سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

96-04-14-حجت الاسلام والمسلمين ماندگاری – پاسخ به پرسش‌های بینندگان

برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: پاسخ به پرسش‌های بینندگان
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمين ماندگاری
تاريخ پخش: 14-04-96
بسم الله الرحمن الرحیم و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین
شریعتی: سلام می‌کنم به همه شما و لحظات ناب و نورانی شما. سلام به بیننده‌های خوب و همراهان همیشگی ما، سلام به شنونده‌های نازنین و دوست داشتنی ما، انشاءالله هرجا که هستید دل و جانتان منور به نور قرآن و اهل‌بیت باشد و در پناه خدای متعال باشید. طاعات و عبادات شما قبول باشد. با حضور حاج آقای ماندگاری قرار است امروز به بخشی از سؤالات شما که از طریق ایمیل و پیامک به دست ما رسیده است، پاسخ بدهیم. حاج آقای ماندگاری سلام علیکم، خیلی خوش آمدید.
حاج آقا ماندگاری: سلام علیکم و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم. الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی سیدنا محمدٍ و آله الطاهرین. من هم خدمت شما و همکاران خوب این برنامه و همه بینندگان و شنوندگان عزیز و بندگان خوب خدا که یک ماه تمرین بندگی خدا را پشت سر گذاشتند، عرض سلام و ادب و احترام دارم. امروز دو مناسبت قشنگ داریم. یکی سالگرد مفقود شدن سردار رشید اسلام حاج احمد متوسلیان است که به نظر من نماد اقتدار و صلابت و نماد بندگی خدا و نماد اخلاق و نماد طهارت و مجاهدت بود. حاج احمد فقیه نبود، علامه نبود، ولی نشان داد به همه ما و برای تأثیر پذیری نفس قدسی امام قابل شد و برای بشارت امام زمان(عج) قابل شد. چون به حاج احمد بشارت داده بودند، در خیلی از عملیات‌ها شرکت کرده بود. به او بشارت داده بودند که به تعبیر عامیانه من «وعده ما به تو لبنان است!» وعده دیدار را در لبنان به او داده بودند. من یقین دارم حاج احمد متوسلیان عزیز و خیلی از شهدای نازنین، خیلی از آنهایی که نامی از آنها نیست و الآن گم شدند، قطعاً با آقا امام زمان برمی‌گردند.
شریعتی: آرزو و دعای ما این است که زودتر از آن اتفاق بسیار نورانی، چشم ما به جمال حاج احمد متوسلیان که به تعبیر حاج آقای ماندگاری نماد اقتدار و نماد مظلومیت سرداران ما هستند، روشن شود. انشاءالله!
حاج آقای ماندگاری: تهرانیان عزیزی که با پدر مرحوم ایشان آشنا بودند، چون ایشان قنادی داشت. در خیابان شهید محلاتی قنادی داشت. آنهایی که با خانواده ایشان آشنا بودند، حرف‌هایی که ما بارها در جلسه گفتیم، حاج احمد محصول لقمه حلال، شیر پاک و دامن با حیاء، اراده قوی و تربیت مسجدی بود. از طرفی امروز روز اهل قلم هم هست. یک روزی به ما می‌گفتند: شما تریبون‌دار هستید. یک روز به عزیزان نویسنده می‌گفتند: شما اهل قلم هستید. یک روز به آنهایی که فقط در صدا و سیما بودند می‌گفتند: شما اهل هنر هستید. من می‌خواهم بگویم: امروز همه مردم با این فضای مجازی و امکانات امروز هم توفیق تریبون به دست آوردند و هم اهل قلم شدند و هم اهل هنر شدند. یک روز فقط به اهل تریبون و اهل قلم و اهل هنر می‌گفتیم: شما نسبت به هنرتان، ساخته‌ها و گفته‌ها و حرف‌هایتان مسئول هستید، امروز به همه می‌گوییم. هدیه من به اهل قلم این بود که باور کنید نوشته‌های ما چقدر تأثیر مثبت دارد و چقدر تأثیر منفی دارد. تأثیر مثبت به صورت مستمر در حساب جاری ما امتیاز مثبت دارد. تأثیر منفی هم به صورت مستمر در حساب جاری ما امتیاز منفی دارد. عزیز بزرگواری که می‌خواهی یک پیامک را جواب بدهی، در موبایل یا در فضای مجازی یک داستان نقل کن، یک حکایت بگویی، یک لطیفه بگویی، یک کار هنری بکنی. مراقبت مسئولیتت باشی. (قرائت دعای سلامت امام زمان) دسته گل صلواتی را هم به ساحت مقدس آقایمان هدیه کنیم.
