پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1401-02-03-حجت الاسلام حسینی قمی

عرض تسلیت شهادت مولی الموحدین امیرالمؤمنین(س) را به همه مخاطبان عزیز دارم. همه عالم امروز عزادار وجود مقدس امیرالمومنین است. می‌دانید که در طول تاریخ همه نویسندگان و همه شعرا و همه صاحبان قلم و همه صاحبان بیان یک مسابقه‌ای در عرض ارادت به امیرالمومنین داشتند یعنی هر کسی تلاش می‌کرد که یک شعر زیباتری بگوید و یا یک کتاب زیباتری بنویسد و یا یک مقاله‌ی قشنگ‌تری بنویسد.

یک جمله بلندتری بگوید و واقعاً یک مسابقه‌ای هست. من این روزها خیلی فکر می‌کردم که چه چیزی انتخاب کنم که به روز شهادت امیرالمومنین بگویم. از میان این انبوه کلماتی که دانشمندان شیعه، دانشمندان اهل سنت، مسیحی و غیر از مسیحی هر کسی خواسته است به هر شکلی به امیرالمومنین اظهار ارادت کند و از خود در واقع دارد تعریف می‌کند. اگر کسی کتابی راجع به ستارگان و راجع به خورشید و افلاک نوشت، دارد از خود تعریف می‌کند که من آن هستم که ستارگان را می‌شناسم و خورشید را می‌شناسم. این مسابقه عجیب است. صادقانه هم همین اول برنامه عرض می‌کنم که اگر در کلام ما امروز یک کمی پراکندگی هست چون خود من متحیر ماندم که این روزها خیلی مطالعه کردم که چه چیزی را انتخاب کنیم و کدام را انتخاب کنیم.

در شعر عربی، در شعر فارسی و زبان‌های مختلف شاید یکی از زیباترین شعرهایی که معروف است و بر سر زبان‌ها هست که شعر مرحوم ملاعلی خوئی تبریزی هست که شاعری از تبار آذربایجان است که آن‌جا مهد ارادتمندان به ساحت مقدس امیرالمومنین هستند. به زبان فارسی شعر می‌گفته است و به زبان عربی شعر می‌گفته است و به زبان آذری شعر می‌گفته است. تقریباً دویست سال پیش زندگی می‌کرده است.

بیت اول آن معروف است ولی خیلی زیبا است. ها علی بشر کیف بشر/ ربه فیه تجلی و زهر. علت عالم و خلق عالم امیرالمومنین است. واقعاً این مطلب را این قدر پیچیده نکنیم. این همه دستگاه آفرینش خداوند این دستگاه را برای چه خلق کرده است؟ برای این‌که آدم‌هایی مثل ما، من رو سیاه و امثال ما هم بیاییم یا نه علت الکون، اشکالی دارد که تمام این عالم آفرینش مقدمه‌ای برای آفرینش یک انسان کامل مثل خاتم النبیین، مثل امیرالمومنین، مثل اولیاء باشد. فلک فی فلک فیه نجوم/ صدف فی صدف فیه الدرر. می‌گوید که در میدان‌های نبرد هر کسی که در مقابل امیرالمومنین(س) می‌ایستاد دیگر شمشیر را قلاف می‌کرد. خود امیرالمومنین در بیان نورانی خود دارد که با هر کسی روبه‌رو شدم او خود به من کمک کرد. یعنی وقتی امیرالمومنین(س) را می‌دیدند خود را می‌باختند. اسدالله اذا ساه و سال/ ابوالیتیم اذا جاد و بر.

این ویژگی‌ها در کنار هم هست. همان مرد میدان نبرد که اسد الله است که وقتی یتیم را می‌دید زانوهای او سست می‌شد و به زمین می‌نشست. این قصیده خیلی بلند است. این عالم آدم بزرگی هست و کتاب‌هایی دارد و تألیفاتی دارد و مسابقه می‌دادند که یک جوری عرض ارادت به ساحت مقدس امیرالمومنین کنند. حالا چون از خطه آذربایجان گفتیم همه منتظر هستند که ما نام شاعر این خطه را هم جناب شهریار را هم بگوییم. آن داستان علی ای همای رحمت او را شنیدید که چه قدر زیبا است.

