سه شنبه 4 دي 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1400-02-07-حجت الاسلام رفیعی

بحث ما روی زندگی صحابه بود. اجازه بدهید خیلی کوتاه چون شما ممکن است که در روز میلاد صحبت راجع به امام حسن مجتبی داشته باشید. منتهی به اشاره عرض کنم که شخصیت امام حسن مجتبی(ع) شخصیتی است که به عنوان این‌که صحابی پیغمبر هم محسوب می‌شود غالب دانشمندانی که تاریخ صحابه را نوشتند، زندگینامه‌ی ایشان را هم نوشتند. از جهت دیگر چون که ایشان خلیفه یک مدتی بعد از پدر خود بودند، کسانی که تاریخ خلفا را نوشتند باز زندگانی ایشان را نوشتند. مثلاً سیوطی که تاریخ خلفا را نوشته، زندگی ایشان را هم به رشته‌ی تحریر در آورده است.

خیلی پیغمبر ایشان را دوست داشت. روایاتی که راجع به ایشان هست خیلی‌ها مشترک با امام حسین است. یک تعدادی مشترک نیست و آن هم تعدادی است که قبل از تولد امام حسین بود. یعنی امام حسن بوده و امام حسین نبوده و بعد از این‌که ایشان هم به دنیا آمد دیگر پیغمبر با هم می‌فرمودند. هر کسی این‌ها را دوست داشته باشد خدا او را دوست دارد و این‌ها سید شباب اهل الجنه هستند. این‌ها را من دوست دارم و این‌ها ریحانههای من هستند.

غالباً این‌ها را با هم عطف می‌کرد اما یک بخشی از روایات، روایاتی است که مخصوص امام حسن(ع) است از جمله انس بن مالک که به هر حال رفت و آمد به خانه‌ی پیغمبر داشته، می‌گوید که من یک وقتی دیدم که پیغمبر، امام حسن را در آغوش خود گرفت و شروع به مکیدن لب و بوسیدن صورت کرد. می‌گوید من آمدم که بچه را از روی بغل پیغمبر بردارم. پیش خود این کار را یک کار پسندیده‌ای برای پیغمبر نمی‌دیدم که حالا این گونه نسبت به کودک برخورد کند. یک وقتی حضرت متوجه من شد و گفت «یا انس دع ابنی و قره عینی و ثمره فؤادی» رها کن نور چشم من را و رها کن فرزند من را، رها کن ثمره‌ی قلب من را. بعد فرمود «قوله قولی امره امری» سخن او سخن من است و امر و فرمان او امر و فرمان من است.

«من تبعه فانه تبعنی» هر کسی از او تبعیت کند، از من تبعیت کرده، هر کسی او را دوست داشته باشد، من را دوست دارد و بعد یک مرتبه مثل این‌که پیغمبر متأثر شده باشد، فرمود که تو نمی‌دانی این حسن من «یقتل بالسمّ» به سم شهید می‌شود و ملائکه‌ی آسمان برای او گریه می‌کنند و آن قلبی که برای حسن من برای مصیبت او محزون شود، در روز قیامت محزون وارد صحرای محشر نخواهد شد. این یک بخشی از آن روایتی است که به نظر من مرحوم شیخ صدوق در امالی و جاهای دیگر هم هست که آمده است.

علاقه‌ی پیامبر به ایشان به جای خود ولی نکته‌ای که قابل توجه و تأمل در زندگی امام حسن هست که به نظر من می‌رسد که طرح‌هایی هم در کشور به این مناسبت باشد مثل توزیع نان مجانی یا بسته‌هایی که به نام امام حسن هست. من از همه‌ی بینندگان درخواست می‌کنم که همین الان یک کاری برای فقرا انجام بدهند. تأسی به امام حسن مجتبی کنند. ایشان ثروت خود را در راه خدا گاهی کامل تنصیف کرده است. نصف نصف کرده است.

من الان نمی‌گویم که شما این کار را بکنید ولی همین که نشستید، امشب من دو نفر را افطار می‌دهم و امشب من هم پنجاه تا نان همین الان به نانوایی محل می‌گویم که به اسم من باشد. این را هم انجام بدهید فقط به خاطر علاقه‌ی به امام حسن مجتبی(ع) که ثواب آن به روح گذشتگان ما برسد. آن چیزی که شاخص در زندگی ایشان بود این هم قابل تأمل است که این به کریم اهل بیت معروف است، این جود و سخا ایشان معروف است.