شریعتی: من اولین سؤال را بخوانم. سلام کردند و گفتند: شاید نامه من قدری با ناسپاسی همراه باشد. اما چه کنم که صبر ایوب ندارم و طاقت من تمام شده است. ما خانواده پر جمعیتی هستیم و وضع مالی پدرم بسیار خوب است. اما پدرم هم خسیس و هم بدگمان است و هم اینکه تنها عقاید و افکار خودش را قبول دارد و به هیچ وجه قابلیت راهنمایی و رهنمود را ندارد. پدر ما تنها پسران خودش را انسان می‌داند و تنها برای آنها زندگی می‌کند و دختران خودش را تا زمانی قابل می‌داند که از آنها کاری بخواهد و به آنها نیازمند باشد. پدر ما هرآنچه کار می‌کند فقط برای پسرانش است و نزد او دختر هیچ حق و سهم و نقشی در زندگی ندارد، چه برسد به خانه پدر. ما خواهران به چوب این پدر و پسران در حال سوخته شدن هستیم. چه استعدادها که نداشته‌ایم و به دلیل خساست پدر و ارزش قائل نشدن آن برای دختر به هیچکدام از آنها نرسیدیم. ما برای پول بسیار کم هم روزها و هفته‌ها باید التماس کنیم، هرگاه به پولی نیازمند می‌شویم تمام فکر و ذکر ما در این خلاصه می‌شود که چطور می‌توانیم این پول را از او بگیریم و چه نقشه‌ای بکشیم. زمانی که پول نباشد آدمی سقف آرزوهایش را مطابق سقف توانش برنامه‌ریزی می‌کند، اما ما می‌بینیم که پدر ما چطور در حال پس انداز است و با این پول برای پسرهایش زمین می‌خرد و این زمین و پول را به آنها می‌دهد. ما می‌بینیم که زن‌ها و فرزندان آنها در طلا غرق هستند اما ما برای هزار تومان پول باید هر روز دستمان را جلوی پدر دراز کنیم. ما حق زیارت هم نداریم. اگر پدرمان دلش هوای زیارت کند خودش تنها می‌رود مبادا برای دختر پولی خرج شود و مالش ضایع شود و به پسرهایش نرسد. اینها گوشه‌ای از زندگی ما است. از همه اینها بگذریم، از این نمی‌توانم بگذرم که شریک زندگی آینده ما باید مطابق میل پدری باشد که اگر خیر و صلاح ما را می‌خواست این کارها را با ما نمی‌کرد و این حسرت‌های کوچک را برای ما نمی‌گذاشت. زندگی را برای ما تبدیل به حسرت‌ها و ای کاش‌ها نمی‌کرد. چگونه می‌توانیم با این پدر رفتار خوبی داشته باشیم؟ به خدا که توان ندارم و صبری برای ما نمانده است. به خدا که زندگی ما فقط حسرت و حسرت شده است. خسته‌ام خسته‌ام خسته...
حاج آقای ماندگاری شما باورتان می‌شود در جامعه امروز چنین پدری با چنین افکاری وجود داشته باشد؟
حاج آقای ماندگاری: بسم الله الرحمن الرحیم. این سؤال و پیام دردناک که واقعاً بعید می‌دانم اینطور باشد. انشاءالله اینطور نباشد. ولی اگر هم هست من با دو طرف قصه صحبت کنم و نگاه قشنگ دین را به دو طرف بگویم. اول بیک صحبتی با پدر و برادرها کنم. یا این پدر و برادرها سواد امروز و علمی را دارند و یا سواد مذهبی و دینی دارند. احتمالاً پدر این دختران گل که سنی از آنها گذشته است سواد امروزی نداشته باشد ولی قطعاً سواد دینی دارند. من می‌خواهم بگویم: این برادرها که حتماً تحصیل کرده هم هستند، در کدام مدرسه، در کدام دانشگاه و در کدام کتاب علمی به پسرها اجازه داده این رفتار پدر را ببینند و هیچ تذکری ندهند و راضی باشند؟ به این تفاوتی که بین پسر و دختر می‌گذارد. این آقا پسرهای گل در هر جایی درس خوانده باشند حتماً باید به پدر بزرگوارشان بگویند: پدر خوب، اگر ما فرزندت هستیم، خواهران ما هم فرزندان تو هستند. چه اشکالی دارد از پدرم بپرسم: پدر این هدیه را به ما دادید، به خواهرها هم دادید یا ما با آنها نصف کنیم؟ این خودش یک تذکری به پدر است. ما هیچ آموزشی در مدارس و دانشگاه دال بر این تبعیض نداریم.
