95-10-15-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاری – پاسخ به پرسشهای بینندگان
برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسشهای بینندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاری
تاريخ پخش: 15-10-95
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: به نام اول بیابتدا و به نام آخر بیانتها. سلام میکنم به همه شما هموطنان عزیزم. خانمها و آقایان، بینندههای خوب و نازنینمان و شنوندههای خوب ما که از رادیو قرآن شنوندهی برنامه ما هستند. حاج آقای ماندگاری سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
حاج آقا ماندگاری: سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمد و آله الطاهرین. من هم خدمت شما و همکاران خوب این برنامه و همه بینندگان و شنوندگان عزیز عرض سلام و ادب و احترام دارم. ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی را تبریک میگویم. تهرانیها یک نعمت ویژهای دارند که انشاءالله قدرش را بدانند. وجود نازنینی که زیارتش ثواب زیارت کربلا را دارد. امیدواریم خدا به همه ما توفیق بندگی خودش و توفیق خدمت به خلق خودش را دائماً عنایت بفرماید. دعای سلامتی امام زمان را همه با هم بخوانیم. (قرائت دعای فرج) دسته گل صلوات را هم به محضر آقایمان امام زمان و برای عرض تبریک هدیه کنیم.
شریعتی: امروز به سؤالات شما که به دست ما رسیده پاسخ خواهیم داد. میتوانید سؤالات خودتان را از طریق پیامک به ما ارسال کنید یا اینکه از طریق ایمیل برای ما بفرستید.
گفتند: پسری هستم که بیش از 25 سال دارم. لیسانس دارم. خدمت رفتم و بیکار هم نیستم. جایی که مشغول هستم فعلاً یک حقوق حداقلی وزارت کار دارم که کفاف رفت و آمد و هزینههای اولیه خودم را هم شاید ندهد. وارد دانشگاه که شدم طبق صحبتهایی که پای منبرها شنیده بودم، خواستم زودتر در همان ترمهای اول تحصیلم در دانشگاه توسط خانواده اقدامی در مورد ازدواجم صورت بگیرد. سیگنالها و کدهایی هم میفرستادم و با آنکه خانواده مخالفت آنچنانی نداشتند، اما یکی که پر تجربه بود میگفت: بعد از سربازی انشاءالله! یکی دیگر هم که هم سن بود میگفت: هنوز دانشگاهت مانده و کاری هم نداری. یکی دیگر میگفت: زود است و فرصت داری. خلاصه هرکسی یک حکمی میداد. البته مطمئن هستم که همه از سر دلسوزی بود. ولی نمیدانستند ممکن است نظرات اینها من را از عاقبت بخیری دور کند. گذشت و گذشت و درسم تمام شد. خدمتم هم تمام شد. الآن هم مشغول به کار هستم. ایشان میگوید: الآن بر خلاف میل باطنیام مجبور هستم صحبتی از ازدواج نکنم. حتی خودم را هم گول بزنم که الآن وقتش نیست. درد من و سؤالی که دارم اینجاست. درست است من ابتدای دوران دانشجوییام وضعی که داشتم از الآنم برای ازدواج و حتی نامزدی بدتر بود، ولی با خودم میگویم: دایههای مهربانتر از مادر الآن کجا هستند که ببینند وضع من بدتر از آن موقع است. کجا هستند که الآن جوابگوی حسرتهای من باشند؟ کجا هستند که غمی را از دل من برطرف کنند؟ ایشان میگویند: مقصر خود من هستم یا دیگران؟ اگر مقصر دیگران هستند، چه کسی مقصر است؟ جامعه، اطرافیان، پدر و مادر، یا دلسوزان و باتجربهها؟ من الآن چه کار کنم؟ دلم پر است و انتظار خاصی هم ندارم. فقط کاش پیام من خوانده شود و در موردش بحث شود تا کسانی که میشوند و در ابتدای دوران دانشجویی باشند بدانند باید چه کار کنند. و کسانی که در این پیام گفتم، بدانند که حرفهایشان ممکن است چه سرنوشتی را برای یک جوان رقم بزند و دست از این اظهار نظرهای همیشگیشان بردارند.