علی آن شیر خدا شاه عرب/ الفتی داشته با این دل شب

شب ز اسرار علی آگاه است/ دل شب محرم سر الله است

شب شنفته است مناجات علی/ جوشش چشمه عشق ازلی

این مسابقه بوده است و شعرا یک طرف و نویسندگان یک طرف و هر کسی به یک شکلی بوده است. من بعضی از نمونه‌ها را می‌خواهم عرض کنم و یک قصه‌ای را بگویم. خیلی داستان عجیبی است که خدا آیت الله بروجردی را رحمت کند چون به طلبه‌ها همیشه سفارش می‌کردند که کتاب ارشاد القلوب دیلمی را همراه خود ببرید. یکی از منابع نسبتاً قدیمی ما هست. این داستان را ایشان نقل کردند و داستان عجیبی است.

ما امروز در شهادت کدام امام به سوگ نشستیم. ابوحمزه ثمالی که عزیزان این شب‌های دعای ابوحمزه را می‌خوانند دارند این داستان را نقل می‌کند. می‌گوید که یک روزی وارد مسجد کوفه شدم، یک پیرمردی محاسن سفید و موی سر سفید دیدم که به یک ستونی تکیه کرده است و دارد گریه می‌کند و اشک از چشم‌ها به محاسن او جاری شد. دل من سوخت و گفتم پیرمرد چرا گریه می‌کنی؟ داستانی را برای من گفت. گفت که بیش از صد سال از عمر من می‌گذرد ولی در طول این عمر صد ساله خود عدالت را جز در دو ساحت در عالم ندیدم. گفت داستان تو چه هست؟ گفت من یک یهودی هستم و بار گندمی داشتم که به کوفه آوردم که بفروشم و نمی‌دانم این بار یک دفعه چه شد، به آسمان رفت، به زمین فرو رفت و همه زندگی من بود و همه هستی من بود. نیست شد.

در کوفه حارث همدانی صحابی امیرالمومنین را می‌شناختم و به نزد ایشان رفتم و داستان خود را گفتم. گفت که بیا برویم خدمت یک آقایی که اگر بنا باشد که کسی به تو کمک کند، همین آقا است. من را خدمت امیرالمومنین برد و منزل امیرالمومنین برد و آقا به حارث فرمود که دیگر خیال تو راحت باشد، برو. یهودی را به من رساندی، من مشکل او را حل می‌کند. امیرالمومنین بار من را پیدا کرد. بعد به من فرمود که پدر جان، می‌خواهی بروم بازار برای تو بفروشم.

گفتم من برای فروش آمدم. در بازار رفتیم. فرمود که من بفروشم، تو از پول مشتری می‌گیری یا تو بفروش، من پول از مشتری بگیرم؟ گفتم که نه من خود بهتر می‌توانم بار خود را بفروشم. تو پول از مشتری‌ها بگیر. یعنی امیرالمومنین(س) شخصیتی که نمی‌شود در مقام او سخنی گفت صندوقدار این آقا شده است. می‌گوید که من جنس خود را می‌فروختم و علی بن ابیطالب پول را از مشتری‌ها تحویل می‌گرفت. جنس فروشی تمام شد و فرمود که کار دیگری نداری، در این شهر غریب هستی.

گفتم چرا اتفاقاً با این پول‌ها می‌خواهم یک سری لوازم برای خود بخرم. فرمود بیا برویم من به شما کمک کنم و تو در پناه اسلام هستی. کمکم کرد و کارهای من تمام شد. وقتی خواستم با او خداحافظی کنم، گفتم که اجازه می‌دهی که من یک جمله بگویم؟ گفتم «اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد عبده و رسوله و انک عالم هذه امه و خلیفه الرسول الله» تو جانشین پیامبر هستی. من یک یهودی ناشناس وارد شهر شدم و هیچ آشنایی با شما نداشتم.

این جور به فریاد من رسیدی و از من دستگیری کردی. ابوحمزه می‌گوید که حالا برای چه گریه می‌کنی؟ گفت این قصه گذشت و من رفتم و جنس‌های خود را خریدم و برگشتم. بعد از چند ماه دیگر برگشتم و گفتم که می‌شود یک بار دیگر این آقا را ببینم و این خلیفه رسول الله را ببینم و این آقای مهربان را ببینم، گفتند که پیرمرد دیر آمدی. در محراب عبادت شب نوزده ماه رمضان ضربت خورد و شب بیست و یکم ماه رمضان به شهادت رسید.