سراغ پدر برویم. این پدر پای کدام منبر نشستند و کدام اسلام به این پدر بزرگوار، سخت گرفتن از لحاظ مخارج زندگی را اجازه داده است؟ کدام مرجع تقلید در کتابش چنین چیزی را نوشته است؟ کدام روحانی روی منبر این حرف را زده است؟ اسلامی که گفته: بنشینید با خانواده گفتگو کنید، از اعتکاف در مسجد النبی ثوابش بیشتر است. اسلامی که می‌گوید: صدقه‌ای قبول نمی‌شود وقتی که ذو رحم شما محتاج است، آنوقت به کس دیگری کمک کنم؟ جای دیگر پولم را خرج کنم؟ اسلامی که می‌گوید: اگر خواستی به فرزندانت هدیه بدهی اول به دخترت بده، چون روحش لطیف‌تر است. اسلامی که می‌گوید: محبت پدر به فرزندان جزء واجبات دوام زندگی است. اسلامی که اینقدر سفارش به محبت و توجه و هدیه و عنایت کرده است. خرج کردن برای واجبات زندگی که واجب است. برای مستحبات زندگی مستحب است. اسلامی که این توصیه‌ها را کرده است، ما با چه مجوزی این رفتار را نشان می‌دهیم و این رفتار را منتسب به اسلام می‌کنیم؟ پدر در خانه نماینده اسلام برای بچه‌هاست، اول پدر و بعد مادر. چون اولین مربی که بچه‌ها با این مواجه می‌شوند یا پدر است یا مادر است و یا هردو. ما از این قصه‌های اسلام خیلی استفاده می‌کنیم. اسلام گفته: باید به پدر و مادرتان احترام بگذارید، چشم! اسلام گفته: باید اطاعت کنید، چشم. اسلام گفته باید خدمت کنید، چشم. اسلامی که گفته: بچه‌ها به شما احترام بگذارند، اطاعت کنند، خدمت کنند. اسلام به شما هم گفته: باید محبت کنید. باید عدالت را رعایت کنید. «اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» (مائده/8) اسلام به شما گفته: در خانه باید سر کیسه را شل کنید و سخاوت داشته باشید. اگر من به زن و بچه‌ام سخاوت نداشته باشم، به چه کسی سخاوت داشته باشم؟ بارها شنیده‌ایم آمدند محضر پیغمبر گفتند: می‌خواهیم خیرات کنیم، فرمود: زن و بچه داری؟ پدر و مادر داری؟ خانواده داری؟ همسایه داری؟ قوم و خویش داری؟ یعنی تا اینها محتاج هستند حق نداری به کس دیگری بدهی. اسلامی که این همه دارد سفارش می‌کند، کجا به ما اجازه دادند که این رفتارها را نشان بدهیم؟ پس هم برادران بزرگوار که تحصیل کرده هستند و هم پدر بزرگوار که حتماً پای منبر است، اگر دستورات اسلام را نمی‌دانی چرا نمی‌روی بپرسی؟ اگر می‌دانی و پای منبرها شنیدی، روز به روز گفته‌های علمی و دینی در برنامه ما بیشتر می‌شود. کدام اینها در سبک زندگی ما اثر می‌گذارد؟ چه وقت قرار است سبک زندگی ما متأثر از این همه جلساتی باشد که در ماه رمضان رسانه‌ها گفتند، مساجد گفتند، جلسات قرآن گفتند. شاید محبت به خانواده، محبت به زن و بچه، عدالت در خانواده، سخاوت در خانواده، نگاه مساوی بین فرزندان، اگر اسلام گفته: سهم پسر دو برابر سهم دختر است این برای بعد از رحلت است. زمان حیات می‌توانید به دختری که یک مقدار ضعیف‌تر است، بیشتر کمک کنید. اختیار برای شماست. شما تعادل را برقرار کنید. محبت به خانواده مایه مغفرت است، مایه برکت است، مایه رحمت است، مایه وسعت رزق است، مایه معیت با اولیای خداست، اینها را روی منبرها گفتیم و گفتند. اینها چه وقت سبک زندگی ما را عوض می‌کنند؟
یک کلامی هم با این دخترهای گل دارم. بارها گفتیم: اسلام جامع نگاه می‌کند. به صاحبخانه می‌گوید: مهمان را تکریم کن و به مهمان می‌گوید: توقعت را پایین بیاور. به قرض دهنده می‌گوید: قرض بده. به قرض گیرنده می‌گوید: قرض نگیر. یعنی هرکس یک تکلیفی دارد. فقیر نمی‌تواند به پولدار بگوید: به تو گفتند: قرض بده چرا قرض نمی‌دهی؟ به شما دخترخانم‌های گل، خدا گفته: از گل نازک‌تر به پدر و مادر نگویید. حتی این پدر و مادر! «فَلا تَقُلْ لَهُما أُف‏» (اسراء/23) اینکه پدر و مادرم خسیس هستند. ما دوست داشتم شما دخترخانم‌های تحصیل کرده و متدین این تعابیر را با یک ادبیات دیگر بگویید و احتمال بدهید ما متوجه می‌شویم. یعنی اگر می‌گفتند: پدر ما یک مقدار بین برادرها و خواهر فرق می‌گذارد. پولی که برای برادرها خرج می‌کند، ما احتمال می‌دهیم برای جهیزیه ما دارد پس‌انداز می‌کند. ولی چون جلوی چشم ما نیست ما فکر می‌کنیم دارد کم می‌گذارد. یعنی تا جایی که می‌توانید پدر را تطهیر کنید. وظیفه شما این است که پدر را تطهیر کنید و نیمه پر لیوان را ببینید. سایه پدر چقدر ارزش دارد؟ یک کلام از اینکه سایه پدر بالای سرشان است، گفتند؟ پشتیبانی برادرهای نازنین چقدر برایشان ارزش دارد؟ دارند در مورد پدر و برادرها قضاوت می‌کنند. یک مقدار زیبا ببینند. اما اینکه اینطور بگویید که انگار خانه برای شما جهنم است، یک مقدار سیاه نمایی برای شما بی برکتی می‌آورد.
