-1401-09-12 حجت الاسلام حسینی قمی
بسم الله الرحمن الرحیم. خطبه صد و شصت و هفت. در آداب معاشرت مهمان سفره نورانی امیرالمؤمنین هستیم. اول خلافت حضرت این خطبه را بیان فرمود. «ان الله سبحانه انزل کتاب هادیا بنیه فی الخیر و الشر» خداوند کتابی را نازل کرد که کتاب بشر در این کتاب است و خیر و شر مردم در این کتاب روشن کرد و بیان کرد. «و خذوا نحج الخلق تهتدوا» برنامههای نجات را که قرآن به شما گفته است بگیرید هدایت میشوید.
از جهت شر فاصله بگیرید که در مسیر مستقیم قرار خواهید گرفت. «الفرائض الفرائض» تکرار گاهی به جهت تأکید بیشتر است. واجبات، واجبات. واجبات را انجام بدهید و به خدا تحویل بدهید این واجبات، شما را به خدا میرساند. «ان الله تعالی حرم حراما غیر مجبور و احل حلالا غیر مدخول» خداوند متعال حرامهایی را مشخص کرده است که همه مردم میدانند. یک وقت مرحوم آیت الله گلپایگانی در سخنرانی خود میفرمودند که خدا را شکر که مردم حلال و حرام را میدانند حالا ملتزم هستند یا نیستند یک مسئلهای دیگر است.
« و احل حلالا غیر» خداوند حلالهایی را مشخص کرده است که کسی نمیتواند اشکالی بگیرد که این چرا حلال است و این چرا حرام است و همه بر اساس نظام و حکمت و فلسفه است و گاهی حکمت آن را میدانیم و گاهی نمیدانیم و خود نهج البلاغه هم امیرالمؤمنین گاهی به فلسفه احکام اشاره فرمودند. شاهد من این فراز هست که «و فضل الرحمت مسلم علی الحرم کلها» در رأس تمام احترامها خداوند احترام مسلمان را قرار داده است. احترام مسلمان بر تمام احترامها واجب است.
شما چه چیزی را محترم میشمارید؟ بر اساس دریافتهای دینی چه چیزی محترم است؟ کعبه محترم است و حرم محترم است و واجبات و محرمات ولی حضرت میفرماید که خداوند متعال حرمت مسلمان را بر تمام حرمتهای دیگر این را مقدم کرده است. این قصه را عزیزان فراوان شنیدند که امام صادق به کعبه اشاره کردند که «ما اعظم حرمتک» کعبه چه قدر احترام تو بالاست ولی «و اعظم حرمتک حرمت المؤمن» ولی از تو و از کعبه بالاتر حرمت مؤمن است.
عجیب این است که به ذهن ما خطور نمیکند که آسیبی به کعبه برسانیم ولی به مسلمان که از کعبه بالاتر است دل میسوزانیم و اشک در میآوریم و آبرو میبریم و جان او را میگیریم و خون او را میریزیم ولی آرزوی زیارت بیت الله الحرام داریم. در حدود شش، هفت سال است که فصل عمره تعطیل است و صد هزار نفر و میلیونها زائر در نوبت هستند که به زیارت بیت الله الحرام بروند. در فصل عمره این شجره خبیث آل سعود نمیگذارد. چه قدر مردم در آرزوی زیارت بیت الله الحرام هستند ولی از کعبه بالاتر حرمت مؤمن است.
امیرالمؤمنین هم همین را میفرمایند که «فضل الحرمت المسلم» الان چه قدر آرزوی کربلا داریم و یا آرزوی همه حرمها را داریم ولی نمیشود. یک روایتی دیدم که فرمود که کسی دست او به ما نمیرسد و نمیتواند به زیارت ما بیاید، به زیارت مؤمن برود یعنی شما به مؤمن احترام کنید به ایشان احترام کردید. «و فضل حرمه المسلم علی الحرم کلها» تمام حرمتها و تمام آن چیزی که محترم است یک طرف است و مؤمن بالاتر.
