99-12-24 - حجت الاسلام والمسلمین دکتر رفیعی
بسم الله الرحمن الرحیم
عرض سلام دارم خدمت جنابعالی و بینندگان عزیز و تشکر از اینکه دقایقی نگاهشان را به این برنامه میدوزند. آخرین روز ماه رجب هست به سرعت این ماه تمام شد ولی در آستانهی ماه شعبان قرار داریم. فردا اول ماه شعبان است. ماه پیامبر گرامی اسلام است و ماهی هم هست که میدانید همش موالید و تولد و شادمانی است. امسال هم که با فروردین همراه شده و هم بهار طبیعت است و هم ماه شعبان است. من همین اول برنامه یک دعا کنم. خدایا در این سال جدیدی که در آستانهی آن قرار داریم و ماهی که ماه پیامبر است به همین زودی این ویروس را ریشهکن کن.
همانطور که عرض کردیم اصحاب پیامبر کمتر در برنامهها به آنها پرداخته شده است. به نظرم رسید چند جلسهای انشاءالله راجع به این اصحاب صحبت شود تا انشاءالله صاحب اصلی برنامه خود حاج آقای حسینی تشریف بیاورند و برنامه را اداره کنند. چون گاهی نام اینها را هم مردم نشنیدهاند. عرض کردیم شاید سلمان و اباذر و مقداد به دلایلی پرکاربرد هست اما گاهی نام اینها را نشنیدهاند و بعضی از اینها افراد کمی نیستند. ابوایوب را که هفته پیش اشاره کردیم. پیامهای خوبی را هم از زندگی او گرفتیم.
این هفته میخواهم آقایی را نام ببرم که امیرالمؤمنین در نهج البلاغه به فقدان او تأسف میخورد. میگوید کجاست. آقا از او تعریف میکند. خیلی حرف است. وقتی امام از یک کسی مدح میکند، اشک میریزد میگوید کجاست. این معلوم میشود که یک جایگاه ویژهای دارد و این ابوهیثم ابن تیهان که حضرت امیر (ع) در خطبه 182 نهج البلاغه 3 نفر را میگویند کجا هستن که شما اشاره کردید. اما قبلش مهم است. «این اخوانی» برادران من کجا هستن؟ برادران من که دو ویژگی مهم داشتند. «الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ» در مسیر و طریق حرکت میکردند «وَ مَضَوْا عَلَى الْحَق» نه انحراف داشتند و نه به سوی باطل میرفتند. «أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَان» همین ابوهیثم که من زندگی او را خواهم گفت. «وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْن» انشاءالله ذوالشهادتین را هم این جلسه. حضرت 5 ویژگی اینها را ذکر کرده است که من در ادامه آن 5 ویژگی را میگویم که اینها چه خصوصیاتی دارند. ببینید امام تک تک سخنانی که از او صادر میشود حساب شده است.
حضرت صدها صحابی دارد. چرا این سه تا را نام برده است؟ یک خصوصیتی دارد، یک دلیلی دارد. این آقا که حالا برای اینکه تلفظ اسم او یک قدری سخت نباشد من میگویم همین ابو هیثم. مالک اسم او هست ولی معروف است به حضرت امیر هم فرمودهاند ابن تیهان. من فهرستوار میگویم. یک و دو و سه میگویم که بشود دستهبندی کرد. نکته اول آن است که قبل از بعثت موحّد بوده است. کافر نبوده است. خیلی حرف است.
ما خیلی از اینهایی که از آنها تعریف میکنیم و مدحشان را میگوییم سابقهی بتپرستی داشتهاند بعد آمدهاند مسلمان شدهاند. یا مشرک بودند یا مثلاً فرض کنید که در تحیّر بودهاند اما ما در کل مکه افراد محدودی را داشتیم، اندکی را داشتیم، چند نفر را داشتیم که این افراد علیرغم اینکه اسلام نیامده بوده، پیغمبر نفرموده «قولوا لا اله الا الله تفلحوا» ولی اینها بتپرستی نمیکردند. موحد بودند بر دین توحیدی. حالا هم دین حضرت عیسی، هم حضرت موسی. اینها همه دین ابراهیمی است.
