پنجشنبه 1 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1400-01-31-حجت الاسلام رفیعی

این برنامه را به منظور غربت‌زدایی از اصحاب پیامبر ما موضوعش را این انتخاب کردیم که بسیاری از اصحاب را مردم در حد شنیدن نام فقط با آنها آشنا هستند و اینها از شخصیت‌های بارزی هستند. اصحابی که بعضی از اینها مورد توجه پیغمبر و ائمه (ع) بودند. چند نفری را نام بردیم. اما در میان اصحاب پیامبر گرامی اسلام زنانی هم وجود دارند که اینها در واقع جزء اصحاب پیغمبر محسوب می‌شوند و زنان به نامی هستند در تاریخ اسلام. مثل ام هانی، مثل خود خدیجه کبری (س) که زیاد به او پرداخته شده و باز هم پرداخته می‌شود. یکی از این بانوان ام سلمه (س) است. این زن هم در تاریخ مظلوم واقع شده است. با اینکه می‌دانید زندگی نسبتاً طولانی‌ای هم داشته است. تا بعد از کربلا هم زنده بوده است. 63 از دنیا رفته است. 63 خیلی است.

یعنی تقریباً حدود شاید پنجاه و خورده‌ای سال بعد از پیغمبر گرامی اسلام زنده بوده است. نام اصلی ام سلمه هند است چون فرزندی به نام سلمه داشته به او ام سلمه می‌گویند. پدرش هم ابو سلمه می‌گویند. ایشان چهار فرزند دارد. حالا عرض خواهم کرد یک زن عجیبی است. واقعاً بادرایت، با فهم، با کمال. بعضی از تعابیری که راجع به ایشان به کار برده‌اند راجع به حضرت خدیجه کبری ما داشتیم.

مثلاً دارد که خدیجه کبری از زنان اجمل النساء، زیباترین زنان خودش با‌هوش‌ترین و با درایت‌ترین است. جالب است ابن حجر از دانشمندان اهل سنت هم می‌گوید «کانت ام السلمه موصوف بالجمال والعقل و رأی صائب» ایشان موصوف به زیبایی و خردمندی و رأی تأثیرگذار بود. و این جمله کمی نیست درباره این بانوی بزرگوار که من آن چیزی به ذهنم هست دو مرتبه حد‌اقلش مقام معظم رهبری وقتی ما در محضر ایشان بودیم فرمودند که راجع به ام سلمه یک برنامه‌ای بگیرید. البته مقالاتی، کتاب‌هایی، پایان‌نامه‌هایی، تدوین شده درباره شخصیت ایشان.


 یک بار در کنگره ایشان فرمود ام سلمه را فراموش نکنید، یک بار دیگر هم خصوصی که ما به مناسبتی محضر ایشان بودیم بعد از روضه منزلشان صحبت از حضرت خدیجه بود و من آثار را برده بودم، ایشان دوباره یادشان بود. فرمودند که ام سلمه چه شد. البته اینها دارد کار می‌شود. کارهای علمی هم روی آن صورت گرفته است. کتاب، پایان‌نامه نوشته شده است. این شخصیت بزرگوار از زنانی است که ایمان آورد به پیغمبر گرامی اسلام و با همسرش به مدینه هجرت کردند که از شر مشرکان مکه در امان باشند. جنگ احد که آغاز شد، همسر ایشان ابو سلمه در جنگ مجروح شد و این جراحت حدود هفت هشت ماه طول کشید تا بعدش به شهادت رسید.

ام سلمه ماند و چهار تا بچه‌ی شهید. یکی از اینها زینب اسم دارد و این زینب بچه‌ی یک ساله بود. شیرخواره بود در منزل که حالا خود زندگی این هم یک وقتی باید بحث شود که زینب دختر ام سلمه بعدها چه دفاعی از اهل بیت داشته است. به هر حال این بچه یکساله بود. ام سلمه خیلی گریه می‌کرد، خیلی ناراحت بود. نه اینکه چرا شوهرش شهید شده است. از این فقدان. رسول گرامی اسلام از ایشان خواستگاری کرد و با ام سلمه ازدواج کرد.

خیلی هم خوب حضرت اینها را سرپرستی می‌کرد که من اینجا نوشته‌ام که دارد که پیغمبر گرامی اسلام با این زینب بازی می‌کرد. این بچه را بغل می‌کرد. همانطور که با امام حسن و امام حسین (ع) بازی می‌کرد که احساس غربت نکند و احساس گرد یتیمی بر او ننشیند. البته در گذشته کلاً اینطور بوده که کسانی که از دنیا می‌رفتند، چه آقایان و چه خانم‌ها، زود ازدواج می‌کردند. آقایان هم اینطور بودند. اصلاً این رسم‌هایی که الآن بین ما هست که مثلاً آقا یک سال است که همسرش را از دست داده است. تنها است. بچه‌ها سوی خودشان هستند.

