موضوع برنامه: هنر خوب زیستن
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين لقمانی
تاريخ پخش: 11-11-96
حاج آقای لقمانی: بسم الله الرحمن الرحیم
یاس بوی مهربانی میدهد *** عطر دوران جوانی میدهد
یاس را پیغمبران بو کردهاند *** یاس را آئینهها رو کردهاند
یاس بوی حوض کوثر میدهد *** عطر اخلاق پیامبر میدهد
امروز در این روز بسیار عزیز آغاز صحبت ما با نام بی بی دو عالم، فاطمه زهرا و پایان آن هم با نام حضرت باشد که انشاءالله برکتی در زندگی همه سمت خداییها ایجاد شود و همه گرهها و گرفتاریها به برکت نام آن حضرت از زندگیها دور و دورتر شود، انشاءالله.
بحث ما در مورد هنر خوب زیستن بود، به راههای زندگی رسیدیم. اولین راه را تجربه بیان کردند. هرچیزی را بنده و امثال بنده بخواهیم تک تک خودمان به طور شخصی تجربه کنیم. این را فرمودند: تلخ ترین راه است. تجربه واقعی و عاقلانه و خردمندانه این است که انسان از تجربیات دیگران استفاده کند. مفصل گفتیم گاهی با خواندن چند داستان، گاهی با شنیدن موعظه، گاهی با عبرت گیری از دیگران، مجلسی هم نفس شدن و چهره به چهره شدن با انسان عاقل و خردمند و فهمیم و بصیر، انسان سرشار از تجربه میشود و دیگر خودش مرتکب تجربیات دیگران نمیشود. امیرالمؤمنین علی(ع) میفرمایند: چون من با تاریخ گذشتگان آشنا هستم، گویا به تعداد تمام گذشتگان عمر کردم. نکته خیلی جالب این است که عزیزانی که آغاز زندگیشان هست، سعی کنند در 24 ساعت بیست دقیقه یک برنامه مطالعه داشته باشند. مطالعه سرگذشت دیگران، چیزی که به درد انسان میخورد. انسان را پخته کند. خدا نکند انسان عوامانه و جاهلانه زندگی کند. بعضیها را دیدید که انگار دو بار به دنیا آمدند. یک بار آمده تجربه کسب کرده و باز آمده تجربیات را به کار میگیرد. در نگاه کردن، در حرف زدن، در تصمیمها، صبح تا شب ما در حال تردید و تصمیم هستیم. چه بخواهیم، چه نخواهیم. صبح تا شب، گاهی تصمیمها احساسی است، هیجانی است. انسان جو گیر میشود. بعد باید تاوان بدهد پشیمان میشود. گاهی نه باید فکر کنم. باید مشورت کنم. بعضی هستند میگویند: من خودم از نظر عقلی نتوانستم تصمیم بگیرم، سنجاق زدم عقل دیگران را به عقل خودم، همان مشوت. «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» (آلعمران/159)
مشورت ادراک و هوشیاری دهد *** عقلها، مر عقلها یاری دهد
استاد مطهری پشت کتابی در زندان این جمله را نوشتند که بعضیها در زندگی گویا دو بار به دنیا آمدهاند. یکبار آمدهاند کسب تجربه کردند و بار دیگر تجربیات را به کار میگیرند. این خیلی خوب است. گاهی نیم ساعت طول میکشد انسان دو سه تا قصه و داستان واقعی میخواند. آنقدر او را جلو میبرد، اشتباهات را مرتکب نمیشود. اگر اول کار به آخر آن فکر نکردی، مجبور میشود آخر کار به او کار فکر کنی. دیگر فایدهای هم ندارد. بسیاری از کسانی که در زندان هستند مرتب گذشته را مرور میکنند. نتیجهای ندارد. اگر اول به آخر آن فکر کنی، خیلی مناسب است. عالی است. گاهی مواقع اشاره کردیم، شصت سال، هفتاد سال، هفتصد سال آدم استفاده میبرد.