یک مثال بزنم. من جانبازهای اعصاب و روان را خیلی دیدم. جانباز اعصاب و روان به خاطر مریضی به مراتب شرایطش از پدر این دخترها سخت‌تر است. اما وقتی من با دخترها و همسران جانبازهای اعصاب و روان حرف زدم، می‌دانید دلشان به چه چیزی خوش بود؟ گفتند: وقتی حالش خراب است، موی ما را می‌گیرد و به دیوار می‌زند. ما را کتک می‌زند. ولی دلمان به شفاعت این پدر خوش است! گفتم: اصلاً از او گله ندارید؟ گفتند: نه! چون ما با این پدر معامله نمی‌کنیم. ما با خدای پدر معامله می‌کنیم. اگر تعابیر قشنگ در مورد پدر به کار ببرید، اگر آبروی پدر را نبرید، شما با خدای پدر معامله می‌کنید.
در مورد زیارت هم گفتند. این پدر زیارت می‌رود و شما را نمی‌برد. من به شما می‌گویم. در خانه رو به قبله بایستید و دست ادب روی سینه بگذارید و سه مرتبه بگویید: «صلی الله علیک یا أباعبدالله»! قول می‌دهم خدا ثواب زیارت امام حسین و هر امام دیگری را به شما بدهد. بیایید وظیفه‌مان را نسبت به پدر و مادر درست انجام بدهیم، اما قطعاً وظیفه پدر و مادر را هم به آنها تذکر بدهیم. حتی به عموی بزرگتر بگوییم: ما خجالت می‌کشیم به پدرمان جسارت کنیم. می‌شود یک تذکری غیر مستقیم به پدر ما بدهی؟ چون گفتند: پدر ما حرف هیچکس را قبول ندارد. باز به این پدر می‌خواهم بگویم: پدر بزرگوار! خدا به پیغمبر عالم که بزرگترین موجود بزرگ عالم هستی بود، فرمود: «وَ أَمْرُهُمْ‏ شُورى‏ بَيْنَهُم‏» (شوری/38) بله درست است این امر مصداق اولش حکومت است، ولی پیغمبر در مسائل جزئی هم مشورت می‌کرد. پدر بزرگوار قطعاً شما از پیغمبر بالاتر نیستید. ولی برای این رفتار با یک عالم دینی مشورت کنید.
خدایا به پدر و مادرهای عزیز و برادرها و خواهرهای ما، توفیق عمل به وظیفه و استقامت بر این وظیفه را عنایت بفرما.
شریعتی: هیچ چیز بهتر از محبت و صمیمیت و دوست داشتن نیست.
حاج آقای ماندگاری: البته همین که این دخترخانم‌های گل به ما نامه دادند، معلوم می‌شود خیلی پدرشان را دوست دارند. انشاءالله پدرشان هم تحت تأثیر قرار بگیرند. برای عاقبت بخیری اینها هم دعا می‌کنیم. انشاءالله خدا مشکل جوان‌ها را حل بفرماید.
شریعتی: دوستان کنکوری بدانند که ما همچنان برایشان دعا خواهیم کردیم. آقای ماندگاری هم برای کنکوری‌ها و پدر و مادرها نکاتی دارند که شنیدن این خالی از لطف نیست.
سلام کردند و گفتند: بنده چند وقت یکبار برنامه شما را می‌دیدم. وقتی با کانال شما در فضای مجازی آشنا شدم بسیاری از برنامه‌های آقای ماندگاری را دانلود کردم و گوش دادم. با پاسخ‌های حاج آقای ماندگاری قانع می‌شدم. به جز یک مورد که آن هم درباره روزه برای کسی که امتحان یا کنکور دارد، گفته شد: می‌شود با ماشین 23 کیلومتر برود و بعد روزه نگیرد. این مورد به نظر من جزء مصادیق بارز کلاه شرعی است. یعنی مشکل خداوند 23 کیلومتر از شهر بیرون رفتن ما است که هم ترافیک ایجاد کنیم و هم سوخت را هدر بدهیم؟ اینطور که از استفتائات بعضی مراجع متوجه شدم هم همین پاسخ را دادند. لطفاً مرا قانع کنید.
