1401-07-30-حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
بسم الله الرحمن الرحیم
فرازی از نامه سی و یکم. نامه سی و یکم عزیزان می دانند طولانی ترین نامه تربیتی و اخلاقی نهج البلاغه است به امام مجتبی (س) يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، مهمترین دستور در آداب معاشرت همین است. خود را معیار و ملاک قرار دهید در ارتباطات بین و دیگران. هر چه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید. این کلی آن است. ولی حضرت در هفت فراز به این مطلب اشاره می فرمایند. فَأَحْبِبْ لِغَيْرِكَ مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، هر چه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید. هر چه برای خود دوست ندارید برای دیگران هم دوست نداشته باشید.
شریعتی: در یک کلام خود را جای بقیه بگذارید.
آقای حسینی قمی: وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، دوست ندارید به شما ظلم کنند شما هم ظلم نکنید. یک شعری هست، شعر معروف و قشنگی است، و پیام زیبایی دارد.
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
اگر خوردن مال دیگران بد است شما مال مردم را بخورید عیب ندارد. دیگران اموال شما را ببرند این بد است. ما توفیق داریم زیاد خدمت مردم هستیم، بعضی خبرها را آدم می شنود خیلی غصه می خورد. دیروز یک آقای پیرمردی پیش من آمده بود خیلی غصه خوردم. می گفت چه زمین های من را در کجا این آقا برده است، یک مقدار را آن آقا برده است. سندسازی کردند، جعل سند کردند. با مال حلال چه کار کردیم که با حرام آن چه کار کنیم. خیلی آمار بالا است. الان شما در دادگاه بروید یک بخش عمده ای از وقت دستگاه قضایی ما به همین شکایت ها است. این آقا زمین آن برده است، خانه او را برده است. ماشین او را برده است، اموال او را برده است، حالا در دادگاه بیایید تا نوبت شما بشود دیگر خدا می داند چه قدر باید هزینه کنید که آیا بتوانید آخر اثبات کنید که من مال من را دیگری برده است یا نه؟ بعد همین آدم وقتی به مال او تجاوز می شود داد و بیداد.
ببری مال مسلمان و چو مالت ببرند بانگ و فریاد برآری که مسلمانی نیست
آقا مسلمانی کو، تو خود وقتی مال مردم را خوردی مسلمانی کجا بود؟ خیلی آمار بد است. من فکر نمی کردم این قدر زیاد باشد. این که این همه، صدها هزار پرونده در دادگاه ها مسائل مالی است، بالاخره یک ظالم دارد، یک مظلوم دارد. کسی دارد مال کسی را می خورد که یکی رفته است و شکایت کرده است. ما مسلمان هستیم. اصلاً ما حلال را چه کار کردیم که حرام را بخواهیم چه کار کنیم؟ حلال آن را، هزاران هزار هکتار داشتند، گذاشتند و رفتند.
شما با حرام آن چه کار می خواهید بکنید. این همه پرونده در دادگاه ها اگر مال کسی، بالاخره آخر آن رأی صادر می شود. معلوم است یک کسی مال کسی را برده است، مال کسی را خورده است، لا تظلم، ظلم نکنید. وَ لَا تَظْلِمْ كَمَا لَا تُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ دوست ندارید به شما ظلم کنند. وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، دوست دارید به شما نیکی کنند، شما هم خوبی کنید. وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، هر چه برای خود زشت می داری، قبیح می شماری، برای دیگران هم قبیح بشمارید. وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ، برای مردم همانی را راضی باش که برای خود راضی هستی.
وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ، الان یکی از بلاهای ما همین است. شب دو ساعت جلسه می-گیرید خیلی خوب، چه قدر سفارش شده است، این همه ما داریم خواهش می کنیم، رفت و آمد باشد، زیارت باشد، به همدیگر سر بزنید، سفره بیندازید. حالا در این دو ساعت نشستیم، حالا چه بگوییم؟ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ، نمی دانید نگویید. حرفی که نمی-دانید نزنید. یک وقت امتحان کنید، همین امشب اگر شما یک جلسه ای داشتید 7 ـ 8 ـ 10 نفر، هر موضوعی را مطرح می کنید همه صاحب نظر هستند. از یک چیزی در هوا و فضا مطرح کنید، هواپیماسازی، همه دقیق اظهارنظر می کنند. از هوا و فضا در کشتی رانی بیایید همه اظهارنظر. از این در بیماری قلبی بیایید، به نظر شما بیماری قلب عمل باز بهتر است، یا آنژیو بهتر است؟ همه اظهارنظر می کنند. طب اطفال بروید همه اظهارنظر می کنند. وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ، آن چیز که می-دانیم کم است. باشد، همان کم را بگویید.
وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ وَ لَا تَقُلْ مَا لَا تُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ، حرفی که دوست ندارید به شما بگویند شما هم نگویید. یک روایتی یک وقت خواندیم خیلی هشدار آن سنگین است. فرمود مَنْ لَمْ يُبَالِ بِمَا قَالَ وَ مَا قِيلَ فِيه، اگر کسی برای شخصیت خود و موقعیت خود و دیگران ارزش قائل نیست مهم نیست برای او که چه می گویند همین جور پرتاب می کند. آقا شما می گویید بعداً جواب شما را می دهند. فحش آن را به شما می دهند. می گوید مهم نیست، نه برای آبروی خود ارزش قائل است، نه برای آبروی دیگران.
در روایت داریم فَهُوَ شِرْكُ الشَّيْطَانِ. دست پرورده شیطان است. انسانی که برای آبروی خود، برای آبروی دیگران. پس بنابراین هفت دستور اخلاقی و اعلم، قبل از این که بخش بعدی را بخوانم یک بار دیگر در یک جمله پیام این حدیث را بخواهیم بخوانیم، حضرت می فرماید انصاف داشته باشید، هر چه برای خود می پسندید برای دیگران هم بپسندید. یک حدیثی دیدم معروف است و در تمام منابع قدیمی ما آمده است. شیخ طوسی، شیخ مفید همه نقل کردند.
امیرالمؤمنان فرمود أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ، سنگین ترین عبادت چیست؟ ما فکر می کنیم نماز است، فکر می کنیم روزه گرفتن است، فکر می کنیم خمس و زکات است، أَ لَا أُخْبِرُكَ بِأَشَدِّ مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَى خَلْقِهِ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ أَنْفُسِهِم. با انصاف برخورد کرد. همین که حضرت می فرماید هر چه برای مردم، ... آقای محترم شما دوست ندارید همسایه شما دیر وقت سر و صدا کند، مردم آزاری کند، شما هم مردم آزاری نکنید. بنابراین به کسی ظلم نکنیم. آبروی کسی را نبریم. غیبت کسی را نکنیم. در آداب معاشرت خیلی مهم است، از بس گفتیم و در نهج البلاغه فراوان است.
یک کسی محضر امام سجاد (ع) آمد. مرحوم طبرسی در احتجاج می-نویسد یک کسی محضر امام سجاد (ع) آمد. گفت آقا یک خبری به شما بدهم. إِنَّ فُلَاناً يَنْسُبُكَ إِلَى أَنَّكَ ضَالٌّ مُبْتَدِع، گفت من پیش فلانی بودم، فلانی شما را گمراه و بدعت گزار می دادند. حضرت فرمود برای چه این حرف را زدید؟ نه حق مجلس او را رعایت کردید، نه حق مجلس من را. حق مجلس او را رعایت نکردید، المجالس و الامانه، چیزی در یک جلسه ای شنیدید پیش خود نگه دارید. او نگفت که شما بیایید به من بگویید. حق من را هم رعایت نکردید. برای این که من چنین چیزی نمی دانستم که آن آقا در مورد من گفته باشد، الان من نسبت به او سوء ظن پیدا می کنم.
بعد حضرت فرمود إِنَّ الْمَوْتَ يَعُمُّنَا، مگر نمی دانید مرگ سراغ ما می آید. وَ الْبَعْثَ مَحْشَرُنَا فردای قیامت در رستاخیز باید در پیشگاه خداوند جواب بدهیم. وَ الْقِيَامَةَ مَوْعِدُنَا وَ اللَّهُ يَحْكُمُ بَيْنَنَا إِيَّاكَ وَ الْغِيبَةَ، برای چه غیبت کردید. فَإِنَّهَا إِدَامُ كِلَابِ النَّارِ. امام (ره) در این چهل حدیث خود یک حدیث در مورد غیبت است، این حدیث را خیلی زیبا معنا کردند. الْغِيبَةُ إِدَامُ كِلَابِ النَّار، نان و خورشت سگ های جهنم است. بعد فرمود وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ أَكْثَرَ عُيُوبَ النَّاسِ.