دوم تقلید است. سر به هوا بودن، تبعیت بی چون و چرا، تبعیت، پیروی، اطاعت، بعضیها را دیدید توجه ندارد این حرفی که دارد میزند، بسته بندی شده از آن طرف آمده است.ولی دارد میگوید. این لباسی که میپوشد. این سبک زندگی، رو و شبش گاهی عوض میشود. آرایش مو عوض میشود، حرف زدن عوض میشود، این خیلی بد است. تقلید جاهل از عالم، فوق العاده خوب است. این را فرمودند،تقلیدی که منفی هست، سیاهترین راه است. تقلید کورکورانه و بدون فکر و اندیشه، سومین راه را فرمودند: راهی که از اندیشه میگذرد. والاترین، بهترین و عالیترین راه است. اجازه بدهید در این روز عزیز یک دعایی بکنم که خدا این راه را نصیب همه ما بگرداند. دیدیم بعضیها را که تا صحبتی میشود، پیشنهاد میشود در جلسه حرفی زده میشود، میگوید: باید فکر کنم. کمتر در تلاطمها قرار میگیرد و کمتر دچار خسارت و ضرر و زیان میشود چون قبلش فکر کرده است. اندیشه چیست؟ من آغاز صحبت واژه اندیشه را بیان کنم. بعضی از ما خیلی راحت و روان میخواهیم ببینیم چیست. اندیشه یعنی فکر، تأمل، جوانب کار را سنجیدن، همین که اشاره کردیم اول کار به آخر کار فکر کردن. دیدیم بعضیها را تا یک پیشنهاد اقتصادی میشود، میگوید: خوب است. سود و پولش هم خوب است ولی با شخصیت خانوادگی ما سازگار نیست.
هر مقدار انسان در ابتدای کار سنجیدهتر عمل کند، در پایان کار خوشحالتر است. خواجه عبدالله انصاری یک جملهی زیبا دارند، طلایی و ماندگار و کیمیا است. ایشان میفرماید: خدایا همه از آخر کار میترسند، عبدالله از اول کار میترسد. همه ما مخصوصاً طیف مذهبی، ایشان فراتر از این را میگویند، میگویند: گاهی مواقع از اول وارد مسیر زندگی انسان قرار نمیگیرد. فکر میکند زندگی است. زنده است، مردگی است. سرگرم است، در یک قفس طلایی از واژهها و عبارات، تیپ زدم. یک عمر مسخره زندگی میکند مبادا مورد تمسخر قرار بگیرد. همان قطاری که گفتیم، از ریل خارج شده و با سرعت میرود ولی به جایی نمیرسد. فقط خوش هستند. ما خوش هستیم. ما فسیل نیستیم. ما سنتی نیستیم. با این واژهها سرگرم است. خواجه عبدالله انصاری میفرماید: خدایا همه از آخر کار میترسند، عبدالله از اول کار میترسد. بهترین معلم، بهترین روحانی، بهترین پدر و مادر، بهترین برنامه آن است که انسان را سر این مسأله بیاورد. عقل را بالا ببرد و اندیشمند بکند. نمره بیست برای کدام پدر و مادر است؟ پدر و مادری که علاوه بر اندیشه، اندیشیدن را یاد فرزندان بدهند. این خیلی مهم است.
ما کسانی را داشتیم از نظر مالی و ثروت خاص نبودند، ولی از نظر فکری و عقیدتی واقعاً خاص بودند. من صحبتم را با یک داستانی آغاز کنم. تقدیم کنم به همه عزیزانی که در انتخاب راه زندگی هستند. یکی از اساتید فلسفه میگوید: من در ایالت کالیفرنیای آمریکا بودم. رفتم رستوران نشستم، یکی دو تا صندلی اطراف میز خالی بود. دیدم یک آقایی آمد و کنار من نشست. نگاه کردم دیدم سر تا پای این سی چهل میلیون میارزد. دیدم یک انگشتر و ساعت و کفش و لباس و فلان دارد. نشست و با یک حالت اینکه نگاه عاقل اندر سفیه کرد، تا خواست غذا بیاید گفت: ببخشید شغل شما چیست؟ گفتم: من استاد فلسفه هستم و در دانشگاه تدریس میکنم. گفت: فلسفه یعنی چه؟ برایش گفتم: هر انسانی این ویژگیها را دارد باید هدفمند زندگی کند. اندیشمندانه جلو برود. سر به هوا و عوامانه و باری به هر جهت نباشد و گفتیم و گفتیم، او هم یک چند جملهای گفت تا غذا خورده شد. میخواستیم خداحافظی کنیم، گفت: من حاضرم تمام ثروتم را بدهم. من کارخانه دار هستم و بسیار ثروتمند هستم. تمام ثروتم را به شما بدهم ولی این نگاه شما را در زندگی بگیرم.