ابوحمزه می‌گفت که در مسجد کوفه نشسته بود و به ستونی تکیه کرده بود و گریه می‌کرد که چرا من دیر آمدم و دیگر نتوانستم آن یار مهربان و آن خلیفه رسول الله و آن امیر مهربانی‌ها را یک بار دیگر ببینم. آقا امیرالمومنین(س) که یک یهودی این جور با یک نگاه عاشق او می‌شود و امیرالمومنین(س) که به یک یهودی در پناه اسلام دستگیری می‌کند و به او کمک می‌کند و بار او را پیدا می‌کند و جنس او را برای او می‌فروشد، می‌گوید که می‌خواهی جنسی بخری، به تو کمک کنم. ما در فراق و سوگ یک چنین امیرالمومنین(س) نشستیم.

پیامبر فرمود که «انا و علی هذا ابوا هذه امه» امروز همه امت اسلام یتیم شدند. اجازه بدهید که من یک نمونه‌های دیگری را عرض کنم. این کتابی را که آوردم شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید هست که می‌دانید که او یکی از علمای بزرگ اهل سنت هست و تقریباً حدود هفتصد، هشتصد سال پیش زندگی می‌کرده است.

شرح نهج‌البلاغه او معروف است و مفصل است و مشهور است. چیزهایی راجع به امیرالمومنین(س) می‌گوید که من یکی، دو مورد آن را بگویم. یکی این عبارتی است که در جلد شانزدهم دارد که ذیل ماده سی و چهارم که اگر کسی خواست مراجعه کند. وقتی کلام حضرت را شرح می‌کند می‌گوید که منزه است آن خدایی که این همه خوبی را به امیرالمومنین(س) هدیه کرده است. «سبحان ان یکون غلام من ابناء العرب مکه، ینشع بین اهله و لم یخالت الحکما» یک کسی که در جزیره العرب زندگی کرد که ولادت او آن‌جا بود و از آن محدوده خارج نشده بود. «اما خرج اعرف بالحکمه و دقایق العلوم الهیه من افلاطون من ارسطو» می‌گوید که هیچ جا نرفته بود اما حکمت و دقایق علوم الهی را از افلاطون و ارسطو بهتر می‌دانست.

«لم یعاشر ارباب» با صاحبان مکتب‌های اخلاقی رفت و آمدی نداشت و معاشرتی نداشت چون «ان القریش لم یکن احد منهم» تاریخ را ببینید. قریش شهرتی نداشت به مباحث اخلاقی و فضیلت‌های اخلاقی «اما خرج اعرف باهذا الباب من السقراط و افلاطون و ارسطو» افلاطون و ارسطو و سقراط باید زانو پای مکتب اخلاقی او بزنند و پای مکتب علی و پای معارف علمی او. کجا رفت درس خواند. در جزیره العرب چه کسی استاد داشت که امیرالمومنین(س) استاد دیده باشد.

در جزیره العرب شجاعی نبود. این‌ها همه دنبال کسب و تجارت بودند. این‌ها دنبال شجاعت نبودند و سابقه شجاعت در اهل مکه کسی ندیده است. «اما خرج اشجع من کل بشر مشا علی الارض» هر انسانی که در روی زمین راه رفته است از همه انسان‌ها شجاعت او بیش‌تر هست. «و خرج اجهد الناس فی الدنیا و اعففهم من القریش ذو الحرص» می‌گوید که آن کسانی که در آن منطقه امیرالمومنین(س) با آن‌ها زندگی می‌کرد، این‌ها حریص به دنیا بودند اما در عین حال زاهدترین مردم و عالم‌ترین مردم شد و شجاع‌ترین و حکیم‌ترین مردم شد و استاد همه شد در یک منطقه‌ای که هیچ کسی در این فضائل و کرامت‌های اخلاقی وجود نداشت. بعد می‌گوید که عجبی نیست که استادی داشت که آن استاد این قدر زیبا او را تربیت کرد.

در جزیره العرب نه حکمتی بود و نه اخلاقی بود و نه شجاعتی بود و نه عدالتی بود اما یک استاد خوب داشت. «لا غرب فی ما کان محمد (ص) مربی» یک معلمی مثل رسول خدا داشت. «و لعنایه الهیه تمده» تعجب نیست. عبارت دومی دارد که ابن ابی الحدید صدها جا در این شرح نهج‌البلاغه هست که عبارت‌هایی به این زیبایی راجع به امیرالمومنین دارد و باز این جلد هفتم شرح نهج‌البلاغه ابن ابی الحدید در شرح امیرالمومنین ذیل خطبه 108 هست که کسی می‌خواهد بفهمد که فصاحت و بلاغت یعنی چی؟ «یعرف فضل الکلام بعضه علی بعض» بفهمد که یک کلام با یک کلام فاصله چه قدر زیاد است.

