1400-04-15-حجت الاسلام رفیعی
قبل از اینکه من بگویم این شخصیت را، یک نکته ای را عرض کنم، میدانید که ما قائل به عصمت انبیا هستیم و قائل به عصمت ائمه معصومین، از این مرز که عبور بکنیم یعنی انبیا و ائمه از نظر اعقادات و باورهای ما ممکن است بعضی آدم ها خیلی خوب باشند اما مصون از خطا و معصوم نیستند، همین نگاه را طبیعتا به اصحاب پیامبر و ائمه معصومین داریم، چنین نیست که اگر کسی شد صحابی پیامبر به صرف صحابی پیامبر بودن مصون از خطا باشد، نه، ممکن است صحابی پیامبر باشد نکات مثبتی در زندگیش باشد، نکات منفی هم باشد کما اینکه صحابی ائمه هم همین طور هستند،
در میان ده ها هزار که تا صد هزار نفر هم گفته اند صحابی پیامبر این افراد به هر حال یکسان نیستند با همدیگر، مثلا در صحابی امیرالمؤمنین کمیل در نهج البلاغه نامه توبیخ دارد گاهی حضرت یک تندی با او می کند، عبدالله بن عباس که جزء صحابی پیامبر هم هست حضرت نامه توبیخ به او دارد، تصور این نباشد بینندگان عزیز که عرائض ما را گوش می دهند که ما یک ذهنیتی درست کنیم که همه صحابی مصونیت از خطا دارند و عدالت دارند پس دیگر نقد به هیچ صحابه ای وارد نیست، خود قرآن کریم این را تأیید نمی کند، شما ملاحظه بفرمایید خداوند به پیغمبر میفرماید «و من اهل المدینه مردوا علی النفاق»
بعضی از همین مردم مدینه رفتند سراغ نفاق یا مثلا فرض کنید برخی از آیات خبر میدهد از خیانت ها از برخی از حرکات نادرست اصحاب پیامبر؛ ما همه یاران پیامبر را تکریم می کنیم اما در ذکر زندگینامه شان این توجه را داریم که نمی توانیم همه اینها را در درجه مصونیت از خطا قرار بدهیم، هر کدام ممکن است خطایی در زندگیشان باشد، رتبه اینها با هم متفاوت است، ما نمی توانیم سلمان و اباذر را بیاییم با یک صحابی مثل خالد بن ولید که در زندگیش اشتباهات زیادی اتفاق افتاده یکسان ببینیم، درست است شما به همه کسانی که دانشگاه می روند می گویید دانشجو ولی دانشجو المیپیاد با غیر المپیاد یکی نیست، دانشجو رتبه اول کنکور با رتبه پایانی یکی نیست اینها مراتب دارند.
ما تاکنون تقریبا اکثر اصحاب ر ا که بررسی کردیم مثل جابر بن عبدالله انصاری، ابو ایوب انصاری، جعفر بن ابی طالب، جناب عقیل، جناب حمزه غالبا اصحابی هستند که زندگیشان سرشار از نکات مثبت و در واقع نکات منفی در ز ندگیشان کمتر بوده است در این روندی که داریم بررسی می کنیم ممکن است در برخی از اصحاب به نکات منفی هم برسیم یکی از این شخصیت ها که خیلی هم مردم نامش را شنیدند، سعد بن ابی وقاص است، ایشان پدر عمر سعد است البته بیش از سی تا فرزند داشته ولی خب بیشتر با عمرسعد شناخته می شود که در کربلا آن داستان را آفرید. سعد بن ابی وقاص یک شخصیت عجیبی دارد، جا یک فیلمی، سریالی درباره نقش او در تاریخ ساخته بشود.
شخصیت پیچیده ای دارد، من یادم است زمانی مقام معظم رهبری به مناسبت بحث عوام وخواص که فرمودند، در نماز جمعه مطرح کردند که ما خواص اهل باطل و خواص اهل حق داریم، خلاصه فرمایش ایشان این بود که عموم مردم از خواص تاثیر می پذیرند آن وقت رسیدند به سعد بن ابی وقاص به جناب اشعری، چند نفر را ایشان نام برد از جمله سعد بن ابی وقاص که نقد ایشان به سعد این بود که با سابقه عظیمی که در اسلام داشت، به سمت ثروت اندوزی رفتن بعد از پیامبر مخصوصا در زمان خلیفه سوم ثروت انبوهی اندوخت که حالا من اشاره میکنم این را مقام معظم رهبری فرمودند، یک کتابی را یک کسی نوشته به نام «سعد بن ابی وقاص بازخوانی یک ریزش»!