ای برادر تو همه اندیشهای *** گر بود اندیشهات گل، گلشنی
بعضیها نگاهشان به هستی زیباست. اینقدر خوشحال است که بچهها مدرسه میروند. اینقدر خوشحال است یک مراسم عروسی برپاست. دو تا حلال به هم میرسند، زندگیشان را آغاز کردند. اینقدر خوشحال است گرفتاریها دارد کم میشود. «گر بود اندیشهات گل، گلشنی» آغاز زندگی پدر و مادری که به بچهها بیاموزد عزیزم هر چیزی ارزش شمردن را ندارد، هر چیزی ارزش جمع کردن را ندارد. لذا کسانی که عاقلانه به زندگی نگاه میکنند به پیشامدهای تلخ میخندند. کسانی که عوامانه و احساسی نگاه میکنند، مرتب گریه میکنند. پشت صحنهها، دو آیه در قرآن داریم. این دو آیه گویی امروز برای برنامه سمت خدا نازل شده است. 1- در مورد دنیاست. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ» (انفال/22) بدترین جنبندگان چه کسانی هستند؟ ما گاهی مواقع حساس میشویم که ما جزء اینها نباشیم. «الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» (انفال/22) کران و کورانی که اهل اندیشه نیستند. فکر نمیکنند. زود تصمیم میگیرد و بعد پشیمان میشود. زود انتخاب میکند بعد هم پشیمان میشود. هر مقدار انسان اهل تأمل و تدبر باشد، این در زندگی همیشه آرامش دارد. یک جمله در زندگی بگویم. شاید بیست برنامه هست من این جمله را میخواهم بگویم.
هیچکس به اندازهی خود ما در زندگی به ما خیانت نمیکند. تصمیمهای عجولانه و شتاب زده میگیریم. خدایا این چه بلایی بود. خودت این کار را کردی. اختیار با تو بود. آن طرف کسانی که تصمیمهای سنجیده میگیرند. برای دوره میانسالی و کهنسالی آینده نگری میکنند. هیچکس به اندازه خود ما در زندگی به ما خیانت نمیکند. بعضی از ما به جای اینکه مسأله را حل کنیم، صورت مسأله را پاک میکنیم. گردن دیگران میاندازیم. این خیلی بد است. با فکر و تأمل جوانب کار را سنجیدن. گاهی انتخابهای ما یک ضرری دارد قابل جبران است. کیف و کفش و کلاه است. خانه و ماشین است، ولی گاهی مواقع هفتاد سال عمر است. این را نمیشود کاری کرد. گفت: بعضیها را میبینم طوری زندگی میکنند که انگار یک عمر زاپاس در صندوق عقب ماشینشان دارند. آب در دلشان تکان نمیخورد. آرام و بیخیال هستند. دیروز تمام شد و فردا هم بنا نیست بیاید. ممکن است برای ما نیاید. الآن را دریاب! اگر تو فرصتها را شکار نکنی، فرصتها تو را شکار میکند. این خیلی مهم است. «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لا يَعْقِلُونَ» این گروه اول است.