حاج آقای ماندگاری: من هم خدمت این جوان سلام میکنم. این سؤال فراوانی زیاد دارد. در مشاورههایی که داریم، هم پیامکی و حضوری، خیلی از آقا پسرها و دخترخانمها مدل این جوان گلایهمند هستند. من اول آن قسمت سؤالشان را جواب بدهم که چه کسی مقصر است؟ من میگویم: همه مقصر هستند. تقسیم تقصیر میکنیم. هم ما آخوندها مقصر هستیم. یعنی مسئولین فرهنگی جامعه مقصر هستند. دولت مقصر است. فضای عمومی جامعه مقصر است. خود این جوان هم مقصر است. خانوادهها هم مقصر هستند. اما بگذارید من از یک شاه کلید ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی استفاده کنم چون نکتهی قشنگی در سؤالش بود. هرکسی یک نظری داد. الآن کجا هستند آنها که با نظراتشان من را در این وضعیت قرار دادند؟ اشکال کار کجاست؟ اشکال ما اینجاست که مدل حضرت عبدالعظیم حسنی عمل نکردیم. مدل ایشان این بود که همه عظمت این وجود نازنین این بود که خدا ثواب زیارت کربلا را برایش گذاشته است. امام هادی(ع) فرمودند: زیارت ایشان ثواب زیارت کربلای امام حسین را دارد. مدل ایشان این بود که دائماً میپرسید. نمیدانست میپرسید تا بداند. میدانست میپرسید تا بداند نظرش طبق دین هست یا طبق دین نیست. اگر همه کسانی که در مسیر اینگونه جوانها هستند، درست مانده ازدواج نکن، شغل نداری ازدواج نکن، سربازی نرفتی ازدواج نکن، اینها یکبار بیایند بپرسند، آقای کارشناس دین آیا نظراتی که ما داریم به جوان و دختر و پسرمان میدهیم دینی است؟ آیا ما داریم طبق دین عمل میکنیم؟ اگر خود این جوان میگفت: الآن به من میگویند: ازدواج نکن. الآن میگویند: هنوز خیلی مانده است. سربازی نرفتی. شغل نداری. درست تمام نشده است. خود این جوان میآمد میپرسید. این مشورتهایی که به من میدهند دینی است؟ اینکه میگویم: خودش هم مقصر است. پدر و مادر هم مقصر هستند. این همه از طریق رسانهها و فیلمها دارد القاء میشود، اول شغل داشته باشید، بعد بروید. چرا نمیآیند بپرسند؟ ما میخواهیم درس بگیریم، قرار نیست ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی را تبریک بگوییم و یک پرچمی هم یک جایی نصب کنیم و چهار تا شیرینی و شربت بدهیم و حرم را چراغانی کنیم. سبک زندگی حضرت عبدالعظیم حسنی آنقدر واضح و قشنگ به مردم سبک زندگی دینی یاد میدهد با یک اصل، فقط بروید بپرسید. «فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لا تَعْلَمُونَ» (نحل/43) بروید بپرسید پدر و مادرها مشورتهایی که به بچههایتان میدهید را بپرسید. معلمها و اساتید بزرگوار، محاسن سفیدها، هر مشورتی میخواهید به جوانها در مورد ازدواج بدهید اول بپرسید. مطمئن شوید این مشورت دینی است. جوانها هرکسی به شما راه حلی داد بپرسید: این راهحلی که به شما دادند دینی است؟
مگر ما نمیگوییم: «وَ لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلَّا فِي كِتابٍ مُبِينٍ» (انعام/59) این جوان خودش دارد اعتراف میکند که من اگر آن زمانی که بیست سالم بود و میخواستم ازدواج کنم، همه مشکلاتی را جلویش گفتند. ای کاش این جوان آن موقع میآمد میپرسید. من طلبه به او میگفتم جوان خدا گفته: تو امروز تکلیفت را انجام بده. حل مشکلات تو با من. این حدیث قدسی که میگوید: «يَا ابْنَ آدَم تَفَرَّغْ لِعِبَادَتِي» (کافی/ج2/ص83) تو بندهِ من باش. ما گفتیم: ازدواج چه وقت واجب است؟ آن زمانی که شما بترسید اگر ازدواج نکنید به حرام بیافتید. به قول حاج آقای قرائتی عزیز که انشاءالله خدا عافیت کامل به ایشان عنایت کند، نمیتوانیم بگوییم: در خانه همه ساعت دو میخندند، تو هم مجبور هستی ساعت دو بخندی. این الآن خندهاش گرفته است. در این خانه همه ساعت دو ناهار میخورند. تو هم باید ساعت دو گرسنه شوی. بابا این آقا و خانم ساعت دوازده گرسنه شدند. ازدواج چه وقت واجب است؟ ساعت ندارد. سن ندارد. لحظهای که میترسی به گناه بیافتی. «تفرّق لعبادتی» تو عبادت و بندگی خودت را بکن که ازدواج براساس تکلیف میشود عبادت و بندگی. «وَ عَلَيَ أَنْ أَسُدَّ فَاقَتَكَ» (کافی/ج2/ص83) من خدا مشکل تو را برطرف میکنم. حالا یک راهش این است که خدا میگوید: مشکل را از سر راهت برمیدارم. یک راهش این است که اینقدر بزرگت میکنم که بتوانی خودت مشکل را راحت حل کنی. چرا این جوان آن روز مشاورهها را با دین چک نکرد. این تقصیر خودش است. حالا خودش دارد اعتراف میکند. اگر ما امروز تکلیف را انجام ندادیم به امیدی که فردا مشکل امروز من حل شود غلط است. فردا مشکل بیشتری سر راه انجام تکلیف من است. اگر بیست سالگی با حداقل ازدواج میکرد، امروز 25 سالگی خیلی توقعها بالاتر رفته است. تو دیگر سربازی رفتی و شغل هم داری، خیلی توقعها بالاتر میرود. ولی شاید آن روز یک نفر با کمترین امکانات ساخته بود. تو هر روزی به تکلیفت عمل کن، خدا کمکت میکند. همه دخترها و پسرها اگر احساس کردید ازدواج برای شما واجب است، به هر طریقی که شده پدر و مادر را راضی کنید. اما پدر و مادرهایی که به امثال این جوانها تند تند مشورت میدهید، فکر میکنید مشورتهای شما دینی و درست است، شما که گفتید: صبر کن درست تمام شود، سربازیات تمام شود و شغل پیدا کنی، در این مسیر گناههایی که این جوان کرده را چه کسی جواب میدهد؟ این فقط حسرتهایش را گفت. یک عده گناه کردند. این جوان در این سن هفت، هشت سال شادابی جوانیاش میتوانست زیباترین لذتهای حلال را ببرد، حالا دارد حسرت میخورد. چه کسی اینها را پاسخ میدهد؟ میتوانست در این هفت، هشت سال با یک آرامش بهتری درس بخواند، وقتی از اینها میپرسیم پیشرفت مهمتر است یا آرامش؟ همه میگویند: آرامش. میگویم: چرا ازدواج نمیکنی؟ میگوید: میترسم جلوی پیشرفت مرا بگیرد. چه کسی جواب این آرامش نداشتهی جوان را میدهد؟ چه کسی در این خسارتها مقصر است؟ وقتی 35 سالگی ازدواج کند، نشاط 20 سالگی را ندارد. آن شادابی و نشاط و انگیزه و تحرک و انبساط خاطر را ندارد. همه اینها را از دست داده است. آیا با آن امکاناتی که میخواهد گیر بیاورد، ارزش دارد آدم اینقدر زیباییها را از دست بدهد؟ این باز تقصیر اطرافیان است.
من میخواهم بگویم: آن روزی که این جوان آمادهی ازدواج بود هم مسئولیت پذیریاش بیشتر بود و هم مقاومتش در برابر مشکلات بیشتر بود. ولی امروز مسئولیت پذیریاش کمتر شده است. من بارها به محضر شما عرض کردم که سن ازدواج از 25 به 35 رسیده است، من از شما به عنوان یک مخاطب سؤال کردم. سن ازدواج ده سال عقب رفته است، مسئولیت پذیریها بیشتر شده یا مفت خوریها؟ همه چیز برایش فراهم بوده، حالا سر 35 سالگی میگوید: خانه و ماشین و امکانات میخواهم. همه چیز هم در فریزر بگذارید تا من آمادهی ازدواج شوم! اینکه راحتخوریاش بیشتر شده است. وقتی وجود پیغمبر اکرم(ص) میفرماید: هفت سال سوم هفت سال وزارت بچه است، یعنی سن مسئولیت پذیری است. یعنی بعد از هفت سال سوم بچه آماده شده مسئولیت خانواده را به دوش بکشد. اگر سن ازدواج را هم بپرسند، میگوییم: حدود بیست سالگی!
بارها شده در جلسات به پدر و مادرها گفتم: شما الآن برای دخترتان خواستگار قبول نمیکنید، که میگویید: هنوز امکانات ندارد. برای پسرها هم میگویید: ازدواج نکند تا امکاناتدار شود. گفتم: تو را به خدا، آنهایی که از اول زندگی همه چیز داشتند دست بلند کنند؟ یک دهم جمعیت دست بلند نمیکنند. میگویم: آنهایی که اول ازدواج هیچی نداشتند دست بلند کنند؟ همه دست بلند میکنند. میگویم: خوش انصافها! شما که با این شیرینی و همت خودتان و عنایت الهی هم قناعت کردید و تلاش کردید و صاحب همه چیز شدید، چرا این نسخه را برای بچههایتان اجرا نمیکنید. نسخه خودتان دینیتر بود. ولی همان را الآن به بچههایتان سفارش نمیکنید. چرا؟ میترسند. ترس برای چیست؟ ضعف ایمان است. ایمان به خدا کم شده است. خدایی که سی سال پیش به پدر شما کمک کرد، بازنشسته نشده است.
یکبار جوانی به من گفت: شما با چقدر ازدواج کردی؟ گفتم: ده، پانزده هزار تومان بیشتر نداشتم. گفت: الآن حداقل ده، پانزده میلیون پول میخواهد. خدایی که میخواهد کمک کند پانزده هزار تومان با پانزده میلیون تومان برایش فرق دارد؟ نه! تو کار خودت را انجام بده. تو به تکلیفت عمل کن.
لذا جوانهای عزیز من از شما خواهش میکنم این چیزها شما را نترساند. از اینکه تو موفق نمیشوی. از اینکه معلوم نیست بتوانی زندگیات را بچرخانی، شما را نترساند. پدر و مادرها شما هم عمل خودتان را برای بچههایتان بگویید. نه نظر خودتان! همه را هم با دین تطبیق بدهیم.
شریعتی: بعضی از پدر و مادرها هم میترسند و میگویند: میترسم بچهام در زندگی کم بیاورد.
