1401-07-02- حجت الاسلام حسینی قمی
عزیزان حتماً به خاطر دارند این جلساتی که راجع به آداب معاشرت از نگاه امیرمومنان(ع) در نهج البلاغه مطالبی را تقدیم میکنیم. عرض کردیم ما هزاران حدیث داریم در آداب معاشرت و از زیباییها و لطافتهای دین این است که به جزئیترین مسائل در آداب معاشرت توجه شده است. این مثال را یکی دو بار عرض کردم. عزیزان باور میکنند که ما نزدیک به 30 تا حدیث داریم راجع به این که اگر برادر دینیات نشستی در یک مجلس او عطسه زد، عطسه کرد، شما باید چه بگویید، او باید چه بگوید. یعنی تا جزئیترین آداب معاشرت در یک جامعه دینی به آن توجه شده است.
و اما در نهج البلاغه که یک بخش عمدهای از نهج البلاغه همین بحث آداب معاشرت است. ولی چون در آستانه رحلت خاتم النبیین هستیم فرمود: «أَنَا وَ عَلیٌ اَبَوا هذهِ الاُمَّة» پدر امت. به نظرم رسید که هم از نگاه امیرمومنان(ع) هم آداب معاشرت در کلام خاتم النبیین را تقدیم عزیزان کنم. اگر عزیزان این را هم یادآوری کنم بخواهند راجع به پیامبرشناسی در نهج البلاغه مطالعه کنند خدا رحمت کند مرحوم علامه شیخ محمد تقی توستری رضوان الله علیه، که شرح نهج البلاغه ایشان بارها عرض کردیم یک شرح موضوعی است در جلد دوم 400 صفحه مواردی که پیامبر در نهج البلاغه معرفی شده است ایشان جمع آوری کرده است. در شرح مرحوم توستری در جلد دوم 400 صفحه است.
یک وقتی هم ما اشاره کردیم به مواردی که در نهج البلاغه امیرمومنان از پیامبر سخن میگویند. حالا در موضوع آداب اجتماعی و آداب معاشرت از کلام امیرمومنان شروع میکنیم و به سیره خاتم النبیین انشاءالله خواهیم رسید. من آدرس را بگویم. آدرس خیلی آسان است این حکمتی که الان میخواهیم شروع کنیم آخرین حکمت نهج البلاغه. هر شمارهای، گاهی شمارهها اختلاف دارد، آخرین شماره حکمت نهج البلاغه. امیرمومنان میفرماید: «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ». ببینید جناب آقای ملایی، خیلی ساده بگویم، صادقانه بگویم، عزیزان من حتماً باور دارند، میپذیرند. متاسفانه در یک برنامه هم گفتم امروزه رفت و آمدها در میان ما مومنین خیلی کم شده است، میان ما مسلمانها خیلی کم شده است، مهمانیها خیلی کم شده است.
یک روزی در همین برنامه عرض کردم، گفتم آقای محترم، خانم محترم، آخرین باری که شما یک مهمانی دادید چه زمانی بوده است. قدیمها کجا رفت آن ضیافتها و مهمانیهایی که مخصوصاً بزرگ خانواده همه را دعوت میکرد یک سفره میانداخت از این طرف تا آن طرف. تمام بستگان، خویشان، میدیدیم همدیگر را. و بارها عرض کردیم بزرگی باید این جا خودش را نشان بدهد. نمیخواهیم بگوییم انحصار دارد فقط بزرگ خاندان این کار را انجام بدهد، همه باید این کار را بکنند ولی به هر حال از بزرگ خاندان شروع میشود. بزرگیمان را این جا نشان بدهیم.
من بارها عرض کردم گفتم بزرگی خاندان نباید فقط بعد از مرگ ما در آن بنر اطلاعیه وفات ما 18 متر در 14 متر بنویسند بزرگ خاندان حاج حسن، حاج حسین، حاج علی، از دنیا رفت. شما بزرگ خاندان هستید بسم الله. آقای بزرگ خاندان، حاج خانم شما که بزرگ خانواده هستید، بفرمایید آخرین باری که همه بچهها را دعوت کردید، نوهها و نتیجهها و بستگان و ارحام و برادران و خواهران، یک مهمانی دادید چه زمانی بوده است.
حالا من دیدم بعضیها میگویند خانههایمان کوچک است، یک خانه 70 متری، 100 متری، امکان ندارد. میرویم در یک سالنی. خیلی هم خوب، بسم الله. الان 2 سال که کرونا بود که به دلیل این کرونا این جلسات تعطیل شد، الان هم که کرونا تمام شده است دیگر یادمان رفته است آن سنتهای پسندیده. اولاً خواهش میکنم ببینید از آداب اجتماعی، آداب دینی، رفتار امت سر سفره هم نشستن، حتی ما در روایات داریم گاهی به امام صادق(ع) عرض کرد من مهمانی میدهم حتماً فقرا باید باشند. ببینید بحث انفاق و صدقات جای خودش. امام فرمود مگر آن که وضع مالیاش خوب است دوست ندارد یک مهمانی برود، او هم دوست دارد. انفاق جای خودش، صدقه جای خودش، ولی دید و بازدید، رفت و آمد، دور هم جمع شدن، سفره انداختن، مهمانی کردن.
اگر ما باور کنیم فقط مشکل ما این است، اگر آن کلام نورانی خاتم النبیین را باور کنیم که حضرت فرمود مهمان وقتی میآید «یَعطی بِرِزْقِهِ». باور میخواهد. «یَعطی بِرِزْقِهِ» روزیاش را میآورد، «وَ یَرْتَحِلُ بِذُنوبِ اَهْلِه» وقتی میآید یک چیزی با خودش میآورد، وقتی میرود یک چیزی میبرد. چه میآورد، چه میبرد؟ روزیاش را میآورد. چه میبرد؟ «وَ یَرْتَحِلُ بِذُنوبِ اَهْلِه». خدا تمام این میزبانها را میبخشد، باعث آمرزش رحمت اینها میشود، یا امر طولانی که در روایات داریم. اگر ما این را باور بکنیم این قدر سختمان نمیشود. پس بنابراین اولاً که مهمانیها خیلی کم شده است.