در جهنم از بعضی جهنمیها میپرسند: چرا شما جهنمی شدید؟ یک جمله میگویند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» (ملک/10) اگر ما در دنیا حرف شنو بودیم، بعضیها رام نیستند. آرام نیستند، حرف شنوی ندارند. من خودم میفهمم. من خودم مدرکم چیست. میرود تا بعد. اصلاً گوش شنوا ندارد. بعضی آنقدر دلنشین هستند. مثل آبشار صفا دارند، حرف شنو هستند. پدر و مادر مرتب میگویند: عزیزم، الهی از عمرت خیر ببینی که اینقدر حرف شنوی داری. «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» اگر ما حرف شنوی داشتیم یا اهل تعقل و اندیشه بودیم، «ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» الآن اینجا جای ما نبود در بین دوزخیان، باورمان نمیشد اینطور میشد. ولی چون حرف شنوی نداشتیم و اطاعت نمیکردیم، هل تعقل نبودیم. سرمان را زیر انداختیم، رفتیم و رفتیم و رفتیم و الآن به اینجا رسیدیم. لذا بعضی از جهنمیها «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا» (فتح/11) ما صبح تا شب سرگرم مال و اهل و عیال بودیم. به خودمان نرسیدیم. هدف را فراموش کردیم و راه را گم کردیم، به اینجا رسیدیم. در بعضی امور خیلی دو دو تا، چهار تا میکردیم. ولی در اموری که باید و شاید حواس ما نبود. جمله آن اندیشمند را گفتیم. اکنون که 82 سال دارم فهمیدم چگونه باید زندگی کنم. گفتیم اگر بفهمد زیان هم رسیده این سود است. همین هم خیلی خوب است. گاهی یک روز از زندگی انسان باقی مانده است. اینقدر خداوند مهربان است که گاهی یک ثانیه را به عنوان یک عمر از ما میپذیرد ولی انسان بفهمد. حرف شنوی داشته باشد و اهل اندیشه باشد. امروز به مناسبت این روز عزیز یک جلوهای از شخصیت حضرت زینب کبری(س) که ولادت ایشان را پشت سر گذاشتیم بگویم.
بعضی از ما، گاهی مذهبیهای ما فکر میکنند تا نام حضرت زینب برده میشود، همان واژه «ام المصائب» مادر مصیبتها، ایشان به دنیا آمدند و از دنیا رفتند، از روز اول تا روز آخر مصیبت و غم و درد و اندوه، نه اینطور نیست. حضرت زینب(س) در کربلا 52 سال داشتند. امام حسین 57 سال داشتند. پنج سال تفاوت سن داشتند. در این چند روز و چند هفته در گیر مصائب کربلا بودند ولی از آغاز زندگی یک زندگی اندیشمندانه داشتند. همانطور که در مورد اباذر میفرمایند، بیشترین عبادت اباذر تفکر و اعتبار بود. عبرت گرفتن! گاهی در بعضی فیلمها هست اباذر یک آدم هیجانی و احساسی و تند مزاج است. نخیر! اهل تفکر بود. با فکر و تأمل کار میکرد. زینب کبری(س) نه ام المصائب، ام المحاسن بودند. اگر دختر دار شدیم اسمش را زینب بگذاریم ببینیم انسان چقدر افتخار میکند. «ام الفضائل» بودند. چه ویژگیهایی داشتند؟ زینت پدر میشود. شخصیتی مانند امیرالمؤمنین که فرمودند: من به راههای آسمان بیشتر از راههای زمین آشنا هستم، دختری پیدا میکنند زینت پدر میشود. من دو سه جلوه را از شخصیت حضرت بگویم.
مورد اول اینکه میگویند: ایشان قبل از قضایای کربلا مجلس علمی داشتند.«مجلسٌ علمیٌ حافلٌ» اولاً اجتماعی بودند. شخصیت مفیدی بودند. سرشان در لاک خودشان بود. یکی از چیزهایی که به انسان نشاط میدهد مفید بودن است. حس خوبی به آدم دست میدهد. مثل جارو برقی انسان همه چیز را نبلعد. ثمره داشته باشد. عزیزان فرهنگی را دیدید، بعضی شصت هفتاد سال نگاه به گذشته میکنند، صدها دانش آموز تربیت کردند. طلبه تربیت کردند. اینقدر احساس خوشی دارند. کار علمی، کارهای مختلف که مفید باشد. زینب کبری عالمه بودند. مجلس داشتند و اجتماعی بودند و سرشار از افراد اندیش بحث بودند. جماعتی از نساء بودند که «تُردنَ تفقه فی الدین» همه شیفتهی اندیشمندی و فهم و تفقه در دین بودند. استادشان حضرت زینب بودند.
