96-10-27-حجت الاسلام والمسلمین لقمانی - هنر خوب زیستن
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: هنر خوب زیستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقمانی
تاريخ پخش: 27-10-96
بسم الله الرحمن الرحیم. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
در جادهها دیگر سواری نیست باور کن *** گردی نمیخیزد غباری نیست باور کن
ایوان به ایوان میروی اما گل نرگس *** بیرون از این گلدان بهاری نیست باور کن
دریا خساست میکند با دشتها ای ابر *** باری که بارانی بباری نیست باور کن
حتی اگر منصور هم باشی برای تو *** در کوچههای شهر داری نیست باور کن
حتی اگر ایوب هم باشی در این عصر *** وقتی برای بردباری نیست باور کن
با آسمان هرشب به دنبال تو میباریم *** در چشمهامان اختیاری نیست باور کن
بر شانهات یک کوه غم داری ولی دردی *** همسنگ با چشم انتظاری نیست باور کن
با تو قراری داشتیم از سالهای دور *** ما را دگر صبر و قراری نیست باور کن
«اللهم عجل لولیک الفرج»
شریعتی: سلام میکنم به هموطنان عزیزم، بینندههای خوبمان و شنوندههای نازنینمان، یاد و خاطرهی همه جانباختگان حادثه بسیار غم انگیز نفتکش ایرانی سانچی را گرامی میداریم. حاج آقای لقمانی سلام علیکم و رحمة الله. خیلی خوش آمدید.
حاج آقای لقمانی: سلام علیکم و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و همه بینندگان عزیز عرض سلام دارم. امیدوارم روزها و لحظات خیلی خوبی را پیش رو داشته باشند. من هم صمیمانه و با روحی بسیار اسیر آلام و درد این حادثه را تسلیت عرض میکنم. امیدوارم بقای عمر بازماندگان باشد و ما را هم در غم خود شریک کنند.
شریعتی: مباحث روزهای چهارشنبه الحمدلله مورد استقبال دوستان ما قرار گرفته است. از لطف و محبت و پیامهای بسیار دلگرم کننده شما صمیمانه سپاسگزاریم. امروز هم حاج آقای لقمانی دست پر آمدند، سراپا گوش هستیم و بحث امروز شما را میشنویم.
حاج آقای لقمانی: بسم الله الرحمن الرحیم
ما را اسیر خواب بی تعبیر کردند *** در چهارچوب قابها زنجیر کردند
من پیش از این با چشمهها همراز بودم *** روح مرا مردابها تسخیر کردند
فراز جدید این بحث ما همان بحث هنر خوب زیستن را در فراز هفتم با این بحث جدید آغاز کنیم، راههای زندگی. سخن پیامبر اعظم را به لطف خداوند پیش رو قرار دادیم که پیامبر فرمودند: «لا تشغل بعیشٍ آخره الحسره» صبح تا شب سرگرم و عبد و عبید زندگی نباش که پایانش حسرت و پشیمانی است. راههای زندگی چیست؟ چون بعضی از عزیزان خیلی درخواست کردند در این زمینه نکاتی را بیان کنیم، نوجوانان و جوانان عزیز! از آغاز نوجوانی شروع کنید به انتخابهای جدی در زندگی. گاهی کیف و کفش و کلاه است. اگر نادرست انتخاب کنیم یک ضرر مادی دارد و قابل جبران هست. ولی بعضی انتخابها دیگر جبران پذیر نیست. یک عمر از دست میرود. از دستت رفته که رفته! قابل جبران نیست و نمیشود برگشت. گاهی در اشعار میگویند: ای کاش میشد سرنوشت را از سر نوشت! اینها دیگر جایگاه خودش را دارد. سه راه را می فرمایند برای زندگی وجود دارد. 1- تلخ ترین راه 2- آسان ترین راه ولی راه سیاه 3- والاترین راه
تلخ ترین راه راهی است که از تجربه میگذرد. همه چیز را من میخواهم خودم تک تک تجربه کنم. گاهی سی سال یک تجربه عمر میگیرد. زمان میبرد و آدم پیر میشود. دوم آسانترین راه، راهی است که از تقلید میگذرد. بدون فکر، مثل دیگران بپوشم و بچرخم و بنوشم و بگردم. حالا پشت صحنه چیست توجه ندارم. ولی این سیاه ترین راه است. والاترین راه راهی است که از اندیشه میگذرد. فلسفهی بعثت انبیاء و امامت امامان این است که ما را به این سرچشمه برساند. بزرگترین انتخابهایی که میکنیم سنجیده باشد. با فکر باشد.
