1401-03-07-حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
بسم الله الرحمن الرحیم
فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا، امیرالمؤمنان (س) در این خطبه احوال اهل قبور را برای عبرت ما توصیف می فرمایند. می فرماید اگر اینها سخن می گفتند و توان سخن گفتن را داشتند مردگان آرمیده در گورستان اگر به حرف می آمدند لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وقتی باز می آمدند حرف بزنند در توصیف آن چه مشاهده کردند ناتوان بودند. وَ مَا عَايَنُوا، معاینه کردند. وَ لَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ، اگر الان یک خبری از اینها به ما نمی رسد و آثار آنها به دست ما نمی رسد ولی لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ، دیده عبرت ما می تواند از اینها عبرت بگیرد.
وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ، گوش خرد ما می تواند بشنود که اینها دارند با حرف می زنند. وَ تَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، اهل قبور دارند حرف می زنند ولی نه با زبان، با عبرتی که انسان در قبرستان ها می بیند می توانند از این خفتگان در قبور حرفی بشنود. وَ تَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ بدون این که زبان داشته باشند ولی باز حرف می زنند. اینها اگر می خواستند با همان زبان عبرت حرف بزنند چه می گفتند؟ فَقَالُوا، گزارش اهل قبور بعد از مرگ ایشان برای ما. كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ، گزارش می دهند که بعد از مرگ با یک فاصله کوتاهی چهره های شاداب و زیبای ما دیگر آن زیبایی خود را از دست داد و به جایی رسید که دیگر کسی جرأت نمی کند به ما نگاه کند. وقتی من یکی از مراکزی اموات را غسل می دهند رفته بودم یک منظره ای دیدم که گفتم واقعاً برای ما عبرت است. حواس ما باشد که آخر کجا هستیم.
این بزرگواری که داشت این میت را غسل می داد در صورت این میت یک سری موانعی بود که می خواست اینها را پاک کند برای این که غسل او درست شود. برای من جالب بود ببینم اینها چه جوری این موانع را پاک می کنند. یک مرتبه دیدم یک سنگ پا برداشت به صورت این میت می کشید که این موانع پاک شود. گفتم ببین این صورتی که چه قدر ما شاداب و زیبا و قشنگ آن را نگه داشتیم حالا هنوز آن جا نرفته است که حضرت می فرماید كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ، همین جا دارند با سنگ پا آن را تمیز می کنند. كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّوَاضِرُ، این چهره های شاداب دیگر تغییر می کند.
وَ خَوَتِ الْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ، این جسم های نرم و لطیف خوت، یعنی متلاشی می شود، با یک فاصله ای بدن انسان در قبر متلاشی می شود. لذا الان در رساله ها ببینید سؤال را مطرح کردند، مسئله هست، اگر احیاناً یک جنازه ای را دفن کردند، به هر دلیل مثلاً نماز میت را فرمواش کرده بودند بخوانند، غسل نکرده بودند، کفن نکرده بودند، حالا او را دفن کردند، آیا می شود دوباره قبر را بشکافیم، وظیفه داریم که بشکافیم نماز را بخوانیم، او را غسل دهیم و کفن کنیم؟ فرمودند اگر بدن متلاشی نشده باشد. بدن در یک فاصله زمانی زود متلاشی می شود. حضرت می فرماید اگر اینها بخواهند با ما حرف بزنند گزارش این است. وَ خَوَتِ الْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ، این بدن های لطیف و نرم متلاشی شد.
