پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1401-03-14 -حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی

 بسم الله الرحمن الرحیم

به دلیل حق بزرگی که امام رضوان الله علیه بر همه ما دارد، بر امت اسلام دارد، بر همه ما دارد، به نظرم رسید این حد‌اقل کاری است که ما می‌توانیم انجام بدهیم، اشاره‌ای داشته باشم به سیره امام رضوان الله علیه. این هفته خیلی مطالعه کردم. ساعت‌های فراوان، کتاب‌هایی که شرح حال امام رضوان الله علیه بود. در زبان بستگان‌شان، در زبان اعضای بیت‌شان، در زبان شاگردانشان. خیلی مفصل. تا آنجایی که فرصت باشد چکیده‌ای را محضر بینندگان عزیز تقدیم می‌کنم با بخش حیات معنوی امام آغاز می‌کنم. بعد می‌رسیم ان‌‌شاءالله به حیات اجتماعی‌شان، اخلاق‌شان در خانه، خانواده و ابعاد دیگر.در بخش حیات معنوی عزیزان می‌دانند امام رضوان الله علیه خیلی مقید بودند برای انجام واجبات، ترک گناه، کسی در حضورشان غیبت کسی را نکند، گناهی مرتکب نشوند، مستحبات، انجام مستحبات، ترک مکروهات.

خیلی مقید بودند. من حالا نمونه‌هایی را عرض می‌کن. فراوان شنیده‌ایم نماز شب امام رضوان الله علیه را. من در همین خاطرات امام می‌دیدم که همسر امام رضوان الله تعالی علیها ایشان می‌گفتند ما اول ازدواج‌مان، امام تقریباً 29 ساله‌شان بوده است، از همان وقت نماز شب‌شان ترک نمی‌شد. حتی قبل از ازدواج هم ولی از این سنین جوانی مقید بودند به نماز شب‌شان تا ساعت‌های آخر زندگی‌شان که همه دیدند روی تخت بیمارستان. و جالب هست که گزارشات متعدد از نماز شب امام هست که خیلی مواظب بودند کسی اذیت نشود، کسی بیدار نشود.

آهسته بلند می‌شدند، آهسته رفت و آمد می‌کردند، آهسته وضو می‌گرفتند. با اینکه مقید بودند گریه‌های بلندی در نماز شب داشتند یا جایی را انتخاب می‌کردند که صدای گریه‌شان مزاحمتی برای کسی ایجاد نکند. حتی خواندم ایامی که نجف بودند، سعی می‌کردند وقت نماز شب و گریه‌های نماز شب‌شان را یک جوری تنظیم کنند که با صوت حرم امیرمؤمنان (ص) سحرها از حرم یک مناجاتی پخش شود، در آن سر و صدای مناجات حرم گم شود، آن وقت تازه فرصت گریه‌های با صدای بلند امام رضوان الله علیه بود.

فراوان شنیده‌ایم ایامی که در نجف بوده‌اند مقید بوده‌اند. هر شب در یک ساعت معینی مشرف شوند حرم امیرمؤ‌منان (س) جامعه کبیره بخوانند. قم که بودند مقید بودند روزی یکبار، گاهی دو بار، حرم حضرت معصومه (س) مشرف بشوند. در حالات امام دیدم یک وقتی ایشان چشم‌شان ناراحتی داشته است. چشم درد داشتند، دکتر به ایشان می‌گویند چند روزی باید قرآن نخوانید. امام به تلاوت قرآن خیلی مقید بودند. روزی یک جزء، دو جزء ماه رمضان می‌خواند.

اطلاع دارید که همه برنامه‌های عمومی‌شان را تعطیل می‌کردند که ممحض باشند در دعا و قرآن و مناجات. پزشک به ایشان گفته بودند که چند روزی باید قرآن نخوانید. ایشان فرموده بودند من چشمم را برای خواندن قرآن می‌خواهم. شما یک کاری کنید که من بتوانم قرآن بخوانم. نه اینکه حالا بخواهند با نظر پزشک مخالفتی کنند ولی فرمودند من چشم را برای خواندن قرآن می‌خواهم. یک کاری کنید که بتوانم بخوانم. همه عزیزان شنیده‌اند ایشان در همان قبل از ازدواج‌شان ظاهراً این کتاب شرح دعای سحرشان قبل از ازدواج یعنی بیست و هشت نه ساله بودند شرح دعای سحر نوشتند که حالا ما باید بنشینیم باز زحمت مضامین آن کتاب را بفهمیم.

چند تا از این کتاب‌های عرفانی‌شان را در جوانی نوشته‌اند. من شنیدم یک وقتی از آیت الله سبحانی که الآن ار مراجع تقلید هستند می‌فرمودند ما سال 33 می‌رفتیم درس اخلاق امام در مدرسه فیضیه. 33. الآن چند هستیم؟ 1401. حدود 70 سال پیش، 67 سال پیش می‌رفتیم درس اخلاق امام. خیلی درس تأثیرگذاری بوده است. البته هم فضلا می‌آمدند، هم علما می‌آمدند، هم از بیرون مدرسه افراد معمولی می‌آمدند، این بازاری‌ها می‌آمدند و گاهی جلسه پر از صدای گریه بلند می‌شد در اثر مواعظ امام. آیت الله سبحانی نوشتند که من از ایشان شنیدم که از امام سؤال کردیم شما چه می‌خوانید برای این درس اخلاق‌تان؟ منابع‌تان چیست؟ فرموده بودند من مدتی احیاء العلوم را می‌خواندم. احیاء العلوم غزالی. ولی نپسندیدم.