تا صحبت از ازدواج می‌شود مثل اینکه می‌خواهد زلزله شود، فاجعه شود. بچه‌ها می‌گویند جای مادر ما؟ خدا مادر شما را رحمت کند. این بنده خدا یک همدمی می‌خواهد. خود حضرت امیر (ع)، خود پیغمبر بعد از خدیجه‌ی کبری، اینها ازدواج کردند. حالا الآن من نمی‌خواهم روی این موضوع صحبت کنم. به نظر می‌رسد یک سنتی در گذشته بوده است. سنت بدی هم نبوده است که کسانی که همسرشان وفات می‌کرد حالا چه مرد و چه زن، ازدواج می‌کردند. به هر حال ایشان وارد خانه پیغمبر گرامی اسلام شده و می‌دانید امام حسین ایشان را مادر خطاب می‌کرده است. من حدود 20 مورد از ویژگی‌های ایشان را نوشته‌ام که حالا نمی‌رسم همه‌ی آن را بگویم ولی چند نکته‌ی مقدماتی بگویم و یک کمی راجع به این شخصیت صحبت کنیم.

ام سلمه از کسانی است که خودش می‌گوید آیه‌ی تطهیر در خانه‌ی من نازل شد. «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» (احزاب/ 33) می‌گوید آنجا بود که پیغمبر این خاندان را دو خودش جمع کرد. حضرت زهرا (س) امیرالمؤمنین، امام حسن و امام حسین و خودشان که من گفتم که من هم می‌توانم جزء این‌ها باشم؟ فرمودند نه. این گروه، گروه ویژه‌ای هستند. آنها اهل بیت هستند. تو از ما هستی اما «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ» اهل البیت اینها هستند. نه اهل بیوت.

که اگر ایشان مطرح می‌شد ممکن بود بگویند زن‌های دیگر پیغمبر هم مطرح هستند. نه. اهل بیت یک خانه است آن هم همین در واقع چند نفر. می‌گوید این در خانه من نازل شد. ایشان این تعبیر را دارد. البته جاهای دیگر هم پیغمبر این آیه را نسبت به این چند نفر خوانده‌اند. نکته‌ی دیگری که در زندگی جناب ام سلمه قابل توجه و قابل تأمل است این است که ایشان رازدار و در واقع محل اسرار اهل بیت بوده است. امیرالمؤمنین ودایه‌ای را به ایشان سپردند.

فرمودند بعد از شهادت من به امام حسن تحویل بده. خود پیغمبر گرامی اسلام یک شیشه‌ای از خاک و تربت به ایشان دادند. گفتند که اگر دیدی که این خاک تبدیل به خون شد بدان که حسین من را به شهادت رساندند. خود ابی‌عبد‌الله (ع) وقتی از مدینه بیرون می‌آیند به قصد مکه، یک سری ودایعی را به ام سلمه سپردند و گفتند شما اینها را نگه دارید و بعد از من به فرزندم علی بن الحسین بدهید. من دو سه نمونه عرض کردم که بدانید که این زن جایگاه بلند و رفیعی دارد. زن عاقل، بادرایت، با فهم، با درک، با فقاهت و تشخیص بالا، حتی عجیب است که در تاریخ دارد در صلح حدیبیه پیغمبر او را طرف مشورت خودش قرار داد. این چیز ساده‌ای نیست. بله، حضرت خدیجه کبری مشاور پیغمبر بوده است.

«کانت وزیره صدق» خدیجه کبری یک زنی است که استثنایی است و بیشترین زندگی را با پیغمبر داشته است. ولی در میان همسران پیغمبر دارد که ایشان بود که با پیغمبر در صلح حدیبیه به مشورت پرداختند. بعد در تاریخ دارد «و دل علی وفور عقلها» این را ابن حجر می‌گوید. می‌گوید این دلالت بر عقل و فهم و درک سرشار این بانوی بزرگوار دارد. من اجازه می‌خواهم در چند بخش ویژگی‌های ایشان را خدمت دوستان‌مان و بینندگان‌مان مخصوصاً خواهرهای گرامی عرض کنم که این بانو را بشناسند. یکی از خصوصیات و ویژگی‌های جناب ام سلمه شجاعت و حریت او است.