من الان عرض کردم سوال میکنم. حاج آقا شما که بزرگ هستید، حاج خانم شما که بزرگ هستید، بسم الله. یک مقدار تامل بفرمایید الان وسط برنامه. یادتان هست آخرین باری که مهمانی دادید چه زمانی بوده است، آخرین باری که همه قوم و خویشها را جمع کردید چه زمانی بوده است. بینندگان عزیز آخرین باری که مهمانی رفتید چه زمانی بوده است. واقعاً میشود خاطره آن سفرههای طولانی که بین بستگان و... .
حالا من عرضم این است. این حکمت را که انتخاب کردن به این دلیل است که یکی از دلایل این که این مهمانیها کم شده است این است که مهمانیهای ما خیلی همراه با تکلف است، همراه با سختی است، همراه با زحمت است. الان آقا به خانماش در اثر این کلامی که از امیرمومنان و اهل بیت علیهم السلام میشنویم الان آقا بخواهد تصمیم بگیرد، همین الان به حاج خانم بگوید حاج خانم دیدی، حدیث را شنیدی، بسم الله یک مهمانی بدهیم. میگوید ما نه گوشت داریم، نه مرغ داریم، باید چند روز مواد غذایی تامین کنیم. یعنی این قدر مهمانیها را ما سخت کردیم دیگر نمیتوانیم بگیریم.
به این جهت این حکمت را انتخاب کردم بخوانم برای عزیزان. و قبل از این که بخوانم میخواهم این را هم یادآوری کنم. ببینید خیلیها میگویند آقا یک گرفتاری داریم، یک مشکل در زندگیمان پیش آمده است، یک دستورالعملی، یک ذکری، یک دعایی، گرفتاری برطرف بشود. ببینید بنا نیست همه گرفتاریها با ذکر و دعا برطرف بشود، یک مقدار هم باید خرج کرد. داستان در کافی مرحوم کلینی است. آمد محضر امام صادق، از کوفه آمد مدینه. کوفه کجا، مدینه کجا! گفت آقا: «إِنَّ الاُوضاعَ قَد تَغَیَّرَت» وضع ما به هم ریخته است، وضع ما خیلی خوب بود، مشکلاتی برای ما پیش آمد.
یک دستورالعمل بدهید گرفتاری ما برطرف بشود. الان من یقین دارم عزیزان دارند گوش میکنند دستورالعمل چه ذکری است، چه سورهای بخوانیم، چه دعایی را. نه آقا، دعا و ذکر نیست. همیشه که دعا و ذکر نمیشود. آن جای خودش. حضرت فرمود: «إِذا قَدِمتَ کُوفَه» برگشتی شهر خودت یک سفره بیندازد، 10 نفر از برادران ایمانیات دعوت کن آنها را اطعام بده، به آنها بگو دعا کنند. جالب است به امام عرض کردم من میگویم ندارم شما میفرمایید 10 نفر را هم جمع کن.
جالب است حضرت به فرمود: «شِیء أَن وَساطَتِک». «وساطِ» یعنی بالش. حالا من تعبیر میکنم این یکی از لوازم غیرضروری زندگی. حالا بالشت نداشته باشی، نمیدانم... . اشکال ندارد. تو یک چیزی از لوازم غیرضروریات را بفروش ولی 10 نفر را دعوت کن، سفره بیندازد، غذا بده، اطعام کن، بگو آن جا سرسفره، البته تعبیر سرسفره ندارد اما من گمان میکنم این که در میان ما رسم شده است سرسفره دعای سرسفره شاید از همین حدیث یاد گرفتیم. فرمود بگو آنها برایت دعا کنند.
پس ببینید اگر ما باور بکنیم این کلام که مهمان روزیاش را میآورد، گناهان صاحب خانه را میبرد و باور بکنیم باعث گشایش در زندگی ما میشود، یکی از اسباب استجابت دعای ما است، آن وقت برای ما آسان میشود. حالا حدیث را بخوانم. آن که نگران هستم این است که الان چرا مهمانیها کم شده است؟ تکلفات آن زیاد است. آن قدر ما میخواهیم... . الان من یقین دارم، حاج خانمها قضاوت کنند، اگر خلاف میگویم یک پیامک بدهند بگویند اشتباه میگویید. الان تا یک حاج خانم مخصوصاً بعضیها، تا یک مهمانی میخواهند سرش درد میگیرد از بس فکر و خیال میکند که ما باید چه تهیه بکنیم، چند جور قضا باید آماده کنیم، خانه را چند روز باید مرتب بکنیم، منظم بکنیم، نمیدانم خانه مرتب باشد، دکوراسیون آن عوض بشود.
همین است که دیگر سالها میگذرد ما دور هم جمع نمیشویم. حالا حکمت را بخوانم. آخرین حکمت نهج البلاغه امیرمومنان(ع) فرمود: «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ»، حکمت 468 به شمارهای که من دارم، آخرین حکمت. «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ» اگر مومن کاری کند که برادر ایمانیاش را به زحمت بیندازد، به ناراحتی بیندازد، به مشقت بیندازد، در میهمانیها، در رفت و آمدها، در معاشرتهای اجتماعی، «فَقَدْ فَارَقَهُ» اسباب جدایی را در حقیقت فراهم کرده است. تحلیل آن خیلی پیچیده نیست، عرض کردم. چرا الان ما جدایی نداریم. جدایی داریم دیگر. چه زمانی دور هم جمع شدیم. چرا این جداییها ایجاد شده است؟
چون «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ» چون فضا یک فضایی شده است که هر کسی میخواهد یک مهمانی بگیرد آن قدر طرف به زحمت میافتد که به این آسانی اصلاً به فکر ضیافت نمیافتد، به فکر مهمانی نمیافتد. «إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ، فَقَدْ فَارَقَهُ»، خیلی روایت به این مضمون داریم. من همین یک مورد چون کلام امیرمومنان(ع) است آوردم. باز در نهج البلاغه، قبل از این حکمت، 3-4 تا حکمت قبل از این حکمت است. خیلی جالب است. امیرمومنان(ع) میفرماید: «شَرُّ الْإِخْوَانِ، مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ» بدترین برادر آن است که آدم به خاطر آن برادر به زحمت بیفتد.