مثلاً یکی از اینها جعفر بن ابیطالب است. جعفر (س) که شهید موته است خودش به پیغمبر گفت من میدیدم اینها به درد نمیخورد. سنگ است، چوب است، خودمان داریم درست میکنیم. عقلم به من اجازه نمیداد من در مقابل بت کرنش کنم و تعظیم کنم. چند تای دیگر هم هستند. حالا حضرت خدیجهی کبری و امیرالمؤمنین هم که جای خود دارد. اینها که به هر حال اصلاً هیچ سابقهای در این قصهی شرک ندارند «أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي الْأَصْلَابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَة» این آقای ابوهیثم این یکی از خصوصیاتش هست. پس میشود یک کسی در یک جامعهای زندگی کند اما با عقل و خرد اگر دسترسی به عالم ندارد، به پیامبر، به امام، اما با عقل و خرد خودش مسیر را تشخیص بدهد گرچه امام «یهدی الی الحق» امام هدایت به حق میکند، اما راهنما است، جامعه نیاز به امام دارد کما اینکه پیغمبر گرامی اسلام را خدا میفرماید: «و ذکر» تو به مردم متذکر شو. چرا؟ چون فطرت مردم به آنها میگوید چیزی که محصول دست شماست قابل پرستش نیست.
میگوید: «اجْتَنَبُوا الطَّاغُوت» از طاغوت اجتناب کنید. نکتهی دوم این است که پیامبر که در مکه بود، مردم مدینه پیامبر را ندیده بودند ولی دو سه مرتبه گروههایی از مدینه خدمت پیغمبر آمدند و با ایشان بیعت کردند و مسلمان شدند که میگویند بیعت عقبه. در پشت یک جایی بود، گردنهای بود، بیعت عقبهی اول، دوم. این آقای ابوهیثم از همان کسانی است که آمد با پیغمبر در آنجا بیعت کرد و زمینهی ورود پیامبر گرامی اسلام را به مدینه یکی از کسانی که فراهم کرد ایشان بود.
نکتهی سوم ایشان معتمد اقتصادی پیغمبر بودند. بازرس مورد اعتماد. شما که میدانید در مدینه بیشتر خرما بود، نخلستان بود. خب حالا میخواستند مثلاً زکات اینجا را تخمین بزنند. فرض کنید. نمیشود کیلو کیلو بکشی. آقا یک نخلستان با دو هزار تا درخت، یک نگاه بکنی بگویی این مثلاً 5 هزار کیلو یا خروار یا هر چه واحد آن روز دارد خرما دارد انقدر هم زکات آن میشود. یا اگر برای مسیحیها بود یا مثلاً یهودیها، جزیه، چون آنها جزیه میدهند. ایشان مقوم پیغمبر بود. امروز چه میگویند اینها که میروند بازرسی میکنند از اداره بازرسی مثلاً مالیات را تعیین میکنن در ساختمانها، در مثلاً... بازرس هستند. ایشان مقوم بوده و شما میدانید نقش این آدمها خیلی مهم است یعنی جنابعالی یک باغی داری ممکن است بگویی حالا کمتر حساب کن. بار ما را کمتر تخمین بزن.
و جالب این است بعد از پیامبر وقتی آمدند سراغش دوباره برای این کار، گفت نه. من فقط یا پیغمبر کار میکردم. بعد از رسول گرامی اسلام، بعد از رحلت پیغمبر گرامی اسلام ایشان دیگر نپذیرفت به این پست ادامه بدهد و حالا یک جورهایی میخواست نکند ولی گفت که من وقتی برای پیغمبر قیمتگذاری میکردم، تخمین میزدم، دلم به آن دعای پیغمبر خوش بود. همین جا بگذارید عرض کنم اینهایی که کارپرداز هستند، اینهایی که بازرس هستند، مأمور مالیات هستند، مأمور شهرداری هستند، میآیند در ساختمان ارزیابی میکنند، خیلی حواسشان جمع باشد. یک کاری کنید که مورد دعای آن طرف قرار بگیرید. مورد دعای امامتان قرار بگیرید و دست پاک باشید. چرا پیغمبر ایشان را میفرستاد به عنوان تخمیم. چرا پیغمبر در حق ایشان دعا میکرد؟ حالا کار ایشان آن زمان خرمای نخلستان بوده است. الآن دیگر کار خیلی گستردهتر شده است.
به عبارت دیگر مسئولیتپذیر بود. ما الآن در کشورمان متأسفانه ضمن تشکر و قدردانی از همهی آنهایی که خوب عمل می کنند چون ما وقتی نقد میکنیم خوبها را نمیبینیم. وقتی میگوییم مثلاً فرمانداران و استانداران پنجاه تا، شصت تا استاندار خدوم را نمیبینیم. وقتی میگوییم نمایندگان مجلس خوبها را نمیبینیم. وقتی میگوییم دولتها، وقتی میگوییم کارگزاران نه. تشکر میکنیم. ما که میدانیم. بالاخره صدها نفر از همین نیروها دارند خوب عمل میکنند ولی آن بدها خودش را نشان میدهد. یکی، دو تا، سه تا، چهار تا، پنج تا و لذا همینجا من دیشب یک کنگرهای رفته بودم، کنگره شهدای دانشآموزی.