حاج آقای ماندگاری: من یک مثال بزنم. من و شما و این جوان یک عهدی با خودمان بستیم. من هر روز ساعت 7 صبح نیم ساعت پیاده روی بروم. برای اینکه به این عهدم پایبند باشم، جریمه گذاشتم که هر روزی که از این کار تخلف کردم که پیاده روی برای همه ما مفید است مخصوصاً برای مسن‌ترها که سفارش شده ده هزار تومان جریمه بدهم. حالا به اندک بهانه‌ای که پیش بیاید حاضر هستم جریمه را بدهم و پیاده روی را لغو کنم؟ مثلاً شما به من زنگ زدید که من ساعت 7 با تو کار دارم. می‌بینم می‌توانم به شما بگویم: آقای شریعتی خواهش می‌کنم قرار را برای ساعت 9 بگذارید. یک کلام بگویم که اشکالی ندارد، ده هزار تومان برای خودم درست نکنم! چندین مورد دیگر پیش می‌آید جابه جایش می‌کنم تا قرار من سر جایش باشد. اگر خدای نکرده از شب تا صبح بالای سر یک مریض بیدار بودم. می‌گویم: این دیگر خیلی برای من سخت است امروز ساعت 7 بروم. ده هزار تومان کنار می‌گذارم و امروز را می‌خوابم. یعنی به تناسب آن مشکلی که برای من پیش آمده است، آن جریمه را یا می‌دهم یا نمی‌دهم. ما با خدا عهد بستیم روزه بگیریم، نماز بخوانیم، خدا یک جریمه گذاشته است، اگر نمازت را نخواندی یا روزه نگرفتی و سر عهدت نماندی باید کفاره بدهی یا اینقدر روزه قضا بگیری. خوب من دیگر به اندک بهانه‌ای روزه‌ام را تخلف نمی‌کنم. شصت نفر را دیگر حداقل هم دو هزار تومان برای هر روز حساب کنم، 120 هزار تومان باید برای هر روز جریمه بدهم. لذا اگر یک ذره خسته شوم یک ذره استراحتم را بیشتر می‌کنم که 120 هزار تومان جریمه را ندهم. یک مقدار هوا گرم است در خانه می‌نشینم و کارم را در خانه انجام می‌دهم. اما اگر واقعاً روزه گرفتن برایم سخت بود، نتوانستم سر قرار بمانم، خدا هم راضی نیست که من برای خودم کفاره بگذارم، یک راه برای من گذاشته است. گفته: اگر واقعاً گردن کلفتی کنی و بخوری این 120 هزار تومان را باید بدهی، ولی چون تو را دوست دارم و می‌دانم تو به اندک بهانه‌ای واجبت را تعطیل نمی‌کنی یک راه برایت گذاشتم. 5/22 کیلومتر برو و برگرد، ولی یک روز باید قضا بگیری. یعنی خدا هم راضی به شکستن روزه ما نیست. اگر این جریمه نبود، من چُرتم هم می‌آمد پیاده روی را تعطیل می‌کردم و اینجا هم کوچکترین تشنگی می‌شد، روزه‌ام را نمی‌گرفتم. با کوچکترین گرسنگی روزه نمی‌گرفتم. یعنی در هر بهانه‌ای روزه‌ام را تعطیل می‌کردم ولی این جریمه باعث شده من سر قرارم بمانم. حالا خدا به من یک فرجه داده است.
خدا می‌خواهد بگوید: من نمی‌گویم یا روزه یا جریمه. چون اگر گفتیم هیچ راهی نداریم یا روزه بگیر یا برای هر روز 120 هزار تومان جریه بده. باز دوباره یک طور دیگر معترض می‌شدیم. خدا نگفته یا روزه یا جریمه، گفته: روزه، گردن کلفتی کنی جریمه، واقعاً مشکل داشتی یک راه برایت گذاشتم. کلاه شرعی یعنی مجوز دینی! گفتم: با ماشین 5/22 کیلومتر برو و یک جرعه آب بخور و برگرد، برای اینکه می‌خواهم جرأت بر روزه خواری پیدا نکنی. نمی‌خواهم راحت روزه خواری کنی که نور ایمان را از دلت ببرد. اینقدر دلم به حالت می‌سوزد. در ماه رمضان این پیام‌ها را خواندیم، دانش آموز، دانشجو، کارگر، کارمند، کاسب، همه قشرها گفتند. به راحتی در کلاس ما دارند روزه می‌خورند و در دانشگاه دارند روزه می‌خورند، در خیابان و محل کار روزه می‌خورند. می‌گویند: ما هفده ساعت در این هوای گرم اصلاً حال روزه نداریم! خوب است اینطور جرأت بر روزه خواری پیدا شود و نور ایمان از صورت همه برود؟ خدا انعطاف به خرج داده است. نگفته: یا عبادت، یا جریمه! گفته: عبادت، گردن کلفتی کردی جریمه! این وسط تو را دوست دارم و می‌خواهم نور روزه‌داری از وجودت نرود، 5/22 کیلومتر برو. و الا نه خدا می‌خواهد ما بنزین اسراف کنیم و نه خدا می‌خواهد ما دود ایجاد کنیم. وقتی خدا این انعطاف را گذاشته و خودت از هر ده بهانه‌ای، نه تا را صبر می‌کنی. یکی را دیگر طاقتت تمام می‌شود و می‌گویی: امروز مسافرت می‌روم و برمی‌گردم. بارها شده در ماه رمضان به دانش آموزان گفتم: مسافرت بروید. گفته: اگر بخواهم مسافرت بروم تحملم را زیاد کردم. پس تو تحمل داشتی. پس خواهش می‌کنم آنجایی که خدا اجازه داده است ما «یسلموا تسلیما» شویم. خدا دارد به ما لطف می‌کند و انعطاف به خرج می‌دهد. نگفته: یا روزه یا جریمه. گفته: یا روزه یا جریمه کوچولو یا جریمه بزرگ. این جریمه کوچولوها در طاقت همه هست. حالا یکی پول دارد با آژانس خصوصی می‌رود. یکی با سرویس عمومی می‌رود و یکی با سرویس‌هایی می‌رود که هزینه‌اش برایش کمتر باشد. پس یا روزه، یا جریمه کوچولو برای شما دانش آموزها و دانشجوها و کسانی که ضعف جسمی داشتند. یا جریمه بزرگ برای آنهایی که گردن کلفتی می‌کنند. من حس می‌کنم این قاعده براساس لطف خدا و براساس انعطاف احکام الهی است. مراجع تقلید هم که همینطور پاسخ دادند چون آنها حکم خدا را از ما بهتر می‌فهمد. انشاءالله خداوند ما را تسلیم حکم خودش قرار بدهد.
