شنبه 3 آذر 1403

                                                                                                                        


                                   

                                                                                                                                                                                                                                 

 

 

منو سخنرانی مکتوب

1400-06-30-حجت الاسلام رفیعی

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ

 یکی از شخصیت هایی که طبق حروف الفبا از اصحاب امام حسین می رسیم شخصی به نام «حنظلة بن اسعد» است. البته این غیر از حنظلة معروف است. او که در جنگ احد شهید شده و در زمان پیامبر بوده است. این حنظلة بن اسعد شیبانی یا شامی یا دو سه پسوند هم گفته اند. حنظلة نامی در کربلا است. این شخصیت آن گونه که نوشتند از قهرمانان کوفه است. چون تعبیر این است: «مِن اَبطالِ العِظام». ابطال و بطل یعنی قهرمان. از قهرمان ها و شخصیت ها پهلوان است.

اصحاب امام حسین در روز عاشورا، کسانی که زمینه اش فراهم شده است و اهل آن بودند، غیر از رجز خواندن و جنگیدن یک خطبه ای، نصیحتی، چیزی هم در سپاه برای دشمن داشتند. مثل جناب حر که در جلسه قبل گفتیم آمد و یک خطبه ای در جمع سپاه امرسعد خواند. یا بریر که قبلاً اشاره کردیم آمد یک خطبه ی زیبایی را خواند.

این آقا یک ابتکاری به خرج داد، به قول معروف خودش یک برداشتی کرد و آمد آن را روز عاشورا اجرا کرد و آن این است که چند آیه قرآن را انتخاب کرد و جمع سپاه کوفه شروع به خواندن این آیات کرد. از جمله آیات سوره غافر یا مومن (اسمش یکی است)؛ آیه 30 تا 33. که این فرعون که فرد خبیثی بود و حضرت موسی با او درگیر شد. یک کسی در لشکریان و دربار فرعون بود که به مومن آل فرعون معروف بود. مومن آل فرعون ایمانش را مخفی می کرد برای این که نفهمند ایشان مومن است ولی در عین حالا در دربار است. مثل حضرت ابوطالب که ایمانش را مخفی می کرد.

مثل اصحاب کهف که ایمانشان را مخفی می کردند. فلذا در بعضی روایات دارد که مثل ابوطالب مثل مومن آل فرعون است. بعضی از رفقا یک وقتی اذیت می کنند یا شوخی داریم می گوییم مومن آل فرعون. می گویند چرا جسارت می کنید. می گوییم مومن آل فرعون شخصیت بارزی بوده، شخصیت قرآنی است و ایمانی است که قرآن می گوید ایمانش را مخفی می کرد. «یَکتُمُ ایمانَهُ أتَقتُلُونَ رِجُلاً». در سوره غافر خدا از قول مومن آل فرعون نقل می کند که این برای قوم تذکراتی می داد. می گفت «یا قَومَ إنّي أَخَافُ عَلَیکُم مِثلَ یَومِ الأَحزَابِ» مومن آل فرعون می گفت من بر شما می ترسم. می ترسم مثل روزی که جنگ واقع می شود، من از شما از روز قیامت می ترسم، نگران باشید.

«یا قَومَ إنّي أَخَافُ عَلَیکُم یَومَ التَناد» من می ترسم بر شما از روزی که روز قیامت ندا داده می شود. این آیات را حنظله خواند. یعنی کانه این سپاه را گروه فرعونیان دید و خودش را یک مومنی یا شخصیتی که در جبهه حق است و این آیات را خواند. آقا اباعبدالله از این حسن انتخاب این قاری قرآن خوشش آمد. بعد خدمت امام حسین آمد. عرض کرد: «اَفَلا وَ نَلحَقُ بِاَصحابِنا» آقا من دلم می خواهد به ملاقات خدا بروم و به اصحاب ملحق شوم؛ اصحابی که شهید شده بودند. امام هم دیگر معطل نکرد. از آن کسانی بود که به سرعت گفت برو. فرمود کجا برود؟ این مهم است.

«رُح إلَی مَا هُوَ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیَا وَ مَا فِیهَا وَ إلَی مُلکٍ لا یَبلی» این جایی که داری می گوییم بروم، و ما هم می گوییم برو، از دنیا آن چه که در اوست با ارزش تر است، تو سراغ یک ملک و جایگاهی می روی که فناپذیر نیست. این را اگر کسی روز عاشورا درک می کرد دیگر هوایی می شد. مثل حر که عرض کردیم. خیلی مهم است که امام می فرماید: «هُوَ خَیرٌ لَکَ مِنَ الدُّنیَا» کسی بداند شهادت در رکاب امام حسین از دنیا و آن چه که از اوست، نه یک خانه و یک ماشین و جنگل. این همان است که قرآن می گوید: «وَ الآخِرَتُ خَیرٌ وَ اَبقي».

