1401-05-08-حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
ما خطبه 200 نهج البلاغه را می خواندیم. یک شرح نسبتاً مفصلی در جلسه قبل عرض کردیم این جلسه ادامه می دهم. خطبه 200 نهج البلاغه پیام آن در یک جمله تفاوت سیاست های علوی با سیاست های اموی هست. یا سیاست های رحمانی با سیاست-های شیطانی. این خطبه 5 سطر بیشتر نیست.
حضرت سوگند یاد می-کنند وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي. به خدا سوگند معاویه از من سیاستمدارتر نیست. وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، او فسق و فجور دارد، سیاست او شیطانی است. او به هر گناهی متوسل می شود برای این که اهداف خود را پیش ببرد. ولی من این چنین نیستم. جالب است آن هفته هم عرض کردم این خطبه 5 سطری ابن ابی الحدید که از دانشمندان اهل سنت است در شرح نهج البلاغه خود 50 صفحه شرح این خطبه کمتر از 5 سطری امیرالمؤمنان (س) را نوشته است. مفصل آمده است توضیح داده است، سیاست های علوی را و سیاست های بنی امیه، سیاست های معاویه را. دلیل این خطبه این بود که عده ای می گفتند اگر چه امیرالمؤمنان (س) اعلم است، افضل است، اشجع است، اعدل است، اتقی است، در همه چیز مقدم بود ولی سیاست بقیه خلفا بیشتر از امیرالمؤمنان (س) بود.
امیرالمؤمنان (س) سیاستمدار نبود. این خطبه جواب آن کلام است. و جواب در یک جمله این است که امیرالمؤمنان (س) فقط بر مسیر کتاب و سنت سیاست های خود را برنامه ریزی می کردند ولی دیگران نه. عبارت ابن ابی الحدید را خواندم می گوید و كان معاوية يستعمل خلاف الكتاب و السنة و يستعمل جميع المكايد. تمام مکر و حیله ها را معاویه به کار می برد ولی امیرالمؤمنان (س) سیاست های ایشان سیاست های رحمانی بود. 6 تا ایراد به سیاست های امیرالمؤمنان (س) گرفتند بعضی ها را توضیح دادم یک نگاه گذرایی می کنیم و بعد ادامه را عرض می کنم. یک ایراد این بود می گفتند چرا امیرالمؤمنان (س) وقتی به خلافت رسیدند همان روزهای اول معاویه را بر کنار کردند.
اگر این کار را نمی کردند، یک چند وقت صبر می کردند حکومت ایشان که مستقر می شد معاویه را برکنار می کردند. جواب آن خیلی معلوم است. امیرالمؤمنان (س) حاضر نبودند یک لحظه حکومت معاویه را بپذیرند و تحمل کنند. خود حضرت فقط 15 تا نامه در نهج البلاغه دارد که قسم یاد می-کنند که معاویه شیطان است. که از سمت راست و چپ، چهار طرف هجوم می آورد. چه طور انسان می تواند با چنین کسی کنار بیاید؟ اشکال دومی که به سیاست های امیرالمؤمنان (س) می-گرفتند این است که چرا در شورای 6 نفره وقتی عبدالرحمان بن عوف به امیرالمؤمنان (س) گفت من حاضر هستم با شما بیعت کنم شما تعهد بدهید که به کتاب و سنت و روش خلفای قبل عمل کنید. حضرت فرمودند نه. ملاک من فقط کتاب و سنت است.
اگر آن جا کوتاه آمده بود، اگر آن جا ملاحظه می کردند با حضرت بیعت می کردند ولی سیاست رحمانی اجازه نمی داد. باز اشکال دیگری که به حضرت گرفتند گفتند عده ای از یاران امیرالمؤمنان (س) از حضرت جدا شدند رفتند به معاویه پناه بردند. اگر حضرت یک مقدار با اینها مدارا می کرد. به اصطلاح امروزی ها سبیل اینها را چرب می کرد اینها از امیرالمؤمنان (س) جدا نمی شدند. می-دانید طلحه و زبیر به طمع یک امارت و خلافتی رفتند جنگ جمل را راه انداختند.
