1400-01-24-حجت الاسلام رفیعی
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم»
من اول یک مثالی بزنم بعد وارد بحث شوم. گفتم اگر یک جایی ما دعوت شویم که سفرهی بسیار گستردهای است، امروز منو باز میگویند. جاهایی که انواع غذا را چیدهاند. بعد شما وارد آن سالن بشوید، انواع غذا هست. خورشت، برنج، سالاد. دیدید که بعضی از مراکز و رستورانها اینطوری پذیرایی میکنند. کسی هم مانع نمیشود و نمیگوید چرا برداشتید.
فرض کن هزینهاش هم پرداخت شده است. بعد شما از آن در بعدی دست خالی با یک بشقاب خالی بیرون بیایی همه شما را مذمت میکنند. میگویند این سفره به این گستردگی تو هیچی برنداشتی؟ واقعاً دست خالی بیرون آمدی؟ قصهی ماه رمضان اینطور است. یک سفره بسیار گستردهای که ما در سایر ایام سال به این گستردگی نداریم. من گاهی شوخی کردهام میگویم خدا به بهشت چوب حراج زده است. ما نفس نکشیم میمیریم ولی میگوید در این ماه نفس بکشی تسبیح است. ما نخوابیم اصلاً نمیشود. شما 24 ساعت نخواب، خود به خود خوابت میبرد ولی بخوابی هم در این ماه عبادت است و شما یک سوره حمد بخوانی هفت تا ختم قرآن کردهای چون هفت تا آیه است.
یعنی یک آیه قرآن ثواب یک ختم قرآن دارد. یک شب قدر دارد برتر از هزار ماه. واقعاً عجیب است. آدمها باید پشت خودشان را در ماه رمضان ببندند. پشت دینیشان را. دیدی مثلاً فرض کنید رانندههای اتوبوس، قطار یا وسائل حمل و نقل میگویند که شهریور موقع کاسبی است چون آخر تابستان است. یا کاسبها میگویند ده دوازده روز شب عید موقع کاسبی است. واقعاً ماه رمضان زمان تجارت است.
آن هم تجارت با خدا. آن هم خرید از این سفرهای که او گسترانیده است. برخورد مردم با ماه مبارک رمضان 4 جور است. یک برخورد خرسند، شاد، اصلاً فرح و یک حالت بسیار شعفی که دست میدهد که ائمهی بزرگ ما اینطور بودند که حالا نمونههای آن را عرض خواهم کرد. دوم بیتفاوت. شعبان و ماه رمضان ندارد. همانطور که زندگیاش را میکرده حالا هم زندگی میکند. انگار نه انگار که در ماه جدیدی وارد شده است. دستهی سوم احساس ناراحتی. باشد روزه را هم میگیریم ولی ناراحت است. چند تا دیگر مانده است؟ کی تمام میشود؟ کی شروع شده؟ یعنی نق میزند. دستهی چهارم متهتک، توهین و تحقیر گاهی نسبت به ماه مبارک رمضان. من این چهارمی را همینجا مثال بزنم.
میگویند ابوعیسی پسر هارون الرشید، خیلی عیاش بوده و شکمباره بوده است. داشت میخورد آمدند گفتند که هلال ماه دیده شد، از فردا باید کنار بگذاری. عصبانی شد. یک شعری گفت. گفت: دهانی شهر الصوم لا کان من شهری. دهانی یعنی مصیبت ماه رمضان دوباره بر ما نازل شد. بلیه دوباره بر ما نازل شد. اگر من به خلافت برسم، بالاخره پسر هارون الرشید است مثل مأمون که به خلافت رسیده، مثل امین، اگر من به خلافت برسم این ماه رمضان را از تقویم مسلمانها پاک میکنم. سال بعد قبل از ماه رمضان مرد. این در تاریخ آمده است. الاغانی ابوالفرج این را آورده است.