الان قرآن زیاد دست مردم است که میبوسند و پای خود را به سمت قرآن دراز نمیکنیم ولی مؤمن از قرآن بالاتر است ولی مؤمن از قرآن بالاتر است که پای خود را هم که به طرف او دراز میکنی هیچی، اشک او را در میآوری و بعد قرآن را میبوسی بالای سر خود میگذاری، قرآن را ببوس بالای سر خود بگذار و عجیبتر این است که «و شد علی التوحید و الاخلاص حقوق المسلمین فی معاقدها» خداوند متعال به توحید و به اخلاص و از ایمان به خدا که چیزی بالاتر نداریم خداوند متعال حقوق مسلمانان را به توحید گره زده است یعنی اگر شما میگویید مسلمان هستم و مؤمن هستم بالاترین نشانه ایمان تو حفظ حقوق مؤمنین و مسلمانان هست.
احترام حقوق مسلمانها هم تراز توحید و اخلاص است. کسی میتواند بگوید که من موحد هستم، کسی میتواند بگوید که من مؤمن هستم که حقوق مؤمن را محترم بشمارد. «فالمسلم من سلم المسلم من لسانه و یده» من سلم مسلم که از دست و زبان او در امان باشند. الا بالحق بله یک وقتی کسی جرمی مرتکب شده است هیچی. یک وقت کسی باید حد الهی بر او جاری شود و خلافی کرده است و الا یاد ما باشد که فالمسلم من سلم المسلم من لسانه و یده. البته شاهد من این فراز بود. حواس شما باشد که یک چیزی که برای شما هم هست برای همه مردم هم هست، آن چی هست؟ «و هو الموت» با کسی تعارف ندارد. پادشاه باشی و رئیس جمهور باشی و فرد عادی باشی «فان الناس امامک و ان الساعه تحدوک من خلفک» ساعت دارد شما را صدا میکند. مرگ دارد همه ما را صدا میزند.
«فانما ینتحضر به اولکم آخرکم» آنهایی که رفتند را نگاه داشتند پدران و مادران و عزیزانی که از دست رفتند منتظر شما هستند که بیایید با هم برویم. فکر نکنید که همه آنها رفتند و ملک الموت یادش رفت و همه ما عمر جادوانه داریم. نه همه را نگاه داشتند. «ینتضر به اولکم و آخرکم اتقوا الله» تقوا داشته باشید «فی عباده و بلاده» هم راجع به بندگان خدا و هم راجع به سرزمینها. جالب است که دیدم که شارح نهج البلاغه به زیبایی از این استفاده کرده است که «فان المسئولون حتی عن البقاء و البهائم» شما باید جواب بدهید حتی از سرزمینها.
الان دنیا به فکر محیط زیست افتاده است که ما باید از منابع طبیعی خوب استفاده کنیم و محیط زیست را خوب استفاده کنیم. امیرالمؤمنین و نهج البلاغه برای هزار و چهارصد سال پیش است و امیرالمؤمنان اولین سخنرانی که دارد میفرماید که حواس شما به محیط زیست باشد. از این بالاتر؟ صد حیف که حواس ما نیست. مخصوصا که خیلی ما باید بیشتر کار کنیم مخصوصا در کشور خود ما که ما خیلی با محیط زیست سر جنگ داریم و سر دعوا داریم. گاهی در خیابانها میروم یک جایی که چهار تا درخت است میبینم که هوا عوض شد و ما تمام شهر را سنگ و آهن کردیم.