از امیرالمؤمنین (ع ) چون نکته دقیقی است، باید حساب شده به آن بپردازیم البته در منابع اهل سنت، دانشمندان اهل سنت هم چند تا کتاب راجع به سعد بن ابی وقاص نوشته شده نویسنده این کتاب آقای محمد حسین طبسی است چون شما کتاب ها را در سایت قرار می دهید، سعد بن ابی وقاص 17 سالش بود آمد مسلمان شد جزو آن چند نفر اولیه مسلمانان است، السابقون السابقون است اوایل آمد مسلمان شد و خیلی هم علاقه به پیامبر داشت، علاقه به اسلام داشت به همین جهت هم در اکثر جنگ های پیغمبر شرکت کرد جزو رزمندگان بدر است جزو رزمندگان احد است جزو رزمندگان سایر نبردهای پیامبر است،
شما میدانید که جزو بدریون بودن خودش یک امتیاز محسوب می شد در دوران های گذشته و ایشان یکی از هنرهایی که داشته، تیراندازی بوده، خیلی قشنگ تیراندازی می کرده در جنگ ها هم غالبا سِمَتَش شمشیر به دست بودن نبود، تیراندازی از راه دور به سمت دشمن بود و لذا در یکی از جنگ ها هم پیامبر دعایش کرد، فرمود « اَللّهُمَّ سَدِّد رَمْیَتَهُ» خدایا این تیرهایش را به هدف بزن « اَجِب دَعوتی» اگر دعایی می کند دعایش را به اجابت برسان به همین جهت معروف بود به مستجاب و الدعوته انصاف ها را می خواهیم رعایت بکنیم که چنین سابقه مسلمانی دارد و پیشینه خوبی دارد در زمان پیامبر در جنگ بدر در جنگ احد با این کلام پیامبر و با این دعای پیامبر خب می دانید عمده ی اختلافات بین اصحاب و حوادث بعد از رحلت پیامبر شروع شد آنچه که نباید می شد شد
حضرت زهرا ( س ) در خطبه معروف در مسجد فرمودند زمانی که پیامبر پایش کنار رفت، نفاق آشکار شد «ظَهَرَ فیكُمْ حَسْكَةُ النِّفاقِ»، معصوم فرمود پیامبر که رفت شاخه های اختلاف فوران کرد و کشیده شد با مرگ پیامبر بود که آن اتحاد، خیلی خطبه جالب است « فقبحا لفلول الحد » آن شمشیرهایی که در بدر و احد کشیده شد رفت درنیام، کند شد «ولعب بعد الجد» آن جدیت هایی که در زمان پیامبر بود تبدیل به بازیچه شد جدی بودند در احد در خندق همه با هم کنار هم اصلا من و تویی مطرح نبود انصار و مهاجری مطرح نبود اگر هم گاهی یک سر وصدایی می شد پیامبر فورا آتش را می خواباند اما آن شد که شد
بعد از رحلت پیامبر داستان سقیفه پیش امد وطبیعتا اینجاست که سعد بن ابی وقاص در دوران خلفا و سقیفه نقشش پررنگ در دفاع از امیرالمؤمنین نیست نه تنها نیست بلکه زمانی که امیرالمؤمنین به هر حال به عنوان چهارمین خلیفه از نظر مردم از نظر ما که امام بودند از اول جایگاه این بود وقتی انتخاب شدند ایشان و عثامه و یکی دو نفر دیگر عبدالله بن عمر از کسانی بودند که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند منتها بیعت آنهایی که با امیرالمؤمنین بیعت نکردند دو دسته اند، عده ای نشستند سکوت کردند گفتند ما اصلا در این فتنه ها شرکت نمی کنیم عده ای رفتند به معاویه پیوستند شدند جزو اصحاب صفین و جمل، اینهایی که با حضرت امیر برخورد کردند برخی جزو سران جمل و صفین هستند