«فیتعمل هذا الخطبه» بیاییم این خطبه امیرالمومنین(س) را مطالعه کنیم. «فان نسبتها الی کل فصیح من الکلام» می‌گوید که کلام امیرالمومنین(س) را با هر کلامی شما بخواهید مقایسه کنید غیر از کلام خدا و رسول «نسبت کواکب منیره الفلکیه الی الحجاره مذلمه ارضیه» می‌شود ستارگان آسمان را با یک سنگ تاریک روی زمین مقایسه کرد. خیلی عجیب است. اگر بخواهید مقایسه کنید کلام امیرالمومنین با دیگران یک چنین نسبتی است.

«ثم ینظر الناظر الی الماء علیها من البهاء و الجلاله» چه جلالتی دارد و چه عظمتی دارد. «حتی لا تولیت» می‌گوید که این خطبه صد و هشت که یک بخشی راجع به مرگ و قبر و قیامت و معاد است این قدر زیبا امیرالمومنین(س) ترسیم کرده است. ابن ابی الحدید می‌گوید که «حتی الا تولیت الا زندیق ملحد» شما این خطبه را برای یک کافر بخوانید کسی که اصرار دارد که بگوید که قبر و قیامتی در کار نیست. به لرزه در می‌آید و دل او به لرزه می‌آید.

آن قدر زیبا امیرالمومنین عالم قبر و قیامت را ترسیم کرده است که آدم ملحد کافری که تصمیم گرفته است که روی اعتقاد خود باشد، عقاید او متزلزل می‌شود. «فجز الله قائلها ان الاسلام افضل ما جزا ولی من اولیاء» می‌گوید که خدا بالاترین و بهترین پاداش را به امیرالمومنین بدهد که چه قدر زیبا دین را یاری کرد. «و ما ابلغ نصرته» چه قدر زیبا اسلام را یاری کرد. «تاره بیدیه و سیفه و تاره بالسانه و نطقه و تاره بالقلبه بفکره» گاهی با دست خود و گاهی با شمشیر خود در میدان‌های نبرد و گاهی با زبان‌ خود و با خطبه و با سخنرانی و با نطق خود و با کلام خود و گاهی با فکر خود «ان قیل جهاد» اگر از من بپرسند که زیباترین مقطع در بین صدها کلام ابن ابی الحدید راجع به امیرالمومنین(س) چه بوده است شاید من این را انتخاب کنم. «ان قیل جهاد و هو سید مجاهدین. ان قیل وعظ و ابلغ الواعظین.

ان قیل فقه و تفسیر و هو الرئیس فقها و المفسرین. ان قیل عدل و توحید و هو امام عدل.» می‌گوید که اگر از جهاد سخن بگویید سید آن امیرالمومنین(س) است، از موعظه سخن بگویید ابلغ الواعظین، چی زیباترین از امیرالمؤمنین سخن گفته است. از فقه و تفسیر و از این‌ها سخن بگویید که رئیس الفقها و المفسرین است، از عدالت سخن بگویید امام عدل است. یک مسابقه‌ای بوده است. ها علی بشر کیف بشر. ابن ابی الحدید دارد از خود تعریف می‌کند که می‌گوید که من علی می‌شوم. من هستم که علی شناس هستم. هر کسی که شعر گفته است و بیانی دارد به یک جوری می‌خواهند خود را به امیرالمومنین(س) نزدیک کنند.


من از این فرصت استفاده کنم یک مطلب دیگری بگویم و این است که امروز خیلی روز تأثیرگذاری است. زمان خود اثرگذار است که آدم یک کلامی را در یک زمان خاصی وقتی ارائه می‌دهد خود آن زمان خیلی به کلام کمک می‌کند. بدون تعصب با چنین شخصیتی روبه‌رو هستیم که امیرالمومنین(س) که آن شعر شعرا هست و این کلام این آقای یهودی هست و این کلام ابن ابی الحدید هست. ما به سرعت داریم یک قطره‌ای از دریا را داریم می‌گوییم.

