1400-06-23-حجت الاسلام رفیعی
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ
قبل از ورود به بحث چند جملهای را به حسب وظیفه راجع به امام حسن مجتبی علیه السلام عرض کنیم. البته میدانید که شهادت آن امام بزرگورا مسلم در ماه صفر بوده است. اما زمانش را 28 صفر، حتی 29 صفر و 7 صفر نقل کردند. روایات 28 و 29 قابل جمع است، یعنی تقریباً آخر صفر. ناقلین این روایات هم شخصیتهای بزرگی مثل مرحوم کلینی هستند. اما نقلهایی هم در ارتباط با 7 صفر وجود دارد که یکی از ناقلین آن مرحوم کفعمی است، صاحب کتاب مصباح. به همین جهت هم همان طور که حضرت زهرا هم ایشان هم معمول است که فاطمیه اول، فاطمیه دوم، میگیرند. حتی راجع به امام رضا علیه السلام ماه ذی القعده شهادت و زیارتی دارد، آخر صفر هم دارد.
سزاوار است که این روز به امام حسن مجتبی علیه السلام اختصاص داده شود. چون نقل دارد. وقتی نقل دارد طبیعتاً انگیزه هم برایش وجود دارد. ضمن این که من یک وقتی خدمت حضرت آیت الله العظمی شبیری بودم. خدمت ایشان این موضوع مطرح شد و ایشان فرمودند که آن چه که مسلم است میلاد حضرت کاظم که قدیم در تقویمها بود در این روز نیست.
چون دارد که امام صادق علیه السلام در ماه ذی الحجه در بازگشت از حج خبر تولد امام کاظم را به ایشان دادند که حالا در تقویمها 20 ذی الحجه به نظرم ثبت شده است. این طبق روایت است. بعد نکتهای را ذکر کردند. فرمودند شهادت امام حسن تحت الشعاع نهضت پیامبر قرار میگیرد و غالباً آن وسط گم میشود. امام رضا هست، پیامبر هست، میلاد هم در ماه رمضان میآید که بیشتر مردم در بحث ماه رمضان هستند. و لذا جا دارد که یک روزی به ایشان اختصاص داده شود که همین 7 صفر است. و امام حسن مجتبی علیه السلام هم میدانید مورد احترام ویژه امام حسین بوده است. هرگز امام حسین نوشتند در مقابل ایشان وقتی صحبت میکرد، صحبت نمیکرد. «ما تَکَّلَمَ حُسیِن قَطعُ بَینَ تَکَلَّمَ حَسَن».
در روایت است که مشی نمیکرد، جلوتر از امام حسن حرکت نمیکرد. و آن تعبیری که گفت غارت زده آن نیست که مالش را ببرند، «وَ لَیسَ حَریبً مَن أصیبَ بِمالِهِ. وَلکِنَّ مَن وارِی أَخاهُ حَریبٌ» من غارت زده هستم، حریب واقعی من هستم. حالا مال آدم را ببرند یک چیزی، اما برادرم از دستم میرود. و آن که مرتب کنار قبرشان میآمدند و اظهار محبت میکردند. ایشان اولین فرزند امیرالمومنین و حضرت زهرا و اولین نوه پیامبر است.
در یک روایتی دارد که انس بن مالک میگوید من دیدم که ایشان روی کول پیغمبر رفت. بچه بود. گفتم مثلاً پیامبر اذیت میشود آمدم بگیرم یا بردارم. حضرت فرمودند: «یا اَنَس، دَع إبني وَ قُرَةِ عِیني وَ ثَمَرَةَ فُؤادي» این نور چشم من است، ثمره قلب من است، رهایش کن. بعد فرمودند: «قُولُهُ قَولِي أمرُهُ أمري» سخنش سخن من است، فرمانش فرمان من است. و آن روایت معروف که اگر کسی برای او گریه کند گریان وارد محشر میشود در همین حدیث است. و قلبی که برای او محزون شود، یک وقت ناراحت میشود ولی اشک چشم نمیآید، آن قلب هم روز قیامت محزون نخواهد بود. ایشان در جوانی به شهادت رسیدند. یک حق ویژهای هم به گردن کربلا دارد. قبلاً هم اشاره کردیم، حداقل سه فرزند ایشان به شهادت رسیدند.
جناب ابوبکر بن حسن، قاسم بن الحسن و عبدالله بن الحسن. سه شهید حداقل در کربلا تقدیم کردند و همسرشان کربلا بودند. البته این همسری که مادر قاسم هستند. آن همسری که ایشان را مسموم کرد نبود. آن دختر اشعث است و زن شایستهای نبود. و همچنین یک مجروح در کربلا دارد، حسن مثنی، داماد امام حسین، شوهر حضرت فاطمه سلام الله علیها دختر امام حسین. آن که از امام حسن مجتبی علیه السلام بیشتر بینمان مرسوم است، شما هم در اشعار اشاره کردید منتها این شعر که خواندید خیلی حساب شده بود، صلح جنگ گونه بود. گفت که زمینه ساز حقانیت است. آن چیزی که از ایشان بیشتر مشهور است حلم و عبادت و سخاوت و کرامت و اموالشان را سه بار تقسیم کردند و پیاده حج رفتند. ولی بعد شجاعت ایشان هم خیلی عجیب است، یعنی این بعد کمتر تابلو شده است.