این مقام و این جایگاه خیلی مهم است که ما می دیدیم شخصیت هایی مثل شهیدا سلیمانی خودمان چقدر علاقمند به شهادت بودند. و جوان هایی که یک وقتی رهبر انقلاب می فرمودند بعضی از این ها پیش من می آیند خطبه عقدشان را می خوانم، بعد می گویند که دعا کن ما شهید شویم. امام فرمودند که این ها التماس می کنند، اصرار می کنند. چون او این جایگاه را و این مقام را درک می کرد. آقا فرمودند برو. آمد برود به امام حسین رو کرد. خیلی جالب است، معرفت را ببینید. «صَلَّی اللهُ عَلَیک وَ عَلی اهلِ بَیتِک» آقا جان درود خدا بر شما و خاندانت، «أَعرَفَ اللهُ بَینَنا وَ بَینَکَ فی الجَنَة». در زیارت نامه ها هم بعضی موقع ها می خوانیم. خدا بین شما و بین ما در بهشت شناخت ایجاد کند که آن جا همدیگر را بیابیم.


شریعتی: آن جا جمع شویم.
حجت الاسلام رفیعی: «أَعرَفَ اللهُ بَینَنا وَ بَینَکَ فی الجَنَة». و اجازه گرفت و میدان رفت و به شهادت رسید. چگونه شهید شده است در تاریخ نیامده است و بیش از این نکاتی که عرض کردم در تاریخ چیزی نیست. نیست هم که اباعبدالله بالای سرشان آمده باشند. شاید شرایط فراهم نشده است. اما این معرفت و آگاهی و این تشخیص و این قرائت قرآنش نکاتی بود که من می خواستم راجع به ایشان عرض کنم. این جناب حنظلة بن اسعد بود. ما طبیعتاً باید سرعتمان را بیشتر کنیم تا تعداد بیشتری از اصحاب را معرفی کنیم. چون ماه صفر به هر حال رو به پایان است.

چون بحث اصلی ما اصحاب پیامبر بوده و به مناسبت ماه محرم فقط روی اصحاب امام حسین آمدیم. شخصیت پر مطلب و جنجالی دیگری که خیلی پیرامونش در تاریخ صحبت شده است جناب «زهیر بن قین» است. زهیر بن قین که گفتند «مِن اَکبَرِ اَصحابِ سیدالشهدا، مِن اَبرَزِ اَصحابِ سِیِّدُالشُهَدا» از بارزترین سپاهیان و اصحاب ابی عبدالله است و معلوم هم است چون امام او را فرمانده جناح راست گذاشت. دو قسمت بود: میمنه و میسره. میسره را حبیب گذاشت، میمنه را زهیر گذاشت. از محضر خوارزمی که قبلاً هم خدمت شما عرض کردم کتاب بسیار قابل توجهی است. ایشان 568 فوت کرده است.

و یک کتاب دیگری است که این کتاب هم در نوع خودش بی نظیر است. در واقع از بلاذری به نام «فتوح البلدان» است. بلاذری قرن دوم و سوم است. یعنی هنوز در عصر ائمه است. یک کتابی به نام «فتوح البلدان» دارد که بعضی از نویسندگان تاریخ می گویند از نادرترین کتاب ها راجع به فتوحات است. یعنی فتوحاتی که در صدر اسلام صورت گرفته است.

ایشان یک جمله ای راجع به زهیر دارد، من از بلاذری و همچنین خوارزمی که هر دو از کهن هستند منتها بلاذری قدیمی تر است. از این ها استفاده می شود که ایشان در آن دوران حکومت امیرالمومنین در رکب امیرالمومنین نبوده است، یعنی در صفین و جمل نبوده است. چون مردم کوفه و مردم آن زمان تقریباً دو گرایش پیدا کردند.

عده ای را علوی می گفتند، عده ای را عثمانی می گفتند یعنی کسانی که پیروان اندیشه خلیفه سوم هستند که خود جنگ جمل توسط همین ها به واسطه ی خون خواهی خلیفه سوم صورت گرفت. حالا نگفتند ایشان در سپاه جمل بوده است ولی از چند جا استفاده می شود این جبهه ی علوی نبوده است. از هواداران جریان عثمانی که در تاریخ تحت این عنوان از آن یاد می شود بوده است. به همین جهت هم به نکته ی این اشاره خواهم کرد که روز عاشورا وقتی به میدان آمد یک سرزنشی هم شد که تو دیگر چرا، شما که این سمتی نبودی. چنین اعتراضی هم به ایشان شد.


شریعتی: این جا چه کار می کنی.
حجت الاسلام رفیعی: ایشان همان طور که بینندگان عزیز می دانند امام دعوتش کرد و همسرش هم همراهش بود. همسرش خیلی تشویقش کرد و یک مرتبه این تحول در او ایجاد شد که بیاید. خیمه را جمع کرد. برخلاف عبیدالله بن حر جعفی که از امام دوری می کرد، به امام حسین ملحق شد و با امام آمد. واقعاً هم با امام همراه بود که دو جریان دارد که من خدمت بینندگان عزیز می گویم.