ما اگر در خانه این اهل بیت آمدیم دیشب قرآن به سر گرفتیم و خدا را به حق اهل بیت قسم بدهیم که اللهم بحق الهذا القرآن و بحق من ارسلته. خدایا به حق قرآن و به حق آن پیامبری که این قرآن را بر او نازل کردی و به حق کل مؤمن مدحته فیه هر مؤمنی که در قرآن او را مدح کرده است. اگر خدا را به حق امیرالمومنین قسم بدهیم اشکالی دارد و اگر دیشب قرآن به سر گرفتیم، دوباره شب بیست و سوم قرآن به سر بگیریم، ده بار می‌گوییم به محمد، ده بار به علی گفتیم.

مخصوصاً این روزها در این فضای مجازی غصه می‌خوریم که چرا بعضی‌ها این قدر می‌خواهند فاصله بگیرند؟ چه مانعی دارد که ما خدا را به حق پیامبر قسم بدهیم، به حق امیرالمومنین قسم بخوریم، به حق این امیرالمومنین و آبرومندتر از امیرالمومنین و پیامبر در عالم داریم. اشکالی دارد که ما خدا را به حق این‌ها قسم بدهیم؟ بارها آن آیه را نخواندیم که سوره مبارکه نساء آیه شصت و چهار که این دو آیه و این دو تا شماره آیه را یاد ما باشد که عزیزان زیرنویس کنند.

«و لو انهم اذ ظلموا انفسهم» با چه کسی دارید دعوا می‌کنید و با چه کسی داردی مخالفت می‌کنید؟ این قرآن است. «انفسهم جاؤک» پیامبر گناهکارها محضر شما بیایند «فاستغفرو الله» از خدا طلب آمرزش کنند «و استغفر لهم الرسول» پیامبر برای آن‌ها طلب آمرزش کند. «لو وجد الله توابا رحیما» خب چرا قرآن دارد یاد ما می‌دهد که محضر پیامبر برویم و بگوییم که یا رسول الله شما از خدا بخواهید. قرآن دارد یاد ما می‌دهد، اشکالی دارد که این قرآن را ما روی سر بگذاریم و به علی و به محمد و به فاطمه و بالحسن بگوییم. قرآن دارد معاذالله شرک یاد ما می‌دهد؟ سوره مبارکه نساء شصت و چهار و یکی هم سوره یوسف آیه نود و هفت که از محکمات قرآن است.

برادران یوسف آمدند و به پدر عرض کردند که «یا ابانا استغفر لنا ذنوبنا» پدر جان تو از خدا بخواه که خدا ما را بیامرزد چه مانعی دارد؟ آن وقت ما پیامبر را صدا بزنیم و واسطه قرار بدهیم و توسل و زیارت و شفاعت، آن وقت این‌ها معاذالله شرک است و اشکالی دارد؟ «استغفر لنا ذنوبنا» پدر جان تو برای ما استغفار کند. یعقوب پیامبر خدا بود. نفرمود که برود که این حرف شرک است، بلکه فرمود که «سوف استغفر لکم ربی» به زودی برای شما، من از خدا طلب آمرزش می‌کنم. من از خدا می‌خواهم که خدا شما را بیامرزد. چه مانعی دارد؟ یک جمله دیگر اشاره کنم.

همان واسطه و شفاعتی است که ما بارها عرض کردیم که این صریح قرآن است و صریح آیات است. این کتاب را که وقتی نظر شما باشد که کتاب السقاه است برای ابن هبان است. این تاریخ وفات او که نوشته است که متوفای سیصد و پنجاه و چهار است. یعنی در حدود هزار و صد سال پیش زندگی می‌کرده است. سقاط ابن هبان است که بحث زیاد است. این یک جمله را اشاره می‌کنم که این کتاب که هزار و صد سال پیش است.

ابن تیمیه کی هست، محمد بن عبدالوهاب چه کسی است. این تکویری‌هایی که امروز پیدا شدند این‌ها چه کسی هستند. از نظر علمی و از نظر تقدیم رتبی خاک پای ابن هبان نمی‌شوند. امروز که این‌ها که دارند سروصدا می‌کنند. محمد بن عبدالوهاب چه کسی هست؟ کتاب رجالی است که شخصیت‌شناسی است که راوی‌ها را می‌خواهیم بشناسیم و افراد مورد وثوق و اعتماد را در نقل روایات بشناسیم. این آقای ابن هبان مقدم است و رتبه او با این‌ها که دارند سرو صدا می‌کنند و می‌گویند که توسل شرکت است و زیارت شرک است و شفاعت شرک است، اصلاً خاک پای ابن هبان به حساب نمی‌آیند. ابن تیمیه کی باشد، محمد بن عبدالوهاب چه کسی باشد. این‌ها چه کسی هستند.