بعد از شهادت امیرالمومنین هم شجاعانه به میدان آمد. این روایت حسن و حسین هر دو امام هستند، «قاما اؤ قَعدا» مرحوم مجلسی در بهار گفتند. که خیلیها این گونه معنا میکنند که امام حسن و امام حسین هر دو امام هستند، چه قیام کنند چه قعود. بعد هم میگوییم امام حسن قعود کرد، امام حسن قیام کرد. اما آن جا یکی از احتمالاتی که ایشان میدهد میگوید نه: «قاما اؤ قَعَدا» هر دو قیام کردند و هر دو قعود کردند.
منتها امام حسن ابتدا قیام کرد بعد قعود کردند، امام حسین اول قعود کردند. همان 10 سالی که امام حسن در صلح با معاویه بودند امام حسین هم بودند. اتفاقاً خیلیها سعی کردند امام حسین را تحریک کنند که این معاهده را کنار بگذارد. فرمود نه برادرم این را امضا کرده است، من هم معتقدم. معاویه که از دنیا رفت امام قیام کرد. قیام امام بعد بود، قعودش اول بود. امام حسن اول قیام کرد، به مدائن آمد، ساباط آمد.
به هر حال یارانش متاسفانه وفا نکردند و آن نرمش قهرمانانه پیش آمد. به هر حال عرض سلام داریم بر آن بدنی که مثل امروزی یا آخر صفری به قول آن شاعر «نَعشُ لَهُ الرّوحُ الاَمینُ مَشیعُ» نعشی که روح الامین تشییع کننده او بود، ملائکه مشیع بودند، درود میفرستیم. انشاءالله خداوند به همهمان توفیق دهد دلمان برای قبرستان بقیع تنگ شده است، دل عزیزان ما که حج نتوانستند بروند. انشاءالله زیارت مدینه راه بیفتد و قبر پیامبر و ائمه را داشته باشیم.
شریعتی: انشاءالله. به حرف ح رسیدیم.
حجت الاسلام رفیعی: بله. ما در حرف الف انس را بحث کردیم، ابوثمامه را بحث کردیم. در ب بریر را بحث کردیم، در ج جون را بحث کردیم. حالا به حرف ح رسیدیم که دو شخصیت دارد. البته بینندگان عزیز دقت دارند ما از همه نام میبریم ولی همه را بحث نمیکنیم. چون بعضی از اینها بیوگرافی و شرح حال چندانی در تاریخ ندارند. فقط نامشان جزو شهدای کربلا است. اما یکی از آنها که اسمش در زیارت نامه ناحیه آمده و امام زمان به او سلام داده است، حجاج بن مسروق یا مسرور است. از اصحاب امیرالمومنین است. گفتیم در کربلا افراد مختلفی بودند، ایشان از اصحاب امیرالمومنین است که کوفه بود. وقتی شنید اباعبدالله به مکه آمدند به مکه آمد. «السّابِقُون السّابِقُون» هم داریم.
این گونه نبود که صبر کنند امام به کربلا بیاید و بعد به او ملحق شوند. نه، هنوز ظاهراً امام در مکه است بحث کوفه مطرح است. بعد به کربلا آمدند و مستقر شدند. ولی آمدند ملحق شدند. تمام این مسیر از مکه تا کربلا همراه ابی عبدالله علیه السلام و موذن ابی عبدالله است. یعنی هر کجا که وقت اذان میشود ایشان اذان میگوید از جمله آن جایی که با لشکر حر امام برخورد کردند. گفتگوی بین حر و امام که تمام شد موقع اذان شد. آقا به ایشان فرمودند اذان بگو. بلال امام حسین است. اذان گفت و نماز خوانده شد. از شخصیتهایی است که مورد عنایت امام حسین علیه السلام بوده است. خودش میگوید، میگوید همین جور که با امام میآمدیم به یک منطقهای به نام قصر بنی مقاتل رسیدیم.