شریعتی: مثل عبیدالله می خواست با امام مواجه نشود ظاهراً.
حجت الاسلام رفیعی: ولی وقتی شد دیگر ورق برگشت. تعبیر تاریخ این است که وقتی روز عاشورا آمد. حالا رجزهایش را هم می خوانم. این هنوز برای عاشورا نیست، عصر روز تاسوعا است. «عِندَما وَعَضَ جَیشَ ابنِ زیاد» عصر تاسوعا در جمع سپاه امر سعد سخنرانی کرد.


شریعتی: یعنی شب عاشورا.
حجت الاسلام رفیعی: شب عاشورا. «فِي العَصرِ یَومِ تاسِع مِن مُحَرَم. فَقالُوا لَه: یازُهیر، ما کُنتَ عَندَنا مِن شیعَةِ اَهلِ بیت» تو پیرو این ها نبود. «إنَّما کُنتَ عُثمانیاً» تو پیرو اندیشه عثمان خلیفه سوم بودیم. عرض کردم؛ دو جریان پیدا شد: جریان پیروان خلیفه سوم و جریان پیروان اهل بیت. این هم قشنگ گفت. گفت به گذشته من دارید، الان این جا هستم، الان با امام حسین هستیم. گفت: «أَفَلَستَ تُستَدِل بِمَوقِفي هذا أنّي مِنهُم» شما الان من را ببینید، ملاک وضعیت فعلی افراد است. بعد این سخنرانی را کرد. گفت: «أما وَاللهَ ما کَتَبتُ إلَیهِ کِتاباً قَط» به خدا قسم من یک خط نامه هم به این آقا ننوشتم.

ولی شما نوشتید و دارید با او این گونه برخورد می کنید. «وَلا أرسَلتُ إلیِهِ رَسولاً قَط» من هیچ فرستاده ای پیش ایشان نفرستادم که بگویم آقا بیا کوفه. ولی شما فرستادید. «وَلا وَعَدتَهُ نُصرَتي قَطُ» من هیچ وقت هم به ایشان وعده یاری ندادم. ولی شما هم نامه نوشتید، هم فرستاده فرستادید و هم وعده یاری دادید. ولی من این کار را نکردم.

اما «وَلکِنَ الطَریق جَمعی بَیني وَ بَینَهُ» من از این آقا جدا بودم، راه ما را جمع کرد. یعنی مسیر در واقع ما را یک جا گرد آورد. اما عجب معرفتی دارد. «فَلَّما رأیتَهُ» من از این آقا جدا بودم، اما وقتی او را دیدم «ذَکَرتُ بِه رَسُولِ الله» یاد پیغمبر افتادم، یاد جدش افتادم. «وَ مَکانشهُ مِنهُ» یاد جایگاهی افتادم که امام حسین پیش جدشان رسول خدا داشتند.

«وَ عُرفتُ ما یَقدمَم عَلیهِ مِن عَدُوه و حِزبِکُم» این جا بود که فهمیدم شما که نامه نوشتید چه قصدی دارید، می خواهید چه برخوردی با این آقا کنید. «فَرأَیتُ أن أَنصُرَهُ» تصمیم گرفتم او را یاری کنم. «وَ أَن أَکُونَ في حِزبِه» به حزب این آقا بروم. این جا جالب است. «وَ أَن أَجعَلُ نَفسي دُون َنَفسَه» تصمیم گرفتم جانم را فدایش کنم. چرا؟ معروف است می گویند تو گناه کردی فلانی شرمنده شد. کسی می گفت پیش امام رضا گفتم فلانی شراب می خورد، آقا یک مرتبه تو هم رفت.

گفت یکی دیگر شراب خورد اما امام متاثر شد. گاهی یکی گناه می کند آدم ناراحت می شود از بس که عرق دینی دارد. گفت می دانید چرا من در این سپاه امام حسین آمدم؟ «حِفظاً لِما ضَیَعتُم مِن حَقِّ الله وَ حقِّ رَسُولِهِ» به خاطر این که آن کوتاهی که شما کردید جبران کنم. که امام حسین نگوید همه مثل هم هستند.


شریعتی: جور شما را من می کشم.
حجت الاسلام رفیعی: نگوید همه مثل هم هستند؛ نه. فرق می کند. این یکی از حرف های زیبایی است که زد. یکی دیگر هم که در تاریخ معروف است، وقتی شب عاشورا اباعبدالله اعلام کرد که آن هایی که می خواهند بروند می توانند بروند و من در این تاریکی شب بیعتم را برداشتم، حتی می توانید دست یکی را هم بگیرید و ببرید. «وَلِیاَءخُذ کُلُّ رَجُلٍ مِنکُم بِیَدٍ رَجُلٍ مِن اَهلِبَیتی وَ تَفَرَقُ فِي السَوادِ الَّیل» شب است، تاریک است.