دفاع از حق، ایستادن بر موضع حق و سست نشدن از باور خودش. شما می‌دانید بعد از رحلت پیغمبر گرامی اسلام آن 25 سالی که حضرت امیر (ع) از صحنه کنار بودند، حضرت به قدرت رسیدند. یعنی قدرت ظاهری که مردم انتخاب کردند. والّا حضرت از اول هم امام بود، مشروع بود. سه تا جنگ برای حضرت امیر پیش آوردند. جنگ جمل، جنگ صفین و جنگ نهروان که قاسطین و مارقین و ناکثین معروف هستند. حضرت تمام این چهار پنج سال درگیر بود. اولین نبردی که در مقابل امیرالمؤمنین علم شد و این را کتاب نوشتند، کتاب جمل، شیخ مفید دارد، دیگران دارند. تاریخ نوشته است. این چیزهایی نیست که بشود انکار کرد. به خون‌خواهی از خلیفه سوم، خون‌خواهی‌ای که اصلاً واقعیت نداشت. حضرت امیر اصلاً دخالتی در قتل خلیفه سوم نداشت.

یک نامه‌ای رد و بدل شده بین ام سلمه و به اصطلاح برخی دیگر از همسران پیامبر که در جمل داستان‌شان مطرح است و حضور داشتند. خیلی جالب است. آنجا ایشان در آن نامه، خب ببینید ام سلمه اگر در جمل می‌آمد، در مقابل امیرالمؤمنین خیلی‌ها ممکن بود بیایند. آنجا در آن نامه می‌گوید که مگر خدا در قرآن نفرموده همسران پیامبر در خانه بنشینید. «فی بیوتکن» این منافات دارد اینکه ما بلند شویم بیاییم در جنگی آن هم در مقابل علی بن ابیطالب (ع). و باز آنجا در آن نامه می‌گوید که مگر چنین نیست که ما نشسته بودیم پیغمبر گرامی اسلام بر ما وارد شد، امیرالمؤمنین هم وارد شد، حضرت فرمودند که اگر کسی با این علی بجنگد و درگیر شود برحق نیست، ظلم کرده است.

خب آن آیه قرآن می‌گوییم پیغمبر به ما ملاک داد. رسول خدا فرمود: ثقلین. این هم حدیث پیغمبر. آیه قرآن که امر می‌کند به نشستن در خانه. حتی همسران پیغمبر بعد از پیغمبر ازدواج هم نمی‌کنند. می‌دانید برای آنها ممنوع است. و هم اینجا فرموده پیغمبر که اگر کسی با علی (ع) وارد نبرد شود این بر ستم است. آیا اینها نسخ شده است؟ آیا اینها از بین رفته است؟ سؤال جدی‌ای را در تاریخ مطرح کرد و یادآوری کرد. بعضی از یادآوری‌هایی که پیغمبر نسبت به امیرالمؤمنین (ع) داشتند. این نکته‌ی بسیار مهمی است.

 آن هم یک زنی مثل ام سلمه. می‌دانید که بعضی اوقات سکوت بعضی‌ها دفاع از ناحق است. مثلاً من عرض می‌کنم وقتی امام رضا (ع) به امامت رسید موسی به جعفر دیگر شهید شده بود. اموالی از موسی بن جعفر پیش وکلای ایشان بود. مثل علی به ابی حمزه بطائنی، مثل زیاد قندی. اینها یک نامه‌ای نوشتند به یونس بن عبد‌الرحمن. گفتند شما سکوت کن ما چند هزار درهم به شما می‌دهیم. فقط سکوت کن. نه اینکه از ما دفاع کنی. هیچی نگو. چون این چند نفر می‌گفتند که امام کاظم آخرین امام است. ایشان می‌گویند بنیانگذار واقفیه هستند. می‌خواستند پول‌ها را نیاورند بدهند.

امام رضا امام نیست. این هم نوشت که از مولای امام صادق شنیدم وقتی که بدعتی در دین گذاشته می‌شود واجب است که آدم آگاه فریاد بزند و من فریاد می‌زنم و سکوت نمی‌کنم. ام سلمه سکوتش در جمل یک برگ برنده بود. همینقدر که هیچی نمی‌گفت. می‌نشست می‌گفت عیبی ندارد. اما این کار را نکرد. فقط تماشا می‌کرد. دلشان می‌خواست بنشیند تماشا کند. آنها می‌خواستند تماشاگر، نظاره‌گر باشد. این می‌رساند که در شرایط فعلی هم در جامعه ممکن است این اتفاق برای ما بیفتد. ببینید جناب آقای شریعتی شاید آن سکوت و تماشاگری یک محبوبیتی هم برای آدم بیاورد. همه آدم را قبول دارند. ببین هیچی نمی‌گوید. اما نه، چرا امام در کاپیتولاسیون فریاد زد؟ در انجمن‌های ایالتی و ولایتی فریاد زد؟ در جشن‌های 2500 ساله فریاد زد؟ بالاخره کسی که فریاد می‌زند هزینه دارد. آدم مفید را می‌زنند.