فرمودند کسی که زیاد دنبال عیوب مردم هست همین که دنبال آن هست، معلوم می شود خود هم گرفتار این عیوب هست. معروف است که می گویند طبیب از مزاج خود طبابت می کند. ما اگر یک روزی سردرد داشته باشیم فکر می کنیم همه الان سردرد دارند. یک روز یک بیماری داشته باشیم، فکر می کنیم همه این بیماری را دارند. وَ اعْلَمْ أَنَّ مَنْ أَكْثَرَ عُيُوبَ النَّاسِ، کسی که زیاد عیوب مردم را بیان می کند شَهِدَ عَلَيْهِ الْإِكْثَارُ، همین که زیاد می گوید معلوم می شود خود هم گرفتار این عیوب هست.
داستان دوم هم در احتجاج مرحوم طبرسی است. واقعاً عجیب است، گاهی ما فکر می کنیم داریم خیرخواهی می کنیم ولی آداب معاشرت بلد نیستیم. یکی کسی از خواص الشیعه الموسی بن جعفر، اسم آن را نبردند. از اصحاب خاص خاص آقا موسی بن جعفر خدمت حضرت آمد و می لرزید. می خواست یک مطلبی به امام بگوید فکر می کرد یک گزارش خیلی مهمی است، از سر دلسوزی، صبر کرد خلوت شود. عده ای بودند، اینها بروند. غریبه ها بروند حضرت در جریان این خبر قرار بگیرد. وقتی جلسه خلوت شد گفت یابن رسول الله، یک خبر خیلی مهم، من چه قدر خودم نگران شدم، فلانی که اظهار می کند که من به شما علاقه دارم و شما را امام می-داند، این منافق است.
امام فرمود چرا؟ گفت من بودم در یک جلسه ای بودم یکی از آن طرفداران خلیفه هارون از این آدم سوال کرد که تو موسی بن جعفر را امام می دانی؟ یک جمله ای گفت که گفت شما را امام نمی داند. منافق است می آید جلوی شما اظهار ... این می لرزید و فکر می کرد یک گزارش خیلی مهمی است که دارد به امام می گوید. امام فرمودند که نه اولاً این جور که تو می گویی نیست. منظور او از این جمله، و این تعبیری که به کار برده است، مبتدای آن این است، خبر آن این است، جمله را یک جور دیگر می شود معنا کرد من خبر دارم.
آن حرفی که آن جا زده است توریه کرده است، یک جوری گفته است که آنها نفهمند چه گفته است. بعد حضرت به او فرمود که چون در روایت داریم، در نهج البلاغه هم هست، تا می شود کلام برادر خود را اگر حمل به صحت دارد، حمل به صحت کن. بعد حضرت به ایشان فرمود حالا این سوء ظنی که شما به او پیدا کردید، این را چه جوری می خواهید پاک کنید؟ شما آمدید به عنوان یک گزارش از او پیش من گفتید، توب الی الله، از این که به برادر ایمانی خود، به برادر مسلمان خود سوء ظن پیدا کردید، توبه کن. گفت یابن رسول الله من حالا چه طوری او را راضی کنم؟ البته من این را یادآوری کنم، عزیزان یاد آنها باشد، خیلی سوال می کنند، اشتباه نشود، در بخش احکام هم ما مکرر گفتیم، حالا اگر ما غیبت کسی را هم کردیم، آبروی کسی را هم بردیم، به این معنا نیست که برویم به خود او بگوییم آقا ما غیبت شما را کردیم. چون بعضی ها خیلی حساس هستند، تا نگویید چه گفتید یک مکافات دیگری می شود. الان مشهور فقهای ما فتوای آنها این است که می-گویند در غیبت استحلال به این معنا که بروید به طرف بگویید من را حلال کنید لازم نیست.