میگوید سال بعد قبل از ماه رمضان خودش به درک واصل شد. تنها ماهی است که نامش در قرآن آمده است و اجازه بدهید من برخی از برخورد ائمه با این ماه را خدمت شما عرض کنم. رسول خدا «إِذَا دَخَلَ شَهْرُ رَمَضَانَ أَطْلَقَ كُلَّ أَسِيرٍ وَ أَعْطَى كُلَّ سَائِل» همهی اسیرها و بردههایی را که داشت آزاد میکرد و همهی سائلها را بهشان اعطا میکرد. این بیان من است ولو بعضیها ممکن است مستحق هم نباشند. به هر سائلی اعطا میکرد و همهی کسانی که برده بودند آزاد میکرد. این راجع به رسول گرامی اسلام.
امام سجاد: «إِذَا كَانَ شَهْرُ رَمَضَانَ لَمْ يَتَكَلَّمْ إِلَّا بِالدُّعَاءِ، وَ الِاسْتِغْفَارِ، وَ التَّكْبِير». ماه رمضان غیر از دعا و استغفار و ذکر چیز دیگری امام صحبت نمیکرد. یادتان باشد حضرت امام یک ماه رمضان، تمام سخنرانیهایشان تعطیل بود. یعنی در واقع غالباً میفرمودند من میخواهم به برنامههای عبادی بپردازم. البته نه اینکه سخنرانی در ماه رمضان اشکالی داشته باشد. نه. یک نوع ذکر است، یک نوع یاد خداست. کما اینکه مقام معظم رهبری (حفظه الله) در سالهای قبل فرصت ماه رمضان را بیشتر برای نصیحت به گروههای مختلف داشتند. شبها یک محفل انسی بود که داشتند. این هم باز روایت دیگر.
این روایت را دوستان خیلی عنایت کنند. «کان علی بن ابی طالب (ع)» این روایت تعبیر کان یعنی استمرار داشت در زندگی حضرت علی (ع) که در ماه رمضان افطارها از مردم با گوشت پذیرایی میکردند. «وَ لَا يَتَعَشَّى مَعَهُمْ» خودشان نمیخوردند. گوشت را میپختند، میبردند در خانهی فقراء میایستادند، آنها افطار میکردند، آنها میخوردند. ما بیشتر نان بردن امیرالمؤمنین در خانهها را برای مردم گفتیم ولی این را شاید کمتر گفتیم که حضرت مردم را در ماه رمضان با گوشت پذیرایی میکردند. گوشتی که طبخ میکردند. «فَإِذَا فَرَغُوا» این مهم است. وقتی که حضرت از غذا خوردنشان فارغ میشدند، «خَطَبَهُمْ وَ وَعَظَهُم» بعد میفرمود خب چند دقیقهای هم من شما را نصیحت کنم. یعنی منبر با پذیرایی. منبر با شام آن هم باللحم.
این در سیره وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) آمده است. این روایتی که میخوانم حدیث قدسی است. «یقول الله» خدای تبارک و تعالی میفرماید: «المسلی یناجینی» مسلی با من مناجات میکند، نجوا میکند. «والمنفق یقرضنی» منفق هم به من قرض میدهد. «مَنْ ذَا الَّذي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضا». صائم چی؟ «والصائم یتقرب الیه» صائم به وسیلهی این روزه به من نزدیک میشود. و لذا دارد که معاویه بن عمار میگوید که... این هم دعای جالبی است چون فردا ماه رمضان است عرض میکنیم که دوستان انشاءالله بخوانند.
یک دعایی امام سجاد دارد در ورود به ماه مبارک رمضان. در صحیفهی سجادیه است. ایشان میگوید وقتی ماه رمضان حلول میکرد و هلال آن رؤیت میشد، امام صادق اینطور دعا میکردند. «اللَّهُمَّ أَدْخِلْهُ عَلَيْنَا بِالسَّلَامَة» خیلی مهم است. عزیزانی از ما الآن بیمار هستند که انشاءالله خداوند به همهی آنها لباس عافیت بپوشاند. این روزها موج کرونا هم رشد کرده است. عدهای بستری هستند. آقایان هم هی تأکید به رعایت بهداشت میکنند.