درخت چنار را کسی نمی‌زند. درخت توت و سیب و میوه را می‌زنند. می‌گویند میوه‌اش پایین بریزد. وقتی شما تأثیرگذاری سراغت می‌آیند. این دو تا نامه‌ای که از ام سلمه در تاریخ اسلام آمده است، این چیز کمی نیست و این می‌رساند که اینکه رسول خدا فرمودند خوشا به حال برگزیدگان امت من. گفتند آقا برگزیدگان امت شما کی هستند؟ فرمود: «الذین یقبلون الحق» کسانی که حق را قبول می‌کنند. دو بذل می‌کنند. از حق دفاع می‌کنند. «و اذا سعلوه بذلوا» یک وقتی ممکن است من به شما بگویم من قبول دارم حق با شماست ولی روی من حساب نکنید. فایده‌ای ندارد.

این درست مثل آن عبیدالله حر جعفی که به امام حسین گفت من شما را قبول دارم. اسب و شمشیر و اینها هم برایت می‌دهم ولی ما را تو حساب نیاورید. نه، مثل اباذر باید ایستاد فریاد زد. این در پرونده ام سلمه این شجاعت، این صراحت، بصیرت، تشخیص موضوع و مستدل حرف زدن که نامه‌اش در تاریخ هست. مگر قرآن اینطور نگفته است؟ مگر پیغمبر نفرمود روزی که شما با علی درگیر شوید، شما ناحق هستید، شما ظالم هستید. خب الآن همین اتفاق دارد می‌افتد. و لذا حسابی این نامه در واقع آفرینندگان نبرد جمل را یک مقداری سست کرد.


 تردید ایجاد کرد. حتی پشیمانی ایجاد کرد. آخه گفتن حق گاهی مؤثر است. خود امیرالمؤمنین (ع) در جمل وقتی با جناب زبیر که پسر عمه پیامبر است، پسر صفیه است، حضرت گفتگو کرد و به او فرمود: تو یادت می‌آید پیغمبر به من و تو که کنار هم ایستاده بودیم به شما گفت چقدر علی را دوست داری؟ گفتی علی جان من است. جان من است. گفت بله. گفت یادت هست پیغمبر چه فرمود؟ فرمود یک روزی تو با این علی می‌جنگی و آن روز تو بر ستمی، بر ناحقی. زبیر در فکر کرد. گفت راست می‌گویی من یادم رفته است. شمشیرش را غلاف کرد. سر گذاشت در بیابان رفت. جمل وانایستاد.

من کاری ندارم که این کارش کافی بود یا کافی نبود چون گاهی از اوقات میزان اصلاح آن تخریبی که انسان کرده است باید به میزان همان تخریب باشد. یعنی آن سی هزار، ده هزار، پنج هزار آدمی که آمدند که نرفتند. آنها مانده‌اند. باید بیایی به آنها بگویی اینطور است، اینطور است، اینها را برگردانی. ولی همین مرحله از تأثیر را در او داشت که رها کرد و رفت. ام سلمه این بصیرت و آگاهی و این تشخیص موضوعش مهمترین شاخصه‌ی زندگی او است که به نظرم ارادتی که امام حسین و امام حسن به ایشان داشتند یک بخشش ناشی از همین دفاع از امیرالمؤمنین (ع) است. که حالا می‌توانیم تعبیر دیگری هم به کار ببریم که تعبیر نهی از منکر که ایشان احساس کرد یک منکری دارد در جامعه صورت می‌گیرد به نام در افتادن با امام معصوم یا خلیفه. یا نه یک منکری به نام تهمت. دارند یک اتفاقی که امیرالمؤمنین هیچ دخالتی در آن نداشته را گردن امیرالمؤمنین می‌اندازند. اینجا باید حرف بزند. این نکته‌ی اولی که در زندگی این بانوی بزرگوار بود.

