. انشاءالله وعدهی دیدار همه ما فردا در راهپیمایی 22 بهمن، با حضور حماسی خودمان تجدید بیعت میکنیم با آرمانهای انقلاب اسلامی، امام راحل و شهدای انقلاب اسلامی که در بهار آزادی جایشان خالی است. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. بنده هم ایام پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک میگویم که بعد از حدود هزار و چهارصد سال که اسلام آن تجلی خودش را خوب نشان نداده بود، به خصوص با این نگاه امام، اسلام ناب محمدی(ص) را قدردان باشیم و هرکدام از ما در راهپیمایی شرکت کنیم و به همین اندازه باعث قوت اسلام در بین اجتماع و جهان باشد، به همین اندازه هر اثر خوبی که از این نشأت بگیرد پای ما هم نوشته میشود و ما هم شریک هستیم. انشاءالله این انقلاب متصل شود به صاحب اصلی و به دست صاحب اصلی برسد، تمام برکاتی که از او نشأت میگیرد به تک تک کسانی که در استحکام این نظام کوشیده باشند، برکاتش برای آنها هم به عنوان عمل صالح آنها نوشته شود.
شریعتی: انشاءالله فردا همه شاهد یک راهپیمایی با شکوه خواهیم بود و همه حضور پیدا خواهیم کرد. قرار هست امروز بخش اعظم قرعه کشیهای سفر عتبات ما، زائرین کربلای معلی مشخص شوند و خوشا به حال همه کسانی که زائر امام حسین(ع) خواهند بود. قصه ما قصهی حضرت یوسف(ع) بود، نکات خوبی را شنیدیم. بحث امروز شما را مشتاقانه میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامت امام زمان) انشاءالله خداوند توفیق بدهد که همه ما از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
بحثی که در محضر آن بودیم با سلام بر یوسف نبی و یعقوب نبی آغاز میکنیم و از آن دو بزرگوار اذن میخواهیم که وارد این قصه شویم و انشاءالله بتوانیم به این لطایفی که بیان میکنیم عمل کنیم و سرمایهای برای هدایتگری ما باشد. جلسه گذشته ما بحث تسویل و همان نفس مصوّله که نفسی بود که اعمال بد را برای انسان ئزئین میکرد. مرتبه بعد نفس أمّاره و مرتبه بعد که به کفر منجر میشد را مفصل توضیح دادیم.
یکی از نکاتی که امروز از همین مسأله باقی مانده بود، این است که نفس مصوّله اینقدر قوی است که همین ابتدای امر میتواند با تزئین انسان را تا حد برادرکشی جلو ببرد. یعنی اینگونه نیست که این لغزشها یک لغزشهای کوچک باشد. وقتی نفس مصوّله دست به کار میشود و عمل بد را برای انسان تزئین میدهد تا جایی پیش میرود که انسان کر و کور میشود. کر و کور شدن خیلی قوای ادراکی انسان را از کار میاندازد لذا قدرت تصمیم گیری انسان مطابق همان تزئیناتی میشود که برایش داده شده است. خیلی وقتها انسان در حالت بغض، غضب یا شدت علاقهی به یک مسألهای انسان کر و کور میشود. وقتی کر و کور میشود تصمیماتی که میگیرد تصمیماتی است که بعدها اگر در حالت عادی قرار بگیرد فکر کند به آنها میبیند که چه تصمیمهای عجولانه و بدی گرفته بود. گاهی یک لحظه انسان آنچنان در غضب یا در عشق شدید تصمیمی میگیرد که در هردو از آن حالت تعادل خارج است. لذا حواس ما باشد که نفس مصوّله فقط یک کار کوچکی انجام بدهد، بزرگترین کارها و خطرناکترین کارها از همینجا آغاز میشود که برادران یوسف عظیمترین کاری که کردند این بود که میخواستند برادر را بکشند. آن هم برادری که میخواست این همه برکات در عالم ایجاد بکند و به دست اینها میخواست این نسل قطع شود و این از بین برود و این کار نفس مصوّله بود. حواسمان باشد که مراحل اولیه گاهی کوچک است. اگر آنجا جلویش را گرفتیم، که گاهی در قوه ادراکی انسان این تسویل ایجاد میشود، یعنی یک چیز زشت را زیبا میبیند و گاهی در کار عملی انسان، یک عمل زشتی را انسان زیبا میبیند. گاهی در فکر است، آن فکر مبدأییتش خطرناکتر است. گاهی این عمل هم عمل سنگینی است. گاهی هم هردو با هم است. یعنی در فکر تزئین میشود و بعد به عمل کشیده میشود. اگر ما در هرکدام از اینها تا نفس دارد زاویه میگیرد، چون انسان در ابتدای زاویه گرفتن میفهمد. این از برکات الهی است که «فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها» (شمس/8) یعنی آدم میفهمد دارد یک مقدار زاویه میگیرد. اما بعد دیگر ادامه اینها را نمیفهمد. یعنی خود برادرها اول که دور هم جمع میشدند میفهمیدند کارشان زشت است لذا مخفیانه با هم گفتگو میکردند. میدانستند این کار، کار درستی نیست. گاهی از هم خجالت هم میکشیدند. همه یکدست هم نبودند. اما در گفتگو این باعث میشد که کم کم برایشان تثبیت شود و احساس کنند مُحق هستند. ابتدا وقتی نفس مصوّله ایجاد میشود، آدم خودش را مُحق نمیبیند. احساس شرمندگی، این را خدا قرار داده به عنوان اینکه آغازی باشد که بشود جلویش را گرفت. لذا سعی کنیم ارادههایمان را قوی کنیم. گاهی این رها بودن نفس انسان در مسائل مختلف باعث میشود در مقابل نفس مصوّله نتوان مقاومت کرد. سعی کنیم ارادههایمان را در همین مسائل جزئی، یعنی ورودیهای حواس پنجگانهمان را یک مقدار ارادی کنترل کنیم. همه اینها باعث میشود قدرت اراده پیدا کند. مثلاً میگویند: آدم چهل لقمه غذا میخورد سعی کند 39 لقمه کند. یک لقمه کم کردن خیلی به انسان فشار نمیآورد. یعنی از روی عادت چهل لقمه میخورد، امروز سعی کند با اراده یک لقمه کمتر بخورد. یک عمل را ارادی انجام داد. انسان عادتاً وقتی در خیابان راه میرفت همه چیز را نگاه میکرد. اما سعی کند مثلاً اگر در پیاده رو میرود، چه لزومی دارد همه مغازهها را نگاه کند. یک مقدار ورودی را کم کند.