حاج آقای ماندگاری: آیه 174 سورهی آل عمران میگوید: یکی از شگردهای شیطان ترساندن مردم است. ترساندن مردم از اینکه کارت به نتیجه نمیرسد. من این را با شهداء جواب دادم. گفتم: روزی که شهدا میخواستند جانشان را بدهند، نگفتند: ما جانمان را بدهیم، این جنگ به نتیجه میرسد یا نه. گفتند: ما تکلیفمان را انجام میدهیم. هرچه میخواهد بشود. ولی امروز بعضیها میخواهند بچهشان را عروس و داماد کنند، میگویند: چه میشود؟ بابا او جانش را گذاشت نگفت: چه میشود؟ بعضیها میخواهند یک رأی بدهند و انگشت بزنند میگویند: چه میشود؟ ما رأی بدهیم چه کسی میخواهد بخورد؟ تو تکلیفت را درست انجام بده، نتیجه دست خداست. آن حرفی که پیر ما یاد داد: ما مأمور به انجام وظیفهایم نه کسب نتیجه! پدر و مادرهای متدین، جوانهای متدین، اگر احساس کردید تکلیف بچه شما ازدواج است، شما تکلیفتان را انجام بدهید خدا نتیجه را تنظیم میکند. نمیخواهد ما به فکر نتیجه باشیم. تدبیر و تلاش خودتان را بکنید. ولی در حد تلاش باشد و بقیه را به عهدهی خدا بگذاریم. الآن یازده میلیون جوان پشت سد ازدواج هستند. سالی یک میلیون ازدواج دارد صورت میگیرد. یک میلیون دختر و یک میلیون پسر، نه میلیون دیگر ماندند.
وقتی من دختر و پسرم را سر سفرهی حلال ازدواج ننشانم، طبیعتاً این جوان همدم عاطفی و فکر میخواهد. همدم درسی میخواهد. در کلاس دانشگاه چرا پسر با پسر نمیرود درس بخواند؟ پسر با دختر میرود. خوب یک نیازی در وجودش داد میزند. پدر و مادر میگویند: اشکال ندارد رابطهی علمی است. بابا شیطان کارگردان است. به بهانه علم دارند به کوه و دشت و سفر میروند. شیطان برای اینها برنامهریزی میکند.
آیهای در سورهی تبارک است، که دیروز میدیدم، روز قیامت خزانهدار جهنم میپرسد: «أَ لَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ» (ملک/8) یک نفر نبود به شما تذکر بدهد؟ خدا را شکر میکنیم که برنامهی سمت خدا یک توفیق دارد که به من و شما تذکر میدهد. همه میگویند: «قالوا بلی» (ملک/9) خدایا به ما تذکر دادند، ما تذکر را پشت گوش انداختیم. خدا را گواه میگیرم در این روز عزیز که مهمان امام رضا و امام جواد و امام هادی هستیم، روزی که در ایام ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی هستیم، از شما خواهش میکنم به عنوان یک طلبه کوچک هر نظری میخواهیم به بچهها بدهیم با دین چک کنیم. روز قیامت گیر هستیم. این همدمهای فضای مجازی به خاطر قصهی ازدواج است. حتی راحت بگویم این فضای بیحیایی جامعه ما به خاطر تأخیر ازدواج است. اگر آسان شود و به موقع بشود، اگر درست انجام شود، پنجاه درصد از آسیبهای جامعه حل میشود. بیایید همه کمک کنیم برای ازدواج آسان و به موقع، به خدا جوانهای ما همه خوب هستند و هیچکدام دوست ندارند گناه کنند. ولی گاهی وقتها ندانم کاری من و شما پدر و مادر، اینها را در دام میاندازد.
شریعتی: دختر خانمی پیام دادند و گفتند: من یک دختر هفده ساله هستم و در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. من هم مثل همهی هم دورهایهای خودم علاقه دارم به تفریحاتی مثل پارک و سینما بروم. اما پدرم میگوید: نه، چون زنها و دخترهای بدحجاب اینطور جاها زیاد هستند. بارها شده گفتم: من هم به تفریح نیاز دارم. دلم میخواهد گردش بروم. رستوران بروم. اما قبول نمیکند. میگوید: خدا و قرآن گفته: تفریح سالم! اینهایی که تو میگویی، تفریح سالم نیست. وقتی هم تفریح سالم نیست پس باید بنشینی در خانه. من هم گفتم: پس انتظار نداشته باشید وقتی هیچ چیز سرگرم کنندهای در خانه نیست، من هم سرم را از گوشی و تبلت بیرون آورم. آنوقت او در جواب من میگوید: من کاری به تو ندارم، هرکاری دلت میخواهد بکن. بارها شده خودم را لعن کردم چون در چنین خانوادهای بزرگ شدم. نمیدانم چه کار کنم. وقتی میبینم دوستان من از پارک و گردش میگویند، دلم میگیرد و بغض میکنم. همه بخاطر اینکه زن و دختر بدحجاب در خیابان است. آخر وضعیت آنها که تقصیر من نیست. چرا من باید تقاص پس بدهم؟ نمیدانم باید چه کار کنم؟
حاج آقای ماندگاری: این هم از سؤالاتی است که فراوانی زیاد دارد. من سه مطلب را اشاره میکنم. 1- دخترخانم درست میفرمایند، تفریح سالم حق همه است. از جمله دخترها و پسرهای جوان جامعه ما، تفریح سالم حق اینهاست. خدا و اهل بیت سفارش به تفریح سالم کردند. به دشت و کوه بروید. به کنار جوی بروید. ورزش کنید. بازی کنید. انواع تفریحات سالم را بکنید و لذت ببرید. استفاده درست از نعمتهای الهی بکنید ولی گناه نکنید. اسراف نکنید. پس حرف دخترخانم این مقدار درست است. حرف پدر هم از این جهت درست است که ورود به گناه حرام است. پرهیز از زمینههای گناه هم حرام است. امروز بعضی از محیطهای تفریحی ما آنقدر ناسالم شده به تعبیر این پدر دلسوز که انسان واقعاً میترسد خودش برود، چه برسد به بچههایش! طبیعتاً مثل این است که محیطهای بیحیا و کم حیا مثل آتش سوزی است. در آتش سوزی حتماً باید جلیقهی نجات داشته باشید.