این منزلهایی که امام طی کرده است در سابق اسم داشته است. الان شهر شهر شده است، یا فرض کنید اتوبان شده است و هر کجا یک علامت است. آن موقع منزل منزل بود. چون یک سره که خسته میشدند. استراحت میکرندند، توقف میکردند. در ایران هم بگردید در سابق کاروانسرا زیاد بوده و هست. میگوید آن جا خیمهای برپا بود. امام به من فرمودند که این خیمه کیست. خیمه عبیدالله حر جعفی است. در فیلم مختار به او ابن حر میگفتند. آقا فرمودند که برو و ایشان را دعوت کن. حالا عبیدالله حر جعفی آدم علیه السلام نیست. آدمی است که در سپاه معاویه بوده است. درصفین با امیرالمومنین جنگیده است. یعنی جزو کسانی است که ما امیرالمومنین و مالک اشتر جنگیده است. ولی چقدر امام مهربان است، میخواهد یک روزنهای برای او باز کند. این خیلی مهم است.
شریعتی: دست او را هم بگیرد.
حجت الاسلام رفیعی: میگوید آمدم. آمدم و احوالپرسی کرد و گفتم امام حسین است و شما را دعوت کرده است. گفت من از کوفه بیرون آمدم چون شنیدم امام حسین به کوفه میآید. من اصلاً سعی کردم با امام حسین روبرو نشوم. یک جوری هم مسیرم را انتخاب کرده بودم که با شما برخورد نکنم. حالا تو به من میگویی که پاشو بیا این جا امام حسین دعوتت کرده است؟! نه من نمیآیم. چه شد که این طور شد. و الا من یک جوری راه را میآمدم که با همدیگر مواجه نشویم. عجیب است. میگوید آمدم به امام گفتم. آقا فرمود کفشهای من را بیاورید. 3-4 تا از بچه کوچکهایش را هم صدا زد. خیلی عجیب است. اینها را صدا زد و گفتند برویم. این بچهها دور امام حسین را گرفتند، یک کار عاطفی کردند.
خود عبیدالله میگوید من یک وقت نگاه کردم دیدم ای وای، «جاءَ الحُسِین وَ صِبیانَ حَولَ» امام حسین خودش میآید، بچههایش هم دامنش را گرفتند. عجب صحنهای است. اما متاسفانه باز هم قبول نکرد. امام گفت من را معاف کنید. من یک اسبی دارم، در هر نبردی شرکت کردم برنده شدم. یعنی این اسب شانس دارد، پیروزی میآورد، من این را حاضرم به شما بدهم. آقا فرمودند: «لَا حاجَتَ إلَی الفَرَسِه» من اسب میخواهم چه کار کنم. من میخواهم دست تو را بگیرم. بعد آقا دید این هم به او فرمود. فرمود تو گذشته خوبی نداری، گناهان زیادی به گردن توست، «إنَّ لَکَ ذُنوبً کَثیرَ» ولی من اگر بیایی آن را درست میکنم. پاک میشود. «إنَّ الحَسَنات یُذهِبنَ السَیِّئات». قبول نکرد.
بعد امام فرمودند که پس برو یک جایی که صدای مظلومیت من را نشنوی. اگر بودی و شنیدی من دارم میگویم من را یاری کنید، و نکردی با صورت به آتش پرتاب میشوی. این هم حرف مهمی است که به هر حال وقتی ابی عبدالله روز عاشورا «هَل مِن ذابِّ» و «هَل مِن مُقیس» گفتند. حالا من «هَل مِن ناصِر» را در خیلی از منابع ندیدم. اشکالی هم ندارد، نقل به معناست. ولی «هَل مِن ذابّ یَذُبُّ». آن لحظهای که امام این را گفت با شب عاشورا فرق میکند. شب عاشورا همین زهیر هم میرفت رفته بود. خود آقا گفته بود بروید. امام است دیگر، مجوز داده بود. فرموده بود: «فِي هَل».
صبح عاشورا آقا به جون گفت برو، اگر جون میرفت که قیامت گیر نبود. چون خود آقا گفته بود. اما وقتی فرمود کیست که من را یاری کند، تمام آنهایی که آن جا بودند در مقابل امام حسین مسئول هستند. سخن، سخن اتمام حجت است. امام این را گفتند و بالاخره او نیامد. حالا من نمیخواهم تاریخ او را بگویم. ولی بعداً پشیمان شد.
شریعتی: چند سال مگر بعد از امام حسین زنده بودند؟
حجت الاسلام رفیعی: 6-7 سال. ایشان به مختار پیوست، با مختار هم نساخت و بازی درآورد و بیرون آمد، به سپاه ابن زبیر رفت. بعد هم جالب است. حالا من این را جایی ندیدم، ولی شنیدم از بعضی بزرگان که به امام گفت که من نمیخواهم خونم هدر برود، میخواهم یک جایی مفید باشم. کجا خرج کرد؟ در آب افتاد و گم شد. در نهر در آب افتاد و خفه شد، جنازهاش پیدا نشد. شما الان بروید قبر عبیدالله بن حر جعفی کجاست. اما بروید بگویید قبر حجاج کجاست، قبر زهیر کجاست، قبر سه ساله اباعبدالله کجاست، به شما نشان میدهند. این است که به هر حال پشیمان شد و خودش را هم سرزنش میکرد. بعدها به نفسش میگفت: «فَیا لَکِ حَسرَةَ ما دُمتُ حَیّا تَرَدَّدُ بَینَ حَلقِيَ وَ التَّراقي» تا عمر داری بسوز، حسرت بخور، پسر پیامبر را تنها گذاشتی.
