سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 30-11- 95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ عَلى آلِ مُحَمَّدَ كَافضلِ ما صَلَّيْتَ و بارَکتَ عَلى ابْراهيم وَ آلِ ابْراهيم انَّك حَميدٌ مَجيدٌ». سلام میکنم به همه شما بینندهها و شنوندههای عزیزمان. آغاز اولین روز هفته شما بخیر باشد. خوشحالیم که در کنار شما هستیم. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز.
شریعتی: بحث ما با حاج آقای عابدینی سیرهی تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم است. به قصهی حضرت ابراهیم(ع) رسیدیم. این جلسه حاج آقای عابدینی بزرگوار برای ما از احتجاجات حضرت خواهند گفت.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای فرج) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
در خدمت فطرت عالم و اولین حقیقت فطرت که متجلی شد و به تمامه تجلی پیدا کرد، حضرت ابراهیم(ع) بودیم و هستیم. امیدواریم محبت ما به حضرت ابراهیم و ارتباط ما با حضرت ابراهیم نقطهی اتصالی برای شفاعت حضرت نسبت به ما باشد و این را درون خودمان روز به روز قویتر کنیم. هرچه این ارتباط قویتر شود، ارتباط ما با رسول گرامی اسلام و اهلبیت طاهرینش، امکان نزدیک شدن آن بهتر میشود. چون ابراهیم خلیل(ع) یک ارتباط ویژه و مخصوصی با این بزرگواران دارد که شاید بین انبیای مختلف الهی بینظیر است. لذا سعی کنیم با محبت ویژهای با حضرت ارتباط برقرار کنیم. در حالت مختلف از آن یاد کنیم و در قرآن نسبت به آن وقتی میخوانیم که بیش از 200 آیه قرآن در مورد حضرت است و بیش از 60 بار نام حضرت ذکر شده است، وقتی میخوانیم با یک نگاه دیگری، با یک انس دیگری نه غریبه، بلکه آشنا با آن حضرت رابطه داشته باشیم. هرچه این دوست داشتن شدت پیدا کند، نزدیکتر میشویم به اینکه انس بیشتری با حضرات معصومین پیدا کنیم. یک راهی است که ویژه در قرآن هم این را قرار داده و در روایات هم الی ماشاءالله به این اشاره شده است.
در رابطه با زندگی حضرت را بعضی نکات را به صورت کلی عرض کردیم، در دورانی که دوران زندگی حضرت است، اگر بخواهیم تقسیم کنیم، یک دوران قبل از تولد حضرت است. وقایعی که قبل از تولد ایجاد شد تا به دنیا نیاید. یک وقایعی حین تولد بود که حضرت وقتی به دنیا آمدند، مادر او را بردند و در غاری پنهان کردند. دور از چشمان جلادان حاکمیت و آنجا زندگی خاصی را در دوران تولد و پس از تولد که با مکیدن انگشتانش زندگی فطریاش را ادامه داد. یک دوران پس از تولد است که دوران کودکی را در غار طی کردند. در آن دوران با کسی ارتباط نداشتند، مگر مادر که گاهگاهی به به ایشان سر میزد. برای ایشان سنین مختلفی ذکر کردند ولی حدود سیزده ساله از آنجا خارج شد، تا آن سن هم یک دورهای از زندگی ابراهیم خلیل و سیری از سیرهای او و سلوک او به سوی خدا بود که بعضی از آنها، گاهی در روایات و یا بعضی از آیات اشاره به آن سیر دارند و گاهی هم سکوت نسبت به آن دوره است. چون یک رابط خلوت خاصی بین ابراهیم خلیل و خدای متعال بوده است.
پس از دورانی که از حالت غار خارج میشوند و به زندگی اجتماعی میآیند، ورود ابراهیم خلیل به زندگی اجتماعی، یک دورهی دیگری از زندگی ابراهیم را تشکیل میدهد که میتوانیم این دوره را با اینکه خودش مراحلی دارد، اما به یک دوره تا قبل از هجرت ابراهیم تقسیم کنیم که بعد از هجرت و بعد از جریانات بعد از هجرت را عرض میکنیم.
قبل از هجرت حضرت ابراهیم خودش باز با همین مشخصاتی که عرض کردیم به چند قسمت تقسیمش میکنیم. ابتدایی که ابراهیم خلیل وارد خانه شد. وقتی وارد خانه شد، اولین اشخاصی که دید برادرانی بود که به او منسوب بودند یا سرپرستی بود که در آن خانواده حضور داشت. عرض کردیم آن سرپرست عمو بود، یا پدر مادری بوده، یا جد مادری بوده که در قرآن به عنوان آزر آمده است. نام پدر ابراهیم تارخ بود که اوایل تولد ابراهیم از دنیا رفت. این دوره که یک دورهی جدیدی برای زندگی ابراهیم بود، وقتی وارد میشود و خلاف فطرتش میبیند، یک احتجاجاتی را دارد. گفتگوهایی با افراد دارد. به خصوص سرپرست خانواده که بقیه نسبت به او حرف شنوی داشتند. این احتجاجات خیلی قوی و زیبا و لطیف است. احتجاجات یعنی گفتگوها و حجتها و استدلالهایی است که ابراهیم خلیل با پدر میکرد. نوع گفتگو ممکن بود محتوا و واحد باشد، اما نوع گفتگو و نوع نتیجهگیری و نوع پایان رساندن گفتگو با آن احتجاجاتی که در قوم میکرد، متفاوت بود. با آنکه همه آنها را ابراهیم خلیل با مهربانی و محبت انجام میداد. اما او سرپرست خانواده است و عنوانی است که ابراهیم تحت تکلف او دارد بزرگ میشود و او را در خانهی خودش قرار داده، لذا یک مهربانی ویژهای در این ارتباط دیده میشود که میتواند این رابطه را با ارتباطات دیگر متمایز کند.