اما یک تبصره به حرف پدر و یک تبصره به حرف دختر خانم داریم. یک مشکلی در خانوادهها به نام اختلاف نسلها داریم. این دخترخانم و امثال این دختر و پسر با پدر و مادرهایشان بیست، سی سال اختلاف زمانی دارند. این اختلاف نسل را باید با تفاهم و حکمیت دین حل کرد. با هم گفتگو کنند و دین را حکم کنند. ای پدر بزرگوار دین به شما اجازه داده به دخترت بگویی: من به تو کاری ندارم، هرکاری دلت میخواهد بکنی، بکن!؟ باز این پدر نپرسیده است. قسمت اول را دین گفته است. اجازه ورود به گناه را نداریم. پرهیز از زمینههای گناه هم باید داشته باشیم. اما دین به شما گفته: من دیگر کاری به این کارها ندارم. فکر میکنی اگر سر دخترت در تبلت و موبایل رفت، آسیبش گاهی از محیطهای بیحیا کمتر است؟ این را نمیدانم و نمیپرسم. دختر گل آنجایی که گفتی من تفریح لازم دارم، درست است. اما اینکه خدای نکرده آرزو کنی ای کاش در چنین خانوادهای نبودی، درست است؟ پدر و مادرها درست است کار را به جایی برسانیم که بچههای ما آرزو کنند ای کاش در خانواده دینی نبودند؟ در حالی که باید کاری کنیم بچههای ما بگویند: الحمدلله! در یک خانواده دینی هستیم. هم تفریح ما بجاست. هم تکلیف ما بجاست. هم ارتباطاتمان بجاست. تقیدات دینی هم بجاست. این پدر و این دختر باید یک هزینهای را برای دیانت بپردازند. یعنی هم دختر خانم، هم پدر و مادر قبول کنند تفریح لازم است. قبول کنند حفظ دیانت هم لازم است. حالا برای تفریحی که با حفظ دیانت است باید هزینهای بپردازیم. مثلاً الآن غذای ناسالم گرانتر است، یا غذای سالم؟ غذای سالم را هم باید بگردی و هم یک پولی بدهی بگویی: میخواهیم غذای تر و تمیز به ما بدهی. پول بیشتر میدهیم. اگر تفریح سالم میخواهید یک مقدار وقت بیشتر بگذارید. یک مقدار هزینه کنید. در اکثر شهرها، پارکهایی مخصوص بانوان هست. پدر بزرگوار دختر خانمت را سوار کن، پارک بانوان ببر آنجا ورزش کند. با همدیگر به تفاهم برسید. من تو را تا دم پارک میآورم، پارک مخصوص بانوان راحت ورزش کن، محیط هم امن است. اینکه دختر میخواهد سینما و پارک برود، سینماهایی نیست که خانوادههای سالم میروند و خیلی محیط سالم دارد. پدر بزرگوار بگو: باشد دخترم من هم میآیم. من هم دوست دارم یک فیلم را همراه دخترم ببینم. با خانواده بلند شوید بروید سینما، چون نمیتوانید او را حبس کنید. فضای مجازی آسیبش از بیرون بیشتر نباشد، کمتر نیست. پس وقت بگذاریم وقت سالم، وقت بگذاریم سینمای سالم، وقت بگذاریم چند تا خانواده دینی با هم دیگر یک باغی برویم. زمان انقلاب و جنگ هم این کار را میکردیم. خانمها با هم غذا میپختند. آقایان سفره جدا میانداختند. وقت نماز، نماز جماعت میخواندند. هم تفریح و هم عبادت و هم تقیدات دینی بود.