من گاهی به دوستان میگویم، میگویم حسرت دو جور است: حسرت قابل جبران، حسرت غیرقابل جبران. مثلاً در روز قیامت این کسانی که جهنم میروند میگویند: «یَا حَسرَتَا عَلَی مَا فَرَّظتُ فِي جَنبِ اللهِ» این قابل جبران نیست. حسرت عبیدالله بن جعفی دیگر قابل جبران نبود. بعد این را گفت. گفت اگر امام را یاری کرده بودم، «وَ لؤ اُواصی بِنَفسی لِنِلتُ کِرامَتَ یَومَ القیامَة» روز قیامت به کرامت میرسیدم. این بعداً حالیاش شد که چه کلاهی سرش رفته است. حالا ما از ایشان که نمیخواهیم بگوییم. ما از اصحاب امام حسین میگوییم. فقط میخواهم بگویم حجاج بن مسروق آمد و نتوانست این را بکشد.کما این که خود امام حسین هم که آمد این زمینه در او نبود. قابلیت در این نبود، و الا دعوت کنند قوی بود. مثل حضرت نوح که قابلیت در پسرش نبود.
شریعتی: خریدار خوبی داشت.
حجت الاسلام رفیعی: اما فروشنده خوبی نبود. جنسش را عرضه نکرد. حجاج بن مسروق از کسانی است که روز عاشورا آمد خدمت امام گفت اجازه میدهید به میدان بروم. آقا گفت برو. غالباً اینهایی که میدان میآیند یک رجزی در میدان میخوانند، اما این یک رجزی پیش امام حسین خواند. یعنی پیش خود امام شروع کرد یک شعری را خواندن و آن علاقهاش را به امام نشان داد. ابراز احساسات کرد. گفت: «فَدَتکَ نَفسي هادِیاً مَهدِیّا» جانم به فدایت که هم هادی هستی و هم مهدی. هدایت شدهای و هم هدایتگر. در زیارت نامه ائمه هم این را داریم که هم هادی و هم مهدی هستی.
«اَلیَومَ ألقی جَدَّکَ النَّبِّیا» تو امروز حتماً جدت را ملاقات میکنی. بالاخره شهید میشوی و جدت را ملاقات میکنی. «ثُمَّ اَباکَ ذَا النِّدی عَلِیّاً» بعد امروز پدرت امیرالمومنین را هم ملاقات میکنی. روز شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام است عرض میکنم، «وَ الحَسَنَ الخَیرَ الرَّضَی الّوَلِیّا» آقا شما امروز اینها را میبینی: نبی، علی، امام حسن. من از شما میخواهم که دست من را هم بگیرید.
اجازه گرفت به میدان آمد و جنگید و شهید شد. جایی هم ندیدم که امام حسین بالاسرش آمده باشد. همانطور که شما هم هفتههای قبل اشاره میفرمودید شاید اصلاً شرایط مهیا نبوده است. از حجاج بن مسروق عبور میکنیم. سراغ شخصیت حر بن یزید ریاحی میآییم. این شخصیت از آن شخصیتهایی است که بیشتر در موردش نوشتند. هم طبری مفصل دربارهاش نوشته است، هم خوارزمی، که من انشاءالله مقتل خوارزمی را به یک مناسبتی معرفی خواهم کرد که مقتل بسیار قابل توجهی است. نویسنده اهل سنت است، 586 یک قرن قبل از لحوف است.
شریعتی: یعنی جزو منابع قدیم است.
حجت الاسلام رفیعی: بله. اخیراً یکی از دوستان ما، میدانید که مقتل خوارزمی سه بخش است. عربی است. بخش اول مناقب اهل بیت است، بخش دوم مقتل امام حسین است. و این خطیب بوده است، فقیه بوده است. مقتل امیرالمومنین دارد، مقتل امام حسن دارد. قضایای امیرالمومنین را نوشته است، یعنی قضاوتهایش را جمع آوری کرده است. کتاب رد الشمس دارد. از علمای اهل سنت است که کتابهای متعددی راجع به اهل بیت دارد.
عرض کردم مقتل امیرالمومنین دارد، مقتل «السبطُ الشَهید» امام حسن دارد. مقتل امام حسین سه بخش است: بخش اول مناقب اهل بیت است، پیامبر و امیرالمومنین و حضرت زهرا. بخش دوم مقتل امام حسین است. بخش سوم قیام مختار است. کتاب خیلی مهم است. 586 است. عرض کردم یک قرن تقدم بر لحوف دارد. و این آدم باسوادی بوده است. یکی از رفقای ما حالا اسمشان را هم عرض خواهم کرد، ایشان آن مقتل امام حسیناش را ترجمه فارسی کرده است. حالا شما هم این را بعداً زیرنویس کنید.