اگر حضرت یک پستی به اینها می داد پیش نمی-آمد. ولی با سیاست رحمانی نمی سازد. با سیاست شیطانی می-سازد. اگر امیرالمؤمنان (س) با برادر خود عقیل یک مقدار کوتاه می آمدند، عقیل از حضرت چه می خواست؟ گفت آقا یک مقدار به من از این بیت المال بیشتر حقوق بدهید. حضرت گفت من بیش از آن چه که به همه می دهم به شما نخواهم داد. عقیل از امیرالمؤمنان (س) جدا شد. پیش معاویه رفت. آن عبارت جرج جرداق مسیحی را خواندیم، معاویه 100 هزار درهم به او داد که امیرالمؤمنان (س) حاضر نبود یک درهم اضافه بدهد. این سیاست رحمانی است، سیاست شیطانی اجازه می دهد. راجع به همین داستان عقیل حضرت یک خطبه ای در نهج البلاغه دارد.
خطبه 222، مجال و فرصت نیست که من همه آن را بخوانم. وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً، حضرت قسم جلاله یاد می کند. به خدا قسم اگر شب تا صبح روی خارها من را بگردانند، من را در غل و زنجیر ببرند أَحَبُّ إِلَي من این را بیشتر دوست دارم از این که بخواهم به یک نفر یک ظلمی کرده باشم. أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَاد. تا به این جا می رسد وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلا، این سیاست رحمانی است. می گوید برادر من آمده است و از من از بیت المال اضافه می خواهد ولی من به او نمی-دهم. و الله، قسم جلاله یاد می کند لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَمَاحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعا، صاع یعنی یک من. یک من گندم از این گندم های بیت المال به من اضافه بده من قبول نکردم. وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، دائم تکرار کرد.
ولی فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَة، این داستان معروف است، حضرت یک آهنی را گداخته کردند. ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِه، نه این که به دست عقیل بزنند، فقط نزدیک بردند. لِيَعْتَبِرَ بِهَا فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَف ضجه او بلند شد. وَ كَادَ أَنْ يَحْتَرِقَ، فَقُلْتُ لَهُ، گفتم برادر جان، تو از یک آهنی که أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، من این را گرم کردم تو از این فرار می کنی آن وقت وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ، آن وقت انتظار داری من آن آتشی که خداوند ... این شعر نمی دانم مال کیست. از شعرهای قدیمی همین داستان عقیل را بیان می کند.
از آن شد علی جانشین پیامبر که بد یار مظلوم و خصم ستمگر
علی را نه تخت و نه تاج و نه کاخی علی را نه ملک و نه زیب و نه زیور
به دوران فرمانرواییش روزی به نام تظلم عقیل آمد از در
که من بینوا و معیلم چه باشد اگر سهم من را نمایی فزون تر
به ناگه علی قطعه آهنی را بینداخت در شعله گرم آذر
پس از آن که شد سرخ برداشت آن را گرفتی به نزدیک دست برادر
داد عقیل بلند شد. آن وقت حضرت فرمود
این است پاداش آن کس که خواهد شود از حقوق ضعیفان توانگر
این امیرالمؤمنان (س) است. به امیرالمؤمنان (س) اعتراض می-کردند می گفتند اگر به عقیل یک چیزی اضافه داده بودید پناهنده نمی شد و نمی رفت. خب بد بود. بگوید برادر امیرالمؤمنین پناهنده شده است. یا داستان نجاشی که اشاره کردیم. خیلی با عجله گفتم نجاشی یک شاعر خیلی زبردستی بود. در آن زمان هم شعر کار رسانه امروز را می کرد. یعنی گاهی یک قصیده یک حکومتی را ساقط می کرد. یک قصیده بازارها را تعطیل می کرد. یک چنین کسی که در جنگ ها، در رکاب امیرالمؤمنان (س) می آمد شعر حماسی می گفت و یاران امیرالمؤمنان (س) را تشویق می کرد چنین کسی یک جرم مرتکب شد. یک اشتباه. اشتباه او هم این بود که ظهر روز اول ماه رمضان وضو گرفت گفت بروم نماز جماعت امیرالمؤمنان (س) دم در یک رفیق ناباب.