در ادامه رفتم سراغ همین وسائل الشیعه شیخ حر عاملی. لابد مثلاً کتاب‌های جهاد‌النفس یا کتاب‌هایی که مناسب با مباحث اخلاقی باشد. شاید الآن عزیزان بگویند ای کاش ما 70 سال پیش بودیم و پای درس اخلاق امام می‌نشستیم. جالب است. من این قصه را برای این یک جمله گفتم. ایشان فرموده بودند که امام تمام آن درس‌های اخلاق آن سال‌های خودشان را، همه را واریز کردند در کتاب 40 حدیث امام. بسیار کتاب ارزشمندی است حیف که به نظر من آن طوری که باید استفاده شود استفاده نمی‌شود. اخیراً به نظرم مرکز نشر آثار امام، خلاصه آن را هم چاپ کرده‌اند. حد‌اقل عزیزان این برگزیده و خلاصه آن را مطالعه کنند. یک کتابی نیست که ما یک شب بخوانیم تمام شود. 40 حدیث اخلاقی و تربیتی است. آدم باید یک حدیث آن را بخواند، در زندگی‌اش پیاده کند. مثلاً یک حدیث راجع به تکبر است. مگر به این آسانی می‌شود تکبر را ریشه‌کن کرد؟ یک حدیث آن راجع به مذمت عجب و خودپسندی است. مگر به این آسانی می‌شود از خودپسندی نجات پیدا کرد؟


به هر حال اینها جزء کتاب‌های خیلی دوران جوانی امام رضوان الله علیه است. پیدا است که از آن زمان دنبال این مسائل معنوی و اخلاقی بودند. جالب است خیلی مقید بودند. من حالا خاطرات زیادی را خواندم. چقدر مقید به مستحبات بودند. نمازشان را می‌خواندند، تعقیباتش را انجام بدهند، قبل از نماز نافله‌ها را بخوانند، الآن تقریباً نافله خواندن در میان ما خیلی کم است کسی ببینیم مثلاً در مسجد هشت رکعت می‌خواهد نافله ظهر بخواند، هشت رکعت نافله عصر بخواند ولی امام مقید بودند ولی باز دیدم در حالات امام اگر کسی می‌خواست به ایشان اقتدا کند، در خانه گاهی مثلا یک جماعت است برای اینکه بقیه معطل نشوند نماز را می‌خواندند، نافله‌ها را بعداً به جا می‌آوردند.

خیلی مقید بودند به انجام مستحبات، به حتی ترک مکروهات. خیلی جزئیات جالبی از زندگی امام رضوان الله. من نمی‌خواهم وارد مستحبات شوم. آنها زیاد است. همین محرمات آن را برسیم. خیلی مواظب بودند کسی در حضورشان غیبت کسی را نکند. همین بلایی که الآن ما گرفتار آن هستیم. در خاطرات امام رضوان الله علیه می‌دیدم که یک وقتی فرزندانشان را جمع کرده بودند. فرموده بودند من یک مطلبی می‌خواستم به شما بگویم ولی می‌خواستم یک وقتی بگویم که همه شما جمع باشید. می‌دانید گناه قتل نفس چقدر بالا است؟ از بچه‌ها پرسیده بودند.

می‌دانید آدم‌کشی چقدر بالا است؟ گفته بودند بله، کشتن یک نفر خیلی گناهش بالا است. در قرآن هست: فَكَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَميعا، یک نفر را آدم بی‌گناه بکشد، انگار همه عالم را کشته است. گفته بودند می‌دانیم. فرمود بدانید که گناه غیبت از قتل نفس بالاتر است. همینطوری یک یک گناه‌ها را نام برده بودند. می‌دانید فحشا چه گناه سنگینی هست؟ گفته بودند بله، خبر داریم. در قرآن کریم هست وقتی می‌خواهند گناهان بزرگ و کبیره را نام ببرد، یکی از آنها همین قتل نفس هست و یکی از آنها فحشاء هست سوره مبارکه فرقان آیات پایانی‌اش را ملاحظه فرمودید.

امام فرموده بود ولی می‌دانید غیبت باز از این فحشا بالاتر است. همینطور هی گناهان را نام برده بودند فرمودند ولی غیبت از این بالاتر است. گاهی وقتی می‌دیدند دخترخانم‌ها دور هم نشسته‌اند دارند مثلاً از یک مهمانی تعریف می‌کنند. دخترخانم‌هایشان نشسته‌اند از یک مهمانی. ایشان می‌فرمودند حرف خودتان را بزنید. چرا حرف دیگران را می‌زنید؟ می‌گویند آقا جان ما که غیبتی نکردیم که شما از حالا نگران هستید. فرمود می‌دانم شاید ناخودآگاه به غیبت کشیده شود. حرف خودتان را بزنید. اصلاً حرف دیگران را نزنید.

من فراوان داستان‌هایی را می‌دیدم که بزرگان از بس مراقب بودند اصلاً نمی‌گذاشتند یک بوی غیبت، یعنی مقدماتشان را می‌گذاشتند وارد شود. خدا رحمت کند در حالات مرحوم آیت الله حاج آقا حسین فاطمی می‌دیدم. شاگردانشان تا یک بحثی، حرفی راجع به کسی می‌شد، می‌فرمودند غیبت نکن. می‌گفتند آقا ما اصلاً حرف نزدیم که شما می‌گویید غیبت نکنید. فرمود می‌دانم یک وقت به آنجا کشیده می‌شوی. امام می‌فرمودند شاید ناخودآگاه به غیبت کشیده شود. اصلاً حرف خودتان را بزنید. چکار دارید حرف دیگری را می‌زنید؟ یک وقتی داماد امام، مرحوم آقای اشراقی رضوان الله علیه یک جمله‌ای راجع به آیت الله بروجردی رضوان الله علیه می‌خواستند بگویند.

امام خیلی به آیت الله عظمای بروجردی احترام می‌گذاشتند، علاقه داشتند. خودشان را وقف ترویج آیت الله کردند با اینکه شخصیت والایی بودند، همان زمان هم استاد بسیار بزرگی بودند. اما وقف ترویج آیت الله العظمی بروجردی کردند. اما جزء کسانی بودند که خیلی برنامه‌ریزی کردند که آیت عظمی بروجردی در قم بماند و به بروجرد برنگردند. چون می‌دانستند ماندن ایشان عظمت حوزه نجف است، عظمت حوزه قم است.