شریعتی: مقتل خوارزمی، ترجمه متقل خوارزمی.
حجت الاسلام رفیعی: بله. اسمش این است. اسمش را «شرح غم حسین» گذاشته است. کتابی به نام «شرح غم حسین»، آقای مصطفی صادقی. ایشان این بخش مقتل خوارزمی را ترجمه کرده است به نام «شرح غم حسین علیه السلام» نوشته است. منظور این است که در ارتباط با شخصیت حر هم مقتل خوارزمی خوب وارد شده است، هم تاریخ طبری خوب وارد شده است، هم منابع متاخر چیزهایی که نوشتند. ایشان یک شخصیتی است که از افراد سرشناس کوفه است.
حربن یزید ریاحی از یک قبیله مشهور است، یک شخصیتی است که مورد توجه ابن زیاد بوده است. به همین جهت هم است که ایشان را نه تنها ابن زیاد ایشان را به عنوان اولین نفر به عنوان کسی که امام حسین را از آمدن به کوفه منصرف کند. ظاهراً سخن از کربلا نبوده است. این را هم شاید بینندگان نشنیده باشند، عمر بن سعد فرماندهی دو قبیله را روز عاشورا به ایشان داد: تمیم و همدان. میدانید که لشکر عمربن سعد متشکل از گروههای مختلفی بود. دو طایفه را فرماندهیشان را به حربن یزید ریاحی داد.
شریعتی: سرلشکر بوده است.
حجت الاسلام رفیعی: ایشان اولین بار وقتی با امام حسین در ذو حُسَم یا ذو حُسُم، هر دو نقل شده است. آن جا وقتی با امام حسین ملاقات کرد بی ادبی نکرد. از امام سوال کرد. امام فرمودند من دعوت شدم، دارم میروم. گفت آقا من به شما نامه ننوشتم، از این نامهها هم خبری ندارم. به من یک ماموریتی دادند. گفتند که شما را متوقف کنم. آقا را هم متوقف کرد و آن جا یک گفتگویی که صورت گرفت که بینندگان شنیدند. نماز ظهر را با امام اقامه کرد. در نهایت آقا گفت چه کنیم. گفت آقا هر کاری میتوانید انجام دهید غیر از این که برگردید به کوفه یا به مدینه برگردید. این دو نمیشود. برگشت به مدینه نه، رفتن به کوفه هم نه. امام فرمودند حرکت کنیم.
حرکت کردند و در سرزمین کربلا فرود آمدند. حر امام را تا سرزمین کربلا همراهی کرد. خودش هم میگوید من بودم. میگوید من نمیدانستم عمر سعد میخواهد چنین کاری کند. گفتم لابد یک ملاقاتی صورت میگیرد، یک گفتگویی میکنند، امام یک پیشنهاداتی میدهد. اصلاً فکر نمیکردم صحبت از جنگ و واقعه عظیم عاشورا باشد. این جا است که حالا من بعضی از تعابیر ایشان را یادداشت کردم. جناب حر خدمت امام حسین علیه السلام آمد.
اولاً این عبارت را بینندگان دقت کنند. میگوید من یک لحظه خودم را بین بهشت و جهنم دیدم. بینندگان عزیز، خیلی اوقات ما در زندگیمان این گونه میشویم. یک رشوهای در کار میآید جهنم است، کنار بگذاریم بهشت است. یک صحنه حرامی پیش میآید خیلی لذت در آن است ولی جهنم در آن است، عذاب در آن است. خیلیهایمان بین بهشت و جهنم گیر میکنیم. حالا ایشان این اتفاق برایش افتاد.
گفت: «إنِّی وَ الله اُخَیِّرُ نَفسي بَینَ الجَنَّةِ وَ النّار» به خدا قسم بین بهشت و جهنم گیر کردم. معلوم میشود با بصیرت بوده، با فهم بوده، با تشخیص بوده است. «فَوَالله لَا اَختارُ عَلَی الجَنَّةِ شَیئا» به خدا قسم من جهنم را بر بهشت ترجیح نمیدهم. «فَوَالله لَا اَختارُ عَلَی الجَنَّةِ شَیئا وَ لَؤ قُطِّعتُ وَ حُرِقَتُ». دیگر حرف آخر را زد. ولو من را بسوزانند و بدنم را قطعه قطعه کنند. این جمله را گفت و از لشکر عمر سعد جدا شد.