جا دارد قبل از اینکه وارد استدلالها شوم، بگویم که در زندگی حضرت ابراهیم نقش مادر یک نقش ویژه است. از ابتدا جلوگیری کرد از اینکه او به قتل برسد. مادر در زندگی ابراهیم نقش ویژهای داشت و شاید بعد از حضرت حوا(س) که یک نقش مادری مطلق نسبت به عالم انسانی دارند، یکی از مادرهایی که نقش ویژه در هدایتگری بشر داشتند و تأثیر گذار بودند، مادر حضرت ابراهیم(س) بوده که این مادر فداکاریهایش و دلسوزیهایش و خودش را به خطر انداختنها، حتی مجبور میشود تا دربار نمرود پس از اینکه ابراهیم دستگیر میشود، و دنبال این هستند که این کار را کرده بود و پنهان کرده بود، مادر میرود و اگر شد احتجاجش را عرض میکنیم. یک احتجاجی میآورد که نمرود هم آنجا مجبور به تعظیم میشود و در مقابل این استدلال خانم سر فرود میآورد.
نقش مادر در زندگی انبیاء و هدایتگری بشر اولین نقش مهم شاید همین نقش مادر حضرت ابراهیم است که بعدها میبینیم مادر حضرت موسی(س) نزدیک به این نقش را که در قرآن کریم ذکر میکند ایفا میکند و شاید مادر حضرت عیسی(س) که این انبیای اولوالعزم نقش مادرانشان یک نقش ویژهای است و بعد به همسر پیامبر گرامی اسلام میرسیم و همچنین مادر پیامبر که آمنه(س) و خدیجه(س) که اینها یک نقش ویژهای داشتند. یعنی انبیای اولوالعزم نسبت به حضرت نوح که فرزندان نوح، فرزندان صالحش از خانمی بودند که غیر از آن همسر، پسر نا خلف نوح بود، ولی نقشی از جریان همسر نوح، یا مادر فرزندان نوح یا مادر نوح ذکری به میان نیامده است. اما انبیای اولوالعزم دیگر مثل ابراهیم خلیل، مثل حضرت موسی و حضرت عیسی(س) و نبی گرامی اسلام، این نقش مادران و نقش همسران پیامبر گرامی و بالاتر از آن، در ادامه همین نقش، نقش فاطمه زهرا(س) نسبت به فرزندانی که نسل گرامی از آنها ایجاد شد.
جلسهی قبل ما در مورد نقش پدران یک گفتوگویی داشتیم که چرا پدر ابراهیم باید موحد باشد، شاید جای این نقشی که خانمها در این مسأله ایفا میکردند خالی بود که این را هم ذکر کنیم. جریان آسیه را هم یکبار به صورت مفصل گفتیم که نقش ویژهای داشت و در قرآن به عنوان یک الگو ذکر میشود که در یک خانوادهی سخت و نامناسب با بدترین شرایط بود ولی ایمانش محفوظ ماند. که نقش خانمها در هدایتگری بشر اگر بخواهد پررنگ باشد و دیده شود، نقش بسیار بسزایی است که نباید از آن غفلت شود. امروز در جامعه ما، در ارتباطات عمومی میبینیم که خانمها خیلی فعالتر از سابق میتوانند دخالت داشته باشند و نقش ایفا کنند. اگر بتوانیم الگوهای مناسب و راههای مناسب این نقش را پیدا کنیم، میبینیم که در عین اینکه آن مسئولیت اصلی خانوادهداری و مادری محفوظ است، نقش هدایتگری و نقش آفرینی بانوان در مسائل مهم اجتماعی میتواند محفوظ باشد. اگر این مادر نبود و الهاماتی که خدای متعال به مادر ابراهیم(س) کرده بود اگر دیده نمیشد و محقق نمیشد، ابراهیم همان ابتدا به قتل میرسید ولی خدای متعال این مأموریت را برای حفظ ابراهیم به دوش این مادر گذاشت. این مادر او را حفظ کرد و مخفیانه به این بچه سر میزد و او را مورد ملاطفتهای مادرانه خودش در این مدت سیزده سال قرار میداد و بعد هم شفاعت کرد تا ابراهیم وارد شود بر خانهای که تحت سرپرستی آزر باشد. این هم نقشی بود که دلم نمیآمد ناگفته از کنار آن بگذرم. اگر وارد جزئیات شویم، حتی مادر حضرت ابراهیم را بخواهیم تحلیل کنیم، آنقدری که در تاریخ ذکر شده، خیلی جا دارد.