مرحوم کلینی این قصه را در کافی دارند. یک رفیق ناباب گفت کجا می روی؟ ظهر رمضان است نماز جماعت امیرالمؤمنان می روم. گفت یک کباب بره مفصل و یک شراب نابی هم هست. صحابی امیرالمؤمنان که روزه گرفته بود و داشت نماز جماعت امیرالمؤمنان می رفت را آن قدر وسوسه کرد و داخل خانه برد. روزه خود را خوردند، شراب را خوردند، که همین جا اجازه بدهید من در پرانتز بگویم، خاک پای همه عزاداران و سوگواران حضرت سید الشهداء (س) اگر به حساب بیایم فخر من به عالم است.
ولی خواهش می-کنم مخصوصاً از جوان های عزیز اگر می خواهیم این شب ها و روزها خوب بهره ببریم یک سری روابط را باید قطع کنیم. آن رفیقی که می دانیم اگر با او تماس بگیریم ما را از امام حسین جدا می کند، آن خط و شماره ای که می دانیم اگر با آن تماس بگیریم آن سایتی که (19:56 قطعی صدا) ما را از سید الشهداء جدا می-کند. آن زمینه های گناه را به حق سید الشهداء حذف کنیم. این ده روز به احترام عزای سید الشهداء ماهواره هایی که می دانیم که شبکه هایی که می دانیم که ما را از امام حسین جدا می کند اینها را جدا کنیم.
آدم هایی در اوج ارادت به امیرالمؤمنان یک رفیق او را داخل خانه برد و شراب و غذا و ظهر ماه رمضان. شبانه او را پیش امیرالمؤمنان بردند حضرت حد الهی را جاری کنند آقا فرمودند دیر وقت است فردا. دوستان و یاران و بستگان نجاشی آمدند گفتند آقا این یک آدم معمولی نیست. من بخواهم ساده بگویم مسئول رسانه شما است. شاعر شما است. به او کاری نداشته باشد، یک موقع حد الهی جاری نکنید. فردا به جای 80 تا تازیانه 100 تا به او زدند. گفت شرابخوار 80 تا چرا 20 تا اضافه زدید؟ فرمود ماه رمضان، حرمت رمضان را شکستید. الان حرمت محرم یک حرمت ویژه ای است.
چطور عزاداری ها برای سیدالشهداء، نمازها، دعاها، زیارت ها مضاعف است. خدای نکرده اگر مسیر را اشتباه بروید، عذاب آن هم مضاعف است. حضرت 20 تا اضافه به ایشان زد. نجاشی نتوانست تحمل کند. از امیرالمؤمنان (س) فرار کرد و پیش معاویه رفت. این را به سیاست امیرالمؤمنان ایراد می گیرند. می گوید آقا اگر شما با اینها کنار می آمدید ... از این نمونه ها فراوان هست. باز جواب آن خیلی معلوم است. سیاست رحمانی فرقی بین نجاشی و بین برادر و دیگران قائل نیست.
از جمله ایرادهایی که به سیاست امیرالمؤمنان (س) می گیرند. می-گویند چه را آن روزی که آمد در آن خطبه 5 نهج البلاغه داستان آن هست، ابوسفیان آمد به امیرالمؤمنان گفت چه این جا نشسته اید. الان در سقیفه خلیفه تعیین کردند شما این جا نشستید. حضرت مشغول تجهیز بدن پیامبر بودند، غسل بدن مطهر پیامبر، کفن بدن پیامبر، ابوسفیان آمد گفت آن جا در سقیفه خلیفه تعیین کردند. من با شما بیعت می کنم. حضرت می شناخت که اینها دروغ می گویند، بازی و نقشه است. اسلامی که تازه بعد از رحلت پیامبر در خطر تهدید دشمن های خارجی هست، جنگ های داخلی، حضرت نپذیرفت.
این خطبه 5 را ببینید. أَيُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاة، اینها فتنه است، در برابر این موج های فتنه بایستید. موج های فتنه را با چه چیزی بشکنیم؟ با کشتی نجات. اهل بیت کشتی نجات بودند. می گویند امیرالمؤمنان سیاست نداشت اگر همان جا می پذیرفت با او بیعت می کردند به هر حال در برابر سقیفه یک جبهه ای ایجاد می کردند ولی باز این همان سیاست رحمانی اجازه نمی داد. از جمله ایراداتی که به سیاست های رحمانی امیرالمؤمنان و علوی می-گیرند در برابر سیاست های بنی امیه، سیاست های معاویه، سیاست-های اموی، می گویند چرا وقتی یاران امیرالمؤمنان (س) این داستان معروف است، همه نقل کردند، در جنگ صفین وقتی لشگر امیرالمؤمنان (س) آمدند در برابر لشگر معاویه، لشگر معاویه زودتر رسیده بودند شریحه فرات را آنها تصرف کرده بودند، گفتند ما اجازه نمی دهیم از این آب لشگریان امیرالمؤمنان (س) استفاده کنند.