اگر دیدی برادر ایمانیات، خانوادهها، بستگان، دوستان، در آداب معاشرت، چه بین بستگان چه دوستان، اگر یک مهمانی یک رفت و آمدی میخواهد انجام بشود به تکلف... . تا میخواهی بگویی مهمانی عرض کردم، واقعاً بعضیها سردرد میگیرند. اگر این بدترین رابطههای بین مسلمانها است. «شَرُّ الْإِخْوَانِ» بدترین برادر آن است که یک برادر وقتی میخواهد برود سراغ آن یکی برادر او به تکلف بیفتد، به زحمت بیفتد.
در یک داستانی داریم که امیرمومنان(ع) کسی حضرت را دعوت کرد. حالا میخوانیم در سیره اهل بیت(ع) چقدر آسان مهمانی را میپذیرفتند، در سیره علما ببینید، در سیره اهل بیت(ع). چقدر ساده، فوری تا کسی حضرت را دعوت میکرد قبول میکردند. همین جا از خاتم النبیین بگویم اول بعد این داستان را از امیرمومنان(ع) عرض کنم. چون در آستانه رحلت خاتم النبیین هستیم. جالب است، در حالات حضرت است.
حضرت میفرمایند: «وَ لَو دُعِیتُ إِلی ذِراعٍ اَؤ کِراعٍ لَأجَبتُ» اگر در دورترین نقطه شهر کسی من را دعوت کند «إلی ذِراعٍ». حالا ما رفتیم از این طرف شهر، از آن طرف شهر، چه برای تهیه کردید، خاتم النبیین، حالا چه تهیه کردید. هیچی، یک پاچه مثلاً گذاشته است در سفره و این کل پذیراییاش است. فرمود قبول میکنم. باز در حالات حضرت است، خیلی جالب است. رسول خدا فرمود اگر کسی من را دعوت بکند، در حالات حضرت است که پیامبر را دعوت میکردند گاهی شب مثلاً پاسی از شب گذشته است، ما حالا یادمان رفته است. امشب دلمان میخواهید خانه ما مهمانی بیایید. حضرت میرفتند مهمانی. چه بود؟ «خُبزٍ» یک نان بود.
کل پذیرایی از خاتم النبیین یک نان، آن هم دیر وقت. حضرت میپذیرفتند، با روی باز میپذیرفتند. حتی در حالات امیرمومنان، اهل بیت، فراوان. الان همین داستان امیرمومنان هست. کسی حضرت را دعوت کرد به مهمانی، فرمود من با دو شرط میآیم. 1) «أَن لا تَتَکَلَفَ ما لَیسَ عِندَک» از بیرون چیزی تهیه نکنید، هر چه در خانه بود. جناب آقای ملایی، صادقانه عرض کنم. عزیزان اگر این مسائل مهم نبود ما این قدر روی آن توقف نمیکردیم.
ببینید باید ریشهیابی کنیم. چرا مهمانیها تعطیل شده است، چرا رفت و آمدها نیست. برادر سراغ برادرش... . بسم الله، دو تا برادر، آخرین باری که برادرهای من آمدند مهمانی خانه من چه زمانی بوده است، آخرین باری که من رفتم خانه برادرم چه زمانی بوده است، خانه عموهایم رفتم چه زمانی بوده است، خانه عمهها و داییها و خالههایم رفتم. من بالاتر از این بگویم جناب آقای ملایی، واقعاً زشت است ولی باید گفت. من دیدم گاهی در میهمانی مثلاً حالا یک عروسی چیزی بشود همه بستگان همدیگر را ببینند. گاهی یک جوانی میآید سلام علیک میکند، سلام، من را میشناسی. یک مقدار فکر میکند میگوید یادم نمیآید.
نوه داییات هستم، نوه عمویت هستم. باور کنید آدم نمیشناسد. خیلی بد است. من داماد مثلاً عموی شما هستم. من از کجا دامادهای عمویم را میشناسم، دامادهای نمیدانم داییام را میشناسم. نمیشناسیم دیگر. بستگان نمیشناسند همدیگر را. چرا؟ بخواهیم ریشهیابی بکنیم یک موردش همین است، آن قدر رفت و آمدها را سخت گرفتیم. امیرمومنان میفرمایند میآیم منزل شما به شرط این که از بیرون چیزی حاضر نکنید، هر چه در خانه بود. 2) «لا تَدَّخِرَ» هر چه داری بیاوری، دیگر مضایقه نکن ولی از بیرونی چیزی تهیه نکن. الان آقای ملایی، بسم الله. حاج خانم اگر به شما بگویم فردا ما مهمان داریم هر چه که در خانه بود همان. اصلاً نمیپذیرند.
یا آقا نمیپذیرد، یا خانمها میگویند آبروی ما در خطر است، هر چه داریم در خانه یعنی چه. این یک روایت. باز یک روایت دیگری از امام صادق(ع) است. عرض کردم، ببینید علت این که این تکلف اشکالاتش همین است. کمتر همدیگر را میبینیم، بعد هم حالا یک کسی بخواهد سفره مفصلی بیندازد این که سفره مفصلی بیندازد باعث شرمندگی دیگران میشود. شما یک سفره میاندازد 5 جور غذا میدهید. فکر نمیکنید این رفیق شما فردا میخواهد از شما پذیرایی کند، برادر دیگر، نمیتواند.
در یک داستانی هست کسی آمد محضر امام صادق(ع). خیلی هشدار سنگینی است. خواهش میکنم عزیزان عنایت کنند. کسی است به نام حسین بن ابی علا، از اصحاب خوب امام صادق است. میگوید ما میرفتیم مکه، آقا سفر حج بیت الله الحرام. حدود 20 نفر با هم بودیم. این از همه وضع مالیاش بهتر بود. میگوید به هر منطقهای، هر منزلی که میرسیدیم یک وعده غذایی من برای این حدود 20 نفر یک گوسفند میکشتم. وضع مالیاش خیلی خوب بود، میگفت همه شما مهمان من، بهترین غذا. بالاخره 20 نفر، حالا بفرمایید 30 نفر، یک گوسفند برای 20-30 نفر خیلی است.
میگوید سفر حج ما تمام شد و از مکه رفتیم مدینه. خیلی عجیب است. میگوید تا رسیدم محضر امام صادق(ع) حضرت تا من را دید سلام کردم فرمود: «یاحُسین! تُذِلُّ المُؤمِنین» مومنین را ذلیل میکنی، خوار میکنی. گفتم: «اعُوذُ بِالله من ذلِک، مَعاذَ الله»، من کدام مومنی را ذلیل کردم. فرمود به من خبر رسید در سفری که میآمدید در هر منزلی... .