یک وقتی یک گروهی به حج رفته بودند که خب حج که همه کسی نمی‌تواند برود. حج را کسی می‌رود که وضع مالی او خوب است. بعد این‌ها برگشتند و خدمت امام حسن آمدند و اظهار ارادت به آقا کردند. وقتی خواستند که از خانه بیرون بروند آقا نفری چهارصد دینار به آن‌ها داد. دینار یا درهم شک از من است. این‌ها یک نگاهی کردند. فقیر نبودند. گفتند «یابن رسول الله نحن اغنیاء» وضع ما خوب است و ما آمدیم که شما را ببینیم. فرمود دوست ندارم کسی از پیش من دست خالی برود. می‌خواستند که آن را برگردانند، فرمودند که دوست ندارم که کسی چیزی را که به او دادم، به ما برگرداند. این‌ها این خانواده هستند. گاهی وقتی می‌خواهید به یک کسی کمک کنید تو را به خدا، جان او را به لب او نرسانید.

حتماً باید تحقیق کنیم یعنی باید رو به قبله باشد و باید جان بدهد. سیره‌ی معصومین ما این قدر مته به خشخاش گذاشتن در کمک به فقرا نبوده است. به امام باقر گفتند که بعضی از این‌ها که شما به آن‌ها کمک می‌کنید محتاج نیستند. آقا گفتند که ما می‌دانیم ولی بین این‌ها که مراجعه می‌کنند عده‌ای که محتاج هستند، می‌خواهیم محتاج رد نشود لذا ما به همه انفاق می‌کنیم و کمک می‌کنیم. این ان‌شاءالله یک روشی در زندگی ما شود، مخصوصاً افراد آبرودار.

در قرآن سخن از دو گروه است، سائل و محروم. «وَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ» (ذاریات/ 19) امام معصوم می‌فرماید که سائل روی او می‌شود که بگوید ولی محروم نمی‌آید بگوید. برادر شما است و خواهر شما است، دارد با سختی زندگی می‌کند. چهار تا بچه دارد. این گوشت گران را شاید هفته به هفته نمی‌تواند بخرد.

چه اشکالی دارد که شما یک وقتی یک گوشتی تهیه کنید و بعد هم بگویید که این را نذر شما کردم، یک گیری در کار من بود، برای شما خریدم. تحقیر نکنید که صدقه است و فلان است. نیت برای شما است و مهم نیست. خیلی از اوقات این کمک‌هایی که آدم می‌تواند بکند خیلی زیبا و در قالب شکیلی انجام بدهد که خدای نکرده موجب تحقیر طرف نشود. خدا می‌گوید اصلاً اگر قرار است منت بگذارید ندهید.

«قَوْلٌ مَعْرُوفٌ وَ مَغْفِرَةٌ خَيْرٌ مِنْ صَدَقَةٍ يَتْبَعُها أَذى‏» (بقره/ 263) اصلاً ندهید بهتر از آن است که بدهید و طرف را آزار بدهید. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِكُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى‏» (بقره/ 264) شیک، خوب و حساب شده و با دقت چون این محروم را که عرض کردم در بستگان ما و خود شما خیلی داریم.

افرادی که نه این‌که نان شب ندارد ولی خب بچه‌ی او مدرسه می‌رود و لباس می‌خواهد و کشف می‌خواهد به عنوان عیدی و به عنوان این‌که هدیه است و به عنوان این‌که امشب شب امام حسن مجتبی بوده است، من تصمیم گرفتم که برای همه‌ی فامیل امشب غذا بدهم یا برای پسران فامیل یا دختران فامیل فلان هدیه را تهیه کنم. نه این‌که بگویید که شما ندار هستید و بدبخت هستید. او را نابود کردی. ندهید این فایده ندارد.


 امام صادق پول به یک کسی می‌داد. یکی از بستگان امام صادق فقیر بود. می‌گفت این را به او بده و اسم من را نیاور. حالا شاید رودربایستی داشته است. آقا پول را می‌داد و این می‌گفت این برای چه کسی است؟ می‌گفت برای یک بنده‌ی خدایی است. دعا می‌کرد. شما مثلاً حضرتعالی برادری دارید و خیلی هم با او مأنوس هستید و ایشان دختری دارد و پسری دارد. پسر جوان که بروی پول دست او بدهی، ممکن است که تحقیر شود. به برادر خود می‌دهید که این پنج میلیون و این ده میلیون را به شما هبه کردم. با هم ندار هستید. شما این پول را به دختر خود بده. اگر قرار است که خدا متوجه شود که ثبت می‌کند و اگر قرار است که فرشته‌ها متوجه شوند که ثبت می‌کنند. اصلاً بگذار اسمی از شما نباشد.