بعضی دوستان پرسیده بودند: چطور با این مقابله کنیم؟ راه مقابله با این، یکی از طرق اصلی این است که قدرت اراده انسان قویتر شود تا اگر ابتدا زاویه را میفهمد اراده بکند برگردد. در ماه رمضان خدا وجوب را قرار داده تا قدرت اراده انسان زیاد شود، اما در ایام دیگر انسان اگر یک قدری به صورت درز گرفتن، مثلاً وقتی یک لباس صد سانتی متر است یک سانتش را درز میگیرند، چیزی حساب نمیشود. این یکی از مسائلی است که آدم باید حواسش باشد که در موقع افراط مسائل روانی قدرت تشخیص ضعیف میشود. لذا حواسمان باشد آن موقع تصمیمی نگیریم. صبر کنیم یک مقدار عادی شود و آن موقع تصمیم بگیریم. قرآن کریم میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه» (بقره/282) اگر تقوا پیشه کردید و خود نگه داری کردید، خدا هم تعلیم به شما میدهد. یعنی خدا علمی را که نمیدانستیم به ما تعلیم میدهد. آن علمی که تعلیم میدهد مانع میشود از اینکه انسان در این تزئینات نفس مصوّله بیافتد. پس پرهیزها و دقت کردنها باعث میشود انسان بتواند با نفس مصوّله مقابله کند و جلویش را بگیرد.
گاهی هم خوب است که انسان در توسلاتش از خدا بخواهد که خدایا! من اگر به خودم واگذار شوم، شیطان بر من غلبه میکند و قدرت مقابله ندارم. اما اگر پشتیبان من شما باشید، دست مرا بگیرید، این توسلات و تضرعات بسیار مؤثر است که خدای سبحان امداد کند به خصوص وقتی که انسان دچار تسویل میشود و شیطان زینت میدهد بفهمد و بدیاش را بهتر ببیند. لذا حواسمان باشد در توسلات و تضرعات همیشه این را از خدا بخواهیم. مبدأ بسیاری از ضررها میشود اگر محقق نشود.
نکته دیگر اینکه ما خیلی وقتها یک جایی که مشغول کار هستیم حالا چه رئیس باشیم، چه مرئوس باشیم، چه خدمتگزار باشیم، هرجا هستیم انسان خودش را در اثر یک تسویلاتی محق در بودنش میداند. لذا وقتی محق میبیند، خیلی از تخلفات را برای خودش حق میبیند. میگوید: من این کار را به اینجا رساندم. من این کار را انجام میدهم به خصوص در مسئولیتها! مثلاً حضرت علی در بصره استانداری داشت. این استاندار اموال بصره را برد. بعد که بعضی اعتراض کردند چرا میبری؟ گفته بود: من مجاهدتها داشتم. من کارها کردم و این حق من است. لذا گاهی میبینید که یک سرمایهای را برای خودش مصرف میکند و امکان نیست برای همه اینطور باشد و عمومی نیست ولی مینشیند با تسویل توجیه میکند که من حق دارم! من اگر نباشم این دستگاه به هم میریزد. اگر وضع من مهیا نباشد، اینجا برقرار نمیماند. تسویلات ایجاد میکند و باعث میشود بسیاری از مشکلاتی که شروعش اختلاس کلان میشود و مشکلات زیاد میشود، اولش میگوییم: آدمها اینطور نبودند که از اول اینها را بد نبینند، بد میدیده ولی بعد نفس مصوّله او را تزئین میکرد برای خودش محق میدید و بعد که عادت کرد دیگر نفس أماره میشود. دیگر میداند بد هم هست انجام میدهد. لذا اگر حواسمان را جمع نکنیم، فکر نکنیم ما دیگر به این بدیها مبتلا نمیشویم. خیلی خطرناک است یعنی کار را عادی میکند به طوری که این همه مفاسدی که گاهی انسان ممکن است اطراف خودش ببیند و عدهای مبتلا شوند، میبینید در خود آدم هم زمینهاش به این صورت هست. لذا باید از همان ذرههای اول و زاویههای اول جلویش را گرفت تا انشاءالله مبتلا نشویم. این نفس مصوله از همه شایعتر است و شیطان از این بیشتر استفاده میکند. لذا خیلی کارایی دارد و شیطان در استفاده کردن از این خیلی موفق است. حواسمان باشد در وقتهای تزئینی که میشود آن زوایه را تا میبینیم راحت از این عبور نکنیم.