لابد قبلاً کسی آمده است به حضرت به عنوان کار خوب گزارش داده است که این آقای حسین بن علی اعلا چقدر آدم خوبی است، هر منزل یک گوسفند برای ما میکشت. حضرت فرمود چرا این کار را کردی. گفتم: «مَا اَحَطُ اِلَی الله» به خدا من فقط برای خدا این کار را کردم، قصدم ریا نبوده است، قصدم خودنمایی نبوده است، لِلّه انجام دادم. حضرت فرمود هیچ فکر نکردی دیگرانی که با تو هستند اگر بخواهد این کار را انجام بدهند به زحمت میافتند، همه که در توانشان نیست.
اگر هم این کار را انجام ندهند کوچک میشوند. آقای محترم، عزیز من، برادر من، عرض کردم بخواهیم ما این سنتها را از بین ببریم یک زحمت فوق العادهای است. شما که 10 جور غذا میدهید تقبل الله. تقبل الله هم ندارد، امام هیچ نفرمود تقبل الله، فرمود مومنین را ذلیل میکنی، نگو من برای خدا انجام میدهم. این هم گفت من برای خدا، «ما اَرَدتُ إِلَی الله» من برای خدا دارم این کار را میکنم. فرمود: «أَما کُنتَ تَرُ اَنَّ فیه یُخِبُّ» فکر نمیکنی کسانی هستند میخواهند این کار را مثل تو انجام بدهند، او هم سفره بیندازد 5 جور غذا ولی نمیتواند. ذلیل میشود، حقیر میشود. میگوید به حضرت گفتم «استغفرالله وَلا اَعُودُ» توبه میکنم، دیگر این کار را نمیکنم. اگر الان آقای محترم، خانم محترم، شما میتوانید سفره چند جور بیندازید، فردا هم نوبت خواهرت است.
شما دو تا برادر هستید، شما میتوانید سفره بیندازید 10 جور غذا، فردا نوبت برادرت است، نوبت عمویت است، آنها نمیتوانند. مومن را داری ذلیل میکنی. حضرت نرسیده حسین بن علی اعلا میگوید من حرف نزده حضرت گفتند «تُذِلُ المُؤمِنین» مومنین را ذلیل میکنی، خوار میکنی. باز در داستان دیگری از این نمونهها زیاد است.
در کافی مرحوم کلینی است. یکی از اصحاب امام صادق(ع) نامش شهاب است. میگوید به حضرت گفتم وضع مالی من خیلی خوب است، شما میدانید که وضع من خیلی خوب است. من با عدهای میروم مکه خیلی به اینها توسعه میدهم، به این همسفرهای من هر چه میخواهند خرجشان میکنم. حضرت فرمود: «لا تَفعَل إنَّکَ إن بَسَطَّ وَ بسَطُوا» اگر آنها بخواهند پا به پای بیایند به آنها اجحاف است، آنها نمیتوانند. «وَ إِن اَمسَکُوا» اگر آنها هم نخواهند انجام بدهند «اَذلَلتَهُم» ذلیل کردی. دو برادری آقای محترم شما میتوانید سفره بیندازید 10 جور، دو خواهر شما میتوانید سفره بیندازید 10 جور، آن خواهر نمیتواند. اگر بخواهد پا به پای شما بیاید به زحمت افتاده است، این کار را نکند حضرت فرمودند «اَذلَلتَهُم» ذلیلشان کردی.
فرمود با کسانی که مثل خودت هستند اگر میخواهی مسافرت بروی با امثال خودت مسافرت برو، در جمع دوستان با امثال خودت مسافرت برو. باز در داستان دیگری ابی بصیر در کافی مرحوم کلینی میگوید به امام صادق(ع) عرض کردم آقا یک کسی با یک عده پولدار میرود مسافرت. یک کسی 10 نفر هستند، همه وضع مالیشان خوب است، این یکی از همه بدتر است. فرمود این کار را نکند، خودش را ذلیل میکند. اگر میخواهد برود با امثال خودش برود. داستانهای فراوانی داریم از اینها. باز این حدیثی که از رسول خدا عرض کردم متن حدیث را بخوانم. تکرار میکنم.
ابن عباس میگوید «إِن کانَ رَجُل لَیَدعُوا رَسُولُ الله». آقایان، عزیزان، یک وقت ما میگوییم اخلاق پیامبر وقتی میشنویم که پیامبر با اخلاقش همه عالم را گرفت. در طول 23 سال، یادم است این تعبیری است که یکی از اساتید بزرگوار ما میفرمود. فرمود پیامبر گرامی اسلام وقتی از غار حرا آمدند پایین، از جبل الطور، تنهای تنها بودند، هیچ کسی را نداشتند. شبیه 27 رجب وقتی به رسالت مبعوث شدند یکه و تنها بودند. نزدیکترین نزدیکانشان هم دشمن حضرت بودند. چه شد که در یک فاصله کوتاه 23 ساله توانستند همه عالم را مسخر کنند. اخلاق پیامبر. حالا اخلاق پیامبر چیست؟ اخلاق پیامبر ریز موضوعهایش را بگوییم، فقط یک چهره بشاش یک نمونهاش است. یک موردی همین است.
پیامبر خدا کاری کرد که مردم با هم در ارتباط باشند، مومنین در ارتباط باشند، رفت و آمد داشته باشند، مهمانی بگیرند، مهمانی بدهند، هر روز همدیگر را ببینند، از حال همدیگر خبردار بشوند. آقای ملایی باور میکنید آدم خجالت میکشد. امروز جامعه ما به جایی رسیده است یک کسی مریض میشود نزدیکترین نزدیکان او خبر نمیشوند. ارتباطات نیست، رفت و آمد نیست، تماس نیست، مهمانی نیست. ابن عباس میگوید «إِن کانَ رَجُل» گاهی پیامبر را دعوت میکردند، «بِه نِصفِ اللَیل عَلی خُبزِ شَعیر». «نِصفِ اللَیل» یعنی دیر وقت.