حتما سپاه بنی امیه هم کاری نداشت چون خوشحال می شدند که دور امام حسین خلوت تر باشد. تا این جمله را فرمود زهیر گفت: «وَالله لَوَدِدتُ أنِّي قُتِلتُ» به خدا قسم دوست دارم در رکاب شما کشته شوم. « ثُمَّ نُشِرتُ ثُمَّ قُتِلتُ» بعد دوباره زنده شوم. «حَتّی اُقتَلَ کَذا ألفِ قَتلَةِ» هزار بار من را شمشیر بزنید. شهادت نصیبم شود که هزار بار جانم را فدا کنم. اما به یک شرط: «وَ أَنَّ الله یَدفَعُ بِذلِکَ القَتلَ عَن نَفسِکَ وَ عَن انفُسِ هُؤلاءِ الفِتیَةِ مِن أهلِ بَیتِکَ» حاضرت هزار بار قطعه قطعه شوم ولی شما سالم باشید، اهل بیت شما سالم باشد. ببینید چه معرفتی داشت. این یک زمینه ای در او بوده، یک طهارتی بوده است.


شریعتی: یعنی تحول یک شبه اتفاق نیفتاده است.
حجت الاسلام رفیعی: نه. حر هم این طور است. این ها یک زمینه ای دارند. حالا نمی دانم یک وقتی یک کسی از من سوال کرد که توفیق چگونه حاصل می شود. گفتم رفیقی است به هر کس ندهند. یک وقتی می بینید احترام پدر و مادر برای کسی می گیرد و این توفیق می شود. یک وقتی یک کسی دست به خیر است؛ یعنی کمک می کند و در این چالش ها یک توفیقی پیدا می شود. یک وقت می بینید مهربان است. زمینه های توفیق برای انسان، بینندگان عزیز توجه کنید که انسان در دوراهی راه درست را انتخاب کند، ادب هست، احترام والدین است، نماز اول وقت است، سخاوت هست، مهربانی است، دستگیری از دیگران است. این ها خیلی در زندگی انسان توفیق ایجاد می کند.


شریعتی: شاید هم برای همین است که می گویند این خوبی ها را دست کم نگیرید.
حجت الاسلام رفیعی: بله؛ چون یک وقتی زمینه ی یک حرکتی برای انسان می شود. ما خودمان در قصه هایی که پیرامون خودمان داریم، در قصه های کشورمان، در جنگ، خیلی از این نمونه ها داریم. آدم هایی که یک مرتبه جبهه ای شدند، اصلاً سابقه آن طوری نبود اما یک مرتبه جبهه رفتند، شهید شدند.


شریعتی: یک وقت هایی خودمان هم تجربه می کنیم. یک اتفاقی برایمان می افتد باید دنبال ریشه اش بگردیم ببینیم قبلاً چه کار کردیم.
حجت الاسلام رفیعی: یک جایی خلاصه یک ریشه ای دارد. به هر حال به میدان آمد. خودش را این گونه معرفی کرد. این را یادم رفت بگویم. ایشان از کسانی است که موقع نماز ظهر ایستاد که امام تیر نخورد و به اتفاق سعید بن عبدالله مانع تیرهایی شدند که از طرف دشمن به طرف امام می آمد.


شریعتی: سپر شدند.
حجت الاسلام رفیعی: سپر شدند. از تاریخ استفاده می شود بعد از نماز ظهر عاشورا، بعد از حبیب چون حبیب اذان ظهر به شهادت رسید، ایشان به میدان آمده است. حالا اشعارش هم جالب است. «انَا زُهَیرٌ وَ انَا ابنُ القَینِ» من زهیر هستیم، پدرم هم قین است. «اذُودُکُم بِالسّیفِ عَن حُسَینِ» من با این شمشیر در دفاع از اباعبدالله می جنگم. اباعبدالله را نمی دانید کیست؟ «انَّ حُسَیناً احَدُ السِّبطَینِ» حسین نوه پیامبر است، سبط پیامبر است.

«مِن عِترَةِ البِّرِّ التَقِیّ الزِّینِ» از یک خانواده نیکو، یک خانواده ی پرهیزگار، یک خانواده ای که زینت و زیبایی مردم هستند. گفت و به میدان رفت و به شهادت رسید. ظاهراً اباعبدالله بالاسرش آمده است. وقتی امام علیه السلام آمدند فرمودند: «لَعَنَه الله قاتِلَک» خدا قاتل تو را لعنت کند و خدا قاتل تو را نبخشد که تو را به شهادت رساند. یعنی معلوم می شود از دست دادن زهیر برای امام سخت بود و موجب تاثر ایشان شد. یک داستان دیگری هم زهیر دارد که جالب است. ملاقاتی که آمد با امام حسین کرد و پیش دوستانش برگشت. چون عده ای همراهش بودند. گفت من خدمت امام می روم، می پیوندم. اما شما هم توصیه می کنم بیایید به امام بپیوندید.