انشاءالله هم مردم رعایت کنند و هم خداوند این بیماران را لباس عافیت بپوشاند و این ویروس انشاءالله به آبروی اهل بیت و به حرمت این ماه از دنیا ریشهکن شود. ما راضی نیستیم هیچکس در دنیا به این ویروس بیمار باشد. انشاءالله ریشهکن شود. خیلی جالب است. خدایا این ماه که دارد بر ما وارد میشود و ما داریم وارد این ماه میشویم قرار بده «بِالسَّلَامَةِ وَ الْإِسْلَام». اول میگوید سلامت، بعد میگوید اسلام. «وَ الْيَقِينِ وَ الْإِيمَان» این هم از نظر اعتقادی. «وَ الْبِر» کمک به مردم. «وَ التَّوْفِيقِ لِمَا تُحِبُّ وَ تَرْضَى» توفیق به آنچه که تو راضی هستی و دوست داری و میپسندی.
میدانید که در ماه مبارک رمضان نزول کتب آسمانی بوده است. تورات، انجیل، زبور، قرآن. نه اینکه فقط شهر رمضان الذی انزل فیه القرآن فقط نبوده است بلکه کتب آسمانی در این ماه نازل شده است. و من دو سه توصیه خدمت بینندگان عزیزمان دارم که انشاءالله خود من هم سعی کنم اهل عمل به اینها باشم. توصیهی اول آن فرمایش رسول خدا به امیرالمؤمنین است که وقتی علی (ع) سؤال کرد: یا رسول الله برترین عمل در این ماه مبارک رمضان چیست؟ پیغمبر فرمودند: ورع. ورع یعنی ترک حرام، ترک شبهه. خیلی مهم است که ما این ماه رمضان...
ماه رمضان من بارها گفتهام یکی از نیازهای ما این است که عزم و ارادهمان قوی باشد. «واشدد علی عزیمه جوانجی». بیشتر ما مشکل ضعف عزم داریم. خود شما در مردم اگر نگاه کنید میگوید میدانم وسواس بد است، نمیتوانم کنار بگذارم. «تعودت علی المعصیه» به امام حسین گفت. گفت من به گناه عادت کردهام. جوان آمد پیش امام صادق گفت یابن رسول الله من به این گناه ضد اخلاقی عادت کردهام. نمیتوانم کنار بگذارم.
یا افرادی داشتیم خدمت پیغمبر گرامی اسلام میرسیدند با صراحت میگفتند من فلان گناه را دوست دارم، عشقم است. پس اینها ضعف عزم است که در قرآن هم داریم «فَاصْبِرْ كَما صَبَرَ أُولُوا الْعَزْم» دو تا عبادت است در اسلام. البته همهی عبادتها خوب است ولی دو تا عبادت است به دلیل اینکه نه زیاد دارد عزم ما را قوی میکند. یکی از آنها روزه است. نخور، نیاشام، سر زیر آب نکن، غبار غلیظ به حلق نرسان. این نه، نه، نه. اصلاً روزه غیر از نه چیزی ندارد. همش پرهیز است. چون پرهیز ورع انسان را قوی میکند.
یعنی آقایی که در ماه رمضان آب نخوردی، پس میتوانی شراب هم نخوری. آقایی که در ماه رمضان شما از خیلی از حلالها اجتناب کردی، پس میتوانی از حرام هم اجتناب کنی. این یک ثمرهی روزه است. حج هم همینطور است. حج هم نه زیاد دارد. تو که پشه نمیزنی، آدمها را هم نزن. تو که آزارت به درخت خیابان مکه نمیرسد، آزارت به همسایه هم نرسد. تمرین صبر است. اصلاً روزه یکی از اسامی شهر است. شهر التمییز، شهر الصبر. تعبیرات امام سجاد (ع) در همان دعا است.
یک توصیهی من این بود. ورع هست. یعنی یک مانور ماه رمضان است. عادت بدهیم به خودمان ترک گناه را و تقویت عزم و اراده را. نکتهی دومی که در ضمن عرایضم اشاره کردم، فرصتیابی است. بعضی اوقات شما یک ماشینی را که میخواهید هل بدهید وقتی خراب میشود، اگر شانستان به یک سرازیری بخورید، میگویید خدا پدرش را بیامرزد. به راننده میگویید بشین پشت ماشین، دیگر هل هم نمیخواهد. خانمت، بچهات پیاده شود یک دست بزند، ماشین روشن میشود.