یک وقتی مرحوم آیت الله عظمی بروجردی رضوان الله علیه داماد امام، یک جمله‌ای راجع به یک نقدی مثلاً راجع به آیت الله بروجردی می‌خواستند بگویند، امام فرموده بودند من حاضر نیستم جمله‌ای بشنوم که نسبت به رئیس مسلمین یک طعنه و کنایه‌ای داشته باشد. حاضر نیستم جمله‌ای بشنوم که نسبت به رئیس مسلمین آیت الله العظمی بروجردی، مرجع بزرگ شیعیان، یک طعنه و کنایه داشته باشد. الآن ببینید چقدر راحت ما آبرو می‌بریم، غیبت می‌کنیم، تهمت می‌زنیم، راجع به بزرگان‌مان، راجع به افراد معمولی، راجع به همه خیلی آسان شده است چون آن سنگینی این گناه را باور نداریم.


باز من در خاطرات امام رضوان الله علیه می‌دیدم که یک کسی می‌آمده منزل امام یک خدمتی می‌کرده، مثل اینکه از این خیلی راضی نبودند. گفتند مثلاً یک کس دیگر بیاید خدمت کند. همسر امام رضوان الله علیها به امام گفته بودند که ببین این چقدر بهتر کار می‌کند. این خیلی خوب کار می‌کند. تا گفته بود این، فرموده بود اگر می‌خواهی با این حرفت بگویی آن قبلی خوب کار نمی‌کرده است، این غیبت است و من نمی‌خواهم غیبت قبلی را بشنوم.


شریعتی: حساسیت امام خیلی بالا بوده است.
حسینی قمی: اصلاً می‌گویم مقدمات را. نمی‌گذاشتند در این وادی بیایند. و باز چیزی که در زندگی امام رضوان الله علیه فراوان می‌دیدم، در سفارش‌هایشان می‌فرمودند مواظب باشید حق الناس به گردن شما نباشد. من بارها عرض کردم عزیزان درست است حق الله هم بسیار سنگین است ولی به هر حال تعبیر خود امام رضوان الله علیه این است. بگذارید من خود عبارت امام را بخوانم. این کتاب وعده دیدار است. مجموعه نامه‌هایی که بین امام و مرحوم حاج احمد آقا رد و بدل شده است چاپ کرده‌اند. خیلی جالب است. مجموعه نامه‌هایی است که بین امام و مرحوم حاج احمد آقا امام نوشته‌اند، حاج احمد آقا نوشته‌اند. یک نامه خیلی مفصلی امام به حاج احمد آقا نوشته‌اند.
پسرم سعی کن که با حق‌الناس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل می‌شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است بسیار سهل‌تر است.


ما نمی‌خواهیم بگوییم حق الله، دیگر ما هر کاری کردیم مهم نیست ولی حق الناس طرف حساب ما مردم هستند. حق الله طرف حساب ما خدا است. خدا ارحم الراحمین است. هر روزی ما توبه کنیم. نمی‌خواهم خدای ناکرده به گناه تشویق کنم ولی به هر حال در حق الله ما هر وقت توبه کنیم ارحم الراحمین است ولی جناب آقای شریعتی مردم ارحم الراحمین هستند. مردم حاضر هستند از حق‌شان بگذرند. الآن ما یک میلیون تومان به کسی بدهکار باشیم، بگوییم آقا تو ارحم الراحمین باش. از خدا یاد بگیر خدا ارحم الراحمین است. بیا و بگذر و این را از ما نگیر.

اینجا تازه دنیایی‌اش. تازه این مسئله مالی است. غیبت، تهمت، مسائل آبرویی می‌دانید خیلی بالاتر از مسائل مالی است. پسرم سعی کن که با حق الناس از این جهان رخت نبندی که کار بسیار مشکل می‌شود. سر و کار انسان با خدای تعالی که ارحم الراحمین است بسیار سهل‌تر است تا سر و کار با انسان‌ها.

به خداوند متعال پناه می‌برم از گرفتار خود و تو و مؤمنین در حقوق مردم و سروکار با انسان‌های گرفتار. مردم خودشان هم گرفتار هستند. در قیامت وقتی ما غیبتی، در روایات فراوان داریم. قیامت وقتی که کسی غیبت کسی را کرده است، می‌گوید حالا چی داری به من بدهی؟ چیزی ندارم. حسنات ما را می‌گیرد. متن روایات، خوبی‌های ما را باید به او بدهیم تا او از ما راضی باشد. در وانفسایی که همه خودشان گرفتار هستند. و تازه اگر حسنات نداشته باشیم می‌گوید خب عیبی ندارد. از بار گناه من روی دوش خودت بگذار تا من راضی باشم. متن روایت است. مجال نیست که من روایت آن را بخوانم. و این نه به آن معنا است که در حقوق الله و معاصی سهل‌انگاری کنی. نمی‌خواهم بگویم حق الله.

اگر آنچه از ظاهر بعضی آیات کریمه استفاده می‌شود در نظر گرفته شود، مصیبت بسیار افزون می‌شود و نجات اهل معصیت به وسیله شفاعت به گذشت مرحله‌های طولانی انجام می‌گیرد. یعنی دلخوش نکن که آنجا از ما شفاعت می‌کنند. انقدر مراحل داریم تا دست ما به اهل بیت علیهم السلام برسد. تازه در حق الناس کار سختی است. باز جالب است در حالات امام رضوان الله علیهم، همین روزهای آخر امام نگران بودند. خیلی عجیب است.

با این همه خدمات و یک فقیهی عالم، یک مفسر، یک حکیم، 90 سال خدمت، ایشان نگران مرگ بودند. به همه سفارش می‌کردند دعا کنید خدا من را بپذیرد. مکرر من دیدم. یکی دو مورد نیست. مکرر به علمایی پیام می‌دادند، به افراد پیام می‌دادند. فرمودند در نماز جمعه بگویید مردم دعا کنند خدا من را بپذیرد. به امام گفته بودند چرا انقدر شما نگران هستید؟ فرموده بودند آخه من باید عملی داشته باشم. عملی دارم که به آن دلخوش باشم؟ باید یک عملی داشته باشم. عملی دارم که دلم به آن خوش باشد دارم از اینجا می‌روم. شبیه همین تعبیر را من در حالات آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه، استاد امام دیدم. امام خیلی تحت تأثیر ایشان بودند. وقتی آیت الله العظمی حائری رضوان الله علیه در آستانه مرگ قرار می‌گیرند، خیلی نگران بودند.