هزار شهید دانشآموزی استان قم و 36 هزار دانشآموز شهید در کشور. خب برای اینکه در آن کنگره سخنرانی کنم رفتم چند ساعتی زندگینامهی شهدای دانشآموزی را مطالعه کردم. جناب آقای شریعتی خدا میداند گریهام گرفت. مثلاً شهید مرحمت بالازاده. چند ساله است؟ 13 سال. آمده برود جبهه گفتهاند نمیشود. مقام معظم رهبری را در سفری دیده است. آقا رئیسجمهور بود. گفته آقا. گفتم بفرمایید. گفته شما و منبریها و مداحها برای ما روضهی قاسم بن الحسن میخوانید. میگویید آمد اجازه گرفت رفت میدان. من از شما خواهشم این است که به آنها بگویید دیگر از این به بعد روضهی قاسم نخوانید. آقا فرموده یعنی چه؟ گفته یعنی اینکه من سیزده سالم هست نمیگذارند بروم جبهه. آقا قلم دست گرفتهاند نوشتهاند بسمه تعالی. مرحمت عزیز میتواند به جبهه برود. این هنوز هست.
آن وقت من در مقابل خون این بچه مسئول نیستم؟ شهید معماریان در قم 12 سالش هست. مادرش میگوید 8 ساله بود صبح از خواب بلند شد گریه و شیون. گفتم چی هست؟ گفت چرا نماز صبح من قضا شده است. ببینید بچهی 8 ساله که نماز به گردنش نیست. دخترش هم نیست. این که پسر بوده 7 سال دیگر هم وقت داشته است. و بعد میرود جبهه. قبرش در قم هست. من کنار قبرش رفتهام. 12 سال. ببینید قبول نمیکردند. از نظر قانونی قبول نمیکردند. والده ایشان مسئول بسیج بانوان قم است. میگوید من خودم مسئول بسیج هستم. اجازه میدهم و پدرش امضا میکنند اجازه میدهند این جوان برود.
ما در مقابل خون این بچه مسئول نیستیم که شب سفر آخری که دیگر میخواست برود برای جبهه والدهشان خان منتظری که از زنان خیر بود و در خانهشان مرکز خدمت به فقرا است فرموده بودند شب آخر گفت مامان من با شما صحبت دارم. گفتم بابا باشد گفت نه فقط با شما. بابام کمطاقتتر است. میترسم نتواند. ایشان میگفتند در یک اتاقی نشستیم تا سحر. گفت من این سفر شهید میشوم. برنمیگردم. سر نخواهم داشت. من را کفنی که از کربلا آوردید کفن کنید. شالی که از سوریه آورده روی من بیندازید. آب زمزم قرار بدهیم. مادرش میگوید 21 روز بعد شهید شد همانطور که گفته بود فقط کاسه سر بود، سر نبود و میدانید این شهیدی است که مادر رفت در قبر و دفنش کرد.
ما در مقابل اینها مسئول نیستیم؟ متأسفانه من از بحثم خارج شدم. برمیگردم. میخواستم یک نتیجه بگیریم. آن آقایی که دست به اختلاس میزند، وام میگیرد کلان بدون ضمانت برنمیگرداند، الآن در این بازار شب عید، آشفته بازار که من خیلی این دو سه روزه غصه خوردم گفتم همین دو سه روز کالاها بالا رفته است. گوشت، مرغ، میوه، مواد غذایی. آخه بابا چند تا بازرس بگذارند؟ من قبول دارم ضعف مدیریت است.
من قبول دارم ضعف مسئولیتپذیری کسانی هست که مسئول این کار هستند. یعنی نباید وزیر کشاورزی اجازه بدهد بازار میوه اینطور باشد. نباید سازمان دامپزشکی اجازه بدهد این وضع گوشت باشد. باید برخورد کنند. خواهش میکنم را یادم نمیروم اول انقلاب بود یک کسی در محلهی ما دزدی کرد. دزدی کرده بود. او را در یک خانهای گرفتند. من هم خیلی دوست داشتم ببینم دزد چطوری است. دنبالش دو تا کلانتری رفتم. تازه انقلاب پیروز شده بود و همه سلام و صبحکم الله. یک آقا آنجا نشسته بود. نمیدانم کمیته بود، گفت برادر شما چرا دزدی کردید؟ گفتم برادر شما چرا دزدی کردی یعنی چه؟ بزن در گوشش. آمده در خانهی مردم، زن صاحبخانه غش کرده است، مریض شده است، مال مردم را برده است.
