سیره تربیتی انبیای الهی در قرآن کریم- حضرت ابراهیم (علیهالسلام)
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين عابدینی
تاريخ پخش: 14-12- 95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
بفرمایید فروردین شود، اسفندهای ما *** نه بر لب، بلکه در دل گل کند لبخندهای ما
بفرمایید هر چیزی همان باشد که میخواهد *** همانی یعنی نه مانند من و مانندهای ما
سر مویی اگر با عاشقان داری سر یاری *** بیافشان زلف و مشکن حلقهی پیوندهای ما
با بالایت قسم سرو و صنوبر با تو میبالند *** بیا تا راست باشد عاقبت سوگندهای ما
نمیدانم کجایی یا کی ای، آنقدر میدانم *** که میآیی که بگشایی گره از بندهای ما
شریعتی: «اللهم عجل لولیک الفرج» سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. بینندهها و شنوندههای نازنینمان. انشاءالله هرجا که هستید دلتان بهاری بهاری باشد، انشاءالله. حاج آقا عابدینی سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقای عابدینی: سلام میکنم به همه بینندگان و شنوندگان عزیز. آرزوی قبولی عزاداریهایی را داریم که در این مدت همه در عزای مادر امت اسلامی فاطمه زهرا(س) داشتیم. به امید نجات و فرج کامل امت اسلامی به دست کسی که منتظرش هستیم. انشاءالله.
شریعتی: انشاءالله نگاه مادرانهی حضرت زهرا(س) نصیب همه شما دوستان خوب شود. روزهای شنبه ما به برکت نور قرآن کریم و بیان شیوای حاج آقای عابدینی بسیار پربار است. داریم در مورد حضرت ابراهیم صحبت میکنیم که خدای متعال فرمودند: «وَ إِبْراهِيمَ الَّذِي وَفَّى» (نجم/37) به قصهی آتش رسیدیم و نکات لطیفی که برای ما گفتند، امروز ادامه بحث را میشنویم.
حاج آقا عابدینی: (قرائت دعای سلامتی امام زمان) انشاءالله از یاران و یاوران و بلکه سرداران حضرت باشیم.
بحثی که در جلسه گذشته به آن رسیدیم که بحث مفیدی است و نتایج زیادی هم دارد و جزء مشهورترین جریانات قرآن کریم است که بر سر همه زبانهاست و یکی از حوادث خاصی است که بر ذهنها جا گرفته است و ممکن است سؤالاتی هم در ذهنها ایجاد کرده باشد که چگونه ممکن است، بحثی بود که پس از اینکه ابراهیم خلیل(ع) جریان شکستن بتها را با آن لطافت و استدلال عینی که انجام داد که استدلال عینی و واقعی و خارجی بود، که بت بزرگ را گذاشت و اینها برگشتند و دیدند جریان شکستن همه بتها بوده است، ابراهیم را در مرئی و منظر همه آوردند کاری بکنند که محکوم شود. اما با جریانی که ابراهیم پس از آن به وجود آورد، باعث سرافکندگی آنها شد در استدلالشان به این بتها که اینها ساکت هستند و حرفی نمیزنند. واسطهای هم نداشتند با اینکه بت بزرگ به ظاهر برقرار بود اما نه دفاعی از خودش کرده بود، نه شاهدی بود بر اینکه چه کسی این کار را کرده است که باعث سرافکندگی اینها شد و راه را در این دیدند که وجود مبارک ابراهیم را از سر راهشان بردارند. آن هم به اشد عذابی که ممکن است.
نکته لطیف این است که از جمله اینهایی که میپرستیدند، خود آتش بود. آتش جزء معبودها و الهههای اینها بود. هم خودش آتش به عنوان نماد مادی، هم خورشید به عنوان اربابی که آتش نماد اوست، یعنی خورشید را به عنوان کره آتش نگاه میکردند که آتشهای دنیایی نمایی از آن کره آتش است. لذا دو کار میخواستند بکنند، هم ابراهیم را با شدیدترین وجه ممکن و سختترین عذاب از بین ببرند. هم با خدایی که قبول داشتند و ربشان بود با ابراهیم مقابله کرده باشند که در عین حال سوختن ابراهیم دو اثر داشت. یکی اینکه یک مجرمی به نظر آنها از روی زمین برداشته شده است. دوم اینکه خدای آنها این کار را کرده بود. با خدایشان غلبه کرده بودند. که آن شکستن بتها با این جبران شود که این خودش نکته لطیفی است. نوح نبی(ع) با آب نجات پیدا کرد ولی قومش با آب غرق شدند. در جریان هود با بادهایی که در چند روز آمد، از بین رفتند. همان باد که باد سموم بود، برای هود نجات دهنده بود. برای آنها هوای سمی و کشنده ایجاد کرد و برای هود و مؤمنین هوای لطیف و حیات بخش ایجاد کرد. همان باد بود و در یک مکان بود، اما دو هوا ایجاد کرد. حتی اشیایی که خدا میخواهد در هر جایی و لحظهای اثری را دارند که خدا میخواهد. بعضی فکر کردند که جریان آتش سحر است لذا کسی را در آتش انداختند، لذا کسی را در آتش انداختند، وقتی دیدند سوخت، دیدند آتش واقعی است. چون فکر کردند