روشنی صبح بدون شبی *** حیدر کراری اگر زینبی
زینبی که با چشمان سبز زینبی حوادث عاشورا را میفرماید: «ما رأیتُ الا جمیلا» اگر احساسی زندگی میکرد باید زار میزد و گریه میکرد. این ثمره همان تفکر و اندیشه است. محصول و میوه آن تفکر این است. عصر عاشورا به امام سجاد گفت: پسر برادر ناراحت نباش! اربعین امسال ما را زینب کبری میدیدند. علاقهمندان و ارادتمندان ما از چهارسوی جهان میآیند. اینجا آرامگاه ساخته میشود. برای زیارت این بدنهای مطهر میآیند. 1400 سال آینده را میدید. این زینب است و ام المحاسن است. افتخار کنیم اسم دختر ما زینب است. تفقه در دین نه فقه!
یک روایت داریم، یک درایت داریم. درایت، درک و دریافت، فهمیدن. تفقه در دین، یعنی گاهی مواقع فراتر از جلوههای ظاهری دین، باطن است. تفهم، فهم و بصیرت، مورد بعد ابن عباس آدم عامی و عادی نبود. مفسر بوده و قرآن دان بوده است. جملهای دارد در مورد حضرت زینب، بیان کرد برای من «عقیلتُنا زینب» بحث ما امروز در مورد اندیشه و فهم و عقل. عقیله! بسیار میفهمید. ابن عباس میگوید. یک عقیل داریم، یک عقیله داریم. عقیل و عقیله را بعضی میگویند: سنگهای قیمتی، کمیاب، گران قیمت، چیزی که خیلی ارزشمند است. عقیله کسی که بسیار میفهمد و کم هم هستند. نایاب هستند. میگویند: کبریت احمر! زینب کبری این شخصیت را داشته است. حجت خدا، امام سجاد به عمه جانش حضرت زینب میفرماید: «انت بحمدلله» اول خدا را شکر میکنند چنین عمهای گیرشان آمده است. عمهجان شما به لطف خداوند، اندیشمند و عالمی هستی بدون اینکه معلمی دیده باشید. بعضیها چشمه وجودشان میجوشد. میگوید: صحبتهایی که فلانی میکند، در هیچ کتابی نیست. خودشان چشمه و سرچشمه هستند. «فهمة غیر مُفهِمّه» بحث امروز ما اندیشه است. اندیشمندی و فهیمی هستید بدون اینکه کسی این چیزها را به شما یاد داده باشد. این زینب کبری است. هرکدام از چهرههای کربلا، یک دورهی اندیشمندی داشتند. فهم داشتند. محصول فهم چیست؟ از کجا بفهمیم ما عاقل و خردمند هستیم؟ دو تا خروجی دارد. «یستدلَّ علی عقل الرجل» دو چیز هست. راهکار فهمیدن عقل و درایت و اندیشمندی «بالعفة و التفاخر» عفیف بودن، یعنی خود ارزشمندی. امروز روز شهادت بزرگ بانوی جهان هستی فاطمه زهرا(س) است. باز هم این روز را به جان جانان، فرزند عزیزشان که امروز شال عزا بر تن دارند. حضرت مهدی(عج)، یک جلوهای از عفاف حضرت را بگویم. حضرت زهرا مادری بود که محصولش زینب کبری بود. او هم باید چنین باشد و بیشتر.
یک روز پدر عزیزشان پیامبر اسلام در خانه را زدند. عادت پیامبر این بود هروقت منزل دخترشان میرفتند، در میزدند. اجازه میگرفتند و وارد میشدند. گاهی مواقع دختر یا داماد انسان آمادگی ندارد به هر دلیلی. برمیگشتند. در زدند بابا جان! فاطمه جان وارد شوم؟ دخترشان میفرمودند: تشریف بیاورید. «و من معی» با کسی که همراهم هست وارد شوم؟ فاطمه زهرا یک جمله فرمودند: «لیس علیَّ بنا» بابا جان، مقنعه، روسری سرم نیست. صبر کنید! تا اینجا حجاب است. یک جمله پیامبر فرمودند: بابا جان، عزیزم، نابینا است. نمیبیند. اینجا ممکن است برداشت کنیم که حضرت میخواستند دخترشان را یک امتحانی بکنند. اگر نابینا است، خوب داخل بیایید. نه! ایشان فرمودند: نه! این چیزی که فاطمه را فاطمه کرده است، زینب کبری دختر ایشان اندیشمند است. عفاف، تا آنجا حجاب بود. اینجا عفاف است. بابا جان اگر او مرا نمیبیند، من او را میبینم و او بوی مرا استشمام میکند.