بعد گفت بگذارید یک داستانی برای شما بگویم. حالا تعبیرش این است. گفت: «مَن اَحَبَّ مِنکُم أَن بِأنی» آن هایی که دلشان می خواهد از من تبعیت کنند با من بیایند، «سَاُحَدّثُ حَدیثاً» من می خواهم یک قصه ای برایتان بگویم. و آن قصه این است که ما در یک جنگی بودیم که معروف به غزوه بلنجر است. بلنجر در منطقه قفقاز شمالی بوده است. از جاهایی است که سال 32 در زمان خلیفه سوم به آن جا لشکر کشی شد. ایشان در آن نبرد حضور داشته و پیروزهم شدند. می گوید آن جا کسی همراه ما بود به نام «سلمان باحلی». بعضی ها این را با آن سلمان معروف یکی گرفتند.


شریعتی: سلمان فارسی
حجت الاسلام رفیعی: بله. ظاهراً غیر از او باشد. می گوید کسی به نام سلمان باحلی بود. عبارتش این است. خودش می گوید که: «فَفَتَحنا عَلَینا» ما پیروز شدیم، «وَ عَصَبنا غَنائِم» غنائم زیادی به دست آوردیم، «وَ قالَ لَنا سَلمانُ الباحِلی» ایشان به ما گفت. گفت خوشحال هستید که پیروز شدید. «اَفَتَحتُ بِما فَتَحنا عَلَیکُم» بالاخره این سرزمین کفر را فتح کردید. عزیزان در فضای مجازی «نبرد بلنجر» سرچ کنند اطلاعاتش می آید.

گفت خوشحال هستید غنیمت گرفتید؟ «فَقُلنا نَعم» بله؛ بالاخره هر لشکری پیروز شود خوشحال است. «فَقالَ لَنا» گفت نه. این معلوم می شود یک آدمی بوده، اگر آن سلمان باشد که جای خود دارد، کسی بوده که یک بصیرت و آگاهی و تیزبینی داشته است. گفت: «إذا اَدَرکتُ شَبابَ آلِ مُحَمَّد» یک روزی با جوانان خاندان پیامبر برخورد می کنید. «فَکُونوا اَشَّدُ فَرحً بِقِتالِکُم مَعَهُم» آن جا بروید بجنگید، جای جنگ آن جا است، کنار آن شخصیت بجنگید. من این قصه در ذهنم مانده و امروز آمدم به خاندان پیامبر پیوستم. شما هم اگر هر کدام می خواهید بیایید از من تبعیت کنید.


شریعتی: یعنی این قصه برایش تداعی شد.
حجت الاسلام رفیعی: بله. این داستان را نوشتند و در بعضی کتاب ها آمده است. به هر حال زهیر شخصیتی، حالا نه از نظر جایگاه تحولی نه مثل حر است، حر یک خطایی کرده بود توبه کرد و برگشت. اما آن که از تاریخ استفاده می شود یک معرفت و عقاید منطبق با اهل بیت نداشت و تنوانست برگردد و جایگاه فرماندهی میمنه و سپاه راست امام حسین را پیدا کند و جایگاهی که امام حسین بالاسرش بیاید و قاتلش را لعنت کند و جایگاهی که شب عاشورا آن طور زبان به اظهار محبت بگشاید. پس می شود. ما که نمی خواهیم فقط تاریخ بگوییم، می خواهیم یک استفاده ای هم ببریم.

من یک وقتی در سخنرانی های سال قبل این را مطرح کردم که یکی از مهم ترین دستاوردهای قصه عاشورا همین تحول است، همین تغییر است. بینندگان عزیز ببینید من یک نکته را بگویم قبل از این که قرآن خوانده شود. ما یک تحول داریم، یک ارتجاع داریم. ارتجاع بازگشت به گذشت است، اما تحول حرکت رو به جلو است. تحول خوب است. «إنَّ الله لایُغَیِّرُ مابِقَومِ حَتَّی یُغَیِّرُ ما بِاَنفُسِهِم». اما اگر همین به ارتجاع تبدیل شد، یعنی بازگشت به سنت های قبل. حضرت موسی تحول ایجاد کرد، اما سامری ارتجاع ایجاد کرد. موسی بن عمران جامعه را بالا آورد، توحیدی کرد.