الان که در زندگی ما نرم کننده ها و مرطوب کننده ها و صدها نوع کرم و مراقبت و عمل های زیبایی، اینها تمام شد. خَوَت، این بدنی ها نرم متلاشی شد. وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَى، لباس های کهنه ای بر تن ما کردند. وَ تَكَاءَدَنَا ضِيقُ الْمَضْجَعِ، این تنگی قبر به بدن ما فشار داده است، ما در فشار قبر قرار گرفتیم. وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ، این جا وحشت به ارث بردیم. به هر حال خانه ای که انسان در آن هیچ سابقه ای نداشته است. وَ [تَهَدَّمَتْ] تَهَكَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ، تهکمت یعنی تهدمت، تهدمت یعنی نابود می شوید، ویران می شوید. وَ [تَهَدَّمَتْ] تَهَكَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ این خانه های ساکت ما بر ما، روی سر ما فرو ریخت. قبر هر چه هم باید دقت کرد سفارش کردند لحد را قشنگ بچینید ولی با یک فاصله کمی لحد فرو می ریزد. این خانه های ساکت بر سر ما ویران می شود. فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا، زیبایی های بدن ما محو می شود.
وَ تَنَكَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا، آن نشانه هایی که وسیله شناسایی چهره ما بود از بین می رود. هر انسانی در چهره خود یک علائمی دارد که با آن علائم قابل شناسایی است. مثلاً یک خالی بر پیشانی دارد، بر صورت دارد، مدل چشم، همه اینها دیگر تمام شد. بعد از چند روز نگاه کنید دیگر قابل تشخیص نیست. نه از خال خبری است و نه از زیبایی ها، همه چیز تمام شد. وَ تَنَكَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا. وَ طَالَتْ فِي مَسَاكِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا، در این خانه وحشت توقف ما طولانی شد.
وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ كَرْبٍ فَرَجاً وَ لَا مِنْ ضِيقٍ مُتَّسَعاً، نه از غم و غصه این جا برای ما فرجی می رسد و نه از این تنگی قبر وسعتی به ما می رسد. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِكَ، حضرت می فرماید اگر شما بتوانید مجسم کنید این اهل قبور را با فکر خود، آنها که آن زیر خروارها خاک هستند شما نمی بینید، فَلَوْ مَثَّلْ تصور کنید، در فکر خود مجسم کنید، أَوْ كُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ، یا اگر پرده ها کنار می رفت وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ، هوام یعنی حشرات، حشرات در گوش اینها رفتند و نفوذ پیدا کردند فَاسْتَكَّتْ دیگر این گوش کر شد. وقتی اول مرگ خاک کردند، اگر قرار بود دوباره به این روح هم برگردد وقتی حشرات وارد بدن انسان می شوند و همه چیز را از بین می برند دیگر چیزی نمانده است که بخواهد برگردد و بشنود. وَ اكْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ، به چشم مرده ها سرمه می کشند. ولی نه این سرمه هایی که در دنیا هست.
بِالتُّرَابِ، با خاک سرمه بر چشم آنها می کشند. فَخَسَفَتْ، چشم ها دیگر فرو رفته است. وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ، زبان ها در دهان آنها تکه تکه شده است. پاره پاره شده است. بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا، این همان زبانی بود که چه قدر تند بود. چه قدر تیز بود. بینندگان پیام ندهند که ما داریم می ترسیم، این ترس مقدمه آمادگی است. مقدمه مراقبت است این زبان اگر در دنیا تیز و تند بود آخر آن این جا است. چرا در دنیا زبان خود را علیه دیگران تیز قرار بدهند؟ یک حدیثی این ایام می دیدم چون ایام شهادت امام صادق (ع) بود در کافی مرحوم کلینی (ره) که واقعاً هشدار است.
ما نیاز به این هشدارها داریم. امام صادق (س) می فرماید مِنْ عَلَامَاتِ شِرْكِ الشَّيْطَانِ الَّذِي لَا شَكَّ فِيهِ، شک نداشته باشید که شیطان در تو ای انسان یک سهمی دارد. از امام سوال کردند مگر می شود شیطان در انسان سهمی داشته باشد؟ حضرت آیه خواندند. سوره مبارکه اسراء آیه 64، «وَ شارِكْهُمْ فِي الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ» (اسراء/64) شیطان در ما سهمی می گیرد. به او اجازه دادند این نفوذ را در مال و اولاد ما داشته باشد. حضرت فرمود شک نداشته باشید از علاماتی که شیطان در ما سهی دارد، أَنْ يَكُونَ الرَّجُلُ فَحَّاشاً لَا يُبَالِي مَا قَالَ وَ لَا مَا قِيلَ فِيهِ فَإِنَّهُ لُعِبَ بِه.