خدا نکند به سربالایی بخوری. ماه رمضان سرازیری است. یعنی یک اشاره کافی است برای اینکه پروندهی خالی پر شود. برای اینکه سیئات برود جای آن حسنات بیاید. میدانید که هر شب ماه رمضان خدا تعداد زیادی افراد را برائت از جهنم میدهد. این توصیه به ما میگوید فرصتیابی کنید. نگوید یک کسی آقا شما الآن گفتید خواب عبادت است.
ما همین عبادت را انجام میدهیم. نه. ببینید این وقتی میگوید خواب عبادت است، حالا ببین نمازش چیست. آن چه غوغایی میدهد. و لذا الآن بینندگان عزیزی که پای گیرنده این برنامه را ملاحظه میکنید، بعضی عزیزان ما ممکن است مثلاً سواد قرائت قرآن نداشته باشید. قل هو الله بخوانید، سوره حمد بخوانید. صلوات بر محمد و آل محمد بفرستید. از این فرصت استفاده کنید. این هم نکتهی دوم.
نکتهی سوم؛ یکی از اسامی این ماه شهر المواسات است. مواسات یعنی به هم رسیدن، بار از دوش هم برداشتن. الآن روایتش را خواندیم که پیامبر همهی سائلین را در این ماه اعطا میکرد «أَعْطَى كُلَّ سَائِل». در دعایش هم که دیدید ما در دعا تفاوت نمیگذاریم. میگوییم: «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اكْسُ كُلَّ عُرْيَان» از لباس میگیریم، از گرسنگی میگیرم. معلوم میشود که نیازها متفاوت است. یکی جائع است، یکی عریان است، یکی فقیر است، یکی مریض است، یکی اسیر است. خواهشم این است عزیزان بیننده به میزان وسعتان، وقتی میگوید یک نیم خرما در این ماه شما را بهشتی میکند، شما افطار بدهید ولو به تمر.
حالا شما بگویید کروناست مهمانی نمیخواهیم بکنیم. نکنید. حتماً لازم نیست که شما این کار را بکنید. بگذارید کارتهای خرید، بتوانید غذا. من توصیه میکنم مواد غذایی بیشتر تهیه شود. گاهی از اوقات. چون ممکن است طرف موکت هم میخواهد میرود این را موکت میخرد. اما وقتی شما خرما به او دادید، خرما میخورد. وقتی در این شرایط که حالا گوشت هم شاید بیشتر از یک قدری گران شده و ما هم گلهمند هستیم واقعاً از آقایان مسئولین گله داریم. یک فکری بکنید. یک بنهایی را، یک تسهیلاتی را برای ماه رمضان برای گوشت، مرغ، خرید مردم. گرچه ماه رمضان ماه عبادت است، ماه دعاست ولی این جوانی که میخواهد روزه بگیرد باید سحری هم بخورد. یک تسهیلاتی برای مردم قرار بدهید.
ما در روایت داریم که ائمهی بزرگوار به کارفرماها سفارش میکردند که کار را کاهش بدهید. بالاخره 8 صبح است تا دو و نیم بعدازظهر. شما الآن برای کرونا کاهش نمیدهید؟ گاهی میگویید یک سوم بیایند. پنجاه درصد بیایند برای اینکه بیمار نشوید. حالا شاید این دو هم تلفیق هم شود ولی به هر حال دولت و مسئولین محترم یک سبدهای غذایی ویژهای را برای این ماه قرار بدهند که یک گشایشی برای مردم ایجاد شود. نکتهی سوم من مواسات است.
یعنی در بستگان بگردند مثلاً نفری صد هزار تومان روی هم بگذارند، بیست نفر، بیست و پنج نفر یک قربانی کنند، این گوشت آن را بدهند به بستگانی که وضع مالی آنها مقداری ضعیفتر است. عزیزان من میدانید بعضی کارها تعطیل شده امسال. بعضی از عزیزان ما به خاطر وضعیت کرونا سر کار نمیروند. این مواسات هم انشاءالله باشد. نکتهی چهارم؛ این ماه، ماه گذشت است. از هم بگذریم. شما که شنیدید امام سجاد اول ماه رمضان که میشد خطاهای خدمتکارانش را یادداشت میکرد. البته خدمتکار که میگویم فکر نکنید آقا مثل پادشاهها بوده است اینها تعظیم میکردند. نه، اینها شاگرد امام بودند. امام کار را با اینها تقسیم میکرد.