برادر شما چرا دزدی کردید؟ میفرماید برادر چون نیاز داشتیم. ببخشید. با برادر چرا دزدی کردی مشکل حل نمیشود. سازمانهایی که من حالا نمیدانم ما را چون پخش زنده است مسئولیت این گوشت و مرغ با این سازمان نبوده است. نمیدانم با کی هست. با هر کدام هست. من این جمله را امروز عرض میکنم برای اینکه ما بدانیم ما مدیون این 36 هزار شهید دانشآموزیم. حالا مدیون همهی شرکا هستیم. بچههای سیزده چهارده سالهای که من اگر فرصت بود نمونههای دیگر آن را هم میگفتم ولی خواهشم این است. آقایان بزنید در فضای مجازی، نوجوانهایی که الان برنامه ما را میبینید.
بزنید شهدای نوجوان ایران. شرح حال ده تا از آنها بخوانید. بینی و بین الله ببین همان وقت نمیروید به نماز اول وقت بایستید؟ بچهی 8 سالهای که از خواب بلند شده گریه میکند به مادرش میگوید چرا من را برای نماز صبح بیدار نکردید، این بهترین اهرم است برای دعوت جوانهای ما به نماز و نوجوانهای ما به نماز. این آقا مورد اعتماد بود. ابوهیثم. و میدانید این ابوهیثم بعد از پیامبر گرامی اسلام از کسانی است که محکم از غدیر و ولایت امیرالمؤمنین دفاع کرد با اینکه اینها در اقلیت بودند. چند نفر بیشتر نبودند. این هم که دارم میگویم تاریخ را نوشتهاند. تاریخ را ما ننوشتهایم. کتابهای مختلف شرح حال اصحاب را نوشتند. همان اول آمد در مسجد و به روند انتخاب اعتراض کرد و گفت ما چیز دیگری شنیده بودیم. ما شنیده بودیم «من کنت مولاه و علی مولاه» چرا این انتخاب جا به جا شده است. بعد تا پایان کار هم جالب است.
با اینکه جزء اقلیت بود، تا پایان کار هم در دفاع از امیرالمؤمنین (ع) کوتاهی نکرد تا روزی که آقا به خلافت رسید و آمد خدمت آقا و مسئول بیعت گرفتن از مردم برای امیرالمؤمنین شد. میدانید که کسانی که برای علی بیعت گرفتند عمار بوده، خود امام حسن بوده است. امام حسن آمد مدائن به جاهای مختلف دیگر اعلام کردند. از جمله کسانی که از مردم برای امیرالمؤمنین بیعت میگرفت ایشان بود. حالا جا دارد آقا امیرالمؤمنین بگوید کجاست.
میدانید که در صفین شهید شده است. به حب مشهور. البته یک نقل دیگری هم دارد ولی آن که مشهور هست، ایشان و عمار جزء شهدای صفین هستند. در جمل با دشمن جنگیده است. در بدر و احد و خندق با دشمن جنگیده است. امروز از کسی دارم نام میبرم. بگذارید دستهبندی کنم. ابوهیثم، ابن تیهان، موحد قبل از اسلام، مجاهد بعد از اسلام، امین پیغامبر که حالا این تعبیر مال شما بود. ثواب آن هم انشاءالله از خود ایشان دریافت کنید.
بعد این آقا توجه دارند. یقیناً به همهی اینها توجه دارند. امین به پیامبر، شهید صفین، مدافع ولایت، مورد اعتماد امیرالمؤمنین و این تعبیر اخیری که میخواهم عرض کنم که حضرت پنج ویژگی ذکر کرد برای عمار و همین ابوهیثم و خزیمه. این سه تایی که در خطبه 182 آمده است. بعد از آنی که خیلی گریه کرد. محاسنش را در دست گرفت و فرمود در روایت دارد که حزن آقا خیلی شدید شد. فرمود: شما کسانی بودید که این پنج خصوصیت را داشته باشید. حالا اگر فرصت هست من این پنج تا عرض کنم که در واقع چون نمیخواهیم که تاریخ بگوییم. من در جلسه قم هم به شما عرض کردم هفتهی پیش. گفتم ما میخواهیم یک پیامی برای امروزمان بگیریم. یعنی این در متن زندگی ما بیاید. کاربردی شود.