سحر است و آتش نمیسوزاند. اینطور نیست که بر همه سرد شده باشد. بر ابراهیم سرد شده است! یعنی اگر کس دیگری در آتش بود میسوخت. لذا هرکدام از اینها همان چیزی که برای عدهای عذاب است، برای مؤمنین نجات است. یعنی خدای متعال قدرتنمایی و ارادهاش را اینطور نشان میدهد. یا برای موسی دریا نجات شد و برای فرعون همان دریا غرق شد. برای نوح همان آبی که نجات دهنده بود، برای قوم هلاکت آور بود. این نگاه در همه وقایع اینطور است. خدا دو کار نمیکند که آدم بگوید: این نجات دهنده است و آن کشنده است. یک کار هم نجات دهنده است و هم کشنده است. آنوقت در اینجا همین آتش هم برای ابراهیم حیات بخش است. لذا در روایت دارد که از امام صادق(ع) نقل شده است که متنعمترین لحظات عمر ابراهیم لحظاتی بود که در آتش بود. چون اینجا خدای متعال برای او گویا مائدهای را فراهم کرده است. اینها آتش فراهم کرده بودند تا او بسوزد، آن لحظاتی بود که برای ابراهیم در دوران عمرش جزء متنعمترین لحظاتش بوده است. ابراهیم فرمود: بهترین لحظات در تمام عمرم لحظاتی بود که در آتش قرار داشتم. نه فقط آتش برای ابراهیم خاموش بود و برد و سلام بود. اما هوایی که ابراهیم تنفس میکرد، همین هوای لطیف بود. آن حالی که در آنجا داشت حال لطافت بود، بهشت و گلستانی بود و این گزاف نیست و همچنان که در بعضی روایت آمده شاهد صدق دارد. منتهی این بهشت برای ابراهیم بود. اگر کسی دیگر را هم همراه ابراهیم میانداختند، همانجا میسوخت. یعنی اینطور نیست که بگوییم: مکان نمیسوزاند. هرکس دیگری هم میانداختند، میسوخت. این برای ما تصورش خیلی سخت است.
جریان آتشی که ایجاد شد، مردم هلهله میکردند و از مدتها قبل منتظر بودند. جریانی برای آنها پیش آمده که بتهایشان و معبودهایشان شکسته شده است. همه دلها از این مجروح است که چرا اینطور شده است؟ خدایان اینها شکسته شده است. مردم غمگین هستند. نمرود هم به بهترین وجه از این استفاده کرده است. گفته: اگر میخواهید از بتها دفاع کنید، همه هیزم بیاورید که گفتم: مریضی که در حال موت بود، پیرزن، همه با شوق کار انجام میدادند که سهیم باشند. آنوقت این آتش که به پا شد، همه جمع شدند. میخواهند انتقام بگیرند تا دلشان خنک شود. منجنیق هم که هفته گذشته گفتیم، یک وسیله سادهای بود که در یک طرفش یک وزنهای قرار میدادند، در طرف دیگر هم شخص را قرار میدادند. وقتی وزنه را از روی این برمیداشتند این آن شخص را پرتاب میکرد. یک حالت سادهای که در فیلمهای قدیمی هم ممکن است نشان داده باشند. فقط یک پرتاب کننده بود، چون نمیتوانستند نزدیک آتش بشوند. اینها آمدند ابراهیم را پرت کردند. مردم در این مدتی که ابراهیم دارد در آتش پرتاب میشود همه هلهله و شادی میکردند که چند لحظه دیگر ابراهیم خاکستر میشود و ما انتقام خودمان را میگیریم.
خدا هر موقع ابراهیم را نجات میداد، غیر از وقتی که در دل آتش بود اینقدر عظیم نبود. یعنی خدای متعال میتوانست قبل از پرت شدن ابراهیم به آتش، آتش را خاموش کند. میتوانست جرثقیلی که او را به آتش میانداخت، نمیانداخت. میتوانست در حالی که به آتش پرتاب میشود، به آسمان رفع شود. چنانچه عیسی(ع) رافع شد و به آسمان رفع شد. انواع صورتها امکان پذیر بود. میشد بادريال آتش را ببرد. چون ملک باد گفت: اگر اجازه بدهی من آتش را ببرم. باران میتوانست بر آتش غلبه کند. همه اینها امکان پذیر بود، اما عظیمترین حالتی که اثر گذارترین در هدایت میتواند باشد، یک برهان عینی است. استدلال عینی است که ابراهیم در آتش بیافتد، آتش جحیمی که سوزان است و لایههایش تو در تو است، این آتشی که اینقدر شعله دارد، ابراهیم در این بیافتد و نسوزد. آن لحظه را لحظهی نجات ابراهیم قرار میدهد. زیباترین، ماندگارترین، اثر گذارترین کار ممکن است. هرکدام از کارهای قبلی بود، معجزه بود. ولی عالیترین معجزه این بود که به ذهن هیچکس خطور نمیکرد. حتی ملائکة الرب که به خدای متعال عرض میکردند تا قبل از اینکه ابراهیم به آتش بیافتد، نجات پیدا کند. همه اینها درخواست داشتند که ابراهیم به آتش نیافتد. اما اینکه ابراهیم در آتش بیافتد، آتش نسوزاند. در همان وقتی که ابراهیم دارد پرتاب میشود و مردم هلهله میکنند، تعبیر روایات این است که همهی ملکوتیان تضرع و زاری داشتند. که خدایا یک موحد در عالم هست و آن هم لحظات بعد خاکستر شود!