مثل حضرت زهرا که با فضه تقسیم میکرد، اینها بعضیهایشان عدهای میآمدند پول زیاد بدهند، ملک بدهند، این پست را از آنها بگیرند اینها نمیرفتند. مثل مشهد. من شب جمعه مشهد بودم از حرم میآمدم بیرون دیدم که یک آقایی با ویلچر ایستاده و از ما احوالپرسی کرد. یعنی ویلچر را میبرد. گفت من پزشک متخصص هستم. من مطبم روزی انقدر درآمدش هست. اما ماهی یکبار از شهرم میآیم اینجا. گفت تازه کلی هم چانه زدم تا این کار را به من واگذار کنند. یک وقت ذهن دوستان روی این نرود که ائمه خدمتگزارانشان شکل... نه، اینها بعضیهایشان مستجاب الدعوه بودند. خطاهایشان را یادداشت میکرد، آخر ماه رمضان میگفت از همهی شما گذشتم. شما هم با صدای بلند بگویید خدا از علی بن الحسین بگذر همانطور که از ما گذشتی. پس این گذشت هم انشاءالله در ماه مبارک رمضان در بین ما باشد.
و نکتهی پنجم که حالا ما باید به بحث صحابه هم بپردازیم. این نکتهی پنچم را خواهش میکنم دوستان من در سراسر کشور با هر گرایش سیاسیای هستید. یک وقتی رهبر معظم انقلاب یک داستانی بود فرمودند که آقا اصلاً بعضی از شما با انقلاب مشکل دارید، با من مشکل دارید. این قصه، قصهی کشور است، قصهی نظام است. دینتان را که دوست دارید، نظام را که دوست دارید، کشورتان را دوست دارید. من الآن خدمت بینندگان عزیز عرض میکنم. اصولگرا هستید، اصلاحطلب هستید، چپ هستید، راست هستید، تندی، کندی، با من خوبی، با آخوند بدی، خوبی، اصلاً کاری ندارم.
اصلاً من الآن بحث انتخابات که نمیکنم. من یک چیز دیگر میخواهم بگویم و آن این است که روزه میگیری، روزه نمیگیری، میتوانی بگیری و نمیگیری، نمیتوانی بگیری و نمیگیری. اصلاً من الآن کاری با این بحث ندارم. من عرضم این است: آقایان، خواهران، جوانان، کاسبها، رانندهها، مسافرین، پیرمرد، پیرزن، جوان، همه. شما را به خدا حرمت ماه رمضان را نگه دارید. آقایی که سیگار لب دهانت است. اصلاً مسافری. میتوانی بکشی، اصلاً مریضی، آقایی که لیوان آب دست میگیری در کوچه یا خیابان، نانوا یا مغازهداری که به دلیلی به شما گفتهاند... اصلاً عرض کردم من کار با دین شما ندارم. میگیری یا نمیگیری. اما جلوی مشتری آب مینوشی. شما را به خدا حرمت خدا و ماه رمضان را نگه دارید. هیچ چیزی بدتر از شکستن حرمت نیست.
این را حفظ کنید. حتی در خانه. خانم محترمی که به هر دلیلی سن شما است، شرایط جسمی شما است، نمیتوانی روزه بگیری. جلوی بچهها سفره نینداز. یک گوشهای، آن هم حداقلی. مراعات کنید. مراعات کنید. رستورانها، مسافرها، کاسبها، رانندهها، جوانها. همهی ما. حرمت ماه مبارک رمضان را نگه داریم که خدا هم حرمت ما را نگه دارد. ماه رمضان حرمت ما را انشاءالله نگه دارد. من روی این نکته خیلی تأکید دارم. نکتهی خیلی مهمی است.
حتی نسبت به حجاب، نسبت به برخوردها، گفتگوها. من دیدهام بعضیها مثلاً عصبانی میشوند میگویند برو دعا کن... حیف که امشب شب بیست و یکم است، حیف که امشب ماه رمضان است. یعنی حتی اگر یک برخوردهای بدی داشتیم قبل از ماه رمضان، در این ماه کنار بگذاریم. با هم خوش خلق باشیم، مهربان باشیم با هم، به هم برسیم و اگر هم روزه نمیگیریم، وقار و حرمت ماه مبارک رمضان را حفظ کنیم انشاءالله.