رتبه علمی او و تقدم علمی او که ابن هبان را در رتبه علمی می‌پرستند. این قدر برای او احترام قائل هستند. بعد این آدم به نام آقا علی بن موسی الرضا می‌رسد که این جلد هشتم صفحه چهارصد و پنجاه و هفت است. می‌گوید که من ایامی که در خراسان بودم «ما حلت قدر زرته مرار کثیر» مکرر به زیارت امام رضا رفتم. «و ما حلت بی شده» هیچ گرفتاری برای من پیش نیامد. «فی وقت مقامی بالطوس فذرت قبر علی بن موسی الا استجیب لی و ذالت لی» چند بار به زیارت امام رضا رفتی و می‌گوید که هر گرفتاری برای من پیش می‌آمد و به زیارت می‌رفتم و متوسل می‌شدم و گرفتاری من برطرف می‌شد. می‌گوید که مکرر برای من در گرفتاری‌ها که متوسل به امام رضا شدم. خدا ما را با محمد ...

این آقا برای هزار سال پیش با این موقعیت علمی است. این آقا بر اساس همین آیاتی که خواندیم که می‌گوید که توسل چه مانعی دارد، من متوسل به امام رضا شدم و گرفتاری من را امام رضا برطرف کرده است. ما آن وقت خود را از امیرالمومنین محروم کنیم؟ امیدوارم و باز تقاضا می‌کنم که همین یک تکه را شیعیان امیرالمومنین و ارادتمندان به امیرالمومنین همین یک تکه را منتشر کنند و پخش کنند و دیگر گوش به حرف این‌ها نکنند.

رتبه علمی این آدم با این آدم‌هایی که مثل ابن تیمیه و عبدالواهاب قابل مقایسه نیست. من چند تا نمونه از این‌ها بخوانم. مطلب دیگری که عرض کنم این است که ما هر چه از عظمت امیرالمؤمنین(س) بگوییم کم است ولی مخصوصاً امروز که روز شهادت امیرالمومنین(س) هست من تأکید دارم که به هر حال یک روز استثنایی در عمر ما است روز قدر هم می‌دانید که عظمت آن هم مثل شب قدر است ولو مردم بیش‌تر شب‌های قدر را تجلیل می‌کنند.

در تعبیر بزرگان ما هست که روز قدر هم مثل شب قدر است. روز قدر و شب قدر را از دست ندهیم. می‌خواهیم امیرالمومنین(س) الگوی ما باشد. امیرالمومنین(س) که نه فقط در شجاعت، نه فقط در فصاحت و بلاغت و نه فقط در عدالت یک بخشی هم در ایثار است و در گذشت است، امیرالمومنین(س) از همه زندگی خود در راه خدا گذشتند. ماه رمضان تمام شد اگر بنا داشتی کار خیری انجام بدهی و دستگیری کنیم و به سیره امیرالمومنین عمل کنیم، زود باشید.

خیلی‌ها ماه مبارک رمضان را به پایان نرساندند، شما از اول ماه رمضان تا الان که بیست و یکم رمضان است، چند صد نفر و چند هزار نفر از دنیا رفتند. کی به ما تضمین داده است که تا آخر ماه مبارک رمضان باشیم. اگر امیرالمومنینی که همه هستی و زندگی که خود ایشان فرمودند که یک روزی من فرش زیر پا نداشتم شب عروسی من بود ولی آن قدر در مدینه کارهای عمرانی و اقتصادی کردم که امروز صدقه من چهل هزار دینار است. این نقل سید بن طاووس است.

یک کاری کنیم. الان این جلسه هم عرض کردم که خیلی‌ها روی این جمله که جمله تکان دهنده‌ای بود که الان سر سفره افطار که امروز بیست و یکم ماه رمضان است که همه روزه هستند، سر سفره افطار یک عده متحیر هستند که چه غذایی بخورند، از بس تنوع غذایی سر سفره آن‌ها است. به خدا همین امشب هم باز بعضی‌ها متحیر هستند که سر سفره می‌نشینند چون هیچی ندارند متحیر هستند با چه افطار کنند.