اگر احتمال می دهید شر به پا می-شود که دیگر ابدا جایز هم نیست. احتمال هم ندهیم یک آدم به او هم بگوییم ناراحت هم نمی شود ما را هم حلال می کند. مشهور فقها می گویند لازم نیست. برای او دعا کنید. همین خود راوی می گوید به امام گفتم که پولی که ندارم وَ لَكِنْ قَدْ وَهَبْتُ لَهُ شَطْرَ عَمَلِي، یک بخشی از ثواب اعمال خود را به این آقا هدیه کردم. مِنْ تَعَبُّدِي، وَ مِنْ صَلَاتِي عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْت، گفت خدایا هر چه من صلوات فرستادم ثواب این باشد برای این آقا. گاهی بعضی از احکام را ما بلد نیستیم گرفتار می شویم. مثلاً یک خانمی انسان است دیگر، مگر ما آدمیزاد نیستیم.
یک خانمی یک گناه فسق و فجوری مرتکب شده است. زبانم لال یک خانم شوهرداری هم بوده است، حالا لازم است باید بین خود و خدا توبه کند، معلوم است، اما آیا باید برود به شوهر خود بگوید. این حق الناس است باید برود به شوهر خورد بگوید؟ ما مواردی داریم طرف می رود به شوهر خود می گوید اصلاً زندگی آنها از هم می پاشد. بین خود و خدا انسان باید توبه کند. مال کسی را تلف کرده باشیم باید برویم به او بگوییم. آبروی او را برده باشیم در آن جمعی که گفتیم، در آن جمع، حتماً باید دوباره از او دفاع کنیم اگر می توانیم. اما این که برویم به خود او بگوییم به این معنا نیست که برویم به خود او بگوییم و یک شر دومی را به پا کنیم. خدا آیت الله غروی اصفهانی را رحمت کند،از گنه من مپرس که زاده آدم ناخلف هستی اگر گناه ندارد. ما که معصوم نیستیم.
این فقیه بزرگ نمی خواهد خدای نکرده کسی را به گناه تشویق کند ولی بالاخره ما بنی آدم هستیم. پدر همه ما حضرت آدم است. او یک ترک اولی کرد که ما روی زمین آوردند. حالا راجع به انبیاء گناه نبوده است، ترک اولی بوده است. اگر ما گناه نکنیم که آن وقت ما ناخلف می شویم. ما بعضی احکام را نمی دانیم بد جور خود را گرفتار می کنیم. خدا مرحوم آیت الله مشکینی را رحمت کند.
روز عرفه در صحرای عرفات ایشان 7 ـ 8 دقیقه برای زائرین سخنرانی کردند، یک جمله گفتند. گفتند من توان طواف مستحبی نداشتم همان یک طواف واجب. هیچ توان نداشتم که بخواهم طواف مستحبی کنم. فقط یک طواف کردم گفتم خدایا ثواب این امانت فردای قیامت هر کسی آمد یک حقی از ما طلب داشت که یاد ما رفته بود این طواف برای آنها باشد که از ما راضی شوند. عیب ندارد آدم نماز مستحبی می خواند، کربلا، مشهد، زیارت، تعبدی و صلاتی، گفت من هر چه صلوات بر محمد و آل محمد فرستادم ثواب اینها باشد برای این آقایی که من غیبت او را کردم. پس بنابراین در یک جمله بخواهیم پیام این کلام حضرت را بگوییم، آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم مپسند. وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، بدانید خودپسندی کار خوبی نیست. من روایات امیرالمؤمنین (س) را در غررالحکم نگاه می کردم.
می دانید سید رضی منتخب کلمات حضرت را آوردند. خیلی از کلمات حضرت در غررالحکم است. 5 تا حدیث سریع راجب آفات عجب بخوانم. این که ما خود را بهتر از همه بدانیم. الان خیلی ها مبتلا هستیم. حتی اگر اطلاع هم نداشته باشیم، در عمل خود را نشان می دهد. فکر می کند حرف حق مال من است حرف دیگران همه باطل است. برداشتی که من می گویم، سیاستی که من دارم. روشی که من دارم. برخوردی که من دارم. این را عجب در یک کلمه خودپسندی می گویند. فرمود الْعُجْبُ آفَةُ الشَّرَفِ، عجب آفت شرافت است. آدم-هایی که خودپسند هستند شرافتی ندارند. الْعُجْبُ يُفْسِدُ الْعَقْل، خودپسندی کجا می گذارد عقل آدم کار کند. بالاخره عقل ما یک فرمانی می دهد اما خودپسندی نمی گذارد باور کنیم. ثَمَرَةُ الْعُجْبِ الْبَغْضَاء، دشمنی، کسی که خودپسند است خود را از همه بالاتر می بیند نسبت به دیگران. فکر می کند همه باید در مقابل او تواضع کنند، نمی کنند دشمن آنها می شود. الْعُجْبُ رَأْسُ الْحَمَاقَة، اساس نادانی خودپسندی است.