ما راجع به اصحاب پیامبر صحبت میکردیم. هدف ما هم تاریخ گفتن نبود. هدف ما حسه گرفتن از این قصهها بود، درس گرفتن از کسانی است که یا پیغمبر مأنوس بودند. بالاخره شما وقتی با یک کسی که با پیغمبر مأنوس بوده زندگیاش را بیان میکنی، میتوانی از او درس بگیری، میتوانی شیوهی عملکرد او را با پیامبر در زندگیات الگو قرار بدهی. لذا ما در سه هفتهی گذشته فکر میکنم ابوطلحه را مطرح کردیم، ابن هیثم را مطرح کردیم، ابوایوب انصاری را گفتیم و بلال را. امروز حذیفه را میخواهم بگویم. آدم عجیبی است. حذیفه در ردیف سلمان و اباذر و مقداد است و در ردیف کسانی است که باایمان محکم خوانده شده است. میدانید که این شخصیت خودش و مادرش آمدند مسلمان شدند.
خیلی هم مادرش به پیغمبر اکرم علاقه داشت. یک وقتی به او گفت که در تاریخ خدمت مادرش آمده بود، مادرش گفت که چند روز است که خدمت پیغمبر نرفتی؟ گفت چند روزی است که حضرت را ندیدم. گفت خیل بد کاری کردی. امشب میروی نماز را با او میخوانی. بعد از نماز میروی پیش او، سلام من را به او میرسانی، بعد میگویی یا رسول الله برای من و مادرم دعا کن. میگوید گفتم چشم. بارک الله به این بچههایی که به حرفهای پدر و مادر گوش میدهند.
آمدم و نماز مغرب را خواندم و میگوید چون مادرم گفته بود صبر کردم نماز عشا را هم با پیغمبر خواندم و آمدم گفتم مادر سلام رسانده و چنین تقاضایی داشته است. حضرت فرمودند: «غفر الله لک و لامک» خداوند تو و مادرت را بیامرزد. مشمول رحمت قرار بدهد. حذیفه یک ویژگیای دارد، من میخواهم این ویژگی را برجسته کنم. و آن ویژگی دشمنشناسی است، شرشناسی است، منافقشناسی است. میگویند تشییع جنازهای که حذیفه نمیرفت خلوت بود. میگفتند این یک مشکلی داشته که این نیامده است. انقدر قوی بود در قصهی شناخت دشمنان و جریانهای نفاق.
به او میگفتند تو از کجا به این جایگاه رسیدی؟ میدانید که پدر دو شهید است. بچههای او در صفین، در رکاب امیرالمؤمنین شهید شدند. البته بچههای او بعد از مرگ پدر بوده است. یعنی پدرشان دیگر زنده نبود. ایشان عاشق امیرالمؤمنین است. حالا خواهم گفت چقدر از امیرالمؤمنین (ع) دفاع کرد. و از اصحاب سر و نزدیک پیغمبر خداست. میگفت من وقتی خدمت پیغمبر میرسیدم از خیر سؤال نمیکردم، از شر سؤال میکردم و لذا من میشناسم منافقین را، افراد شر را، دشمن را.
اینجا همینجا میخواهم به بینندگان عزیز این را عرض کنم که فقط خداشناسی کافی نیست، وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت هم در کنارش باید باشد. اینکه حدیث داریم که عاقلترین و خردمندترین مردم کسی است که خدا را بشناسد و اطاعت کند، دشمن را هم بشناسد و از او دوری کند. من یک روایت دیدم که از امام صادق (ع) کسی سؤال کرد: مشکل مردم در زمان بنیامیه چه بود؟ معاویه، یزید، به این راحتی سی هزار تا آدم در کربلا جمع کردند. خیلی حرف است.
امام حسین خطبه خوانده، سخنرانی کرده، نامه نوشته، فردی به افراد گفته است. خب چند نفر کربلا بودند؟ زیر 100 نفر هستند. چه کار کردند؟ حالا ترس بماند، طمع بماند. چه کردند؟ امام صادق (ع) جلمهی جالبی فرمودند: «إِنَّ بَنِي أُمَيَّةَ أَطْلَقُوا لِلنَّاسِ تَعْلِيمَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُطْلِقُوا لهم فی عْلِيمَ الشِّرْكِ» بنیامیه به مردم با ایمان مردم کاری نداشتند. معاویه خودش امام جماعت بوده است. امیرالحاج بوده است. در زمان او اذان میگفتند. مسجدها نماز میخواندند، منبر میرفته است. اما اجازه شرکشناسی به مردم نمیداده است. اجازه دشمنشناسی.