در مورد احتجاجاتی که حضرت ابراهیم(س) دارد به اولین احتجاجی که میرسیم، احتجاجی با پدر است. احتجاج با پدر یعنی همان آزر، در این آیات شریفه سورهی مریم(س) آیات 41 تا 50، این آیات احتجاجات حضرت را با آزر ذکر میکند. سعی میکنیم آیات بیشتری بخوانیم که دوستان بعدها که به قرآن رجوع میکنند، ببینند این همان آیاتی است که قصه را به زیبایی بیان کرده است. «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» یاد کن در کتاب ابراهیم را، این وحی به پیغمبر اکرم است. به پیغمبر خطاب میکند که «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» او صدیق بود. صدیق شدت صدق است. در یکی از انبیاء بحث صدیق را باز خواهیم کرد. همین مقدار که صدیق وقتی محقق میشود شدت صدق است. صدق گفتاری است که ظاهر و باطن یکسان باشد. یعنی هیچ تخالفی بین گفتار انسان و درون انسان نباشد. این صدق است که ظاهر و باطن یکی باشد و آنچه در باطن است، به ظهور برسد. چون ابراهیم خلیل فطرت مطلق بود و آنچه را بر زبان میآورد بیان فطرت بود و این تعبیر با این کلامی که «إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا» او صدیق بود. لذا هیچ کلامی از ابراهیم خلیل سر نزده که خلاف فطرت باشد. اگر بعضی استنادات و شبهات در سیرهی ابراهیم خلیل ذکر میشود که بعضی فکر میکنند ابراهیم اینجا نعوذ بالله دروغی گفته بود تا بخواهد اثری داشته باشد، نه! در زندگی انبیاء و نگاهی الهی، هدف وسیله را توجیه نمیکند. یعنی اینطور نیست که بخاطر رسیدن به هدف مجبور باشی از هر وسیلهای استفاده کنی. نه اصلاً اینطور نیست. برای هدایت دیگران از کذب استفاده نمیشود تا به دروغ بخواهیم دیگران را به غایتی که هدایت است، برسانیم. ابدا در زندگی انبیاء اینگونه نیست. به خصوص در زندگی ابراهیم خلیل. انشاءالله پنج موردی که مفصلاً در مورد آن گفتگو میشود که در کتابهای تفسیری در رابطه با آن خیلی بحث شده که چرا این کلمات از ابراهیم صادر شده و توجیه آن چیست، بعداً خواهیم گفت.
«إِذْ قالَ لِأَبِيهِ يا أَبَتِ» به آزر خطاب کرد، با یک مهربانی و لطافت، این «یا أبتِ» کنایه از این است که دارد او را با یک لطافت و انسی صدا میکند و با احترام و محبت. چون گاهی ما محبت داریم ولی احترام درونش نیست. اما گاهی هم احترام داریم ولی محبت آمیز نیست. خیلی غریبانه است. نه، محبت با احترام! یعنی این دو با هم وقتی ترکیب میشود، «لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً» چرا چیزی را عبادت میکنی که او نه میشنود، نه میبیند و نه تو را بینیاز میکند؟ دو برهان دقیق در اینجا آورده که اگر انسان به چیزی توجه میکند و عبادتش میکند اولین چیز این است که میخواهد از او چیزی بخواهد. دعا کند به درگاه او، عبادت یعنی انسان نسبت به او یک خضوعی پیدا میکند و از او حاجاتش را میخواهد. معبود یعنی آنکه مورد رجوع در حاجات است. میگوید: وقتی حاجاتش را میخواهد، برای خواستن حاجات، حتماً باید آن کسی که میخواهد او آن را بخواند، علم به حاجت این پیدا کند. اگر میخواهد علم پیدا کند باید برای او شنیدن و دیدن باشد. وقتی شنیدن و دیدنی نیست، ادراکی نیست، علمی نیست. وقتی علمی نیست، حاجت این هرچقدر هم مطرح شود، وقتی او نمیشنود، ادراکی صورت نگرفته است. در برهان اول میگوید: «لِمَ تَعْبُدُ ما لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ» نه میشنود، نه میبیند، چرا عبادت میکنی؟ دومین چیز این است که اگر انسان چیزی را عبادت میکند، میخواهد رفع نیازهایش شود. یا میترسد و نسبت به بعضی مسائل خوف دارد، عبادت میکند تا از این خوف محفوظ بکند. یا طمع دارد به اینکه او بعضی چیزها را تسهیل کند، و ایجاد کند. دنبالهاش میفرماید: «وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً» هیچ چیزی هم نمیتواند به تو بدهد. نه میشنود، نه میبیند، یک برهان است. علم ندارد، پس چه رابطهای با او داری؟ دومین این است که «وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً» هیچ چیزی برای تو و هیچ نیازی از تو را برطرف نمیکند. هیچ ارتباطی بین تو و او برقرار نمیشود. هر نوع ارتباطی یا در دایرهی علم است، یا در دایرهی رفع حاجت است، نه رفع حاجتی از تو میکند، نه علمی به کار تو پیدا میکند. وقتی که نه رفع حاجتی برای تو میکند و نه علمی به کار تو پیدا میکند، این بیگانه و بیارتباط از توست. خدای متعال قریب مجیب است. «ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُم» (غافر/60) من را بخوانید تا شما را اجابت کنیم. «ان ربی قریبٌ مجیبٌ» او هم نزدیک است، هم مجیب است. این نزدیک بودن به طوری که نزدیک بودن مادی هم نیست.