سعد از کسانی بود که سکوت کردند نه اینجا را یاری کرد نه اونجا وجالب است که امیرالمؤمنین یک جمله ای راجع به سعد و رفقایش چون عثامه و عبدالله بن عمر هم همین طور است فرمود «هم الذین خَذَلُوا الْحَقَّ» اینها حق را تنها گذاشتند حق را خوار کردند علی مع الحق، اما «و لم ینصروا علی باطل»، چقدر دقیق است، خودش جای میانه ای است یعنی آن قبح نیست این حسن هم نیست، بین ذلک می شود، حضرت امیر فرمودند که ایشان حق را گذاشت اما باطل را یاری نکرد، متاسفانه نه در جمل نه در صفین هیچ کجا حضرت امیر را یاری نکرده البته معاویه خیلی اصرار داشت که ایشان را بکشاند به سمت خودش در صفین ولی گفت نه، من آنطرف هم نمی آیم
حتی یک وقتی معاویه نامه به او نوشت که بیا رأی که ندادی به امیرالمؤمنین، دفاع نکردی از علی، گفت نه و یک اشعاری نوشت برای معاویه که حالا من یک بیتش را می خوانم، این را «الستیعاب» نقل کرده، الاستیعاب مال ابن عبدالبر است، کتاب تاریخی است به معاویه گفت علی وجودش از مرگ و زندگی تو بهتر بود و تو باید به فدای علی بشوی، چند بیت است من یک بیتش را خواندم اگر همه آن را خواستند به کتاب مراجعه کنند به هیچ وجه حاضر نشد به جبهه برود و یاری کند
منتها دوستان می دانید که این عبارتی شیخ مفید دارد که می گویند ایشان دوست داشت خودش به ریاست و خلافت برسد چون جزو اعضای شورای شش نفره است می دانید که وقتی خلیفه دوم ضربه خورد در اواخر ماه ذی الحجه ضربه خورد و سه روز بعدش از دنیا رفت یک شورای شش نفره ای تشکیل داد طلحه و زبیر و امیرالمؤمنین و عثمان خلیفه سوم و سعد بن ابی وقاص و یکی عم عبدالرحمن بن عوف که کاندیدای خلافت بوده و بدش نمی امد که اسم ایشان از تو شورا بیاید بیرون شیخ مفید می گوید ایشان یک چنین جایگاهی برای خودش قائل بود لذا نه به سمت امیرالمؤمنین آمد نه معاویه می گفت من باید ساختار حکومتی به دستم باشد لذا خیلی هم تلاش کردند، حتی پسرش عمر سعد که ایشان را بکشانند به سمت معاویه که حاضر نشد یک اظهار تأسفی کرد که چرا علی را یاری نکرده
بد نیست تاریخش خدمت بینندگان عزیز بگویم چون اینها کمتر بیان می شود اگر اجازه بفرمایید این تیکه را یک مقداری عقب تر بروم اظهار تأسف سعد بن ابی وقاص در جنگ حنین می دانید جنگ حنین جزو آخرین جنگ های پیامبر است جنگ های پیامبر در مدینه بوده اما جنگ حنین از مکه بود اسمش هم درقرآن آمده «وَ یَومَ حُنَینٍ» تو قرآن کلمه ویوم الحنین آمده در جنگ حنین جنگ که تمام شد غنایم زیادی به دست پیامبر رسید، خیلی باغ و گوسفند و شتر و بالاخره مردم مکه تازه مسلمان شده بودند جنگ حنین بعد از فتح مکه است جالب است در جنگ حنین، ابوسفیان جزو سپاه اسلام است، ابوسفیانی که در احد در سپاه مشرکین بوده و تیپ هایی این طوری، پیامبر برای آنکه قلب اینها را به اسلام جذب کند شروع کرد غنیمت ها را بین اینها تقسیم کردن، مردم مدینه هم آمده بودند، یک آقایی بلند شد دید پیغمبر دارد تقسیم غنایم می کند «گفت یا رسول الله اعدل اعدل» درست تقسیم کن؛ عدالت را رعایت کن در صورتی که این حرف غلط است چون پیامبر «امرت للعدل بینکم» است،