اگر آدم به یک جایی رسید که برای او مهم نیست این قدر زبان او تند و تیز است نه برای شخصیت خود ارزش قائل است نه شخصیت دیگران. هر چه به زبان او آمد می گوید. می گویند آقا نگویید شما که می گویید جواب شما را تندتر می دهند می گوید مهم نیست هر چه می خواهند بگویند. این مقاله را ننویسید، این سر مقاله را ننویسید، این کلیپ را منتشر نکنید، این خبر را منتشر نکنید. با آبروی کسی بازی نکنید. جواب شما را می دهند، آبروی شما را می برند. فرمود شک نداشته باشید لَا شَكَّ فِيهِ، شک نداشته باشید که شیطان در تو یک سهمی قرار داده است.
باز در تعبیر دیگری از امام صادق (ع)، چرا این را تأکید می کنم؟ چون حضرت می فرماید آن زبانی که در دنیا تند و تیز بود حالا دیگر از کار افتاده است. کدام زبان؟ فرمود دو دسته شر عبادالله هستند. امام صادق فرمود دو دسته بدترین بندگان خدا هستند. 1 ـ مَنْ تُكْرَهُ مُجَالَسَتُهُ لِفُحْشِه، می ترسید پیش او بروید چون آدم بدزبانی است. الان بروید یک تکه ای به شما می اندازد. یک چیزی بار شما می کند. یک حرفی به شما می زند، یک پرده ای کنار می زند. یک نقطه ضعفی از شما دارد رو می کند. جلوی جمع آبروی شما را می برد. یک نیشی به شما می زند. بدترین بنده های خدا کسی است که از ترس زبان او می ترسند پیش او بروند. گاهی آدم مجبور است برود، يُكْرَمُونَ به آنها احترام می کنند اما اتِّقَاءَ شَرِّهِم از ترس این که الان ما برویم نکند یک تکه ای به ما بپرانند. یک نیش زبانی به ما بزند، یک تندی داشته باشد، او را احترام می کنیم ولی نه برای خدا.
واقعاً هستند، آدم گاهی به این جور چیزها می رسد. اگر طرف احترام می کند از ترس این که نکند یک موقع آزاری یا نیش زبان او به او برسد. در یک روایت دیگری از امام صادق (ع) یکی از اصحاب حضرت سماعه هست فرمود ایّاک بپرهیز أَنْ تَكُونَ فَحَّاشاً أَوْ سَخَّاباً أَوْ لَعَّاناً، یک وقت نکند به کسی فحش بدهید، دشنام بدهید. سخاب یعنی صدای خود را بلند کنید، شدید الصوت، داد نزن. برای چه داد می زنید. برای چه بر سر شاگرد خود داد می زنید، برای چه بر سر فرزند خود داد می زنید.
برای چه بر سر پدر و مادر خود داد می زنید. من چند وقت پیش یک جایی بودم یک آقایی گفت من در اتاق پسر خود رفتم، یک پسر 27 ـ 28 ساله، دو جمله با او حرف بزنم، او را نصیحت کنم با تندی به من گفت بیرون برو. پسر 27 ـ 28 ساله پدر خود را از اتاق بیرون می کند. این امیرالمؤمنان در همین بخش حکمت ها دارد، لَا تَجْعَلَنَّ ذَرَبَإ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَك، ذرب بعنی تیزی. تیزی زبان خود را علیه آن که حرف زدن یاد شما داده است استفاده نکن. این بابا است.