من آدم‌هایی می‌شناسم پول می‌آورند و به قصابی‌ها می‌دهند و می‌گویند به این‌ها که می‌آیند و پول کمی دارند گوشت بیش‌تر بده و اسمی هم از ما نیاور و چه قدر این ارزش دارد. «وَ يُنْفِقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَة» (ابراهیم/ 31) نه این‌که علانی اشکالی دارد ولی سرّ یک چیز دیگری است. خداوند در قرآن می‌فرمایند که اگر صدقات را آشکار بدهد اشکالی ندارد اما اگر مخفی باشد نمی‌دانید چه می‌شود. این راهکار خوبی است که عرض کردم. خواهر بنده با هم ندار هستیم و با هم رفیق هستیم، چهار تا بچه دارد. خواهر این ده میلیون را بگیر و عید فطر به این‌ها بده و اگر اسمی از من بیاوری من راضی نیستم.


عمو جان امام حسن(ع) جعفر بن ابی طالب. جعفر خیلی به پیامبر شبیه بود لذا دارد که «خَلق و خُلق» مثل حضرت علی اکبر. این قدر شباهت داشته که بعضی‌ها در مدینه به او می‌گفتند که السلام علیک یا رسول الله. این قدر شباهت داشت. البته امام حسن هم که می‌دانید شباهت به پیامبر داشته است و این آدم معروف به ابو المساکین است. یعنی پدر مسکین‌ها. یکی از اصحاب پیغمبر می‌گوید که گاهی آن قدر گرسنگی به من فشار می‌آورد که سنگ به شکم می‌بستم. به در خانه‌ی جعفر می‌رفتم هر چه در خانه داشت به ما می‌داد. ایشان ابو المساکین است.

ابوطالب(ع) مؤمن آل قریش پنج فرزند دارد. چهار تا پسر و یک دختر دارد. دختر او ام هانی است. این‌ها از اصحاب هستند. پسرها ده سال، ده سال با هم اختلاف سنی دارند. اولی آن‌ها طالب است. عقیل ده سال کوچک‌تر است و جعفر ده سال کوچک‌تر است و امیرالمؤمنین آخری است. جعفر بن ابی طالب از امیرالمؤمنین ده سال بزرگ‌تر است. لذا در موته که الان هم قبر در اردن دارد. در موته که شهید شد چهل و خورده‌ای سال داشت. حضرت امیرالمؤمنین سی و خورده‌ای ساله بودند. این قدر این جعفر محبوب است که پیغمبر گرامی اسلام به او می‌فرمود که من و تو از یک درخت هستیم.

شنیدید که «انا و علی من شجره واحد» «انا و جعفر من شجره واحد» هم داریم و یک روایت خیلی عجیبی دیدیم که عبدالله جعفر که این جعفر سه تا پسر دارد. عبدالله و عون و محمد و هر سه در حبشه به دنیا آمدند. عبدالله جعفر می‌گوید که من گاهی با عمو جان خود امیرالمؤمنین کاری داشتم. پدر زن او هم هست. می‌دانستم که زمینه‌ی این کار نیست و یک درخواستی داشتم.

می‌گوید تنها اهرمی که علی را در واقع تحریک می‌کرد و به عبارت دیگر عامل این بود که به من نه نگوید، قسم به جان جعفر بود. می‌گفتم عمو جان به جان جعفر. گفت یک چیزی گفتی که نمی‌توانم کاری کنم. خیلی عجیب است. این‌ها را ما برای مردم نگفتیم که این محبت جعفر بن ابی طالب که وقتی از ثقیفه امیرالمؤمنین بیرون آمد، تنها و بی‌یاور گفت وا حمزتا، وا جعفرا، ولا حمزه یالیوم و لا جعفر» حمزه کجا است و جعفر کجا است.