معنا ندارد که شما آب را از یک لشگری منع کنید، آن لشگری مثل لشگر امیرالمؤمنان (س) با یک حمله رعد آسا خیلی سریع شریحه فرات را در تصاحب خود در آوردند. می گفت امیرالمؤمنان سیاست نداشت همان جا باید این آب را از لشکر معاویه منع می کرد. آب را می بست، مگر همین کار را معاویه نکرده بود. مگر معاویه آب را به روی شما نبسته بود. شما هم که آب را به دست آورده بودید شما هم آب را به روی معاویه می بستید. اینها شکست می خوردند. یا از تشنگی مجبور بودند پا به فرار بگذارند. چرا آقا این کار را نکرد؟ سیاست رحمانی اجازه نمی دهد آب را حتی به روی دشمن ببندید.
اینها سیاست معاویه است، اینها سیاست عمر سعد است، اینها سیاست یزید است. شیطانی است. که بچه های سید الشهداء از تشنگی فریاد العطش آنها بلند می شود. سیاست امیرالمؤمنان این نیست. می گویند حضرت سیاست نداشت. اتفاقاً سیاست داشت، سیاست رحمانی بود. فرمودند آب را آزاد بگذارید. این یک چند مورد از ایرادهایی که به سیاست حضرت می گرفتند و جواب آن. ابن ابی الحدید در مقابل سیاست های شیطانی معاویه را نام می برد. از آن طرف سیاست های رحمانی امیرالمؤمنان را بیان کرد. نور و ظلمت در برابر هم خوب معلوم می شود. می گوید حالا سیاست های شیطانی معاویه یکی از آنها این بود در جنگ صفین همه می-دانند و در تاریخ همه نوشتند و این جزء واضحات تاریخ است.
وقتی خود را در آستانه شکست دید دستور داد با مشورت عمر و عاص یا پیشنهاد عمر و عاص، قرآن ها را به نیزه بزنند. گفت این قرآن بین ما و شما حکم، دروغ بود، این خدعه بود، این فریب بود، این سیاست شیطانی بود. کجا معاویه حاضر بود تسلیم قرآن باشد؟ اما عجیب این است با کمال تأسف هم سیاست-های شیطانی معاویه، هم یاران نادانی که در لشکر امیرالمؤمنان (س) بودند. این تاریخ جنگ صفین نصر بن مزاحم دارد، خیلی مفصل است. جزء قدیمی ترین تاریخ ها است. می گوید وقتی قرآن ها را به نیزه بردند، امیرالمؤمنان (س) سخنرانی کرد، فرمود عباد اللَّه انا أحقّ من اجاب إلى كتاب اللَّه، در یک جمله، قرآن ناطق من هستم، معاویه دروغ می گوید که قرآن را به نیزه کرده است.
ليسوا بأصحاب دين و لا قرآن، اینها اصلاً دین ندارند، قرآن را قبول ندارند که قرآن به نیزه ببرند و بگویند بین ما و شما قرآن حاکم باشد. نامه 44 نهج البلاغه را آن جلسه خواندیم، امیرالمؤمنان (س) در نامه 44 وقتی حضرت در یک جمله می خواهد معاویه را معرفی کند می فرماید فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِه، این شیطان است که از چهار طرف احاطه می-کند. افراد را. این آدم قرآن را می شناسد.
این سیاست شیطانی بود که قرآن را به نیزه کرد. اما امیرالمؤمنان البته می-دانید با کمال تأسف سه مسئله را یاران نادان امیرالمؤمنان به حضرت تحمیل کردند. اولاً پایان جنگ را تحمیل کردند به اسم این که قرآن بر نیزه است. ثانیاً حکمیت را تحمیل کردند. حکمیت هم باز از نقشه ها و سیاست های شیطانی معاویه بود. بعد هم حکم را تحمیل کردند. حضرت فرمود نماینده من ابن عباس باشد. گفتند نه الا و لابد باید ابوموسی اشعری باشد. ابوموسی کسی نبود که در برابر شیطنت های معاویه و عمر و عاص بتواند مقاومت کند. یا بخواهد. چون با امیرالمؤمنان (س) هم از نظر فکری مشکلاتی داشت.