شما بلد نبودید حرف بزنید. دوران کودکی خود را یاد دارید؟ پدر و مادر به حرف زدن را یاد دادند. حالا تیزی زبان خود را برای پدر خود استفاده می کنید. به پدر خود می گویید بیرون بروید. یک پدری نزد من آمد گفت دست شما درد نکند. پسر من در همین مجلس بود، پسر من از همان هایی بود که سر من داد می زند، فحش می دهد، تندی می کند. سخاب هستند. همین روزها یک آقایی پیش من آمد 40 ـ 50 سالش بود، گفت وضع مالی من بسیار بسیار خوب است. هر چه هم بگویید امکانات در اختیار همسر و بچه های خود قرار دادم. این آقا گریه می کرد.
گفت من همه چیز در اختیار همسر خود قرار دادم ولی از دست زبان او در امان نیستم. گفت یک خدمتی به مادر خود می خواهم بکنم با این که درآمد من میلیاردی است بهترین ماشین در اختیار همسر خود، خانه در اختیار همسر خود و خودم، زندگی، مسافرت ولی جرأت ندارم یک خدمت کوچک به مادر خود بکنم.
یک جوان دیگری پیش من آمده بود، گفت من می خواهم کربلا بروم. گفتم برو. گفت نمی توانم، خانم من اجازه نمی دهد. گفت به خانم خود گفتم وضع مالی من خوب است تو با مادر من نمی سازی، من شما را بهترین هتل، بهترین پرواز، کربلا می برم، یک هفته، ده روز، برگردیم، سفر بعد مادر خود را می برم. می گفت خانم من گفته است این کربلایی که قرار است ده روز بعد مادر خود را ببرید من از خیر این کربلا گذشتم. آن وقت امام صادق می گوید زبان شما تند نباشد. این اصلاً تمام اخلاق و رفتار او را، آن وقت آن جا در قبر خوابیدید امیرالمؤمنان می فرماید حالا این زبان تیز شما متلاشی شد. تعبیر امیرالمؤمنان (س) وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ، این جا است که یاد مرگ رفتارهای ما را تنظیم می کند.
عرض من این چند جلسه این است یاد من باشد که اگر زبان بنده تیز است، اگر تند است، یک زمانی این زبان تکه تکه می شود. وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ، خیلی بد است که مردم از زبان ما بترسند و فرار کنند آن وقت این پایان زندگی ما است. یک تعبیر زیبایی امام صادق (ع) دارد خیلی کوتاه است. در کافی مرحوم کلینی است. مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَه، کسی که مردم از زبان او بترسند مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ فِي النَّار، این زبان یک روزی تکه تکه می شود. پاره پاره می شود در قبر خوراک به تعبیر امیرالمؤمنان هوام، حشرات قبر می شود. این زبان متلاشی می شود ولی زخم همین زبان تا آخر می ماند. خوب شما اشاره کردید من یک شعر عربی بخوانم. این خیلی تکان دهنده است.
جراحات السنان لها الالتيام و لا يلتام ما جرح اللسان
زخم شمشیر و نیزه دیر خوب می شود آن زخم زبانی که به قلب آدم می نشیند یک وقت می بینید بعد از بیست سال هنوز جگر او سوخته است. می گوید یاد من نمی رود آن روز در آن جلسه تو من را مسخره کردی. آن روز در آن جلسه یک تکه به من انداختید. آن روز در آن جلسه آبروی من را بردید. آن روز در آن جلسه من را دست انداختید. آن روز جلوی دیگران من را تحقیر کردید. یاد ما باشد که این زبان امیرالمؤمنان می فرماید تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا، بعد از این که خیلی تند و تیز بود. یک جور دیگر هم می شود معنا کرد. همین زبانی که خیلی سخنور بود، سخنرانی می کرد اما امروز تکه تکه شده است و در قبر افتاده است. وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ دل ها در سینه ها آرام گرفته است. خاموش شده است. بَعْدَ يَقَظَتِهَا، یک روز بیدار بود حالا خاموش شده است. وَ عَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِيدُ بِلًى سَمَّجَهَا، در اعضای او پوسیدگی ایجاد شده است به شکلی که سَمَّجَهَا یعنی او را زشت کرده است. اصلاً دیگر نمی شود آن را نگاه کرد.