نکته چهارم اینکه اصلاً اگر متدینها فضاهای تفریحی را خالی کنند، حکومت دست غیر متدینین میافتد. شما خانوادههای دینی با هم به پارکی بروید که خانوادهها میآیند. اگر شما هم چند تا خانواده شدید، موقع اذان با هم نماز خواندید، با افتخار هم اذان گفتید، دخترها و خانمهای ما با افتخار چادر سرشان بود. بازی و تفریح هم بکنید تا عرصه را برای آنها خالی نکنید. رنگ تفریحگاهها رنگ اسلامی باشد. با بچههایم کوه بروم. دختر قطعاً تفریح لازم دارد. پدر گل پرهیز از زمینههای گناه قطعاً واجب است. بنشینید با هم گفتگو کنید. وقت بیشتری بگذارید. تفریح سالم در جامعه ما قطعاً پیدا میشود. شما پدر نگویید: من کاری به کارت ندارم، فقط از خانه بیرون نرو. شما دختر خانم هم افتخار کنید در یک خانواده مذهبی هستید که هم دنیایت سالم است و هم آخرتت! باز هم بپرسید. قبلش بپرسیم. بیان امام هادی است که فرمودند: «آخِذٌ بِقَولِكُمْ ، عامِلٌ بِأمْرِكُم» اول بپرسیم و بعد عمل کنیم.
شریعتی: گفتند: من 35 سال سن دارم. یک فرزند هشت ساله دارم. دو سه سال است سرایدار هستم با شرط اینکه بتوانم سر کار بروم، ما را پذیرفتند که بیاییم. ناگفته نماند که کلاً یک اتاق دوازده متری داریم و زندگی میکنیم. در مورد امکانات و رسیدگیاش بحث نمیکنم. من پسرم را در یک مدرسه نزدیک مجتمع ثبت نام کردم و پیگیر کار بودم و حالا که کاری پیدا شده که از صبح تا دو بعداز ظهر میخواهم آنجا بروم، اینها مخالفت کردند و تهدید کردند که حق سر کار رفتن ندارم و مستقیماً قولی که داده بودند را انکار میکنند. بخدا قسم با این شرایط سخت و ماهی ششصد تومان امثال ما چگونه امرار معاش کنیم؟ درد دلها و کمبودها بسیار زیاد است که نیاز به توضیح ندارد. من از شما عزیزان میخواهم در این برنامه بگویید چرا اینقدر وقتی یک نفر مجبور هست و کاری از او ساخته نیست، به او فشار میآورند و هر روز تهدید مستقیم و غیر مستقیم میکنند، امثال ما زیاد هستند که متأسفانه همیشه عدهای از صاحبکارها و سرکارگرها از ضعف این کارگران سوء استفاده میکنند و پایشان را از روی گلوی ما برنمیدارند. در حال حاضر که میدانند دیگر دست و پای ما هم بسته است و مجبور هستیم شرایط را تحمل کنیم. اینها ظلم نیست؟
حاج آقای ماندگاری: این مورد هم خیلی فراوانی دارد. ما هرجا رفتیم که عزیزان کارگر شبانه روزی یک مجموعه هستند از این گلهها زیاد داشتند. «الملك یبقى مع الكفر و لا یبقى مع الظلم» آدم کافر باشد میتواند کارش را ادامه بدهد ولی ظالم باشد ادامه پیدا نمیکند. آدم با ظلم خیلی زود درگیر میشود. امیرالمؤمنین(ع) به مالک اشتر فرمودند: از ظلم به زیردست خودت بترس. این ظلم به زیر دست است. مدافع حق مظلوم خداست. قطعاً در برابر خدا مشکل پیدا میکنیم. کارگرهایی که در جامعه ما هستند، هیچکس اجازه ندارد حق کارگر را ضایع کند، این کارگرها دو دسته هستند. یک دسته اینکه من امروز دو ساعت یک کارگر میگیرم و میفرستم. خواهش میکنم حق اینها را ضایع نکنید. کارفرما حق کارگر را ضایع نکند. کارگر هم حق کارفرما را ضایع نکند. کار درست انجام بدهد. کارفرما هم زود حقوقش را بدهد و درست هم بدهد، زود هم بدهد. اما یک دسته کارگر هستند مثل اینکه من دو ساعت راننده میگیرم در اختیار من است. این برای روزیش خودش تلاش میکند. یک کارگری را دو ساعت بیاورم، بقیهاش را خودش کار میکند. اما یک مدل از کارگرها هم مدل این عزیز بزرگوار که تقریباً 24 ساعت در اختیار شماست، حتی با اینکه شرط کردید اجازه بدهد کار دیگر بکنید، الآن زیر شرط خودتان زدید، این آقا 24 ساعت در اختیار شماست. این درواقع درست است رازقش خداست، ولی واسطهی رازق شما هستید. خوش انصاف باشیم. نمیدانم چند نفر خانواده در این مجموعه ساختمانی زندگی میکنند. دوازده تا، بیست تا، چهل تا، کدام یک از شما زندگیتان با ماهی ششصد هزار تومان میگذرد؟ وقتی هم داستان بردهداری قدیم را میگفتیم، همه بینندگان میگویند: عجب بیانصاف بودند. یک نفر را 24 ساعت در اختیار داشتند، فقط پول خوراک و پوشاک و خوابش را میدادند. همین سه مورد هم از دوران بردهداری حساب کنیم، امروز خوراک و پوشاک و محل خواب یک کارگر بیشتر از ماهی یک میلیون میشود. شما ششصد هزار تومان به این میدهید آن هم با خانواده! میگویید: هیچ جا هم نرو و هیچ کاری هم نکن. بعد از خدا توقع برکت هم داری؟