کیست نور چشم احمد فاطمه *** کیست تأنیس محمد فاطمه
هرکجا سبز است نام فاطمه است *** این سیادت از مقام فاطمه است
خدا را شکر کنیم که ما فاطمه زهرا را دوست داریم. مادر همه ما هستند. سید و غیر سید، مادر همه ما هستند. «ان لم یکن یرانی فانی أراه و هو یشمه الریح» بابا جان اگر او مرا نمیبیند، من او را میبینم و بوی مرا استشمام میکند. نشان میدهد جایگاه یک بانو اگر بداند و بفهمد خیلی والاست. بدترین ستمی که زنان به خود میکنند آن است که میخواهند مثل مردان باشند. زن، زن است و باید زن باشد و مرد، مرد است و باید مرد بماند. کارهای نرم افزاری را خانمها زیبا میتوانند انجام بدهند. پنجاه تا مرد پیدا شوند، یک بچه را نمیتوانند بخوابانند. ولی یک خانم گاهی پنجاه بچه را میخواباند. ارزشمند بودن، اگر عفاف همراه باشد، «طُوبَي لِمَنْ كَانَتْ أُمُّهُ عَفِيفَةً» (عللالشرائع، ج 2، ص 564) خوشا به حال کسی که مادرش عفیف و پاکدامن باشد. خوشا به حال زینب کبری که مادرش عفت داشت و عفیف بود. وقتی پیامبر در مسجد فرمودند: چه چیزی برای زنان بهترین چیز هست؟ آن روز حضرت علی(ع) در مجلس تشریف نداشتند. هیچکدام از آقایان نتوانستند جواب بدهند. سلمان یا دیگری یک نفر را در خانهی فاطمه زهرا فرستاد. دختر رسول خدا، پدرتان این سؤال را روی منبر کرد و کسی نمیتواند جواب بدهد. جواب شما چیست؟ حضرت یک جمله فرمودند: «خیر للنساء» بهترین چیز برای زنان آن است که مردان او را نبینند و او هم مردان را نبیند و در عمق خانه باشد. یکی از افرادی که خیلی ادعا داشت، میگوید: با این جمله نیمی از جمعیت جامعه ما خانه نشین میشوند. فهم فاطمی، کسی که هیچ کار ضروری ندارد. هیچ کار مهم ندارد. دخترخانم، خانم، پرسه در خیابانها و پاساژها نزن! «المرأة ریحانه لیست بقهرمانه» گل خوشبو است، او را پرپر میکنند. همین بانو که این جمله را فرموده، پرستار جبههها بوده، امدادگر رزمندگان بوده است. فاطمه زهرا، در مسجد خطبه خواند مقابل آقایان و خانمها و دفاع از ولایت و امامت کرد. پس آن جمله چیست. ارزشمندی زنان، وقتی خانم ارزش خودش را دانست، خودش را از آسیبها دور نگه میدارد. لذا پیامبر فرمودند: زنان در بین مردان در کوچه راه نروند. زنان ارزشمند هستند. خانم یک گوهر و یک گل است. این نگاه دین است،نگاه مذهب است. جایی که دختران را زنده به گور میکردند. این شخصیت را امروز بخواهیم در لندن و پاریس تعریف کنیم، با این ویژگیها میپذیرند یا نه؟ صد در صد و البته، مشتاق هستند. بانویی که هجده بهار از زندگی او سپری شد ولی جان جانان، امیر آفرینش، موعود همه انبیاء حضرت مهدی(ع) فرمودند: «فی ابنته رسول الله لی اسوة حسنه» در دختر رسول خدا فاطمه زهرا، برای من اسوه حسنه است. خانم هجده ساله الگو و اسوه برای جامعه جهانی است. این فاطمه زهراست. باید این را بیابیم و بفهمیم، نکات ریز زندگی ایشان را هم در مسائل شادی و هم در مسائل مختلف، ببینیم چه بانوی بزرگی را خداوند به ما داده و چه الگو و اسوهی آسمانی را داریم.