هفته گذشته وعده دادیم که بحث کذب را مطرح کنیم. چون در این آیات قرآن آمده بود: «وَ جاؤُ عَلى قَمِيصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ» (یوسف/18) با خون دروغ، یعنی خون یوسف نبود. اما خون حیوانی را بر او زدند و خدمت پدر آوردند. تعبیری که هست این است که کذب پایدار نمیماند. روابط جهان همه با هم پیچیده و مرتبط است. یعنی اگر شما این لیوان آب را از اینجا بردارید و آن طرفتر بگذارید. تمام روابط این با عالم تغییر کرده است. جاذبههایی که ایجاد شده، تمام ارتباطات حتی در چینش و تجملی که ممکن است باشد، هر جا به جایی تأثیر میگذارد در نحوهی این ارتباطات و دیده شدن، لذا دیگر در جای قبلیاش نیست. در جای جدید هست. کذب یعنی اینکه من کاری کنم یک شیء را در کنار همه هستی که همه با هم ارتباط دارند، جا به جایی که واقع نشده جا به جایی نشان بدهم. یک چیزی محقق نشده ولی این را محقق شده نشان بدهم. اگر بخواهم این کار را بکنم تمام هستی، چون همه روابط صدق هست، وقتی من این کار را بکنم آنها همه تکذیب این را میکنند. من میتوانم چند تا کنار این را دوباره آنها را با کذب غیر از این نشان بدهم. یعنی نشان بدهم این اگر آنجاست الآن اینجاست. تعریف کنم که آنجاست. بعد هم برای اینکه باور کنند ارتباطات این را تعریف کنم که دیده شود. اما آن شواهد هم خودشان با شواهد دیگری همراه هستند و امکان ندارد جدایش کرد. اگر دو پایه این طرف تر هم بیایم اینها را تغییر بدهم، در ذهنم، شاهد سازی کنم، دروغ بعد از دروغ بگویم، یعنی یک دروغ انسان را به دهها دروغ مبتلا میکند و این دهها دروغ هم پایانی ندارد چون هرکدام از اینها با تمام روابط هستی ارتباط دارند. اگر پیگیری شود قطعاً معلوم میشود این کذب هست. اگر کسی اینجا نبوده و بگوید: من اینجا بودم، چون نبوده تمام روابط را تکذیب میکنند. این جای دیگری بوده و با آنجا روابط داشته است. اینجا نبوده و همه اینها تکذیب میکنند که اینجا نبوده است. حالا اگر چند تا شاهد هم درست کردی و گفتی: این هم شاهد است من اینجا بودم. خود او و بودن او و گفتار او که شاهد بوده، چقدر پیچیده میشود.
اگر نظام جهان را با این نگاه ببینیم که همه هستی با هم مرتبط هست، هرجا بخواهیم دروغی بگوییم این دروغ را هستی تکذیب میکند. ممکن است در سال اول، سال دوم کسی باور نکند و یعقوب(س) باشد که «دمٍ کذِب» را میشناسد و نشانه شناسیاش قوی است و همانجا میگوید: این امری است که تسویل نفس شما بوده است و بفهمد که دروغ میگویند ولی بقیه بیست سال دیگر میفهمند. بالاخره دروغ رسوا است که بگویند: یوسف زنده است. دروغ به هیچ وجه پایدار نیست. یعنی اگر این باور را کردیم که هر وجودی با تمام حقایق هستی ارتباط دارد، اگر بخواهیم به دروغ چیزی را که نیست در این رابطه بگوییم: هست، از جای خودش برداریم و جای دیگری بخواهیم به دروغ نشان بدهیم. هر دو دسته ارتباطات این را تکذیب میکنند. هم آنجایی که نیست نمیشود گفت: هست. من کاری را نکردم بگویم: کردم. تمام شواهد دارد این را تکذیب میکند، هرچند خودم سرم را زیر برف کرده باشم و بگویم: نمیبینم. اما این دلیل بر این نیست که نباشد. اگر با این نگاه به دروغ انسان نگاه کند، از اینکه به یک دروغ مبتلا شود، میترسد. چون اینها وقتی خواستند یک دروغ بگویند، به چند دروغ پشت سرش مبتلا شدند که خواستند بگویند: در حقیقت گرگ یوسف را خورده است. بعد مجبور شدند پیراهنش را به دروغ خونی کنند. مجبور شدند به پدر هم دروغ بگویند. تا اینکه به جایی میرسد که رسوا شدند. بعد از بیست سال رسوایی درست است یوسف کریم بود، درست است پدر به روی اینها نیاورد، ولی خودشان شرمنده نشدند که بیست سال دروغ گفتند؟ قرآن برای ما لحظهها و صحنههای خاص را حکایت میکند اما اینها بیست سال چطور میدیدند پدر میسوزد و دروغشان را تکرار میکردند؟ دروغ بعد از دروغ، تکذیب پدر که کار تو اشتباه است. یوسف رفته و برگشتنی نیست. دائماً این ملامت را به پدر داشتند که دیگر یوسف برگشتنی نیست. لذا انسان ممکن است یک سال بتواند یک دروغی را پنهان کند، اما دروغ پنهان نمیماند.
شریعتی: یعنی در واقع کذب و دروغ ما به نوعی رویارویی با تصدیق تمام عالم هستی و کائنات است.