ولی قبول نکردند. امیرالمؤمنان (س) را مجبور کردند. جالب است من باز یک داستانی همین جا از سیاست-های شیطانی معاویه بگویم در همین کتاب تاریخ صفین نصر بن مزاحم یکی از تاریخ های قدیمی داستان جنگ صفین هست. مرحوم تستری در این شرح نهج البلاغه خود که ما خیلی از این شرح استفاده می کنیم. ایشان این جا مفصل آورده است.
جالب است باز می خواهم بگویم که هم سیاست شیطانی معاویه معلوم شود هم نادانی یاران امیرالمؤمنان (س) این قصه در این سریال امام علی (ع) آمده است. من نمی دانم چه قدر دقیق با این تاریخی که من عرض می کنم هماهنگ است یا نه. معاویه یک نوشته ای را نوشت و همراه با یک تیر به طرف لشگر امیرالمؤمنان پرتاب کرد. در آن نامه نوشته بود که من یک بنده خیرخواهی هستم از سر خیرخواهی و دلسوزی می خواهم یک خبر به شما لشگریان علی بن ابیطالب بدهم و آن خبر این است که معاویه دارد فرات را منفجر می کند.
آب فرات به طرف شما می ریزد و همه شما را آب می برد. این خدعه است، سیاست شیطانی است. این نامه وقتی دست لشگریان حضرت آمد گفتند آقا ببین نوشته است من عبد الله الناس، من یک بنده خدا هستم. یک خیرخواه و دلسوز شما هستم. باور نمی کردند این شیطنت معاویه باشد. معاویه دارد فرات را به طرف شما باز می کند همه شما را آب می برد. امیرالمؤمنان (س) وقتی شنیدند فرمودند ویحکم، این حرف ها چیست.
امکان ندارد، این نقشه معاویه است. این فریب معاویه است. گوش نکردند. این یاران نادان گفتند ما حاضر نیستیم بمانیم و این جا بنشینیم. یک آدم از سر خیرخواهی این نامه را برای ما فرستاده است. ما باید از این جا برویم. رفتند و امیرالمؤمنان (س) را تنها گذاشتند. یک منطقه سوق الجیشی که حضرت با زحمت به دست آورده است. رفتند به محض این که اینها رفتند لشگریان معاویه آمدند و آن جا را اشغال کردند. بدون دردسر. باز ابن ابی الحدید نقل می کند می گوید از سیاست های شیطانی معاویه این بود که وقتی آن داستان صلح با امام حسن در صلح نامه شرط کردند که معاویه دیگر بعد از خود کسی را تعیین نکند و ولایت برای اهل بیت باشد. اما در زمان خود و بعد از خود یزید را انتخاب کرد و تعیین کرد که حالا به نامه سید الشهداء (ع) اشاره می کنم.
از سیاست های شیطانی معاویه این بود در صلح نامه با امام حسن عرض کردم پنجاه صفحه است من خیلی با عجله دارم می گویم. 50 صفحه گزارش ابن ابی الحدید است مقایسه کرده است سیاست های اموی با سیاست های علوی، سیاست های شیطانی و سیاست های رحمانی را. می گوید از سیاست های شیطانی معاویه این بود که در صلح نامه با امام حسن (ع) یکی از بندهای آن این بود، قرارداد امضا کردند، که معاویه دیگر کاری به شیعیان امیرالمؤمنان نداشته باشد. اینها را اذیت نکند و آزار ندهد. امام حسن (ع) شرط کرد. معاویه امضاء کرد. ولی نه تنها به این بند از قرارداد و صلح نامه عمل نکرد عبارت ابن ابی الحدید این است قتل شیعۀ تحت کل حجر و مدر.