چرا اسلام این قدر اصرار دارد که نبش قبر نکنید؟ اگر زمان گذشت و بدن میت متلاشی شد اجازه ندارید دیگر باز کنید. همان بالای قبر او نماز بخوانید بس است. این بدن متلاشی شده سَمَّجَهَا است، کسی نمی تواند آن را نگاه کند. اصلاً دیدن ندارد، انسان از نگاه کردن به آن وحشت می کند. وَ سَهَّلَ طُرُقَ الآْفَةِ إِلَيْهَا، آفت به آن راه پیدا کرده است. مُسْتَسْلِمَاتٍ، به این بدن می توانند یک چیزی بزنند آن جا در برابر این پوسیدگی ها مقاومت کند.
مُسْتَسْلِمَاتٍ، تسلیم است. فَلَا أَيْدٍ تَدْفَعُ وَ لَا قُلُوبٌ تَجْزَعُ، دیگر هیچ کاری نمی کند. دستی که بخواهد در برابر اینها مقاومت کند نیست. این خطبه 220 بود یک فرازی از خطبه 230 به همین مضمون من بخوانم. وَ عَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَاد. اگر ما یک چنین پایانی داریم و بدن می پوسد بدن ما خوراک حشرات می شود، دیگر صدایی از ما بلند نمی شود، این صورت های نرم دیگر از بین می رود وَ عَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَاد، تا زنده هستید تلاش کنید. وَ التَّأَهُّبِ وَ الِاسْتِعْدَاد، برای این مرگ آماده باشید. وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. دنیا محل توشه است. توشه بگیرید. وَ لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا، شما را فریب ندهد.
كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ، خیلی ها را فریب داده است. شما را فریب ندهد. چه کسانی؟ الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَاإ، شیر دنیا را فقط برای خود دوشیدند. به کسی کار نداشتند، به کسی نگاه نکردند. وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَاإ وَ أَفْنَوْا عِدَّتَهَا، فریب دنیا را خوردند. امروز چه شده است؟ أمْوَالُهُمْ وَ أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاًإ، دو جور معنا کردند، خانه قبر شده است. گاهی در اثر حوادث و زلزله انسان همان جا در خانه خود دفن می شود. یا بدن را به خانه قبر منتقل می کنند. أمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً، اموال آنها را دیگران بردند. لَا يَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، الان که در قبر خوابیدند نمی دانند چه کسی کنار قبر آنها می آید. وَ لَا يَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، شما می روید کنار قبر گریه می کنید اعتنایی به این گریه ها ندارند. لَا يَحْفِلُونَ، این گریه ها برای آنها مهم نیست.
وَ لَا يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُم، کسی آنها را صدا بزند جواب نمی دهند. این قدر شما می گویید زیارت اهل قبور، شارحین نهج البلاغه توضیح دادند. فرمودند این مال کسانی است که هیچ عمل صالحی ندارند. از آن طرف اگر کسانی مؤمن باشند حدیث در کافی شریف است. اسحاق بن عمار، می گوید از آقا موسی بن جعفر سوال کردم. يَعْلَمُ الْمُؤْمِنُ بِمَنْ يَزُورُ قَبْرَه، ما به زیارت پدر، مادر، برادر و ... می رویم آیا آنها متوجه می شوند ما آمدیم یا نه؟
حضرت فرمود: نعم. فرمود: نَعَمْ فَلَا يَزَالُ مُسْتَأْنِساً بِهِ مَا دَامَ عِنْدَ قَبْرِهِ، تا وقتی کنار قبر نشستید با تو انس دارد. فَإِذَا قَامَ وَ انْصَرَف، آقای محترم، خانم محترم، وقتی از کنار قبر شریک زندگی و عزیز خود بر می گردید، از کنار قبر پدر خود بر می گردید دَخَلَهُ مِنِ انْصِرَافِهِ وَحْشَةٌ، این میت از رفتن تو وحشت می کند. که چرا او را تنها گذاشتیم. به هر حال ما با این باورها داریم زندگی میکنیم. حدیث در کافی مرحوم کلینی از آقا موسی بن جعفر، فرمود وقتی میروی با تو انس دارد. میداند با تو انس دارد، وقتی برمیگردی وحشت میکند. چارهای هم نیست. باید بگذاریم برگردد.