آمد در مقابل امام حسین و گفت: «جُعِلتُ فِداک» آقا دورتان بگردم. «أَنَا صاحِبُکَ الَّذی حَبَستُکَ عَنِ الرُّجُوع» من را میشناسید، من همان هستم که راه را بستم، همان هستم که شما را نگذاشتم به مدینه بروید یا به کوفه وارد شوید. «وَ الله ما ظَنَنتُ» این جا چه گفتم. «أنَّ القَومَ یَرُدّونَ» به خدا قسم فکر نمیکردم اینها بخواهند با شما این گونه برخورد کنند و بخواهند این کار را با شما انجام دهند و این گونه شما را محاسره کنند. «لي تَوبَةً» بالاخره یک خطایی کردم، آیا توبه من پذیرفته است؟ میتوانم برگردم؟ امام علیه السلام فرمودند بله. و اجازه گرفت همان جا و به میدان آمد. یک خطبهای خواند. من اجازه میخواهم یک بخشی از این خطبه را خدمت شما و بینندگان عزیز اشاره کنم. شما یک صلواتی عنایت کنید.
شریعتی: «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم». شخصیت جناب حر از آن شخصیتهای بسیار امیدوار کننده در تاریخ برای ما است.
حجت الاسلام رفیعی: بله؛ ایجاد امید میکند، به کسانی که مسیر را اشتباه رفتند. ولی یک نکته مهم است. این تغییر اساسی، تحول اساسی.
شریعتی: این که سر یک دوراهی باشی و درست تصمیم بگیری.
حجت الاسلام رفیعی: فیلم بازی نکنی. عمر سعد هم بعدها میگفت من هم میخواستم بیایم ولی دیگر نشد. حالا توبه میکنم. نه، تغییر اساسی باشد. امام رضا (ع) فرمود این کسانی که توبه میکنند و دوباره برمیگردند خودشان را مسخره میکنند. «مَن اِستَغفَرَ بِلِسانِه وَ لَم یَندَم بِقَلبِه فَقَدِ استَهزَأ بِنَفسِهِ». خیلی مهم است.
شریعتی: حر عزم داشت.
حجت الاسلام رفیعی: بله. «وَاشدُد عَلَی العَزیمَةِ جَوانِحی». جناب آقای شریعتی، ببینید ما در آن شرایط قرار بگیریم مهم است. شما سرلشکر باشد. حالا من نمیدانم میگویند پسرش هم کربلا بوده، زن و بچه داشته است، فرمانده بوده، درجه داشته، رتبه داشته، فرمانده دو گروه تمیم و همدان بوده.
شریعتی: موقعیت و جایگاه اجتماعی داشته است.
حجت الاسلام رفیعی: حالا شما یادتان نمیآید، من هم خیلی یادم نمیآید. مثلاً سالهای انقلاب بعضی از بزرگان ارتشی هم همین جوری شدند. همافرها و نیروی هوایی، هنوز شاه سقوط نکرده بود. آمدند و پیوستند. ماندگار هم شد. شما بدانید 22 بهمن پیروز میشوید جدا میشوید. اما خبر ندارند چه اتفاقی میافتد. خیلی در پرونده این عزیزان ثبت شد و ماندگار شد. هر سال هم این صحنه تکرار میشود. من در خاطرات امام خواندم که ایشان آن روز تب هم داشتند ولی آمدند و در این جمع حضور پیدا کردند. حر اجازه گرفت. برخی گفتند اولین نفری هم است که به میدان آمد، گرچه بعضیها قول دیگری نقل کردند. مهم هم نیست. حالا اول یا دوم مهم نیست. اما این خطبه مهم است، سخنرانی جناب حر در روز عاشورا. آمد در مقابل لشکر دشمن ایستاد. اول رو به عمر سعد کرد. گفت: «قَد حَرَثتُ لؤ وَجَدتُ سَبیلاً» خیلی دوست داشتم یک راهی پیدا کنم که این اتفاق نیفتد.
شریعتی: کار به این جا نکشد.
حجت الاسلام رفیعی: ولی حریف نشدم. بعد رو به مردم کوفه کرد. «یا اَهلَ الکُوفَه لِاُمِکُم الهَبَل» مادرتان به عزایتان بنشیند. هبل یعنی مرگ. این نفرین در عرب معمول بوده است. چرا؟ «أ دَعَوتُم» شما دعوت کردید، مهمان شماست. «حَتّی إذا أَتاکُم أُسلَمتُموهُ و زَعَمتُم» این رسم مهمان داری است، حالا که آمده تسلیم به دشمن میکنید؟! این گونه با او برخورد کردید؟! «زَعَمتُم أَنَّکُم قاتُلُوا أَنفُسَکُم دونَه» قصد جانش را کردید؟! میخواهید او را به شهادت برسانید؟! «ثُمَّ عَدَوتُم» شما ادعا کردید. در نامهها نوشته بودند آقا اگر شما بیایید ما جانمان را میدهیم. «زَعَمتُم أَنَّکُم قاتُلُوا أَنفُسَکُم دونَه» گفتید اگر بیایید برایت جان میدهیم. حالا جان دادن پیشکشتان، دارید جانش را میگیرید.