دو طرف را نگاه کنید، از یک طرف عدهای مشرک و کافر هستند و کسانی که در زمین هوا و هوس آنها را فرا گرفته است. از طرف دیگر همه مجردات عالم نه فقط ملائکه، همه اجزاء عالم وجود، به تعبیر روایات زمین ندا داشت. زمین تضرع داشت. آسمان ناله داشت. ملائکه ناله داشتند. موجودات ناله داشتند که این موحد در عالم ستون خیری عالم وجود است که اگر برداشته شود عالم وجود از هم میپاشد. یعنی همه نجات را میخواستند. دو طرف مسأله را خوب تصویر کنید، بعد این واقعه را ببینید که خدای متعال چقدر زیبا ترسیم کرده است که لحظهای که ابراهیم به آتش میافتد و هلهله و شادی مردم بالا میرود، طولی نمیکشد که یکباره میبینند که ابراهیم هست، آتش هم هست. اما ابراهیم در درون آتش است. بعضی باور نمیکنند. لذا در یک بلندی که قبلاً آماده کرده بودند، نمرود با اطرافیانش میرود که ببینند این چگونه است. میروند میبینند ابراهیم کاملاً در میان آتش است ولی نمیسوزاند. اینجا غلبهی استدلال عینی خدا است، استدلالهای ما با حرف است ولی استدلال خدا با عمل است. قول خدا فعل خداست. استدلال خدا با افعالش است. اگر ما این نوع استدلال را از خدا یاد بگیریم، در همه زندگی به کار میآید. در همه زندگی خدا مشغول گفتگو با ما است. وقتی این جریان پیش میآید، غلبه بر ابراهیم فقط نیست. غلبه بر خدای آنها هم که آتش است، هست. خدای آنها هم مغلوب شده است. یعنی خدای آنها هم تحت ارادهی خدای بزرگ و خدای ابراهیم است که هست، اما نمیسوزاند. اینها ارادهشان به این بود که خدا بسوزاند و انتقام اینها را بگیرد. اما میبینند این هست اما نمیسوزاند. معلوم میشود این تحت ارادهی اینها و خودش نبوده است. قدرت انتقام ندارد مگر اینکه رب و خدای ابراهیم اذن بدهد. لذا وقتی این حالت پیش میآید، نمرود از آنجا رو میکند به کسی که کنارش است و میگوید: اگر کسی میخواهد خدا انتخاب کند، خدای ابراهیم خوب خدایی است! خوب قدرتی دارد! نمرودی که خودش را خدا میدانست. خودش را رب اعظم و اعلی میدانست. اما اینجا به این مرتبه از عجز میافتد. لذا ابراهیم خلیل زود از آتش خارج نشد و مدتی طول کشید. آرام آرام هلهلهی مردم به حیرت و تعجب تبدیل شد. اینها نقل شده که هلهله و شادی مردم به حیرت و تعجب تبدیل شد که چه شده است؟ این ابراهیم کیست؟ چه اتفاقی افتاده است؟ مگر میشود آتش نسوزاند؟ همان آتشی که خدای اینهاست. در مقام انتقام است. یک کسی در کنار نمرود بود و آنجا از سحره و جادوگران بود. گفت: من آتش را اینطور قرار دادم که نسوزاند. نقل است که تا این را گفت، شعلهای از آتش آمد و جلوی بقیه سوخت. تا کسی نخواهد برهان به این واضحی و بیّن را تاریک کند! چون در این خلط کردن هم نمرود خیلی قوی بلد بود، هم بقیه دنبال این بودند که راهی پیدا کنند و خودشان را نجات بدهند. بالاخره فکرهایشان را روی هم میریختند که طوری شود مغلوب نشوند. از خدایانشان دفاع کنند.