اینکه در قرآن کریم شما ببینید 10 تا، 11 تا سورهی قرآن با دشمنشناسی شروع میشود. «تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَبٍ وَ تَب»، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُون»، إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُون»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاس»، «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَق»، از همه مهمتر سورهی ممتحنه. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا عَدُوِّي وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِياءَ» چون الآن در شرایط مذاکره هم آقایان هستند، ولی آقایان حواستان باشد. دشمن هیچگاه خیرخواه ما نیست. حضرت امام، رهبر کبیر انقلاب میفرمودند که عدهای این منافقین، آن روز به آنها مجاهدین میگفتند، بیست و سه چهار روز به نجف آمدند و امام فرمودند آمدند پیش من و مکرر آمدند و امام میفرمود هر چی میگفتند یا قرآن بود یا نهج البلاغه. عجیب است. امام میفرمود بعضی از آقایانی که خدا رحمتشان کند، از علما، به ما میگفتند آقا اینها را تأیید کنید. ببینید چه جریان زیبایی. امام یک داستانی فرمودند. در سخنرانی امام است.
فرمودند یک آقایی بود از علمای گذشته، یک یهودیای در محلشان بود و این مسلمان شد. یهودی از این عالم بیشتر عبادت میکرد، بیشتر روزه میگرفت، بیشتر نماز میخواند. ایشان یک روز آن یهودی را خواست. گفت ببین من عالم هستم. همه را هم میشناسم. سالهاست درس میدهد. یک چیزی هست. تو چکار کردی که از من مسلمانتر شدی؟ فهمید کلک است. امام فرمود من فهمیدم اینها کلک میگویند. دروغ میگویند. امام حمایتشان نکرد. این دشمن است.
حتی ممکن است دشمن با زبان قرآن بیاید. مگر امیرالمؤمنین را با چه کشتند؟ با «ان الحکم الا لله». با خیرخواهی بیاید. ما میخواهیم توسعه بدهیم، میخواهیم وضع مردم خوب باشد، خیلی حواس باید جمع باشد. یک داستانی عرض کنم راجع به حذیفه. پیغمبر گرامی اسلام وقتی برای غزوه تبوک رفتند، میدانید که تبوک هفتصد کیلومتر تا مدینه فاصله است. راه طولانیای است. حضرت وقتی رفتند منافقین میدان پیدا کردند.
با اینکه پیامبر امیرالمؤمنین را جای خودش در مدینه گذاشته بود. سه تا جریان نفاق در مدینه پیدا شد. یعنی سه تا جریان منافقین فعال شد. جریان اول مسجد ضرار را ساختند. البته آنها نمیگفتند ضرار، قرآن میگوید ضرار. مسجد ساختند.
یک پایگاه مذهبی درست کردند، جالب است آمدند به پیغمبر هم قبل از تبوک گفتند آقا افتتاحش را شما باید بیایید. جالب است. که خدا پیغمبر را بازداشت و پیغمبر هم دستور تخریب آنجا را دارد. جریان دوم، جریان قائدین بودند. یعنی کسانی که در جنگ تبوک نرفتند و نگذاشتند بقیه هم بروند. در مدینه ماندند. گفتند خانههای ما در خطر است. آنجا اگر بیاییم زنها یک وقت حجاب ندارند گول میخوریم. خلاصه به یک بهانهای به قول امروزیها پیچاندند. این دو جریان است. جریان سوم ده دوازده نفر اینها در برگشت پیغمبر از تبوک گفتند بهترین فرصت برای ترور پیغمبر است.