این دعا را می‌خواندند. یا من یقبل الیسیر و یعفو عن کثیر. بعد خودشان به خودشان می‌گفتند این الیسیر. یا من یقبل الیسیر. یسیرش کجاست؟ خیلی مفصل است. من چون می‌خواهم فصل‌های دیگر را بگوییم کمی کوتاه‌تر عرض می‌کنم. در بخش همین شخصیتی که این حیات معنوی آن است، این واجبات آن است، این ترک محرمات است که مستحبات و مقیده مکروهات و کنار گذاشتن مکروهات مقید است، اینهمه مراقب است.

اما بیاییم در بخش خانه و خانواده. به قدری بامحبت، صمیمی، باصفا. به نظرم اینها واقعاً باید در زندگی‌های ما تابلو شود. در شرح و مصاحبه‌ای که همسر امام رضا رضوان الله علیها دارند، مکرر من نه از ایشان، مکرر از دیگران این گزارش را شنیده‌ام که 60 سال در زندگی مشترک، همسر امام فرموده بودند ما 60 سال با ایشان زندگی مشترک داشتیم یکبار نشد در این 60 سال امام زودتر از همسرشان دست به غذا ببرند. اگر سفره آماده بود، غذا همیشه همه آماده بود، می‌گفتند تا خانم نیامده، کسی اجازه ندارد شروع کند. یکبار نشد از همسرشان یک لیوان آب تقاضا کند. یک تقاضایی داشته باشند، کاری به ایشان تحمیل کنند. خیلی که مثلاً ضروری می‌شد، مثلاً دیگر چاره‌ای نداشتند، اولاً خودشان می‌رفتند آب می‌خوردند، چای می‌آوردند.

خیلی که ضروری بود و حالی نداشتند و بیمار بودند. می‌فرمودند کسی آب می‌خواهد؟ تا می‌گفتند کسی آب می‌خواهند می‌فهمیدند خود امام می‌خواهد. مکرر نوشته‌اند گاهی همسر امام از بیرون در خانه می‌آمد، از بیرون می‌آمد در خانه می‌نشست، آن در اتاق را باید پشت سرشان بببندند. در اتاق را پشت‌سرشان نمی‌بستند. امام نمی‌گفتند خانم در را ببند. وقتی همسر امام می‌نشستند، خودشان بلند می‌شدند می‌رفتند در را می‌بستند.

جناب آقای شریعتی باور کن اینها امروز در زندگی‌های ما نیاز است. مکرر من دیدم کسانی که محضر امام می‌رفتند، عقد ازدواج می‌خواندند، سؤال می‌کردند آقا امام هنگام خواندن صیغه عقد چه نصیحتی می‌کردند؟ فقط یک جمله می‌فرمودند. می‌فرمودند با هم بسازید. سازش داشته باشید. مکرر سفارش می‌کردند. به دخترخانم‌های خودشان، به عروس‌‌های خودشان. می‌گفتند مواظب باشید، سازش داشته باشید، اگر آقا هم آمد در خانه ناراحت بود جوابش را ندهید. صبر کنید بعداً درست می‌شود. در حالات امام باز مکرر دیدم گزارش دختران امام هست که اگر مادر می‌رفت ظرف غذا را بشوید، امام می‌فرمود مادرتان دارد ظرف غذا را می‌شوید. بدوید بروید. چرا شما اینجا نشسته‌اید. نگذارید. بلند شوید بروید شما انجام بدهید. الآن این آداب را واقعاً ما راجع به مادرها داریم؟ راجع به پدرها داریم؟ این احترام‌ها را داریم؟ گاهی دخترخانم‌های امام سراغ امام می‌آمدند. خب امام است دیگر. دوست داشتند. پدرشان بود، امام بود. می‌نشستند صحبت کنند، گفتگو کنند.

امام می‌فرمود چرا اینجا نشسته‌اید؟ مگر نمی‌بینید مادرتان در حیاط تنها است. نمی‌گذاشتند مادر تنها باشد، اینها اینجا بنشینند. مادر کار بکند، اینها بیکار باشند. به همسرشان از اول زندگی فرمودند من کاری به زندگی شما ندارم. هر طوری می‌خواهید زندگی کنید. به هر حال ایشان هم دختر یک عالمی بوده است، ملا بوده است، صاحب تفسیر بوده است، پدرشان از علما بوده‌اند. خودش همه چیز را بلد بوده است. می‌فرماید من کاری به مدل زندگی شما ندارم. فقط یک چیز از شما می‌خواهم. گناه در زندگی‌تان نباشد، واجبات‌تان را انجام بدهید. بقیه مدل زندگی‌تان با خودتان. واجبات‌تان را انجام بدهید، محرمات را ترک کنید. مکرر این سفارش را به همه می‌کردند. امام که خیلی خودشان مقید به مستحبات بودند ولی به کسی تحمیل نمی‌کردند. فقط می‌گفتند واجبات‌تان را انجام بدهید. گناه نکنید. حالا مستحبات که مستحب است.

هر کسی می‌خواهد خودش انجام بدهد، نمی‌خواهد انجام ندهد. ولی مواظب بودند گناهی در خانه و زندگی پیش نیاید. حتی مکرر من این گزارش را دیده‌ام که مثلاً در مهمانی‌ها، عروس‌ها می‌آمدند، دخترها می‌آمدند، دامادها می‌آمدند، محرم بود، نامحرم بود، می‌فرمودند به هیچ وجه سفره مشترک پهن نکنید. محرم و نامحرم سر یک سفره ننشینند. حتماً باید سفره جدا باشد. آقایان جدا بنشینند و خانم‌ها جدا بنشینند. فرمودند شما با هم نامحرم هستید.