رسول گرامی اسلام وقتی که برگزیدگان بهشت را ردیف می‌کرد که این‌ها بهشتی هستند. خود او و امام حسن و امام حسین و امیرالمؤمنین و فاطمه‌ی زهرا فرمود و حمزه و جعفر. این دو تا عمو که یکی عموی امام حسن است و یکی عموی حضرت پیغمبر است و عموی حضرت امیر هم هست، این‌ها ردیف حسن و حسین در بهشتی‌ها هستند.


ایشان جز اولین مسلمان‌ها است. یعنی بعد از امیرالمؤمنین تقریباً بلافاصله ایشان هم جز «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» (واقعه/ 10) «أُولئِكَ الْمُقَرَّبُون‏» (واقعه/ 11) از آن‌هایی است که سریع ایمان آورد و ابوطالب خود که موحد بود و مؤمن بود و بچه‌های خود را هم تحریک می‌کرد. می‌گفت که شک نکنید. حالا حساب امیرالمؤمنین که جدا است. کسی که از اول از غار حرا کنار پیغمبر بوده. می‌گفت بروید ایمان به پیامبر بیاورید. مادر او هم که فاطمه بنت اسد است.

سه، چهار تا نکته را من در زندگی جعفر اجازه بدهید که فهرست‌وار بگویم. ایستاده بود و داشت با پیغمبر صحبت می‌کرد خیلی هم شبیه پیغمبر است. خود او می‌گفت که من شباهت به پیغمبر هم خَلق و خُلق دارم. داشت صحبت می‌کرد که جبرئیل آمد. تقریباً پیغمبر در موته نزدیک پنجاه و هفت سال دارند یا بیش‌تر. کمتر از بیست سال اختلاف سنی دارند. جبرئیل به پیغمبر اکرم عرض کرد که این جعفر چهار تا صفت دارد که خدا می‌گوید که من ایشان را به خاطر آن چهار صفت قبل از اسلام دوست داشتم. سخن از اسلام نیست و هنوز پیغمبری نیامده بوده.

طبعاً جعفر باید زمانی که پیغمبر مبعوث شده است حدود بیست و خورده‌ای سن داشته باشد. ده سال از امیرالمؤمنین بزرگ‌تر است. اختلاف سنی آن‌ها بیست و خورده‌ای می‌شود. پیغمبر تعجب کرد و گفت جریان چه هست. گفت آقا اگر جبرئیل لو نداده بود، من هم نمی‌گفتم ولی حالا که گفته است به شما می‌گویم. این سخن یک جوان شهید در موته است. جوانی که می‌دانید معروف به جعفر طیار است. الزاماً این ارتباطی با دین ندارد. گفت یا رسول الله، یک ـ من هیچ گاه قبل از اسلام میگساری نکردم چون می‌دیدم که شراب عقل را از بین می‌برد. آدمی که شراب می‌خورد دیگر رعایت چیز دیگری را نمی‌کند.

پس اسلام نگفته بود که شراب حرام است. شما می‌دانید که در مکه هم شراب حرام نشده است. در مدینه شراب حرام شده است ولی من هیچ گاه می نخوردم. این را می‌گویم که دوستان بدانند که این احکام اسلام عقلی است. تابع مصالح است یعنی اگر خدا هم نگفته باشد این کار، کار اگر پسندیده بود، خدا ممنوع نمی‌کرد. خدا در قرآن می‌گوید که ما هر چه حرام کردیم جز خبیث است و هر چه حلال کردیم جز طیبات است.

دو ـ گفت یا رسول الله من قبل از اسلام هیچ وقت دروغ نگفتم. چون می‌دانستم که دروغ شخصیت انسان را خرد می‌کند. احساس خود من این بود. سه ـ یا رسول الله هیچ گاه تن به گناهان فحشا و جنسی ندادم چون هر آن احتمال می‌دادم که ممکن است که این خطای اخلاقی دامنگیر خانواده‌ی من هم بشود. اگر من به زن نگاه کردم ممکن است که به دختر من هم نگاه کنند.


هر که باشد نظرش در پی ناموس کسان/ پی ناموس او افتد نظر بوالهوسان.
چون نظر من این بود که اگر من با کسی رابطه‌ی نادرستی برقرار کنم ممکن است که خانواده‌ی من هم در این معرض قرار بگیرند و لذا روایت داریم که عفاف بورزید به زنان دیگران تا نسبت به زنان شما عفاف ورزیده شود. همان طور که انجام می‌دهید جزا داده می‌شوید. «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ» (بقره/ 286) و چهارم ـ یا رسول الله من هیچ گاه در زندگی خود بت نپرستیدم چون متوجه بودم که کاری از این‌ها نمی‌آید.