شریعتی: سلام کردند و گفتند: مادرم می‌گوید: برای ازدواج باید حتماً با یک زن مؤمن و صالح ازدواج کنم. ولی من می‌گویم: می‌روم با کسی که دوست دارم ازدواج می‌کنم. اگر نماز نمی‌خواند با او حرف می‌زنم که نماز بخواند و روزه هم بگیرد. اینطور هم ثواب ازدواج را دارد و هم یکی را نمازخوان کردم. ولی خوب چه کنم که ایشان قبول نمی‌کنند.
حاج آقای ماندگاری: گفت: تو مو می‌بینی و من پیچش مو! جوان‌های عزیز، دخترخانم‌ها و آقا پسرهای نازنین! پدر و مادرهای ما معمولاً می‌گویند: آن چیزی که جوان در آینه نمی‌بیند، خانواده می‌بیند چون تجربه‌شان بیشتر است. آقا پسر الآن خودش را می‌بیند که بله، من عرضه دارم که اگر نماز خوان نبود، من او را نمازخوان کنم. پدر و مادر ده تا جوان در اطراف خودشان می‌بینند و احتمال دو طرفه را می‌بینند. یعنی یک احتمال این است که شما آن بی نماز را مسموم کنید. یک احتمال هم این است که آن بی‌نماز شما را بی‌نماز کند. مادر و پدر تجربه دارند و می‌بینند. من یک کمکی به این آقا پسر بکنم. جوان نازنین و آقا پسر گل! به پدر و مادرت بگو: من یک دوست همکلاسی در دبیرستان داشتم که این کاهل نماز بود. من او را نمازخوان کردم. یک هم اتاقی داشتم در دانشگاه که در نمازش و در موسیقی مبتذل و بعضی قصه‌ها گیر داشت. الحمدلله کمکش کردم راه افتاد. دختر بگوید: یک نفر بود کم حجاب بود، من حجابش را درست کردم. آقا پسر بگوید: من به دوستم که راحت روزه می‌خورد، کمک کردم و روزه‌هایش را گرفت. همسر هم خانه شماست، هم زندگی شماست، هم اتاق شماست و هم راه شماست. چهار، پنج نمونه را به پدر و مادرت نشان بده بگو: من عرضه‌ام را در ایجاد تغییر و تحول و در کسانی که در فرصت کمتری با من بودند نشان دادم. اینکه فرصت بیشتری با من است و خدا هم در این قصه به من کمک می‌کند، حتماً می‌توانم تأثیرگذاری‌ام را نشان بدهم. اینکه می‌گویند: «الْمَرْءُ عَلَي‏ دِينِ‏ خَلِيلِهِ‏ وَ قَرِينِهِ‏» (كافي، ج2، ص 375) من نشان دادم که دین من اگر بیشتر است، من به دوستم این دینداری را منتقل کردم. هرچه این آمار بیشتر شود اطمینان پدر و مادر بیشتر می‌شود. هم برای دخترخانم‌ها و هم برای آقا پسرها! حتی دچار دوست جنس مخالف شده بودند، من کمک کردم و نجاتشان دادم. با مسجد و حسینیه و عاشورا آشنا نبودند، من کمکشان کردم که با مسجد و حسینیه رفیق شدند. یک سابقه کاری و تأثیرگذاری را برای خودش، برای پدر و مادرش، برای طرف مقابل نشان بدهد و بگوید: من با این سابقه کاری به حول و قوه الهی می‌توانم این دختر خانمی را که دوست دارم، نماز خوان کنم و با حجاب کنم و تقیدات دینی‌اش را بیشتر کنم. خدایا به جوان‌های ما خودباوری دینی بیشتر عنایت بفرما. بچه‌های ما در دفاع مقدس به امام گفتند: امام تو برای ما مثل حاج احمد متوسلیان دعا کن. ما نه تنها ایران که جوان‌های لبنان را هم عوض می‌کنیم. بچه‌های حاج احمد هسته اول حزب الله لبنان شدند. لذا ما حاضریم مملکت که هیچ، دنیا و آخرتمان را دست اینها بدهیم.
شریعتی: در پنجمین دوره ختم قرآن کریم، در هفته‌ای که مزین و منور به یاد و نام علامه طباطبایی بزرگوار هست که همه ما سر سفره پر برکت تفسیر امیزان ایشان نشستیم و خدمات ارزنده‌ای که در راه اعتلای معارف قرآن کریم کردند. امروز صفحه 6 قرآن کریم آیات 30 تا 37 سوره مبارکه بقره در سمت خدا تلاوت خواهد شد.