این شوهر این دختر خانم به آن دختر خانم. نامحرم هستند. برای چی اینها سر یک سفره بنشینند؟ حتی من مکرر باز این گزارش را دیده‌ام وقتی که دامادها، کسانی ازدواج می‌کردند، داماد امام رضوان الله علیه می‌شدند، امام اجازه نمی‌دادند مرتب رفت و آمد داشته باشند. امام پنج تا داماد داشتند. اجازه نمی‌داد اینها هر ساعت و هر هفته نه. می‌فرمودند چون در خانه من دختران نامحرم هستند خیلی رسمی باید بیایند. یک وقت معینی باید بیایند، یک زمان معینی بیایند.

خیلی مقید بودند. همان امامی که عرض کردم مستحبات خودش را آنطوری انجام می‌داد، به کسی تحمیل نمی‌کرد ولی در ترک گناه خیلی حواس‌شان جمع بود. خیلی مواظب بودند، خیلی مراقب بودند. البته ما اینها را که داریم می‌گوییم کمی هم شرمنده هستیم. واقعش صادقانه عرض می‌کنم. الآن 33 سال است که از رحلت امام رضوان الله علیه گذشته است. این امام با این نگاه، الآن جناب آقای شریعتی من می‌ترسم همین الآن ده‌ها پیامک بیاید که آقا چی داری می‌گویی؟ حالا سالگرد رحلت امام، امام سفره محرم و نامحرم را جدا پهن می‌کرد. یعنی چه دخترها جدا، پسرها جدا.

زمان این حرف‌ها دیگر گذشته است. واقعاً هم زمان آن گذشته است. الآن دیگر وقت این حرف‌ها نیست. این حرف‌ها مال 40 سال پیش بود، مال 30 سال پیش بود. در این سی چهل ساله ما آنقدر فرهنگ‌سازی‌های غلطی انجام دادیم که این حرف‌ها دیگر بد است. گفتن آن بد است ولو در سیره امام. از امام عذر می‌خواهیم که داریم سیره امام را می‌گوییم. یعنی به همین زودی تعجب‌برانگیز شده است. فاصله گرفتیم. الآن شما ببیند در رسانه ملی خودمان، در شبکه‌های اجتماعی، آنقدر فیلم‌ها، آنقدر سریال‌ها، آنقدر برنامه‌ها دختر و پسر می‌نشینند می‌گویند می‌خندند که قبح آن اصلاً ریخته شده است. الآن وقتی می‌گوییم امام می‌گوید جدا می‌کرده محرم و نامحرم را، این کمی حرف عجیبی است.

والّا داریم می‌بینیم که شب و روز، تا یک بعد از نیمه شب، دو بعد از نیمه‌شب می‌بینیم ما با این برنامه، آن برنامه، این سریال، آن سریال، در فضاهای مجازی، در رسانه‌های ملی، همه جا، دختر و پسر می‌گویند و می‌خندند، اصلاً خنده‌هایشان به عالم می‌رود. اصلاً این حرف‌ها معنا ندارد که من خدا می‌داند بعضی از نمونه‌های آن را بخواهم بگویم آدم اصلاً خجالت می‌کشد. می‌ترسم خودش ترویج منکر باشد و این خیلی خطر دارد. در روایت داریم کار به جایی می‌رسد که معروف می‌شود منکر، منکر می‌شود معروف. این خیلی بد است. الآن اینطوری است. یعنی الآن ما وقتی می‌خواهیم بگوییم امام به داماد خود می‌فرموده تو هر ساعت نمی‌خواهی بیایی، یک زمان معینی بیا. چرا؟ چون من در خانه دختر نامحرم دارم.

این اصلاً یک چیز منکری است. سبره امام شده منکر. معروف بوده شده منکر. می‌گوییم امام سفره را جدا می‌انداختند، در خانه می‌فرمود خانم‌‌ها آن طرف باشند، آقایان این طرف باشند. اصلاً این منکر شده است. چرا؟ در این سی چهل ساله انقدر ما فرهنگ‌سازی‌های غلط کردیم که متأسفانه اینها تبدیل به منکر شدند. خیلی سفارش همسرشان را می‌کردند. باز در همین جلد از همین وعده دیدار من یک چیزی دیدم بگذارید من این را بخوانم. مخصوصاً عرض می‌کنم جوان‌‌ها گوش بکنند، پسرها گوش بکنند، دخترها گوش بکنند، احترام مادر را حفظ بکنند. در همین نامه‌ای که به مرحوم حاج احمد آقا داشتم، نوشته‌‌اند پسرم حقوق بسیار مادرها را نمی‌توان شمرد. به حاج احمد آقا سفارش مادرشان را می‌کردند که به مادر احترام بگذاریم یعنی به همسر امام. پسرم حقوق بسیار مادرها را نمی‌توان شمرد و نمی‌توان به حق ادا کرد.

یک شب مادر نسبت به فرزندش... ببینید امام چقدر زیبا نوشته‌اند. دقیقاً ترجمه همان روایاتی است که وقتی بحث حقوق پدر و مادر می‌شود سه بار امام می‌فرماید: امک، امک، امک. بار چهارم می‌فرماید: اباک. پدرت. حقوق بسیار مادرها را نمی‌توان شمرد و نمی‌توان به حق ادا کرد. یک شب مادر نسبت به فرزندش از سال‌ها عمر پدر متعهد ارزنده‌تر است. پدر متعهد، مادر متعهد. یک شب مادر از سال‌ها عمر پدر ارزشمندتر است. تجسم عطوفت و رحمت در دیدگاه نورانی مادر بارقه رحمت رب‌العالمین است. خداوند تبارک و تعالی قلب و جان مادران با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته است. آنگونه که وصف آن را کس نتوان کرد و به شناخت کسی جزء مادران در نیاید و این رحمت لایزال است که مادران را تحملی چون عرش در مقابل رنج‌ها و زحمت‌های مادر قرار داده است. خیلی سفارش می‌کردند. خیلی مواظب بودند.