امروز وارد بخش اول میشویم. یک بحث بسیار کاربردی که انشاءالله همه عزیزان مخصوصاً عزیزان جوان بحث را پیگیری کنند. گاهی یک نکته درونش هست سالهای سال عمر آدم احیاء میشود. تجربه چیست؟ تجربه را در واژه میفرمایند:آزمایش، امتحان، آزمون، گاهی هم اندوه هست. کاری که انسان میکند بعد از یک مدت میگوید: این برایم تجربه شد. زیاد هم بد نبود. گاهی هم امتحان اندوه برای انسان است. خود تعریف تجربه را میفرمایند: تجربه فقط اتفاقاتی نیست که برای انسان افتاده، باید تجربه پیدا کند برای اتفاقاتی که خواهد افتاد. در آن موارد باید چه کار کند. یک مصاحبه با یکی از افسرهای راهنمایی رانندگی کردند که شما بهترین راننده را چه کسی میدانید؟ در نگاه عمومی ما میرویم بیمه ماشین را تمدید کنیم. میگویند: به به! شش سال است شما تصادف نکردید. پس ما یک تخفیفی هم قائل میشویم. افسر راهنمایی این را راننده خوب نمیداند. میگوید: راننده خوب کسی است که نه تنها تصادف نکرده بلکه کاری کرده دیگران هم با آن تصادف نکنند. این مسأله را در مسائل اخلاقی و عبادی و اجتماعی بیاوریم. آبرویی، کاری کند که تهمت هم به او نزنند. مورد سوء ظن هم قرار نگیرد. خودش را در معرض اتهام قرار ندهد. بی تجربه است.
شریعتی: یک پله بالاتر، کسی که هم آبروی خودش را حفظ میکند و هم باعث حفظ آبروی دیگران میشود. غیبت نمیکند ولی جلوی غیبت را هم میگیرد.
حاج آقای لقمانی: تجربه دو گونه است. یک تجربه جاهلانه، یک تجربه عالمانه و خردمندانه، جاهلانه چیست؟ یکایک امور را در تحصیل، در شغل، در پوشیدنیها، در انتخاب همسر، همه را خودم میخواهم تجربه کنم. این خیلی بد است. گفت: میخواستم وارد کوچه بن بست شوم، از پیری پر تجربه و دنیا دیده شنیدم که گفت: پسرم، جوان وارد نشو! کوچه بن بست است. گوش نکردم و وارد شدم وقتی از کوچه بیرون آمدم تمام موهای سر و صورتم سفید شده بود. تازه فهمیدم کوچه بن بست است. بسیاری از عزیزان جوان ما اینطور میخواهند تجربه پیدا کنند. گاهی مواقع انسان عبرتهایی که هست، داستانها و مصاحبهها و گفتگوها، نیم ساعت آدم وقت صرف میکند. دو سه تا داستان واقعی میخواند، بیست سال، سی سال، چهل سالش احیاء میشود. دوباره این را تجربه نمیکند. روایت داریم «من جَرَّب المُجَرّب» کسی که چیزی که تجربه شده است را دوباره تجربه کند، پشیمان میشود. سر افکنده میشود و افسوس میخورد چرا دوباره این را تجربه کردم؟ کسانی را حافظهی تاریخی ندارند، محکوم به تکرار اشتباه هستند. محکوم دوباره انجام میدهد چون یادش رفته است. اصلاً تاریخ تکرار تجربههای دیگران هست برای ما. اگر انسان تاریخ دان باشد محال است دوباره آن اشتباه را مرتکب شود. در مسائل سیاسی و اقتصادی همینطور است. این تجربه جاهلانه!
عالمانه چطور؟ انسان زیرک است. کَیِّس است. بعضیها بسیار زیرک هستند. یک نفر را سوار میکند. انسان وارستهای است. ببخشید، بهترین جملهای که در عمرتان شنیدهاید به من هدیه بدهید. وقتی که سال امام علی همایش جهانی برگزار شد. آن شخص رفت مقاله خواند، یکی از اساتید به نام جهانی خیلی تشویق کرد. ایشان در ساعت تغذیه و تنفس آمد گفت: حضرت استاد یک توصیه به من بکنید. یک جمله ایشان گفت. گفتند: عزیزم! جرأت نه گفتن را در زندگی داشته باش. بسیاری از کسانی که در زندان به سر میبرند، نتوانستند نه بگویند. بسیاری از وصلتهایی که به شکست منجر شده است بخاطر این است که نتوانسته نه بگوید. بسیاری از شکستهای اقتصادی به خاطر همین است. لذا افرادی که ماهر و پرتجربه هستند تجارتشان چند تا اصول دارد. اصل اولی که من در این شصت سال تجارت موفق شدم این بود که به خودم فهماندم تجارت بی رحم است. شوخی بردار نیست. جرأت نه گفتن. گاهی یک جمله چقدر زیباست. داستانهایی که انسان میخواند، مصاحبهها، من گاهی توصیه میکنم عزیزان در طول شبانه روز داستان بخوانند. مقام معظم رهبری فرمودند: هر شب کتاب روی سینه من هست و من به خواب میروم. داستانهای کوتاهی هست اینقدر برای انسان خوب است که حد ندارد. یکی از این داستانها را بگویم.