این نشان عقل و درایت است. یک تعبیری قبلاً راجع به ام سلمه داشتیم که بصیرت بود. این بصیرت می‌شود. بصیرت و فهم کاری به سن ندارد و کاری به سواد ندارد و کاری به پیر و جوان ندارد. او می‌فهمد اما ابوجهل که چه نام قشنگی برای او گذاشتند، این را نمی‌فهمد. ابولهب این را نمی‌فهمد.


این شخصیتی که این چهار ویژگی جعفر بن ابی طالب. اما دو، سه تا داستان از زندگی ایشان بگویم. ایشان از کسانی است دو تا هجرت داشت. یکی به حبشه بود و یکی به مدینه بود. لذا بعضی اوقات که می‌خواهیم از بعضی از اصحاب تعریف کنیم می‌گوییم «هاجر هجرتین» دو هجرت. به دلیل این هجرتی که به حبشه داشته طبیعتاً در جنگ بدر و احد و این‌ها هم نبوده. ایشان وقتی به حبشه رفت چهارده سال آن‌جا بود.

با همسر خود اسما بنت عمیس و سه تا بچه‌های خود را آن‌جا به دنیا آورد و روزی که برگشت هفتم هجری روز پیروزی خیبر بود. پیغمبر یک مرتبه دید که جعفر آمد. گفت من به چه شادی کنم؟ به فتح خیبر او به قدوم جعفر، به پیروزی خیبر و یا آمدن جعفر. او را در آغوش گرفت و دور اسما را هم زن‌ها گرفتند. چهارده سال خیلی است. چه مقاومتی داشتند برای حفظ اعتقادات خود حاضر شده است که چهارده سال از سرزمین و فامیل و برادر و بستگان و مادر خود دور باشد.

مادر او فاطمه بنت اسد خب بعدها از دنیا رفته است که حالا همان داستان معروف است که حضرت به او یک هدیه‌ای داد و این نماز جعفر است که مجرب است، مخصوصاً آن‌هایی که دنبال یک همسر خوب می‌گردند، من توصیه می‌کنم که یک بار نماز جعفر طیار را بخوانید. خدا آقای مجتهدی را رحمت کند، می‌گفت که هر عبادتی را یک بار نوبر کنید. یک بار هم نماز جعفر را بخوانید. من وقت گذاشتم پانزده دقیقه است. دو تا دو رکعت مثل نماز صبح فقط در مجموع آن سیصد تا «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» دارد که دستور آن در مفاتیح هست. امام رضا، امام معصوم از مدینه که به ایران می‌آمده است، راوی حدیث می‌گوید که در طول این سفر نماز جعفر او ترک نشد. خیلی در برآمدن حاجت مؤثر است. چون پیغمبر فرموده است و این نماز توصیه‌ی پیغمبر است و توصیه‌ی معصوم است منتهی هدیه به جعفر کرد که معروف به نماز جعفر طیار است.


یک نکته‌ی مهمی که می‌خواهم نسبت به جوانان عزیز عرض کنم از قول این جوان و این شخصیت این است که همیشه در هر امری با آگاهی و با درایت و با فهم و با استدلال وارد شوید. در دین پذیری و در نماز خواندن و در روزه گرفتن و معقول عمل کنید. دین ما دین عقلانی است. ما شانزده بار کلمه‌ی «اولوا الالباب» در قرآن آمده است. گروهی که حرف می‌پذیرند چه کسانی هستند؟ «إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» (رعد/ 19) این خیلی مهم است. آدمی که حرف دارد و منطق دارد و استدلال دارد، ترس ندارد و نگران نیست. آقا بلند شده است به حبشه آمده است. حبشه یک کشور مسیحی نشین است و پادشاه آن نجاشی و مسیحی است.

به محض این‌که ایشان به حبشه رفت، عمر و عاص با یک نفر دیگر به نام عبدالله که این‌ها مشرک بودند، بلند شدند به حبشه آمدند. یک هدایای زیادی هم با خود از مکه آورده بودند. حالا در این هدایا لباس بوده است، ابریشم و جواهرات بوده است. عمر و عاص این حیله‌گری و حقه‌ی او فقط برای صفین نیست، این در ذات او بوده است. دم تمام اسقوف‌های مسیحی را دید و به همه‌ی آن‌ها هدیه داد. گفت این‌ها هست و بیش‌تر هم به شما می‌دهم.