این درختان چرا هنوز هست؟ حالا یک موقوفهای بوده است و یک پارکی هست و نمیتوانستند خراب کنند. خیلی ما داریم با محیط زیست بد برخورد میکنیم. البته مسئولین و دولتها سر جای خود و رسانه به نظر من مسئولیت بالاتر دارید که باید یاد مردم بدهد و در درجه سوم خود مردم رعایت کنند. یک آقایی بود از اینها که در کشورهاای اروپایی زندگی میکرد به هر حال آنها خیلی رعایت میکنند، اروپاییها خیلی اشکالات زیادی دارند ولی خوبیهای بسیار بسیار زیادی دارند و این است که محیط زیست را خیلی رعایت میکنن. الان در راه آمدم یک خبری خواندم که یکی از مسئولین گفته است که در تهران یک آماری دادند که درآمد شهرداری تهران از درختفروشی یعنی مجوز میدهند به قطع درخت و پول آن را میگیرند.
در شش ماه اول سال یعنی از اول فروردین تا مهر صد و هشتاد میلیارد تومان درآمد شهرداری از این مجوزهایی بوده است که این درختها را بزنید و پول آن را بدهید و جریمه را بدهید. در حالی که بینی و بین الله در کشورهای اروپایی، زدن درخت مثل کشتن آدم است یعنی یکی از جرمهای بزرگ و سنگین این است که آدم بخواهد به محیط زیست بد رفتار کند. یک جا شما الان در سال چند روز هوای پاک داشتیم؟ ده روز، بیست روز هوا پاک بود ما خیلی بد برخورد میکنیم. نگاه دین را ببینید که اولین خطبه امیرالمؤمنان در اولین سخنرانی میفرمایند که شما مسئول هستید. یعنی در کنار حرمت مؤمن که این قدر حضرت بالا میبرد حضرت محیط زیست را میفرماید. این حق مؤمنین است. این بچهها گناه ندارند.
در این هوای تهران و در شهرهای بزرگ این بچهها کجا بروند. بچه طفل معصومی که میخواهد به مدرسه برود ده روز را هم تعطیل کردید بقیه چی؟ دارند میروند. این را عرض میکردم که در کشورهای اروپایی که یک سری زباله بود و آخر یک سفره بود که جمع کردیم و در یک کیسه ریختیم این بنده خدا دارد میگردد اینور و آنور در این کیسه که گفتم دنبال چه هستی؟ سر کیسه نان یک چیزی پلاستیکی میبندند که او گشته بود این را پیدا کند که این را چرا اینجا انداخت و این بازیافتی است و این را باید جدا میکردی. این بحث بازیافتی که در کشور ما یک چند تا سطح جداگانه که این را شاید پنجاه سال پیش اروپاییها قبل از ما انجام دادند. دولت در فکر بوده است و رسانهها تبلیغ کردند و مردم عمل کردند.
این متن دین است که همه را نگذاریم گردن دولت. خود من چه کار کردم؟ اینکه کاری ندارد. در خانهها شما یک شیشه پلاستیکی داری و یک دستمال کاغذی داری که تمام شده است و جعبه آن را که در یک کیسه جداگانه بگذار. این طوری میشود و این را هم باید آقای رئیس جمهور دستور بدهد. این دیگر گردن دولت اصلاحطلب و اصولگرا نیست و خود ما مقصر هستیم. یک پلاستیکی کنار بگذار و یک ظرفی کنار بگذار و جمع کن و کاغذهای خود را جمع کن و این بازیافتیهایی که الان میگویند. باز هم دم در بگذار. الان ببینید چه قدر بندگان خدا دنبال این جمعآوری این بازیافتیها هستند. زندگی آنها این جوری دارد اداره میشود.
امیرالمؤمنین هزار و چهارصد سال پیش اولین سخنرانی بعد از حفظ حقوق مردم «انکم مسئولون اتق الله فی عباده و بلاده» این عبارت عباده و بلاده. یعنی به نظر من که بعضی از این دستورات دینی را بروید تابلو کنید و یک مقاله بنویسید و در این کشورهای پیشرفته بگویید که این نگاه دین است یک جایزه به شما می دهند که هزار و چهارصد سال پیش مولای ما عباده و بلاده گفته است. یعنی حرمت مؤمن را به حرمت محیط زیست کنار هم قرار داده است. «فی عباده و بلاد فانکم مسئولون حتی عن البقاء و البهائم» حیوانات، کجای عالم سراغ دارید که یک عرب هزار و چهارصد سال پیش که پای سخنرانی امیرالمؤمنین مینشیند و حضرت آداب معاشرت میفرمایند و حقوق مردم را میگویند و کنار عباده، بلاده و کنار آن حیوانات را میگویند. مسئولون یعنی باید جواب بدهیم. اگر یاد شما باشد یک قصه این واجب النفقهها را عرض کردیم که چهار دسته واجب النفقه هستند.