وقتی مردم تعجب کردند و حیرت زده شدند، خیلیها در دلهایشان به خدای ابراهیم غبطه خوردند و میل پیدا کردند. آنچه در سابق بوده خیلی ریشهدار بوده است. چنانچه قبل هم در جایی که بتها را شکست خیلیها سرافکنده شدند و سرها را به زیر انداختند و گفتند: ما ظالم هستیم به خودمان که اینها را قرار دادیم اما باز هم در مقام ایمان، ایمان نیاوردند. یعنی حجت بر اینها تمام شد، استدلال الهی و علمی حجت را بر اینها تمام کرد، حالت شک و تردید و حیرت و تعجب هم برای اینها ایجاد شد اما ندارد که چقدر ایمان آوردند. ندارد که کسی هم ایمان نیاورد. اما از این اثر که بعد از این نمرود نتوانست با ابراهیم برخورد خشن کند. نشان میدهد جو عمومی مناسب نبود. دیگر دست نمیزدند برای اینکه ابراهیم کشته شود. دیگر نمرود قادر نبود با ابراهیم قاطع برخورد کند. در تاریخ نقل شده که کامل بن اسیر این را نقل کرده است. نمرود وقتی ابراهیم از آتش خارج شد، گفت: من میخواهم چهار هزار قربانی برای خدای تو کنم. این خدای تو خیلی بزرگ است! ابراهیم به او گفت: قربانی تو مقبول واقع نمیشود. چون باید قبل از آن ایمان بیاوری. بدون ایمان به او هیچ عملی مقبول واقع نمیشود. نمرود گفت: ایمان نمیآورم! چون اگر ایمان بیاورم باید دست از سلطنت بردارم. حاضر نیستم دست از سلطنت بردارم، میگویند: قربانی هم کرد! یعنی اینقدر این جریان برای نمرود عظیم بود، این سبب سازی و سبب سوزی در نظام خلقت، بعضی از مفسرین تعبیر زیبایی کردند. پیغمبر اکرم(ص) نجاتش در وقت هجرت با تار عنکبوت شد. وقتی در غار پناه دادند، عنکبوت مأمور شد و تار تنید. تا جلوی غار آمدند و جای پای پیغمبر را تعقیب کردند. وقتی به در غار رسیدند دیدند آنجا تار عنکبوت دارد. تار عنکبوت برای امروز نیست! باید مدتی گذشته باشد. تار عنکبوت پیغمبر را نجات داد. خدا میخواهد نشان بدهد که سادهترین ابزار در این عالم تحت اختیار اوست. اگر آن موقع بر پیغمبر دست پیدا کرده بودند، آن همه آثاری که در توحید در نظام خاتمیت میخواست محقق شود، چه چیزی او را به ظاهر نجات داد؟ سببی که خدا ایجاد کرد و تار عنکبوت بود. در اینجا هم سبب سازی بود که خدا سبب ایجاد کرد. تار عنکبوت را سبب کرد.
در یک جا سبب سوزی است. آتش است و میسوزاند، اما با سبب سوزی که این سبب نمیسوزاند این نجات پیدا میکند. گاهی سبب سازی است و گاهی سبب سوزی است. کارد را بر گلوی فرزند میگذارد، ابراهیم با تمام قوا میخواهد امر رب را اجرا کند. کارد کند را انتخاب نکرده است. چون میخواهد امر رب را به بهترین وجه اطاعت کند. لذا تیزترین کاردی که ممکن است را انتخاب کرده است. با قدرت تمام کارد را روی گلوی فرزند میکشد اما نمیبرد! این سبب سوزی است. چقدر زیباست. اینها در قرآن است. اگر در روایت بود ممکن بود کسی بگوید: اینها در روایات است. اما دقیقترین، عظیمترین و زیباترین حادثهها در قرآن ذکر شده است. اگر جریان آتش ابراهیم در قرآن نبود و یا این کارد و ذبح فرزند در قرآن نبود، خیلیها باور نمیکردند. در قرآن آمده و خیلی هم صریح آمده است. بعد هم خطاب میشود: «قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ» (انبیاء/69) نمیفرماید: ما ابراهیم را از آتش نجات دادیم که معلوم نباشد جریان چه بوده است. میگوید: به آتش خطاب کردیم، ای آتش! یعنی آتش مخاطب خدا قرار گرفته است. امر الهی، امر تکوینی است. امر تشریعی زبانی نیست. «قُلنا» این قُل در اینجا عام است و امر تکوینی است. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ» (یس/82) «أن یَقُول» اگر به چیزی بخواهیم بگوییم، بشو، میشود. با همه عالم وجود نه اینکه آتش یک صدایی را شنید و سرد شد. نه! امر تکوینی خداست. ایجادی است، اراده رب است. اراده الهی است. منتهی آتش مخاطب به این اراده میشود. یعنی به محض اراده آتش برد و سلام میشود. این آتشی که اینجا سببیت داشت، و خدا این سببیت را به او داده بود، همان کسی که این سبب را داد، همان هم آتش را سرد کرد. منتهی چطور میشود، آیا میشود علت از علیتش باز بماند؟ این بیان دقیقی میخواهد. آتش سوزاننده است. ذاتش سوزاننده است. اگر سوزانندگی را از آتش بگیریم، دیگر آتش نیست. در عین اینکه آتش است نمیسوزاند. نمیگوید: آتش آب شد. وگرنه میگفت: آتش آب شو! خوب آتش به آب تبدیل شود، آب نمیسوزاند. اما میگوید: «قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً» تو آتش هستی اما نسوزان. این طوری بیان شده که جایی برای شبهه باقی نگذارد. ما آنچه به عنوان نظام علیت در عالم میشناسیم، نظام علیت در عالم هست. نظام علیت در عالم قطعی است. برهان علیت و نظام علیت در عالم شک ناپذیر است. اگر برداشته شود، همه هستی قابل شک میشود. اما این علتهایی که ما میشناسیم، علت میدانیم، فرض بر این است که این علتها، علت حقیقی نیست، علت نسبی است. یعنی ما سوزانندگی آتش را در اثر کثرت عادت دیدیم که میسوزاند. اما شرایط و حقیقتی که آتش دارد، لذا از بعضی فلاسفه سؤال کردند که حقیقت آب را برای ما توضیح بدهید؟ گفته بود: چه بگویم از حقیقتی که نمیشناسم. فکر نکنید آب یعنی همین رطوبت! یعنی حقیقت آتش هنوز برای ما روشن نیست. به خصوص با این نگاه که این حقیقت یک حقیقت مادی تنها نیست. «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر/21) هرچیزی که در این عالم میبینید، این پیوسته است تا خزائن رب. تا آنجایی که اسماء و صفات الهی است. یک حقیقت پیوسته مرتبط است. نه یک حقیقت گسسته که ما فکر کنیم اینجا آتش است. خدا آنجاست، خدا به آتش میگوید: سرد شو! نه این یک حقیقت پیوسته در تمام عالم وجود است. اگر اینطور باشد حقیقت همه اشیاء عند الله است. «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلَّا عِنْدَنا»
شریعتی: یعنی ما یک جلوه و یک بخش را اینجا میتوانیم ببینیم.