یکی از علمای طراز اول حوزه علمیه قم گفتند: من رژیم قبل سمت ایران شهر، سیستان بلوچستان تبعید شدم. بین راه که میرفتم گفتم بروم به یکی از دوستان تبعیدی سری بزنم. رفتم و خسته راه بودم. لباسم را درآوردم و رفتم تجدید وضو کنم. دستم خیس بود، آمدم لب طاقچه یک کشکول بود. من هم خیلی خسته بودم. کشکول را باز کردم. کشکول مرحوم شیخ بهایی خیلی کتاب خوبی است. یک داستانی را از بوذرجمهر حکیم دیدم. میگوید: اگر در شرایطی هستی که راه گریز نداری، گاهی انسان در یک شرایطی هست که میتواند هجرت کند. گاهی نه! کسی که اسیر است، اسرایی داشتیم که در چند سال اسارت حافظ کل قرآن برگشتند. اگر در یک موقعیتی بودید یک همسری دارید که اینطور است، فرزندی که اینطور است. دو کار میتوانید بکنید 1- صبح تا شب بنشینید غصه بخورید و اشک بریزید. بعضیها هستند میگویند: من فقط غصه میخورم. کاری نمیتوانم بکنم. 2- در همین موقعیت و شرایط بهترین استفاده را بکنید. مقداری که میتوانید از عمرتان استفاده کنید. بگویید: من که الآن در این موقعیت هستم و راه گریزی ندارم. پس بیایم از عمرم استفاده کنم. بهره بری بیشتر! ایشان گفتند: من این کشکول را بستم. دوستمان چای درست کرده بودند. یک چای خوردم و بلند شدم. حاج آقا الآن رسیدید. این همه راه، خسته و کوفته! ایشان گفتند: من باید به محل تبعیدم بروم. رفتند آنجا و تفسیری را شروع به نوشتن کردند. در این چند ساله الآن چندین جلد تفسیر در مسائل نهجالبلاغه قرآن دارند. عمر و تجربه! چقدر اینها به درد انسان میخورد و مفید است.
اینکه خاک سیهاش بالین است *** اختر چرخ ادب پروین است
خانم پروین اعتصامی قبل از مرگ یک قطعه شعری نوشتند، عنوانش این بود «آخرین منزل هستی» این را به پدرشان سید یوسف اعتصامی دادند. گفتند: بابا من قبل از شما از دنیا میروم. وقتی از دنیا رفتم این شعر را روی سنگ قبر من حک کنید. الآن قبر ایشان کنار قبر حاج شیخ فضل الله نوری در صحن حرم حضرت معصومه(س) است.
اینکه خاک سیهاش بالین است *** اختر چرخ ادب پروین است
گرچه جز تلخی ز ایام ندید *** هرچه خواهی سخنش شیرین است
صاحب آن همه گفتار امروز *** سائل فاتحه و یاسین است
دوستان به که از او یاد کنند *** دل بی دوست، دل غمگین است
خواب بر سینه بسی جان فرساست *** سنگ بر سینه بسی سنگین است
هرچه باشی و ز هرجا برسی *** آخرین منزل هستی این است
چه کار کنیم که الآن زنده هستیم بهتر استفاده کنیم؟ تجربه، کلمات حکیمانه، اشعار زیبا، میتواند انسان استفاده کند. جایگاه تجربه چیست؟ فوق العاده است. تجربه طبیب ماهری است که پس از بیماری بر بستر مریض میآید و حق الزحمه آن بسیار گران است. یک کاری میکند، یک بلایی سرش میآید تازه میفهمد ای کاش انجام نداده بود. چون میخواهد خودش تجربه کند. تجربه معلم سختگیری است که اول امتحان میکند و بعد درس میدهد و حق التدریس آن بسیار گران است. مدرسهی تجربه بسیار خوب است ولی افسوس که شهریه آن به بهای عمر تمام میشود. مگر اینکه انسان بخواهد عاقلانه از تجربیات دیگران استفاده کند. کلمات حکیمانه که افراد گفتند. میفرمایند: تجربه نامی است که افراد روی اشتباهات خود میگذارند. مرتب اشتباه میکند و بعد میگوید: مگر اینکه کاری نکند که دوباره اشتباه را مرتکب شود.