سحر بیست و دوم چون هیچی ندارد برای خود و بچه‌های یتیم خود متحیر است که چه بخورم. اگر بنا است که یک کاری کنیم، اگر بنا باشد که ماه رمضان بیاید و روز بیست و یکم بیاید و شهادت امیرالمومنین باشد و شب قدر را پشت سر گذاشته باشیم و روز قدر باشد، ما هنوز تصمیم نگرفته باشیم و هنوز از مال دنیا جدا نشده باشیم و هنوز کاری نکرده باشیم، دیگر امیدی نداشته باشیم و دیگر معلوم نیست که در ماه رمضان که دیگر خدا او را نیامرزد دیگر تا ماه رمضان دیگر امید نداشته باشد، نه این‌که خدا دیگر نمی‌آمرزد، این همه زمینه‌ها، اگر ما مشمول رحمت الهی نشویم چه طور بعد از ماه مبارک رمضان ممکن است.

اگر با این همه زمینه‌ها ما دل از این دنیا نکنیم و اگر حاضر به ایثار نباشیم و حاضر به دستگیری نباشیم و حاضر به انفاق نباشیم و حاضر به پاک کردن مال خود نباشیم کی دیگر؟ بعد از ماه مبارک رمضان خیلی بعید است. از این کتاب معاد مرحوم آیت الله سید ابوالحسن رفیعی قزوینی نقل کنم که یک وقتی مفصل باید راجع به شخصیت ایشان باید صحبت کنم. الان مجال نیست. ایشان مجتهد بوده است، فقیه بوده است، صاحب رساله بوده است، شاگرد آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم بوده است و یکی از اساتید امام راحل (رضوان الله علیه) بوده است. امام ما چهار سال درس ایشان، درس حکمت ایشان می‌رفته است. خیلی مرد فوق العاده‌ای بوده است. این بحث معاد ایشان خیلی تکان دهنده است.

یک حدیثی را از لب الباب قطب راوندی نقل می‌کند که متن حدیث را می‌خوانم. در هر شب جمعه‌ای از ماه رمضان اهل قبور فریاد می‌زنند به آواز بلند گریه می‌کنند، پدر شما دارد گریه می‌کند، مادر شما گریه می‌کند، پسر تو که از دنیا رفتند که ای اهل و عیال من و ای فرزندان من، ای خویشان من به ما محبت کنید، به چیزی احسان کنید.

خدا شما را رحمت کند. ما را به خاطر بیاورید. التماس می‌کنند آن‌ها که از دنیا رفته‌اند و عزیزی که از دنیا رفته است. التماس می‌کند که ما را فراموش نکنید و بر ما رحم کنید و به غربت ما رحم کنید و به بیچارگی ما رحم کنید. ما ماندیم و زندان تنگ و تاریک با اندوه و غم و زاری، رحم کنید بر حال ما. بخل نورزید. التماس می‌کنند و گریه می‌کنند و دعا کنید و صدقه بدهید و احسان کنید، ما هم قبل از شما مثل شما از این اموال استفاده می‌کردیم، بیش از آن‌که شما هم مثل ما شوید، به فریاد ما برسید. ما توانا بودیم و مانند شما بودیم، ای بندگان خدا سخنان ما را بشنوید و ما را فراموش نکنید.

اگر این باورها را داریم و اگر این روایت‌ها هست و اگر الگوهایی مثل امیرالمومنین داریم دیگر فرصت دارد تمام می‌شود و در این فرصت باقیمانده یک کاری انجام بدهیم. جمله آخری که بگویم چون روز شهادت امیرالمومنین(س) هست یک داستانی را مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله علیه) در این بحار آوردند. خیلی مفصل است. جلد چهل و دوم بحار است. من یک مقطع کوتاهی را می‌خوانم. یک گزارش خیلی جالبی است و قابل توجه است. امیرالمومنین(س) را مثل دیشبی وقتی به خاک سپردند، شبانه ایشان را تشییع کردند و مخفیانه او را به خاک سپردند. قبر امیرالمومنین(س) سالیان سال مخفی بود.

این گزارش را از این قسمت می‌خوانم که وقتی امام مجتبی(س) بر بدن امیرالمومنین(س) و بر جنازه مطهر ایشان نماز خواندند، خواستند بدن را به خاک بسپارند. می‌دانید که ولو مراسم مخفیانه بوده است ولو غریبانه بوده است ولو شبانه بوده است ولی بچه‌ها که دل دارند. بازماندگان دلی دارند که می‌خواهند یک مراسمی کنار قبر پدر خود برگزار کنند. مخفیانه بود و به عجله بردند و بدن ایشان را غسل دادند. حالا من از غسل امیرالمؤمنین(س) نگفتم که ایشان نقل می‌کنند که امام حسن غسل می‌دادند و امام حسین آب می‌ریختند. غسل بدن که تمام شد امام مجتبی به زینب(س) فرمودند یا «یا اختا حلمنی بالحلوت جدی رسول الله.» از حلوت جدم رسول الله بیاور. بدن را کفن کردند و به عجله آوردند.