حاج آقای عابدینی: یک قسمت و یک ظاهر را میتوانیم ببینیم. مثل اینکه شما یک صحنهای را نگاه میکنید، جلوی صحنه را میبینید، پشت صحنه خیلی خبرهای دیگر هم هست. همه آنها با هم تدارک شد تا این محقق شد. کسی پشت صحنه را نبیند و فقط جلو را ببیند. پشت صحنه که اصل و اساس کار در آنجاست را نبیند، خیلی چیزها را ندیده است. این در نظام ماده است. یعنی اگر آب، آب است تصویری است که ما در اینجا از آن داریم. منتهی این تصویر صحیح هم هست و باطل و نسبی نیست. اما همه حقیقت نیست. یک موقع میگوییم: این غلط است. این نسبیت میشود. اما یک موقع میگوییم: اینکه ما میبینیم وجهی از آب است و همه آب نیست. وجهی از آتش است و همه آتش نیست. آنوقت همه آتش سوزندگی دارد و همه آتش حقیقتش آثاری دارد. اینجاست که میفهمیم که چرا آنجا که نباید نمیسوزاند و آنجا که باید میسوزاند. چون ما به سوزندگی آن عادت کرده بودیم نمیدانیم این حقیقت یک حقیقت عظیمتری از آن است که آن شناخت اگر بر کسی محقق شود، خیلی عظیم است.
پس با این نگاه آتشی که رب اینها بود، مغلوب شد. نه این آتش رب اینها باشد، در نظر آنها رب بود و الا آتش که عبد خدا بود. تحت امر خدا بود. اما آنها فکر میکردند که این آتشی است که رب اینهاست و الآن غالب بر ابراهیم و رب ابراهیم میشود و این مغلوب شد و ملکوتیان به هلهله درآمدند و زمینیان که ناظر بودند تعجب کردند. مات و مبهوت شدند. در فکر رفتند چون این استدلال بود.
شریعتی: هیچکدام بعد از این جریان ایمان نیاوردند؟
حاج آقای عابدینی: حالا اینکه ایمان آوردند یا نه، تاریخ خیلی مشخص نیست. اما دارد که بعد از احتجاجی که ابراهیم با نمرود کرد، نمرود، ابراهیم را تبعید کرد. گفت: اینجا نمان! نمیتوانست او را بکشد. ولی گفت: اگر تو اینجا بمانی، دین مردم ما را از بین میبری. معلوم میشود زمینه زیاد بوده است. در آیه هم دارد اگر تو بمانی آفت برای ایمان مردم هستی. لذا بعد از این اتفاق احساس خطر جدی کردند. در مردم مسأله پیچید. بین مردم این صحبت دائماً میپیچید و اگر ابراهیم بیش از این در اینجا میماند، ممکن بود که ایمان به او بیاورند. خدای متعال هم به همین بیان قناعت و کفایت میکند و عبور میکند که ابراهیم را تبعید کردند و ابراهیم با «إِنِّي ذاهِبٌ إِلي رَبِّي سَيَهْدِينِ» (صافات/99) حرکت کرد. منتهی قبل از حرکت یک احتجاج دیگری دارد که بعد آن احتجاج را میگویم.
ما خیلی از این مسائل برایمان پیش میآید. درست است این آتش برای ابراهیم جلوه کرد و برای ما جلوه دارد. در قرآن هم بزرگ شد و طوری شد که در بلندایی قرار گرفت که همه ببینند. اما این حقیقت در زندگی ما هم به نحوههای مختلف اتفاق میافتد. گاهی آنچنان فشار سنگین میشود، آنچنان مصیبتها جان کاه میشود که انسان فکر میکند دیگر از مصیبت نجاتی برای او نیست. راهی برای عبور او نیست. این آتشی است که ابراهیم دارد درون آن میافتد. هرچه نگاه میکند میبیند سوختن قطعی است. وقتی مصیبتها را انسان میبیند و یک جانی که محدودیت دارد در کنار این مصیبتها این زانو زدن و ماندن قطعی است. اما میبینیم در همین شخص گشایش محقق میشود. از این عبور میکند. این یک نماد دیگری از سرد شدن آتش است.
شریعتی: من احساس کردم که با این قصهای که شما نقل کردید، باید دل ما خیلی آرام باشد. توکل ما خیلی زیاد باشد.