«ثُمَّ عَدَوتُم عَلیه لِتَقتُلُوه اَمسَکتُم بِنَفسه» این آقا را بازداشت کردید؟! محاصره کردید؟! «وَاَخَذتُم بِکَظمِه، واحطتُم بِه مِن کُلِّ جانِب» و از همه جوانب راه را بستید. و آقا فرمودند: «وَ اَصبَحَ فِي اَیدیکُم الاَسیر» این آقا در دست شما مانند یک اسیری شده است که «لا یَملِکُ لِنَفسی نَفعَاً وَ ذَرّا» هیچ کاری نمیتواند بکند. راه پس و پیشی برای امام نگذاشتید. بعد گفت شما خجالت نمیکشید «وَ النِساءَهُ وَ الاَصحابَهُ لِماءَ الفُرات» حالا محاصره کردید هیچ، آب را به روی بچههایش بستید، به روز زنها و خانوادهاش بستید. آن هم چه آبی، «الَّذي یَشرَبُ الیَهودي و المَجوسي وَ النَصراني» آبی که یهودی و فرقهها و مذاهب دیگر میخوردند. حتی حیوانات استفاده میکنند.
«قَد صَرَعَ العَطَش» تشنگی دارد اینها را از پا درمیآورد. این برای صبح عاشورا است. صرع به معنای جان کندن است. اینها از تشنگی دارند از پا درمیآیند. حسین هیچ، این حق پیغمبر است. شما مسلمان نیستید؟! «بِعثَ ما خَلَفتُم مَحَمَّدٌ فِي ذُریَةِ» بد جوری با فرزندان پیامبر بدرفتاری میکنید. بعد نفرینشان کرد. گفت: «لا سَقاکُمُ الله یَومَ الظَمآء» گفت روز قیامت که روز تشنگی است، آن جا خدا شما را سیراب نکند و تشنه باشید. و این جمله را گفت و به سپاه دشمن حمله کرد. حالا نمیدانم فرصت هست بقیه را اشاره کنم یا برای بعد از قرآن بگذاریم.
شریعتی: نه، بفرمایید.
حجت الاسلام رفیعی: یکی از افرادی که در سپاه دشمن بود به نام ایوب بود. این میگوید که من دیدم حر آمد. تا حر وارد شد رفتم با شمشیر زدم اسبش را ناقص کردم. میگوید اسب را که زدم و اسب افتاد، مثل فنر بلند شد خودش وسط میدان آمد (حالا تعبیر من این است). یعنی نگذاشت از روز اسب بیفتد. این نشان میدهد شجاع بود. میگوید یک مرتبه تعبیرش این است. من تعبیر عربی را برای شما بخوانم. میگوید: «اَقَرتُ فَرَسَهُ» من فرس او را «بِالسَیف» با شمشیر زدم، اما «فِإذاً الحُرّ» یک مرتبه دیدم حر وسط میدان است با شمشیرش و این شعر را خواند.
گفت: «إن تَعقِرُ اَبی فَاَنا ابنُ الحُرّ» اگر شما اسب من را زدید و انداختید من پسر آزاده هستم. خلاصه وسط میدان آمد و شروع به رجز خواندن کرد. رجزی خواند و خودش را معرفی کرد. رجزش را هم من این جا یادداشت کردم، بد نیست برای بینندگان عزیز بگویم. گفت: «إِنّی اَنَا الحُرُّ وَ مَأوَی الضَّیفِ» من اسمم حر است و ویژگیام این است که مهماندار هستم. نمیتوانم با مهمان بد برخورد کنم. این آقا مهمان ماست.
«إِنّی اَنَا الحُرُّ وَ مَأوَی الضَّیفِ، اَضرِبُ فی اَعناقِکُم بِالسَیفِ» من با شمشیر گردنهای شما را در راه خدا میزنم. و شروع کرد مطالب دیگر است که نمیخوانم. و بالاخره روی زمین افتاد. بعضی نقلها دارد: «فَاَتاهُ الحُسَین» ایشان از کسانی است که امام حسین بالای سرش آمد، خودش را بالای سرش رساند. «فَاَخَذَ تُرابَ وَجهي». توفیق را ببینید. امام حسین خاک را از چهره او کنار زد و پاک کرد تا صورتش چهره امام را ببیند و صورتش پیدا شود. و بعضی نقلها دارد که خود امام برایش مرثیه سرود. «لَنِعمَل حُر، حُرُّ بَنی ریاحٍ» چه خوب عبدی است حربن یزید ریاحی که در برخورد با شمشیرها و نیزهها صبور بود.