حاج آقای عابدینی: با تمام هستی است و همه هستی هم با آن مقابله میکنند. ما مقابله میکنیم و آنها هم با ما مقابله میکنند. آنوقت چطور میتوانیم دوام بیاوریم؟ به بزرگی گفتند: این پول سهم امام و خمس است. شما رسید یک ماه پیش را بدهید. حضرت آیت الله حسن زاده فرموده بود: در محضر صدق محض که هستید، دروغ میگویید؟ بعضی وقتها دروغ در وجود ما عادی شده است. میگوییم: راهش غیر از این نیست. فاکتورسازیهای مختلفی که در خیلی جاها عادی شده است. رئیس میگوید: فاکتور سازی کن. خوب این دروغ است. اگر این دروغ به انسان برگردد نتایجش یک ذره و دو ذره نیست. این راهی میشود که او دروغ گفتن را یاد بگیرد. کسانی که به این کارها تشویق میکنند همه دارند دروغ ایجاد میکنند. اگر حواسمان نباشد در آن ذرهها جلویش را بگیریم به جایی میرسیم که دیگر جای برگشت نداریم. اگر میخواهیم جلوی دروغ را بگیریم، باید جزء سالمش را سر جایش برگردانیم. یعنی حقیقت را هرچه زودتر محقق کنیم. اگر امروز من دروغی گفته بودم، امروز اصلاحش کنم به اندازه یک دروغ، دو دروغ ضرر میکنم. با هستی مقابله کردم. اما اگر بگذارم فردا، دروغ من کش پیدا کرده است و مقابله هستی با من شدیدتر میشود. وقتی آشکار میشود آبروی من بیشتر میرود. لذا سعی کنیم اگر در جایی دروغی گفته شده، به سرعت اصلاحش کنیم تا مقابله هستی با او شدیدتر نشود.
شریعتی: این تازه برای این دنیاست. اثری که در آن طرف دارد چگونه است.
حاج آقای عابدینی: آنجا دروغ گفتن هیچ جای پنهان کردن ندارد. در زمان ظهور هم، عالم ظهور عالم صدق است. در بعضی روایت دارد، مؤمن کسی است که اگر زندگی او را در طبق بگذارند و بچرخانند، مردم زندگی او را ببینند باکی ندارد. امروز بگوییم: در اینترنت بگذارند! بگویند: همه زندگیاش این است. باکی ندارد. یکی از کسانی که از کشور فرار کرده بود، یک حرفی زده بود در رابطه با آقا و گفته بود: هرچه دنبال بهانه هستند که یک وصلهای را به ایشان بچسبانند، پیدا نمیکنند. اصلاً زندگیاش پاک است. یعنی همان مؤمنی است که زندگیاش کف دستش است و آشکار است. چیزی به آن نمیچسبد. زندگی مؤمن باید اینطور باشد که در زمان ظهور این است که اگر یک منافقی در دل سنگ خودش را مخفی کرده باشد، تعبیر روایت این است که آن سنگ داد میزند که آن منافق درون دل من است، من را بشکنید و این را بیابید. یعنی اعضاء و جوارح انسان روز قیامت یکی از شاهدان هستند که دروغهای انسان را که کذب بوده، انسان میگوید: از اینکه نزدیکتر، اینها شهادت میدهند علیه انسان که این دروغ گفت. دیگر برای انسان هیچ چارهای باقی نمیماند. چون همینهایی که با آن انجام داده، خود همینها شاهد هستند نه دیگری. آدم باید از شوخی کردن دروغ هم بپرهیزد.
داریم که حواستان باشد گاهی شیطان دروغ را از راه شوخی ایجاد میکند. آدم میگوید: برای شوخی گفتم اما قبح آن ریخته میشود. دیگر برای انسان عادی میشود. سحری که ساحران برای فرعون کردند دروغ بود. لذا تعبیر «اِفک» شد. عصای موسی اِفک آنها را بلعید. اِفک یعنی دروغ، یعنی اینها به دروغ یک صحنهای که نبود نشان دادند هست. یعنی این ریسمانها زنده نبودند ولی اینها را زنده نشان دادند. عصا و ریسمانهایشان زنده نشان دادند. ولی تعبیر قرآن این است که «تَلْقَفُ ما يَأْفِكُونَ» (اعراف/117) عصای موسی افک اینها را بلعید نه ریسمانها، دروغ اینها را آشکار کرد. وای از روزی که در جایی که سایه روشن وجود انسان است، خورشید بتابد و لایههای ظلمت انسان آشکار شود که درونش چه خبرها بوده است. دروغهای انسان در زندگی آشکار شود. زندگی که بر پایه دروغ باشد زندگی سستی است و هر لحظه ممکن است فرو بریزد. چون ارتباطش با تمام هستی ارتباط کینه توزانه است. چون هستی با کسی که دروغ میگوید کینه توزانه رفتار میکند. چون این دروغ است و مقابل اوست. غیر از اینکه خود دروغگو هم نمیتواند، چون یک چیزی واقعیت نداشته، وقتی میسازد هرچه هم در گفتن دقت میکند، اگر چند بار گفته شود، با یک فاصله که بیافتد یک سری قرائن از یادش رفته، چون دیگر اینها دروغ بوده و در واقعیت نبوده که در ذهنش باشد. بعد میگویند: دروغگو حافظه ندارد، یعنی مجبور میشود در دروغش، دروغهای دیگری میگوید که این دروغ را رسوا میکند. میخواهد این را درست کند بعد میبیند خرابتر میکند.