یک داستانی را دیدم که واقعاً ما انسان ها چه قدر ادعا داریم و واقعاً هیچ خبری هم نیست. اگر باور کنیم هیچ خبری نیست ... خدا رحمت کند امام (ره) یک قصه ای را نقل می کنند می-فرمایند قرآن را ببینید در قرآن کریم حضرت سلیمان وقتی که ... می دانید حضرت سلیمان زبان پرندگان و حیوانات را می-دانست، داشت می رفت، در قرآن است، «قالَتْ نَمْلَةٌ يا أَيُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَساكِنَكُم» (نمل/18) ای مورچه ها در خانه های خود بروید. چرا؟ چون سلیمان و لشکریان او دارند رد می شوند «وَ هُمْ لا يَشْعُرُون» (نمل/18) نمی فهمند، امام (ره) در این نامه خود دارند که ببینید یک مورچه سلیمان و جنود را لا یشعرون می گوید. «ادْخُلُوا مَساكِنَكُمْ لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُه» (نمل/18) سلیمان و لشگریان او شما را لگدمال نکنند. به مورچه ها گفت شعور ندارند.
این داستان که خیلی برای من جالب بود حتماً برای بیننده های عزیز هم جالب است و در کافی مرحوم کلینی (ره) هست، آقا موسی بن جعفر (س) فرمودند، در زمان حضرت سلیمان مردم گرفتار قحطی شدند به جناب سلیمان گفتند که دعا کنید تا باران بیاید. يَسْتَسْقِيَ لَهُم، حضرت سلیمان فرمود باشد. فردا نماز صبح را که خواندید بعد از نماز صبح برای نماز باران می رویم. نماز صبح را خواندند، راه افتادند برای نماز باران بروند در مسیری که می رفتند، سلیمان زبان مورچه را می دانست، یک مورچه ای داشت دعا می کرد.
گفت اللَّهُمَّ إِنَّا خَلْقٌ مِنْ خَلْقِكَ، خدایا ما هم خلق تو و مخلوق تو هستیم، وَ لَا غِنَى بِنَا عَنْ رِزْقِك، خدایا ما محتاج روزی تو هستیم، فَلَا تُهْلِكْنَا بِذُنُوبِ بَنِي آدَم، خدایا به گناه این بنی آدم ما را چرا نابود می کنی. مورچه ها هم گرفتار شده بودند. خشکسالی وقتی بیاید برای همه هست. فَلَا تُهْلِكْنَا بِذُنُوبِ بَنِي آدَم. ما را به گناه این بنی آدم چرا هلاک می کنی به ما رحم کن. ما خلق تو هستیم. ما هم به روزی تو احتیاج داریم. ما که گناهی نکردیم. ما چرا چوب این انسان ها را بخوریم. این یعنی گناه ما در تمام آفرینش اثر دارد و دیگران چوب ما را می خورند. جناب سلیمان وقتی این جمله را از این مورچه شنید به قوم خود گفت برگردید. ارْجِعُوا فَقَدْ سُقِيتُمْ بِغَيْرِكُم، خدا به شما باران می دهد، دیگر لازم نیست شما دعا کنید. دعای این مورچه کافی است. برگردید خدا به دعای این مورچه به همه ما باران می دهد.
برگشتند و سیراب شدند با بارانی که در آن سال ها که اینها دیده بودند نظیر نداشت. این همه ما ادعا داریم، عجب چه خبر است. چه قدر قیافه می گیریم. این همه ادعا حالا هر کسی در هر پست و مقامی هست فرقی نمی کند یاد ما باشد این همه دعوا و ادعا تازه مورچه می گوید لا یشعرون، مواظب باشید «لا يَحْطِمَنَّكُمْ سُلَيْمانُ وَ جُنُودُهُ» (نمل/18) مورچه به همه لشکر سلیمان می گوید اینها حواس ندارند، اینها شعور ندارند، ول کنید. و انسان ها به دعای مورچه باران رحمت الهی شامل حال آنها می شود.