نکته دیگری که در زندگی جناب ام سلمه قابل توجه و تأمل هست موضوع در واقع تواضع و فروتنی ایشان است. من اینجا یادداشت کردم که در حالات ایشان نوشته‌اند فوق العاده مهمان‌نواز بود، فوق العاده در مقابل مردم متواضع بود. هیچ‌گاه از این موقعیت خودش استفاده نکرد. شخصیتی است. بالاخره یک جایگاهی دارد. اما از این موقعیت سوء استفاده کند. حتی گاهی ممکن بود بعضی از همسران پیغمبر درخواست‌هایی از پیغمبر داشته باشند. ایشان همواره در واقع در مسیر پیغمبر گرامی اسلام و مطبع محض پیامبر گرامی اسلام بود و این خصوصیت تواضع و فروتنی که خیلی هم می‌دانید که نزدیک بوده، قرابت داشته با خاندان عصمت و طهارت.

امام حسین که به دنیا آمد، پرستاری امام حسین را یک مدتی ایشان انجام می‌داد. یعنی امام حسین را در دامان خودش بزرگ کرده است. گاهی از اوقات می‌رفت عطرهای خوشبو برای حضرت زهرا (س) می‌خرید که البته حضرت زهرا این عطرها را در منزل برای همسر استفاده می‌کردند که در منابع آمده و ذکر شده است و متحمل سختی‌هایی که به خاطر اسلام شد از جمله هجرتی که از مکه به مدینه داشتند برای در واقع دفاع از عقاید و باورهایشان. آن ثبات و استواری‌ای که در قصه داشتند. اینها بعضی از نکاتی است که راجع به این بانوی بزرگوار هست.

البته عرض کردم نکات متعدد هست. حالا من نمی‌دانم چقدر فرصت داریم که عرض کنم. یکی دیگر از ویژگی‌هایی که درباره ام سلمه ذکر شده و اینها را درباره خدیجه کبری و حضرت زهرا (س) که به نحو اعلی ذکر شده است یاور محرومان بودند. حالا چون ماه رمضان هست و طبیعتاً همدلی‌ها و بعضی سفره‌های افطار واقعاً خالی است. بعضی از مردم به سختی زندگی را سر می‌کنند. بخشی از زندگی‌اش وقف رسیدگی به فقراء و مستمندان بود و باربرداشتن از دوش خانواده‌های مستمند و فقیر که این تحت عنوان یاوری محرومان ذکر می‌کنیم و چقدر خوب است که ما این حرف‌هایی که می‌زنیم واقعاً کلی‌گویی نشود. ما هم از اینها درس بگیریم. بیاید در متن زندگی ما قرار بگیرد.

هر کسی به اندازه توان خودش. الآن در مردم ما خانم‌هایی وجود دارند که خیاط ماهری است. می‌تواند چادرهای عروس خانم را بدوزد. خودش یک یاوری محروم است. یا فرض کنید منزلی دارد می‌تواند در اختیار یک مهمانی قرار بدهد. یا وسایلی در خانه دارد می‌تواند کمک کند به عروسی یا جهیزیه یک دختر. یا نه، یک نکته بسیار مهمی که باید روی آن خیلی مانور داده شود، الدال علی الخیر کفاعله. بعضی از اوقات بعضی‌ها یک اعتبارهایی دارند که به آن اعتبار می‌توانند کار کسی را راه بیندازند. به نامه‌ی این آقا وام می‌دهند، به نامه‌ی این آقا وام می‌دهند، به نامه‌ی این آقا یک یخچال می‌دهند.

به توصیه‌ی این آقا فلان پولدار می‌گوید من به شما می‌دهم. اینها از این ظرفیت‌ها در واقع استفاده کنند و اینها را به خدمت محرومان در بیاورند. نکته‌ی دیگری که در زندگی جناب ام سلمه قابل توجه و قابل تأمل است، حالا این هم وسیله‌ای بشود ان‌شاءالله برای تجلیل از شهدا و گذشتگان می‌دانید که پیغمبر گرامی اسلام مرتب کنار قبر شهدای احد می‌آمدند. حضرت ام سلمه هم دارد حتی بعد از رحلت پیامبر ماهی یکبار می‌آمد کنار قبر شهدای احد.