هر کجا شیعیان امیرالمؤمنان (س) پیدا می-کرد به قتل می رساند و می کشت. از جمله حجر را به شهادت رساند. از جمله عمر بن حمق خزایی را به شهادت رساند. می-دانید یکی از کارهای بسیار زشتی که معاویه انجام می داد دو تا کار در سیاست های شیطانی او از همه مهم تر بود. آن جلسه اشاره کوتاهی کردم، خطبه 27 نهج البلاغه است یکی این بود که به مناطق مرزی قلمرو امیرالمؤمنان (س) هجوم می آورد. لشگر می فرستاد. شهرهای مرزی در قلمرو امام علی (ع). در تاریخ نامه های آن هست. می گوید شما این جا بروید این جا کسی نیست، شهرهای مرزی است. تا لشگر از مرکز برسد زمان می برد. چه کار کنیم؟ هر چه می توانید آدم بکشید. نتوانستید اموال را به غارت ببرید. به غارت نرسیدید آتش بزنید. چون وقتی شما آتش بزنید و مال مردم را به غارت ببرید مثل کشتن افراد است. این یک. دو، ترور یاران امیرالمؤمنان (س) داستان شهادت مالک اشتر چه شد؟ می دانید در جنگ رودررو و مستقیم نتوانستند او را بکشند.
آن افسر دلاور امیرالمؤمنان (س) گاهی من مثال می-زنم می گویم دقیقاً عین همین جنایاتی که امروز صهیونیست ها و امریکایی ها دارند انجام می دهند اینها جرأت نکردند رو در رو با سردار سلیمانی روبه رو شوند. در میدان های نبرد نتوانستند. در میدان نبرد کجا توانستند؟ شکست خوردند. ولی این شهید بزرگوار را ترور کردند. عین همین سیاست هایی که امروز صهیونیست ها دارند معاویه داشت. یاران معاویه مالک را ترور کردند. حجر را به شهادت رساندند.
داستان حجر را حالا می خوانیم. سید الشهداء در نامه خود تصریح کردند، فرمودند ألَستَ قاتِلَ حُجْر، تو نبودی که حجر را به شهادت رساندی. اینها را گرفته بودند و داشتند در شام می آوردند نرسیده به شام، نزدیکی شام، عزیزان اگر رفته باشند مرج عذراء زیارتگاه جناب حجر و 6 نفر از یاران او است. حجر و 6 نفر از اصحاب او و فرزند او را به شهادت رساندند. امام حسین (ع) در نامه گفت تو نبودی که اینها را کشتی. اینها را ترور کردی. تو نبودی عمر به حمق خزاعی ... عمر بن حمق کیست؟ همین فقط و فقط در پرونده جنایات معاویه شهادت عمر به حمق باشد بس است. در روایت داریم آقا موسی بن جعفر (س) فرمودند فردای قیامت منادی ندا می دهد حواریون امیرالمؤمنان کجا هستند؟ حواریون یعنی اصحاب خاص. 4 نفر فقط اجازه دارند که بیایند.
4 نفر اصحاب خاص هستند. یکی همین عمر بن حمق خزاعی است. مدت ها مخفی زندگی می کرد از ترس معاویه که معاویه می خواست او را ترور کند. زن و بچه او چشم انتظار بودند که امروز شوهر من بر می گردد، پدر ما بر می گردد. فردا بر می گردد. یک روز در خانه زده می شود در خانه را زدند، همسر چشم انتظار، بچه های چشم انتظار، زن و فرزندی که مدت ها شوهر و پدر خود را ندیدند، چشم انتظار بودند، زندگی مخفی می کردند. گفتند لابد آقا برگشته است. پدر ما برگشته است. در را که باز کردند مأمورین معاویه وارد خانه شدند یک چیزی مقابل همسر و بچه ها انداختند. اینها نگاه کردند دیدند سر بریده عمر است.
این زن یک جمله گفته است گفت از قول من به معاویه بگویید سَتَرْتُمُوهُ عَنِّي طَوِيلًا وَ أَهْدَيْتُمُوهُ إِلَيَّ قَتِيلا. مدتی که این عزیز ما دربدر و مخفی زندگی می کرد و فراری بود حالا سر بریده او را برای من هدیه آوردید. به معاویه بگویید معاویه تو کسی را به شهادت رساندی که تمام عمر شب ها به عبادت و هر روز روزه بود. عمر را به شهادت رساند، حجر را به شهادت رساند. اینها از سیاست های شیطانی بود. برای او مهم نبود. می گفت قدرت ما، حکومت ما، سلطنت ما، باشد ولو با ترور باشد، مهم نیست. ولو به نفوذ در شهرهای مرزی قلمرو امیرالمؤمنان (س) باشد حتی این جلمه را باز این که امیرالمؤمنان قسم یاد کرده است محور سخن ما این خطبه 200 نهج البلاغه است، وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ، به خدا قسم معاویه از من سیاستمدارتر نبود.