حالا اینها می رفتند دعا می کردند شاید دعا مستجاب می شد، شاید مستجاب نمی شد. معلوم نبود. شاید هم دعای پیامبری مثل سلیمان حتماً مستجاب می شد. نمی دانم. ولی این مورچه گفت اللَّهُمَّ إِنَّا خَلْقٌ مِنْ خَلْقِك، خدایا ما هم خلق تو هستیم، مخلوق تو هستیم، وَ لَا غِنَى بِنَا عَنْ رِزْقِك، ما از رزق تو بی نیاز نیستیم. َ فَلَا تُهْلِكْنَا بِذُنُوبِ بَنِي آدَمَ، جنس این بنی آدم خراب است. کار این بنی آدم خراب است ما چرا چوب اینها را بخوریم. این همه ما ادعا داریم و فکر می کنیم تمام خلق عالم که روزی می خورند به برکت وجود ما است. اصلاً عالم دارد به ما سجده می کند.
ما مسجود فرشتگان هستیم. چه کسی مسجود فرشتگان بود، آن ویژگی خاصی که داشت. وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، خود بزرگ بینی چه ربطی به آداب معاشرت دارد؟ آن جلسه نگفتم عده ای هستند اصلا ًحاضر نیستند ارتباط با دیگران برقرار کنند. چرا حاضر نیستند ارتباط برقرار کنند؟ فکر می کنند دیگران اصلاً در سطح من نیستند. آسمان باز شده است من یک نفر از آسمان افتادم. آن وقت من بنشینم با اینها، این گداها، این طبقات ضعیف، این دهک های پایین. من با اینها بنشینم. چون خودپسندی دارد خیلی از ارتباطات برقرار نمی شود. چرا حاضر نیست برادر خود را دعوت کند.
برادر من یک کارمند جزء است، ما این جا رئیس کل کجا هستیم، حالا آن بیاید خانه من. برادر من وضع مالی خوبی ندارد حالا خانه من بیاید. حتی با رفقای خود، این قدر خود را بزرگ می دانید که چه زمانی ما حاضر هستیم با آنها هم مجلس شویم. وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ، آفت خرد است. فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ، در کار و کوشش تلاش کنید. حتماً انسان باید «إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحا» (انشقاق/6) ولی وَ لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ، ما همه انباردار هستیم. چه کار کنیم از بس گرفتاری می بینیم بارها عرض کردیم، خدای من شاهد است من غصه می خورم، خانم ها، آقایان، این قدر من سراغ دارم آدم هایی که تصمیم داشتند یک کارهای خوبی بکنند اجل مهلت نداد و نتوانستند و مال و ثروت آنها همین جور باقی ماند و رفتند.
با این همه گرفتاری ها که ما داریم اطراف خود می بینیم این را به خدا راست می گویم، دروغ نمی گویم، این همه گرفتاری که ما داریم اطراف خود می بینیم و حاضر نیستیم از مال خود، امروز، فردا، امروز، فردا، خَازِناً لِغَيْرِكَ، جمع می کنید برای ورثه می گذارید. حالا ورثه چه کنند. همان تعبیری که امیرالمؤمنان (س) داشت. در نهج البلاغه اواخر در حکمت ها است، لَا تُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً مِنَ الدُّنْيَا، چیزی اگر می خواهید کاری اگر می خواهید خود شما انجام بدهید. فَإِنَّكَ تَخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَيْن، آقای محترم، خانم محترم، وارث شما یا آدم خوبی است یا آدم بدی است.