یکی از بحثهای دیگری که اینجا هست، بعد از اینکه جریان خبری که اینها به یعقوب گفتند که یوسف(س) کشته شده و گرگ او را خورده است، دارد یعقوب آنجا گفت: «بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِيلٌ» (یوسف/18) این صبر جمیل خیلی بحث جالبی است. صبر جمیل یعنی چه؟ اولاً «صبرٌ» را نکره آورده است. یعنی خیلی طاقت فرسا است. در عربی وقتی نکره میآید عظمت مسأله است. یعنی خیلی صبر سختی است چون از دست کسانی این واقعه اتفاق افتاده که فرزندان یعقوب و برادران یوسف بودند. اگر یعقوب میخواست کسی به یوسف تعرض کند، میخواست بفرستد کمک کنند، برادران را میفرستاد. الآن چه کسی را کمک یوسف بفرستد؟ همین کسانی که باید کمک کار یعقوب باشند، همانها ضربه زدند. لذا صبر در اینجا خیلی سخت است.
صبر جمیل یعنی چه؟ صبر یعنی چیزی نمیگویم و کوتاه میآیم. خدای سبحان قدرتی به انسان داده که آن قدرت اثرش این است. انسان در مقابل هرچیزی که منافع حیاتش را به خطر بیاندازد، مقاومت کند. قدرت دفاع و مقابله دارد. اگر کسی بخواهد این غریزه را سرکوب کند این از نظام فطرت خارج شده است. لذا یعقوب نمیخواهد این ظلم را بپذیرد. مرحوم علامه طباطبایی خیلی زیبا میفرماید: حقیقت صبر وقتی که انسان یکباره با حادثه و خبری مواجه میشود که نظام وجودی این را متزلزل میکند. نظام وجودی در اثر شدت حادثه حالت تزلزل پیدا میکند. صبر این است که انسان به یک دژی وارد شود که ابتدا روی پای خودش بایستد. استقامت پیدا کند. تا وقتی این استقامت پیدا شد و روی پای خودش ایستاد، حواسش جمع شد و به خودش مسلط شد، بعد از این اقدام کند. پس اگر یک موقع با حوادث مواجه میشویم اولین کاری که میخواهیم بکنیم نباید اقدام باشد. چون در آن حالت گاهی باعث میشود تزلزل ما شدت پیدا کند. اول استقامت خودمان را، این ساق ایستادن و بر پا ایستادن و مستقیم شدن، این حالت باید ایجاد شود، این را صبر میگویند. «فصبرٌ جمیلٌ» صبر جمیل یعنی صبر بسیار سختی که خوب بودن صبر دیگر مثل واجب بودن صبر است. اینقدر این حادثه هولناک و سخت است، به دست نزدیکترین افراد، یعنی اگر افراد میگفتند: به دست دیگران بوده برای یعقوب اینقدر سخت نبود.
مثلاً گاهی فرزند انسان شهید میشود، تحمل شهادت با توجه به حقایق برای پدر و مادر سادهتر است. یک موقع فرزند توسط دشمن کشته میشود، اما توسط برادران انسان این واقعه ایجاد شده باشد آن هم به دروغ و میداند دروغ میگویند. این خیلی کار را سخت میکند. لذا تعبیری که آمده این است که انسان باید حواسش جمع باشد که صبر تحمل بر آن شدت است. یعنی شدت را تحمل میتواند بکند. وقتی انسان به صبر پناه برد، صبر باعث میشود بتواند تصمیم صحیح بگیرد. بتواند نقشه درست بریزد که چه کار بکند. این کار خیلی سختی است. ما معمولاً در مرتبه اول حوادث به صبر پناه نمیبریم. یعقوب(س) هجده سال صبر کرد و این صبرش مراحلی داشت. ابتدا با ناله و گریه بود اما کم کم مورد ندای جبرئیل قرار گرفت از جانب خدا که ملائکهی سماء هم از گریههای تو نالان هستند و برایشان سخت شده است. از آنجا بنا را بر سکوت و حزن گذاشت.
روزی یعقوب یک معبدی را برای خودش ساخت و آنجا مشغول عبادت رب میشد با حزن بر یوسف، سکوت! ر بعضی از تاریخها آمده یک شب در حین عبادت خسته شد و خوابید. یوسف را به اجمل وجه در خواب دید. وقتی بلند شد دید نیست تازه داغش تازه شد. یعنی خدای سبحان میخواست این را برآشوباند که از این حزن بیرون بیاید، تا این مرتبه موفق شده بود حالا میخواست دوباره تحمل کند. یک جایی یعقوب بر عابدی وارد شد. او گفت: چه شده اینقدر شکسته شدی؟ گفت: اندوهی که در زندگی من بوده است، تا از در خانه عابد بیرون آمد عتاب الهی است. یعقوب شکایت ما را که میکنی، برای ما اینها شکایت نیست. گفته: حزن و اندوه مرا شکسته کرده است. نگفت برای چه. اما از اولیای الهی، از انبیای گرامی حتی همین مقدار درد دل کردن نزد دیگران، نه شکایت از خدا، حق نداشتی! همان جا یعقوب به زمین میافتد و گریه و زاری میکند که خدایا اشتباه کردم ببخشید. یعنی توبههای انبیاء از این سنخ است. بعضی فکر میکنند توبه انبیاء از معصیت است. از ترک اولی است. این ترک اولی نیست. برای ما ترک اولی حساب نمیشود که ما با دیگران درد دل کنیم. میگوید: تو حق نداری، باید اینقدر قطع عُلقه شود، حق نداری حزن خودت را ابراز کنی.