من دیشب که این را میخواندم گفتم میشود امام زمان سراغ ما را هم بگیرد؟ بگوید فلانی کجاست؟ منبر رفته؟ سخنرانی کرده است؟ خبری از او دارید؟ میشود واقعاً امام زمان و مطمئناً امروز هم همینطور است. یعنی رضایت حضرت حجت... شما مطمئن باش حضرت حجت ارواحنا فداه مثل جدشان امیرالمؤمنین بعضی از این اَینَها را خواهند داشت. حالا من نمیخواهم الآن مصداق تعیین کنم ولی واقعاً ما که نبودیم. ما عمار ندیدیم، ابوهیثم ندیدیم ولی ما که شهید سلیمانی را دیدیم. آدمی که مرجع تقلیدی مثل آیت الله جوادی آملی که من دیدم مثل باران اشک میریخت، مثل باران اشک میریخت. مراجع عالی مقام که همهی آنها مروج فرهنگ مهدویت هستند، اینطور به او تأسف میخورند. خود رهبر انقلاب.
من عرض کردم من نمیخواهم تعیین مصداق کنم. حضرت حجت ارواحنا فداه ما خاک پای ایشان هستیم اما اگر به امیرالمؤمنین میگوید: «این عمار» مطمئن باش حضرت حجت ارواحنا فداه هم سراغ بعضیها را خواهد گرفت و اینها در اصحاب و در یاران حضرت حجت هستند. بینندگان عزیز من آن پنج ویژگی را عرض میکنم برای اینکه ما بتوانیم در مسیر این صحابه حرکت کنیم و این هم جالب است که بدانید که مثل همان ابوایوب که اشاره کردم این ابوهیثم هم از اصحاب پیامبر است و هم از اصحاب امیرالمؤمنین (ع). جزء شهدای صفین است. حضرت فرمود ویژگی نخست اینها این بود: قرآن را میخواندند و با استحکام، با تمسک، دنبال کردن این قرائتشان را محکم میکردند. پس یک خصوصیتشان انس با قرآن بود. قاریان شب.
جوانان عزیز به قرآن اهمیت بدهید. ماه شعبان، ماه رمضان، ایام عید. بحمدلله فرصتها الآن دارید تعطیل میشوید در خانه. از امام رضا (ع) روایت دیدم یا از امام صادق. تردید دارم که گفتن اینی که خدا در قرآن میفرماید به عهدتان با من عمل کنید منظور چیست. چند جا در قرآن دارد. یک جا میگوید: «يُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ» (رعد/20) یک جا میگوید: «أَوْفُوا». شما به عهدتان وفا کنید من وفا میکنم. این عهد چیست؟ امام فرمود: «القرآن». قرآن. گفتند آقا ما چطوری به این عهد وفا کنیم؟ فرمود روزی 50 آیه قرآن بخوانید. اگر کسی در روز 50 آیهی قرآن بخواند گویا به این عهد عمل کرده است. باز در روایت دیگری داریم کسی پنجاه آیهی قرآن در روز بخواند از غافلین نیست. کار سختی هم نیست. همین سورههایی که بلد هستیم بخوانیم. البته خود باز کردن قرآن، دیدن قرآن، اینها خیلی در واقع نورانیت دارد.
یک ویژگی اینها این بود که در قرآن تدبر میکردند، میخواندند و به قرآن تمسک میکردند. با قرآن مأنوس بودند. میدانید که خدا چند جا در قرآن و جاهای دیگر هم داریم گله میکند از اینکه چرا مردم به قرآن بیتوجهی میکنند. یکیش در سوره واقعه است. «أَ فَبِهذَا الْحَديثِ أَنْتُمْ مُدْهِنُون» مدهنون یعنی سستی. ویژگی دومی که اینجا اشاره میکند در واقع این روایت نورانی که حضرت امیر در خطبه است. «وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْض» اینها کسانی هستند که در واجبات تدبر میکنند، دقت میکنند. «فَأَقامَه» خب حالا پنج تا کتاب هم راجع به نماز بنویسند ولی نماز نخوانند که فایده ندارد. بله، بنده اینجا مینشینم در ماه رمضان هر چه دلتان بخواهد تدبر بکنید. دو ساعت هم برای شما در فواید روزه سخن میگویم. خب روزه هم میگیریم؟ نه دیگر، ما صحبت کردیم دیگر.
اینها برپا میدارند در واقع آن واجبات را. اهمیت به واجبات خیلی مهم است. خیلی. خدا رحمت کند آیت الله مشکینی را. ایشان درس اخلاق داشت من گاهی میرفتم. ما جوان بودیم. به طلبههای جوان میگفت خیلی مستحبات نشد هم نشد. حالا شما نتوانستی اعتکاف کنی. نتوانستی مثلاً شب 27 رجب نجف باشی. بله، بتوانی خیلی خوب است.