امیرالمؤمنان می فرماید اگر وارث شما آدم خوبی باشد فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِه، وارث شما سعادتمند می-شود، شما بدبخت شدید، بدبخت جمع کردید گذاشتید رفتید وارث راه خیر خرج کرد شما بدبخت شدید. او سعادتمند شد. بگویید مال من بود. مال شما بود می خواستید وصیت کنید در قبرستان و گورستان همراه شما ببرند. با آخرین نفس ارتباط ما با مال دنیا تمام می شود. یا إِمَّا رَجُلٌ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَة الله، تو که بچه-های خود را می شناختی هر پولی دست آنها بیاید غنا و قمار و فسق و فجور. با مال تو فسق و فجور می کنند. فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِيَتِه، فرمود اگر بچه های تو با این پول گناه کردند آن وقت در قبر که خوابیدی یک چوب اضافه می خوری. خدایا این چوب دیگر مال چیست؟ بچه های تو با ارث تو گناه کردند.
بچه های ما با ارث من گناه کردند، بله چوب آن را باید بخوری. شما که بچه های را می شناختید، شما که می دانستید، آیه قرآن را بلد هستیم «تَعاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوى وَ لا تَعاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوانِ» (مائده/2) شما که بچه های خود را می شناختید، می-دانستید هر پولی دست آنها بیاید اینها با آن گناه می کنند. می خواستید برای آنها نگذارید.
در قبر خوابیدید چوب اضافه می خورید چون آنها دارند با پول تو قمار می کنند. چون آنها با پول تو دارند گناه می کنند. چون با پول تو دارند معصیت می کنند چوب آن را تو می خوری. لذا امیرالمؤمنان (س) می-فرماید فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ، حتماً تلاش کنید، امام صادق (ع) فرمود إِنِّي لَمِنْ أَكْثَرِ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَالا، من از ثروتمندترین مردم مدینه هستم. تلاش کنید ولی لَا تَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ، وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِكَ فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ. اگر می بینید در مسیر درستی هدایت شدید شکر خدا را به جا بیاورید و بالاترین شکر آن است که ما در هدایت دیگران بکوشیم. این یک خطبه. می-خواهم یک خطبه دیگر بخوانم.
باز در آداب معاشرت این خطبه 141 نهج البلاغه است. أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيق، اگر شما برادر خود را می شناسید آدم خوبی است، آدم مسلمانی است، استواری در دین دارد، روش درستی دارد، فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ، کسی آمد یک گزارشی علیه او به شما داد باور نکن. أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ، گاهی یک حرفی می زنند تیر به خطا می رود. وَ اللَّهُ سَمِيعٌ وَ شَهِيدٌ، خدا هم سمیع است و می شنود و هم شاهد است.
أَلَا إِنَّهُ لیس مَا بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ، بین حق و باطل چهار انگشت فاصله است. بعد سید رضی می فرماید سوال کرد معنای آن چیست؟ وَ وَضَعَهَا بَيْنَ أُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ، حضرت انگشتان خود را بین چشم و گوش قرار دادند فرمودند الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ رَأَيْتُ. البته شارح نهج البلاغه مثل ابن میثم و دیگران توضیح دادند. این هم باز کلیت ندارد. این حالا ما هر چه شنیدیم باطل است.
ولی غالباً این جوری است. الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ سَمِعْتُ این که بگویید شنیدم، حق این است که با چشم خود دیده باشید. به قول ابن ابی الحدید در حقیقت این ترجمه این آیه قرآن است، «إِنْ جاءَكُمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا» (حجرات/6) یک فاسقی یک خبری آورد بررسی کنید. بعضی ها می گویند دو خطبه پیوسته هم هست. إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ شما آدم خوبی هستید، الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ، به گناهکار رحم کنید. وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، بگویید شکر خدا، شکر خدا مانع این باشد که بخواهید از او عیب جویی کنید. فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ، خیلی روایت داریم. هر چه من بگویم کم است. اولاً امیرالمؤمنین (س) می-فرماید باور نکنید هر چه به شما گفتند. دوماً شماتت و سرزنش نکنید.
این حدیث از امیرالمؤمنان (س) در امالی صدوق است، لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ بِأَخِيكَ، برادر ایمانی خود را سرزنش نکن. ما دلجویی، هدایت، امر به معروف جای خود، اما اجازه سرزنش نداریم. یک تعبیری در دعا هست آدم لذت می برد. يَا مَنْ أَعْصِيهِ ای خدایی که من تو را معصیت می کنم، فَيَسْتُرُ عَلَي، می پوشاند وَ يَغْضِبُ لِي إِنْ عُيِّرْتُ بِمَعْصِيَتِه، این خدایی که من رو سیاه، من وقتی گناه می کنم، تو می پوشانی. اگر دیگری من را سرزنش کند خدا غضب می کند. من گناه کردم، اولاً خدا پوشانده است، ثانیاً بنده خدا اگر سرزنش کرد خدا غضب می کند.