یک جوان بی تجربه را دیدید میگوید: پول آن طرف ترس است. چون تجربه ندارد. افراد پر تجربه میگویند: افرادی که نترس بودند الآن در قبرستان آرمیدهاند. ترسوها هنوز دارند کف بازار پول جمع میکنند. انسان سنجیده به میدان برود و دقیق و حساب شده انجام بدهد. بعضی از شرکتهای هرمی را دیدهاید. خود و چندین خانواده را بیچاره و بدبخت کرده است. پدرم بلد نبود پول دربیاورد. یک تکه زمین بود کشاورزی میکرد دخترها را شوهر بدهد و پسرها را زن بدهد. آبرو، این الآن میخواهد شش ماهه و یک ساله به مرتبه فلان تاجر برسد. همه را پول میکند و دست یک شرکت میدهد، همه از بین میرود. چقدر داشتیم. ریش گرو گذاشته، آبرو وسط گذاشته و از خانوادههای دیگر هم گرفته است. الآن این وضعیت پیش آمده است. امیر مؤمنان(ع) فرمودند: عقل دو گونه است. عقل طبیعی و عقل تجربی، دیگر زیباتر از این نمیشود. عقل طبیعی عقلی است که ما با آن به دنیا میآییم. پدر و مادر ما از نظر عقل چگونه بودند، ما هم همینطور هستیم. ولی در بعضی از خانوادهها دیدیم گاهی یک نوجوان چهارده ساله و پانزده ساله، دختر یا پسر به اندازه یک فرد هفتاد ساله میفهمد. در این زمانه خیلی هستند. بخاطر عقل تجربی است. اهل مطالعه هستند.
گاهی مواقع افراد عاقل و حکیم جلساتی را دارند. بحثهایی که الآن در گوشیها هست. امیرمؤمنان میفرمایند: عقل طبیعی و عقل تجربی داریم. هردو مایه سود است و تنها کسی مورد اطمینان هست که هم عقل داشته باشد و هم دین. بعد میفرمایند: آنکه از عقل و جوانمردی بی بهره باشد بیشترین کارش گناه است. این چراغ شصت سال زندگی انسان است. کسی که از عقل و جوانمردی بی بهره باشد. بیشترین کارش گناه است، ولی کسی که عاقل است خودش را ارزان نمیفروشد. هیجانی و احساساتی نمیشود. میفهمد باید چه کند. باز حضرت فرمودند: انسان عاقل از وقایع دیروز عبرت و سرمشق میگیرد و آن را چراغ راه خود قرار میدهد. پشتیبان زندگی خود قرار میدهد. لازم نیست انسان هر چیزی را مرتب هی خودش تجربه کند. گفتیم: گاهی بعضیها در شصت، هفتاد سال به اندازه ششصد، هفتصد سال از عمرشان استفاده میکنند.
جملهی بسیار زیبایی است که حضرت علی (ع) فرمودند: سعی کنید عبرت و تجربه دیگران قرار نگیرید. این جمله فوق العاده است. گاهی جوان چهار ستون بدنش سالم است قدر نمیداند. تک چرخ میزند، همه تأسف میخورند. یک ریگ زیر تایر موتور باشد بدبخت میشود! حتماً باید به سرش بیاید تا بفهمد. بنده سراغ دارم کسانی را که بخاطر همین تند رفتنها بدن از کار افتاده است. پدر و مادر صبح تا شب اشک میریزند.
عقل و عاقل، امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «الْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِب» (نهجالبلاغه، نامه 31) عقل یعنی حفظ تجربه، کسی که تجربیات را حفظ میکند. کَیِّس و زیرک کیست؟ کَیِّس از کیس میآید. ترجمه فارسیاش یعنی کیسه، چیزی که انسان از دوره نوجوانی هرچه میبیند در این کیسه قرار میدهد. دیگر خودش انجام نمیدهد و به سر خودش نمیآید. این کَیِّس و زیرک است. از زندگی دیگران درس میگیرد. در خواستگاری، در ازدواج، در شغل، در رفاقت، چقدر اینها به درد انسان میخورد. گاهی در صفحه حوادث روزنامهها میخوانی، میبینی ممکن است در زندگی خودت هم رخ بدهد. امیرالمؤمنین فرمودند: «الْعَاقِلُ مَنْ وَعَظَتْهُ التَّجَارِبُ» (منلايحضرهالفقيه، ج 4، ص 388) بهترین موعظه برای انسان عاقل تجربههاست. تجربههای خود یا دیگران دیگر خودش مرتکب نمیشود. یک جملهای است بسیار زیباست. حضرت فرمودند: چهار چیز نیاز به چهار چیز دارد. علم، نیاز به عمل دارد. علم بی عمل فایده ندارد. دوم فرمودند: حَسب، نیاز به ادب دارد. من نوه آیت الله فلانی دارم و فلان تاجر به درد نمیخورد. باید ادب داشته باشم. صرف نسبت فایده ندارد. سوم اینکه قرابت نیاز به مودت دارد. چهارم اینکه عقل نیاز به تجربه دارد. اگر کسی تجربیات دیگران را استفاده نکند، ضمیمه عقلش نکند عقل یواش یواش آب میرود و کم میشود. اشتباهات زیاد میشود و انسان بیچاره میشود. لذا تلخ ترین راه برای زندگی تجربه است.