شریعتی: این ها عقب گرد داشتند.
حجت الاسلام رفیعی: بله. و عجیب است. من یک وقتی در فرمایشات مقام معظم رهبری دیدم در جمع مردم تبریز به مناسبتی بود. حالا در فضای مجازی هست. فرموده بودند ارتجاع هر انقلابی را تهدید می کند. خود پیغمبر اکرم جامعه را تحول داد، اما ثقیفه ارتجاع داد. دوباره به «مِنهُم اَمیر وَ مِنّا اَمیر» برگرداند، دوباره به سنت های جاهلی برگرداند. به همین جهت هم هست که امام حسین در زیارت اربعین، می گوییم اباعبدالله شما جان دادی برای این که آن جاهلیت را از بین ببرید، تحول ایجاد کنید. «وَ بَذَلَ مُهجَتَهُ في لِیَستَنقِذَ عَبادَ مِنَ الجَهاله وَ حیرَتِ الظَلالَه».

در زهیر تحول ایجاد شد. این خیلی مهم است. و الا شمر هم سابقه حضور در لشکر امیرالمومنین را داشته است. یعنی زهیر وشمر کاملاً خطشان قبل از کربلا از هم جداست. زهیر عثمانی مذهب است و شمر علوی است، در سپاه امیرالمومنین بود. اما کربلا که می آیید در این ارتجاع می بینید و در آن تحول می بینید.


شریعتی: هر دو هم با امام مواجه شدند.
حجت الاسلام رفیعی: بله. شما ممکن است بگویید تشخیصش به چیست. تشخیص این به حق است. وقتی انسان تشخیص داد امیرالمومنین حق است، حضرت موسی حق است، باید به طرف سامری نرود، باید به طرف سپاهی که در مقابل امام است نرود.
شریعتی: و اگر هم هزینه ای دارد هزینه اش را بپردازد.


حجت الاسلام رفیعی: حتماً هزینه دارد. تحول هزینه دارد. رکود که هزینه ندارد. اگر کسی راکد بود هزینه ندارد. حاج آقای قرائتی گاهی یک مثالی می زنند، خدا حفظشان کند. ایشان می گویند قطاری که ایستاده سنگ نمی زنند. البته قطاری که حرکت می کند هم نباید به آن سنگ زد. ولی گاهی این طور بود. چیزی که در حال حرکت است می زنند. این جا است که باید با این تحول ما در زندگی مان بتوانیم ان شاءالله آن ارزش ها را پیدا کنیم.

حجت الاسلام رفیعی: در آیه 56 سوره کهف اشاره به آن مطلبی است که جاهای دیگر هم آمده است. «وَمَا نُرْسِلُ الْمُرْسَلِينَ إِلَّا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ» تمام مرسلین، مرسل یعنی انبیا، تمام رسولانمان را ما با دو چیز فرستادیم، یکی بشارت و یکی انذار. بشارت به نعمت ها، انذار از عذاب که همان خوف و رجا است که در نظام تربیتی تشویق و تنبیه، بشارت و انذار، خوف و رجاع، باید در کنار هم باشند. هر کدام از این ها هم بر دیگری بچربد خطر ایجاد می کند. انذار زیاد یاس می آورد، بشارت و رجاع زیاد هم جرات و بی مبالاتی می آورد.


شریعتی: خیلی از شما ممنون و متشکرم. می رسیم شخصیت دیگری را هم بحث کنیم.
حجت الاسلام رفیعی: بله. من عرض کردم بعضی از این شخصیت ها کم مطلب دارند و باید سرعتمان را بیشتر کنیم. ما در حروف الفبا زهیر را بحث کردیم. حالا در حرف سین، سعیدبن عبدالله را بحث می کنیم، یا سعدبن عبدالله هم گفته شده است. ایشان در زمان امام حسین مجتبی علیه السلام از آن افراد انقلابی و پا به رکاب امام حسن مجتبی است و شدت انقلابی بودن و پا به رکاب بودنش این است که با صلح مخالفت کرد.

به شدت با معاویه و صلح مخالف بود و همه جا هم مطرح می کرد. تا خدمت امام حسن مجتبی رسید. در تاریخ دارد که وقتی امام گفتگو کرد آمد بیرون و گفت صلح. گفتند چرا؟ گفت امام گفت. این خیلی حرف است. «سِلمٌ لِمَن سالَمَکُم وَ حَربٌ لِمَن حارَبَکُم». و نقل تاریخ این است که من وجوه کربلا، یعنی از چهره های شاخص کربلا بوده و از چهره های مطرح کوفه بوده است. دلیل بر این که ایشان از چهره های مطرح کوفه بوده این است که نه تنها نامه نوشته، نامه ها را آورده است.