گاهی ما فکر میکنیم کاش جای انبیاء بودیم. اگر جای انبیاء بودیم بیچاره میشدیم. مگر به این سادگی آن چیزی که آنها داشتند، قابل تحمل است. یک ذره پایشان را طبق اوامر الهی این طرفتر میگذاشتند، مورد عتاب شدید قرار میگرفتند. با این نگاه دقت کنیم که یعقوب چه میکشید. داریم که به یعقوب خطاب شد حق نداری اسم یوسف را هم ببری. حق نداری اسم یوسف را هم ببری. نقل است میرفت در بازاری مینشست. در مغازه یک شاگردی داشت نامش یوسف بود. وقتی او را صدا میزد دلش به یاد یوسف میافتاد و خوش بود. بعد به او خطاب شد: یعقوب حق نداری این را هم بشنوی. اینکه میگوید: «وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ مِنَ الْحُزْنِ فَهُوَ كَظِيمٌ» (یوسف/84) حزنش را ابراز نمیکرد. چشمهایش کور شد و سفید شد. خیلی تحمل بالایی میخواهد. در این بیست سال یعقوب چه کشیده است نسبت به فراق کسی که محبوب الهیاش بوده است. بعضی میگویند: شاید یوسف در دوران او بر یعقوب ولایت داشت، یعقوب بر این تأثر داشته است. چنانچه پیغمبر اکرم اگر مشرکین مؤمن نمیشدند و ایمان نمیآوردند، حضرت غصه میخورد. این غصه خوردن در امر الهی صحیح است. غصه دنیایی نیست. این کاری که یعقوب گذراند تا این صبری که برایش پیش آمده است، دوران خیلی سختی بوده است.
شریعتی: هر بار عظمت حضرت یعقوب برای ما واضحتر میشود که چقدر باید کوه باشی و سعه صدر داشته باشی که بتوانی این داغ عظیم را تحمل کنی. سلام و درود خدا بر تمام انبیای بزرگ الهی. این هفته در برنامه به مناسبت ایام پیروزی انقلابی اسلامی از شهدای انقلاب اسلامی یاد میکنیم. همه شهدایی که رفتند، انشاءالله با أباعبدالله الحسین محشور باشند. امروز صفحه 226 قرآن کریم، آیات 38 تا 45 سوره مبارکه هود را تلاوت خواهیم کرد.
«وَ يَصْنَعُ الْفُلْكَ وَ كُلَّما مَرَّ عَلَيْهِ مَلَأٌ مِنْ قَوْمِهِ سَخِرُوا مِنْهُ قالَ إِنْ تَسْخَرُوا مِنَّا فَإِنَّا نَسْخَرُ مِنْكُمْ كَما تَسْخَرُونَ «38» فَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ يَحِلُّ عَلَيْهِ عَذابٌ مُقِيمٌ «39» حَتَّى إِذا جاءَ أَمْرُنا وَ فارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيها مِنْ كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَ أَهْلَكَ إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِيلٌ «40» وَ قالَ ارْكَبُوا فِيها بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ «41» وَ هِيَ تَجْرِي بِهِمْ فِي مَوْجٍ كَالْجِبالِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ وَ كانَ فِي مَعْزِلٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا وَ لا تَكُنْ مَعَ الْكافِرِينَ «42» قالَ سَآوِي إِلى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْماءِ قالَ لا عاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَ حالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ «43» وَ قِيلَ يا أَرْضُ ابْلَعِي ماءَكِ وَ يا سَماءُ أَقْلِعِي وَ غِيضَ الْماءُ وَ قُضِيَ الْأَمْرُ وَ اسْتَوَتْ عَلَى الْجُودِيِّ وَ قِيلَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «44» وَ نادى نُوحٌ رَبَّهُ فَقالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَ إِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَ أَنْتَ أَحْكَمُ الْحاكِمِينَ «45»
ترجمه: و نوح (به فرمان الهى) مشغول ساختن كشتى شد. (امّا) هر زمان كه اشراف قومش بر او مىگذشتند، او را مسخره مىكردند. (او) گفت: اگر شما ما را مسخره كنيد، ما (نيز) قطعاً همين گونه شما را مسخره خواهيم كرد. پس بزودى خواهيد دانست كه مجازاتِ خواركننده به سراغ چه كسى خواهد آمد و عذاب جاودانه دامن چه كسى را خواهد گرفت. (كفر و استهزا ادامه داشت) تا زمانى كه قهر ما آمد و تنور فوران كرد. ما (به نوح) گفتيم كه از هر زوج (حيوان و موجود زنده) يك جفت (نر و ماده) در آن (كشتى) سوار كن، و (همچنين) خانوادهى خودت را، جز (همسر و يكى ازفرزندان و) كسانى كه قبلًا در مورد آنها قول (عذاب) داده شده بود. و (نيز سوار كن) افرادى را كه ايمان آوردهاند، (امّا) جز گروه كمى، كسى همراه او ايمان نياورده بود. و (نوح به مسافران كشتى) گفت: بر آن سوار شويد كه حركت و توقّفش با نام خداست. همانا پروردگار من آمرزنده و مهربان است. و آن (كشتى) آنها را از لابلاى امواجى همچون كوه پيش مىبرد. (در اين هنگام) نوح، فرزندش را كه در گوشهاى قرار داشت صدا زد (وگفت:) اى پسرم! (ايمان بياور و) با ما سوار شو و با كافران مباش. (پسر نوح) گفت: بزودى به كوهى پناه مىبرم تا مرا از آب حفظ كند. (نوح) گفت: امروز جز (براى افراد مؤمن) و كسانى كه مورد رحم قرار گرفتهاند، هيچ حافظ (و پناهگاهى) در مقابل قهر الهى نيست. (در اين هنگام) موجى ميان آن دو جدايى انداخت و او (پسر نوح) غرق گرديد. و (بعد از آنكه طوفان و آب همه جا را فرا گرفت) گفته شد: اى زمين! آبت را فرو بَر، و اى آسمان! (از باريدن) بايست. (بدين ترتيب) آب فرو نشست و كار (قهر الهى) پايان پذيرفت و (كشتى) بر (دامنه كوهِ) جودى پهلو گرفت و (در اين هنگام) گفته شد كه (رحمت خدا از) قومستمگر دور باد! پس نوح پروردگارش را ندا داد و گفت: پروردگارا! همانا پسرم از خاندان من است و البتّه وعدهى تو (دربارهى نجات خاندانم،) حقّ است و تو بهترين داورانى.