پیامبر معصوم است، فعل پیامبر حجت است، حضرت یک نگاهی به او کردند و فرمودند «وَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ أَعْدِلْ؟!» من عادل نباشم پس کی عادل است؟ مثلا فرض کنید بنده و جناب عالی به یک پزشک جراح بگوییم درست جراحی کن! می گوید برو بشین، خودم متخصص این رشته هستم! این آقا یک گوشت زایدی بر روی بازویش بود به خاطر همین بهش می گفتند «ذوالثدیه» لقبش این بود یکی از اصحاب بلند شد گفت بکشم آقا گفتند نه کاریش نداشته باش این در آینده رهبری یک سری افراد را به عهده می گیرد که عبادت آنها از شما بیشتر است و شما عبادات خودتان را پیش آنها کم می شمارید قاری قرآن هستند اهل نماز هستند ولی قرآن از این فضای دهنشان آن ور تر نمی رود لق لقه زبانشان است
حالا منظور پیامبر که بود خوارج که این آقا جزو رهبران خوارج شد در اینده.و بعد حضرت فرمود این در آن درگیری ها کشته می شود وکسی او را می کشد بر حق است گذشت گذشت پیش گویی است دیگر، پیامبر از دنیا رفت، سقیفه و خلافت خلفا و امیرالمؤمنین و بعد از جنگ صفین جنگ نهروان این آقا به دست امیرالمؤمنین کشته شد، سعد بن ابی وقاص دید، گفت عجب! یک روزی پیغمبر گفت کسی که او را بکشد بر حق است پس معلوم است علی بر حق بوده است من اشتباه کردم کاش از ابتدا با امیرالمؤمنین بیعت می کردم این بود که عرض کردم و انصاف به خرج داد؛
آنجا دارد که حضرت امیر جنگ نهروان که تمام شد نهروانی ها خیلی خطرناک بودند فتنه ای بود کسانی که اهل قرآن بودند اهل نماز بودند اینها از توی جنگ صفین آمدگروهشان بیرون بعد هم ادامه پیدا کردند در زمان امام باقر و امام صادق خوارج بودند منتها انقدر قدرت نداشنند امیرالمؤمنین در نهج البلاغه فرمود من توانستم با اینها برخورد کنم و فتنه ی آنها را خاموش کنم محکم حضرت با اینها برخورد کرد وقتی جنگ نهروان تمام شد آقا امیر المومنین به یک کسی گفت برو بگرد تو این جنازه ها ببین جنازه این را پیدا می کنی همین که پیامبر گفتند او هم گشت و گشت خلاصه پیدا نمی کرد تا رسید به یک برکه آبی یک جنازه ای نصفش توی اب نصفش بیرون بود کشید بیرون دید همان است آمد به آقا گفت و امیرالمؤمنین افتاد به سجده شکر که یک کسی که پیامبر خبر از باطل بودنش داد به دست من در این جنگ کشته شد و این دلیل بر حقانیت امیرالمؤمنین ( ع) است
و آن آیه ای که دوستان خواستند مطالعه کنند که در حنین اعتراضش را، در سوره توبه آیه 58 آمده است «وَمِنْهُمْ مَنْ يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ» لمز یعنی گوشه کنایه دیگه، پیغمبر بعضی ها در این کارهایی که داری انجام می دهی به تو گوشه و کنایه میزنند پس آیه دارد، شأن نزول هم دارد، تاریخ پیامبر هم دارد، این نتیجه گیری هم دارد عجیب است تاریخ تکرار می شود به اینها بینندگان دقت کنید در موضع گیری هایتان در دفاع از حق مواظب باشید و بعضی از اوقات آقای شریعتی آب های ریخته شده را نمی شود برگردوند مگه میشود برگشت شوخی نیست یک باور است باور مهمی است سالها عبور کردی دیگر اواخر عمر ایشان این حرف را زد البته ده سال بعد از امیرالمؤمنین هم زنده بوده تا سال 50 زنده بوده است؛ ایشان دو سه تا نکته دارد بگویم بعد بیایم راجع به مطلب شما صحبت کنم.