آخرین نامه هایی که در مکه به دست امام حسین رسید توسط ایشان بود. که همین سعید بن عبدالله از کوفه خدمت آقا آمد و گفت این نامه های کوفه محضر شماست. امام نامه ها را گرفتند و امام جوابی که به مردم کوفه دادند و مسلم بن عقیل این جواب را برد اسم این آقا را در آن جواب آورده است. فرمودند مردم کوفه «مِن حُسَینِ بنِ عَلی» این نامه از حسین بن علی است به مردم کوفه، «إنَّ سَعیداً» سعیدبن عبدالله و یک کس دیگر، این ها آخرین نامه های شما را به من رساندند.

پس پاسخ من را بشنوید. معلوم می شود که یک شخصیتی بوده که مورد توجه و اعتماد بوده که آخرین مکتوبات مردم کوفه را در مکه برای ابی عبدالله آورده و برگشته است. وقتی برگشت مطلع شد که مسلم بن عقیل پاسخ نامه ها را آورده و ایشان به خانه هانیه بن عروه رفت و با مسلم بیعت کرد. از کسانی است که محکم از مسلم بن عقیل دفاع کرد. ولی وقتی مسلم بن عقیل به شهادت رسید و دید دیگر در کوفه جای ماندن نیست، آمد به امام حسین ملحق شد. لذا در روز عاشورا و شب عاشورا و تاسوعا از کسانی است که رکاب اباعبدالله بود. از اول هم بود. نامه نوشته بود. حالا همین جا این را بگوییم که مردم کوفه همه یک دست نبودند. این ها اهل کوفه هستند.

ایشان، حبیب، مسلم بن عوسجه. سعید بن عبدالله همان کسی است که ظهر عاشورا وقتی موقع نماز شد به امام عرض کرد من می ایستم که تیر به شما نخورد. و ایستاد و این تیرها را با بدنش می گرفت. که دارد وقتی نماز امام تمام شد مثل مرغی که بال بال می زند این گونه تیر خورده بود که دیگر نتوانست به میدان برود. روی زمین افتاد. وقتی روی زمین افتاد، در روز عاشورا، در ظهر عاشورا روی زمین افتاد خودش این را گفت.

گفت: «اللَّهُّمَّ العَنهُم لَعنَ عادٍ و ثَمود» خدایا مانند قوم عاد و ثمود که پیغمبرهایشان را اذیت کردند این لشکر را اذیت کن. «اللهُمَّ اَبلِغ نَبِّیکَ عَنِ السَلام» خدایا سلام مرا به پیغمبر برسان. «وَ اَبلِغتُ ما بِجِراح» به رسول خدا برسان که من ایستادم، من جراحت را تحمل کردم. من نذاشتم تیری به پسرش برخورد کند. تیر اگر آمد به امام حسین بخورد من گرفتم. «فَإنِّي اَدَتُ فِي ثَوابِ نَصرِ ذُریَةٍ نَبیِّک» خدایا من می خواهم ثواب یاری کردن ذریه پیامبر در نامه اعمالم باشد. این همان کسی است که مثل زهیر، چند نفر شب عاشورا بلند شدند و صحبت کردند. حضرت اباالفضل، حضرت قاسم بن الحسن یک سوالی کرد.


شریعتی: و چقدر هم این صحبت ها اهل بیت امام حسین را دلگرم می کرد.
حجت الاسلام رفیعی: بله. هم اهل بیت را دلگرم می کرد و هم خود امام حسین. امام حسین فرمود من اصحابی باوفاتر از شما سراغ ندارم. من درست است امام در غربت بود، اما همین هایی هم که بودند خوب بودند و هر کدام یک لشکر بودند. این از آن کسانی است که وقتی امام حسین خطبه اش شب عاشورا تمام شد بلند شد. «فَقام فَقالُوا: وَاللهِ لؤ عَلِمنی اؤ اُقتَل ثُمَّ اُوحیا» به خدا قسم اگر می دانستم اگر کشته شوم دوباره زنده بشوم، «ثُمَّ اَحرَق» بعد که زنده شدم سوزانده شوم. یک بار من را بکشند، دوباره زنده کنند، بسوزانند. «ثُمَّ اُزَر» بعد قطعه قطعه بشوم. یعنی سه جور کشته شوم. یک بار کشتند، یک بار سوزاندند، یک بار هم اربا اربا کردند. «یُفعَلُ ذلکَ بي سَبعینَ مَرَه» 70 بار من را بکشانند، بسوزانند دوباره قطعه قطعه کنند، «ما فارَقتُک» من از شما جدا نمی شدم. «حَتِّی اَلقی إَمامي دُونَک» حتی جانم را فدای شما کنم. این ها امام حسین را شاد نمی کند؟