ولی وقتی آنجا هستی مأنوس هست. باز در کافی شریف از امام صادق (ع) هست. ابوبصیر راوی است. حضرت فرمود: ما فکر میکنیم آقا آنها از ما خبری ندارند. صدای کفش اینها را میشنود. مینشیند روی قبر یک فاتحهای میخواند، آخرش دستش را یک تکان میدهد. این صدا را میشنود. فرمود این تفسیر این آیه است که قرآن کریم در سوره حضرت ابراهیم مفصل بیان کرده است، حضرت تفسیر کرده است. این یک جمله. باز یک جمله دیگر حتی قبل از این.
در لحظه جان دادن ما فراوان شنیدهایم که اهل بیت (ع) کنار بستر ما میآیند. اموال انسان مسجم میشود، اولاد انسان در برابر او میآیند ولی این حدیث امیرالمؤمنان باز در کافی هست. فرمود: فانظروا، ببین با کی نشست و برخاست میکنی. رفیقت کیست. «فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَحَد» هر کسی وقت مرگش برسد، یَنْزِلُ بِهِ الْمَوْتُ موقع مرگ إِلَّا مُثِّلَ لَهُ أَصْحَابُهُ دوستانش مسجم میشوند یعنی صورت مثالی دوستانش کنار او هستند. خب این خوب است یا بد است؟ ما لحظه جان دادن ببینیم صورت مثالی دوستان را؟ ده تا، بیست تا، پنجاه تا رفیق صمیمی. اینها کنار ما باشند خوب است یا بد است؟
فرمود: إِنْ كَانُوا خِيَاراً فَخِيَاراً، اگر دوستان خوبی باشند بهبه. چقدر خوب. علمای بزرگی، مؤمنین خوبی. نمیگویم فقط عالم. یک رفیق مؤمن داشته باشی، همین را که آدم کنار بسترش لحظه جان دادن ببیند آرامشی برای او... حالا اگر اشار بودند، وَ إِنْ كَانُوا شِرَاراً فَشِرَاراً، من ده تا، بیست تا رفیق داشته باشم از اشرار. حالا خودم مصیبت جان دادنم کم است، تازه مجسم شود دوستان اشرار من هم، یک عده آدمهای اراذل و اوباش هم اینها تازه کنار من مجسم شوند. فرمود یادت باشد. دوستت هر کسی هست. فکر نکن آقا رفیق هستی، رابطه دنیایی داری تمام میشود.
هر که هست، دوست هر که باشد، رفیق هر که باشد مجسم است. خب باشی به نفع ما، بد باشی به ضرر ما. این هم یک تعبیر امیرمؤمنان (س). آن وقت یک جمله آخر را انشاءالله عرض کردم نیاز داریم. فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ لَا يَدُومُ رَخَاؤُهَا وَ لَا يَنْقَضِي عَنَاؤُهَا، فرمود مواظب باشید. دنیا مکر است، مکار است، بیوفا است، فریبنده است، معطیة منوع. امروز به تو میدهد ولی از تو میگیرد. ملبسة، لباس تنت میکند ولی یک روز همین لباسها را در میآورند. لا یدوم آرامشش جاافتاده نیست، سختیهای آن پایانپذیر نیست. لا یرکد بلاءها، گرفتاری دنیا تمام شدنی نیست. همه اینها برای آن هشدار است. یک حدیثی دیدم باز از خاتم النبیین دیدم شارحین نهجالبلاغه ذیل این عبارات آوردهاند.