خب باید یک مراسمی بگیرند. بدون مراسم نمی‌شود. درست است که اول مظلوم عالم است، قبر ایشان مخفی است و تشییع جنازه ایشان مخفی است ولی دلخوشی فرزندان ایشان این است که یک مراسمی باید بگیرند. یک مراسم خیلی مختصری کنار قبر امیرالمومنین(س) به عجله دیشب گرفتند. اجرای این مراسم به عهده صعصعه بن صوهان بود صحابی امیرالمومنین(س) بود چون بچه‌ها که دیگر توان نداشتند و امام حسن و امام حسین داغدیده بودند. باید یک کسی را می‌آوردند که او مراسم را اجرا کند. صعصعه بن صوهان یک کاری کرد ضجه این چند تشییع کننده بلند شد. چه زیبا مراسم را اجرا کرد. یک دست خود را روی قلب خود گذاشت و با دست دیگر خاک روی زمین را برمی‌داشت و روی سر می‌ریخت.

«ثم قال بابی انت و امی یا امیرالمؤمنین» گفت یا امیرالمؤمنین تو فاتح جنگ‌ها بودی، تو فاتح نبردها بودی و تو همان کسی بودی که «ضربت علی یوم الخندق» حالا باید با فرق شکافته این طور شبانه جنازه تو را دفن کنند. گفت علی جان چه ولادت زیبایی داشتی در کعبه متولد شدی، در مسجد به شهادت رسیدی، چه صبری داشتی، چه جهادی داشتی، چه تجارت سودمندی در دنیا داشتی، از خدا می‌خواهیم که بر ما منت بگذارد که ما بتوانیم پیرو تو باشیم و دنبال شما باییم. خیلی عبارت زیبایی است و مفصل است. علی به جایی رسیدی و به درجه‌ای رسیدی و به مقامی رسیدی که احدی به مقام تو نرسید. مفصل گریه کرد و خاک زمین را بر سر می‌ریخت. همه را به گریه واداشت.

اجازه بدهید یک جمله دیگر بخوانم. اگر روز بیست و یکم نبود این جمله را نمی‌خواندم سنگین است. مرحوم علامه مجلسی(رضوان الله) نقل می‌کند که وقتی خواستند بدن را به خاک بسپارند، خود امیرالمومنین به امام حسن و امام حسین فرموده بود که وقتی من را در قبر گذاشتید، سنگین لحد نچینید. دو رکعت نماز بخوان، به امام حسن فرمود که دو رکعت نماز بخوان قبل از این‌که سنگ لحد را بچینید. «و انظر ما یکون» یک نگاهی کنید ببینید در قبر من چه خبر است. امیرالمومنین(س) بدن مطهر را وقتی در قبر گذاشتند و نماز خواندند، امام حسن دو رکعت نماز خواندند و امام حسین دو رکعت نماز خواند، «استعینوا بالصبر و الصلاه» یک مرتبه نگاه کردند که دیدند که یک پارچه‌ای روی قبر امیرالمومنین(س) و روی بدن امیرالمومنین(س) هست که هنوز بدن را خاک نریختند و سنگ لحد را نچیدند، امام حسن(س) بالای سر امیرالمومنین بود، قسمت بالا بود، پرده را از قسمت بالا کنار زد، از مقابل صورت امیرالمومنین، «و وجد رسول الله و آدم و ابراهیم یحدثون امیرالمؤمنین» دید رسول خدا آمده است و آدم آمده است و ابراهیم آمده است و با امیرالمومنین سخن می‌گویند. «و کشف الحسین مما یلی رجلین» امام حسین پایین پا نشسته بود، پرده را کنار زد، عرض کردم که هنوز سنگ نچیده بودند و خاک نریخته بودند و بدن امیرالمومنین هست و یک پارچه فقط بود. پارچه را کنار زد و «و وجد زهرا و حوا و مریم و آسیه» ملاقات علی و فاطمه است. صدیقه طاهره به استقبال آمدند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group