ما حالا وقت نداریم، فرض کنید از سر کار میآییم، شما دو ساعت بعد از مغرب تشریف بیاورید مهمانی. برویم مهمانی. خاتم النبیین. الان شما یک عالم نمیدانم یک مرجع تقلید که حالا نمیشود بگوییم، خاک پای رسول الله، شما دعوت کنید 2 ساعت بعد از شب. حالا سفره چیست؟ «عَلی خُبزِ شَعیر» نان جو میداد. کل پذیراییاش نان جو بود. حضرت اجابت میکرد، میپذیرفتند این دعوت را. و جالب است یک داستان دیگری از خاتم النبیین عرض کنم. از آن طرف چقدر حالا مهمانی که آمده است به او محبت میکردند، رودربایستی را کنار بگذار، تعارف نکن، هر چه میخواهی، هر چه میل داری این جا میل کن. در کافی مرحوم کلینی امام صادق(ع) فرمود: «إِنَّ رَسُولَ الله اُهدیَ اِلَیه» یک کسی مقداری برنج هدیه داد به پیامبر.
داستانی است که برنج، یعنی هیچی دیگر نداشته است، یعنی کل مهمانی بر برنج تنهاست. یعنی بگوییم چلوگوشت و چلومرغ و چلوبوقلمون و چلو چه و چلو چه نه، همان برنج. الان ما بگوییم مهمانی داریم با یک جور غذا، اصلاً این مهمانی نمیپذیرند، حساب نمیکنیم. الان من مخصوصاً به حاج خانمها میگویم، حاج خانمها اگر اشتباه میگویم یک پیامک بدهید بگویید شما اشتباه میکنید. الان باور کنید اگر آقایان هم موافق باشند چون گاهی آقایان به هر حال آن چیزهای نمیدانم این تکلفها را کمتر در ذهنشان باشد.
آقا هم راضی بشود، حاج خانم دیدی حدیث پیامبر را، دیدی سیره پیامبر را، ما هم میخواهیم همه بستگان را دعوت کنیم یک غذای ساده بدهیم. مهمانی کنیم یک جور خورشت، مهمانی کنیم یک نوع فقط سالاد الویه بدهیم، نمیدانم مهمانی کنیم یک نان و پنیر بدهیم. آقا هم راضی باشد بگوید پیامبر به یک نان جو، «عَلی خُبزِ شَعیر». این بار سوم. ابن عباس میگوید: «إِن کانَ رَجُل لَیَدعُوا رَسُولُ الله» پیامبر را دعوت میکرد، «نِصفِ اللَیل» آن هم دیر وقت.
یک دو ساعت از شب گذشته ما وقت نداریم، شما دو ساعت بعد از شب بیا مهمانی خانه ما. «عَلی خُبزِ شَعیر» یک نان جو، هیچی دیگر نبود. «وَ یُجیب» پیامبر قبول میکرد. الان بنده بگویم. آقا شما الان به حاج خانم بگو. خانمها ناراحت نشوند از ما، خانمها گاهی بیشتر سخت میگیرند. میگویند نه این جوری نمیشود، این آبروریزی است. بسم الله، اگر بگویند فقط برنج. برنج نه، برنج و یک خورشت. حالا داستان حضرت را بگویم. یک کسی هدیه داد. حضرت دعوت کرد سلمان، مقداد، ابیذر. سه تا مهمان دعوت کردند این هدیهای که به ما دادند با هم مصرف کنیم. «فَجَعَلُ یَعذِرُونَ فِي الاَکل» آنها یک مقدار ملاحظه پیامبر را، خودداری میکردند.
حیا میکردند، کمتر غذا میخوردند. حضرت فرمودند این چگونه غذا خوردنی است، «ما صَنَعتُم» چرا این گونه. مگر نمیدانید، خیلی جالب است. «أَشَدُکُم حُبًّا لَنا أَحسَنکُم أَکلا عِندَنا» اگر من را دوست دارید خوب غذا بخورید. یعنی حضرت مهمان دعوت کرده است، آن هم مهمانهایی مثل سلمان، مثل مقداد، مثل ابیذر، تازه میفرماید اگر من را دوست دارید نشانه محبت این است که ملاحظه نداشته باشید. به هر حال در یک روایتی از امام صادق(ع) من باز تکرار میکنم جناب آقای ملایی، واقعاً این از زیباییها و لطافتهای دین ما است. ما صدها، هزاران، حدیث در آداب معاشرت، دهها حدیث راجع به آداب مهمانی، مهمان میآید چگونه با او برخورد کنیم. در روایت داریم کسی میآمد محضر امام صادق(ع)، حضرت غذا میگذاشتند اینها بالاخره محضر امام یک مقدار ملاحظه میکردند. حضرت قسمشان میداد، قسم میداد ملاحظه نکنید.
باز اینها شرم میکردند، خجالت میکشیدند. در یک روایتی حضرت یک علامتی گذاشتند در این غذا، فرمودند ببین تا این جا را باید میل کنی. چون میدید طرف دارد ملاحظه میکند، غذا کم میخورد. حضرت علامت میگذاشتند، میگفتند تا این جا را باید بخورید. «أَشَدُکُم حُبًّا لَنا» آن کسی محبتش به من بیشتر است که این ملاحظات را نداشته باشد. باز در یک داستان دیگری داریم این هم در آداب مهمانی است از امالی شیخ صدوق است.
افراد میآمدند محضر رسول خدا مهمان پیامبر میشدند، وقتی مهمانی تمام میشد «اَضافَهُم» پذیرایی میکردند. «لَمَّا اَرادُوا» وقتی میخواستند بروند «زَوَّدَهُم وَصَلَهُم» یک چیزی اضافی به آنها میدادند، یک هدیهای به آنها میدادند. یک کسی گفت آقا دیگر حالا وظیفه ما این نیست که دیگر. فرمود مگر نمیدانید، «ما حَسَنَةُ الدُّنیا». الله اکبر. فرمود مگر نمیدانی «ما حَسَنَةُ الدُّنیا اِلی صِلَةُ الاِخوان وَ المَعارِف» اصلاً دنیا لذتی ندارد جز خدمت به برادران ایمانی. جناب آقای ملایی من بارها این مثال را زدم. بسم الله. اگر ما فطرتمان دست نخورده باشد، اگر خرابش نکرده باشیم. آیا ما روزی که تنها غذا میخوریم بیشتر لذت میبریم یا روزی که با خانواده هستیم؟
آن روزی که با خانواده هستیم بیشتر لذت میبریم یا مهمانهای دیگری هم داریم؟ آن روزی که چهار تا مهمان بیشتر داریم لذت میبریم یا نه، تمام بستگان هم دعوت کردیم، 100 تا، 200 تا؟ اگر فطرت را دستکاری نکرده باشیم انسان اصلاً ... . فرمود: «ما حَسَنَةُ الدُّنیا اِلی صِلَةُ الاِخوان وَ المَعارِف». بعد جالب است. حضرت پول جیب به آنها دادند، یک هدیه هم دادند. یک مهمان آمده است حضرت پذیرایی کردهاند اولاً، ثانیاً یک پول جیب و یک هدیه و یک کادو هم به آنها دادند، بعد هم وقتی خواستند بروند به خادم فرمود: «تَنَّهُ» بروید کنار، کمکشان نکنید.