یعنی حمزه سیدالشهداء و شوهر خودش هم از شهدای احد است منتها با یک فاصله‌‌‌ای. و آنجا می‌ماند. گاهی آنجا خیمه می‌زد تا شب، تا بعد‌ازظهر می‌ماند و کنار این قبور قرآن می‌خواند، دعا می‌کرد. این هم در واقع یکی از چیزهایی است که در سیره زندگی ام سلمه (س) ذکر شده و در واقع قابل توجه و قابل تأمل است. احترام عجیبی هم اصحاب پیغمبر برای ایشان قائل بودند. این هم نکته‌ی قابل توجهی است. یعنی در میان همسران پیامبر یک احترامی ام سلمه داشت.

در مدینه می‌دانید که به عنوان یک شخصیت بارزی مطرح بود و لذا در شهادت امام حسین (ع) هم عصر عاشورا وقتی امام حسین در کربلا شهید شد خب فاصله‌ی کربلا تا مدینه زیاد است اما یک مرتبه دیدند صدای شیون از خانه ام سلمه بلند شد. از حجره ام سلمه که کنار قبر پیغمبر بود و به سر زنان و به سینه‌زنان آمد توی کوچه‌های مدینه. گفتند چه شده؟ گفت ابا‌عبد‌الله شهید شده است. گفتند شما از کجا می‌گویی؟ گفت من خیلی وقت بود پیغمبر گرامی اسلام را در خواب ندیده بودم. الآن پیغمبر را خواب دیدم. دیدم سر و صورت ایشان غبارآلود است، در یک صحرایی ایستاده‌اند و هی دارند می‌گویند واحسینا و برای ابی‌عبد‌الله اشک می‌ریزند. گفتم آقا جان چی شد؟ گفتند ام سلمه حسینم به شهادت رسید.

و این در واقع به نظرم می‌رسد اولین مخبر خبر شهادت حضرت اباعبدالله (ع) به مدینه خود امه سلمه است در عصر عاشورا. چون تا خبر رسید می‌دانید که فاصله افتاد. این را می‌خواستم عرض کنم. یک احترامی در میان اصحاب پیغمبر ام سلمه داشت. یعنی یک جایگاه و موقعیت اجتماعی داشت. چون طولانی هم بوده است. نزدیک نیم قرن بعد از پیغمبر گرامی اسلام ایشان زنده بوده است. جناب ام سلمه یک موقعیت ویژه‌ای بین اصحاب داشت. یک جایگاهی بین اصحاب داشته است. یعنی روی او حساب باز می‌کردند.


 آره، صاحب نفوذ بوده و حتی خیلی راحت می‌آمدند گاهی با ایشان مسائل و مشکلاتشان را مطرح می‌کردند. چون عمر طولانی‌ای هم کرده است. نیم قرن بعد از رحلت پیغمبر گرامی اسلام در قید حیات بوده است که حالا من یکی از آن داستان‌ها را عرض می‌کنم. آقایی است به نام عبدالرحمن بن عوف. عبد‌الرحمن بن عوف همان کسی است که در شورای 6 نفره رأی داد و خلیفه سوم انتخاب شد. حالا بد نیست این را هم بگوییم که ان‌شاءالله در جامعه ما ثمره‌ای داشته باشد. پیغمبر گرامی اسلام وقتی که از مکه به مدینه هجرت کردند خب مسلمان‌ها هم یواش یواش آمدند.

به اینها مهاجرین می‌گویند. به مردم مکه انصار می‌گویند. یکی از اقداماتی که پیغمبر کرد بین یک مهاجر و یک انصار عقد اخوت بست. گفت شما با همدیگر برادر باشید. نه برادر زبانی. نه، واقعاً اگر خانه‌ای دارد بخشی از آن را بدهد شما در آن زندگی کنید. چون اینها جا نداشتند. لباسی دارد به شما بدهد. اینها با خودشان لباس نیاورده بودند. هیچی نیاورده بودند. دست خالی بودند. تا مدت‌ها بعضی از آنها کنار مسجد پیغمبر استراحت می‌کردند. عبد الرحمن بن عوف همان کسی است که آمد و حضرت را با یکی از انصار عقد اخوت بست و هیچ نداشت. صفر. صفر صفر. خودش هم به همان آقا گفت به من راه بازار را یاد بده.