میفرمود واجبات، واجبات، واجبات. این که از او سؤال میکنند، اینکه شما مسئول هستی پاسخ بدهی، اینی که باید در واقع یک نوع مسئولیتپذیری در ازای آن داری. انشاءالله جوانان عزیز ما اهمیت بدهند و همین جا من بگویم سال جدید را که ماه شعبان هم شده با خدا عهد کنند، نمازهایشان را اول وقت بخوانند، هر روز قرآن بخوانند. عید که میشود بعضیها عهدهایی به خودشان میبندند. شروع امسال قشنگ است. شعبان، ماه پیامبر و روز عید. حالا مخصوصاً اگر کسی توفیق پیدا بکند روزه هم در این ماه شعبان بگیرد یاری کردن پیغمبر است. «يَدْأَبُ فِي صِيَامِهِ وَ قِيَامِه» پیغمبر در این ماه تلاش در روزه و قیام داشتند که ظاهراً آنکه به در ذهنم هست پیغمبر اختصاصاتی دارد. میدانید این اختصاصات پیغمبر با ما فرق میکند. یک چیزهایی بر ما جایز است، بر ایشان حرام است. یک چیزهایی بر ما مستحب است، بر ایشان واجب است.
یک چیزهایی بر ما ممنوع است و بر ایشان جایز است. یکی از آن چیزهایی که هست ظاهراً ماه شعبان جزء اختصاصات پیامبر بوده که کامل روزه میگرفتند. این دو تا. یکی تأمل در قرآن و توجه به آن، یکی واجبات، سوم سنت را اینها احیا میکردند. «وَ أَحْيَوُا السُّنَّة» یعنی جناب ابوهیثم از کسانی بود که احیاگر سنت پیغمبر بود. دلیل آن را هم عرض کردم. آخه وقتی میگوییم سنت پیغمبر ذهن میرود روی این که سنت پیغمبر سلام کردن به بچههاست. ما هم احیاء میکنیم سلام میکنیم. «النِّكَاحُ سُنَّتِي» ازدواج سنت پیغمبر است. عیبی ندارد.
خود پیغمبر گرامی اسلام فرمودند: از سنت من محبت به همسر است. از سنت پیامبر خوش اخلاقی است، وضو داشتن است. اما گاهی توجه نداریم که یکی از بزرگترین سنتهای پیغمبر گرامی اسلام غدیر است، امامت است. ما رفته بودیم مکه، ما رفتیم یکی از این رکنها را ببوسیم. رکن کنار حجر الاسود را. آن مأمور آمد زد گفت حرام. رفتیم جلوتر گفت جایز. گفتیم این چه فرقی کرد؟ گفت آن سنت پیغمبر است اما این سنت پیغمبر نیست. پیغمبر آن را بوسیده اما این را نبوسیده است. البته من با او حرف داشتم. نه آنجا جای استدلال بود و نه جای گفتگو. آقا که شما اهمیت میدهید پیغمبر اینجا را بوسیده است، شما نگاه کنید بعضی از اصحاب پیغمبر که حالا دیگر فرصت نیست شاید بعداً در برنامههای دیگر اسم ببریم، بعضی از اصحاب پیغمبر مقید بودند ببینند پیغمبر کجاها ورود داشته بروند آنجا دو رکعت نماز بخوانند. جلوس داشته دو رکعت نماز بخوانند.
خود امام صادق نشسته بود عصایی دستش بود یکی از همین آقایان وارد شد گفت آقا شما و عصا؟ فرمودند عصای جدم رسول خداست. آمد این عصا را ببوسد. یعنی عصای پیغمبر است. یک پول سنگینی من دیدم در تاریخ بنیعباس حاضر شدند بدهند به یک مثلاً یکی از افرادی که میگفت شمشیری از پیغمبر دارم یا حتی الآن شما در ترکیه، موزه ترکیه یک مو گذاشتهاند در یک چیز شیشهای خیلی شیک، میگویند این موی پیغمبر است. حالا درست یا غلطش را کاری ندارم ولی احترام میکنند. انتساب است یا در موزههای خود ما گاهی قرآنهایی منسوب به امیرالمؤمنین است.