«طُولُ التَّجَارِبِ زِيَادَةٌ فِي الْعَقْل» (بحارالانوار،ج 75، ص 128) تجربههای طولانی باعث افزایش عقل انسان میشود. میفهمد چه بکند. از انسان پر تجربه یک سؤال کرد که یک توصیه به من بکنید. پاسخ دادند: عزیزم! پیش از آنکه بر تو قرآن بخوانند، قرآن بخوان! قبل از اینکه بر تو نماز بخوانند، نماز بخوان. سوم اینکه قبل از اینکه عبرت و تجربه دیگران شوی، از دیگران تجربه بیاموز. عبرت را چرا عبرت میگویند؟ عبور، از ظاهر به واقع رسیدن است. تعبیر خواب را چرا تعبیر خواب میگویند؟ ظاهرش حوادث است و افرادی که آشنا نیستند نمیتوانند اینها را با هم پیوند بدهند. ولی مُعبّر از ظاهر عبور میکند و به واقع میرسد. خواب دیده از دنیا رفته وحشت میکند. عمر طولانی میشود. خواب دیده در آب افتاده و دارد خفه میشود، ناراحت نباش! علمت زیاد میشود. خواب دیده در مسجد الحرام در حال طواف است. قداست پیدا میکنی، تقرب به خدا پیدا میکنی. ظاهر چیز دیگر و باطن چیز دیگری است. پیش از آنکه عبرت برای دیگران شوی از دیگران عبرت بگیر. چقدر صبح تا شب انسان میتواند عبرت بگیرد.
امام کاظم(ع) یک جمله طلایی دارند. فرمودند: هر چیزی که اطراف ما در حال جریان هست عبرت و تجربه برای ماست. یک اعلامیه ختم عبرت برای ماست. یک خانوادهای که داغدار میشوند برای انسان عبرت است. یک مصیبتی که برای فردی پیش میآید عبرت برای انسان است.
شریعتی: یک مشکلی هست و به نظرم وقتی این در زندگی ما تأثیر دارد که این دیده ما دیدهی عبرت بین باشد. غافل نباشیم. من بیشتر وقتها غافل هستم و این عبرتها را نمیبینم. این مشکل زندگی امروز ما هست.
حاج آقای لقمانی: به قول مرحوم سهراب سپهری: «چشم ها را باید شست، جور دیگر باید دید» مولانا میفرماید: کاری به چشم ندارد «میرود از سینهها در سینهها، از ره پنهان صلاح و کینهها» سینه را باید بشوییم آنوقت چشم هم عبرتها را میبیند. یعنی کسی باید اهل باشد. مرحوم شهید دستغیب در دعای کمیل دارند، گاهی یکبار میگویند: وای وای! بعد صد تا موعظه زیرش میشنوی برای کسی که دل آماده باشد. این خیلی مهم است. اینکه انسان بداند میتواند در طول عمر ده برابر، بیست برابر بازدهی داشته باشد و بفهمد. بتوانی هزار سال زندگی کنی، یکی از چهرههایی که چند روز قبل به رحمت خدا رفتند، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای مظاهری در اصفهان بودند. من دو سه نکته را به عنوان پاسداشت ایشان بگویم. عالم خدومی بودند. شصت سال ایشان دعای ابوحمزه و دعای کمیل را احیاء کردند. سحرها تخته فولاد اصفهان دعای ابوحمزه و دعای کمیل میخواندند. شصت سال نغمههای معنوی و ملکوتی، بسیار مورد علاقه حضرت آقا بودند. شصت سال دار القرآن، دانشکده علوم قرآن، ابا بصیر، حاج آقا مهدی مظاهری که برای شادی روح ایشان و کسانی که در سانحه کشتی از دنیا رفتند یک صلوات محمدی ختم کنید.