شریعتی: انشاءالله همه به حضرت زهرا(س) اقتدا کنیم و امیرالمؤمنین و فرزندانشان و همه عاقبت بخیر شویم و برسیم به جایی که باید برسیم. در سالروز شهادت حضرت زهرا(س) چقدر خوب است ثواب تلاوت این آیات را هدیه به روح آن حضرت کنیم و همه از ثواب و برکاتش بهرهمند شویم. امروز صفحه 216 قرآن کریم آیات 62 تا 70 سوره مبارکه یونس از جزء یازدهم در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ «62» الَّذِينَ آمَنُوا وَ كانُوا يَتَّقُونَ «63» لَهُمُ الْبُشْرى فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ لا تَبْدِيلَ لِكَلِماتِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ «64» وَ لا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ «65» أَلا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ مَنْ فِي الْأَرْضِ وَ ما يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكاءَ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَ إِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ «66» هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ اللَّيْلَ لِتَسْكُنُوا فِيهِ وَ النَّهارَ مُبْصِراً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ «67» قالُوا اتَّخَذَ اللَّهُ وَلَداً سُبْحانَهُ هُوَ الْغَنِيُّ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ إِنْ عِنْدَكُمْ مِنْ سُلْطانٍ بِهذا أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «68» قُلْ إِنَّ الَّذِينَ يَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْكَذِبَ لا يُفْلِحُونَ «69» مَتاعٌ فِي الدُّنْيا ثُمَّ إِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِيقُهُمُ الْعَذابَ الشَّدِيدَ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ «70»
ترجمه: آگاه باشيد كه قطعاً بر اولياى خدا، نه ترسى است ونه اندوهگين مىشوند. آنان كه ايمان آوردهاند و شيوهى آنان پرهيزكارى است. براى آنان (اولياى خدا) در زندگى دنيا و آخرت بشارت است. تبديل و تغييرى در سخنان (و وعدههاى) الهى نيست و آن همان رستگارى بزرگ است. گفتار مخالفان، تو را غمگين نسازد. زيرا عزّت، به تمامى از آن خداوند است و او شنوا و داناست. آگاه باشيد! همانا هر كس در آسمانها و هر كه در زمين است، از آنِ خداست و كسانى كه بهجاى خدا شريكانى را مىخوانند، (از آنها نيز) پيروى نمىكنند، بلكه جز گمان خود چيز ديگرى را پيروى نمىكنند و آنان جز دروغگويانى بيش نيستند. اوست كسى كه شب را براى شما قرار داد تا در آن آرامش يابيد و روز را روشنى بخش گردانيد (تا به كار پردازيد). يقيناً در اين (نظام حكيمانه و هدفدار،) نشانههايى براى گروهى است كه مىشنوند. (مشركان) گفتند: خداوند فرزندى گرفته است، او منزّه است، او بىنياز است. آنچه در آسمانها و زمين است از آنِ اوست. هيچ دليلى نزد شما بر اين گفتار نيست. آيا آنچه را نمىدانيد به خدا نسبت مىدهيد؟ بگو: همانا كسانى كه بر خداوند دروغ مىبندند، رستگار نمىشوند. بهرهاى اندك در دنيا دارند، سپس بازگشت آنان به سوى ماست، آنگاه به سزاى كفرشان، عذاب سخت به آنان مىچشانيم.
شریعتی: در سالروز شهادت حضرت صدیقه طاهره، زهرای مرضیه با برنامه سمت خدا در خدمت شما هستیم. انشاءالله همه ما مشمول شفاعت و دستگیری حضرت زهرا(س) بشویم. اشاره قرآنی را بفرمایید و از شهید اول برای ما بگویید.