شریعتی: قرار هست امروز قرعهکشی دوستان عزیزی که زائر کربلای معلی هستند را انجام بدهیم. اشاره قرآنی امروز را بشنویم.
حاج آقای عابدینی: آیات در جریان حضرت نوح و سیره تربیتی حضرت نوح بیان شد اما برای یادآوری این نکته که برای خود من خیلی تأثیر گذار بود، «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» است. وقتی کشتی میخواست حرکت کند، حرکت دهنده کشتی «بسم الله الرحمن الرحیم» بود و آن نگه دارنده کشتی و متوقف کننده کشتی هم بسم الله بود. یعنی به جای اینکه لنگر داشته باشد برای ایستادن، به جای اینکه موتور داشته باشد برای حرکت دهنده، موتور حرکت دهنده او بسم الله بود و آن لنگر نگه دارنده هم بسم الله بود. تعبیر بسیار زیباست که اگر انسان با این نگاه الهی که کُن انبیاء، مقام کُن یعنی اراده، یعنی یکی از معجزات نوح در همینجا آشکار شد که با بسم الله، کشتی را که آنجا جای غرق شدن هر چیزی بود که عالم را فرا بگیرد با بسم الله آن کشتی حرکت کرد و با بسم الله آن کشتی متوقف شد و از حرکت باز ایستاد. تعبیری که در بعضی کلمات اولیای الهی است که میگویند: کُن عارف است. یعنی مقام ایجاد است که عارف میتواند با بسم الله ایجاد کند که نوح نبی با بسم الله ایجاد حرکت کرد و توقف کشتی را، اگر ما ارتباطمان با خدا قوی شود اسماء الهی کارآییهایی دارند که ما از آنها غافل هستیم و خبر نداریم. از جمله همه ایجاد عالم به واسطه بسم الله الرحمن الرحیم است.
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم میگوییم با همین «بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها» انشاءالله فردا یک اتفاق خوب را مردم ما رقم خواهند زد.
حاج آقای عابدینی: یعنی انشاءالله حرکت کردند و حرکتشان را با بسم الله آغاز بکنند که این جریان پیدا کند در طول تاریخ، این کشتی راهپیمایی حرکت کند و فتح کند قلههای ظلم و جوری که در مقابل کسانی که میخواهند ضربه بزنند.
شریعتی: انشاءالله به عصر ظهور حضرت ولیعصر برسیم و آرزوی قلبی همه ما این است که باشیم و آن روزگار را ببینیم. در قرعه کشی گذشته که خدمت حاج آقای فرحزاد بودیم پنج انتخاب داشتیم. یعنی حدود دویست نفر از اسامی اعلام شد که انشاءالله همین ایام اعزام خواهند شد. امروز بقیه قرعه کشی را انجام خواهیم داد. حدود 245 هزار نفر برای عزیمت به کربلای معلی ثبت نام کردند. خیلی از عزیزان پرسیدند: چطور میتوانند ثبت نام کنند؟ باید منتظر باشید انشاءالله بانیان خیر حرکتی بکنند و همه دست به دست هم بدهیم شاید یک عرصهی دیگری فراهم شود که بتوانیم دوستان بیشتری را عازم عتبات کنیم. امروز هفده انتخاب قرار هست صورت بگیرد و معرفی شود و بعد ما مجدد از همین استانها قرعه کشی را انجام میدهیم. بعضی از استانها به واسطهی حجم حضور مردم عزیز ما و ثبت نام آنها، چند بار در این قرعه کشی اسامی این استانها هست. مثلاً اگر چند بار اسم استان خراسان رضوی درمیآید، به واسطهی تعدد دوستان عزیزی است که ثبت نام کردند.
اولین استان؛ استان سیستان و بلوچستان هست. استان دوم استان مرکزی است. استان سوم استان ایلام است. استان چهارم استان خراسان رضوی است. در هرکدام از این انتخابها حدوداً چهل نفر هستند. استان پنجم استان کردستان است. استان کرمانشاه، استان زنجان، استان کرمان، استان آذربایجان شرقی، استان بوشهر، استان یزد، استان خراسان رضوی، استان اصفهان، استان فارس، استان البرز، استان چهار محال و بختیاری، استان گلستان. به مناسبت 22 بهمن ما پنج انتخاب داشتیم. هفده انتخاب امروز انجام دادیم. این اسامی را انشاءالله روز دوشنبه در سایت قرار میدهند. اسامی پرستاران عزیز که نفرات اعزامی به کربلای معلی هستند هم در ایام ولادت حضرت زهرا(س) و روز مادر و روز زن، اعلام خواهد شد. حاج آقای عابدینی عزیز از 1 تا 250 یک عدد را انتخاب کنند و مبنای ما همان عدد خواهد شد. بعد 250 تا 250 تا جلو خواهیم رفت و دوستان نفرات را مشخص میکنند.