«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون«30» وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِكَةِ فَقالَ أَنْبِئُونِي بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏«31» قالُوا سُبْحانَكَ لا عِلْمَ لَنا إِلَّا ما عَلَّمْتَنا إِنَّكَ أَنْتَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ‏‏«32» قالَ يا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمائِهِمْ فَلَمَّا أَنْبَأَهُمْ بِأَسْمائِهِمْ قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُونَ«33» وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ‏«34» وَ قُلْنا يا آدَمُ اسْكُنْ أَنْتَ وَ زَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونا مِنَ الظَّالِمِينَ‏‏«35»
ترجمه: وهنگامى كه پروردگارت به فرشتگان گفت: من بر آنم كه در زمين جانشينى قرار دهم. فرشتگان گفتند: آيا كسى را در زمين قرار مى‏دهى كه در آن فساد كند و خون‏ها بريزد؟ در حالى كه ما با حمد و ستايش تو، ترا تنزيه و تقديس مى‏كنيم. خداوند فرمود: همانا من چيزى مى‏دانم كه شما نمى‏دانيد. و خداوند همه‏ى اسما (حقائق و اسرار هستى) را به آدم آموخت، سپس آنها را به فرشتگان عرضه داشت و فرمود: اگر راست مى‏گوييد، از اسامى اينها به من خبر دهيد؟ فرشتگان گفتند: پروردگارا! تو پاك و منزهى، ما چيزى جز آنچه تو به ما آموخته‏اى نمى‏دانيم، همانا تو داناى حكيمى. (خداوند) فرمود: اى آدم فرشتگان را از نام‏هاى آنان خبر ده. پس چون آدم آنها را از نام‏هايشان خبر داد، خداوند فرمود: كه آيا به شما نگفتم كه اسرار آسمان‏ها و زمين را مى‏دانم و آنچه را آشكار مى‏كنيد و آنچه را پنهان مى‏داشتيد (نيز) مى‏دانم. و هنگامى كه به فرشتگان گفتيم براى آدم سجده كنيد، همگى سجده كردند جز ابليس كه سر باز زد و تكبّر كرد، و از كافران گرديد. و گفتيم: اى آدم! تو و همسرت در اين باغ سكونت گزين و از (هر كجاى) آن هر چه مى‏خواهيد به فراوانى و گوارايى بخوريد، امّا به اين درخت نزديك نشويد كه از ستمگران خواهيد شد.
شریعتی: انشاءالله زیارت امام رضا(ع) نصیب همه ما شود. پیام دیگری را بخوانم که در مورد دغدغه‌ی کنکوری‌های عزیز است. گفتند: من پنجشنبه کنکور دارم. سال خیلی سخت و پر فراز و فرودی داشتم. ولی با همه سختی‌هایی که بوده تلاش کردم. حالا نه تمام تلاشم ولی در حد خودم تلاش کردم. در این یک سال خیلی سعی کردم به خدا نزدیک شوم تا خدا کمکم کند. حتی بخاطر اینکه با خدا رفیق شوم با او عهد کردم و گناهی که چند سال گریبان گیر من بود را ترک کردم. مثلاً ماه رمضان خیلی از دوستان من روزه نمی‌گرفتند و به من می‌گفتند: اصلاً ضرورتی ندارد وقتی درس داریم تو روزه بگیری و مرا سرزنش می‌کردند. ولی من با خدا معامله کردم که به هر سختی که بود روزه‌هایم را گرفتم. تا خدا مرا دوست داشته باشد و به من کمک کند. ولی می‌دانید الآن با اینکه همه چیز را دست خدا سپردم ولی ته دلم شور می‌زند و آشفته هستم، بیشتر هم شاید به خاطر این است که مدام به من می‌گویند: اگر چیزی را که می‌خواهی قبول نشوی حتماً صلاحت نبوده است. این باعث شده از خدا بترسم و خلاصه اینکه اینطور که بقیه می‌گویند: خدا ممکن است نگذارد من به چیزهایی که خیلی‌ها آرزویشان را دارند برسم. هروقت هم فکر منفی سراغ من می‌آید، سراغ قرآن می‌روم. شاید باورتان نشود ولی وقتی قرآن را باز می‌کنم محال است یک آیه در مورد توکل در آن نباشد. این مرا دلگرم می‌کند. ولی از یک طرف هم باز می‌ترسم. ایشان می‌فرمایند: من به خدا اعتماد کردم و از خدا خواستم به من کمک کند به آرزوهایم برسم. ولی آیا من آدم بدی هستم که با وجود اینکه به خدا اعتماد کردم، هنوز هم می‌ترسم؟