ما گاهی میگوییم به خاطر ضرورت بعضی از مطالب واقعا تکرار آن لازم است. من گاهی یک حدیث میخوانم و دوباره تکرار میکنم و یا گاهی یک داستانی دو سال پیش گفتیم از بس مهم است. یک کسی پیام داده بود که آن حدیث را هفت سال پیش گفته است و این تکراری است. یک کمی دلم شکست و زنگ زدم گفتم که کدام حدیث تکراری بوده است. گفتم من این هفته خداحافظی میکنم. این کتاب آیت الله احمدی میانجی دست من بود تقریبا شاید سی، چهل ساعت این کتاب را مطالعه میکردم.
یک حدیثی و یک داستانی و یک روایتی و یک چیز نویی یا کتابهای دیگر که اینکه تکرار میکنیم گاهی به علت ضرورت است و باید تکرار کرد. یک وقتی چهار نفر واجب النفقه هستند. همه اولی را بلد هستیم که همسر من واجب النفقه من است و معلوم است. اولین برای آقایان است ولی از این به بعد دیگر آقا و خانم ندارد و مشترک است. دوم پدر و مادر است. پدر من و مادر من و مادربزرگ من و پدربزرگ من که اگر من نیاز مالی همسر خود را برآورده کردم و بعد از اینکه نیاز همسر خود را برطرف کردم باز اضافه دارم پدر من واجب النفقه من است. پدر و مادر و فرزندان در ردیف هم هستند.
یک ـ همسر، دو ـ پدر و مادر، سه ـ فرزند. نوه و نتیجه. منظور من چهارمی است. یک وقتی در برنامه چهارمی را نگفتم و کسی گفت که چهارمی را هم بگویید. در همه رسالههای فقهی ما آن حیوان زبان بستهای است که شما در خانه او را حبس کردید یک مرغی یا یک خروسی یا مرغ عشقی و یک کبوتری که این واجب النفقه تو است. یعنی همین طور که نفقه پدر و مادر و اولاد بر شما واجب است این مرغ عشق و این طوطی این واجب النفقه تو است. یا رها کن برود «و ما من دابه الا علی الله رزق» خدا رزاق است ولی اگر تو آن را نگه داشتی باید به او برسی. یک آقایی میگفت که پسر من به مسافرت رفت چند تا پرنده در قفس داشت که یادش رفت به ما بسپارد در را بست و رفت.
گفت سه هفته دیگر برگشت و دید اینها خشک شدند و مثل جنازه افتادند. چرا نگه میداری؟ ردیف این خیلی مهم است که میگوید در ردیف همسر و پدر و مادر و اولاد خود یکی حیوانی است که نگه داشتی. پس «عباده و بلاده و بهائم» که اینها را باید جواب بدهی «حتی عن البقاء و البهائم» این داستانی را در منابع میدیدم که منابع بسیار قدیمی است که «من لا یحضر الفقیر» شیخ صدوق رضوان الله تعالی علیه که ایشان مینویسند پیامبر نگاه ایشان به شتری افتاد که پای او را بسته بودند و بار او هم روی او بود. با اینکه پای او را بسته بودند و بار را روی او گذاشته بودند.