یک نکته دارد در تاریخ که ایشان مدتی حاکم کوفه بود، عبدالله بن مسعود، رئیس بیت المال بود، در گذشته حاکم با رئیس بیت المال فرق می کرد، یعنی خزانه دست یک نفر بود و برای خودش مقتدر بود یعنی هرکسی حق نداشت متعرض این بشود، سعد بن ابی وقاص، اموالی از بیت المال را برای مصارف شخصی برداشت، عبدالله بن مسعود به او دستور داد گفت اینها را برگردان، گفت برنمی گردانم، با مأمور ریخت در خانه اش و این اموال را از خانه اش آورد بیرون، این اقتدار است، حالا مثل امروز مثل قوه قضاییه که با قوه مجریه جدا است، آن موقع هم تقریبا این طور بوده است یعنی قدرت عبدالله بن مسعود که آدم بسیار خوبی است که یک جلسه فرصت بشود راجع به او صحبت بکنم،
به هر حال این ازش گرفت اموال را اما عمده نکته ای که در زندگی سعد بن ابی وقاص قابل تأمل است و شما هم فرمودید که آیا تغییری شد یا نه؟ جواب این است «بله» و آن تغعییر این بود که در جاهای مختلفی از امیرالمؤمنین و فضائلش دفاع کرده، ایشان بعد از حضرت مخصوصا در زمان اقتدار معاویه چون می دانید که بعد از امیرالمؤمنین اقتدار معاویه شروع شد، معاویه فرماندار امیرالمؤمنین است و امیرالمؤمنین که شهید شد با صلح امام حسن، او شد خلیفه و نهضت ضد امیرالمؤمنین و نهضت سب امیرالمؤمنین را معاویه شروع کرد. اینجاست که ما میبینم سعد خودش را نشان می دهد، ازجمله یک وقتی معاویه ایشان را خواست گفت که ما اعلام کردیم باید سب علی بشود چرا شما این کار را نمی کنید،گفت معاوی سه تا فضیلت دهان من را بسته و الا من هم مثل تو این کار را میکردم،
یک اینکه قرآن کریم در آیه مباهله علی را جان پیغمبر معرفی کرده و جالب است گفت معاویه یکی از این سه تا اگر در خاندان ما بود، من حاضر بودم همه اموالم را بدهم؛ دوم اینکه پیغمبر اکرم در جنگ تبوک که رفت برای تبوک؛ فرمود علی جان « أنتَ مِنّی بِمَنزلةِ هارونَ مِنْ مُوسی، اِلّاأنـّه لانَبیّ بَعدی» و سوم در خیبر آن روزی پیامبر گرامی اسلام فرمود « لائتین الرایه غدا» فردا پرچم را دست کسی می دهم که خدا و پیغمبر دوستش دارند، او هم خدا و پیغمبر را دوست دارد همه داشتند فردا نگاه می کردند یک مرتبه پیامبر پرچم را داد دست امیرالمؤمنین «هذا رجلا» این همان کسی است که خدا و پیامبر دوستش دارند، او هم خدا و پیامبر را دوست دارد، خیلی عجیب است پیش معاویه این حرف ها را زدن و تا آخر عمرش حاضر نشد سب علی کند، حاضر نشد در سخنرانی ها و مطالبش سب علی کند.
دیگه حالا ما در دوران انقلاب خودمان هم این چیزها را زیاد دیدیم، به قول یک شهیدی که میگوید مثل یک موج آبی که میزند و جدا میکند مسائل را از همدیگر، گاهی اوقات چیزهایی گوشه ساحل می افتد.
شریعتی: می دانید حاج آقا این هایی که بزرگ هستند ریش سفید هستند خیلی از مردم اینها را نگاه می کنند.