ششصد و خردهای خیریه در اصفهان هست. خیریههای خیلی مهم، دغدغه خاطر داشت. الآن باقیات الصالحات است. من در این حد وسعت ندارم، اما میتوانم دلها را گرم کنم و دیگران را تشویق کنم و زبان نرم داشته باشم. میتوانم برای دیگران دعا کنم. روایت داریم انسان عاقل از یک سوراخ دوبار گزیده نمیشود. پس اگر من یک اشتباه را دوبار انجام بدهم در عقل خودم باید شک کنم. حتی به قول افسر راهنمایی نباید ن یکبار هم مرتکب شود. باید یک مقدار فراتر از این مسائل باشد.
بدبخت واقعی کیست؟ امیرالمؤمنین فرمودند: بدبخت و زیانکار واقعی کسی است که از سرمایههای عقل و تجربه سودی نبرد و از ذخایری که خدا در اختیار او قرار داده بی بهره باشد. تفاوت انسان و حیوان در عقل است. بعضیها چقدر بدبخت هستند. نعمت الهی را کنار میگذارند و شیطان پرست میشوند. به جای اینکه این خانه و خانواده کانون پرورش فرزند باشد، حیوان میآورد. سگ، گربه، انسان!
معنی انسان نگنجد از بزرگی در دهان *** ساده لوح آن کس که گوید هست انسان زیر پوست
عقل، اگر کسی عاقل باشد چه میتواند با خودش بکند. خدا نکند عاقل نباشد. امام حسین در دعای عرفه دارد: خدایا به کسی که عقل دادی چه ندادی؟ و به کسی که عقل ندادی چه دادی؟ دو سه جمله پایانی این فراز را بگویم. از حضرت علی (ع) هست. فرمودند: تجربهها تمام ناشدنی است. یعنی اگر کسی چشم تجربه بین داشته باشد، تمام نمیشود. مدرسه روزگار انسان را از تجارب سودمند بهرهمند میسازد. به شرطی که ببیند و بفهمد و بیابد. ره آورد تجربه عبرت گرفتن است. نه عبرت شدن! عبرت بگیرد نه اینکه عبرت بشود. از موفقیت انسان حفظ تجربه است. «من التوفیق حفظ التجربه» نکته دیگری که حضرت فرمودند: پیروزی در پرتو احتیاط و احتیاط کاری در آزمودگی و کسب تجارب در زندگی است. چقدر میتواند تجربهها مفید باشد. کارهای درست بدون خطا ره آورد حفظ تجربههاست. انسان میتواند اینچنین زندگی کند؟ بله. گزینش بهتر ثمرهی تجربه امروزی است.
جمله پایانی من یک داستان کوتاه است. در یکی از خوابگاههای دانشگاه یک دختر خانم دانشجو نزد خانمی آمده بود که از طرف نهاد مقام معظم رهبری برای تبلیغ رفته بود. حاج خانم، یک پسری است خیلی به من علاقه دارد و دوستم دارد. گفته من تنها کسی که دوست دارم شما هستید و اگر نباشید من شبها نمیخوابم. این خانم خوب گوش کرده بود. ایشان گفته بود: دخترم! خیلی دوستت دارد؟ بله. یک کار میگویم امشب بکن. کارت تلفن بگیر از ورودی خوابگاه شمارهاش را بگیر و فقط یک سلام کن. ببین چه میگوید؟ ایشان شماره گرفته بود و سلام کرده بود. طرف گفت: سلام مریم خودتی؟ سکوت کرد. ماندانا خودتی؟ محبوبه خودتی؟ لیست داده بود. این گریه کنان نزد این خانم آمد. گاهی به اینجا ختم میشود الحمدلله! گاهی مواقع بعضیها فریب میخورند بخاطر چرب زبانیها! فضاهای مجازی را ببینید چقدر افراد را فریب میدهد. چقدر میتواند زندگی انسان با برکت و طیب و طاهر باشد به خاطر یک تجربه زیبا، انشاءالله.