ماشینی را 24 ساعت به عنوان راننده میگیرم. عیبی ندارد. شما کارتان زیاد است، راننده بگیرید. ولی به این راننده 24 ساعت بگویم: خرج بنزین با خودت، خرج ماشین هم با خودت، بعد ماهی هفتصد تومان برای این بنده خدا بماند. ماهی هفتصد تومان با اجاره خانه و بچه دانشجو و محصل و دو تا قسط و یک مریض هم داشته باشد، چه کار کند؟ این ظلم مسلم است. نداریم بیشتر از این بدهیم، نرخ هم همین است، روز قیامت بگوییم: نرخ همین بود، قبول است!؟ خدا میگوید: انصافت کجا رفته بود؟ الآن یک اتفاقی که در مملکت ما افتاده شرکتها آمدند واسطه شدند برای مجموعهها و کارگرها، شرکت کار کنتوراتی برمیدارد، یک پولی به این کارگرها میدهد. حقوق که دیر میدهند. حتی رفتگرهای شهرداری هم شرکتی هستند. من به شهرداری گفتم: حواستان هست به این رفتگر چهار ماه است پول ندادید؟ در همین مجموعه صدا و سیما بعضی از کارها به شرکتیها واگذار شده است. آیا خبر دارید اینها به کارمندانشان کی پول میدهند؟ نمیتوانیم بگوییم: میخواستند نیایند. آنها مجبور هستند بیایند. نمیتوانیم بگوییم: نرخ همین است. ایمان من کجاست؟ وجدانم کجاست؟ من با ماهی سه میلیون، چهار میلیون زندگی کنم و کارگری که در خانه من کار میکند، ششصد هزار تومان بگیرد؟ یکوقت میگویید: من به اندازه دو ساعت که با او کار دارم به او پول میدهم، بقیهاش را خودش برود تلاش کند. ولی مثل این آدم که تقریباً شبیه واجب النفقهی من است.
مردم عزیز ما میدانند در روایات آمده یک دسته از واجب النفقههای ما حیواناتی هستند که در خانه ما هستند. این آدمی که بیست خانوار او را مأمور کردند سرایدار شود، نعوذ بالله کمتر است؟ خرج یک خانواده سه نفره، چهار نفره در تهران ششصد هزار تومان است؟ گاهی میگوییم: چرا زندگی ما گره خورده است؟ چرا بچه من درد بیدرمان گرفته است؟ الآن درد بی درمان زیاد است. یکدفعه دختر 24 ساله فوت میکند. پسر 17 ساله افتاده مرده است. میگویند: چرا اینطور شد؟ میگویم: دور و اطرافت بگرد ببین به چه کسی ظلم میکنی؟ این صنف سرایدارها، نگهبانها، کارگرها، رانندهها، شرکتیها، همه جزء این دسته هستند. یک واسطه آمده، رازق خداست، ولی یک واسطه رزق اینها را دست گرفته است. کارمندهای ادارات هم نصف روز برای خودشان است، یک رانندگی میکنند، نصف روز کار دیگری میکنند، ولی این بنده خدا 24 ساعت اسیر است. چارهای هم ندارد. یک خانه به او دادید ولی درست است. این یک نوع ظلم بَیّن است. بترسیم از مکافات عمل غافل نشویم.
خانوادههایی که در این ساختمانها زندگی میکنید، شما وضعتان خوب است. هرکدام ماهی سه، چهار میلیون خرج میکنید. این آدم لااقل نصف شما خرج دارد. خودش میگوید: اجازه بدهید ساعات وسط روز را که کار ندارید، بروم کار کنم. از ظلم بترسیم که عقوبت ظلم زود دامن میگیرد. مخصوصاً آه مظلوم که کن فیکون میکند.
شریعتی: حالا آن گرهها و گرفتاریها، دختر 24 ساله و پسر هفده ساله افتادند مردند، اینها حتماً مرتکب ظلمی شدند که نه...
حاج آقای ماندگاری: ممنون از تذکر شما. من نمیخواهم بگویم هر گرفتاری در زندگی آمد، یک احتمالش این است که ظلم باشد. بگردیم ببینیم مرتکب ظلم شدیم یا نه؟ یک احتمال این است که به حق پدر و مادر کوتاهی کرده باشیم. یک احتمال این است که واجبات مالی را انجام نداده باشیم. یک احتمال این است در نمازمان کوتاهی کرده باشیم. یک احتمال این است که مسیر را اشتباه رفتیم. اینها هیچکدام نبود میتواند ابتلاء و امتحان باشد. من میخواستم ترس را در نظر بگیریم. بترسیم از بلاهای آخر الزمانی که سر ما میآید و نمیدانیم از کجاست. انشاءالله خدا همه ما را ببخشد.