رسول خدا گفت صاحب این شتر کجا است؟ به او بگویید که فردای قیامت باید جواب پس بدهید. خصومت که این دشمنی کرده است و این را در قرآن نداریم. «و اذا الوحوش حشرت» حق حیوانات است. در دستورات دینی ما هست که این طور نباشد که سوار شتر هستی که در عین روایت هست در کافی مرحوم کلینی که «لا تتخذوا ظهور دواب مجالس:» در روی شتر نشسته است و رفیق او هم نشسته است و با هم صحبت میکنند. حیوان بیچاره مجلس نشستن تو نیست که نشستی و آنجا اختلاط میکنی. این برای باری است و برای کاری است. دهها روایت داریم.
این نگاه عباد و بلاد و حیوانات و بعد فرمود که «اطیعوا الله و لا تحصوه» اطاعت خدا کنید و عصیان نکنید «و اذا رأیتم الخیر و خذوا به و اذا رأیتموا الشر و اعرضوا عنه» خوبی دیدید دنبال آن بروید و بدی دیدید از آن فاصله بگیرید. یک جمله دیگر اینجا بخوانم که «تخففوا تلحقوا» خدا سید رضی را رحمت کند که در ادبیات استاد بوده است و نمونه بوده است و همین که نهج البلاغه را تنظیم کرده است و نوشته است و با آن نگاه خود این جمله تخففوا تلحقوا که سبکبال شوید و تحلقوا برسید. اینها را که رفتند نگه داشتم که شما برسید. شما سبکبال باشید به آنها برسید.
این جمله در خطبه بیست و یک نهج البلاغه هم آمده است «فان الغایه امامکم و ان ورائکم الساعه تحدوکم تخفقوا تحلقوا» سید رضی رضوان الله علیه میفرماید که «ان هذا الکلام لو وزن بعد کلام الله و کلام رسول الله به کل کلامه» بعد از کلام خدا و رسول خدا با هر کلمه ای این جمله را مقایسه کنید این بالاتر است و بعد مینویسد که شنیده نشده است که (سید رضی استاد در فصاحت و بلاغت در ادبیات عرب هست) میگوید که ما «سمع کلام اقل منه مسموع و لا اکثر منه محصول» کلام از این کوتاهتر و از این گویاتر. تخففوا تلحقوا. خطبه بیست و یک مفصل است. همان طور که نمیشود لطافت کلام عرب و شعر عرب را ترجمه کن. برعکس آن هم همین طور است که کسی نمیتواند شعر حافظ را ترجمه کند و آن لطافت در آن بماند.
این خطبه صد و شصت و هفت امیرالمؤمنان است که در این بحث آداب معاشرت یک نامه چهل و هفت نهج البلاغه هست ک امیرالمؤمنان در بستر شهادت است که این جاها خیلی مهم است که این خطبه اولین خطبه خلافت است و این خطبه هم در بستر شهادت است. «علیکم بالتواصل و التوازل» امیرالمؤمنان میدانست که ما چه قدر قطع رابطه میکنیم و آداب معاشرت بلد نیستیم و فاصله میگیریم. فرمود علیکم بالتواصل و التواضع اهل رفت و آمد باشید و اهل ارتباطات باشید. اهل بخشش باشید «و ایاکم و التقاطع و التادبر» از قطع رابطه با همدیگر و از دعوای با همدیگر و از اینها برحذر باشید. در سه جلد بحار علامه مجلسی هفتاد و یک، هفتاد و دو، هفتاد و سه آداب معاشرت را گفته است.
در برخوردها این چهار تا چیز را داشته باشید که متأسفانه نداریم. یک ـ با یکی برخورد میکنید اولا چهره شما چهره گشادهای باشد و لبخند داشته باش و شادی بر لب شما باشد. از امیرالمؤمنین خواندیم که حضرت فرمود که «المومن بشره فی وجهه و حزنه فی قلبه» غصه داری در قلب خود بگذار و حالا یک ساعت یک مهمانی میروی غم عالم را نیاور اینجا در سفره بریز. مگر دیگران غصه ندارند هر کسی یک گرفتاری دارد. شادی در چهره شما باشد و حزنه فی قلبه باشد. اما اینکه هر کجا مینشینی سفره دل باز کنی این خوب نیست.