حجت الاسلام رفیعی: خیلی ها نگاه می کنند، توجه می کنند تأثیرگذار هستند، در همین انتخابات ریاست جمهوری گفتم، مثلا من خودم مشهد بودم، یک آقایی که ما را این طرف آن طرف می برد برای سخنرانی از دوستان آستان قدس بود، گفت حاج آقا من نرسیدم رأی بدهم، نرسیدم سه بار سه تا مسجد رفتم جمعیت ایستاده بود خب راننده هستم، باید شما را ببرم فرودگاه، نه اینکه از روی عناد رأی ندادم، نرسیدم، چندین مورد از بستگان و آشنایان خود ما گفتند بچه دارم تو صف بیاستم بچه کوچک گرمازده می شود، باباش هم رفته جای دیگر، بچه شیرخوار داشتم نرفتم یا نه یک آقای راننده ای، بقالی کسی، اصلا به خاطر مشکل معیشت یا مسائل دیگر عمدأ رای نداد، به هر حال یک نفر است اما آدم هایی گفتند ما رأی نمی دهیم که به هوای آن دو هزار نفر دیگر هم رأی ندادند اینها پیش خداوند در قیامت مسئول هستند، باید جواب بدهند؛
سعد بن ابی وقاص وقتی سقوط می کند، هزار نفر دیگر هم با او سقوط میکنند، سعد بن ابی وقاص وقتی سکوت می کند، هزار نفر دیگر هم با او سکوت می کنند، خیلی فرق می کند، بله زمان امیرالمؤمنین مگر همه آدمها در رکاب امیرالمؤمنین بودند؟ نه، اما شما جزو خواص هستید، شاخص هستید، شما وقتی بیایی خیلی ها می آیند و این نکته مهمی است که باید به آن توجه بشود، وقتی رهبر انقلاب فرمودند بحث خواص در جبهه باطل این طور است، جبهه حق هم این طور است، خواص هستند که در واقع افراد را به سمت خودشان میکشند، در جنگ صفین آقایی است به نام «هاشم مِرقال» اتفاقا با سعد بن ابی وقاص فامیل است، از بستگان معاویه است، هاشم بن عتبه از بستگان معایه است، ایشان در جنگ صفین آمد به میدان وقتی آمد میدان دید جوانی وارد میدان شد و همین طور که شمشیر دستش است آمد با این بجنگد ولی دارد فحش می دهد به امیرالمؤممنین، ناسزا میگوید، ببین این معلوم است اعتقاد دارد به کارش، این معلوم است واقعا حضرت امیر را بر حق نمی داند که دارد ناسزا میگوید، کسی مجبور باشد آورده باشند او را به میدان جنگ، ناسزا نمیگوید، میجنگد، رجز میخواند،
هاشم مرقال میگوید، رفتم جلو متوقفش کردم، شمشیرش را انداختم و گفتم که جوان چه می گویی؟ گفت یعنی چی؟ گفتم رجزهایی که داری میخوانی علیه کی داری میخوانی؟ گفت علی بن ابی طالب، گفتم برای چی؟ گفت به دو دلیل امیرالمؤمنین نماز نمی خواند، ما با یک بی نماز داریم می جنگیم، تبلیغات را ببین، جنگ رسانه آن زمان است، الان که دیگر هیچی و دوم « انهو قاتل عثمان»، امام شما خلیفه سوم را کشته، حالا ببخشید این تعبیر را به کار میبرم، خیلی عذر می خواهم، یک فردی که بی نماز است و قاتل خلیفه است، گفتم بیا، دستش را گرفتم، گفتم جنگ نمی خواهم بکنیم، کارت دارم، آوردمش در سپاه حضرت امیر، گفتم این آقا را می شناسی؟ عمار است گفت آره این اویس است این مالک اشتر است شما نگاه کن پیشانی هایشان آثار سجده است، اویس تمام پیشانی و زانوهاش اثر سجده بود
به نظر تو این آدم از یک بی نماز حمایت می کند؟ یعنی عمار، یار دیرینه پیامبر و اویس از یک بی نماز حمایت می کنند؟ گفت راست می گویی به ما این طور گفتند، این شاخصی که شما گفتید این از طریق عمار اینها را می بیند، دید بله راست می گوید،اگر علی برحق نبود اینها نمی ایستادند اما اینی هم که می گویی قاتل عثمان، این هم فیلمی است که برایت بازی کردند، اصلا امیرالمؤمنین در خانه بوده است، همین هایی که تو را کشیده اند به این سپاه مقصر بودند، این آقا استغفار کرد آمد پیوست به اینها، تمام شد، امر عاص از آن طرف فریاد زد «خدعک العراقی »، برگرد عراقی گولت زد، گفت نه تو من را گول زدی، این من را نصیحت کرد حق را به من نشان داد، این نقش خواص است که امثال سعد بن ابی وقاص به هر حال این نقششان خیلی مهم است، ایشان مورد دعای پیامبر بوده است، رزمنده بدر واحد است اینها سابقه کمی نیست در غزوات پیامبر بوده است جزو نخستین مسلمان هاست جزو کسانی است که حضرت برایش دعا کرده وگفته خدایا دعوتش را به اجابت برسان در شورای شش نفره بوده، فرد به نامی است اما خب کاری کردند که ایشان آمد آن رتبه دفاع از امیرالمؤمنین را از نظر نظامی انجام نداد که صفین بیاید.