ولی چطور میشود موی پیامبر، عصای پیامبر، سلام کردن او به کودکان، اینجا را بوسیده پس ببوسیم، اینجا را نبوسد پس نبوسیم. الآن مثلاً فرض کنید در چهره ظاهری ما بعضیها میگویند آقا پیامبر مثلاً فرض کنید چهره ظاهری آنها اینطور بوده است. مثلاً لباس سفید میپوشیده، ما هم بپوشیم ولی مهمتر از این سنت پیغمبر در مباحث اعتقادی است. ابوهیثم «وَ أَحْيَوُا السُّنَّة». عمار جزء کسانی بودند که سنت را احیاء کردند. اینها چطور «وَ أَحْيَوُا السُّنَّة» به اینکه ایشان آمد در مسجد و گفت «من کنت مولاه و علی مولاه» بزرگترین احیای سنت بزرگداشت امامت و بزرگداشت غدیر است. این سنتی که شما سلام کردن پیغمبر به کودکان را سنت میدانید. ما هم میدانیم انشاءالله عمل هم میکنیم. اما در منزلش گفت علی جانشین من است، «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى»، «علی مع الحق والحق مع علی» اینها سنت نمیشود؟
اینها را من پیشاپیش در برنامهی قبل هم عمداً گفتم که انشاءالله یک مقداری آمادگی ما برای غدیر بیشتر باشد. سنتی به بلندای غدیر. چه سنتی از این بالاتر. ویژگی دیگری که حضرت در اینجا فرمودند: «و أماتوا البدعه». اینها کسانی بودند که بدعت را کشتند. نمیگذاشتند در دین بدعت گذاشته شود. بدعت هم یعنی آن چیزی که دین نگفته ولی شما وارد دین کنی. دین کجا گفته بود سلطنت بنیامیه؟ دین گفته بود امامت ائمه. شما آمدید سلطنت را به جای امامت نشاندید. این بدعت است. بدعت فقط به این نیست که کسی یک دینی اختراع کند یا حرفی را در خارج از دین مطرح کند. ویژگی بعدی اینها این بود که اینها به جهاد وقتی دعوت میشدند تحمل نمیکردند. ابوهیثم و عمار جزء کسانی بودند که تا میگفتند جنگ میگفتند چشم.
در مقابل آنهایی که میگفتند سرد است، میگفتند گرم است، میگفتند خانههایمان در معرض خطر است. و جالب است این تأسف امیرالمؤمنین بر همین آقایی که امروز داریم عرض میکنیم ابوهیثم و عمار و خزیمه در ضمن یک خطبهای است که آقا دارد به مردم کوفه تشر میزند. میگوید ببین شما کوتاهی میکنید در جهاد، یک چنین آدمهایی هم بودند و از همه مهمتر که دیگر اکتفا کنم به همین جملهی پایانی و شاهبیت این مدح امیرالمؤمنین است. کجا هستند عمار؟ «این عمار؟» کجاست ابوهیثم؟ اینها چه ویژگیهایی داشتند؟ انس با قرآن، دقت در واجبات، احیای سنت، از بین بردن بدعت، پاسخگویی به نهاد جهاد، اما از همه مهمتر به امامشان اطمینان داشتند. پیروی امامشان بودند. به معنای واقع کلمه مأموم بودند. ولایت بر امام نداشتند.
اما بر اینها ولایت داشت. حضرت امیر یک جایی میگوید. میگوید من دیگر امام شما نیستم. من مأموم شما شدم. من جلودار نیستم، شما جلودار هستید. آقا زنگ را متوقف کن، آقا زنگ را انجام بده. حکمیت را بپذیر. این پیروی از امام مهمترین شاخصهی جناب ابوهیثم است که درود خدا بر این صحابی. انشاءالله اینهایی که به پیغمبر منصوب هستند به امیرالمؤمنین. آقایی که امیرالمؤمنین به فقدانش تأسف میخورد الآن به امیرالمؤمنین واصل نیست؟ حتماً هست. ما از ایشان تقاضا میکنیم شما اگر وجیهی نزد امیرالمؤمنین و نزد پیامبر، دعا کن که انشاءالله ما هم پیروی امام زمانمان باشیم. ما هم به قاعد، به حجت ابن الحسن وثوق پیدا کنیم، نه جلو بیفیم و نه عقب. «الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مَارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زَاهِق».
اشاره قرآنی: آیاتی که خوانده شد آیات آغازین سوره مائده هست. سوره مائده هم که میدانید که آیات ولایت در آن آمده است. این آیهای که الآن خوانده شد آیه یازدهم یک نکاتی دارد که من عرض میکنم. قبل از اینکه بخوانم. میفرماید مسلمانها نعمتهای خدا را یادآوری کنید. یادآوری نعمت یک وظیفه است. «وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» ما در قرآن زیاد داریم. و جالب هم هست دوستان این را دقت کنند که نعمت که میگوییم به تعبیر قرآن گاهی نعمت ظاهری است، گاهی باطنی است. یک نعمتهایی را میبینیم مثل دست، پا، گوش. یک نعمتهایی را هم نمیبینیم. مثل امنیت، مثل عقل، مثل مثلاً فرض کنید سلامت. که حالا نعمت سلامت مخصوصاً این روزها خیلی مهم است.