وَ لَكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ، او با فسق و فجور کار خود را پیش می برد. باز از سیاست های شیطانی این است که باز هم تکرار می کنم، عذر می خواهم که تکرار می کنم، تکرار می کنم برای این که کسی فراموش نکند تمام آن چه دارم عرض می کنم از یکی از منابع قدیمی اهل سنت است. ابن ابی الحدید معتزلی است. مال 700 ـ 800 سال پیش است. ذیل این خطبه 5 سطری امیرالمؤمنان 50 صفحه سیاست های علوی و اموی، رحمانی و شیطانی امیرالمؤمنان و معاویه را دارد توضیح می دهد. در بخش سیاست های شیطانی معاویه می گوید یکی از آنها این بود. طلحه و زبیر می دانید رابطه خوبی با معاویه نداشتند.
چرا چون معاویه اینها را از قاتلین عثمان می دانست. ولی وقتی دید می شود از اینها علیه امیرالمؤمنین استفاده کند سیاست شیطانی است، نامه نوشت. در همین شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید مفصل نامه معاویه را ابن ابی الحدید نقل کرده است. گفت شما اصلاً خود بروید بگویید ما خلیفه هستیم. امیرالمؤمنین چه کاره است؟ در برابر علی بن ابیطالب ادعا داشته باشید. اینها را تشویق کرد که طلحه و زبیر تحریک شدند. به زبیر نامه نوشت. زبیر با معاویه رابطه ای نداشت، ولی دید فرصت خوبی است. نامه نوشت، متن نامه او هست. گفت انی قد بایعت لک اهل الشام. دروغ.
گفت من از مردم شام برای تو بیعت گرفتم. خیال تو از شام راحت باشد. تو فقط کوفه و بصره را از چنگ علی بیرون بیاور. جمله آخری که من بگویم و محضر قرآن شرفیاب شویم چون روز اول ماه محرم است من این را اشاره کنم. یک نامه ای سید الشهداء (س) به معاویه نوشتند. این نامه در منابع دست اول ما هست. مثلاً رجال کشی که می دانید مال قرن چهارم هست. یعنی مال هزار سال پیش است. احتجاج اینها مفصل نوشتند. حضرت سید الشهداء (س) به معاویه نامه نوشتند. عزیزانی که تریبون دم دست آنها است این شب ها و این روزها حتماً این نامه را محور مباحث خود قرار دهند.
ألستَ قاتِلَ حُجرٍ، وَ أَصحابِه، تو قاتل حجر و اصحاب او نیستی؟ کدام حجر، کدام یاران؟ الصَّالِحينَ المُطيعين العابِدين المخبتین، فَقَتَلتَهُم ظُلماً وَ عُدوانا مِن بَعدِ ما أعطَيتَهُم، ایشان گفت من کاری به شما ندارم، عهد و میثاق بست. و جالب است وقتی جناب حجر خواست به شهادت برسد وصیت کرد گفت لا تنزعوا عنّي حديدا، گفت این غل و زنجیر که معاویه به گردن من انداخته است بعد شهادت این غل و زنجیر را از من باز نکنید. و لا تغسلوا عنّي دما، خون من را پاک نکنید.
فإنّي لاق معاوية على الجادّة، می خواهم با همین بدن غرق به خون و با این بدن غل و زنجیر شده در قیامت در محاکمه در پیشگاه پروردگار با معاویه روبه رو شوم. حضرت نوشتند أوَ لستَ بِقاتِلِ عَمرو بنِ الحَمِقِ، الَّذي أَخلَقَت، آن کسی که از عابدی به عبادت او اشاره کردم. فَقَتَلتَهُ مِن بَعدِ ما أَعطَيتَهُ، حضرت فرمود تو پیمان و میثاقی به او دادی که اگر به آهوان بیابان داده بودی اینها بر می گشتند ولی تو اینها را گرفتی و به شهادت رساندی. أو لست، أو لست مفصل است این نامه سید الشهداء، که لازمه سیاست های شیطانی این بود که هم عده ای را به شهادت می-رساند، هم عهد و میثاق می بست ولی به دروغ. اینها را می گرفت و می کشت.