حالا آن هم یک قصه ای است در کربلا که بازهم عمر سعد آن نقاط را داشت، می توانست پدرش اینطور نباشد کما اینکه شما فرض کنید که در تاریخ زیاد داریم، حضرت نوح (ع) فرزندش از اهلش نیست «إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ» ولی این اتفاق افتاد در زندگی سعد که به هر حال نقطه تاریکی است، همین قصه عدم دفاع از امیرالمؤمنین (ع) البته هیچ کجا حاضر نشد وارد جبهه معاویه و شام بشود. یک داستان دیگری هم دارد در مسئله دفاع از امیرالمؤمنین اگر اجازه بدهید در بخش دوم عرض میکنم.
شریعتی: خیلی ممنون و متشکر آقای دکتر رفیعی، ممنونم از توجه و عنایت شما حالا خیلی ها گفته اند کتابی را در حوزه صدر اسلام معرفی بکنید، آقای دکتر رفیعی با توجه به تخصصشان به نظر می رسد که اگر همین حالا حضور ذهن دارید معرفی بکنید.
حجت الاسلام رفیعی: کتاب های مختلف نوشته شده مثلا آیت الله سبحانی کتابی دارند شخصیت های اسلامی شیعه، راجع به خود اصحاب امیرالمؤمنین کتابی نوشته شده جناب آقای ناظم زاده از دوستان ما هستند، کتاب خوبی است، یک دور کامل یاران امام حسین (ع) را بحث کردند، امام حسین (ع) را هم جداگانه بحث کردند، بعضی ها هم تک نگاری مثل سعد راجع به اصحاب پیامبر است ولی به طور کلی در فضای مجازی هم بزنند دوستان «یاران پیامبر» می توانند یکی مطالعه بکنند.
در آیات پایان این صفحه خداوند می فرماید کسانی که مردم را از راه خداوند باز می دارند اینها گناهشان زیاد است و اهل جهنم هستند «الَّذينَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ» یک وقت کسی خودش در مسیر خدا نمی رود یکی نه مانع خیر و دین داری بقیه هم می شود یک آیه در قرآن داریم کلمه مقتسمین دارد، مقتسمین کسانی بودند که راه های ورودی مکه را بین خودشان تقسیم کرده بودند اگر یک غریبه ای می خواست وارد مکه بشود، میگفتند مواظب باش یک وقت به این آقا ایمان نیاوری، نه تنها خودشان ایمان نمی آوردند بلکه مانع ایمان آوردن دیگران می شدند که به اینها می گویند مقتسمین، هر کدام هم برای خودشان شعاری داشتند یکی می گفت کاهن است یکی می فگت ساحر است حالا ایجا هم میفرماید کسانی که نه فقط خودشان ایمان نمی آورند بلکه مانع ایمان آوردن دیگران می شوند؛ اینها گناهشان گناه زیادی است.