رسول خدا فرمود: ما رأیت منظر الا والقبر افزع من، هر منظرهای شما بگویید ما از این منظره ترسیدیم وحشتناک بود ولی قبر باز از آن وحشتناکتر است. ولی یک جمله دیگر اضافه کنم. دو سه قصه میخواهم از امیرمؤمنان (س) بگویم. اگر رسیدیم آنها را بگویم. جناب آقای شریعتی ببینید تمام مباحثی که ما این چند جلسه داشتیم، عین کلام امیرالمؤمنان را داریم میخواهیم بگوییم اگر حضرت ما را میترساند برای علیکم بالجد و الاجتهاد. یک تلاشی بکن. میشود اینجا یک کاری کرد. الآن ببینید در همین فرصت، در این چند روزه ما زیاد مردم، خدمت مردم، هر که من را دید گفت آقا شما که تریبون در اختیارتان هست تو را خدا یک کمی سفارش کنید به مالکها بگویید هوای مستأجرها را داشته باشند.
الآن آقای شریعتی میشود اسم برد که ودیعهها چقدر شده است. چقدر مردم التماس میکنند برای پول ودیعه. از این طرف و آن طرف قرض بکنند. آقای محترم، خانم محترم، اگر شما این ودیعه میخواهی ده میلیون، بیست میلیون، پنجاه میلیون ببری بالا، اگر احتیاجی نداری حالا ودیعه را بالا نبر. مردم اینهمه گرفتار هستند. این سختیهایی که اصلاً قابل توصیف نیست گرفتاریهایی که مردم دارند. خدا انشاءالله یک فرجی برساند و یک گشایشی.
حالا شما از این سی میلیون، پنجاه میلیون، میدانی که خانم دوان دوان آقا چیز نداری معرفی کنی. من الآن ودیعه مسکنم آمده است. یک خانه چند متر؟ 50 متر. دوباره میخواهد 30 میلیون ودیعه را اضافه کند. یک جا بروم وام بگیرم. وام بگیرد با این گرفتاری. تو بیا کوتاه بیا. یا بحث اجاره را. شما کوتاه بیا. البته باز دیشب یک خانم مفصل به من گفت. من بهش قول دادم گفتم فردا حتماً میگویم. گفت شما انقدر که به ما سفارش مستأجر میکنی، سفارش صاحبخانهها را هم بکن. بگو اینها هم صاحبخانهها را اذیت نکنند، خانه را از بین نبرند، روزی که بنا است که خالی کنند تخلیه کنند. خدا رحمت کند یاد کنم واقعاً تکاندهنده است. من میترسم بعضیها باور نکنند از بس ما فاصله داریم. مرحوم آیت الله عظمی گلپایگانی رحمة الله علیه، ایشان تقریباً تا یک قسمت عمدهای از زندگیشان در قم مستأجر بودند. ایشان چند تا خانه عوض کرد.
در یکی از خانههایی که مستأجر بودند، ایشان رفته بود نماز بخواند. در بازار ایشان نماز میخواند. مسجدی بود در بازار نماز میخواند. بین نماز یا بعد از نماز صاحبخانه آمده بود حضرت آیت عظمی، اگر زحمتی نیست کمکم به فکر تخلیه این خانه باشید. من دیگر برای پسر خودم خانه را لازم دارم. کمکم به فکر تخلیه باشید. ایشان نماز تمام شده بود دیگر خانه نرفته بود. رفته بود یک جای دیگر پیغام داده بود که اساسهای من را آنجا بیاورید.