فقط من فردا در جلسه‌ی نجاشی وقتی می‌خواهم این‌ها را رسوا کنم و علیه آن‌ها حرف بزنم، شما از من دفاع کنید. رشوه داد. به نجاشی گفتند که آقایی از بزرگان و شخصیت‌های مکه است که عمر و عاص و یکی دیگر است. گفت بگویید بیاید. بر نجاشی وارد شد و گفت که آقا یک کسی در بین ما مبعوث شده است که این مجنون است و این جوان‌های ما را فاسد کرده است. «هذا الرجل افسد شباننا» یک مشت از این جوان‌های ابله ما و نادان ما حدود هشتاد نفر هستند که بلند شدند در کشور شما آمدند، من می‌ترسم سفاهت این‌ها و نادانی این‌ها روی جوان‌های شما هم اثر بگذارد.

ببینید چه قدر قشنگ حرف را مطرح می‌کند. این شبکه‌های ماهواره را شما نگاه کنید. این قدر زیبا می‌آید شبهه را مطرح می‌کند. این اگر دلسوز بود بلند نمی‌شد برود آن‌ور آب این حرف‌ها را بزند. این دنبال فالور جمع کردن است. تو گول این را می‌خوری. این عفاف و زندگی و هستی خود را باخته است. می‌خواهد تو را هم ببازاند. در این فضای مجازی و در این حرف‌هایی که دیگران می‌زنند منطقی باشید و ببینید این آدم سقوط کرده است و دارد شما را هم می‌اندازد، گول نخورید. نجاشی عاقل بود.

من همین جا بگویم که رحمت خدا و درود خدا بر نجاشی باشد. قبر دارد و زیارتگاه دارد. گفت من نمی‌توانم به حرف شما اعتماد کنم. بگذار که خود آن‌ها بیایند. این‌ها وارد شدند. اتفاقاً معمول بود که هر کسی بر نجاشی وارد می‌شود، بر روی خاک می‌افتاد. این‌ها این کار را نکردند و همین طور سلام کردند. عمر و عاص گفت که خوب شد و برگ برنده دست ما افتاد. این‌ها بر نجاشی وارد شدند. گفت خب شما چه می‌گویید. من یک بخشی از این مطالب آن‌ها را که در کتاب به نام پیغمبر و یاران که این کتاب نوشته‌ی مرحوم آقای محمد علی عالمی است، در پنج جلد است. شرح حال زندگی پیامبر گرامی اسلام است.


گفت شما چه کار کردید که این آقا دارد از شما گله می‌کند؟ گفت که جناب نجاشی ما به شما بگوییم، آن کاری که ما انجام دادیم این بوده است. سخنگوی این جمع جعفر بن ابی طالب است. گفت که پادشاها ما مردمی نادان بودیم. بت می‌پرستیدیم و گوشت مردار می‌خوردیم. همه‌ی گونه زشتی را مرتکب می‌شدیم. قطع رحم می‌نمودیم. با همسایگان بد رفتار می‌کردیم. زبردستان زیردستان را می‌زدند یعنی ثروتمندان.

تا آن‌که مرد صالحی در میان ما به نام محمد(ص) که خدا او را برانگیخت که پیش از آن به امانت و صداقت و پاکدامنی معروف بود، ما را به سوی خدای یگانه خواند. از پرستش سنگ و چوب باز داشت و از زشتی باز داشت و به نیکی دعوت کرد و به راستگویی دعوت کرد و به امانت دعوت کرد. به نیکی با همسایگان دعوت کرد و از ارتکاب به حرام و خونریزی و زشتی‌ها و گفتار ناروا و خوردن مال یتیم و نسبت زشتی به همدیگر دادن نهی کرد و ما را به نماز و به کارهای خیر دعوت کرد. ما به این جهت از او پیروی می‌کنیم آیا ما اشتباه کردیم؟

نجاشی در فکر رفت. گفت واقعاً؟ گفت بله. گفت خب این آقایی که شما می‌گویید در بین شما مبعوث شده است، این آقا چیزی هم آورده است؟ گفت بله وحی آورده است. گفت یک قدری از این وحی را بخوانید. آقای جعفر بن ابی طالب آدم عاقل و با درایت و با فهم و با درکی بود. سوره‌ی مریم را شروع به خواندن کرد. «بسم الله الرحمن الرحیم. كهيعص. ذِكْرُ رَحْمَتِ رَبِّكَ عَبْدَهُ زَكَرِيَّا» (مریم/ 1 و 2) مثل باران نجاشی شروع به اشک ریختن کرد. قلب فطرت دارد و تعصب ندارد. مریض نیست.