حاج آقای ماندگاری: بسم الله الرحمن الرحیم، شاید معنی توکل را خوب متوجه نشده باشیم یا معنی اینکه خدا مصلحت ما را بهتر می‌داند. من به داروخانه می‌رویم، یک قرص برای سردرد می‌خواهم. به نظر شما داروخانه‌ای که با ما رفیق است، همینطور قرص را به ما می‌دهد یا از ما می‌پرسد برای چه می‌خواهی؟ من می‌گویم: برای سردرد می‌خواهم. می‌گوید: اِ... راستی تو زخم معده هم داشتی! اگر نپرسیده به من بگوید، یا با وجود اینکه بر وضعیت جسم من آشنا بوده، از وضعیت کلیه و قلب من آگاه بوده، هیچی به من نگوید و قرص را به من بدهد. کدام قشنگ‌تر است؟ اولی قشنگ تر است. تو که مصلحت مرا می‌دانستی و می‌دانستی این قرص برای سردرد من خوب است و برای معده من ضرر دارد، برای قلب من ضرر دارد، رسم رفاقت و دوستی این نبود که به من بگویی؟ معنی مصلحت این است. یعنی کنکوری‌های عزیز شما درستان را خواندید و تلاشتان را کردید. عهد هم با خدا بستی، غرور هم ترک کردی، واجب را هم انجام دادی، نیتت این است که انشاءالله موفق شدی خدمت هم بکنی. ولی خوب است خدا بگوید: با همین نگاه تو من اصلاً نگاه نمی‌کنم مصلحت تو چیست. تو قرص سردرد خواستی، می‌خواهی کنکور بروی، من هم قرص سردرد به تو دادم. اما اگر خدا به من و شما بگوید: من از وضعیت معده و کلیه تو با خبر هستم، به ابعاد زندگی تو واقف هستم، تو تلاشت را بکن. ولی من به تو بگویم کدام قرص برای تو بهتر است. این قشنگ‌تر نیست. این مصلحت الهی است. یعنی بگوییم: اِ... چرا به او دادی؟ به من ندادی؟ داری دبه درمی‌آوری. یک قرص از تو خواستیم. می‌گوید: قربانت بروم! من اصلاً او را نمی‌شناسم. هیچ اشرافی بر او ندارم. قرص را خواست و دادم رفت. ولی تو عزیز من هستی. تو پسر برادر من هستی. تو دختر خواهر من هستی، تو قوم و خویش من هستی. من می‌دانم چه چیزی به صلاح تو است. من اینجا می‌گویم: تو بی خود کردی صلاح مرا می‌دانی؟ ما تلاشمان را انجام بدهیم، توکل معنی‌اش توقف نیست، کم کاری نیست، بدکاری نیست، تو کارت را دقیق و منظم انجام بده ولی به خدا بگو: خدایا تو مصلحت مرا می‌دانی. الآن همه پدر و مادرهایی که پای گیرنده نشستند، همه دعا می‌کنند بچه‌هایشان فقط پزشکی قبول شوند یا نه؟ آیا واقعاً مصلحت همه دخترها و پسرها این است که همه پزشکی قبول شوند؟ خدا می‌گوید: من تو را جایی می‌گذارم که نافع‌تر باشی. هم به خودت و هم به دیگران!
شریعتی: ما معنی مصلحت را بد فهمیدیم و احساس می‌کنیم خدا خودش می‌برد و می‌دوزد و هرکاری دوست داشته باشد می‌کند.
حاج آقای ماندگاری: من گاهی به جوان‌ها گفتم: شما کدام خدا را می‌پسندید؟ خدایی که همه عمر را به ما واگذار کند. یا خدایی که بگوید: امور را به من واگذار کنید. من بر شما اشراف بیشتری دارم. «وَ أُفَوِّضُ‏ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بَصِيرٌ بِالْعِبادِ» (غافر/44) پس مصلحت نادیده گرفتن ما نیست، جامع دیدن ماست.
شریعتی: گفتند: دختر من پنجشنبه آزمون کنکور دارد. برای آرامش خودم و او چطور می‌توانم از معنویات کمک بگیرم؟ آیا نماز و آیه‌ای هست که در حق فرزندم بخوانم تا دعای مادر بدرقه راهش شود.
حاج آقای ماندگاری: دیگر تا الآن هرچقدر خواسته باشد بخواند، خوانده است. شب کنکور شب درس خواندن نیست. شب تقویت امید است. چطور امید به او بدهیم؟ امام حسین (ع) شب کنکور عاشورا، عاشورا کنکور بزرگی بود. سه تا کار کرد 1- نماز خواند. «وَ اسْتَعِينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاة» (بقره/45) 2- دعا خواند. 3- قرآن خواند. مادر بزرگوار به بچه‌هایت بگو: تو تکلیفت را انجام دادی. حالا نوبت خداست که به تو کمک کند. هیچ نگران نباش. حالا با همدیگر بنشینید و چند صفحه قرآن بخوانید. دو رکعت نماز بخوانید. با خدا یک عهدی ببندید. عهد نماز اول وقت، حجاب بهتر، عهد خادم معنوی امام رضا(ع)، هرجایی رسیدم یک درصدی از زمان و وقت و حقوقم را بگذارم برای خدمت به دوست داران اهل‌بیت، الآن با این عناصر معنوی و همراه شدن شما با بچه‌ها، اینکه به آنها امید و روحیه و نشاط بدهی، توکل بدهی، ارتباط و اتصال با خدا را برایش تقویت کن.
شریعتی: دعا بفرمایید.
حاج آقای ماندگاری: خدایا به محمد و آل محمد به همه ما، به همه پشت کنکوری‌های عزیز، در همه مراحل زندگی، کنکور ازدواج، کنکور تحصیل، کنکور اشتغال، توفیق بندگی و توفیق واگذاری امر به خودت را عنایت بفرما.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group