سعد بن ابی وقاص را اجمالا بررسی کردیم، زندگی نامه اش ر ا همان طور که گفتیم زندگی اش نکات تاریکی دارد همچنین قسمت هایی که به هرحال از اسلام دفاع کرده قبل از رحلت پیامبر گرامی اسلام اما یک داستانی دارد، این را بینندگان عزیز دقت کنند، این کتاب، کتابی عمومی نیست چون هم عربی است، متن متن تخصصی است، ایشان می گوید یک سالی جناب سعد می رود مکه در راه با دو سه تا از اهالی کوفه همسفر شد، آنها به هر حال اهل کوفه بودند، سعد بن ابی وقاص گفت از کوفه چه خبر؟ گفتند چه طور؟ گفت می خواهم بببینم که امیرالمؤمنین تا حالا شنیدید علیه من چیزی بگوید،گفتند مگر تو کی هستی؟
گفت من سعد بن ابی وقاص هستم، عجب، تو سعد هستی، معروف بود چهره شناخته شده ای بود، مدتی فرماندهی داشته جزو شورای شش نفره بوده؛ گفتند راستش نه نشنیدیم، ما هیچ وقت نشنیدیم امیرالمؤمنین راجع به شما منفی گفته باشد، گفت عجب! با اینکه علی می دانست من او را یاری نکردم در صفین و جمل و کنار کشیدم، این انصاف علی را می رساند که به هر حال چون ایشان در جبهه دشمن حضرت امیر نرفته بود که آقا فرمودند «حق را فرو گذاشت اما باطل را هم یاری نکرد» بعد آنها از او سوال کردند، گفتند خب تو که با امیرالمؤمنین نبودی، یا رومی روم یا زنگی زنگ، چرا نرفتی به آن طرف بپیوندی تو که قرار شد از علی حمایت نکنی، لااقل میرفتی آنطرف، گفت پنج چیز دهانم را بست و نگذاشت پایم برود به آن سمت، گفتند چی؟ گفت یک حدیث ابواب، درهای خانه تمام ما به مسجد پیامبر باز میشد، دستور آمد «سد ابواب» همه درها بسته بشود به جز در خانه امیرالمؤمنین که حتی حمزه سیدالشهدا نه اینکه اعتراض بکند، از پیغمبر سؤال کرد گفت آقا دلمان خوش بود از خانه آمدم بیرون، وارد مسجدالنبی، مسجد شما میشدیم،
به هرحال نمازی می خواندیم، عبادتی می کردیم، گفتند عمو جان دستور خداست که «سد ابواب الا باب امیرالمؤمنین» گفت آن روز من آرزو کردم جای علی بودم، فضیلت دوم گفت سوره توبه نازل شد، سوره برائت پیغمبر اکرم مامور شد این سوره را ابلاغ کند به مردم مکه، سوره ای که «بسم الله» ندارد، یک نوع اتمام حجت با مشرکین است، یکی از افراد دریافت کرد سوره را، پیامبر ایشان را خواستند، گفتند خدا به من دستور داده یا خودت این سوره را ابلاغ میکنی یا کسی که به منزله خودت است، آنجا بود که حضرت این سوره را دادند به امیرالمؤمنین و آنجا هم دومین فضیلتی بود که دیدم.
سومین فضیلت به این کوفیان گفت، گفت ما در خیبر مانده بودیم، قلعه فتح نمیشد پیغمبر یک روز این پرچم را دست گرفت به اولی می گویند «جدیث ابواب» به دومی می گویند، داستان برائت به این می گویند، داستان برائت یعنی پرچم فرمود نگران نباشید فردا این را دست کسی می دهم که کار راه تمام می کند که اشاره کردم خدا و پیغمبر دوستش دارند، چشم ها دوخته شده بود که این فرد کیست؟ یک وقت دیدند امیرالمؤمنین آمد، حیدر کرار و حضرت پرچم را دست او داد فرمودند ایشان بود، نکته بعدی گفت ما برمیگشتیم از یک سفر حج خدمت رسول خدا، حالا داریم نزدیک می شویم، جا دارد بگوییم رسیدیم به منطقه غدیر، پیامبر جمعیت را متوقف میکرد دست علی را بالا برد «من کنت مولاه فعلی مولاه» این هم من از امیرالمؤمنین دیدم و نکته بعدی اینکه وقتی رسیدیم به هجرت به مدینه، خب پیامبر عقد اخوت میخواند بین مهاجر و انصار، حدیث اخوات معروف است، با کمال تعجب دیدیم بین خودش و امیرالمؤمنین عقد اخوت خواند با اینکه هر دو از مهاجرین هستند، اینها من را متوقف کرده و الا من می رفتم به آن جبهه، معلوم می شود این آدم دچار یک تردیدی در قصه بوده در عین حالی که خودش را کنار کشیده اما نمی خواسته به آن سمت هم برود ، همواره از فضائل حضرت امیر می گفت اما خب این نقطه تاریک و ریزش در زندگیش هست آن هم که شما اشاره کردید، بالاخره فرزندش آن جنایت را در کربلا آفرید و بالاخره به اسم او شناخته می شود عمر بن سعد بن ابی وقاص، نمی خواهم بگویم پدرش در این قصه مقصر است، یک روایت داریم بچه ها کاری بکنند که مردم به پدرش دعا کنند، دعا کنند خدا پدرش را بیامرزد با این اولاد و الا او شمشیر نکشید بر روی ائمه.