یک وقتی عرض کردیم باز در همین کتاب وعده دیدار هست در بحث وصیت گفتیم امام رضوان الله علیه فرموده بودند خانه من تا مادر زنده است کسی به آن دست نزند. این وصیت‌نامه امام هست. فرمودند ورثه موظفند تا مادرشان زنده است اگر مایل باشد در آنجا اقامت کند با او مزاحمت نکنند و به عبارت دیگر سکنی و منافع آن تا زمان حق ایشان و واگذار نمودم به ایشان و کسی حق مزاحمت ندارد.


باز در خانه محبتی که به بچه‌ها داشتند، به نوه‌ها داشتند، به کودکانشان داشتند. من می‌خواندم برخی از دختر خانم‌های امام می‌فرمودند ما می‌رفتیم خدمت امام، بچه‌های خودمان را نمی‌بردیم. امام می‌فرمودند اگر دخترت را نمی‌خواهی بیاوری دیگر خودت هم نمی‌خواهد بیایی. یعنی انقدر نوه‌ها و نتیجه‌های خودشان را دوست داشتند. خودشان می‌فرمودند من وقتی در حسینیه جماران سخنرانی می‌کنم، نگاه به یک کودکی می‌افتد حالم یک جور دیگر می‌شود. انقدر عاطفی بودند. باز در خاطرات امام دیدم عکس یکی از نوه‌هایشان، یک دختر خانمی را از نوه‌های خودشان را بالا سرشان گذاشته بودند. یک وقت مادر آن دختر آمده بود گفته بود آقا این قاب را بدهید می‌خواهم بروم مهمان آمده است نشان مهمان‌ها بدهم. فرمودند امانت می‌دهم. ببرید نشان بدهید دوباره آن را برگردانید. می‌خواهم بالای سرم باشد.


یک وقتی باز یکی از دخترهای امام نقل کردند که یکی از بچه‌های من به امام گفتند بچه‌ها خیلی ما را اذیت می‌کنند. بینندگان عزیز ببینید من حرف یک فقیه را می‌گویم، یک حکیم است، یک فقیه است، یک مفسر است، یک عالم دین است نه فقط یک شخصیت سیاسی. آقا یک شخصیت سیاسی، ببینیم در حرف‌های سیاسی چه گفته است. اما یک فقیه دارد سخن می‌گوید. این دختر خانم امام نقل کردند که دختر من رفته بود خدمت امام، گفته بود این بچه‌های ما اذیت می‌کنند. ما بچه‌ها را پیش شما نمی‌آوریم برای اینکه اذیت می‌کنند.

بیاوریم اینجا زندگی شما را هم به هم می‌زنند. اما فرموده بودند من حاضرم ثوابی که شما از تحمل شیطنت این بچه‌ها می‌برید با تمام عبادات خودم عوض کنم. ای کاش همین یک کلمه را عزیزان کلیپ کنند. هر کسی به دین علاقه دارد، به امام رضوان الله. نه اصلاً به امام به عنوان یک شخصیت سیاسی، به عنوان یک فقیه، این را منتشر کنند تا مادر بداند که چه ثوابی دارد. از این سختی‌ها خسته نشود.

امام یک فقیه دین‌شناس نه یک فرد معمولی، فرموده بودند من حاضر هستم این شیطنتی که شما، این تحملی که شما از شیطنت بچه‌هایتان دارید با تمام عبادات خودم معاوضه کنم. چقدر نماز شب داشتند، چقدر عبادت داشتند، چقدر تلاوت قرآن داشتند، چقدر جامعه کبیره خواندند، چقدر گریه‌های نماز شب‌شان است. همه اینها را دادم به شما، آن ثوابی که خدا به شما می‌دهد از تحمل اذیت بچه. بالاخره بچه داری سخت است، گرفتاری دارد، مشکلات دارد.


جناب آقای شریعتی من اعتقادم این است. خدا می‌داند اگر ما اینها را منتشر کنیم، به گوش مادرها برسانیم، خیلی سختی‌ها برای آنها آسان می‌شود. الآن یک مادری که دو تا دختر دارد، سه تا پسر دارد، بچه دارد، چهار تا، پنج تا. گاهی این بچه‌ها شیطنت می‌کنند. خب بچه هستند دیگر، شیطنت می‌کنند، اذیت می‌کنند. اگر باور کنند شخصیتی مثل امام که ما در سی و سومین سالگرد ارتحال ایشان هستیم، مبالغه ندارد. اهل مبالغه و تعارف نیست. می‌گوید حاضرم ثواب تمام عبادت‌هایم را به شما بدهم، آن ثوابی که خدا به شما می‌دهد به خاطر تحمل شیطنت این بچه‌ها، آن ثواب را به من بدهید. اگر مادر باور کند دیگر از تربیت خسته می‌شود.


اجازه بدهید به بخش سومی اشاره کنم. امام درد مردم را، درد خودشان می‌دیدند. این خیلی مهم است. رهبران هر جامعه‌ای اگر بخواهند در دل مردم نفوذ کنند باید درد مردم را درد خودشان بدانند. امام می‌دانید 14 سال نجف بودند. این خانه هنوز هست. شما شاید تشریف برده باشید، خیلی از بینندگان شاید رفته باشند. دیدید خانه چطور است. اصلاً آدم باور نمی‌کند. من بار اولی که رفتم اصلاً باور نمی‌کردم. نمی‌شود که امام با این عظمت سالیان سال در این خانه زندگی کردند. هیچ امکاناتی نداشتند. می‌گفتند آقا بگذارد یک پنکه بیاوریم، کولر بیاوریم، امکانات بیاوریم، خنک‌کننده بیاوریم. ایشان می‌فرمودند نه. مگر مردم من در ایران این امکانات را دارند؟ مگر آنهایی که الآن در زندان‌های رژیم هستند این امکانات را دارند؟ حاضر نشدند. در ایامی که در همین جماران بودند، امروز هم مقام معظم رهبری در سخنرانی‌شان اشاره فرمودند.