دو ـ سلام. الان سلام که یک روایتی از امیرالمؤمنین دیدم که یک نشانه تواضع این است که «ان تسلم علی من لغیت» هر کسی را دیدید سلام کنید. الان من و شما در خیابان راه بیفتید اگر به هر کسی سلام کنیم نمیگویند که این خل شده است. معروف، منکر شده است و منکر، معروف شده است. این حدیث را از حاج آقای نظری منفرد شنیدم. امروز در مدرسه خدمت ایشان رسیدم که میخواهم این حدیث را بخوانم ولی حدیث آن را پیدا نکردم در تمام روایات بحار این نبود. ایشان فرمودند که این در کتابی است که مجمع احادیث است حضرت مهدی که من آنجا دیدم. روایت از علائم آخر الزمان است که فقط به آشنایان سلام میکنند. به غریبه کی سلام میکند؟ بعد امیرالمؤمنین میفرماید که از نشانههای تواضع این است که به هر کسی که میرسی سلام کنی. من هم عمل کنم میگویند این خل شده است. الان معروف منکر شده است و منکر معروف شده است.
سوم ـ مصافحه. دست دادن. این قدر روایت داریم. در یک روایتی از رسول خدا دیدم که فرمود که «اذا تلاقیتم و تلاقوا بالتصمیم و تصافح» وقتی میرسی سلام و مصافحه «و اذا تفرقتم بالاستغفار و غفرالله لکم» وقتی جدا میشوید یک دعایی در حق همدیگر کنید. جابر میگوید که من محضر رسول خدا رسیدم که حضرت به من سلام کرد. هیچ کسی در سلام به پیامبر سبقت نمیگرفت. دست با حضرت دادم و حضرت دست من را فشار داد. دست من درد گرفت. پس یکی سلام کردن و دو مصافحه بود. این کرونا باعث شد که خیلی از کارهای خوب فراموش شد و دیگر برنگشت. یکی همین دید و بازدیدها بود و الان که خبری نیست.
یک داستانی در این کتاب آیت الله میانجی دیدم که به نظر من خیلی تأثیرگذار است. خود آیت الله احمدی را اگر دیده باشید خیلی اثر آن بیشتر هست. اگر کتابی را بخوانید که خود مؤلف را دیده باشید خیلی تأثیرگذار هست. من الان با تهیه کننده برنامه نشسته بودیم که ایشان گفت که حدود بیست ساله بودم که به مسجد ایشان رفتم و بعد از نماز رفتم یک مطلبی به ایشان بگویم و یک سؤالی داشتم و گفتم که اینجا را این طوری میگفتید بهتر بود. ایشان گفتند که بیا در راه برویم و با هم صحبت کنیم. از مسجد تا نیم ساعت تا منزل ایشان تمام این مسیر با حوصله صحبت کردن.
خیلی مهم است که یک عالم دین با آن شخصیت یک جوان یک سؤالی میکند نه تنها جواب میدهد و نه تنها استقبال میکند، میگوید الان فرصت خوبی است و بیا با هم در راه برویم و با هم صحبت کنیم. اینها که ایشان را شناختند و دیدند که هم کتابهای ایشان و هم سیدیهای ایشان بسیار اثرگذار است. یک وقتی دیدم که مقام معظم رهبری به یکی از کتابهای از نویسندگان آقای یکتا یک حاشیهای زده بودند آنجا به مناسبتی اسم آیت الله میانجی را بردند، ایشان در تغریض خود نوشتند که آیت الله احمدی میانجی به من لطف داشتند و انصافا یک مرد استثنایی بود و کلام او و اخلاق او و این چند تا کتاب را که ما خیلی از بزرگان را از دست دادیم، مربی اخلاق نه اینکه نیستند ولی آنها که هستند با این گرفتاریهایی که پیش آمده است ولی نوارهای ایشان و سیدیهای ایشان هست.