اینجا میفرماید یاد کنید از این نعمت که دشمنان میخواستند شما را نابود کنند اما خودشان نابود شدند و خدا شما را از دست آنها حفظ کرد. من آیه را بخوانم. «يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ» نعمتهای خدا را یاد کنید. خب نعمت خدا را یاد کنید «إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يبْسُطُوا إِلَيكُمْ أَيدِيهُمْ» یک عدهای از اینها میخواستند دستشان را روی شما بیندازند، بر شما تسلط پیدا کنند، دست سوی شما دراز کنند، «فَكَفَّ أَيدِيهُمْ عَنْكُمْ» خدا دست آنها را از سر شما قطع کرد. شرشان را به خودشان برگرداند.
حالا که اینطور شد: «وَاتَّقُوا اللَّهَ» شما تقوا داشته باشید «وَعَلَى اللَّهِ فَلْيتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ» مؤمنان باید بر خدا توکل کنند. ببینید خدای تبارک و تعالی وعده داده است اگر کسی دینشان را یاری کند، او را یاری کند. میخواستند پیغمبر اکرم را در مکه ترور کنند. خدا شر مشرکین را حفظ کرد، پیغمبر با یک تار عنکبوت حس شد، صالح به مدینه آمد. در بدر میخواستند پیغمبر و اصحاب را از بین ببرند. هفتاد تا کشته دادند، اسیر دادند و حفظ شد.
«وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ رَمى» (انفال/ 17) در احد که دیگر همهی قوا را تجهیز کردند موفق نشدند. در خندق که همهی احزاب را بالاخره پیغمبر ببین اینها میخواستند دست به سوی شما دراز کنند ولی ما شر اینها را از سر شما کم کردیم. البته نه اینکه شما هم هیچ کار نکنید. در همان احد هم یک خورده کوتاهی شد آن اتفاقات افتاد. شما «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ» (محمد/ 7) این برای امروز جامعهی ماست. ما جناب آقای شریعتی در این 42 سالی که از انقلاب میگذرد یک وقت یک کسی شاید هم این کار شده است. یک کتابی بنویسد توطئههایی که برای نابودی این انقلاب از داخل و خارج صورت گرفته است.
شما بروید از آن جریانهای کموله و اینها در اول انقلاب، بعد کودتاهایی که میخواست صورت بگیرد، بعد جریان منافقین، بعد جنگ، بعد همین سالهای اخیر تحریم، کاری نبود که واقعاً فروگذار کرده باشند و اینکه که کشور دارد اداره میشود که حالا یک نمونهی آن جریان طبس بود که ورود پیدا کردند و همچنین آفرینش در جریانهای مثل داعش، جریانهای فکری، انحرافی، دهها شبکه، ماهواره. تمام جبههی کفر علیه ما بسیج شده است.
اما انسان احساس میکند یک دستی این نظام را حفظ کرده و آن دست به من نگاه نمیکند و آن عنایت به همانهایی که الآن نام بردم. به آن خون شهداء، به اخلاص امثال شهید سلیمانیها. چقدر تلاش کردند در منطقه امریکاییها جای پا پیدا کنند؟ اما الآن مبغوض هستند. یعنی یک آرامش و امنیتی کشورها ندارند بخواهند عبور کنند. در سوریه، در جاهای دیگر. این آیه پیامش این است: تقوا و توکل و تلاش موجب میشود خدا نعمتش را بر شما فرو بریزد و خلاصه آن شر دشمن را از سر شما کم کند. و همینجا این را یادآور شوم قبل از اینکه به بحث قبلیمان برگردیم که یاری خدا نسبت به مسلمانها دو جور است. امداد الهی گاهی امداد مادی است مثل اینکه الآن خورشید به همهی ما دارد امداد میدهد. ما هم میبینیم. همهی ما هم قبول داریم فردا صبح اگر خورشید نتابد ما لطمه میبینیم. مثل جاذبهی زمین.
فردا خدا جاذبه را از زمین بگیرد یک روز نمیتواند زندگی کند. این امدادها امدادهای مادی است. مثل ثمراتی که دریا برای ما دارد. اما یک امدادی داریم غیبی است و این امداد غیبی لطفهایی است که به زندگیمان توجه نداریم. به تعبیر حضرت امام آن کسی که در آن شنهای طبس هلکوپترها را انداخت آن امداد مادی نبود. همان الطاف خفیه الهی. ما در این انقلاب از آغاز تا امروز گام به گام این را دنبال کردیم و دیدیم که من دائماً با خودم این را تکرار میکنم که این نیست جزء به برکت خون بیش از دویست هزار شهید به اخلاص جانبازان، به دعای بزرگان، خود رهبر عظیم الشأن انقلاب. اینها چیزهای مهمی است.