حاج آقای عابدینی: به مناسبت 22 بهمن، عدد 22 را انتخاب میکنم.
شریعتی: دوستان ما روز دوشنبه در سایت ما نتایج را قرار خواهند داد. حاج آقای فرحزاد تأکید کردند که انشاءالله اولویت افرادی باشند که دور و اطراف ما هستند و میشناسیم. ادامه فرمایشات شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: در رابطه با صبر جمیل صحبت میکردیم. تعبیر صبر جمیل این است که صبری است که درونش شکایت نباشد. شکایت مراتب دارد. شکایت این است که شکایت از خدا نکنیم. اما اگر درد دل کردیم برای ما مانع ندارد. اما شکایت انبیاء این است که حتی درد دل هم برای دیگران نکنند. آنها این هم حق ندارند در صبر جمیلشان بکنند. از پیغمبر اکرم نقل شده است که خدای سبحان فرمود: «إِذَا وَجَّهْتُ إِلَي عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِي مُصِيبَةً فِي بَدَنِهِ أَوْ مَالِهِ أَوْ وَلَدِهِ» (الدعوات، ص 172) اگر مصیبتی بر مالش یا بدنش یا اولادش پیش میآید. «ثُمَّ اسْتَقْبَلَ ذَلِكَ بِصَبْرٍ جَمِيلٍ» اگر با صبر جمیل برخورد کرد، تعبیر خدا این است که «اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» من روز قیامت برای او میزان و حساب اعمال را قرار نمیدهم. نشان میدهد این خیلی سخت است. اینکه کسی بدون حساب و کتاب وارد بهشت شود مربوط به مخلصین است که آنها حساب ندارند. اما اینجا میفرماید: کسی که در دنیا برایش مصیبتی ایجاد شود، با صبر جمیل با او مواجه کند و تحمل کند، نشان میدهد تمام سختیهایی که میخواهد در حساب و میزان برایش ایجاد شود، اینجا خودش انجام داده است. به آن موطن رسیده که این سختیها را طی کرده است. لذا میفرماید: «أَنْ أَنْصِبَ لَهُ مِيزَاناً أَوْ أَنْشُرَ لَهُ دِيوَاناً» برای او بدون حساب و کتاب وارد بهشت میشود. این هم یکی از آثار صبر جمیل است که چقدر عظمت دارد. لذا حواسمان باشد صبر جمیل این نیست که انسان گریه نکند، اگر مصیبتی بر او آمده گریه کردن مانعی ندارد. وقتی فرزند پیغمبر اکرم از دنیا رفت، گریه کرد و گفت: این بکاء رحمت است. گریه رحمت غیر از بکاء شکایت است. یعنی اگر کسی دلش سنگ باشد، مصیبتی بر فرزندش پیش میآید دلش نشکند و گریه نکند این سنگدلی است. این صبر نیست. این را پای صبر نگذاریم. انسان رئوف و رحیم است. صبر جمیل یعنی شاکی نباشیم. منتهی یک مرتبه شکایت در بیرون ابراز کردن است. یک مرتبه شکایت این است که در درون دل هم شاکی نباشد. انسان گاهی در دلش با خدا دعوا دارد چرا من؟ مرتبه بیرونیاش که خیلی مهم است این است که صبر کند. در مرتبه درونش هم انسان باید کم کم کاری کند که درونش هم شاکی نباشد. بگوید: خدایا تو دادی، اگر من کوتاهی کردم که جداست، اما اگر بدون اراده و اختیار ما مسألهای پیش میآید، مصیبتی پیش میآید.
وقتی موسی کلیم از خدا سؤال کرد: خدایا گاهی در یک خانواده، ستون خانواده را میبری. کسی که همه قوام این خانه روی دوش او بوده است، میتوانستی در این خانه پیرزن یا پیرمردی را ببری که بار خانه روی دوش او نیست. اگر برود این خانه متزلزل نمیشود. ستون خانه که میرود همه روابط به هم میریزد. خدا آنجا به موسی خطاب میکند: موسی نمیخواهی من جانشین او در این خانه باشم؟ موسی کلیم میگوید: «نعم الخَلف» چه جانشین خوبی، یعنی تدبیر امر آن خانه را در این صورت خدا خودش مستقیم به عهده میگیرد. صبر جمیل اینطور است. یعنی وقتی میبینند یک نفر که ستون خانه است از بین میرود، گاهی طرف احساس میکند که دیگر پشت و پناهی ندارد اما اگر این نگاه را داشته باشد، احساس میکند پشت و پناهش قویتر هم شده است. اگر تا به حال خدا به واسطهی آن شخص اداره میکرد بی واسطه الآن اداره میکند و بی واسطه خیلی عظیم است. مرثیه اشکالی ندارد اما شکایت نباشد.
بعد از جریان صبر جمیل اگر انسان باور کرد که خدا مالک است. علی الاطلاق هست به همه چیز انسان، صبر جمیل راحتتر میشود. مالک است، ما فکر میکنیم مالک هستیم و یک چیزی را از دست دادیم شاکی میشویم. اما اگر بدانیم خدا مالک علی الاطلاق است، در ملک او تصرف کرده است، ما چه جهتی دارد که بتوانیم شکایت بکنیم و بخواهیم شکایت کنیم. این مالک علی الاطلاق است که شکایت در آنجا دیگر راهی ندارد. با این نگاه تازه انسان برایش تسهیل میشود که اگر میخواهد صبر کند، غیر از آنکه حساب و کتاب از او برداشته میشود، راضی شده به اراده الهیه و خیلی کمالات دیگر.