یکجا میفرماید: وقتی دور محتضر نشستند، در حالتی که او دارد جان میدهد، خطاب میشود در سوره واقعه است، «وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْكُمْ وَ لكِنْ لا تُبْصِرُونَ» (واقعه/85) ما از شما که دور او را گرفتید، به او نزدیکتر هستیم. اما شما نمیبینید. یک مرتبه بالاتر میآید و میفرماید: «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ» (ق/16) ما از رگ گردن به او نزدیکتر هستیم. یک مرتبه بالاتر میآید میفرماید: «أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِه» (انفال/24) نه رگ گردن، که امر جسمانی است. قلب انسان که حقیقت انسان است! این خدا کجا و این خدایی که هیچ ارتباطی با انسان ندارد. ببینید یک ولی الهی که میبیند مردم به چه چیزی سرگرم هستند، یا ما به چه چیزهایی توجه داریم، ما خیلی از چیزها را میخوانیم، اسبابی را که اگر ارتباطی با ما دارند در دایرهی اذنی است که خدا به آنها داده است. نه در دایرهی اختیار خود آنها که با ما ارتباط داشته باشند. اما ما اینها را حاجب میبینیم و به اینها که میرسیم از خدا غافل میشویم. به اینجا که میرسیم متوقف میشویم. میفرماید: اینها برای ما خیلی حسرت آور است. این رابطهها در یک مراحل دیگر مربوط به ماست که «لا يَسْمَعُ وَ لا يُبْصِرُ» را ما هم داریم عبادت میکنیم. «وَ لا يُغْنِي عَنْكَ شَيْئاً» را هم به تعبیر امام سجاد(ع) این است که «سؤال المحتاج عن المحتاج» اگر محتاجی از یک محتاج دیگر سؤال داشته باشد، «صفح من نفسه و ذلة من عقله» این سفاهت است. هرچقدر به این عمق برسیم به فطرت میرسیم، و این فطرت متجلی میشود. دنبالهاش میفرماید: «يا أَبَتِ إِنِّي قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ» خدای متعال به من لطف کرده در مقابل آن کسی که «لا یسمع و لا یبصر» بود و علمی در کار نبود، پروردگار من به من علم اعطا کرده است. آنجا علمی نبود، «قَدْ جاءَنِي مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ يَأْتِكَ» این را به من داده و تفضل کرده و در اینجا این استعداد را برای من ایجاد کرده «فَاتَّبِعْنِي أَهْدِكَ صِراطاً سَوِيًّا» اگر شما دنبال من بیایید، من خیرخواه شما هستم. صراط سوی و راه روشن را و راه محکم را نشان شما خواهم داد و شما را به آن راه میکشم. دنبال آیه میفرماید: «يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا» از این آیه شریفه مفسرین استفاده میکنند که «لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ» چرا نفرمود: «لا تطیع الشیطان» اطاعت شیطان را نکنیم؟ چرا عبادت را آورده است؟ نشان میدهد اینها چون برای بتهایی که میتراشیدند صورتهای ملکوتی قائل بودند که ملائکه الله، یا شیاطین و جن اینها را که مدبر و مؤثر در عالم میدیدند، ولی نمیتوانستند با چشم ببینند، برای اینها صورتهایی میتراشیدند. این صورتها را وساطت بر آنها داشته باشد تا بتوانند از آن مدبرها که امور بالاتری هستند، کمک بخواهند. بعد اینجا دارد که کمکم این صورتها برای اینها معبودشان میشد. بعد اینجا میگوید: هر اطاعتی عبادت است. اگر کسی دنبال حرف شیطان رفت و اطاعت از شیطان کرد، دارد شیطان را عبادت میکند. هر اطاعتی در اینجا عبادت تلقی شده است. اگر اینطور باشد، یعنی دنباله رو هرکس شدیم داریم او را عبادت میکنیم. به خصوص اگر او خود مظهر شیطانی باشد. چون اینها نمیخواستند شیطان را عبادت کنند، شیطان را اطاعت میکردند. در مقابل خدا و فطرتشان از شیطان تبعیت میکردند.
امروز این خطاب، خطاب به ما هم هست یا نیست؟ بنده خودم را میگویم که وقتی از شیطان تبعیت میکنم و در بعضی مسائل کم میآورم و نسبت به دوری از شیطان کوتاه میآیم و تابع میشوم نعوذ بالله، و اگر خدا ما را مورد رحمت قرار ندهد، ولایت ما دست شیطان میافتد. این عبودیت شیطان است. لذا دارد اگر کسی به حرف ناطقی گوش میکند، این دیگر از آن هم سختتر است. «مَنْ أَصْغَي إِلَي نَاطِقٍ»، «الی» یعنی با میل، نه هر شنیدنی، آدم یکوقت یک صدایی را میشنود تا جواب بدهد، دارد میشنود تا فکر کند. «اصغی الی» این «الی» تضمین میل در این است. تضمین میل یعنی در آن دل دادن و میل شنیدن با عاشقانه گوش کردن، با محبت، «مَنْ أَصْغَي إِلَي نَاطِقٍ فَقَدْ عَبَدَهُ» (کافی/ج6/ص434) او را عبادت کرده است. در اینجا میفرماید: اطاعت چون با میل صورت میگیرد، اگر اطاعتی با میل صورت گرفت، این عبادت شیطان میشود. «يا أَبَتِ لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ» چرا عبادت شیطان را نکن؟ چون «إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا» این متن عصیان است. حقیقتش عصیان شیطان است. چیزی غیر از معصیت و سرپیچی نیست. نه اینکه یک چیزی دارد و عصیان صفتش شود. گویی ذاتش عصیان گری شده است. شیطان عصی است. یعنی آنکه ذاتش شیطنت است هیچ خیرخواهی درونش نیست. همه شیطنتها از آنجا نشأت می گیرد.