حالا اشعاری است که در برخی کتابها آمده است. در بعضی نقلها دارد که علی اکبر (ع) هم آمد. این هم خیلی عجیب است. من ندیدم جایی شهیدی که امام و فرزندش بالاسرش آمده باشند. امام آمد، علی اکبر (ع) آمد، و بالاخره ایشان به شهادت رسید. و معروف است که امام آن دستمال را باز کرد و به سر حر بست. نه به معنای این که شهید نشود. چون زخمها، زخمهای عمیقی بود. من برداشتم این است که امام خواست یک مدالی به این بدهد، یک علامتی و نشانهای که ما تو را قبول کردیم. و این گونه داستان حر تمام شد. حالا 2-3 نکته دیگر هم هست که انشاءالله در ادامه عرض خواهم کرد.
شریعتی: من آمدم که با سپاه و تیغ تو را بگیرم، مرا به تیر نگاهی تو بی سپاه گرفتی. غصه حر غصهی عجیبی است. با این نکاتی هم که آقای دکتر فرمودند خیلی جای تامل دارد. خیلی از شما ممنونم. سپاسگزارم. امروز صفحه 293 را با هم تلاوت میکنیم، آیات پایانی سوره مبارکه اسراء و آیات ابتدایی سوره مبارکه کهف. راجع به طرح کنکور هم دیروز هم گفتیم، قبلاً هم که شروع این طرح در حرم امام رضا (ع) بود. با توجه به این که دیگر فصل امتحانات و کنکور تمام شده است، آنهایی که قبول شدند به سلامتی انشاءالله به شکرانه این قبولی این کتابهای کنکوری که داشتند و در این سالها مطالعه میکردند و دیگر شاید در به دردشان نخورد را به عزیزانی که شاید نیاز دارند هدیه کنند.
با توجه به این هزینههایی که در این ایام همهمان با آن درگیر هستیم. یک صندوق پستی دوستان اختصاص دادند که زیرنویس هم شده است، که کتابهای کنکورتان را میتوانید به این صندوق پستی ارسال کنید. اولیا و مربیان مدارس هم برای درخواست کتابها میتوانند به شماره تلفنی که زیرنویس خواهد شد و دیروز هم خدمتتان عرض کردم در فضای مجازی پیام ارسال کنند. تماس نگیرند، پیام ارسال کنند. انشاءالله عزیزانمان با آنها مرتبط میشوند و این کتابها را به دستشان میرسانند که آنها هم انشاءالله به دست دانش آموزان عزیز خواهند رساند. خیلی خوب. آیات نورانی کلام وحی را بشنویم. هدیه کنیم به روح بلند و نورانی امام مجتبی علیه السلام و انشاءالله برمیگردیم ببینیم چقدر فرصت داریم در محضر شما و آقای دکتر رفیعی خواهیم بود. «اللهُمَّ صَلَّ عَلَی مُحَمَّد وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّل فَرَجَهُم».
صفحه 293قرآن کریم
راجع به آیاتی که خوانده شد فقط اشاره کنم. آغاز صفحه و همچنین ابتدای سوره کهف سخن از حقانیت و جایگاه قرآن است. «وَبِالْحَقِّ أَنْزَلْنَاهُ وَبِالْحَقِّ نَزَلَ» قرآن به حق نازل کردیم و به حق نازل شدید. همچنین «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَىٰ عَبْدِهِ الْكِتَابَ» شکر خدایی را که بر پیامبرش این کتاب را فرستاد که کتاب هدایت و کتاب انسانیت است. به هر حال در این صفحه هم آغاز و هم میانش سخن از جایگاه قرآن شده است. ظاهراً فرصت زیادی نیست. عرض کنم که امام حسین (ع) معروف است که وقتی کنار بدن حر آمدند این جمله را فرمودند که: «إنَّکَ حُرُّ فِي الدُنیا و حُرُّ فِي الآخِرَت». این آزادگی او بود که به کربلا آمد.
شریعتی: چه اسم خوبی داشت.
حجت الاسلام رفیعی: بله. امام حسین فرمود که همان طور که مادرت «اَنتَ الحُرّ کَما سَمَعتَ اُمُّک» اسم را روی تو گذاشت. در واقع اسم با مصمایی روی تو گذاشته است. چون ابی عبدالله عصر عاشورا یک تقاضایی کرد. فرمود اگر دین ندارید «فَکُونوا اَحراراً». معلوم میشود آزادگی وابسته نبودن، وارسته بودن انسان را نجات میدهد. یعنی این که انسان اسیر نباشد. در روایات داریم اینهایی که دنبال گناه و معصیت میروند اسیر شهوت هستند، اسیر غرایز هستند. انسان حر «الحُرُّ حُرُّ في جَمیِعِ اَحوالِ» انسان حر در تمام حالاتش حر و آزاد است.