حاج آقای عابدینی: من فقط یک مثال ساده میزنم. ما درون وجود خودمان یک نفسی داریم. تعبیر کردند این نفس خود نمرود است. یک هوای نفسی داریم که آن هوا، آتش است. یک حقیقت وجودی داریم که آن حقیقت وجودی فطرت ماست، دل ماست که ارتباط و محبت با خدا در آن قرار گرفته است، آن ابراهیم است. گاهی که هوا نفس بر انسان غلبه میکند، این آتش شعله میکشد. بالا میرود، میخواهد حقیقت را بسوزاند. اما بعد میبینید با یک تصمیم و اراده و یک دقت و تنبه و تذکر این آتش خاموش میشود و انسان به این معصیت مبتلا نمیشود. این فطرت ما به این حالت برد و سلام میماند. این هم معجزهی الهی است. اگر انسان این معجزات را دائماً در وجود خودش ببیند، در اجتماعش ببیند، روابط اجتماعی همینطور است. یک کشوری تحت محاصره و تحریمها و شدتها قرار میگیرد اما همان تحریمها برایش گل میکند و همانها برایش فرج ایجاد میکنند. موسی کلیم هست، در تاریخ انبیاء، هرجا میبینیم فشار زیاد میشود به ظاهر این است که این فشار آخرین تنگنا است و آخرین فشار است و دیگر نجات امکان پذیر نیست، همانجا راه باز میشود. لذا گفتند: هر موقع دیدید آن اضطرار شد، بدانید فرج نزدیک است. لذا «أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ يَكْشِفُ السُّوء» (نمل/62) هرجا اضطرار شود، نجات قطعی است. منتهی اگر دعاهای ما گاهی ظاهرش این است که اجابتی است که ما متوقع هستیم و نمیبینیم، ما انتظار داریم و نمیبینیم. نه اینکه نجات نباشد. این برای این است که آن اضطرار در وجود ما محقق نشده است. این نگاه که قصهی ابراهیم در دل ما مثالهای زیادی ایجاد میکند که خدا دستش بسته نیست. لذا نگوییم که اگر خدا خداست، چرا مرا در این حوادث انداخت؟ میگوید: در حوادث تو را میاندازم در سختترین شرایط و آتش قرار میدهم، اما همانجا را برایت گلستان میکنم. نگویید: اگر خدا، خدا بود ما را در این حادثه نمیکشاند. این حادثه فوق طاقت من است و نمی توانم تحمل کنم. اگر فوق طاقت ما بود حتماً نمیکرد. خدای متعال حکیم است. ما خدا را نمیشناسیم. ما فکر میکنیم اسباب همین وسایل عادی است. اگر این حادثه برای من سخت است، من این مقدار توان دارم. این حادثه هم سخت است پس من از پس این برنمیآیم. نه خودم را شناختم، نه خدا را شناختم و نه آن حادثه را شناختم.
شریعتی: یعنی فقط باید ابراهیم باشی که اینقدر آرام تسلیم شوی و توکل کنی.
حاج آقای عابدینی: لذا میگویند: ابراهیم در وقتی که داشت پرتاب میشد، خندان بود. اگر امام حسین(ع) در روز عاشورا، هرچه به ظهر نزدیکتر میشد، مبتهجتر بود. اینها از یک سنخ است. یک نوع نگاه توحیدی است. اگر زینب(س) در اوج این مصائب میفرماید: «ما رأیت الا جمیلا» از همین سنخ است. خدا را میبینند. در اوج مصائب خدا را میبینند. اینها برای ما درس توحید است. یعنی جریان افتادن ابراهیم در آتش درس توحید برای مؤمنین بود. درس شکست دلیل و استدلال و خدای مشرکین بود، با خاموش شدن آتشی که آنها خدایشان میدیدند. همچنین برای ابراهیم شانزده ساله این کمال بود چون ابراهیم با این مسأله به مرتبهای رسیده که باور و یقین داشت ولی اطمینان قلب برایش محقق شد که هرچیزی در دست خداست. آنچه او میخواهد است! برای تمام کسانی که در این مسأله مرتبط هستند درس دارد و نتیجه بخش است. اینطور نیست که فقط برای مشرکین غلبه بر آنها باشد، خدای آنها مغلوب باشد. برای ابراهیم هم کمال ایجاد کرد. ابراهیم را هم به کمال رساند. تمام ملکوتیان با این نگاه به کمال رسیدند. منتهی به تبع انسان است که نیاز به بحث دارد که نامجردها چطور به کمال میرسند. به تبع انسان و به تبع ابراهیم به کمال رسیدند. آنها چیزی پیدا کردند که قبل از این برای آنها نا آشنا بود چنانچه قبل از درخواستهای آنها آشکار میشد. بالاترین استدلالی است که خدا در توحید میکند.