گفته بود این آقا گفته کمکم خانه را تخلیه کن. از نماز خانه نرفته بود. یعنی دیگر ناهارش را نرفته بود خانه بخورد. گفته بود این آقا به من گفته تخلیه کنید. خب مالکها از این طرف واقعاً مستأجر. دو طرف. من به نظرم یک روایت کافی است. مفضل باز در کافی مرحوم کلینی از امام صادق. فرمود: مَنْ كَانَتْ لَهُ دَار، جناب آقای شریعتی ببینید الآن مخاطبین ما چه کسانی هستند؟ ما تقریباً میگوییم مذهبیها مخاطب ما هستند. جامعه متدینین. کسانی که باور دارند. وقتی میگوییم امام صادق قبول دارند، وقتی میگوییم کافی مرحوم کلینی یک کتاب معتبر است قبول دارند. امام صادق گفت: مَنْ كَانَتْ لَهُ دَار، کسی خانهای دارد، یک مؤمنی به این خانه احتیاج پیدا کرد، به او نداد، خداوند میفرماید یا ملائکتی، ملائکه من شاهد باشید. این به بنده من خانه نداد. خانه داشت به این بنده من که خانه میخواهد نداد. وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي، به عزت و جلال خودم قسم لَا يَسْكُنُ جِنَانِي أَبَدا، این اینجا خانه نداد، من هم آنجا به او خانه نمیدهم. من در بهشت او را راه نمیدهم.
یک حدیث دیگر باز بخوانم. خدایا تو شاهد هستی. باور کنید اگر کافی شریف نبود، اگر از امام صادق با سند صحیح اینطور محکم نبود، آدم جرأت نمیکرد بخواند. فرمود: ای ما رجل من اصحابنا، اگر کسی از شیعیان ما، استعان به، یک کسی بیاید از او کمکی بخواهد، فلم، نه اینکه به او کمک نکند، لم یبالغ فیها بکل جهد، نه اینکه بگوید حالا ببینیم و حالا بررسی میکنیم و حالا بگذار ببینیم چه میشود و حالا اصطلاحاً یکی دو روز دیگر شما تشریف بیاور و به یک کسی سپردهام. حالا یک بار دیگر به من یادآوری کن ببین یادم میماند. فرمود: لم یبالغ فیها بکل جهد
مسلمانی به یک مسلمانی مراجعه کند، او با تمام وجود اگر تلاش نکند قد خان الله و رسوله و المؤمنین. به خدا، به رسول، به تمام مؤمنین خیانت کرده است. گفت آقا مؤمنین چی؟ حضرت فرمود: من لدن امیرالمؤمنین الی آخرهم. از زمان امیرمؤمنان تا قیام قیامت، تمام مؤمنین مورد لعنت تمام مؤمنین میشود. اگر لم یبالغ. آقای شریعتی من که از این بابت ترسیدم چون به هر حال گفت اگر یک کسی به ما مراجعه میکند، ما میگوییم چشم.
حالا شمارهتان را بدهید، یکبار دیگر یک پیام بدهید. یک جا قرار بگذاریم، شما بیا یک کم توضیح بده برای ما، حالا یک نامه بنویس. ما یک فکری میکنیم. میگوید: نه، لم یبالغ بکل جهد. تمام تلاش و کوشش خود را اگر به کار نبرد، آن وقت خدا، رسول. الله اکبر. خان الله بخدا و رسول و تمام تمام مؤمنین خیانت کرده است. پس تمام هدف ما از این روایت، امیرمؤمنان اینکه من این خطبه 230 را خواندم، برای این است که این عزیزان گلایه نکنند. عَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الِاجْتِهَادِ وَ التَّأَهُّبِ وَ الِاسْتِعْدَادِ وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. این زاد و توشه. فرصت اینجا است. بله، میرسیم به جایی که خوراک حشرات میشویم، میرسیم به جایی که زبانمان را تکه تکه میشود. میرسیم به جایی که این پوست نرم در همین دنیا با سنگپا تمیز میکنند و آنجا هم فوری شادابی آن تمام میشود. همه چیز تمام میشود. بدن متلاشی میشود. گفتند دیگر به آن دست نزنید. اگر نماز هم نخواندید متلاشی شد دیگر... به آنجا میرسیم. چرا حضرت ما را میترسانند؟ برای اینکه این علیکم بالجد و الاجتهاد یادمان نرود.