به امام گفته‌اند آقا احتمال دارد خانه شما هدف دشمن در قصه کودتای نوژه باشد. شما خانه را ترک کنید. امام گفت من هیچ‌کجا نمی‌روم. من همین‌جا هستم. باز یکبار دیگر در دوران جنگ به امام گفته بودند که آقا صدام اعلام کرده است که من جماران را بمباران می‌کنم. شما یک شب از اینجا بیرون بروید. یک شب. امام فرمودند من با آن پاسداری که سر کوچه ایستاده است چه فرقی دارم؟ جان من با آن پاسداری که سر کوچه ایستاده است چه فرقی دارد؟ نرفتند. امام نرفتند. در خانه امام آمدند یک پناهگاهی درست کردند، یکبار امام وارد آن پناهگاه نشد. فرمودند من با بقیه مردم چه تفاوتی دارم؟ مگر مردم همه پناهگاه دارند؟ در مسیر امام یک جایی قرار دادند که یک کمی استحکام، یکبار از آن مسیر عبور نکردند.

این اخلاق امام، این رفتار امام، درد مردم را درد خودشان می‌دانند. خدمت به مردم. باز من در همین نامه مرحوم حاج احمد آقا دیدم یک عبارت خیلی زیبایی دارد. لازم است وصیت نمایم اعانت نمودن به بندگان خدا. باور می‌کنید امام هیچ عبادتی را بالاتر از عبادت خدمت به خلق نمی‌دانستند؟ اعانت نمودن به بندگان خدا مخصوصاً محرومان و مستمندان که در جامعه‌ها مظلوم و بی‌پناه هستند، هر چه توان داری در خدمت اینان که بهترین زاد و توشه راه تو است و از بهترین خدمت‌ها به خدای تعالی و اسلام عزیز است به کار ببر. یعنی وقتی می‌خواهد به احمد آقا، در حقیقت به همه ما سفارش کنند، می‌گویند بهترین خدمت، بالاترین عبادت، خدمت به مردم است. سادگی در زندگی خودشان. خب وقتی امام به تهران آمدند و آن بیماری اولی که داشتند و دیگر بنا شد امام بمانند، این مفصل هست. در شرح امام مفصل، مکرر نقل کرده‌اند. یک خانه سه طبقه‌ای برای امام در نظر گرفتند ولی خانه مثل اینکه ظواهری داشته است و مثلاً یک نمای ساختمان خیلی زیبایی داشتند.

یک طبقه آن امام باشد، یک طبقه آن پاسدارها باشند، یک طبق آن هم مهمان‌ها می‌آیند. امام فرمود من این خانه را نمی‌خواهم. یا جای دیگر برای من پیدا کنید یا از اینجا قم می‌روم. تهدید کرده بودند. که بعد همین خانه جماران را برای امام دادند که این دیگر نمایی نداشت، این خانه ساده‌ای بود، اینجا را انتخاب کردند. وقتی اینجا می‌روند می‌فرمایند این خوب است. از این راضی هستم. حسینیه جماران، آمدند در زمان امام، همان روزهای اول، نقش و نگاری بود. فرمودند تا من زنده هستم راضی نیستم. من مردم اینجا نقش و نگار بکنید. تا من هستم این کار را نکنید. در نجف در خاطرات امام می‌دیدم، حیاط امام، حیاط کوچکی بود. همین حیاط کوچک فرش نداشت. نیمی از آن زیلو بود و نیمی از آن خالی بود.

یک وقتی حاج احمد آقا به امام گفته بود اجازه می‌دهید ما آن نصف دیگر آن را هم یک فرشی، زیلویی، چیزی بیندازیم؟ گفته بود نه، اجازه نمی‌دهم. گفتند بالاخره مردم می‌آیند. مگر کل حیاط خانه چقدر است. امام فرموده بود مگر خانه صدر اعظم است که باید همه آن فرش داشته باشد؟ نداشته باشد. حاج احمد آقا گفته بود بله، از صدر اعظم هم بالاتر است. خانه امام زمان است. ما باید فرش کنیم. امام فرمود: خانه خود امام زمان معلوم نیست همش فرش داشته باشد که اینجا شما می‌گویی خانه امام زمان هست. خدا رحمت کند مرحوم آقای قرحی پیرمردی بودند. خیلی خیلی امام به ایشان اعتماد داشتند. او هم زندگی زاهدانه‌ای داشت. مسئول وجودهات امام، مسائل مالی امام در نجف بودند.

یک وقتی یک اصلاح جزئی در خانه امام انجام می‌دهند. امام به ایشان فرموده بود که تو و احمد دست به دست هم داده‌اید تا من را جهنمی کنید. انقدر ساده زندگی می‌کردند. زندگی خودشان، حسینیه جماران را اجازه تعمیر ندادند. یک خانه با نمای ساختمان کذایی اجازه ندادند. خدا به سلامت بدارد حضرت آیت الله عظمی سیستانی را. یک وقتی شاید در حدود ده سال پیش، من خدمت یکی از اساتید بزرگوار حوزه رفتیم خدمت ایشان. آیت الله سیستانی به احترام این استاد بزرگ یکبار چهل پنجاه دقیقه صحبت کردند. یادم نمی‌روم. جزئیات آن را من یادداشت کردم. چندین بار از امام رضوان الله علیه و از زهد امام تعریف کردند. می‌فرمودند اگر امام در دل مردم ایران جا پیدا کردند، چون مردم زندگی ایشان را می‌دیدند.

عین تعبیر ایشان بود. فرمودند امام در این نجف یک خادمی داشت. این خادم صبح می‌آمد بیرون یک سبد دست او بود، یک چند سیر گوشت می‌خرید، چند تا دانه بادمجان می‌گذاشت در این سبد و می‌رفت. کل زندگی امام همین بود. تمام مردم نجف، عراق می‌دیدند تمام زندگی امام همین است. همه خبر داشتند. امام با آن امکانات یک مرجع تقلید، ایشان خودشان می‌فرمودند با اینکه پول داشتند، ثروت داشتند، خانه داشتند، ملک داشتند، ملک ارثی در خمین داشتند. استفاده نمی‌کردند. می‌فرمودند مردم نمی‌توانند من هم نمی‌خواهم. کل زندگی امام این خادم می‌آمد چند سیر گوشت، چند تا دانه ... چند بار آیت الله سیستانی از زهد امام فرمودند. فرمودند این دلیل موفقیت امام بود. آیا این سیره زاهدانه امروز در مسئولین ما هست؟ در اینهایی که قدرتی دست‌شان هست واقعاً دارند این کارها را می‌کنند یا نه؟