حاج آقای لقمانی: آیه 62 از سوره یونس «أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» دو ویروس ویرانگر در زندگی ما رسوخ میکند. اگر پایهها و مایههای فکری و فرهنگی نداشته باشیم، زندگی ما را متلاشی میکند. یکی خوف، یکی حزن، خوف چیست؟ میفرمایند: خوف مربوط به آینده زندگی است. زندگی من چه میشود؟ آینده من چه میشود؟ بچهها چه میشوند؟ احتمال خطر هست. یکی هم حزن مربوط به گذشته است. گذشتهای که داشتی نگرانی قطعی و حتمی که بوده و الآن نسبت به آن داریم. در مورد خوف میفرماید: امنیت و آسایش را از انسان میگیرد. اگر انسان مرتب بترسد و خائف باشد از آیندهاش، ولی در مورد حزن میفرماید: مقابل سرور و شادمانی است. یک حالت افسردگی انسان پیدا میکند. در مورد اول اضطراب، چه کنیم این خوف و حزن سراغ ما نیاید و اگر آمد بتوانیم دفعش کنیم. یک زندگی آرام همراه با سرور داشته باشیم. عوامل را فهرست وار بیان کنم.
1- عبادت و بندگی؛ هر مقدار انسان رایحههای معنوی در وجودش باشد، تیرگیهای خوف و حزن سراغش نمیآید. «فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِي أَطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ» (قریش/3 و4) عبادت و بندگی.
2- استقامت در مسیر؛ «إِنَّ الَّذِينَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا» (فصلت/30) یک آیه داریم «تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلَّا تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا» (فصلت/30) یک آیه دیگر داریم «لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» استقامت!
3- میفرماید: هوشمندی در زندگی، تفکر، اندیشمندی، میفرماید: کسانی که اهل هوشمندی باشند، خداوند لباس خوف و جوع را بر آنها ایجاد نمیکند ولی کسانی که سر به هوا باشند، «فَأَذَاقَهُ اللَّه»
4- اصلاح خویشتن، «فَمَنْ آمَنَ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» (انعام/48)
5- انفاق در راه خدا؛ در جنبههای اقتصادی، انسان کمک کار دیگران باشد خداوند این خوف و حزن را از او میگیرد و یک زندگی دلپذیر و شیرین نصیب او میکند.
شریعتی: نکاتی که امروز گفتید و در بخش اول حول محور اندیشه و تفکر و بحث تفقهی که مطرح کردید، فکر میکنم مصداق بارزش شهید اول(ره) باشد.
حاج آقای لقمانی: یک مطلبی که همه باید بدانیم هر واژهی قرآن چقدر برای اینکه به دست ما برسد برایش شهید داده شده است. کسانی را داشتیم شصت سال زحمت کشیدند، بعد هم خونشان را در راه مکتب اهلبیت دادند، یکی از آنها شهید اول بوده است. ششصد و سی و سه سال پیش ایشان را در میدان قلعه دمشق، فقیهی که اهل تفقه بوده و کار فقهی میکرده است. الآن هر روحانی و اسلام شناسی که پیدا کنید کتاب ایشان را خوانده است. لمعه را خوانده است. شرح لمعه هم برای شهید دوم است. ایشان را به دار آویختند. چرا؟ چون از مکتب تشیع دفاع میکرد. صبح تا عصر آویزان بود. بعد بدنش را سنگسار کردند و بعد سوزاندند. در آن زمان ایشان جامعه امروز ما را میدیدند. تفقه و اندیشمندی، وجود فقیه واجد الشرایط را لازم میدانستند. کسی که به جای علم الهی فقاهت دارد. به جای عصمت، عدالت دارد. جامعه اداره میشود، یک جامعهی زیبای معنوی فاطمی انشاءالله!
شریعتی: کتاب «اخلاق فاطمه زهرا(س)، خانواده و جامعه» مجموعه مباحث حاج آقای لقمانی هست. انشاءالله همه بتوانیم یک زندگی فاطمی را تجربه بکنیم. دعا بفرمایید.
حاج آقای لقمانی: خدایا به حق محمد و آل محمد و به برکت فاطمه زهرا(س) زندگی و بینش و روش فاطمی نصیب ما بگردان. به حق محمد و آل محمد، ما و نسل ما را فاطمی بگردان. جامعه ما را فاطمی بگردان، تمام غم و غصهها را از دلها و دیدههای همه برطرف بگردان. به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.