گفت من این‌ها را از کشور خود اخراج کنم این‌ها مهمان من هستند تا هر روزی که این‌جا باشند. دفاع از آن‌ها کرد. عمر و عاص تقاضای جلسه‌ی دوم را کرد. گفت یک جلسه‌ی دیگر بگذارید که من بیایم. جلسه‌ی دوم هم باز او زودتر آمد. رو به نجاشی کرد و گفت اصلاً شما می‌دانید که اشکال اساسی این‌ها چه هست؟ گفت چه هست؟ گفت این‌ها حضرت عیسی را بنده‌ی خدا می‌دانند، شما او را پسر خدا می‌دانید. این جور در نمی‌آید. گفت بگذار از این ناحیه بزنم بلکه مؤثر باشد.

باز این آقایان را خواستند. جعفر تا وارد شد، نجاشی به او گفت که نظر شما درباره‌ی حضرت عیسی چه هست. ایشان شروع به قرائت آیات کرد. گفت عیسی عبدالله، روح الله، کلمه الله و باز نجاشی تحت تأثیر قرار گرفت و گفت قرآن خیلی زیبا او را معرفی کرده است. در نهایت مسلمان شد و این‌ها هم دست خالی برگشتند. این جعفر بن ابی طالب را با این جایگاه خیلی تأثیری گذاشت که عده‌ای به اسلام جذب شدند.


یک جریان دیگر هم دارد که در زندگی جعفر ابن ابی طالب قابل تأمل است این مسئله‌ی جنگ موته است که ایشان به عنوان فرمانده در این جنگ از طرف پیامبر گرامی اسلام تعیین شد. حالا چون در ماه رمضان هم هست عرض می‌کنم. او به جنگ موته رفت. جنگ موته با روم بوده است و تنها جنگی هم هست که نه رسول خدا حضور داشته و نه امیرالمؤمنین. ما جنگی داریم که پیغمبر بوده ولی امیرالمؤمنین نبوده، مثل جنگ تبوک و جنگی هم داریم که امیرالمؤمنین بوده و پیامبر نبوده. اکثر جنگ‌ها هم هر دو بودند اما در این جنگ نه امیرالمؤمنین بوده و نه پیغمبر گرامی اسلام. عبدالله بن رواحه بود و ایشان بود و فرماندهان بود.

دولت روم با لشکر عظیمی آمد و با چند ده هزار نفر نوشتند. این‌ها را محاصره کرد و مسلمان‌ها شکست خوردند. جعفر دست راست او از بدن جدا شد و بعد دست چپ او قطع شد و بعد روی زمین افتاد. ماه رمضان نبوده است و در ماه جمادی بوده است. ظاهراً عبدالله بن عمر است که می‌گوید من دویدم و دیدم دارد جان می‌دهد. گفتم لحظه‌ی آخر به او آب بدهم. این طرف آب را بردم. روز بود. گفت چه هست؟ گفتم آب است. گفت من روزه هستم. گفتم که الان خون دارد از بدن شما می‌رود. گفت بگذار اگر تا افطار زنده ماندم که می‌خورم و اگر نه یک عمری از خدا خواستم که با حالت روزه‌دار به ملاقات او بروم. این هم اهمیت روزه را می‌گویم.

البته مردم ما خیلی مقید هستند و ان‌شاءالله حساب ماه رمضان را حفظ کنند و حرمت ماه رمضان را حفظ کنند. وقار ماه را حفظ کنند. عزیزانی که مسافر هستند، بیمار هستند، پیرمرد هستند یا پیرزن هستند خدای نکرده در انظار مردم حرمت ماه رمضان را نشکنند. آقایان و خواهران به خدا ماه رمضان ربطی به سیاست و دولت و حکومت و این نظام و آن نظام، ربطی به هیچ چیزی ندارد و یک حرمتی دارد. با بنده مشکل دارید ولی با ماه رمضان که مشکل ندارید. بعضی از افراد متأسفانه رعایت نمی‌کنند و این خوب نیست و آن‌هایی که به هر حال توان دارید حیف است، روزه بگیرید. روزه انسان را بالا می‌برد.