«إِنَّا اَهلُ بَیتٍ لا نُعینُ اَضیافاً» ما اهل بیت مهمان را برای رفتن کمک نمیکنیم. مهمان وقتی میخواهد برود در را به روی او باز نکن، بفرمایید. نه، کمکش نکن در رفتن، در آمدن هر چه میخواهی کمکش کن. فرمود ما اهل بیتی هستیم که در رفتن مهمان را کمک نمیکنیم. باز جالب است این در آداب مهمانی این هم در سیره خاتم النبیین عرض کنم. در مکارم الاخلاق مرحوم طبرسی است. بعضی از مردم مدینه یکی از اهالی مدینه حضرت دعوت کردند به یک غذایی و 5 نفر از اصحابشان، گفت آقا شما بیایید با 5 نفر. حضرت راه افتادند با 5 نفر. این هم از آداب است، من همین جا بگویم دیگر فصل جداگانهای باز نکنم.
«اَدرَکَهُم ثادِثٌ»، اینها 5 نفر بودند، یک ششمی هم گفت آقا. این هم راه افتاد دنبال اینها. وقتی رسیدند به خانه آن شخص، حضرت به آن نفر ششم فرمود تو را دعوت نکردند، این جا صبر کن، منتظر باش، من بپرسم اگر اجازه دادند تو را هم اضافه کنیم. در مهمانیها یکی از مشکلات همین است. 5 نفر را دعوت کردی 10 نفر میآیند، 10 نفر را دعوت کردی 15 نفر میآیند. تو فکر نمیکنی آن میزبان شاید غذایی که تهیه کرده است برای این تعداد است. رسول خدا با همه عظمتشان مهمان بودند با پنج نفر، ششمی راه افتاد. فرمود صبر کن من برای تو اجازه بگیرم، اگر اجازه دادند با تو برویم.
باز بگذارید من بعضی از موارد دیگر از سیره خاتم النبیین در آداب معاشرت. این بحث مهمانی را به عجله تمامش میکنم، بعضی از موارد دیگر در سیره خاتم النبیین را بیشتر عرض بکنم. در سیره ابن حشام است. میدانید ابن حشام یکی از منابع تاریخی بسیار بسیار قدیمی است. فراوان شنیدید رسول خدا وقتی وارد مدینه شدند رفتند خانه ابی ایوب انصاری. داستانش معروف است، نمیخواهم داستانش را بگویم. ابی ایوب انصاری یکی از اصحاب خوب پیامبر بود.
خانهاش دو تا اتاق داشت، یکی پایین، یکی بالا. ابی ایوب میگوید من به رسول خدا عرض کردم که «بِأَبی وَ اُمِّي» پدر و مادرم قربان شما، شما بفرمایید طبقه بالا، من خودم با خانوادهام طبقه پایین. حضرت فرمود نه، من همین طبقه همکف را انتخاب میکنم. گفت آقا من خجالت میکشم، من بروم طبقه بالا، شما پایین. نه. عبارت این است: «اَکرَهُ اَن اَکُونَ» من حاضر نیستم طبقه بالا بروم، شما پایین. رسول خدا چه فرمود؟ فرمود: «إِنَّ اَرفَقَ بِه» بر ما بهترین است چون افراد به من میخواهند مراجعه کنند مراجعات مردم راحت باشد من طبقه پایین. یعنی به قدری پیامبر خودشان را در اختیار مردم قرار دادند، در دسترس مردم قرار دادند، حتی در یک طبقه کسی که میخواهد به حضرت مراجعه کند یک طبقه را نیاید بالا، همان طبقه همکف.
این حدیث بسیار زیبا از رسول خدا است. فرمود: «مَن اِحتَجَبَ» کسی بین خودش و مردم فاصله ایجاد بکند، «اِحتَجَبَ الله» فردای قیامت خدا بین او و مردم حجاب ایجاد میکند. باز در حالات رسول خدا چند تا مورد به عجله بگویم از سیره پیامبر، همه جذاب است. انس بن مالک میگوید. حدیث در منابع بسیار قدیمی است، مثل صحیح مسلم است، مثل احمد حنبل است. میگوید: «کانَ یَسمَعُ بُکاءَ سَبیِ وَ هُوَ بِالصَلاةِ» پیامبر در نماز بود، نه نماز ما، نماز خاتم النبیین، در مسجد النبی، نماز جماعت، نماز پیامبر. در مسجد صدای گریه بچه را میشنید. «فَیَقرَعُ بِسورَةِ قَصیرَ» یک سوره کوتاه میخواندند. گفتند آقا چرا؟ فرمود: «اَمَّا سَمِعتُم بُکاءَ سَبی» نشنیدید یک بچهای دارد گریه میکند.
نمازم را زود تمام کردم. حالا آن بحث ارتباط با کودک ما یک وقت مفصل عرض کردیم حتی در روایات ما هست در دستورات دینی ما است، به مادرها عرض میکنم. یک کاری کنیم بچهها از نماز خاطره خوشی داشته باشند. خانم این جور نباشد تا چادرت را سر میکنی بچه گریه کند، بگوید چادر سر کرد دیگر به من بیاعتنایی میکند. نماز میخوانی چه اشکالی دارد، بچهات را بغل کن. در حالت نماز بچهات گریه میکند هیچ مانعی ندارد. حتی بالاتر مسئلهاش را گفتیم. داری نماز میخوانی، تشهد نشستی مثلاً، بچه گریه میکند شیر میخواهد، بدون شیر ساکت نمیشود، ببرش زیر چادر، آهسته، هیچ اشکالی ندارد، زیر چادر به بچهات شیر بده. نماز میخوانم به بچه شیر میدهم! اتفاقاً همین نماز خوب است.