ملایی: خدا بصیرت آن را به ما بدهد حاج آقای حسینی در این ایام ماه محرم در کنار شور حسینی و عزاداری شعور و معرفت بیشتر پیدا کنیم این مبانی را هم بشناسیم خیلی هم ممنون از شما که در اول ماه عزای ابا عبدالله باز هم از نهج البلاغه پدر بزرگوار ایشان برای ما فرمودید تا این جای کار. گفت که چشم و گوش و دهن و دست شود مست، اگر بنویسیم و بخوانیم و بگوییم حسین. دوستان عزیز، بینندگان محترم سمت خدا شیرینی کلام امیرالمؤمنان علی (ع) در بیان شیوای حاج آقای حسینی نوش جان شما. ان شاءالله به جان شما نشسته است و حالا هم می-خواهیم از محضر قرآن ناطق امیرالمؤمنان برویم محضر کلام الله قرآن کریم و عهد امروز خود را در واقع وفا کنیم اگر قرآن روبه روی شما است صفحه 16 آیات 102 تا 105 سوره مبارکه بقره را با هم زمزمه می کنیم بعد بر می گردیم.
نه كسانى كه از اهل كتاب كافر شدهاند و نه مشركان [هيچ كدام] دوست نمىدارند خيرى از جانب پروردگارتان بر شما فرود آيد با آنكه خدا هر كه را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد و خدا داراى فزونبخشى عظيم است *
ملایی: اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم. خدا را شاکر هستیم سعادت بودن در محضر قرآن کریم را در این برنامه از مجموعه سمت خدا را به ما داد. یکی ـ دو تا کار دیگر داریم باید انجام بدهیم در همین فرصتی که برای ما باقی مانده است و دیگر از محضر شما خداحافظی کنیم. یک بخشی از آن مربوط به من هست من انجام وظیفه می کنم. اگر علاقه مند هستید سلسله مباحث برنامه سمت خدا آن چیزی که مربوط به تاریخ عاشورا هست را از داخل یک کتاب مطالعه کنید و لذت ورق زدن کتاب را بچشید و خاطرات برنامه سمت خدا برای شما تازه شود کتاب تاریخ کربلا، که بازخوانی تاریخ کربلا در چهارده مجلس عاشورایی است که مباحث حاج آقای حسینی است. این را می توانید همراهی کنید و تهیه بفرمایید.
آقای حسینی قمی: من خیلی سریع در این فرصت باقی مانده عرض کنم یک بخش دیگری از نامه سیدالشهداء به معاویه فرمود وَاعلَم أنَّ اللَّهَ لَيسَ بناسٍ لَك، فکر نکن خدا فراموش کرده است. إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصاد از جنایات و جرم های سنگین تو معاویه این است که امارت بعد از خودت، خلافت بعد از خودت را به کسی دادی صَبيّاً يَشرَبُ الشَّراب، وَيَلعَبُ بالكِلاب، این نامه سیدالشهداء است، فرمود کسی که شراب خوار است، کسی که سگ باز هست من فقط یک آدرس بدهم، عزیزان مراجعه کنند این انساب الاشراف از منابع هزار سال پیش است. آدم خجالت می کشد بگوید خلیفه مسلمین وقتی در مجلس می نشست امرا، فرماندهان، لشگریان، کشوری ها همه یک جایی داشتند یک صندلی کنار یزید بود کسی اجازه نداشت آن جا بنشیند مال چه کسی بود؟ یک میمونی بود که این مقرب تر و نزدیک تر از هر امیر و فرماندهی به یزید بود. می-نویسد اول و من اظهر شرب الشراب اول کسی که علنی شرابخواری می کرد. تاریخ خلفای سیوطی هست می گوید وقتی مردم مدینه را در قیام حره کشت گفت من به شرطی شمشیر را از شما بر می دارم که امضا کنید ما بنده یزید هستیم. از مردم مدینه تعهد گرفت که عبد الرق بنده خالص یزید باشند. سید الشهداء هم فرمود فکر نکن خدا فراموش کرده است این جنایت بزرگ خلافت بعد از خودت را برای یزید قرار دادی.