در بازار آمد و کار و کاسبی و ثروت انبوهی جمع کرد که وقتی می‌مرد شمش‌های طلای او را با طبر تقسیم می‌کردند. ثروت انبوه. حالا چقدر این ثروت از چه مسیری بود من کاری ندارم. ثروا انبوهی جمع کرد. ایشان اواخر عمرش که دیگر پیر شده بود یک روز به حالت ناراحتی پیش ام سلمه آمد. سلام کرد. تو همسر پیامبری، جایگاهی داری. من به هم ریختم. شما فرمودید نفوذ داشت گفت که چرا. گفت خیلی پول جمع کردم. ثروتی جمع کردم. اما نمی‌دانم عاقبتم به خیر می‌شود یا نمی‌شود. واقعاً چکار باید بکنم؟ یک جمله‌ای ام سلمه گفت که عبد الرحمن بن عوف گریه افتاد. گفت جناب عبد‌ الرحمن بن عوف من نمی‌دانم ولی همینقدر به شما بگویم پیغمبر گرامی اسلام فرمودند بعضی از اصحاب من روز قیامت من را نمی‌بینند و اینها را از جای دیگری می‌برند به جایی که باید ببرند. با هم برخورد نمی‌کنیم. و من آنجا می‌گویم خدایا اینها اصحاب من هستند. اینها با من بودند.

خطاب می‌شود نمی‌دانی چه کردند بعد از تو. مسیر تو را ادامه ندادند. قابل توجه اینکه گاهی من گفته‌ام حضرت امام از پاریس که آمده‌اند خیلی‌ها با ایشان آمدند اما همه در مسیر ایشان نماندند. تشبیه را می‌خواهم عرض کنم. والّا جایگاه پیامبر که جایگاه غیرقابل مقایسه‌ای است. حواسمان جمع باشد که ممکن است بعضی‌ها در مسیر از قطار پیاده شوند و همراه نباشند. اینکه در روایات داریم دائماً دعا کنید برای عاقبت‌بخیری خودتان، پایان و فرجام نیکی داشته باشید، جناب ام سلمه به عبد الرحمن بن عوف گفت حواست جمع باشد. ممکن است تو هم جزء همین افرادی باشی که در واقع پیغمبر فرمود قیامت آنها را از جایی می‌برند که من را نمی‌بینند و با هم برخورد نمی‌کنیم.

ام سلمه یک تاریخ شفاف، روشن، با بصیرت، شجاعانه، پرونده‌ای سراسر از وفاداری، مهمان‌نوازی، تواضع و فروتنی، رازداری نسبت به پیغمبر گرامی اسلام، دفاع از حق و یک فرجام کاملاً در مسیر پیغمبر که خیلی‌ها بعد از پیغمبر این مسیر را ادامه ندادند اما ایشان در این مسیر تا پایان ماند و از افتخاراتش همینقدر که امام حسین (ع) از ایشان مرتب یاد می‌کرد. و جالب است. من اگر فرصت هست یک جمله‌ای را بگویم. این خیلی جمله‌ی قابل توجهی است. ثواب آن را به مادران شهدا هدیه می‌کنم. ام سلمه خدمت امیرالمؤمنین (ع) آمد.

دو تا پسرهایش را آورد گفت: «یا علی علیک صدقه» این دو تا فدایی شما. هر طوری شما می‌فرمایید اینها را وقف شما کردم. و این همان است که ما دیدیم در این انقلاب کسانی که فرزندانشان را دادند اما ناراحت بودند که چرا امام گریه می‌کند. چرا امام ناراحت است. دو تا، سه تا، چهار تا، پنج تا، شش تا شهید دادند، دلشان می‌خواست این نظام لطمه‌ای نبیند. آیا امروز واقعاً ما نسبت به امیرالمؤمنین چنین جایگاهی داریم بگوییم آقا جان ما وقف شما هستیم. نسبت به امام زمان. الآن حضرت حجت ان‌شاءالله ظهورشان را خدا زود قرار بدهد و بیاید، بنده دست بچه‌هایم را بگیرم بروم بگویم آقا علیک الصدقه. اینها وقف شما هستند. هر چه شما می‌فرمایید در خدمت شما هستند.

اگر به این جایگاه رسیدیم این ارزش است. معلوم است که رشد کردیم. جناب ام سلمه یک ویژگی‌ای که دارد که قابل تأمل است و باید روی آن بحث شود این است که ایشان محدثه است. یعنی ناقل یک سلسله از روایات و احادیث است. که جالب است بخش عمده‌ای از این روایات و احادیث، احادیث امامت است. احادیث اعتقادی است.