روی دوش پیامبر بودند، حضرت سجدهاش را طولانی میکرد. باز در حالات پیامبر، این داستان در عیون الاخبار رضا شیخ صدوق است. «تَرَکَ النَّاس مِن ثَلاثٍ لایَذُمُ اَحدً». عزیزان من پیامبری را از دست دادیم. این ارزشمندترین سیره پیامبر است. «لایَذُمُ اَحدً» احدی را مذمت نمیکرد، سرزنش نمیکرد. «لا یُعَیِرُهُ» تعیر، سرزنش. «وَ لایَطلُبُ اَعثَراتِه» دنبال این نبود ببیند کسی عیب و لغزشاش چیست، عیباش را پیدا بکند تابلو بکند. جناب آقای ملایی باور کنید ما در همینها معطل هستیم. ای کاش جامعه دینی ما در آداب معاشرت یاد میگرفت، الگو میگرفت از پیامبری که هرگز کسی را سرزنش نکرد، هرگز کسی را مذمت نکرد، هرگز دنبال خطاها و ایراد و اشکال دیگری نبود.
باز در داستان دیگری هست همین ابی ایوب انصاری میگوید پیامبر مهمان من بود، غذا میبردم برای حضرت، حضرت طبقه پایین بودند من طبقه بالا بودم. میگوید گاهی غذایی میبردم برای حضرت که سیر داشت، پیاز داشت. حضرت میل نمیفرمود، میفرمود من میخواهم با مردم رفت و آمد داشته باشم. ببینید پیامبری که نه تنها بوی خوش، یک حدیثی خواندیم که واقعاً آدم در معنای این حدیث میماند. «يُنْفِقُ فِي الطّيبِ اَكْثَرَ مِمّا يُنْفِقُ فِي الطَّعامِ». عزیزان این را برای ما ترجمه کنند. «يُنْفِقُ فِي الطّيبِ» پیامبر برای عطر بیشتر از خرج خورد و خوراک خرج میکرد. یعنی اگر هزینه عطرشان مثلاً من عرض میکنم 20 درهم بود، 30 درهم، 50 درهم در ماه بود، خورد و خوراکشان کمتر از این بود.
پیامبر خورد و خوراکی هم نداشتند. پیامبر نه تنها بوی خوش استفاده میکرد حتی بالاتر، از خوردن یک غذایی که بویی دارد، میوهای که بوی دهان، حاضر نبود این کار را انجام بدهد. باز در حالات پیامبر است. یک جملهای دارد، یک عربی میگوید. اعرابی آمد پیامبر را دید. یک تعبیر خیلی زیبا. این اولین بار بود پیامبر را دیده بود، از پیامبر تقاضای کمک کرد. گفت «إِنَّ مُحَمَّدً(ص) یُعطی عطاءَ مَن لایَخافُ الفَقر». ما چرا حاضر نیستیم انفاق کنیم. خیلی عذر میخواهم جناب آقای ملایی، چرا حاضر نیستیم مهمانی را بدهیم؟ چون باور نداریم «یَعطی بِرِزقِ» مهمان روزیاش را میآورد، باور نداریم. کجا مهمان روزیاش را میآورد، تا آخر ماه دیگر هیچی نداریم. باور نداریم.
اگر این باورها تقویت بشود آن وقت دست دهنده. پیامبر، این عرب میگوید، این عرب بادیه نشین میگوید، وقتی پیامبر را دید، جود و سخاوت پیامبر را دید، گفت: «إِنَّ مُحَمَّدً(ص) یُعطی عطاءَ مَن لایَخافُ الفَقر» از فقر نمیترسد. یک جوری میدهد پیداست از فقر نمیترسد. اگر جامعه ما رسید به این درجه آن وقت انفاق آن راحت میشود، ایثارش راحت میشود، پذیراییاش راحت میشود، میهمانداریاش راحت میشود، رسیدگی به بستگان و اقارب و خویشاوندانش راحت میشود. حالا انشاءالله ببینیم چقدر فرصت باشد بعد از تلاوت قرآن بازگردیم.
یک جملهای اضافه کنم جناب آقای ملایی، جالب است. آن جلسه هم نمیدانم گفتم یا نه. از بس این آداب معاشرت مهم است شیخ صدوق رضوان الله علیه اصلاً یک کتاب دارد "مصادقة الاخوان" یعنی با برادران ایمانی چگونه باید. من یک حدیث را در یک دقیقه از این کتاب مصادقة الاخوان چون از خاتم النبیین است این هم یادگاری باشد از خاتم النبیین در ایام رحلت حضرت. ببینید چقدر زیباست.
فرمود: «سِرْ سَنتَینِ بِرَّ والِدَیکَ» اگر شده است دو سال یک مسیری را باید بروی مسافرت بروی برو به پدر مادرت نیکی کن. بارها عرض کردیم الان در تهران میگویی به پدرت سر زدی، میگوید حاج آقا خبر نداری دو ساعت راه است، آنها جنوب تهران هستند ما جنوب تهران هستیم، ما لواسان زندگی میکنیم آنها نمیدانم پایین شهر زندگی میکنند، 2 ساعت، 3 ساعت، 4 ساعت. فرمود: «سِرْ سَنتَینِ»، آداب اجتماعی این است مسلمانها. ما امشب در داغ رحلت پیامبری هستیم که این کلامش است. شده است دو سال سفر برو به پدر مادرت خدمت کن. همین طور همواره آمار را ببینید.
«سِرْ سَنةً صِلْ رَحِمَکَ» برادرت، خواهرت، عمو، عمه، ارحام، خویشاوندانت، داییات، ارحامت، «سِرْ سَنةً صِلْ رَحِمَکَ» شده است یک سال راه بری برو به ارحامت، به برادر و خواهرت سر بزن. میگویی آقا به برادرت سر میزنی، میگوید حاج آقا شما گرفتاریها را خبر ندارید، ترافیک تهران را خبر ندارید. «سِرْ سَنةً»؛ از این طرف تهران تا آن طرف تهران با همه ترافیکهایش 1 سال طول میکشد؟! از این طرف ایران تا آن طرف ایران بخواهید تمام ایران را شرق به غرب پیاده بخواهی بروی یک سال طول نمیکشد. میگوید «سِرْ سَنةً» یک سال لازم است برو به ارحامت. «سِرْ مِیلاً عُدْ مَریضا».