شریعتی: امروز صفحه 450 قرآن کریم، آیات 103 تا 126 سوره مبارکه صافات، برای شما تلاوت میشود.
«فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ «103» وَ نادَيْناهُ أَنْ يا إِبْراهِيمُ «104» قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «105» إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبِينُ «106» وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ «107» وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ «108» سَلامٌ عَلى إِبْراهِيمَ «109» كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «110» إِنَّهُ مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «111» وَ بَشَّرْناهُ بِإِسْحاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ «112» وَ بارَكْنا عَلَيْهِ وَ عَلى إِسْحاقَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِهِما مُحْسِنٌ وَ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ مُبِينٌ «113» وَ لَقَدْ مَنَنَّا عَلى مُوسى وَ هارُونَ «114» وَ نَجَّيْناهُما وَ قَوْمَهُما مِنَ الْكَرْبِ الْعَظِيمِ «115» وَ نَصَرْناهُمْ فَكانُوا هُمُ الْغالِبِينَ «116» وَ آتَيْناهُمَا الْكِتابَ الْمُسْتَبِينَ «117» وَ هَدَيْناهُمَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِيمَ «118» وَ تَرَكْنا عَلَيْهِما فِي الْآخِرِينَ «119» سَلامٌ عَلى مُوسى وَ هارُونَ «120» إِنَّا كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ «121» إِنَّهُما مِنْ عِبادِنَا الْمُؤْمِنِينَ «122» وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ «123» إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَ لا تَتَّقُونَ «124» أَ تَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ «125» اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ «126»
ترجمه: پس چون هر دو تسليم (فرمان ما) شدند و ابراهيم، گونهى فرزند را بر خاك نهاد (تا ذبحش كند)، او را ندا داديم كه اى ابراهيم! حقّاً كه رؤيايت را تحقق بخشيدى (و امر ما را اطاعت كردى)، همانا ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مىدهيم (و نيّت عمل خير آنان را به جاى عمل قبول مىكنيم).همانا اين همان آزمايش آشكار بود. و ما قربانى بزرگى را فداى او كرديم ودر ميان آيندگان براى او (نام نيك) به جا گذاشتيم. درود و سلام بر ابراهيم. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم (كه براى آنان مدح و ثنا به جا مىگذاريم). همانا او از بندگان مؤمن ماست. و او را به اسحاق كه پيامبرى از شايستگان بود مژده داديم. و به راستى ما بر موسى و هارون منّت نهاديم. و آن دو و قومشان را از اندوه بزرگ نجات داديم. و آنان را يارى كرديم، پس غالب آمدند (و پيروز شدند).و به آن دو كتاب روشنگر داديم. و آن دو را به راه راست هدايت كرديم. و براى آن دو در ميان آيندگان (نام نيك) باقى گذاشتيم. سلام بر موسى و هارون. ما اين گونه نيكوكاران را پاداش مىدهيم. همانا آن دو از بندگان مؤمن ما بودند. و به راستى الياس از فرستادگان ما بود. آن گاه كه به قوم خود گفت: آيا (از خدا) پروا نمىكنيد؟ آيا (بتِ) بَعل را مىخوانيد و بهترين آفريدگار را رها مىكنيد؟ خدايى كه پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست؟
شریعتی: به اطلاع بینندههای عزیزمان میرسانیم، دوستانی که دلتنگ فرمایشات و صحبتهای حاج آقای مهندسی نازنین هستند، این بشارت را میدهیم که روزهای پنجشنبه این ماه مزین به برنامههای حاج آقای مهندسی خواهد بود. دعا بفرمایید.
حاج آقای ماندگاری: خدایا به آبروی قرآن قسمت میدهیم آنهایی که به حق کارگر و سرایدار و راننده و کارمند شرکت ظلم کردند، توفیق جبران عنایت بفرما. آنهایی که در حق ازدواج فرزندانشان کوتاهی کردند، توفیق جبران این کوتاهی و توفیق ازدواج آسان را به همه مردم ما عنایت بفرما. خدایا آنهایی که برای تفریح سالم فرزندانشان کوتاهی کردند، فضا را سخت کردند، توفیق انجام وظیفه پدر و مادری را برای تفریح سالم فرزندان به آنها عنایت بفرما. دوستی پیام دادند که آقای ماندگاری دعا کرد دوقلو دار شویم، الحمدلله خدا به ما یک دو قلو داد. لذا دعا میکنیم خدایا به آنهایی که بچه ندارند، بچه عنایت کن. آنها که کم دارند، بیشتر عنایت کن. آنهایی هم که توفیق پرسش قبل از عمل ندارند، توفیق پرسش قبل از عمل عنایت بفرما. انشاءالله روزی بشنویم که در جمهوری اسلامی هیچکس به حق زیردست ظلم نمیکند.