يَا مَنْ أَعْصِيهِ فَيَسْتُرُ عَلَيَّ وَ يَغْضِبُ لِي إِنْ عُيِّرْتُ بِمَعْصِيَتِه، اگر به خاطر گناه کسی من را سرزنش کرد خدا غضب می کند. لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ بِأَخِيك، آقا پس چه کار؟ امر به معروف هدایت است نه سرزنش. لَا تُظْهِرِ الشَّمَاتَةَ بِأَخِيكَ فَيَرْحَمَهُ اللَّهُ وَ يَبْتَلِيَكَ. خدا آن مسلمانی که شما دارید سرزنش می کنید مشمول رحمت خود قرار می دهد، بالاخره یک روزی توبه می کند و یبتلیک، تو مبتلا می شوی. فرمود مَنْ عَيَّرَ مُؤْمِناً بِذَنْبٍ، لَمْ يَمُتْ حَتّى يَرْكَبَه، کسی که مؤمن را به خاطر یک گناه سرزنش کند، نمی میرد تا خود مرتکب آن گناه شود.
در روایت دیگر فرمود مَنْ تَتَبَّعَ عَوْرَاتِ الْمُؤْمِنِينَ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ وَ مَنْ تَتَبَّعَ اللَّهُ عَوْرَتَهُ فَضَحَهُ وَ لَوْ فِي جَوْفِ بَيْتِه، دنبال عیوب مؤمنین رفتید، خدا دنبال عیوب شما می رود. در پستوی خانه خود هم باشید خدا شما را رسوا می کند. لذا می فرماید مَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنْ ذُنُوبِهِ، خدا چه قدر آبروی شما را حفظ کرد. مِمَّا هُوَ أَعْظَم، گناه های بزرگتر از این انجام دادید خدا آبروداری کرد. وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ، تو خود گناه انجام دادی دیگران را سرزنش می کنی. من این گناه را نکردم. من سرزنش می-کنم خودم اصلاً چنین گناهی نکردم، فرمود اگر آن گناه هم انجام نداده باشی
من یک حدیث یادداشت کرده بودم خیلی دل من می-خواست این حدیث را بخوانم. به هر حال در آداب معاشرت نمی-شود انکار کرد که آدم از یک کسی دلخور می شود. از رفیق نزدیک صمیمی خود هم دلخوری پیدا می کند. شما تا به حال با صمیمی ترین رفیق خود دعوایتان نشده است؟ ولی جالب این است امام صادق (ع) در آیه قرآن که اولاً بلد هستید، «لا تَجْعَلْ في قُلُوبِنا غِلاًّ لِلَّذينَ آمَنُوا» (حشر/10) کینه نباید داشته باشید. خواهر شما است، برادر شما هست، پسر عموی شما است، این قدر کینه. حدیث خیلی جالب است فرمود حِقْدُ الْمُؤْمِنِ مُقَامُهُ ثُمَّ يُفَارِقُ أَخَاهُ فَلَا يَجِدُ عَلَيْهِ شَيْئاً وَ حِقْدُ الْكَافِرِ دَهْرُهُ، مؤمن اگر هم کینه ای داشته باشد مقام او در همین حد است که یک لحظه این جا نشسته است، از این جلسه بلند شود دیگر یاد او می رود. بچه ها شب با هم دعوا می کنند، صبح اصلاً یادش رفته است که دیشب چه کار کرده است. من نمی گویم این زیاد است ولی کم آن هم بد است. یک آقایی می گفت من صبح که از خواب بیدار می شوم یک چند لحظه روی تختخواب خود می نشینم گفتم خوب است سفارش هم کردند که فوری راه نیفتید. گفت به این خاطر نیست. از خواب که پا می شوم می نشینم فکر می کنم ببینم ما دیشب آخرین برخوردی که با خانم داشتیم چه بوده است؟ اگر با اوقات تلخی بوده است یک وقت یادم نرود که صبح یک لبخندی به او بزنم آن به هم بخورد.