اگر کسی با خدا عالم را اینطور ببیند، یک پسر شانزده ساله در مقابل بتها و سلطه و قدرت زورمندان با تمام قدرتشان میایستد و بتها را میشکند، با کمال افتخار و بعد هم میرود جلوی آنها استدلال میکند. بعد هم میسوزد و باکی ندارد. بعد هم وقتی او را پرت میکنند خندان است. بعد هم در آتش میافتد و میگوید: بهترین ایام عمر من همین دوران بود. وقتی میخواهد از این شهر خارج شود دو نفر یا سه نفر همراه او هستند. یکی حضرت لوط است که به او ایمان آورده است. یکی همسرش ساره است که به او ایمان داشت و یکی هم میگویند: همسر لوط است که به او ایمان آورد. چهار نفر بودند که از شهر خارج شدند. ابراهیم با این وضعیت بود. خدا این را چرا برای ما نقل میکند؟ میخواهد نشان بدهد که ما در سختیها و مصیبتها و فشارها و هر گرفتاری اگر بدانیم همه چیز دست اوست، تحمل میکنیم. اینها به حرف ساده است اما انسان وقتی در آن مهلکه بیافتد، بعد در آن حالت رجوعش فقط به او باشد که او میتواند، او قدرت دارد، اگر بتوانیم این حالت را در خودمان کم کم ملکه کنیم، در درونمان این راسخ شود، چون تشکیکی است و یک مرتبه ایجاد نمیشود. ذره ذره ایجاد میشود. چون ذره ذره ایجاد میشود انسان میتواند ذره ذره به آن سمت حرکت کند. این مهم است که توحید ذره ذره ایجاد میشود.
شریعتی: نکتهای که گفتید در رویارویی بین ابراهیم فطرت ما و نمرودی که هوای نفس ما است، اگر تضرعی اتفاق بیافتد.
حاج آقای عابدینی: آن محبت که درون دل ما به خدا هست یا اهلبیت(ع) یا اولیای الهی هست، آن برد و سلام میکند. لذا وقتی معصیت دارد تنوره میکشد که غلبه کند که هوای نفس است و آتش است، دارد شعله میکشد، آنجا اگر تضرعی صورت بگیرد، تقاضایی صورت بگیرد، آن محبت امکان پیدا کند و ما از قبل آن را تثبیت کرده باشیم، درون دلمان او را جای گیر کرده باشیم میتواند این را خاموش کند. این ایام هم که مصادف با محبت حضرت فاطمه(س) بود، انشاءالله این آتش در دل ما با این محبت خاموش میشود و این برد و سلام در وجود ما میماند.
شریعتی: خیلی نکات خوبی شنیدیم. خداوند حق دارد وقتی بنده خوبی مثل ابراهیم دارد کلی برایش سنگ تمام بگذارد و خلیل خدا شود. انشاءالله ما هم سعی کنیم که نزدیک شویم و به آنجا برسیم. «الّلهم صلّ على محمّد و على آل محمّد كما صلّيتَ على ابراهيم و على آل ابراهيم» امروز صفحهی 509 قرآن کریم، آیات 20 تا 29 سوره مبارکه محمد در سمت خدا تلاوت میشود.
«وَ يَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْ لا نُزِّلَتْ سُورَةٌ فَإِذا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَ ذُكِرَ فِيهَا الْقِتالُ رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يَنْظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَأَوْلى لَهُمْ «20» طاعَةٌ وَ قَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذا عَزَمَ الْأَمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكانَ خَيْراً لَهُمْ «21» فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِنْ تَوَلَّيْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَكُمْ «22» أُولئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُمْ «23» أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها «24» إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ «25» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا ما نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرارَهُمْ «26» فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ «27» ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللَّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ «28» أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ «29»
ترجمه: و كسانى كه ايمان آوردهاند مىگويند: چرا سورهاى (براى جهاد) نازل نمىشود؟ پس هنگامى كه سورهاى محكم و روشن نازل مىگردد كه در آن نامى از جنگ رفته است، بيماردلان را مىبينى كه به تو نگاه مىكنند مانند نگاه كردن كسى كه از (سكرات) مرگ بىهوش شده است، پس همان مرگ برايشان سزاوارتر است. فرمانبردارى و سخن سنجيده (شايسته و بايسته آنان است) پس هنگامى كه امر (كارزار) قطعى شد (از رفتن به جهاد سر باز مىزنند) اگر به خدا راست گويند (و صادقانه جهاد كنند)، قطعاً برايشان بهتر است. پس (اى بيماردلانِ سست ايمان!) اگر (از جهاد) روى گردانيد، جز اين از شما انتظار نمىرود كه در زمين فساد كنيد و پيوندهاى خويشاوندى را قطع كنيد. آنانند كسانى كه خداوند از رحمت خويش دور و (گوششان را) كر و چشمهايشان را كور ساخته است (نه حقّى مىشنوند و نه حقّى مىبينند). آيا در قرآن تدبّر و تأمّل نمىكنند يا بر دلهايشان قفلها خورده است. همانا كسانى كه پس از آن كه راه هدايت برايشان روشن شد به آن پشت كردند، شيطان (رفتار