یک گردنهای بود خیلی صعب العبور بود. پیغمبر از آنجا عبور میکرد. عقبه. میگویند لیلهی عقبه. اینها آمدند در اینجا کمین کردند که پیغمبر را ترور کنند و کشته شود و خلاصه جریان اسلام تمام شود. پیک وحی پیغمبر را مطلع کرد و حضرت باخبر شد. حذیفه میگوید من آن شب بودم و اینها را شناسایی کردم. حتی دارد پیغمبر اسامی اینها را به حذیفه گفت.
و لذا خیلی بعضیها هوای حذیفه را داشتند چون میدانستند این یک چیزهایی میداند که هر کسی نمیداند. این شخصیت حذیفه است که همان روزی که مردم مدینه با امیرالمؤمنین بیعت کردند بعد از قتل خلیفهی سوم امام حسن (ع)، عمار، جاهای مختلف میرفتند و مردم را دعوت به خلافت امیرالمؤمنین میکردند. از جمله این حذیفه در مدائن استاندار بود. آمدند آنجا گفت چه اتفاقی افتاده شما تشریف آوردید، گفتند امیرالمؤمنین (ع) به خلافت رسیده است. مردم را جمع کرد، مریض هم بود.
زیر بغلهای او را گرفتند و یک سخنرانیای کرد. گفت مردم «بایعوا امیرالمؤمنین حقاً». بروید با امیرالمؤمنین واقعی بیعت کنید. علیست که مع الحق و الحق مع علی. همان روز هم از دنیا رفت. قبر ایشان الآن در مدائن است. میدانید که در جنگ خندق وقتی که مدینه را معاصره کردند و پیغمبر دستور کندن خندق کرد و قصهی عمر بن عبدود و لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار و قصهی امیرالمؤمنین (ع) در خندق و آن داستان تمام ایمان در مقابل تمام کفر، ضربه علی یوم خندق، خلاصه تمام شد قصه ولی مشرکین حدود یک ماه مدینه را محاصره کرده بودند و نمیرفتند. مردم مدینه هم میترسیدند. بالاخره شهر شما محاصره باشد خیلی بد است. رسول خدا یک روز در مسجد مشغول نماز بودند حذیفه وارد شد.
حضرت فرمودند که کاش کسی داوطلب میشد برود ببیند که اینها چکار میخواهند بکند. به صورت نیروی نفوذی برود میان مشرکین ببیند که تصمیم اینها چیست. چه برنامهای دارند. میخواهند ادامه بدهند، میخواهند حمله کنند. گفت آقا من میروم. پیغمبر خوشحال شد. زرنگ بوده است. آمد و عبور کرد و شبانه رفت میان لشکر ابوسفیان. باد شدیدی هم میوزید. حتی بلند میکرد این چادرها را. ابوسفیان گفت جمع شوید میخواهم سخنرانی کنم. همه جمع شدند و گفت که جاسوس در بین شما نباشد. برای اینکه من مطمئن شوم جاسوس نیست فوراً اسم بغل دستی خودتان را بپرسید. بالاخره یک لشکر بودند. همدیگر را میشناختند. شما کی هستی؟ خب اسمش را میگوید طرف میفهمند از خودی هست یا نه. حذیفه زرنگی کرد. فوراً به این طرفیش گفت شما کی هستی، به او گفت شما کی هستی. دیگر آنها از این نپرسیدند تو کی هستی. معلوم میشود آدم زرنگی بوده است. آنجا ابوسفیان سخنرانی کرد گفت که برگردید فایده ندارد. این ذلت است. هم باد شدید گرفته، هم در آن قصه عمر بن عبدود میگوید شکست خورده بودند و هم دیگر کاری از ما برنمیآید. من سوار شدم و رفتم. شما هم خودتان میدانید. همینطوری که حرکت میکرد، حذیفه میگوید تصمیم گرفتم من او را بکشم. ولی پیغمبر به من سفارش کرده بود دست از پا خطا نمیکنی. فقط گزارش میآوری. آقا برگشت آمد خدمت حضرت گفت آقا خیالتان راحت باشد. رفتند. دارند میروند. این معلوم میشود هم زرنگ بوده، هم شجاع بوده، هم مورد اعتماد پیغمبر گرامی اسلام بوده است و از کسانی است که بعد از رحلت پیامبر گرامی اسلام محکم در دفاع از ولایت امیرالمؤمنین (ع) ایستاد و دفاع کرد از داستان امیرالمؤمنین و انتصاب ایشان.