تبلیغ اسلام به کلام نیست به عمل است. این داستان را ایشان نقل کردند که از مرحوم آقای شیخ عباسی قمی (رحمه الله) صاحب مفاتیح که ایشان از مشهد به تهران میآمده است و سوار ماشین شده است. در یک قهوهخانهای که میرسند راننده آقا شیخ عباس قمی را پیاده میکند و میگوید که دیگر سوار نشو. میگوید چرا ما که هنوز نرسیدیم؟ میگوید که ما آقا شیخها را که سوار میکنم و آخوندها را که سوار میکنم ماشین من پنچر میشود. مرحوم آقا شیخ عباس هم میگوید که باشد و در همان قهوهخانه مینشیند. همیشه یک بقچه همراه خود داشته است و کتابهای او در آن بوده. همان جا مینشیند و شروع به نوشتن کتاب میکند. ایشان خیلی پر تألیف بوده است و صد و ده تا کتاب دارد و یکی سفینه البحار است که سفینه البحار را ایشان بیست و پنج سال برای نوشتن آن زحمت کشیده است. خلاصه بحار علامه مجلسی رحمه الله. بقچه خود را باز میکند و در همان قهوهخانه که کتاب مینویسند. این قهوهچی میگوید که بروم یک راننده بیاورم که این بنده خدا را ببرد. به هر رانندهای میگویند که این را ببر، میگویند که ماشین ما پنچر میشود. ما هم نمیبریم. یک راننده ارمنی پیدا میشود نه مسلمان، به او میگوید تو میبری، میگوید من میبرم. لاستیک مسلمانها پنچر میشود ولی برای من نمیشود. راننده کامیون بوده است. ارمنی او را سوار میکند. در راه که میروند بالاخره یک راننده کامیونی هست و آقا شیخ عباس که شروع به صحبت میکند. عرض کردم که اسلام به حرف نیست و به عمل است و به آداب معاشرت است و عباده و بلاده است.
این ارمنی شروع میکند در راه با شیخ عباس صحبت کردن. این قدر جذب اخلاق شیخ عباس قمی میشود که میگوید که اخلاق همه مسلمانها این جوری است؟ اسلام همین است و مسلمان همین است؟ میگوید که من خاک پای مسلمانها هستم و بزرگان ما خیلی اخلاق آنها خوب بوده و من چیزی نیستم. میگوید میشود به من اسلام را معرفی کنید و بیایم مسلمان شوم. شهادتین خود را میگوید و میگوید که باید به خانه ما بروید. تمام خانواده او مسلمان میشوند با یک اخلاق و با یک رفتار. یک وقتی که پیامبر که از غار حرا پایین آمد سپاه او چه کسی بود؟ هیچی نداشت. یک ـ منطق، دو ـ اخلاق. یعنی آقا شیخ عباس قمی با یک تواضع و با یک گفتگو و یا یک صمیمیت و با یک محبت توانسته است او را جذب کند. لذا عرض من این است که در یک جمله که ما این قدر آداب معاشرت را میگوییم باور کنید که غصه میخوریم که مسلمانها این قدر با هم قطع رابطه داشته باشند برادر، خواهر و ارحام و خویشاوندان و دوستان. یک حدیث است که فرمود «اذا لغیتم اخوانکم و تصافحوا و اظهر منهم البشاشه» امیرالمؤمنین فرمود که به برادر ایمانی خود اول اینکه دست بدهید و مصافحه کنید و اظهار کنید. «صافح عدوک و ان کره» امیرالمؤمنین میفرماید که با دشمن خود دست بدهید. او دست خود میکشد و او نمیخواهد، باشد. «فانه منها امرالله» فرمود که خدا این جور فرمان داده است. «ادفع باللتی هی احسن السیئه» خدا دو پیام دارم که خوبی خوبی میآورد ولی بدی را به خوبی جواب بده. «صافح عدوک و ان کره» با دشمن خود مصافحه کن ولو کراهت داشته باشد و مایل نباشد.