من نمی‌خواستم این قصه را بگویم ولی دو سه شب پیش خدمت یکی از اساتید بودم دیدم ایشان هم ناله می‌کردند. الآن ما به جایی رسیده‌ایم که این ساختمان‌های دولتی چخبر است و چه می‌کنند. بابا به داد مردم برسید. من یک نمونه بگویم. در قم جناب آقای شریعتی باور می‌کنید. ما در قم سازمان حج و زیارت داریم. تهران بماند. تهران را می‌گویید مرکز است و ساختمان مجلل است. هیچی. قم یک استان است. مگر سازمان حج و زیارت یک استان چقدر پرسنل دارد؟ چند نفر هستند؟ چند تا اتاق می‌خواهد؟ باور می‌کنید الآن حج و زیارت استان قم، آنی که در قم ساخته‌اند، یک ساختمان است 14 طبقه است. گفتم شما 14 طبقه این ساختمان را برای چی می‌خواهید؟ گفتند اینجا بعثه هم یک دفتری دارد.

گفتم باشد یک دفتر هم مال بعثه. دیگر چی دارید؟ گفتند مرکز پژوهش‌‌های حج و زیارت هم اینجا است. گفتم یک طبقه آن هم مال پژوهش‌های حج و زیارت. آخه یک استان است. 14 طبقه یک ساختمان. اگر همه مردم داشتند شما هم داشته باشید. چه فایده‌ای دارد. آقا ما شهرداری‌ها را زیباترین ساختمان‌ها، بانک‌ها را بالاترین، مجلل‌ترین ساختمان‌ها، در بهترین نقطه‌ها، گران‌ترین ساختمان‌ها الآن دوائر دولتی باشد آن وقت مردم بیچاره آه ندارند. مگر پول اینها از کجا می‌آید؟ مال ملت بیچاره است. در کوچه‌های قم دو خانواده در چهل متر خانه دارد زندگی می‌کند. بعد تو 14 طبقه می‌سازی فقط برای یک سازمانی. حالا شما چند تا از این سازمان‌ها در استان دارید؟ چند تا استان دارید؟ این یک نمونه است.

حالا نگویید چرا این مثال را می‌زنید. من می‌خواهم بگویم الآن باید از امام عذرخواهی کنیم که ما چرا داریم سیره امام را می‌گوییم و انقدر از زندگی امام متأسفانه فاصله گرفتیم. عرض کردم آیت الله سیستانی رمز موفقیت امام را به قدری ایشان احترام گذاشتند. امروز وقتی ما می‌خواهیم از سیره امام بگوییم باید کمی با عذرخواهی و خجالت بگوییم. فقط به فکر انجام وظیفه بود. نکته سومی که با عجله عرض می‌کنم فقط انجام وظیفه. از ویژگی‌های مهم امام بود. در خاطرات امام می‌دیدم امام در مدرسه فیضیه وارد مدرسه شدند، بروند درس بگویند وسط راه دیدند که در مدرسه فیضیه سر و صدا هست. چخبر است؟ یک کسی یک کتابی نوشته بود علیه معارف دینی. امام از همان وسط مدرسه فیضیه برگشتند فرمودند این چه درسی است که من دارم می‌گویم در حالی که اینطور دارند علیه معارف شیعه تبلیغ می‌کنند.

سی چهل روز تمام کارها، درس‌شان را تعطیل کردند، این کتاب کشف اسرار را نوشتند که جواب آن افکار باطل بود. هیچ هوا و هوسی نداشتند. در حالات امام می‌دیدم در نجف وقتی تحریر الوسیله امام را چاپ کردند، روی جلد آن نوشتند که این کتاب تألیف رئیس حوزه علمیه نجف است. فرمودند کی گفت بنویسید رئیس حوزه؟ گفتند دیگر نوشتیم. دیگر از چاپخانه آمده است. هزینه دارد. مگر می‌شود طرح جلد را عوض کرد؟ فرمود تمام را برمی‌گردانید چاپخانه، اسم رئیس حوزه علمیه نجف را پاک می‌کنید. اجازه نمی‌دهم. روز اولی که رفت مسجد سلماسی درس می‌گفتند، ایشان عادت نداشتند به منبر بروند. روی زمین می‌نشستند. خب مسجد پر شد، جمعیت زیاد، بیرون مسجد، گفتند آقا صدا نمی‌رسد. آنهایی که بیرون هستند صدای درس شما را نمی‌شنوند. اگر می‌شود بروید بالای منبر بنشینید که صدای شما برسد. روز اولی که رفتند منبر، خودشان و شاگردانشان شروع به گریه کردند که من کجا آمدم؟ این منبر مال کی بود؟ این منبر مال شیخ انصاری‌ها بوده است، این منبر مال علمای بزرگ بوده است. یک پله آمدند بالا، گفتند چرا من بالا آمدم. درس ایشان آن روز تعطیل می‌شود.


کسی می‌تواند در دل مردم نفوذ کند که حرفش اینطوری باشد. وقتی خودش را می‌خواهد معرفی کند، پسر عزیزم، آنچه اشاره کردم با آنکه خودم، من کی هستم؟ کسی که دنیا را تکان داد. یک سخنش در بهشت زهرا وقتی گفت من در دهان این دولت می‌زنم، دنیا حساب کار خودش را کرد. یک حکومت را به هم ریخت. دنیا را با قیام خودش به هم ریخت ولی از خودش که می‌خواهد اسم ببرد، پسر عزیزم! آنچه اشاره کردم، با آنکه خود هیچم و از هیچ هیچ‌تر. من هیچم و از هیچ، هیچ‌تر. برای آن است که اگر به جایی نرسیدی انکار مقامات معنوی و معارف الهی را نکنی. اصلاً اهل هوی و هوس نبودند. نام خودشان، یاد خودشان، اسم خودشان به هیچ وجه مطرح نبود.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group