بدشان را) برايشان آراسته و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است. اين، به خاطر آن است كه (بيماردلان مرتد) به كسانى كه از دستورات الهى ناخشنود بودند، گفتند: ما در بعضى امور از شما اطاعت خواهيم كرد، در حالى كه خداوند پنهان كارى آنان را مىداند. پس (حال آنان) چگونه خواهد بود، آنگاه كه فرشتگان جانشان را بازگيرند، در حالى كه به صورت و پشت آنان مىكوبند. اين (نوع جان گرفتن) به خاطر آن است كه آنان از آنچه خداوند را به خشم مىآورد، پيروى كرده و خشنودى خدا را خوش نداشتند، پس خداوند نيز اعمالشان را تباه كرد. آيا كسانى كه در دلهايشان بيمارى (نفاق و كفر) است، پنداشتهاند كه خداوند هيچ وقت كينهها و حسادتشان را آشكار نخواهد كرد؟
شریعتی: خیلی خوشحالیم که خدمت شما هستیم. به کانال ما سر بزنید. دوستان من مطالب مفید و ارزندهای در کانال ما قرار دادند. اشاره قرآنی را بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: در محضر سوره محمد هستیم. من آخرین آیه این صفحه را انتخاب میکنم. «أَمْ حَسِبَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ أَنْ لَنْ يُخْرِجَ اللَّهُ أَضْغانَهُمْ» کسانی که در قلبهایشان مرض و کینه و بغض و نفاقی هست فکر میکنند خدا آنها را آشکار نمیکند؟ چون خدا و عالم صدق محض است هر چیزی که غیر از صدق در درون انسان باشد بالاخره رسوا میشود. بترسیم! لذا سعی کنیم با این تهدید الهی، چون خدا تهدید کرده که هر چیزی در درون شما به غیر از صدق باشد، بترسید از اینکه بیرون بریزد. تهدید کرده تا ما خودمان این اصلاح را کنیم. اگر در دنیا نشد، در روزی که کتاب اعمال انسان داده میشود انسان «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» است. اما خوب است که قبل از آن «يَوْمَ تُبْلَى السَّرائِرُ» انسان اینجا حسابش را پاک کند و با صدق احساس کنیم به محضر ربوبی میخواهیم راه پیدا کنیم.
شریعتی: ادامه بحث شما را میشنویم.
حاج آقای عابدینی: بعد از اینکه ابراهیم از آتش بیرون آمد، چون نمرود نمیتوانست با ابراهیم(ع) برخورد تند کند، مجبور شد یک مکالمهای با او داشته باشد که بتواند ابراهیم را محکوم کند. این مکالمه یک احتجاجی است. وقتی به هم میرسند، خدا نقل میکند: «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِي حَاجَّ إِبْراهِيمَ فِي رَبِّهِ» (بقره/258) نمرود شروع کرد با ابراهیم در مورد خدایش گفت. آن کسی که خدا به او ملک داده بود، یعنی به نمرود، وقتی به هم رسیدند ابراهیم به او گفت: «إِذْ قالَ إِبْراهِيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ» خدای من کسی است که میمیراند و زنده میکند. «قالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ» گفت: من هم میتوانم. دستور داد دو زندانی را بیاورند، یکی را گردن بزنند و یکی را آزاد کنند. حکم او اعدام بود، گفت: آزادش کنید. حکم این اعدام نبود، اعدامش کرد. این مغالطه کرد. امام صادق(ع) در روایت دارد وقتی به اینجا رسید، مردم برای نمرود دست زدند. امام صادق(ع) دارد که ابراهیم به نمرود گفت: حالا آن کسی را کشتی، زنده کن اگر میتوانی! دیگر در قرآن این ذکر نشده است. «قالَ إِبْراهِيمُ» ابراهیم دید با این برهان دیگر نمیتواند با این برخورد کند. چون دارد مغالطه میکند. «فَإِنَّ اللَّهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ الْمَشْرِقِ فَأْتِ بِها مِنَ الْمَغْرِبِ فَبُهِتَ الَّذِي كَفَرَ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين» گفت: خدای من خورشید را از مشرق طالع کرده است، تو اگر میتوانی کاری کن از مغرب طلوع کند. اینها میدانستند که اگر به ابراهیم بگویند: تو به خدایت بگو خورشید از مغرب طلوع کند، میتواند. چون در آتش دیده بودند. تازه اتفاق افتاده است. لذا آنها از ابراهیم چیزی نمیخواستند. ابراهیم از اینها طلب کرد. اینجا که رسید «فَبُهِتَ» نتوانست. «وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِين» این ظلم به خودش کرده بود لذا مورد هدایت الهی قرار نمیگرفت. البته برهان جای باز شدن و یک بحث توحیدی عمیقی دارد که در هفتهی آینده ادامه میدهیم.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای عابدینی: انشاءالله خدای متعال ما را در حوادثی که برایمان پیش میآورد، گفتاری را که از آن حوادث با ما دارد، ما را به آن گفتار مطلع کند و بتوانیم مطابق آن چیزی که خدا از ما میخواهد عمل کنیم. انشاءالله هیچ حادثهای ما را از خدا دور نکند و بدانیم که خدا قدرت برای رفع هر مشکلی را دارد. انشاءالله خدای متعال گرفتاری همه مؤمنین و مریضها، شغل جوانان و ازدواج جوانها که مشکل پیدا کرده است، همه اینها را به برکت قدرت و عزت خودش برطرف بفرماید.
شریعتی: بهترینها نصیب شما شود. شهادت میدهم معراج یعنی چشمهای تو، شهادت میدهم چشم تو یعنی سوره اسراء.