می‌دانید که ما باورمان بر این هست که با رحلت پیامبر گرامی اسلام دو تا تفکر در جامعه پیدا شد. تفکر امامت و تفکر خلافت. تفکر امامت نشأت گرفته از غدیر بود. تفکر خلافت نشأت گرفته از سقیفه بود. و ما باورمان این است که پیغمبر گرامی اسلام در زمان حیات خودش پیروان تفکر اول را ستود و اینها را حق خواند. کما اینکه مثلاً می‌فرمود: «عَلِيٌّ وَ شِيعَتُهُ هُمُ الْفَائِزُون»‏ علی و پیروانش. این کتاب‌هایی که نوشته‌اند گاهی در بعضی از جاها یا برنامه‌هایی که پر می‌کنند که آقا کلمه‌ی شیعه را بعدها درست کرده‌اند، نخیر کلمه‌ی شیعه در زبان پیغمبر گرامی اسلام جاری شده است.

پیغمبر به امیرالمؤمنین فرمودند تو و شیعیانت روز قیامت فائز و رستگارید. ناقل این حدیث ام سلمه است. یکی از ناقلان آن که می‌گوید پیغمبر اکرم شنیدم فرمود علی جان تو و شیعیانت روز قیامت فائزید و ما در ارتباط با مذهب تشیع، البته به همه‌ی مذاهب احترام می‌گذاریم. ما داریم بحث اعتقادی و تاریخی می‌کنیم. در ارتباط با مذهب تشیع که به هر حال در قانون اساسی ما آمده به عنوان یک مرام رسمی در قانون در کشور دیده شده، این مذهب و مکتب و این تشیع و به عبارت دیگر جعفری بودن که تعبیر آن در قانون اساسی هم هست و رئیس‌جمهور طبق قانون اساسی باید با همین ضابطه انتخاب شود از میان در واقع پیروان مذهب تشیع و جعفری که در ایران هستند بر اساس مصوبه‌ی قانون و بر اساس آن چیزی که به هر حال اکثریت جامعه اقتضا می‌کند عرض من اینجاست که عده‌ای در شیعه بودن و پیروی امیرالمؤمنین بودن از اول بوده‌اند.

یکی از آنها جناب ام سلمه است. ایشان از شیعیان امیرالمؤمنین، از پیروان امیرالمؤمنین از آغاز است و جزء فائزون است. یعنی خودش هم جزء همین حدیثی است که نقل کردیم. در واقع فائزه است و شما می‌دانید که از گذشته بزرگان ما کتاب‌هایی نوشته‌اند صفات الشیعه، فضائل الشیعه و کلمه شیعه یک بار معنایی بسیار سنگینی دارد. این را به شما بگویم. یک بار بسیار سنگینی دارد. غیر از محب است. محب یعنی کسی که دوست دارد. لذا یک وقت یک عده‌ای آمدند خدمت امام رضا (ع) و گفتند آقا ما شیعیان شما هستیم. چرا شما به ما توجه نمی‌کنید؟

یک اشکالی در کارشان بود آقا تحویلشون نگرفت. آقا فرمود: چی؟ گفتند آقا ما از شیعیان شما هستیم. فرمود می‌دانید شیعه یعنی چه؟ یعنی مقداد، یعنی سلمان، یعنی اباذر. یعنی در دفاع از ولایت هزینه کردن. «شِيعَتُنَا الْمُتَبَاذِلُونَ فِي وَلَايَتِنَا» ام سلمه اینطوری شیعه بود. و نکته‌ی دیگری که باز در زندگی ام سلمه، حدیث دیگری که از ایشان نقل شده و قابل تأمل است حدیث منزلت است. «أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى‏» همین‌جا اجازه بدهید من یک راهی باز کنم و یک نقدی بزنم به قم و حضرت معصومه (س) که ایشان هم مانند حضرت ام سلمه راوی روایات ولایت است.

یعنی بسیاری از این روایات ولایت مثل «من کنت مولا فعلی مولا»، «علی من مات علی حب آل محمد مات شهیدا» از حضرت معصومه (س) به ما رسیده است. و همین‌جا من خدمت همه‌ی عزیزان بویژه بانوان، مخصوصاً دختران جوان عرض کنم. ارزشی که اسلام برای زن قائل است و یا برای مردم، هیچ ربطی به زن و مرد بودنش ندارد. «مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى» مرد باشد یا زن. «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَة» شما ملاحظه بفرمایید در قرآن آسیه، مریم، خدیجه، بالقیص، ملکه صباح، اینها ستوده شده‌اند. ام سلمه، زینب کبری، فاطمه معصومه. بعضی‌ها معتقد هستند افضل فرزندان موسی بن جعفر غیر از امام رضا فاطمه معصومه (س) است. خود حضرت زهرا در سلک معصومین، 14 معصوم. این نکته قابل توجه و تأمل است که به هر حال این ربطی به داستان زن یا مرد بودن ندارد و باید به اینها توجه شود.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group