شریعتی: نکات خیلی خوبی را شنیدم در ذیل بحثمان که هنر خوب زیستن هست. انشاءالله بتوانیم از تجربیات دیگران استفاده کنیم. به تعبیر امیرالمؤمنین که وقتی از تجربیات دیگران استفاده میکنی انگار به اندازه همه آنها عمر کردی و زندگی کردی و داری از زندگی بهرهمند میشوی. نکتهای را اواسط بحث اشاره کردید. این اتفاقی که در برنامه سمت خدا افتاده است، یادبود شخصیتهای ما که همه به نوعی مدیون آنها هستیم، شرح زندگی آنها ورق به ورق و خط به خط برای ما تجربه است. انسانهای موفقی که همه میتوانیم از زندگی آنها درس بگیریم و در زندگی به کار بگیریم. این هفته یاد میکنیم از شخصیت وارسته، معلم اخلاق حضرت آیت الله مجتهدی تهرانی که انشاءالله خداوند رحمتشان کند و مهمان سفره اهلبیت(ع) باشند. چقدر خوب است ثواب تلاوت آیات امروز را هدیه کنیم به روح بلند ایشان و همه جانباختگان حادثه کشتی سانچی و انشاءالله بهرهای از تلاوت آیات ما به روح این عزیزان برسد. امروز صفحه 202 قرآن کریم آیات 94 تا 99 سوره مبارکه توبه در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لا تَعْتَذِرُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكُمْ قَدْ نَبَّأَنَا اللَّهُ مِنْ أَخْبارِكُمْ وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ «94» سَيَحْلِفُونَ بِاللَّهِ لَكُمْ إِذَا انْقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ جَزاءً بِما كانُوا يَكْسِبُونَ «95» يَحْلِفُونَ لَكُمْ لِتَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنْ تَرْضَوْا عَنْهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ «96» الْأَعْرابُ أَشَدُّ كُفْراً وَ نِفاقاً وَ أَجْدَرُ أَلَّا يَعْلَمُوا حُدُودَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ عَلى رَسُولِهِ وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ «97» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ مَغْرَماً وَ يَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوائِرَ عَلَيْهِمْ دائِرَةُ السَّوْءِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ «98» وَ مِنَ الْأَعْرابِ مَنْ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ يَتَّخِذُ ما يُنْفِقُ قُرُباتٍ عِنْدَ اللَّهِ وَ صَلَواتِ الرَّسُولِ أَلا إِنَّها قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللَّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ «99»
ترجمه: هنگامى كه از جهاد برگشتيد، (منافقانِ متخلّف از جنگ تبوك،) براى شما عذر مىآوردند. بگو: عذرتراشى نكنيد، ما هرگز حرف شما را باور نمىكنيم، خداوند ما را از اخبار (و احوال) شما آگاه كرده است. خداوند و پيامبرش عملكرد شما را مىبينند، آنگاه نزد خدايى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مىشويد و او شما را به آنچه مىكرديد، آگاه خواهد كرد. هنگامى كه از جهاد نزد منافقان بازگشتيد، براى شما به خدا سوگند مىخورند تا از (گناه و سرزنشِ) آنان چشم بپوشيد. پس، از آنان اعراض و دورى كنيد كه آنان پليدند و به خاطر آنچه بدست خود كسب مىكردهاند، جايگاهشان دوزخ خواهد بود. براى شما سوگند مىخورند تا شما از آنان راضى شويد. (بدانيد كه شما هم) اگر از آنان راضى شويد، قطعاً خداوند از گروه فاسق، خشنود نخواهد شد. باديهنشينانِ عرب (بهخاطر دورى از تعليم وتربيت وسخنان پيامبر)، در كفر ونفاق شديدترند وبه اينكه حدود آنچه را خدا بر پيامبرش نازل كرده ندانند سزاوارتر، و خداوند دانا و حكيم است. بعضى از باديهنشينان، كسانى هستند كه آنچه را انفاق مىكنند، (به خاطر نفاق يا ضعف ايمان،) ضرر حساب مىكنند وبراى شما پيش آمدهاى بد را انتظار مىكشند. بر خود آنان پيش آمد بد باد! و خداوند شنوا و داناست. امّا برخى از عربهاى باديهنشين، كسانى هستند كه به خداوند و روز قيامت ايمان دارند و آنچه را انفاق مىكنند، وسيلهى قرب به خدا و (جلب) دعا و صلوات رسول مىدانند. آگاه باشيد كه همين انفاقها، براى آنان موجب قرب است. به زودى خدا آنان را در رحمت خويش وارد مىكند. همانا خداوند آمرزنده و مهربان است.
شریعتی: اشاره قرآنی را بفرمایید. نکتهای هم از آیت الله مجتهدی تهرانی بشنویم.
حاج آقای لقمانی: آیه 94 سوره توبه، خداوند میفرماید: «وَ سَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ» یکی از بحثهای بنیادین و اعتقادی ما تجسم اعمال است.