شریعتی: اینها همه یافتههای فطری حضرت ابراهیم در فصل اول بعد از سیزده سالگی است.
حاج آقای عابدینی: تازه وارد خانه پدری شده است. معلوم میشود در دورانی که در غار بوده، خیلی دوران پر باری بوده است. ما قائل هستیم انبیاء از ابتدا در زندگی معصوم هستند. اما کمالاتی که پیدا میکنند، مرحله به مرحله رشد میکنند. لذا میبینید خود ابراهیم مراحلی از رشد را پیدا میکند، که اول عبد است. بعد نبی میشود. بعد رسول میشود. بعد خلیل میشود و بعد امام میشود. تمام اینها مرحله بعد از مرحله و کمال بعد از کمال بوده است. لذا در دورانی که در غار بوده معلوم میشود دوران مهمی بود که جلسه گذشته عرض کردیم خلوتها گویی معراجی برای ابراهیم بوده است. آنچه دشمن تدبیر کرده بود برای او، هر تدبیر دشمن برای رجل الهی تبدیل به فرصت میشود و خدای متعال این سنت خداست، که هر تهدیدی را نسبت به مرد الهی و رجل الهی به فرصت تبدیل کند. این سنتی است. اگر کسی اهل عمل صالح باشد، هر تهدیدی نسبت به او صورت بگیرد، یا اجتماعی اگر صالح باشند، هر تهدیدی نسبت به آنها صورت بگیرد، همان تهدید تبدیل به فرصت برای او میشود.
ما اگر در زندگی همین انقلاب خودمان سیر کنیم، به کرات دیدیم که از اول انقلاب هرچه دشمنیها شدیدتر میشد، هرگاه دشمن در دشمنی شدت میداد همان برای ما فرصتهایی را ایجاد میکرد که برای ما تکرار شدنی نبود. مثل خود دفاع مقدس که چه فرصتی را ایجاد کرد و چه کمالاتی برای افراد ایجاد شد در کنار سختیها و محرومیتها و فشارهای مادی، چه اوجها و معراجهایی صورت گرفت که الآن ما به مقامات شهدایمان حسرت میخوریم، اینها در دوران جوانیشان به کجا رسیدند و ما به کجا رسیدیم؟ فشارهای دیگر که بود. الآن هم اگر در دوران فشار اقتصادی هستیم، اگر ما باور کنیم به نگاه الهی و ایمانی، همه تهدیدها برای ما تبدیل به بهترین فرصتها میتواند بشود. البته اینطور نیست که ما اقدام کننده به قطع رابطه باشیم، اما هیچگاه التماس کننده برای ارتباط هم نخواهیم بود. بلکه عزتمندانه و قدرتمندانه تعامل میکنیم. این تعامل در حقیقت مانع این نیست که انسان این تهدیدها را به فرصتها تبدیل کند.
در آیات شریفه «لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ» تعبیر بسیاری زیبایی است که هر تبعیت از شیطان نحوهای از عبادتش است. لذا شیطان به دنبال این است که با هر تبعیتی ما را به سمت تحت سرپرستی ولایت خودش دربیاورد. هر تبعیتی یک نحوه ولایت شیطان است. ولایت یعنی سرپرستی را به عهده گرفتن. سرپرستی وقتی به عهده گرفته میشود، عبادت میشود. یعنی خدا سرپرست است. خدا ولی ماست. «اللَّهُ وَلِيُ الَّذِينَ آمَنُوا» (بقره/257) خدا سرپرست مؤمنین است. برای کسانی که طاغوت و شیطان را عبادت میکنند یا ولایتشان در دست آنهاست، آنها سرپرست میشوند. اگر «أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ» شد، چه میشود؟ «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» خوب اینها اگر نور فطری هم در وجودشان بوده باشد، آن نور فطرت، یا اعمال سابقی که داشتند، آن نور فطرت کم سو میشود و بعد هم خاموش میشود. همان فرصتها تبدیل به تهدید میشود. در قبال این طرف که هر تهدیدی به فرصت تبدیل میشود، برای کسی که ولایتش را تحت ولایت شیطان قرار میدهد، هر فرصتی برای او تبدیل به تهدید میشود. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ» نور همان فرصتهاست. تعبیر نور به ظلمتها، ظلمتها تاریکیها و کثرتهاست. نور ولی واحد و وحدت است و با فطرت سازگار است. انسان از نور به ظلمتها و تاریکیها میرود. و از کثرتها به نور وحدت و یا به سمت خدا حرکت میکند. اگر بخواهد وحدت را در انسان ایجاد کند این کثرتهایی که در وجود ما است و ما را به این طرف و آن طرف میکشاند، اگر اینها تبدیل به وحدت شود، انسان یک وجود واحد و آرامی شود، همه توانش به یک سمت حرکت کند، چقدر توان عظیمی ایجاد میشود که غیر قابل باور است. انشاءالله زمان ظهور این تبدیل کثرتها به وحدت میخواهد محقق شود، و انشاءالله آن مقدمهای برای بهشت میشود. البته هرکسی در زندگی فردیاش میتواند این را تجربه کند. اما در زندگی اجتماعی تحقق این مراتب دارد. ما الآن ممکن است هر رابطهای و هر ارتباط مؤمنانهای انسان را از کثرت به وحدت بکشاند. اگر این در زمان ظهور شدت پیدا کند، مطلق آن محقق شود، مطلق وحدت است. هیچ دو نفر دیگر از مؤمنین آنجا با هم تضادی ندارند.