ما یک آدم‌هایی در تاریخ داشتیم که صائم الدهر هستند یعنی تمام عمر روزه بودند جز آن روزهایی که مثلاً روزهای حرام بوده است. جعفر با زبان روزه‌دار در سرزمین موته غریبانه به شهادت رسید. پیغمبر اکرم در مسجد نشسته بود و نماز صبح بود. امیرالمؤمنین نبود، اصحاب نشسته بودند و حضرت فرمودند که می‌خواهید برای شما صحنه‌ی موته را ترسیم کنم؟ گفتند بله. فرمود الان محاصره شدند و الان چنین شد و چنین شد و بعد یک آهی کشید و فرمود الان دست جعفر از بدن جدا شد. الان دست چپ او از بدن جدا شد و الان چنین شد و بعد فرمود که جعفر شهید شد.

صدای گریه‌ی مسلمان‌ها که بلند شد امیرالمؤمنین از در مسجد وارد شد. پیغمبر فرمود آرام باشید برادر او آمد. حضرت امیر فهمید و جلو آمد و گفت رسول الله من برادر در سفر دارم، اتفاقی افتاده است؟ فرمود سر تو سلامت باد. امیرالمؤمنین فرمود که بندهای کمر من از هم جدا شد. امام حسین در عاشورا گفت که «انکسر زهری» که بعد دیگر حضرت به خانه آمدند. سه تا یتیم و سه تا بچه‌ی شهید داشت. عزیزانی که در فامیل خود یتیم دارند، به نظر من طرح اکرام یتیم هم همین ایام باشد.

به مناسبت ولادت امام حسن(ع) که ابو الیتام بوده است. این را هم بگویم که عزیزانی که در کشور می‌دانید که مسئله‌ی یتیم ربطی به زمان و مکان ندارد. الزاماً هم مسئله‌ی یتیم‌ها مالی نیست چون الان خیلی کمک می‌کنند. «لا تکرمونی» اکرام یتیم را داشته باشید. «فَأَمَّا الْيَتيمَ فَلا تَقْهَرْ» (ضحی/ 9) «فَذلِكَ الَّذي يَدُعُّ الْيَتيمَ» (ماعون/ 2) اگر در بستگان ما الان ممکن است که برادری در فامیل از دنیا رفته است و برادران دیگر هستند.

خانم ایشان و بچه‌های ایشان بی‌سرپرست شدند. اصلاً حقوق دارد ولی به بچه‌ی پنج ساله، ده ساله‌ی او بروید و سر بزنید. او را دعوت کنید و او را در مسافرت ببرید. آن جای خالی پدر مسئله‌ی مالی نیست و آن محبت است که مسئله است که قرآن چند جا این قصه را مطرح می‌کند. حضرت آمدند، اسما تعجب کرد که پیغمبر سابقه نداشته است که بعد از نماز صبح به خانه بیاید. آمد و نشست. عبدالله جعفر کوچک بود او را روی زانوی خود نشاند و عون و محمد را روی این زانو نشاند و دست می‌کشید و می‌بوسید. مادر تعجب کرد. «تعفل بهم ما یعفل بالایتام» کاری که شما با این بچه‌ها انجام می‌دهید با بچه‌های یتیم انجام می‌دهند. این‌ها که بابا دارند.

حضرت فرمود که خدا شما را صبر بدهد پدر این‌ها شهید شده است. که بعد دیگر به حضرت زهرا فرمودند که سه روز در این خانه غذا بیاورید که این‌ها بتوانند برای شهید خود عزاداری کنند. اصل عزاداری اشکالی ندارد. حالا متأسفانه گاهی در آداب عزاداری ما این رعایت نمی‌شود و برعکس است. خیلی شخصیت بارزی است و من لازم می‌دانستم که از این آدمی که علی می‌گوید وا جعفرا، از این آدمی که امام سجاد از او به عنوان افتخارات خود نام می‌برد، امیرالمؤمنین در نهج البلاغه از او یاد می‌کند. از شخصیتی که جعفر طیار معروف است و پیغمبر او و خود را از یک درخت خوانده است. ایشان یار وفادار و صدیق پیامبر و امیرالمؤمنین(ع) بوده است.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

 شماره نوبت استخاره: 09102506002

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

پاسخگویی سوالات شرعی: 09102506002

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group