اگر بار خار است خود کشتهای *** اگر پرنیان است خود رشتهای
هرچه کنی به خود کنی *** گر همه نیک و بد کنی
دیدن اعمالی که انسان انجام میدهد توسط خودش، خوب یا بد، خیر یا شر، آیه 105 همین سوره میفرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا» بروید هرکاری میخواهید بکنید «فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» اینجا معصومان را هم بیان میکنند. ائمه هم اعمال شما را میبینند. همانطور که ما شیعهها میدانیم روزهای دوشنبه و پنجشنبه یا دوشنبه و جمعه اعمال ما خدمت جان جانان و امیر آفرینش حضرت مهدی(عج) عرضه میشود. انشاءالله حضرت لبخند میزنند و خوشحال میشوند. بد نیست عصرهای جمعه ده دقیقه مانده به اذان مغرب دو رکعت نماز امام زمان خوانده شود و تقدیم به حضرت کنیم. اعمال عرضه میشود. حضرت لبخند میزنند و خوشحال میشوند و گاهی هم خدای ناکرده غصه میخورند که چرا اینطور میکنیم. یک روز جبرئیل از طرف خداوند جملهای برای پیامبر اعظم عقل کل آورد. «يَا مُحَمَّدُ عِشْ مَا شِئْتَ فَإِنَّكَ مَيِّتٌ» (خصال صدوق/ج1/ص7) از روایتهای خاص است. هرگونه دوست داری زندگی کن. ولی بدان روزی میمیری! بسیاری از ما فکر میکنیم ابدی هستیم ولی بدان میمیریم. دوم «وَ اعْمَلْ مَا شِئْت فَإِنَّكَ مُلاقِيهِ» هرکاری میخواهی بکن ولی بدان عمل خودت را ملاقات میکنی. سوم اینکه هرکس را میخواهی دوست داشته باش ولی بدان یک روز از او جدا میشوی. زیاد دلچسب نباش و وابستگی نداشته باش. در روایت داریم شخصی که از دنیا میرود در قبری که هست، نماز یک طرف میآید، روزه یک طرف میآید، خمس، ولایت اهلبیت میآید به صورت تجسم، حتی داریم که قبر خودش همراه خودش مور و مار ندارد، اعمال شماست که میآید. تجسم اعمال! هرکاری میخواهی بکن ولی بدان عمل خودت را ملاقات خواهی کرد.
یکی از اساتید کاردرست که مرحوم مطهری از ایشان به خوبی و به نیکی یاد میکنند، گفتند: یک روز سر درس آمدند. مدرسه صدر بازار اصفهان، طلبهها آمدند نشستند و ایشان شروع به گریه کردند. زار زار و بلند گریه کردند. گفتند: حضرت استاد چه شده است؟ گفتند: من در عالم رؤیا دیدم که صبح بلند شدم، نماز شب را خواندم و بعد خوابیدم. یک چرتی زدم که بشود موقع درس بیایم. خانم من آمد مرا بیدار کرد. بیدار نشدم. بچهها آمدند بیدار نشدم. از دنیا رفتم! در عالم رؤیا میبینم. مردم همه فهمیدند بدن مرا پیاده تا تخت فولاد آوردند، بدن را کنار قبر گذاشتند. قبر آماده، مستحب است سه بار بدن را نزدیک قبر بیاورند و برگردند. مرده وحشت میکند. خدایا به حق محمد و آل محمد در این لحظات از همه ما فریادرسی کن. گفتند: وقتی مرا برای بار سوم آمدند در قبر بگذارند، دیدم سگی ظاهر شد. گفتم: شما؟ گفت: استاد اخلاق، عالم گرانقدر، یادت هست در منزل گاهی یک ذره اخلاقت نسبت به همسرت تند میشد، من همان هستم. تا صبح قیامت با تو همنشین هستم. ایشان گفتند: من همان لحظه شروع به گریه کردم. گفتم: یا أبا عبدالله الحسین! من روضه خوان شما بودم. برای شما گریه میکردم. نگذارید این سگ با من وارد شود. تجسم اعمال و جدی گرفتن این مسائل! دیدم یک لحظه آقا امام حسین ظاهر شدند و نگاه به سگ کردند و گفتند: برو! حاج میرزا علی آقا از موالیان و دوستان ماست. ما این راهها را داریم ولی باید حیاء داشته باشیم و مراقب باشیم. در گفتار و رفتار، مخصوصاً در مسائل اخلاقی تجسم اعمال میآید. انشاءالله همه ما متنبه و بیدار باشیم و مراقب خودمان باشیم.
من یک مدتی خدا توفیق داد در مدرسه علمیه شاگرد مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی بودم. اگر بخواهیم آیت الله مجتهدی تهرانی را تعریف کنیم ایشان ظاهر و باطن همین بودند. مدرسه هوشمند نداشتند و هر کدام از موزاییکها یک رنگ بود. ولی از نظر اخلاص هوشمند بودند. طلبههای بسیار خوبی تربیت کردند. بسیار خوش نفس بودند. من دیدم بعضیها مرتب در ماشین سیدیهای اخلاق ایشان را گوش میدهند. تأثیر کلام داشتند. نشان میدهد ایشان با بالا کارشان درست بوده که میتوانستند اینقدر تأثیر گذار باشند. انشاءالله خدا ایشان را رحمت کند و همه ما را ببخشد و بیامرزد.