این آداب اجتماعی است. ولو شده است یک فرسخ، حالا میل یک مقدار کمتر ما میگوییم فرسخ، یک فرسخ شده راه برو به یک مریض عیادت یک مریض. دو فرسخ راه برو «شَیِّعْ جَنازَةً» یک مومنی از دنیا رفته است. آداب اجتماعی تشییع جنازه برو، مومن احترام دارد. کسی خبر شدی از دنیا رفته است احترام کن. سه فرسخ راه برو «عَجِب دَعوَةً» مهمانی دعوت کردند. نگو آقا راه دور است ما حوصله نداریم. همین دیگر، دنبال همین بهانهها هستیم که رفت و آمدها نیست.
«سِرْ اَربَعَةً» چهار میل، چهار فرسخ شده راه برو «ذُر اَخاً الله» به زیارت یک برادر. دعوتت نکرده است؟ باشد. خودت به زیارتش برو. «سِرْ خَمسَةً» پنج فرسخ، پنج میل شده برو، «اَنظُر مَظلُوماً» یک مومن گرفتار است، مظلوم است، کمک میخواهد. آقا سری که درد نمیکند دستمال نمیبندند، از این طرف شهر برویم آن طرف شهر دو ساعت خودمان را اسیر کنیم که میخواهیم برای یک مظلومی شهادتی بدهیم. «سِرْ سِتَّة» شش میل، شش فرسخ شده راه برو «اَقِس مَلحُوفاً» یک گرفتار، یک غمدیده، غصه دارد، ناراحت است، غم و غصهاش را برطرف کن.
خواهش میکنم عزیزان همین حدیث یادگاری امروز در بحث ما بود کافی است. این نگاه خاتم النبیین است، این آداب اجتماعی پیامبر است. دو سال شده را برو به پدر مادرت، یک سال شده اگر لازم است به ارحامت، به یک مریضی یک فرسخ، نمیدانم تشییع جنازه دو فرسخ، اجابت دعوت یک مومن اگر شده است سه فرسخ، زیارت برادر ایمانی اگر شده است چهار فرسخ، یک مظلوم را میخواهی یاری کنی اگر شده پنج فرسخ لازم است، یک ملحوف، یک غمدیدهای را میخواهی غماش را برطرف کنی. اگر ما رسیدیم به این آداب. حالا ما نشستیم این جا اگر از جایمان تکان بخوریم و به داد کسی برسیم.
فراوان شنیدهایم صدیقه طاهره(س) لحظات آخر گریه میکرد، پیامبر جملهای فرمود. گریهشان آرام گرفت. سوال کردند آن جمله چه بود؟ فرمود پدرم به من فرمود که اولین کسی که به من ملحق میشود تو هستی. اگر عزیزان مخاطب میخواهند بدانند پیامبر ما در چه حالتی از دنیا رفت این خطبه 197 نهج البلاغه است. امیرمومنان فرمود: «وَ لَقد قُبِضَ رَسُولُ الله وَ إِنَّ رَأسَهُ لَعَلَی صَدرِي». در حالی پیامبر جان به جان آفرین تسلیم کرد «وَ إِنَّ رَأسَهُ لَعَلَی صَدرِي» سر مبارک پیامبر روی سینه من بود. حسنین سلام الله علیهما آمدند خودشان روی بدن پیامبر و روی سینه پیامبر انداختند.
در روایت داریم که امیرمومنان(ع) دست حسنین را گرفت. فراوان شنیدهایم میگویند کسی که در لحظات جان دادن است محتذر روی سینهاش سنگین نباشد. دست حسنین را گرفتند که بردارند از روی سینه پیامبر، رسول خدا چشمان مبارکشان را باز کردند. فرمودند: «یا عَلی! دَعَنی اَشُمُهُما یَشُمانِّی» علی جان بگذار حسنین روی سینه من باشند، «اَشُمُهُما» من آنها را ببویم، «یَشُمانِّی» آنها مرا ببویند. «یَتَزودا مِنّی وَ اتزودُ مِنهُما» آنها آخرین توشه را از من بگیرند، من آخرین توشه را از آنها بگیرم. مسلمانها میخواهید بدانید پیامبرتان در چه حالتی از دنیا رفتند؟ در حالتی که سر مبارکشان روی سینه پیامبر بود و حسنین روی سینه رسول خدا. پیامبر این گونه جان به جان آفرین تسلیم کردند.
من فقط یک جمله عرض بکنم. رسول خدا دلش میخواست این گونه از دنیا برود که حسنین روی سینه پیامبر باشند. یارسول الله این همه سفارش کردی شرح سفارشات نبی را ستمگران با میخ در به سینه زهرا نوشتهاند. همین روزها بود که بین در و دیوار فریاد صدیقه طاهره بلند شد: «یا اَبَتاهُ هَکَذا یَفعَلُ بِحَبیبَتِکَ وَ اَبنَتِکَ» پدرجان ببین چه میکنند با دخترت، با «بِحَبیبَتِکَ وَ اَبنَتِکَ». «یا اَبَتاه» پدرجان ببین چه میکنند. من یک جمله دیگر اشاره کنم. همین امام حسین، همین امام حسن، که این جوری با پیامبر وداع کردند و پیامبر دوست داشت، خودشان فرمودند «اَشُمُهُما» من حسنین را استشمام کنم، بو کنم، آخرین توشه را من از آنها بگیرم، آنها از من بگیرند. اما همین روزها بدن امام مجتبی(ع) را تیرباران کردند، همین روزها سر مقدس سیدالشهدا(ع) را در تشت طلا گذاشتند. «صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یارَسُولَ الله، صَلَّی اللهُ عَلَیکَ یا نَبِیَ الله، صَلَّی الله عَلَیکَ یا خاتَمُ النَبیین، صَلّی الله عَلَیکَ وَ رَحمَةُ الله وَ بَرَکاتُه».