شریعتی: بله.
حجت الاسلام رفیعی: حالا هزار نفر هم چیز دیگر بگوید. این گونه برای امام حسین شیرین زبانی کردند، آن هم نه تعارف. همین کار را هم کرد.
شریعتی: فردا حرفش را ثابت کرد.
حجت الاسلام رفیعی: به شهادت رسید. حالا خدا قسمت کند همه ی عزیزان کربلا می رویم پایین پا می ایستیم می گوییم: «السَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسولِ الله، یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنین، یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّد حَسَن بن عَلی، یا اَنصارَ فاطِمَةِ الزَهرا، یا اَنصارَ اَبی عَبدِالله». شما یاران پیامبر بودید. می گوییم: «فُزتُم وَالله، فُزتُم وَاللهَ، فُزتُم وَاللهَ» خوشا به حالتان. من گاهی که به کربلا می روم پایین پا می ورم و این ها را می خوانم. یک بار هم عرض کردم. یک چیزی از این ها یادآوری می کنم. مثلاً سعید بن عبدالله را ببینم می گویم ببین حرف های خوبی زدی، نمره ی خوبی هم گرفتی. این ها حی هستند، «عِندَ رَبِّهِم یُرزَقُون».

به هر حال این اصحاب ابی عبدالله چنین جایگاهی را کسب کردند خوشا به حالشان. چند قرن گذشته است که من و شما داریم یاد می کنیم، هنوز از این ها اسم می بریم، چقدر برایشان مرثیه می سرایند، چقدر شعرا می سرایند. این همان است که اگر کسی خودش را با اخلاص به مسیر حق وصل کرد ماندگار می شود. قرآن می فرماید باطل مثل کف روی آب است، از بین می رود. اما حق همواره می ماند و ثابت است.


شریعتی: و بعد از این همه ایثار و از خودگذشتن و وفاداری تازه بپرسی آیا من وفاکردم به عهدم یا نه.
حجت الاسلام رفیعی: بله. این نقل شده است. «اَفَیتُ یَابنَ رَسولِ الله» که امام فرمودند: «إمامی فِي الجَنَة» زودتر وارد شدی. این در واقع نشان دنده این است که انسان می تواند به یک جایی برسد که امام از او راضی باشد.


شریعتی: روز خوبی بود. همراه شما بودیم و در کنار آقای دکتر رفیعی عزیزمان. از اصحاب و یاران سیدالشهدا گفتیم و شنیدیم. آقای دکتر دعا کنند و همه آمین بگوییم و ان شاءالله از محضرتان مرخص شویم.


حجت الاسلام رفیعی: «اللّهُمَّ ارزُقني شَفاعَةَ الحُسَینِ یَومَ الوُرُودِ وَ ثَبِّت لِی قُدَمَ صِدق عِندَکَ مَعَ الحُسَین وَ أَصحابِ الحُسین، الَّذینَ بَدَلُوا مُهَجَهُم دُونَ الحُسَین عَلیه السَلام». خیلی مهم است که قدم ما قدم صدق و ماندگار در کنار اباعبدالله باشد. ان شاءالله خداوند ما را از یاران حضرت حجت ارواحنا فداه قرار دهد. من به بینندگان عرض کنم حالا هم هما زمان است. امروز هم امام زمان «اُحرَق، اُقتَل» کشته شویم، پراکنده شویم، ما شما را رها نخواهیم کرد. ان شاءالله همه مان از اصحاب و یاران امام زمان باشیم. دعا می کنیم خداوند ان شاءالله سلامت و امنیت را به جهان به ویژه کشور ما برگرداند، این ویروس ریشه کن شود. همه ی عزیزانی هم که التماس دعا گفتند مخصوصاً بیماران بدحال خداوند ان شاءالله لباس عافیت بر تن همه شان بپوشاند.

اطلاعات تماس

 

روابط عمومی گروه :  09174009011

 

آیدی همه پیام رسانها :     @shiaquest

 

آدرس : استان قم شهر قم گروه پژوهشی تبارک

 

پست الکترونیک :    [email protected]

 

 

 

درباره گروه تبارک

گروه تحقیقی تبارک با درک اهميت اطلاع رسـاني در فضاي وب در سال 88 اقدام به راه اندازي www.shiaquest.net نموده است. اين پايگاه با داشتن بخشهای مختلف هزاران مطلب و مقاله ی علمي را در خود جاي داده که به لحاظ کمي و کيفي يکي از برترين پايگاه ها و دارا بودن بهترین مطالب محسوب مي گردد.ارائه محتوای کاربردی تبلیغ برای طلاب و مبلغان،ارائه مقالات متنوع کاربردی پاسخگویی به سئوالات و شبهات کاربران,دین شناسی،جهان شناسی،معاد شناسی، مهدویت و امام شناسی و دیگر مباحث اعتقادی،آشنایی با فرق و ادیان و فرقه های نو ظهور، آشنایی با احکام در موضوعات مختلف و خانواده و... از بخشهای مختلف این سایت است.اطلاعات موجود در این سایت بر اساس نياز جامعه و مخاطبين توسط محققين از منابع موثق تهيه و در اختيار كاربران قرار مى گيرد.

Template Design:Dima Group