شریعتی: این برگشتن به فطرت در واقع چه اتفاقی میافتد که ما همین احساس را داشته باشیم؟ این روزمرهگیهاست که ما را از فطرتمان دور کرده است.
حاج آقای عابدینی: عادت کردیم و باورمان نمیشود غیر از این امکان پذیر است. ما به چیزهایی عادت کردیم که اگر زمانی فرصت تنهایی داشته باشیم اصلاً از تنهایی میترسیم. چون تنهایی میخواهد ما را به خودمان برگرداند. لذا میبینید که اینقدر برونگرا و کثرت گرا میشویم، نه تنها عزلت گرایی شدید خوب است که انسان حالت افسردگی پیدا کند. نه آنچنان برون گرایی زیاد خوب است که انسان هیچ خلوتی با خودش نداشته باشد و دائم با دیگران ارتباط داشته باشد. کسانی که اینطور هستند، از خودشان میترسند. ناخودآگاه بدون اینکه ابراز کنند از خودشان میترسند. لذا انسان باید حتماً خلوتهایی داشته باشد تا خیلی از چیزهایی را که عادت کرده و برایش طبیعی شده برگردد و مورد سؤال قرار بدهد. چرا؟ آیا دلیلی بر این دارند؟ کمکم میبیند اگر یواش یواش با یک شیب ملایم جلو برود، خیلی از وقایع عادی زندگیاش برایش قابل سؤال میشود. لذا وقتی ابراهیم از قوم سؤال کرد، در جریان احتجاج با قومیت که شما چرا اینها را عبادت میکنی؟ اینقدر عبادت کردن اینها برایشان عادی بود و قطعی و یقینی بود، وقتی این سؤال را کرد، به ابراهیم گفتند: تو داری با ما شوخی میکنی؟ حرف شوخی میزنی یا به جد میگویی؟ یعنی اصلاً احتمال نمیدادند کسی جدی این حرف را بزند. لذا شیطان یکی از کارهایی که میکند ارزشهای جدی را تبدیل به شوخی میکند. وقتی شوخی شد انسان دیگر وقتی این را میشنود تأثیری در وجودش نمیگذارد. بلکه با خنده از کنارش میگذرد. تا خنده آمد عبور از این محقق میشود و تحقق محقق نمیشود. انسان به ارزش میرسد و با خنده از این عبور میکند. این ارزش در وجود او تحقق پیدا نمیکند. لذا میبینید که همین خنده عبور از این است و تحققی در این محقق نمیکند. خیلی اینها حسرت آور است و در زندگی به این مبتلا هستیم.
متأسفانه شبکههای اجتماعی یکی از مشکلاتی که در کنار بعضی منافعی که دارند، این است که خیلی ارزشها در بین مؤمنین تبدیل به شوخی میشود. انسان وقتی آن حالت یادش میافتد، یا در آن حالت قرار میگیرد، یاد آن حالت مزاح و خنده میافتد. خیلی حسرت آور است. هرکدام از اینها سنتهای شیطانی است که با ریزه کاری و دقت در وجود ما نهادینه کرده است.
وقتی ابراهیم خلیل میخواهد پدرش را خطاب کند، اینطور بیان میکند که «لا تَعْبُدِ الشَّيْطانَ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا»، چرا صفت رحمان را آورد؟ «كانَ لِلرَّحْمنِ» این تعبیر خودش خیلی لطیف است. وقتی رحمان میآید در وجود انسان رأفت و رحمت جوشش پیدا میکند و آن مهر و محبتی که از جانب خدای متعال نسبت استفاده میکند. حلم خدا را در ارتباط با بندگان، صبوری خدا را در رابطه با بندگان، حلیم بودن خدا را در رابطه با بندگان، که به زودی عقابشان نمیکند. به زودی اینها را از صحنه هستی حذف نمیکند. شیطان از این استفاده میکند. از همین سوء استفاده میکند. میگوید: ببین خبری نشد. «إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلرَّحْمنِ عَصِيًّا» انسانها را از همان اسم الرحمانی که باید باعث شود انسان مراقبهاش به خدا بیشتر شود، توجهاش به خدا بیشتر شود. مهر و عطوفت دیده، ارتباط وجودی دیده، رحمان در اینجا خیلی آثار دارد. هم قبح معصیت باید شدیدتر شود، انسان به کسی که ولی نعمتش است و به او جود میکند، هم قبح معصیت شدیدتر شود، کسی که به انسان خیلی خوبی کرده، اگر بخواهی عصیانش کنی، بدتر است. همه آن را ناپسند میدانند! تا آن کسی که عادی است. او را نمیشناختی. اما جایی که کسی به تو مهر و محبت کرده، همه چیز به تو داده، یک کاری میکند تو به قبیحترینها مبتلا شوی. در مقابل صاحب نعمت و ولی نعمت عصیان میکنی. در مقابل خدا به عنوان رحیم، خدا به عنوان رحمان. تصور اینکه در اینجا قرار بگیریم چقدر برای ما سخت میشود، هر عمل ما ممکن است، عصیان باشد. هر ارادت شیطان همین را در پی دارد. هر اطاعت شیطان این را در پی دارد.
«يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» من میترسم برای تو، خوف دارم. با اینکه سرپرست او بود و پدر او نبود. اما چون تحت سرپرستی او بود یا عمو بوده یا جد مادری بوده،«يا أَبَتِ إِنِّي أَخافُ أَنْ يَمَسَّكَ عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» این رحمانی که تو در مقابل او عصیان کردی، وقتی عصیان شدید شود، خودت را از تحت ولایت رحمان خارج میکنی. وقتی از تحت ولایت رحمان خارج شوی، این بدترین عذابی است که بر تو از رحمان نازل شده است. چون تحت اسم رحمان خارج شدی. وارد وادی دیگری شدی. تحت اسماء جلاله حق قرار میگیریم. عقاب و منتقم بودن حق آنجا بر تو حاکم میشود. خودت این کار را کردی. با اعمال خودت این کار را کردی. یعنی اگر خدای متعال عذابی هم برای انسانها نازل میکند، ابتداعاً این عذابها میخواهد انسان را به سمت خدا جذب کند. «عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» است. ما خیلی وقتها به این توجه نداریم. لذا کار بد را کردیم، اما از خدا گله داریم چرا؟ خدا اگر انسانی را دوست داشته باشد، اگر بدی کند، با اینکه از بسیاری میگذرد، بعضی از آنها را بر او اخذ میکند تا برگردد. «عَذابٌ مِنَ الرَّحْمنِ» است. هرچند در نهایت رحمان حقیقتی است که شامل «قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمنَ أَيًّا ما تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنى» (اسراء/110) از اسماء جامع است مثل الله، یعنی اسماء دیگر زیر مجموعه او است. اسماء جمالی و جلالی همه زیر مجموعه رحمان هم قرار میگیرند، به عنوان دیگری. اما در اینجا تعبیر این است که «فَتَكُونَ لِلشَّيْطانِ وَلِيًّا» آن موقع تو دیگر ولی شیطان میشوی. یعنی دیگر فقط عبادت و معصیت نبوده است، بلکه ولایت شیطان کاملاً شامل حال تو شود، و دیگر تحت سرپرستی کامل او قرار بگیری، معبود نهایی تو او بشود. دیگر هیچ وجهی از هدایت برای تو باقی نماند. این خطری است که ایجاد میشود.
در ادامه این آیه شریفه میفرماید: وقتی سرپرست ابراهیم برخورد ابراهیم را دید، به جای اینکه تنبه پیدا کند به ابراهیم خطاب کرد اگر «لَئِنْ لَمْ تَنْتَهِ» اگر از این حرفهایت دست برنداری، «لَأَرْجُمَنَّكَ» تو را سنگسار خواهیم کرد. بالاترین عذابها در آن دوره یکی سنگسار و دیگری به آتش انداختن بود. «وَ اهْجُرْنِي مَلِيًّا» بدان که من هم هیچ وساطتی بر تو نمیکنم. تو را در دورترین ارتباط خودم قرار میدهم و دیگر هیچگاه حاضر نیستم. ابراهیم در جوابش میگوید: «قالَ سَلامٌ عَلَيْكَ» در جواب تهدید او میگوید: سلام و امن الهی بر تو باد. «سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي» من باز هم از خدا برای تو طلب آمرزش میکنم. «إِنَّهُ كانَ بِي حَفِيًّا» خدا به من خیلی مهربان است. شاید این هم باعث شود تو هنوز برگردی. این معلوم میشود هنوز تا این مرتبه امید نجاتی نسبت به پدر بوده و به آن مرتبه نهایی نرسیده بوده است.
شریعتی: حضرت ابراهیم پیامبر بسیار دوست داشتنی هستند و با این نکاتی که حاج آقای عابدینی گفتند، انس و علاقه ما به حضرت خیلی زیاد شد. انشاءالله بتوانیم این سیر را با حضرت ابراهیم آغاز کنیم و با انبیای دیگر ادامه دهیم تا انشاءالله به نبی مکرم اسلام، حضرت محمد(ص) برسیم. این دقایقی که خدمت شما و حاج آقای عابدینی بودیم فرصتی برای تدبر و تفکر شد، انشاءالله این تدبرها و تأملها ادامه داشته باشد و به راحتی از کنار این قضایا رد نشویم. امروز صفحهی 495 قرآن کریم آیات 74 تا 89 سوره مبارکه زخرف در سمت خدا تلاوت میشود. چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات را به روح بلند حضرت ابراهیم(ع) هدیه کنیم.
«إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذابِ جَهَنَّمَ خالِدُونَ «74» لا يُفَتَّرُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسُونَ «75» وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ «76» وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ «77» لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ «78» أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ «79» أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ «80» قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ «81» سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ «82» فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ «83» وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ «84» وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ «85» وَ لا يَمْلِكُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الشَّفاعَةَ إِلَّا مَنْ شَهِدَ بِالْحَقِّ وَ هُمْ يَعْلَمُونَ «86» وَ لَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَهُمْ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ فَأَنَّى يُؤْفَكُونَ «87» وَ قِيلِهِ يا رَبِّ إِنَّ هؤُلاءِ قَوْمٌ لا يُؤْمِنُونَ «88» فَاصْفَحْ عَنْهُمْ وَ قُلْ سَلامٌ فَسَوْفَ يَعْلَمُونَ «89»
ترجمه: بدون شك مجرمان در عذاب دوزخ جاودانهاند. عذاب از آنان كاهش نمىيابد و آنان در آنجا (حزنى همراه با) يأس دارند. و ما به آنان ستم نكرديم ولكن آنان خود ستمگر بودهاند. و فرياد مىكشند كه اى مالك (دوزخ! بگو:) پروردگارت عليه ما حكم (مرگ) صادر كند. او مىگويد: شما ماندنى هستيد (و مرگ در كار نيست). همانا ما حقّ را براى شما آورديم ولى اكثر شما نسبت به آن كراهت داشتيد. بلكه آنان تصميم قطعى (بر نپذيرفتن حقّ) گرفتند، (اگر چنين است) پس ما نيز تصميم گرفتهايم (و كيدشان را بىاثر مىگذاريم). آيا آنان گمان مىكنند كه ما اسرار پنهانى و سخنان در گوشى آنان را نمىشنويم. چرا و فرستادگان ما نزد آنان حضور داشته و (همه چير را) ثبت مىكنند. (اى پيامبر! به آنان) بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى بود پس من اولين پرستنده بودم (و به آن فرزند احترام مىگذاردم). منزّه است پروردگار آسمانها و زمين، پروردگار عرش، از آنچه او را توصيف مىكنند. پس (اين ياوهسراها را) به حال خود واگذار تا (در باطل) فرو روند و سرگرم باشند تا روزى را كه وعده داده شدهاند ملاقات نمايند. و اوست آنكه در آسمانها پرستش مىشود و در زمين نيز پرستش مىشود و اوست حكيم دانا. بلند مرتبه است، آن كه حكومت آسمانها و زمين و آنچه ميان آنهاست براى اوست و آگاهى از قيامت مخصوص اوست و به سوى او باز گردانده مىشويد. كسانى را كه جز او مىخوانند مالك هيچ گونه شفاعتى نيستند مگر كسانى كه شهادت به حقّ دادهاند (مثل حضرت عيسى و فرشتگان كه بدون رضاى خودشان معبود قرار گرفتهاند) و آنان خود مىدانند (كه مورد شفاعت كجاست). و اگر از مشركان سؤال كنى چه كسى آنان را آفريده است، قطعاً خواهند گفت: خدا. پس چگونه به انحراف كشانده مىشوند. و سخن رسول ما اين است: اى پروردگار! همانا اينان قومى هستند كه ايمان نمىآورند. (اكنون كه از هدايتشان نا اميد شدهاى) پس از آنان روى گردان و بگو: بدرود. در آينده خواهند فهميد (كه كيفرشان چيست؟)
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: در خدمت آیه شریفه هستیم که وقتی صفات مجرمین را بیان میکند یکی این است «أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» مجرمین فکر میکنند که ما نمیشنویم سر اینها را که در درونیترین لایههای وجودی اینها نیتهایی را میکنند. «نَجْواهُمْ» در گوشیهایی که با هم تدبیر و توطئه میکنند، «بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ» رُسُلُنا و فرستادگان ما و ملائکه ما در نزد اینها هستند. در عمق وجود اینها هستند و از خود اینها به اینها نزدیکتر هستند. لذا سِرّیترین مطالب وجودی انسان اگر در مرعی و منظر این رسل باشد، چقدر انسان مراقبه باید برایش ایجاد شود. هیچ جایی نیست که گوش این ملائکه رب در آنجا نباشد. بلکه از گوش انسان به انسان نزدیکتر است. آیات مختلفی در این صفحه هست که همه عبرت آمیز است.
انشاءالله خدای متعال که باران و برف رحمتش را بر ما نازل کرده، شهرهایی که با خطر مواجه شدند و آسیب دیدند، انشاءالله خدای متعال برای آنها جبران کند و آن را برای ما بیخطر بگرداند. این نعمت الهی است و ما قدردان هستیم اما انشاءالله این نعمت الهی بتواند در شهرهای ما به جای آسیب منفعتهای بیشتری ایجاد کند و خدا به خانوادههایی که آسیب دیدند صبر عنایت کند تا انشاءالله این مرتفع شود و برکاتش انشاءالله باقی باشد و صدماتش هم جبران شود. خدا هم انشاءالله به مسئولین ما توفیق بدهد که بتوانند به موقع برای کسانی که بیسرپناه شدند و زندگی برایشان سخت شده است، بتوانند کمک کنند که اگر وقت بگذرد دیگر جبران کننده نیست.